جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۵۵)

سلام: 

۱. برای پیرمرده قطره نوشتم و به پسرش گفتم: این قطره رو چند روز میریزین توی گوششون بعد میبرین تا گوششونو شستشو بدن. گفت: پس اگه فقط با قطره شنوائیشون درست شد دیگه نمیبرم بشورنش! 

۲. مریض یه دختر جوون بود که از سه کیلومتری مشخص بود خودشو زده به غش بازی. ۴۹ نفر از ۵۰ همراهشو کردیم بیرون اما یه پسر جوون موند توی اتاق. بهش گفتم: قبلا هم سابقه داشت که اینطور بشه؟ یه نگاه به من و بعد به دختره کرد و بعد گفت: چی؟ بگیرمش تو بغلم؟! 

۳. داشتم مریض میدیدم که مَرده سرشو کرد توی مطب و گفت: ببخشید برای دیدن شما کجا باید بلیت بخریم؟! 

۴. به مرده گفتم: شما احتیاجی به دارو ندارین. گفت: اقلا اونقدر دارو توی دفترچه ام بنویسین که تفاوت قیمتش با آزاد به اندازه ۱۱۰۰ تومن پول ویزیتم بشه! 

۵. یه دختر غش کرده رو آورده بودند. به پدرش گفتم: چی شده؟ گفت: هیچی توی خونه یه مریض درحال اهتزاز داریم اونو دیده (ترجمه: احتضار)! 

۶. یه زن و شوهر جوون اومدند توی مطب. بهشون گفتم: بفرمائین بشینین. مرده به خانمش گفت: تو اول بشین٬ میخوام تو زودتر خوب بشی بهم برسی! 

۷. یه نوزادو معاینه کردم و به مادرش گفتم: ظاهرا که هیچ مشکلی نداره خودتون متوجه مشکلی نشدین؟ گفت: وقتی ادرار میکنه ادرارش تا حدود یک متر جلو میره٬ مشکلی نداره؟ 

۸. حدود ساعت سه و نیم بعدازظهر بود که یه مریض اومد. وقتی دیدمش یه پیرمرد اومد توی مطب و گفت: الان یک ساعته که بیرون نشستم. گفتم: خوب میگفتین تا صدام کنن. گفت: من دخترم سال آخر پزشکیه٬ گفتم شاید الان خواب باشین عمدا صداتون نکردم تا سال دیگه یه روز یکی دخترمو از خواب بیدار نکنه!  

۹. خانم بهیارمون میگفت: امروز یه پسر هست که هروقت میخوام به خانمها آمپول بزنم میاد از لای پرده نگاه میکنه! به مسئول پذیرش گفتم و او هم مچشو گرفت. پسره میگفت: آخه مگه این زنها چی دارن که من بخوام یواشکی نگاه کنم؟ خیال کردین من تا حالا چیزی ندیدم؟ من حتی یه بار اوکراین هم رفتم! 

۱۰. خانمه میگفت: بچه ام سه روزه که اسهال و استفراغ داره٬ آوردمش براش دارو بنویسین یه وقت اسهال و استفراغی نشه! 

۱۱. به مرده گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت: خارش ادرار دارم! 

۱۲. به پیرزنه گفتم: اون قرصو باید روی غذا بخورین. گفت: اون یکیو زیر غذا بخورم؟!

نظرات 67 + ارسال نظر
دانشمنگ(سکوت) یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:56 ق.ظ http://daneshmang.blogfa.com/

چه بیماری هایی اومده ها.آدم دهنش باز می مونه: خارش ادرار...

خوب همینه که میگن پزشکی مرتبا در حال پیشرفته دیگه!

حامد یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:02 ق.ظ http://www.hamedh.com

این از اون دست پستایی بود که نمیشه براش کامنت گذاشت. فقط باید گفت عالی بود و یه اسمایلی گل گذاشت که اینجا نداره

ممنون
شرمنده که گل نداره
شما به گلی خودتون ببخشین

من وپنجاه درصد خودم یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:36 ق.ظ http://www.parsara.persianblog.ir

ممنون

من+لبخند=خداوند یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:33 ق.ظ http://smmnilo.blogfa.com


خوشحالم که مورد تائید قرار گرفت

ela شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:57 ب.ظ

خیلی جالب بود آقای دکتر... فوق العاده ...پیشنهاد می دم نوشته هاتون رو برای چاپ در بخش مشاغل داستان همشهری بفرستید...عالی هستند بخدا

ممنون
حالا این بخش مشاغل که گفتی یعنی چه؟

مرجان شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:42 ب.ظ

به به
میبینم برای دیدنتون همه میان بلیط بخرن

آره دیگه
فقط یه قفس کم داریم

هانیه شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:43 ب.ظ

سلام
ببخشید قصد جسارت ندارم فقط می خواستم بپرسم گاهی توی بعضی شماره ها تخیلتون نمک و چاشنی خاطراتتون نمیشه؟؟؟؟

سلام
در تمام طول این مدت که دارم وبلاگ مینویسم یکی دوبار کمی پیاز داغشو زیاد کردم فقط همین (خدائیش اگه درست یادم بود کجان میرفتم و پاکشون میکردم)

لژیونلا شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:33 ب.ظ

سلام
مورد 2 آخرش بود.
عدد آشنای 1100 تومن... جیگرم آتیش گرفت دکتر...
مورد 8 : عمرش دراز و پربرکت باشه الهی...

سلام خانم دکتر
ممنون که نظر گذاشتین
آره ۱۱۰۰ تومن ....

دلژین شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:55 ب.ظ http://drdeljeen.com

نه دیگه بلیت الکترونیک!!!

شیما شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:41 ب.ظ

واای به به مثل همیشه hilarious!!!!!
عجب مریضایی ها!

ممنون

رها(من و نمی دونم)! شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:43 ب.ظ

دکتررر شماااا هم تیکه بندازااااا!!!
من چیکار کنم شرایط محیا نمی شه باید برم که بخونم هی جور نمی شه برم!!!
فعلا که اینجام نمی خوام خاطرات شما رو از دست بدم!!!

ما مخلصیم

دلژین شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:41 ب.ظ http://drdeljeen.com

بلیت
میخواستی بگی دیگه بلیتی نیست

یعنی رایگانه؟

دیادیا بوریا شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:36 ب.ظ

راستی من سه تا گوگل ریدر ساختم ولی همه شون یه مشکل دارن که به ترتین الفبا نشون می دن نه به روز کردن و فقط وبلاگ های به روز شده رو پررنگ تر نشون میده گفتم شما شاید نظری داشته باشید در ضمن این صفحه وبلاگ چرخان برای من باز نمیشه و ارور میده و اون صه تا رو موقعی که با اتچ فایل سیو می کردم ساختم
شاید مشکل از وبلاگ چرخان ساز باشه؟

من که دوباره ساختم و درست شد
ممکنه اما فکر کنم از متخصصش بپرسین بهتر باشه (یک دانشجوی پزشکی)

دیادیا بوریا شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:32 ب.ظ

هاهاها
اینو خوب اومد پس پیش ما هم اومده بود .....
خوب دکتر میگید روی غذا بخور بایدم منتظر سئوال اینطوری باشید

آره
حق با شماست

دکتر نفیس شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:19 ب.ظ http://drnafis.blogfa.com

3, 2 و 12
فقط مریض رو در حال اهتزاز تصور بفرمائید !
8 نازی
مگه اوکراین چشه ؟ رونوشت به بعضی دائی ها !

آره
نمیدونم من که نرفتم تا حالا شاید هم گوش باشه!

رها(من و نمی دونم)! شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:42 ب.ظ

مثل همیشه جالب بوددد!!!
ولی ۳ .
۸ . نازیییییییییی

ممنون
انگار قرار بود دیگه بری درستو بخونیا
از من یاد بگیر چقدر درس میخونم :دی

افسون شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:03 ب.ظ

۲-پسره قبل غش رو میگفت یا بعد غش رو؟!
۳-دور از جونتون!
۴-خدایی منطقش قابل قبوله دیگه!
۵-!
۶-یعنی سرعت معالجه تون اینقدر بالاست؟!
۷- واقعا؟!
۸-چه اعتقادی داشته با هردستی بدی با همون دست میگیری! خوشبحال دخترش چقدر لوسش میکنه
۹- !!!!!
۱۱و۱۲

ممنون که باز هم سر زدین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد