جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۱۶)

سلام 

وقتی از تهران برگشتم فقط یکی دوتا مطلب دیگه میخواستم برای پست جدید که خوشبختانه بیشتر از اون به دستم رسید: 

۱.گلوی بچه رو که نگاه کردم مادرش گفت: آقای دکتر! گلوش چرک داره؟ گفتم: چرکش تازه میخواد شروع بشه. گفت: این بچه همیشه همینطوره٬ همیشه عفونتش اول شروع میشه بعد زیاد میشه! 

۲.به دختره گفتم: مشکلتون چیه؟ با یه صدای گرفته گفت: هیچی فقط چند روزه که اصلا صدام درنمیره!! 

۳.به دختری که با استفراغ اومده بود گفتم: اسهال هم دارین؟ 

گفت: حالتشو دارم اما نمیاد!! 

۴.یه خانم حدودا ۵۰ ساله دختر حدودا ۱۸ سالشو آورده بود. به دختره گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت: دلهره دارم. مادرش زد زیر خنده و بعد گفت: مامان! دل پیچه نه دلهره! 

پرسیدم: چیز ناجوری نخوردین؟ مادرش گفت: چرا «چیسپ» خورده و این بار نوبت دختر بود که بزنه زیر خنده و بگه: مامان چیپس نه چیسپ! 

۵.به آقائی که با سردرد اومده بود گفتم: قبلا هم سابقه داشتین؟ گفت: مثلا چه سابقه ای؟ بعد گفتم: توی خونه داروئی نخوردین؟ گفت: مثلا چه داروئی؟ نسخه شو که نوشتم گفتم: دیگه هیچ ناراحتی نداشتین؟ گفت: مثلا چه ناراحتی؟ 

۶.به خانمه گفتم:اشتهاتون خوبه؟ گفت: هروقت بتونم غذا بخورم میتونم بخورم! 

۷.پیرمرده گفت: همه بدنم درد میکنه غیر از آرنج دست چپم. گفتم: یعنی آرنج دست چپتون درد نمیکنه؟ گفت: نه آرنج دست چپم «خیلی» درد میکنه! 

۸.خانمه اومد و گفت: برام یه آزمایش بنویس. گفتم: چه آزمایشی؟ گفت: نمیدونم.چندوقت بود که هر دو دستم درد میکرد. چند هفته پیش از این دستم آزمایش خون گرفتم بعد دردش افتاد حالا میخوام بگم از این دستم هم خون بگیرن ببینم دردش می افته؟! 

۹.به خانمه گفتم: باید یه آزمایش بدین. گفت: نمیدم! گفتم: چرا؟ گفت: میترسم بفهمم یه مرض ناجوری دارم! 

۱۰.برای آبسه دندون برای مریض کپسول نوشتم بعد گفت: چند روزه گلوم هم درد میکنه. گفتم: خوب اگه عفونت داشته باشه با همون کپسول بهتر میشه. گفت: اون کپسولو که برای دندونم نوشتین چکار به گلو داره؟! 

۱۱.خانمه میگفت: توی آزمایشگاه درمونگاه آزمایش دادم گفتند عفونت داری اما بیرون آزمایش دادم گفتند سالمه! آزمایشهاشو نگاه کردم دیدم توی درمونگاه آزمایش ادرار داده و بیرون آزمایش خون! 

۱۲.خانمی با مادرش نوزاد دخترشو آورده بود و میگفت: ادرار سوختگی پیدا کرده. بعد به مادرش گفت: نشونش بدیم؟ مادره گفت: اگه خانم دکتر بود میتونستیم نشونش بدیم! 

۱۳.این یکیو نمیدونم واقعا ممکنه یا نه؟: خانمه میگفت: پارسال سزارین کردم و از اون موقع وقتی ایستاده یا نشسته ام (روم به دیوار) گاز از روده ام دفع نمیشه و برای دفع گاز باید حتما دراز بکشم! 

۱۴.خانمه میگفت: فکر کنم باز گلوی بچه ام چرک کرده. گفتم: از کجا فهمیدین؟ گفت: آخه از دیروز داره دهنش بوی کپسول میده! 

۱۵.خانمه اومده بود با علائم تیپیک اضطراب. گفتم: از کی اینطوری شدین؟ گفت: از اون روز که دیدم شوهرم برای «اون زنه» پیامک میده! 

۱۶.خانمه میگفت: بچه ام چند روزه یبوست داره براش شیاف هم گذاشتم خوب نشد. گفتم: چه شیافی براش گذاشتین؟ گفت: استامینوفن! 

پی نوشت: انگار خدا تازه یادش افتاده که زمستونه از صبح امروز اینجا بارون شروع شد که از حدود نیم ساعت پیش به برف تبدیل شده ........ 

راستی حتما باید هربار بگم من اینجا هم هستم؟!

نظرات 53 + ارسال نظر
متین بانو جمعه 7 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 06:02 ب.ظ http://dandanpezeshke-matin.blogfa.com

سلام.

4.مادر و دختر چه جفت هم بودن ماشالله!!
5. گیج بوده طفلک!!
7. رسما جوک بود...!!!
خوش به حالتون.. برف!!!! منم میخوااااااااااااااااام...

سلام
ممنون
اتفاقا زود قطع شد آپ کردم و بلند شدم دیدم تموم شده!

پژمان جمعه 7 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 05:50 ب.ظ

سلام
خیلی جالب بود
یعنی اگه عنوان براش نزارین آدم فکر میکنه جوک هستش!
ولی آدم ساده خیلی داریم وهمینه که...! بماند
بهرحال خیلی جالب بود
راستی آقای دکتر یه سوالی داشتم البته مربوط به چشم میشه
در مدرسه دخترم ، اصرار دارن بجای تخته سیاه یا همون سبز تیره ، تخته وایت بورد بزارن
حقیر احساس میکنم دیدن خطوط سفید بر روی تخته ی به رنگ تیره خستگی نمیاره ولی به عکس ، نگاه کردن به تخته سفید امکان داره به چشم فشار بیاره
نمیدونم احساسم درسته یا نه ولی اینطور حس میکنم
اگه در این زمینه حقیر را راهنمایی کنید سپاسگزارم

سلام
ممنون
فکر نمیکنم از این نظر چندان فرقی با هم بکنند ضمن اینکه اگه مسائل دیگه ای مثل گرد گچ پخش شده در هوا و ... رو در نظر بگیرین در مجموع صرف با همون وایت بورده

دکتر مانستر جمعه 7 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 05:29 ب.ظ http://drmonster.blogsky.com

سلام دکتر
شرمنده...خیلی خنک بود!
دوباره یه سر به وب من بزنید

سلام
دشمنت شرمنده ...... به گرمی وبلاگ خودتون ببخشید
چشم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد