جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۳۷)

پیش نوشت: 

سلام 

به لطف اون کارمند مخابرات یه خط جدید تلفن بدون پی سی ام خریدم که پریروز وصل شد٬ دیشب هم من شیفت بودم و حالا در خدمت شما هستم. 

به فروشنده خونه هم گفتم: خط تلفنتونو نمیخوایم که گفت: خودم میبرمش. 

به هرحال از لطف دوستان که در طول این غیبت چند روزه نگرانمون شده بودند ممنون. 

ببخشید که وقتش نیست به همه تون سر بزنم و یکی یکی تشکر کنم. 

۱. خانمه اومد و گفت: دکتر! من چند روز پیش اومدم و بهتون گفتم: دفترچه بیمه مو مهر کنین تا برم پیش دکتر زنان اما شما اشتباه نوشتین! دفترچه شو دیدم و گفتم: خوب من هم که نوشتم دکتر زنان! گفت: نه من فقط منظورم این بود که دکترش زن باشه وگرنه من میخواستم برم دکتر گوش و حلق و بینی! 

۲. یه خانم با جواب سونوگرافی که متخصص ارولوژی براش نوشته بود اومد. گفتم: کلیه هاتون مشکلی نداره اما تخمدونتون کیست داره باید برین پیش دکتر زنان. گفت: برم پیش دکتر زنان؟ پس دیگه نمیخواد برم پیش متخصص؟! 

۳. به خانمه گفتم: فشارتون ۱۴ است. گفت: اشتباه میکنین٬ من هیچوقت فشارم اینقدر نبوده٬ وقتی فشارسنجو باد کردین دقت کردم بیشتر از همه دکترها دستمو باهاش فشار دادین فکر کنم برای همین بیشتر نشون داده! 

۴. به پیرزنه گفتم: دفترچه تون برگ نداره نمیشه براتون دارو نوشت. گفت: خواهش میکنم! گفتم: نمیشه مادر آخه اصلا برگ نداره. دستشو بالا زد و گفت: پس اقلا فشارمو بگیر! 

۵. مرده اومد و گفت: دیروز اومدیم اینجا و همکارتون برای بچه مون نسخه نوشت٬ اما شربت آموکسی سیلینش شکست٬ لطفا یکی دیگه توی دفترچه اش بنویسین. درحال نوشتن بودم که همینطوری پرسیدم: راستی چطور شکست؟ گفت: هیچی! دیدیم روش نوشته توش آب جوشیده بریزین ما هم آب جوش توش ریختیم شیشه اش ترکید! 

۶. پسره گفت: سرما خورده ام. گفتم: چند روزه؟ گفت: چند روزه! 

۷. به خانمه گفتم: بچه تون به جز استفراغ مشکل دیگه ای نداره؟ گفت: چرا! وقتی داره استفراغ میکنه نمیتونه آب دهنشو قورت بده! 

۸. به پیرزنه گفتم: فشارتون بالاست. گفت: میدونم هروقت حرص میخورم میره بالا. گفتم: خوب سعی کن حرص نخوری. گفت: برادرم بدون اینکه به من چیزی بگه دختر مردیو عقد کرده که توی جوونی منو طلاق داد و یه زن دیگه گرفت٬ انتظار داری حرص نخورم؟! 

۹. دختره گفت: من کم خونی دارم برام چند بسته قرص اسید سولفوریک هم بنویس! گفتم حتما اشتباه شنیده براش اسید فولیک نوشتم. چند دقیقه بعد اومده میگه: من اسید سولفوریک میخواستم چرا برام اسید فولیک نوشتین؟! 

۱۰. خانمه میگفت: برای بچه ام یه آزمایش کامل بنویسین اما لطفا توش آزمایش خون نباشه آخه بچه ام اذیت میشه! 

۱۱. گوشیو گذاشتم روی سینه خانمه و گفتم: نفس بکشین .... یکی دوبار یه نفس نصفه و نیمه کشید و گفت: ببخشین من از بچگی بلد نیستم نفس بکشم!!  

۱۲. مرده گفت: دفترچه بیمه بچه مو مهر کن میخوام ببرمش پیش دکتر ... مهرش کردم که گفت: بی زحمت یه برگه دیگه دفترچه شو هم مهر کن آخه من این دکترو میشناسم هروقت میریم پیشش اول کلی آزمایش مینویسه بعد دارو میده! 

۱۳. پسره میگفت: چند روزه بدون سابقه قبلی سر کار چرت میزنم. گفتم: کارتون چیه؟ گفت: از سه روز پیش یه جا به عنوان نگهبان شب استخدام شدم!! 

۱۴. خانمه میگفت: آقای دکتر گاهی تب بچه ام به ۳۵ درجه هم میرسه! 

۱۵. به پیرزنه گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت: یادتونه چند سال پیش تلویزیون یه سریال داشت که دختره دستشو میلرزوند و میگفت این اعصاب منه؟ گفتم: بله گفت: چقدر بهش میخندیدم حالا خودم هم مثل اون شدم! 

۱۶. برای دختره نسخه نوشتم که مادرش گفت: این لکه هم روی پوست دستش افتاده گفتم: از کی؟ دختره گفت: یک هفته است. مادرش گفت: نه الان یک ماهه که داره کم کم بزرگ میشه. دختره گفت: جدی؟ من تا یک هفته پیش بهش دقت نکرده بودم! 

۱۷. خانمه گفت: از این شربت چقدر به بچه ام بدم؟ گفتم: روزی سه قاشق. گفت: سه قاشق سرصاف؟! 

۱۸. (خواندن این یکی برای افراد زیر ۱۸ سال توصیه نمیگردد!) 

یه پسر جوون دفترچه بیمه یه دختر جوونو آورده بود و میگفت: براش یه سونوگرافی بنویسین با یه آزمایش کامل. گفتم: چه آزمایشی؟ سونوگرافی از کجا؟ یه کم مکث کرد و بعد گفت: راستش من و این خانم پنج ماهه که عقد کردیم. دیشب متوجه شدم که «سینه هاش» صافه! درضمن خیلی هم لاغره البته فکر نکنم ربطی داشته باشه چون خاله ام هم همینقدر لاغره اما سینه هاش بد نیست!! حالا حتما یه سونوگرافی از سینه هاش بنویس و از «بییییییب»!!!

نظرات 53 + ارسال نظر
آیدا پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:44 ب.ظ http://aidaaaa.blogfa.com/

خانم شماره 17 احتمالا کیک پزی می کرده.چون تو مواد لازم. مهمه که ذکر بشه سرصاف باشه یا نه!

احتمالا

بهداشتی پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:09 ب.ظ

هه!چه جالب دوم شدم!!!!
۱:ای خدا...

۵
۱۸:نهههههههههه

آره تبریک
ممنون از نظرتون

فهیمه پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:01 ب.ظ http://i-love-my-god.blogfa.com

سلام موفق و پیروز باشید واسه منم دعا کنید

سلام
ممنون
باشه اما اگه خدا گفت جریان چیه؟ چی بهش بگم؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد