جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۱۰)

سلام 

چون دیگه قرار شد پستهام زیاد طولانی نشه گفتم تا تعداد این خاطرات هم  خیلی زیاد نشده بنویسمشون. 

البته سه موردو هم به خاطر مسائل بالای ۱۸ سال حذف کردم اگه میشد بنویسمشون آی میخندیدین آی!! 

۱.یه آقائی اومد درمونگاه که دیدم انگشت کوچیک دست چپش یه زخم خیلی ناجور داره. گفتم: چرا انگشتتون این طور شده؟ گفت: با یکی دعوام شد. طرف دید زورش بهم نمیرسه انگشتمو «جوید!!» 

۲.برای یه پیرمرد نسخه نوشتم و بلند شد که بره. 

چند قدم که برداشت برگشت و گفت: خیلی ممنون آقای دکتر! انشاءالله همیشه سلامت باشید تا بتونید به ما خدمت کنید!! 

۳.یه پیرزن نفس نفس زنون اومد و نشست روی صندلی و گفت: آقای دکتر! چندتا قرص برام بنویس! گفتم: چه قرصی؟ گفت: چه میدونم؟ قرص درد بی درمون بنویس!! 

۴.یه مرد جوون اومده بود که اخیرا فتق نافشو جراحی کرده بود اما نافش عفونت کرده بود و از توش (گلاب به روتون) چرک میومد بیرون. گفت: آقای دکتر شما میتونین توی نافمو پانسمان کنین؟! 

۵.خانمی بچه یک سال و نیمه شو آورده بود. گفتم: مشکلش چیه؟ گفت: چند روز بود توی خونه دنبال یه سنجاق که گمشده بود میگشتیم. امروز بچه ام استفراغ کرد و سنجاقو هم آورد بالا! 

۶.پیرزنه پنج شش نوع قرص آورده بود و میگفت: اینهارو تموم کردم برام بنویس البته چند نوع قرص دیگه هم میخورم که دفعه بعد میارم. 

گفتم: همین حالا می آوردی مینوشتم. گفت: میخواستم از هر کدوم یه بسته بیارم برام بنویسی اما زورم نرسید پلاستیکشونو بلند کنم!! 

۷.یه بچه سه چهار ساله رو آوردند و گفتند: آقای دکتر! پای این بچه رو چند هفته پیش عمل کرده بودیم حالا که گچ پاشو باز کردیم پاش درد میکنه. 

گفتم: این پاشو عمل کردین؟ پدرش گفت: بله آقای دکتر! البته الان اون یکی پاش درد میکنه! 

۸.یه آقائی اومد توی مطب و گفت: آقای دکتر من سرما خورده ام. گفتم: بسیار خب! بفرمائین بشینین. گفت: نه خیلی ممنون! گفتم: آقای محترم! بشینین تا گلوتونو ببینم. گفت: آخه توی تلویزیون گفته وقتی سرما خوردین از یک متر به کسی نزدیکتر نشین!! 

۹.یه خانم جوون اومد و گفت: من مدتهاست که سر درد دارم. رفتم دکتر که بهم گفت: .......... آهان! «میگرن عسگری» داری! (ترجمه: میگرن عصبی!) 

۱۰.یه پیرمرده اومده بود و میگفت: آقای دکتر چند روزه سرفه خلط دار دارم. خلطهام هم اونقدر چسبنده اند. عین آدامس!! 

۱۱.یه خانمی دختر ۱۳ ساله شو آورده بود با علائم تیپیک کم خونی. گفتم: این کم خونه. تا حالا آزمایش بردینش؟ گفت: نه! بعد گفت: راستی ۳ ماهه که پریوده. گفتم: ۳ ماهه که پریود میشه؟ گفت: نه ۳ ماهه که همه اش پریوده!! 

گفتم: نبردینش دکتر؟! گفت: چرا از ۵-۴ روز که بیشتر شد بردیم دکتر که گفت: دفعات اول گاهی کمی بیشتر از حد معمول طول میکشه ما هم دیگه نبردیمش دکتر! 

۱۲.یه آقائی اومد و گفت: میخوام برام یه آزمایش PT بنویسین. بعد گفت: راستی میدونین PT چطوریه؟ توی دفترچه بیمه شو گشت و بعد گفت: ایناهاش اینطوریه!! 

13.یه زن و شوهری بچه 2 ساله شونو آورده بودند. وقتی نشستند روی صندلی و سلام کردند، بچه هم با زبون بچه گونه خودش گفت: سلام!! 

پدر و مادرش شروع کردند به ذوق کردن و تشویق کردن بچه. بچه هم که ظاهرا فکر کرد باید هر چقدر میتونه هنر نمائی کنه یکدفعه به من نگاه کرد و گفت: هاپ هاپ ..... 

14.با خوندن پست جدید دکتر سارا دلم گرفت و تصمیم گرفتم من هم یه پست ناراحت کننده بگذارم: 

یه زن و مردی یه بچه رو آوردند که هم سن «عماد» بود. به محض اینکه رسیدند مادره گفت: آقای دکتر! شما پرورشگاهی چیزی سراغ ندارین ما این بچه رو بگذاریم؟! از بس مریض شده خسته ام کرده!! 

گوشی رو گذاشتم روی سینه اش و گفتم: نفس بکش! که مادرش گفت: نفس بکش دیگه عقب افتاده که نیستی!! 

نگاه اون بچه بیچاره رو یادم نمیره وقتی مادرش میگفت: این باید حتما آمپول بزنه تا خوب بشه اگه الان ننویسین مجبورم فردا بیارمش یه دکتر دیگه براش بنویسه!! 

واقعا هوس کرده بودم بهش بگم: خانم به اصطلاح محترم! تو که عرضه بچه بزرگ کردنو نداری برای چی بچه دار شدی؟ 

بیچاره بچه .... 

راستی من اینجا هم هستم ....

نظرات 56 + ارسال نظر
آطیش پاره دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:16 ب.ظ

در مورد شماره ۸: خوبه اون بنده خدا زن نشده وگرنه موقع شیر دادن به بچه احتمالا از شعاع ۱۰۰ متری دهن بچه رو نشونه میگرفت شیر میپاشید توش!!

یعنی چنین فشاری داره؟!

آةیش پاره دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:16 ب.ظ

در مورد شماره 5 باید عرض کنم که یکی از کاپشنای منم یه چن وقتیه گم شده به نظر شما یعنی ممکنه مظفر خورده باشتش آیا؟!

صبر کن ببین استفراغش میکنه یا نه؟!

آتیش پاره دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:10 ب.ظ

با اینکه نخوندم ولی الان بهم وحی شد که تو شماره۴ خدا بهتون رحم کرده مثلا ایشون تکرر ادار نداشته وگرنه احتمالا میگفت ایزوگامش کنید!!!

خدا نکشتت دختر!

آتیش پاره دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:09 ب.ظ http://www.miss-atishpare.blogsky.com

من که به شخصه پستتونو نخوندم ولی حدس میزنم تو شماره ۲ اگه یارو قلدر بود به معنیه واقعیه کلمه خرخره طرفو میجوید!!

لابد!

شبنمکده دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:07 ب.ظ http://www.abaei.persianblog.ir

آقای دکتر خیلی جالب بود

سلام
خوش اومدین
ممنون

آتیش پاره دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:59 ب.ظ

باشه دکتر جان پس ما هم اعتصاب میکنیم و تا وقتی +۱۸ هاشو ننویسین نمیخونیم!!!

شرمنده اما اینجا خانواده رفت و آمد میکنن!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد