جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۱۰۰) (قسمت دوم)

سلام

توی پست قبل نوشتم با توجه به اینکه بعضی از افراد فامیل اینجارو کشف کردن ممکنه مجبور بشم بعضی از پستهارو رمزدار بنویسم.

خدائیش انتظار چنین عکس العملیو نداشتم. خیلی از دوستان طوری عکس العمل نشون دادن که انگار من تصمیم دارم همه پستهارو رمزدار کنم!

چشم سعی میکنم حتی الامکان رمزدارها کمتر باشند.

و این هم ادامه گلچین

راستی به نظر شما هر پنجاه پست خاطرات یه گلچین خوبه یا کمترش کنم؟

۵۱. به مَرده گفتم: قد دخترتون خیلی کوتاهه. گفت: اشتباه میکنین دکتر! این سه برابر این قدش زیر زمینه! 

۵۲. به مرده گفتم: توی خونواده سابقه بیماری خاصی ندارین؟ گفت: مادرش لوپوس داره. میدونی لوپوس چیه؟ یه بیماریه درست مثل ام اس! 

۵۳. به خانمه گفتم: پدرش سیگار میکشه؟ گفت: آخه میشه مرد سیگار نکشه؟! 

۵۴. میخواستم برای یه بچه سرماخورده دارو بنویسم که مادرش گفت: راستی این بچه به استامینوفن حساسیت داره. گفتم: یعنی اگه بخوره چی میشه؟ گفت: دمای بدنش میاد پائین! 

۵۵. داشتم مریض میدیدم که مَرده سرشو کرد توی مطب و گفت: ببخشید برای دیدن شما کجا باید بلیت بخریم؟! 

۵۶. به پسره گفتم: این دفترچه که مال خودتون نیست. گفت: مال بابامه٬ به خدا من هم پسر بابامم! 

۵۷. به پیرزنه گفتم: قرصهای فشارتون چه رنگی بودند؟ گفت: رنگ هویج!! 

۵۸. به پیرزنه گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت: چند روزه که شکمم خیلی گاز میده!! 

۵۹. خانمه پسرشو آورده بود و میگفت: این هر روز از صبح تا شب هی خلط میاد توی گلوش و همه اش صدای کانگورو درمیاره! 

۶۰. ساعت یک بعداز نصف شب٬ یه پسر جوون اومد توی مطب. گفتم: بفرمائین. گفت: من چیزیم نیست٬ سه هفته پیش یه دونه قرص کلونازپام خوردم حالا که توی خونه گفتم به زور منو آوردند دکتر! همون موقع همراهش اومد تو و گفت: این پسر معتاده٬ یک ساعت پیش سه بسته قرص خورده آوردیمش! پا شدم و از مطب اومدم بیرون که با پرسنل برای شستشوی معده و ... هماهنگ کنم که همراهش صدام کرد و گفت: بیائین نگاه کنین! رفتم و دیدم پسره هنوز داره با صندلی من حرف میزنه! 

۶۱. خانمه با عفونت زنانه اومده بود و میگفت: ببخشید مزاحم شدم٬ من همیشه میرفتم پیش ماما اما حالا دیدم ویزیتشونو گرون کردن ویزیت شما توی درمونگاه ارزونتره مجبور شدم بیام پیش شما! 

۶۲. به خانمه گفتم: مشکلتون چیه؟ به شوهرش گفت: تو برو بیرون روم نمیشه جلو تو بگم! و بعد گفت: سوزش ادرار دارم! 

۶۳. مرده داروهاشو گرفت و بعد اومد توی مطب و گفت: من که گفتم تب دارم٬ برام تب بر ننوشتین؟ گفتم: چرا من که استامینوفن نوشتم. گفت: مگه استامینوفن تب بره؟ به حق چیزهای نشنیده! 

۶۴. نسخه پیرزنه رو نوشتم و دادم دستش گفت: ممنون خدا خرجتو زیاد کنه! 

۶۵. به مَرده گفتم: قندتون داره بالا میره چیزهای شیرین کمتر بخورین. گفت: من قنادم روزی چندبار انگشتهامو لیس بزنم هم قندم بالا میره! 

۶۶. نسخه پیرمرده رو نوشتم و گفتم: دیگه هیچ ناراحتی نداشتین؟ گفت: نه من فقط ناراحتم که اومدم پیش شما!
۶۷. خانمه اومد و گفت: برام آمپول ب۱۲ بنویسین. گفتم: چرا؟ گفت: چون هرچقدر ب۶ میزنم تهوعم کمتر نمیشه! 
۶۸. به مرده گفتم: تا حالا پنی سیلین زدین؟ گفت: من با پنی سیلین بزرگ شدم! 
۶۹. مرده گفت: دیروز یه آمپول هم زدم اما خوب نشدم نمیدونم آمپوله کجام رفته؟!
۷۰. به خانمه گفتم: شکمتون از حد طبیعی برای این موقع از بارداری تون بزرگتره. گفت: حالا این که بزرگتر از حد طبیعیه، طبیعیه؟!
۷۱. مرده با دندون درد اومده بود گفت: باید این چندتا دندون که برام مونده رو هم بکشم دندون مصنوعی بگذارم. دندون مصنوعیو اگه درد بگیره آدم فورا از دهنش درش میاره! 
۷۲. پسره گفت: نمیدونم چرا وقتی میرم دستشوئی راحت میشم؟!! 
۷۳. پیرزنه نوه شو  آورده بود. گفتم: اسمش چیه؟ اسم کوچیکشو گفت. گفتم: فامیلش؟ یه کم فکر کرد و گفت: یادم نمیاد!!
۷۴. مرده پدرشو آورد و گفت: خیلی بی حاله فکر کنم فشارش افتاده. حالا باز شما ببینینشون. فشار پیرمرده رو گرفتم و گفتم: اتفاقا فشارشون بالاست. پیرمرده به پسرش گفت: میبینی؟ با یه تشخیص اشتباه داشتی منو به کشتن میدادی!
۷۵. چندتا پسر جوون همراه دوستشون که مریض بود اومده بودند. نسخه شو که نوشتم پسره گفت: میشه فشارمو هم بگیرین؟ گرفتم و گفتم: فشارتون یازدهه. وقتی رفتند بیرون دوستش بهش گفت: یه چیزی از خودش پروند! من خودم روی صفحه فشارسنج نگاه کردم اصلا عدد یازده روش نبود!
۷۶. پیرزنه گفت: کمرم اون قدر درد میکنه که انگار خودت پریدی روی کمرم!
۷۷. به خانمه گفتم: بچه تونو بگذارین روی وزنه تا ببینم چند کیلوئه؟ وقتی بچه رو گذاشت گفتم: الان ده کیلوئه. مادرش گفت: ده روی چند؟!

۷۸. یه دختر پنج شش ساله رو معاینه کردم و گفتم: احتمالا آپاندیسه ببرینش آزمایش. مادرش شروع کرد که: حالا براش یه دارو بنویسین اگه بهتر نشد میبریم. گفتم: نه همین حالا ببرین. خلاصه که به زحمت راضیشون کردم ببرنش. 

چند روز بعد آوردنش و گفتند: چون شما تشخیصتون خیلی خوب بود و فهمیدین آپاندیسه آوردیم بخیه هاشو هم خودتون بکشین! 

۷۹. نسخه مریضو که نوشتم همراهش گفت: حالا این داروها براش خوب هست؟! 

۸۰. به خانمه گفتم: اسهالتون خونی بود؟ گفت: توالت ما چراغ نداره!

۸۱. پیرمرده گفت: هفته پیش برای درد پام اومدم اینجا برام دارو نوشتین خوب شد. البته به خواست خدا خوب شد نه داروهای شما! 

۸۲. نسخه پیرزنه رو که نوشتم گفت: خیلی ممنون خدا عوضی بهت بده!

۸۳. خواستم برای مرده نسخه بنویسم که دیدم عکسش روی دفترچه هست اما اسمی که توی دفترچه نوشته شده اسم یه خانمه. بهش گفتم: انگار اسمتونو توی دفترچه اشتباه نوشتن. گفت: آره اسم خانممه. توی دفترچه اون هم اسم منو نوشتن. فکر کنم برای اینکه نتونیم دفترچه مونو به خونواده های دیگه بدیم!

۸۴. گلو یکی از بچه هارو نگاه کردم. به مادرش گفت: مامان بیا ببین چقدر بچه بستنی خوردن بعد آقای پارکی چوبهاشونو جمع کرده داده به دکتر!

۸۵. خانمه پسرشو آورده بود و گفت: توی کمرش یه لکه زده میخواین ببینین؟ گفتم: باشه. گفت: ببخشین که باید پشتشو بکنه بهتون!

۸۶. خانمه پرسید: این قرصهائی که میگن اشتها آورند، فقط اشتهارو بالا می برند یا وزنو هم بالا میبرند؟!

۸۷. پیرزنه گفت: این آزمایشو چند روز پیش اون دکتر چشم درشته برام نوشت حالا شما جوابشو میبینین؟!

۸۸. برای پیرزنه طبق دستور آزمایش کلی نوشتم. بعد شصتاد نوع قرص قند و فشار و ... ریخت روی میز و گفت: اینهارو هم میخورم. برام بنویس. شروع به نوشتن کردم که گفت: حواست باشه داروهارو ننویسی روی آزمایشها!

۸۹.  به خانمه گفتم: این دفترچه که مال خودتون نیست. گفت: نه هیچ داروئی نخوردم. دخترش گفت: میگن این دفترچه که مال شما نیست. آروم گفت: میدونم دارم حواس دکترو پرت میکنم!

۹۰. به پیرمرده گفتم: چه آزمایشی میخواین بدین؟ گفت: یه شکافت کامل!

۹۱. مرده گفت: همه شکمم از ناف به پائین درد می کنه. بی زحمت برام یه سونوگرافی از زیر ناف بنویس!

۹۲. میخواستم برای یه بچه نسخه بنویسم. به مادرش گفتم: چند سالشه؟ همراهشون رو کرد به مادر بچه که ساکت سر جاش ایستاده بود و گفت: به کوتریموکسازول حساسیت داره؟ مادرش هم گفت: نه نداره! و بعد هردوشون ایستادند و به من خیره شدند!

۹۳. مرده با سرماخوردگی اومده بود و گفت: من توی شهر .... درست چسبیده به دیوار درمونگاه شبانه روزی زندگی می کنم. اما هربار مریض می شم میام اینجا چون به این درمونگاه اعتقاد پیدا کردم!

۹۴. به یه پسر هشت ساله گفتم: کجات درد می کنه؟ گفت: همون جائی از گلو که آدمو باهاش خفه می کنن!

۹۵. خانمه گفت: چند روزه که گوشم درد میکنه. شما اونقدر اطلاعات دارین که توی گوشمو ببینین؟!

۹۶. مشغول معاینه خانمه و گرفتن شرح حال ازش بودم درحالی که بچه دو سه ساله اش فقط تکونم میداد و درحالی که اسکناس توی دستشو به طرفم دراز کرده بود مرتبا میگفت: عمو! بیا پول!

۹۷. به پیرزنه گفتم: از کدوم قرصها برای فشارتون میخوردین؟ گفت: از همون قرصها که یه خط وسطشونه!

۹۸. به پیرزنه گفتم: فشارتون بالاست. مگه قرص فشارتونو نمی خورین؟ گفت: چرا اما دکتر یه قرصهائی بهم داده که خیلی کوچیکند اصلا به درد نمی خورند!

۹۹. به پیرزنه گفتم: قرصهای فشارتون چه رنگی بودند؟ گفت: نمیدونم من سواد ندارم. گفتم: دیگه رنگشون که ربطی به سواد نداره که. گفت: من بی سوادم نشنیدی که میگن آدم بی سواد کوره؟!

پ.ن۱: دفعه اول که دوشهر از شهرستان ما به عنوان پایلوت پزشک خانواده شهری انتخاب شد برای اون دو درمونگاه اینترنت گذاشتند و وقتی پزشک خانواده ول شد قطعش کردند. وقتی برای بار دوم بحث پزشک خانواده شهری شروع شد اینترنت همه درمونگاه ها برقرار شد اما باز مدتیه که قطعشون کردند پس نتیجه میگیریم که همچنان خبری از پزشک خانواده شهری نیست!

پ.ن۲: بالاخره بقیه اضافه کار زمستون پارسالو گرفتم!

پ.ن۳: پنجشنبه گذشته درحین دانلود یه فایل اینترنتمون قطع شد و هرکار کردم وصل نشد. مودمو بردم نمایندگی سرویس دهنده اینترنتمون که گفت برو دوشنبه بیا دنبالش. دوشنبه زنگ زدم که گفتند مودمتون قابل تعمیر نیست. رفتم اونجا که مسئولش برای اینکه ایرادو نشونم بده مودممو وصل کرد به اینترنت خودش و گفت: انگار درست شده! مودمو آوردم خونه که دیدم همچنان اینترنت قطعه. زنگ زدم دفترشون که بالاخره یه نفرو فرستادند خونه و او هم بعد از کلی امتحان خط تلفن و ... زنگ زد دفترشون و گفت میشه خطشونو یه بار ریست کنین؟ ریست کردند و درست شد. آقای کارشناس هم فرمودند شرمنده ایراد از طرف ما بود!

پ.ن۴: این هم یه لینک از آموزش یکی از کارهائی که هیچوقت نتونستم راحت انجامش بدم!

پ.ن۵: از چند روز پیش همچنان میخوام برنامه سایت فیدلی رو نصب کنم که ظاهرا جایگزین گوگل ریدره اما هنوز موفق نشدم چون اصولا دانلود نمی شه!

پ.ن۶: با چندروز تاخیر روز ماما هم مبارک!

نظرات 70 + ارسال نظر
شازده کوچولو میان آدمیان جمعه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:31 ب.ظ http://mianeadamian

سلام آقای دکتر...به نظرم کلی خداتونم شکر کنید که اضافه کار زمستونتونم ریختند!، بعد میشه بگید صدای کانگورو چه شکلیه؟!

سلام
واقعا
انگار شما اون سریال اسکیپی رو یادتون نیست هست؟

یک جراح جمعه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:30 ب.ظ http://1jarah.persianblog.ir

گل!

فردا جمعه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:40 ب.ظ http://med84.blogfa.com

به نظر من هی تعداد رو کم کنین کم کنین تا برسه به هر دو تا خاطره یه گلچین!

زبل خانوم جمعه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:25 ب.ظ http://zebelestan.wordpress.com

55. از بلیط فروشی های معتبر سطح شهر...
56. چقدر سر این دفترچه کس دیگه ای اوردن ما درگیریم...
60.چه باحال...
61..ببخشید ولی خاک تو سر ما و وزارت خونمون کهویزیت دکتر ارزون تره....یعنی به سال درس خوندن هم حساب میکردن بیشتر میشد..
65. راست میگه
69. بافت هدف رو پیدا نکرده..
72. به حق چیزای نشنیده وندیده....چه مکانیسم عجیبی!!!!
74. دوتا کشیک اضافه که خورد دفعه بعد دقت میکنه...
82. منظور عوضی اینه ی عوض

ما اپ کردیم...نتونستید بخونید از گوگل ریدر میتونیدااا

ممنون از لطفتون
گوگل ریدر هم که داره کن فیکون میشه

آزیتا جمعه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 09:24 ب.ظ

هرجور خودت راحتی دکتر همون کارو بکن.
از همه باحال تر انگار خودت پریدی رو کمرم بود.ترکیدم!

ممنون از نظرتون

دکتر نفیس جمعه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 03:27 ب.ظ http://Drnafis.blogfa.com

شمام مثل من لبخند عریض و طویل ملیح می زنین این وقتا یا جدی نگاشون می کنین؟

بستگی به موردش داره
هر دو ممکنه!

فروردین دُخت جمعه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 02:51 ب.ظ http://hamin-havaali.blogfa.com/

سلام
هر 25 تا پست هم خوبه
من با اینکه همه ی پستاتونو میخونم ولی سر این دو تا پست آخری که خلاصه ی پستای قبل بود باز کلی خندیدم!!

سلام
آره خوبه
ممنون ااز لطفتون خنده تون مستدام

مهدیس جمعه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 02:51 ب.ظ http://ladyrose632.persianblog.ir

منم با پنی سیلین بزرگ شدم

واقعا؟

دخترمهربون سرزمین احساس جمعه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:36 ب.ظ

دکتر برای من جای سوال داره
شما خندتون نمی گیره؟
چطوری میتونید جلو خندتونو بگیرید؟
پ ن 2 مبارکه به سلامتی
پ ن 3 من خودم مودمو هر3ماه یه بار ریست می کنم اینطوری سرعت پایین نمی یاد
پ ن 4 بابای منم هیچ وقت یاد نگرفت همیشه من براش می بندم
پ ن5 از دانلود منیجر استفاده کنید اینطوری مشکلی ندارید و حجم کمتری هم مصرف می شه

دیگه یاد گرفتم جلو خودشون نخندم
ممنون از نظرتون

نیاز جمعه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:06 ب.ظ http://helper-pace.blogfa.com

بابت پاسخ و وقتی که گذاشتید بینهایت سپاسگزارم

خواهش میگردد وظیفه است

فرناز جمعه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 08:50 ق.ظ

پستهاتونو مرتب میخونم. بعضی خاطرات خیلی بامزه اند
راستی یک چیزی برام سوال شده توی خیلی از موارد به نظر میاد مرشها به شما اعتقاد ندارن. دلیلش چیه؟؟ و جطور اینقدر راحت هم به زبون میارنش؟؟

ممنون
خوب لابد نتیجه ای از طبابت من نگرفتن :دی

mahmoud جمعه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 07:19 ق.ظ

اون ۸۱ امی رو خوشم اومد، واقعا اگر این خدا و امام زاده‌ها نبودن کیر به داد این مردم میرسید؟

ممنون
اگه بلاگ اسکای هم امکان ویرایش نظراتو داشت چه خوب بودا!!

Rِoj جمعه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 06:46 ق.ظ http://rojna.blogfa.com

من هم به این جریان رمز دار کردن فکر کردم ولی چه جوری رمز میدین به بقیه و تو رودروایسی قرار نمیگیرین؟ اگه بلفرض با یک اسم مستعار ازتون رمز بخوان چی؟

این خاطرات جالبن . ما هم از اینها در سطح خاطرات همکاران مطرح میکنیم ولی به این حالت عمومی پخش مکالمات خصوصی بیماران خلاف قسم پزشک برای نگه داشتن راز بیماران نیست؟
اگه مریضی احیانا خواننده بلاگ شما باشد این را توهین و تمسخر به خود حساب نمیکند؟

حق با شماست واقعا مشکله
وقتی نه اسمی هست و نه آدرسی به نظر شما میتونه خلاف رازداری باشه؟
امیدوارم یکی از اونها بیاد اینجارو بخونه شاید بتونه رفتارشو تغییر بده

باران جمعه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:34 ق.ظ http://barane-deltangiha.blogfa.com

سلام دکتر جون خوبید
یه مدت نبودم خوشحالم شما هنوز می نویسید
مثل همیشه عالی بودن و بامزه
دکتر همینطور که خودتون گفتید تعداد کمی از مطالبو رمزدار کنید
ما گناه داریماا

سلام ممنون
کجائین راستی؟!
ممنون
چشم

وانی جمعه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:33 ق.ظ

یعنی فقط و و و... به نظرم کمتر بشه بهتره. به شرطی که زود آپ کنین و از خاطرات جدید هم غافل نشین

یعنی این شکلکها کمتر بشه؟ :دی

ند نیک پنج‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:17 ب.ظ http://blue-sky.persianblog.ir

خاطراتت خیلی باحال بود. بزار منم ی چیزی برات تعریف کنم. تو یکی از ساختمونا دو مطب کنار هم یا روبرو هم بودند که یکیش دندانپزشکی مرد بود و دیگری دکتر زنان. زنه اشتباهی میره تو مطب دندانپزشکی وقتم میگیره ومیره تو اتاق دکتر رو تخت میخوابه با به همون صورتی که برای معاینه میرن. دندانپزشکه از خجالت قرمز میشه میاد بیرون به منشیش میگه برو تو اتاق ببین چه خبره.

راستی اینجا که ÷زشک خانواده راه افتاده. درمانگاه پیش پزشک متخصص بخوای بری ازت برگ ارجاع میخوان.

ممنون
این خاطره واقعی بود آیا؟
واقعا؟

غوغا پنج‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:33 ب.ظ

سلام
خدایی اش صبری که دارین واقعا لازمه سر و کله زدن با بعضی مراجعاس
بعضی خاطراتو میخونم فک میکنم من بودم چه عکس العملی نشون میدادم؟ خدا به من و مردم رحم کرد دکتر نشدم

سلام
البته بیشتر به خودتون!

خبرنگار پنج‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:02 ب.ظ http://ghasedake90.mihanblog.com

به حق چیزهای نشنیده!


پ ن 4 : ما چند مدل بلدیم .شما هم یاد بگیرین

50 تا خوبه به نظرم


تا حالا چندبار یاد گرفتم و باز یادم رفته ااز بس که استفاده میکنیم
ممنون

خانوم معلم پنج‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 09:51 ب.ظ

اول شدم آیا ؟

شرمنده

mohamad پنج‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 09:43 ب.ظ

سلام دکتر جون مثل همیشه عالی بود راستی من این بار اول شدم؟

سلام
ممنون
با اجازه بزرگترها!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد