جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

بازی معرفی لینکها

پیش نوشت: 

سلام 

بالاخره مراسم اخوی گرامی به پایان رسید و دیشب هم که شیفت بودم و فردا شب هم شیفت خواهم بود پس میتوان نتیجه گرفت که همین امشب باید آپ میکردم. 

پیش از نوشتن لینکهام باید از همه دوستان که در این چند روز به یاد من بودند و تبریک گفتند تشکر کنم. فقط نمیدونم چرا همه عروسیو تبریک گفته بودند در حالی که ما گفتیم که فقط مراسم عقد بود گرچه مفصل ترین عقدی بود که تا حالا دیده بودم اما به هر حال عقد بود نه عروسی! 

خوب بریم سراغ بازی معرفی لینکها که نوشتنش اینقدر طول کشید که دوتاشون خداحافظی کردند!

بالاخره من هم تصمیم گرفتم که این بازی رو انجام بدم. 

برای اینکه هیچ حرف و حدیثی نباشه من اسامی رو بر اساس حروف الفبا مینویسم البته به جز نفر اول که حسابش از بقیه جداست! سعی کرده ام در این پست هر از گاهی یک نکته طنز هم چاشنی ماجرا کنم که امیدوارم به دوستان برنخوره. ضمنا من این پستو پاک بکن و معذرت بخواه و .... نیستم. هر کسی اعتراضی داره کامنت بگذاره اگه حرف توهین آمیزی توش نباشه پاکش نمیکنم: 

کلبه تنهائی من

نویسنده:خانم «آن شرلی» همسر اینجانب و مادر «عماد» دارای نمایندگی یکی از شرکتهای خصوصی بیمه در ولایت و آماده ارائه انواع خدمات بیمه ای به همه دوستان در هر نقطه ایران. تحصیلات: کارشناس 

بیشترین اطلاعاتو از میون لینکهام از ایشون دارم (نمیدونم چرا

متولد ۱۱ آبان (سالشو اگه جرات دارین از خودشون بپرسین!) داستان آشنائی و ازدواج ما مفصل بوده و در آینده در همین وبلاگ نگاشته خواهد شد. نوشته های ایشان بسیار متنوع بوده شامل خاطرات٬ شعر (من که چندان به شعر نو علاقه ندارم بر خلاف ایشان البته) و ..... 

ایشان دارای یک وبلاگ دیگر هم میباشند که بسیار دیر به دیر آپ میکنند و شامل خاطرات شخصی ایشان است و چون مشتری کمتری دارد ممکن است به زودی مطالبش به این وبلاگ منتقل شده و سپس حذف گردد. 

آ-د-ت

نویسنده:دکتر آرزو .... (اسم کامل ایشان را در نشریه سپید دیده ایم اما بدون اجازه شان نمیتوانیم بنویسیم) یک پزشک عمومی که اخیرا وارد دوران طرح شده اند. تصادفا ایشان را کشف و لینک کردیم. از محل تحصیل و زندگی ایشان اطلاع چندانی در دست نیست و فقط با نام دوست صمیمی ایشان (هستی) آشنائیم. ظاهرا هر چند ماه یکبار کانکت میشوند٬ آپ میکنند٬ و سپس دیس کانکت میگردند و لذا اصولا نگاهی هم به کامنتهایشان نمی اندازند. مطالب ایشان هم شامل رخدادهائی است که در روز کانکت شدن رخ داده است. 

بعدا نوشت: انگار ایشون مطلب منو منتشر نشده خوندن چون شروع کرده اند به آپ کردن پشت سر هم!

اینجا سرد است ...

نویسنده:دکتر بابک طاهر رفتار پزشکی  اهل یکی از شهرهای شمالی که ساکن خارج از کشور (اوکراین) میباشد . 

اخیرا دوره دکترای پزشکی عمومی خود را در آن کشور به اتمام رسانده و از میان چند گزینه دستیاری زنان را انتخاب نموده است (طریقه انتخاب دستیار در این کشور را نمیدونم از خودشون بپرسین). انتخاب این رشته تخصصی و اختیار نمودن همسری غیر ایرانی این احتمال را که ایشان قصد ماندن در آن کشور را دارند بیش از پیش تقویت میکند. 

مطالب ایشان قبلا «از هر دری سخنی» بود اما با شروع دوره رزیدنتی فعلا فقط در حال نوشتن خاطرات روزانه میباشند. ضمنا ایشان مدتهاست که به من قول نوشتن مطلبی درباره راسپوتین را داده اند که معلوم نیست کی به قولشان عمل کنند؟! 

باران بانو

نویسنده:یکی از چندین باران موجود در دنیای مجازی (!) یک پزشک عمومی که در حال گذراندن دوران طرح میباشند. 

نوشته های ایشان عمدتا شامل خاطرات روزانه که گه گاه به سبک نوشته های ادبی نوشته میشوند و گاهی هم کلمات قصار (از جمله به زبان انگلیسی که برای ما بیسوادان چندان قابل فهم نیست!) و یا متون ادبی میباشد. در تاریخ ۸/۸/۸۸ قراری با دوستان قدیم خود داشتند که به دلیل عدم اجابت از سوی آن دوستان به ۹/۹/۹۹ موکول شد و احتمالا در آن زمان هم به ۱۰/۱۰/۱۰۱۰ (!) موکول میگردد! 

بازتاب نفس صبحدمان: 

نویسنده:یک پزشک زن که نام مردانه سورنا را برای خود انتخاب کرده. 

زمانی خیلی پیشتر از آنکه شغل خودم را لو بدهم خواننده وبلاگ قدیم ایشان بودم و از خواندن خاطرات روزانه ایشان در دوران اینترنی لذت میبردم بدون اینکه کامنتی بگذارم تا مبادا حرفه ام شناسائی شود! 

وقتی پس از مدتها تصادفا به وبلاگ جدید ایشان رفتم متوجه تغییرات بنیادین در سبک نوشته های ایشان شدم که به مذاق من خوش نیامد بنابراین (در اقدامی که قبول دارم درست نبود) کامنت تندی برایشان نوشتم و به خاطر این تغییر سبک به ایشان اعتراض کردم و همین امر سبب شد که دیگر ایشان حتی پاسخ کامنتهای بعدی مرا هم ندهند (در همین جا رسما عذرخواهی خودم را از ایشان اعلام میدارم اصلا به من چه که هر کسی چی توی وبلاگش مینویسه؟!). 

در حال حاضر مطالب وبلاگ ایشان ملغمه ای است از خاطرات٬ متون ادبی و ....  و من هم یک خواننده خاموش این وبلاگ.

ضمنا اخیرا سفر ایشان به کشور پرتغال به دلیل ندادن ویزا لغو گردید که منجر به ناخشنودی عمیق ایشان شد. 

تیغ و ابریشم

نویسنده:آقای سیامک سالکی٬‌ساکن تهران 

یکی از معدود لینکهای متفاوت من که هیچ ربطی به پزشکی ندارد. 

ایشان را تصادفا کشف نموده و چون از یکی دوتا از تحلیلهای سینمائیشان خوشمان آمد لینک نمودیم. آپ کردن ایشان معمولا ماهی یک یا دوبار است و بیشتر شامل معرفی فیلم یا نوشته هائی از کارگردان ایرانی آقای مسعود کیمیائی و گاهی مطالب متفرقه میگردد. 

ایشان مدتهاست که به من قول داده اند فیلم «درباره الی» را دیده و درباره نقد من از این فیلم نظری بدهند اما ظاهرا فرصت این کار را هنوز پیدا نکرده اند! 

توهمات یک دانشجو

نویسنده:سارای (لابد برای اینکه با شصتادتا سارا که در دنیای مجازی هستند اشتباه نشود! چون خودشون گفتن که ترک نیستند) 

یک دختر دانشجوی کامپیوتر دارای یک خانواده چهار نفره شامل پدر٬ مادر٬ سارای و لوبیا. دارای دوستی صمیمی به نام پری. به شدت پر شر و شور و پر انرژی. قراره به زودی با پری تشکیل یک زوج خوشبخت را هم بدهند البته پس از شرکت در سمیناری با همین مضمون!

ادامه مطلب را بخوانید ....

چرندیات یک دانشجوی اقتصادی:

نویسنده:سید علی (نام خانوادگی ایشان محفوظ است و تنها با اجازه کتبی ایشان منتشر خواهد شد) 

یک کارشناس حسابداری اهل روستای ارزیل و در حال حاضر ساکن شهر تبریز که مدتی پیش برای شرکت در کنکور کارشناسی ارشد از همه خداحافظی کرد اما زودتر از آنکه فکر میکردم به دنیای مجازی بازگشت. 

البته ایشون در طول روز در مغازه قاب عکس سازیشون در حال فکرهای اقتصادی میباشند 

دارای علاقه شدید به فوتبال و علاقه وحشتناک به باشگاه تراکتورسازی تبریز. 

مطالب وبلاگ ایشون متنوعه. از پستهای کاملا فوتبالی گرفته تا عکسهائی از شهر و روستا و دانشکده ایشون یا خاطرات نویسی و ... 

دارای تعصب بجا و آگاهانه بر زبان و فرهنگ ترکی و متاسفانه (در برخی از پستها) دارای نوشته هائی با غلطهای املائی زیاد! در پستهای اخیر ایشون هم باید حتما دقایقی را فکر کنیم تا دلیل انتخاب این اسمو برای این پست بفهمیم!

خاتراط  یک دکطر  باصواد!

نویسنده:فینگیلی 

یک دانشجوی پزشکی مقطع فیزیوپاتولوژی که دارای مطالبی گوناگون و بیشتر خاطره نویسی است. 

معمولا به مسائل مختلف نگاهی انتقادی دارد اما برای انتقاد از زبان طنز استفاده میکند که تلخی مطالب را تا حد زیادی از میان میبرد. 

سرعت آپ کردن ایشان اصلا بالا نیست که ظاهرا به دلیل سنگینی دروس میباشد. 

خاطرات یک عاقد

نویسنده:از مشخصات ایشان اطلاعی جز نوشته های خود ایشان در دست نیست (اینکه سن چندانی ندارند و روحانی نیستند)  

یک عاقد که وبلاگ ایشان عمدتا شامل حوادث تلخ و شیرینی است که در محضر عقد و ازدواج ایشان رخ میدهد. تعداد کامنتهای ایشان به تدریج و بویژه پس از انتشار بخشی از مطالب وبلاگ در یکی از سایتهای خارجی رو به افزایش گذاشت (اسم سایتو نمینویسم چون از معدود سایتهای از این دسته است که هنوز فیلتر. نشده) با وجود کامنتهای نسبتا زیاد به ندرت از سوی ایشان پاسخی برای برای آنها گذاشته میشود. ضمنا من تا به حال هیچ کامنتی از سوی ایشان در هیچ وبلاگی ندیده ام. 

خاطرات بیمارستانی یک wandering استاجر!

نویسنده:wandering stager  (هیچگونه اطلاع دیگری از ایشان در دست نیست!)

نویسنده این وبلاگ یک دانشجوی دوره بالینی رشته پزشکی است که در این وبلاگ به شرح ماجراهای پیش آمده در بیمارستان میپردازد. به نظر میرسد که ایشان دانشجوئی به شدت باهوش و درس خوان و فعال میباشند. 

بعد نوشت:احتمال خداحافظی ایشان میرود.

خاله آذر

نویسنده:خاله آذر (الناز)

یکی دیگه از لینکهای اهل آذربایجان من. یک پزشک عمومی اهل تبریز که البته الان در این شهر ساکن نیست. یک خانم دکتر به شدت پرجنب و جوش و حاضرجواب که برای هر حرفی پیش از گفته شدنش یه جواب از قبل آماده کرده! 

علاقمند به مسافرت. هم ایرانگردی و هم جهانگردی که اخیرا هر دو نوع سفرنامه شونو توی وبلاگشون داشتیم. متاهل٬ با ازدواجی از روی عشق با آقای دکتر فرزاد.  

نوشته های ایشان عمدتا به صورت خاطرات و گاهی اعتقادات ایشان است.

خانم ورزش و دخترش

نویسنده:سحر 

همچنانکه از نام این وبلاگ برمی آید این وبلاگ دستنوشته های یک دبیر ورزش در یکی از دبیرستانهای تهران است که متاهل و دارای (دست کم!) یک فرزند دختر میباشند. 

مطالب ایشان عمدتا شامل مسائل پیش آمده در دبیرستان و مسابقاتی است که تیمهای ورزشی تحت هدایت ایشان برگزار میکنند. 

مطالبی که با نثری روان و شیوا نگاشته میشود همچنانکه از یک معلم انتظار میرود. 

خط خطی های آتیش پاره

نویسنده:آتیش پاره (رشته تحصیلی و محل سکونت ایشان نزد اینجانب محفوظ بوده تنها با اجازه کتبی ایشان منتشر خواهد شد) 

این وبلاگ شامل نوشته های یک دختر (به معنای واقعی کلمه ) آتیش پاره است. دختری که تقریبا هیچ الگوی خاصی برای نوشتن نداره و از همه چیز مینویسه و در این نوشتن تقریبا هیچ حد و مرزی برای خودش قائل نیست و هر از گاهی انواع حرفهای ۳۰یا۳۰ یا جملات بالای ۱۸ سال در نوشته هایش به چشم میخورن و همین امر مدتی مرا در شک لینک کردن یا لینک نکردن این وبلاگ نگهداشته بود. 

حرفهای آتیش پاره حقیقت خالصه بدون پرده پوشی و تعارف و برای همین گاهی تلخ. اما مطمئن باشید به خوندنش می ارزه.

دانشگاه با طعم باران

نویسنده:نیلوفر 

یک خانم دانشجوی پزشکی که دانشجوی دانشگاه علوم پزشکی رشت میباشند. 

از معدود افرادی که از گذاشتن تصویر خود در وبلاگ هیچ ابائی ندارند. 

مطالب ایشان عمدتا شامل وقایع مختلفی بود که برایشان رخ میداد که آنها را با انشائی زیبا مینوشتند. (ببخشید دارم از افعال ماضی استفاده میکنم الان رفتم توی وبلاگشون که دیدم خداحافظی کرده اند حالم گرفته شد امیدوارم که برگردند گرچه به دلایلی گمان نمیکنم) 

دکتر باران

نویسنده:باران (نام اصلی ایشان نزد اینجانب محفوظ است) 

یکی دیگر از باران های اینترنت! دانشجوی پزشکی مقطع علوم پایه که ظاهرا از دیدن پدر بزرگوارشان درس عبرت نگرفته و به رشته پزشکی وارد شده اند.

به نظر میرسد که کار عمده ایشان در اینترنت عبارت است از: کانکت شدن٬ آپ کردن٬ ارسال کامنت به همه دوستان و آشنایان و .... که :من آپ کرده ام زودتر بیا٬ دیس کانکت شدن! 

به ندرت از سوی ایشان کامنتی در وبلاگهای دیگر دیده میشود گرچه اخیرا این رویه تا حدودی ترک شده است. مطالب ایشان عمدتا به صورت نوشتن خاطرات روزانه است. 

نوشته های ایشان عمدتا مملو از انواع تصاویر و شکلکهاست به گونه ای که گاهی بویژه در هنگام پایین بودن سرعت اینترنت مشاهده و خواندن این وبلاگ به زمان زیادی نیاز دارد. 

شکلکهای زیاد و فونت درشت مقدار هر پست را بیشتر از آن که هست نشان میدهد. 

خواهر ایشان هم دارای وبلاگی مشابه میباشند 

دکتر سارا:

نویسنده:دکتر سارا (اطلاعات خصوصی بسیاری از ایشان نزد اینجانب محفوظ است که تنها با اجازه کتبی ایشان منتشر خواهد شد)

یکی از قدیمی ترین و دوست داشتنی ترین لینکهای این وبلاگ. یک پزشک عمومی اهل اهواز و شاغل در شرکت نفت که تنها اندکی بعد از اینکه به خاطر حال کردن با زن عمو (!!!) از شیفتهای شبانه معاف شدند به خاطر درس خواندن از آنجا استعفا دادند ولی خیلی زود باز پشیمان گشته و این بار راهی درمانگاههای تامین اجتماعی گشتند. همسر ایشان متخصص رادیولوژی میباشد که یکبار در یکی از پستهای ایشان «آقای باتوم به دست» خطاب شد و با توجه به استقبال دوستان به همین نام مشهور گشت. نامبرده علاوه بر تخصص رادیولوژی هرازچندگاه برای انجام ماموریتهای کاری راهی کشورهای مختلف میگردد. 

از زمان آشنائی ما با ایشان وبلاگشان دوبار هک شده و به ناچار آدرس آن تغییر کرده است.

ایشان دارای یک فرزند پسر به نام امیر میباشد که یکسال و چند ماه سن دارد. مطالب ایشان عمدتا شامل خاطرات روزانه است گرچه در زمان انتخابات ریاست جمهوری امسال برای مدتی وبلاگ ایشان از نوشته های سیا.سی بسیار تند پر شد اما پس از مدتی تمامی این پستها به یکباره ناپدید شدند. ضمنا ایشان هر از گاهی به غیببت صغری رفته و هر چند وقت یکبار قالب وبلاگشان را عوض میکنند. نامبرده دارای چهار دوست صمیمی میباشد به نامهای: ر٬ قهوه ای٬ دکتر ف٬ رادیو اهواز

دکتر قهوه ای

نویسنده:دکتر قهوه ای 

از دوستان قدیمی که ابتدا بدون داشتن وبلاگ به وبگردی میپرداختند و با وعده اینکه همه اتفاقات جالبی که برایشان رخ میدهد را مینویسند وبلاگ خود را افتتاح نمودند. اما ظاهرا همزمان با افتتاح وبلاگ به ناگهان همه اتفاقات جالب زندگی ایشان هم به پایان رسید!! 

باید اعتراف کنم که کامنتهای ایشان در وبلاگم پیش از افتتاح این وبلاگ از مطالب کنونیشان در وبلاگشان جالبتر بود! اما به هر حال ایشان هنوز تازه کارند و باید بهشان فرصت داد!! 

دکتر مانستر

نویسنده:دکتر مانستر (نام حقیقی ایشان نزد اینجانب محفوظ میباشد که تنها با اجازه کتبی ایشان منتشر خواهد شد!) 

ایشان نخستین لینک من در طول تاریخ میباشند. یک پزشک عمومی که هنگامی با وبلاگشان آشنا شدم که در حال گذراندن دوران طرح در مرکز «سنگان» از توابع شهرستان «خواف» بودند و قرار شد به ما زبان سنگانی آموزش دهند که این آموزش تنها به یک جلسه محدود شد. نوشته های ایشان عمدتا شامل خاطرات روزانه بود اما در اواخر دوران طرح به تدریج فواصل آپها بیشتر و بیشتر شد تا اینکه به چند ماه رسید و همه ما را در نگرانی فروبرد اما خوشبختانه مدتی است که این فاصله ها مسیر برگشت را طی میکند و هر بار کوتاهتر میشود 

دندانپزشک متین

نویسنده:متین بانو 

دانشجوی دندانپزشکی که در یکی از شهرهای شمالی کشور به سر میبرند. 

مطالب وبلاگشان اکثرا حاوی خاطرات روزانه است که البته با چاشنی طنز همراه میگردد. 

اخیرا هم که نزدیک بود یخ بزنند و ما (دور از جون) بی دندانپزشک متین بشویم 

 روزنوشتم

نویسنده:شهاب حسینی 

نویسنده این وبلاگ درآغاز در وبلاگی دیگر با نام «اسی بهارمست» مطلب مینوشت و هیچ اطلاعاتی از هویت ایشان در دسترس نبود اما چندی پیش به دلیلی که باید از خودشان پرسید وبلاگ خود را عوض کرده و نام واقعی خود را لو داد و چندی بعد محل زندگی خود را (شهر قم). 

نوشته های ایشان معمولا حاوی نکاتی عمیق و فلسفی همچون عشق٬ دروغ٬ دوستی٬ و غیره میگردد. در روزهای تعطیل نیز معمولا راهی کوه میشوند و سپس سفرنامه ای در این باره منتشر مینمایند. ایشان مدتی است که به بازی تکمیل شعر نیز روآورده اند. اخیرا فروشگاه مجازی کتاب ایشان نیز افتتاح گردیده است.

زندگی حاریست

 نویسنده:عذرا. 

نویسنده این وبلاگ یک دانشجوی کارشناسی ارشد رشته شیمی اهل تبریز میباشد. 

دختری متولد 1362 که نوشته های ایشان در چند ماه اخیر دچار تغییرات قابل ملاحظه ای گردیده از پستهائی حاوی چند لینک مختلف به گزارشی از برنامه تلویزیونی 90 و سپس به پستهای تک موضوعه تبدیل شدند. 

به نظر میرسد که ایشان علاقه وافری به داشتن «جاری» دارند همچنانکه این مطلب از نام وبلاگشان نیز مشخص است (این قسمت فقط برای خنده بودها فکر نکنید دیگه ما اینقدر گاگولیم!!) 

ایشان دختری مذهبی و مقید و البته نه متحجر میباشند. علاقه زیادی به ورزش فوتبال دارند.تعصب ایشان بر روی نژاد و فرهنگ مردم آذربایجان کاملا مشهود است البته نه در حدی افراطی. به همه کامنتهای گذاشته شده در وبلاگشان به طور کامل پاسخ داده و معمولا در وبلاگهای دوستان هم کامنت میگذارند. 

نامبرده دارای یک وبلاگ دیگر شامل قطعات ادبی نیز میباشد.

ژوژمان:  

نویسنده:سارا (یک دانشجوی پزشکی اهل استان گیلان) 

نویسنده این وبلاگ همچنانکه در پروفایل خود نیز گفته هدف خاصی را دنبال نمیکند بلکه از شعر گرفته تا داستانک و جملات قصار در وبلاگ او دیده میشود. 

اما به هر حال هرچه که مینویسد از دل برمی آید و لاجرم بر دل نشیند. 

 سبزپوشان اتاق عمل + دندانپزشکی

نویسنده:آقای دکتر رضا مدهنی جراح_دندانپزشک شاغل در مدیریت درمان تامین اجتماعی اصفهان سابقه کار 15سال بعنوان تکنسین اتاق عمل. 

آقای دکتر به نوعی همسایه دیوار به دیوار ما هستند و قول داده بودند که پس از ماه رمضان ما را سرافراز فرمایند. اما بر ایشان هیچ گله ای نیست چرا که تا روز قیامت هم بعد از ماه رمضان امسال خواهد بود و ما همچنان منتظر میمانیم. 

نوشته های ایشان عمدتا از سایتها و وبلاگهای دیگر نقل قول میگردد و لینک آنها در وبلاگ قرار داده میشود که عمدتا شامل مطالبی درمورد دندانپزشکی و مسائل وابسته است.

شیطنتهای یک دندانپزشک

نویسنده:مدیسا 

یک دانشجوی دندانپزشکی که قبلا با نامی دیگر و در وبلاگی دیگر مینوشتند اما اخیرا به دلایلی هر دو را تغییر دادند. 

مطالب ایشان عمدتا شامل خاطراتی از دوران تحصیل میباشد. از خصوصیات منحصر به فرد ایشان این است که در وبلاگشان به زبان فارسی و در کامنتهایشان به زبان انگلیسی مینویسند و ما که هر کار کردیم که ایشان را ارشاد نمائیم که فارسی را پاس بدارند بی فایده بود و ظاهرا ایشان فارسی را به جای پاس داشتن پاس میدهند تا دیگران پاس بدارند! 

 عکسهای جالب و دیدنی و طنز وطنی

نویسنده:حامد فرج زاده. 

چندی پیش درحالی که به دلیلی به شدت ناراحت بودم تصادفا به این وبلاگ برخوردم و به مناسبت اینکه مرا بسیار خنداند در همان لحظه لینکش کردم! 

این وبلاگ به ندرت حاوی نوشته های مدیر آن است و عمدتا شامل عکسهای طنز میباشد اما گویا اخیرا کفگیر ایشان در حال اصابت به ته دیگ است و برای ارسال عکس از خوانندگان درخواست کمک نموده اند.

گفت و چای

نویسنده:فهیم 

این وبلاگ خاطرات روزانه یک جوان ایرانی ساکن خارج از کشور است که گهگاه به نوشته های بالای شانزده سال نزدیک میشود. در موارد نادری هم از خاطرات دوستانشان که ساکن ایران هستند مطلب مینویسند. 

معمولا به همه کامنتهائی که برایشان گذاشته میشود پاسخ میدهند اما به ندرت برای دیگران کامنت میگذارند.  

گلی برای تو

نویسنده:دکی بارونی  (نام و محل زندگی ایشان محفوظ است و تنها با اجازه کتبی ایشان منتشر خواهد شد) 

یک دختر دانشجوی پزشکی در مقطع فیزیوپاتولوژی. 

دختری که در کودکی بسیار فعال بوده اند و از آن دوران یکی دو جای زخم به یادگار دارند (!) 

مطالب ایشان عمدتا شامل خاطره نویسی میباشد و از اتفاقات جالبی که برای خودشان در خانه یا خوابگاه و دانشکده رخ داده مینویسند. 

به نظر میرسد که ایشان علاقه زیادی به ابرو٬ و انواع روشهای آرایش و حفاظت از آن دارند به گونه ای که حتی از انواع داروهای گیاهی برای سلامت ابروها استفاده مینمایند (بوی رزماری میاد!) 

مانگیسو

نویسنده:ماگیسو 

نوشته هائی از یک خانم متاهل اهل شمال کشور (نام شهر ایشان به درخواست کتبی خودشان منتشر نمیشود) 

نوشته های ایشان عمدتا دلنوشته است از زندگی و کار و همسر مهربونشون  «گل آقا» که هر از چندگاهی راهی ماموریتهای چند روزه میشوند. 

چندی پیش ایشون به دلیل کاهش تعداد خوانندگان به فکر تعطیلی وبلاگ افتادند که خوشبختانه مقاومت کردند و خواننده دار هم شدند اما باز مدتیه که ازشون خبری نیست! 

وبلاگ سارا

نویسنده:سارا 

دختری اهل بوشهر، ساکن شیراز، و دانشجوی دانشگاه ماهشهر. 

دختری که عمدتا در وبلاگ خود از شعر، داستان کوتاه و متون ادبی استفاده میکند. 

طبق نوشته های خودش اخیرا یک شکست ... داشته و از آنزمان آپ نکرده است و کم کم دارم نگرانش میشوم. 

 وقایع الاتفاقیه زبلستان

نویسنده:زبل خان (اگه اسم اصلیشونو میخواین یه نگاه به اسم وبلاگشون بکنین!!) 

یک دانشجوی دیگه رشته پزشکی. اصالتا یزدی. 

نوشته های ایشان عمدتا عبارت است از نوشتن خاطرات روزانه و ضایع کردن دبیران و اساتیدشان! 

ظاهرا به نوشتن مطالب در ادامه مطلب علاقه زیادی دارند. و از هر پست جز چند سطر اول بقیه در ادامه مطلب است 

 هنر نزد ایرانیان است و بس

نویسنده:کیمیاگر 

این وبلاگ محل نوشتن خاطرات دختری است اهل قائمشهر (شاهی) که تابستان امسال برای گرفتن مشورت در این مورد که برای انتخاب رشته در کنکور پزشکی را انتخاب کند یا داروسازی به وبلاگ بعضی از دوستان اومده بود و من از اینجا باهاشون آشنا شدم. 

در نهایت هم بعد از اینکه با جمع بندی مشورتها به این نتیجه رسید که باید بره داروسازی پزشکیو انتخاب کرد!! 

ضمنا ایشون استاد نواختن سنتور نیز میباشند 

نامبرده بر خلاف لینک قبل از نوشتن در ادامه مطلب متنفر میباشند!

یادداشتهای یک دانشجوی پزشکی: 

نویسنده:یک دانشجوی پزشکی 

دختری در مقطع فیزیوپاتولوژی پزشکی که به جرات میتونم بگم یکی از فهیم ترین و منطقی ترین نویسندگان وبلاگه که تا حالا دیده ام

از زندگی شخصی ایشون عملا چیزی نمیدونم جز اینکه شهر محل سکونت (نه محل تحصیل) ایشون شهریه میون کوه و دریا!  

نوشته های ایشون کلا شامل چند نوعه

 یکی خاطرات که البته چندان زیاد نیستند 

یکی دلنوشته ها،  

یکی مطالب آموزشی برای دیگران و .... 

یکی از مهمترین کارهای ایشون که به نوعی ایجاد باقیات الصالحات بود آموزش درست کردن گوگل ریدر برای وبلاگها بود

تا به حال چندین بار در موارد مختلف از ایشون چندین سوال پرسیده ام که هر بار با حوصله فراوان به اونها پاسخ داده اند و در عوض ایشون هم دو بار از من سوال پرسیده اند که هر دو بار نتونستم جواب درستی بهشون بدم

نامبرده دارای یک وبلاگ دیگر هم هست که عمدتا به شعر و متنهای ادبی میپردازد.  

ایشان معمولا در وبلاگشان هیچ اشاره ای به تمایلات سیاسی خود ندارند و تنها پس از اعلام نتایج انتخابا.ت ریاست جمهوری در خرداد ماه سال جاری با نوشتن جمله «ما پیروز شدیم» شاهد حملات همه جانبه مخالفان ر.ئیس جمهو.ر فعلی بودند.

اگه بخوام ایرادی ازشون بگیرم میتونم به این چهار مورد اشاره کنم

.1ایشون علاقه دارند که هی با سر برن توی مانیتور (البته خودمون هم اینو تازه کشف کرده ایم!) 

.2گاهی (البته بیشتر اون اوایل کار نه حالا) از یه حرف کاملا معمولی یکدفعه ناراحت میشن  

.3در هنگام گذاشتن کامنت برای دیگران بسیار عجولند و همین امر باعث میشه در حالی که هیچ غلط املائی ندارند گاهی حروف یک کلمه رو جابجا بنویسند (مثلا اسرا به جای سارا)

.4علاقه زیاد به گذاشتن نظر خصوصی در حالی که در خیلی از موارد نیازی به این کار نیست (گفتم خیلی از موارد نه همیشه!) 

یادداشتهای یک گلابی دیوانه

نویسنده:موسیو گلابی 

تنها چیزی که از زندگی شخصی ایشان میدانیم از جمله ای است که یکبار تصادفا از زبان مسیو گلابی در رفت و آنرا لو داد و ما فهمیدیم  که کارمند صدا و سیما میباشند و لابد به همین دلیل بوده که چندی پیش پستی را که درباره مشکلات برنامه های این نهاد داشت پس از چند روز حذف کرد.

بعد نوشت:طبق کامنت ایشان ایشان کارمند صدا و سیما نمیباشند برخلاف نوشته صریح خودشان در وبلاگشان!!

مطالب این وبلاگ عموما سبک خاص خود را دارند و به مسائل و مشکلات امروزه میپردازند. 

هر از چندگاه مطالبی با امضای «مادام گلابی» در این وبلاگ دیده میشود که از هر نظر به نوشتجات خود مسیو گلابی شباهت دارد. 

یک دنیا خاطره

نویسنده:رها (یکبار نام واقعی ایشان تصادفا از سوی خودشان لو رفت که لابد دوستان همه میدانند و ما هم نمینویسیم!) 

یک دختر دانشجوی رشته علوم آزمایشگاهی که به شدت علاقه دارد خودش را بیندازد توی هچل و پزشکی قبول شود! 

دختری اهل و ساکن تهران که مطالبش عمدتا نوشتن اتفاقات و خاطرات خودش و اطرافیان است. 

از زمان برگزاری انتخا.بات خرداد ماه به تدریج گرایشات سیا.سی خود را بروز داده و در هر پست میزان آنرا نیز افزایش میدهد. 

یکی مثل خودم

نویسنده:یکی مثل خودم (مرجان) 

دختری کارشناس اهل یکی از شهرهای شمال کشور. دختری قابل احترام.

راستش اولین باری که این وبلاگو توی لیست وبلاگهای لینک شده آنی دیدم با خودم گفتم: این آنی هم چه سلیقه عجیبی داره! 

اما کم کم خودم هم لینکش کردم! مطالب این وبلاگ در هر پست عبارت است از چند بیت شعر نو و بعد چند سطر دلنوشته و بعد هم آهنگی برای دانلود. 

ضمن اینکه خودشون هم نوازنده چیره دست سه تار و تارمیباشند.


نظرات 50 + ارسال نظر
خاله آذر سه‌شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 09:42 ق.ظ

سلام!این پست شما رو برای اولین بار الان خوندم وکلی از توصیف شما خندیدم...ممنون خوب بود
راستش من دنبال دکتر بابک طاهررفتار میگردم.وبلاگش هم انگار دوباره رفته به فنا....ادرس ایمیلی چیزی ازش دارین؟یا تو وایبری جایی هست؟یا میخواین ایمیل منو بدین بهش بگین باهاش کار دارم....ممنون

سلام
باتوجه به این که توی فیس بوک پیداشون کردین فکر کنم دیگه لازم نباشه!

من(رها)! یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:57 ب.ظ http://nemidoooonaam.blogfa.com/

شما چه خوش شانسین!!! آخه آبانی ها هر کسی رو قبول نمی کنن!!!

شاید هم آنی شانس آورده کی میدونه؟

فائزه سه‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:13 ب.ظ http://www.ghabe.blogfa.com

سلام.خیلی خوشحال می شم پیش من هم بیایید و وبلاگم رو معرفی کنید

سلام
شرمنده اما اون پست فقط یه بازی بود و تموم شد

موسیو گلابی چهارشنبه 25 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 03:41 ق.ظ http://golabi-life.blogfa.com

ممنون از این‎که تحلیلت رو از من ارائه کردی اما دو تا اشکال بزرگ داره، یا شاید هم سه تا!
اول این‎که من کارمند صدا و سیما نبودم و نیستم و نخواهم بود. اون پستم هم طنز بود! اگه قرار باشه چیزی از زندگی خصوصیم نگم طبعاً چنین سوتی‎ای که نمی‎دم... در همین راستا تحلیلت از پست حذف شده‎م هم اشتباه بود، چون دقیقاً بهم همون دلیل حذفش کرده بودم که همون موقع گفتم!
دوم این‎که مادام گلابی همسر بنده نیستند و دوست من هستند.
و سومی که اشتباه چندان بزرگی نیست و به‎خاطر همین بود که گفتم «شاید» سه تا اشکال اینه که من «موسیو» گلابی هستم، نه «مسیو» گلابی! هر چند در کل فرقی نداره اما به‎هرحال مونده بود تو دلم که اینم بگم...
دیگه همینا دیگه، باز هم مرسی که وقت گذاشتی و نظرت رو در مورد من نوشتی... قربانت، یک موسیو گلابی!

سلام موسیو
اولا شما خودتون توی اون پست مصاحبه نوشته بودین که کارمند صدا و سیما هستین
در دو مورد بعدی هم شرمنده درستشون میکنم

سارا دوشنبه 23 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 01:58 ب.ظ http://saturn64.blogsky.com

کامنت قبلی رو من نوشتم ولی فراموش کردم خودم رو معرفی کنم...

دانستیم

[ بدون نام ] دوشنبه 23 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 01:37 ب.ظ

سلام
مرسی از لطفت واسه قالب نظرات...
خیلی خوشحالم کردی...
راستی یه موضوعی را باید بهت بگم...
نه پشیمون شدم نگم بهتره...

کی گفته من شکست عشقی خوردم...
طرف مقابلم شکست خورده...
شوخی کردم یه ماجرای عاشقانه داشتم ولی آخرش شکست نبود...


جدی
پس یعنی به زودی بادا بادا ....
مبارکه!!

سیامک سالکی شنبه 21 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 03:01 ق.ظ http://tighoabrisham.blogsky.com

سلام، احوال آقای دکتر؟
بنده همچنان شرمنده ام که به قولم عمل نکردم ...
راستی من ساکن کرجم.
فعلا.

خوشوقت میباشیم!

خانم ورزش جمعه 20 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 07:37 ب.ظ http://sahar444.blogfa.com/

سلام منم به نوبه خودم تبریک می گم کار جالبی کردید معرفی وب هامونو می گم دستتون درد نکنه انشاالله هرسه همیشه سالم و خوش باشید

خواهش
ممنون

رضا مدهنی جمعه 20 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 06:49 ب.ظ

چطور میشه براتون نظر خصوصی فرستاد ؟
شاید توی اون قسمت (تماس با ما باشه)

دقیقا

رضا مدهنی جمعه 20 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 06:43 ب.ظ

با سلام
متوجه منظورتان از (مطلب خودتون ) نشدم چون وبلاگ من جزء این سری که معرفی کردید نبود
شاید هم منظورتان راجع به معرفی وبلاگ من در پست های بعدی باشه
ممنون می شم اگه بیشتر توضیح بدید

منظورتون چیه دکتر؟
شما هم هستین
درست بعد از ژوژمان!

یک دانشجوی پزشکی جمعه 20 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 06:29 ب.ظ

نه!

شوخی بود
به دل نگیرین!!

متین بانو پنج‌شنبه 19 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 09:40 ب.ظ http://dandanpezeshke-matin.blogfa.com

راستی اون شعرتون بود در مورد لک لک و اینا...!! که ازتون اجازه گرفتم بزنم رو بورد دانشگاهم... تو نوبت بود تاحالا تا بورد خالی بشه.. این هفته میزنم رو بورد... گفتم اگه احیانا بازدیکنندگانتون زیاد شدن بدونین دلیلش چیه...!!!!

اهه من فکر کردم هفته گذشته بازدیدهام زیاد شده بود برای همین بود پس هنوز نزده بودین؟!

رضا مدهنی پنج‌شنبه 19 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 09:38 ب.ظ http://madhani.blogfa.com/

خدا قوت برای ماراتن پست لینکها و عروسی(ما هم جوگیر شدیم عقد) و شیفت های طولانی

ممنون دکتر جان درباره مطلب خودتون نظری نداشتین؟

متین بانو پنج‌شنبه 19 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 09:34 ب.ظ http://dandanpezeshke-matin.blogfa.com

سلام علیکم.. از اینکه این همه وقت گذاشتین و این همه با دقت این توصیفارو نوشتین که به درد همه میخوره واقعا مرسی... خدا قوت...
بعدش هم یک دانشجوی پزشکی ما اصلا هم عجول نیستند ... کلا این مورد را تکذیب میکنیم...!!!
ثانیا.. یهو مینوشتین رشت دیگه...!! حالا چرا یکی از شهرای شمالی..؟!! بعدش هم اینکه بریم یه سری به دوستانی که نمیشناسیمشون و شما اینهمه تعریف کردی ازشون بزنیم و باب آشنایی رو باز کنیم...!!!
باز هم خسته نباشید.. مراسم عقد اخوی هم مبارکا باشه...

و علیکم السلام
خواهش میشود
ای بابا چقدر این دانشجو هوادار داره و ما خبر نداشتیم!
چشم انشاءالله دفعه بعد مینویسیم رشت!
دوستیابی هم با ذکر منبع بلامانع است!!

سارای پنج‌شنبه 19 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 08:13 ب.ظ http://zeddehaal.persianblog.ir

هر چند مثل طومار چند ده هزار ساله بود و نفسمان وسط هایش برید!..اما به خواندنش می ارزید و کلیی اطلاعات عمومی وبلاگیمان بالا رفت!

شرمنده
توی همین بازی در وبلاگهای دیگه هم فهمیدم که پستهام بیش از حد طولانیه
ممنون از حضور و نظرتون

دکتر سارا پنج‌شنبه 19 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 07:39 ب.ظ

سلام دکتر
میبینم که بلاخره شیفت ندارین و خونه ایین
یعنی پکیدم از خنده وقتی کامنتتو دیدم(جواب خ دکتر خالقی)

آره عوضش شنبه شیفتم

یک دانشجوی پزشکی پنج‌شنبه 19 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 06:09 ب.ظ

کاری می خواستم با اون وبلاگ بکنم اما...........

همیشه اون چیزی که ما می خوایم نمی شه.
شاید یک روزی اون وبلاگ رو دوباره باز کردم.شما هم رفتم یک جا بی نام ونشون نوشتم.
آسمان تعطیل است

بادها بیکارند

ابرها خشک وخسیس

هق هق گریه خود را خوردند

من دلم می خواهد

دستمالی خیس

روی پیشانی تبدار بیابان بکشم
از اینکه همیشه به اون وبلاگ سرمی زدین ممنونم.

هر طور راحتین!

دکتر سارا پنج‌شنبه 19 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 04:06 ب.ظ

سلم
ماشالا به این حافظه و قدرت نوشتن

ما اینیم دیگهههه!!!

یک دانشجوی پزشکی پنج‌شنبه 19 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 04:06 ب.ظ

ممنون سرزدین.بله اون وبلاگ رو تعطیلش کردم!

عجب
پس اون کار خاصی که قرار بود با اون وبلاگ بکنین این بود!

زندگی جاریست... چهارشنبه 18 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 09:12 ب.ظ

سلام
شما به یک بازی وبلاگی دعوت شدید. خوشحال میشم اگر این بازی رو انجام بدید.
http://parvazz.wordpress.com/2009/12/09/1388-9-18

در وبلاگتان پاسخ دادیم

دکی بارونی چهارشنبه 18 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:16 ق.ظ

من به آرایش علاقه دارم؟!
دکتر مرسی از معرفی وبلاگا
معرفی مفید و مختصری بود.

من کی گفتم آرایش؟
میدونین توی چندتا از پستها درباره ابروی خودتون و دیگران توضیح دادین؟!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:08 ب.ظ

سلام
یادمون باشه خواستیم کاندید ماندیدی بشیم از وجودتون تو مشاوره تبلیغاتی استفاده کنیم معرفی خوبی بود از دوستای وبلاگی خودتون

باز هم بدون اسم؟!

آتیش پاره سه‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 08:31 ب.ظ http://www.miss-atishpare.blogsky.com

اوهو اوهو اوهو (این همون صدای گریه در حد مرگه که به چشم شما میرسه!!) دکتر اگه من رفتم معتاد شدم اگه رفتم دختر فراری شدم اگه رفتم کانون اصلاح و تربیت اگه رفتم فرار مغزها شدم اگه خودمو به قتل رسوندم باعث و بانی همش شخص خود شماس!! نه یعنی واقعا چجوری دلتون اومد با احساسات من این کارو بکنین؟ حداقل با فونت شماره 2 مینوشتی من عروستونم که احساسات من اینجوری رنده نشه!!!!
میگم دکتر شما واسه رفع اون شکت استخاره کردی؟!
حالا از شوخی بگذریم بسیارتا بسیارتا مقسی بالاخره یه نفر پیدا شد به جای اینکه منو ناله نفرین کنه یه ذره ازم تعریف کنه!! ولی خداییش ای ول! نوشتن اینجور پستا خیلی سخته حالا خوبه من لینکدونی ندارم وگرنه الان جو میگرفتم درس و دانشگ*ارو ول میکردم میشستم به لینک نویسی بعد خانوم والده منو میبرد میذاشت سر راه یا پرورشگاه!!
این کامنت من خودش یه پست شد!!!

اولا که من نظر شخصیمو نوشتم و بقیه هم فقط نظر شخصیشونو میگن
ثانیا شک من هنوز صد در صد برطرف نشده :دی

سمیرا سه‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 05:32 ب.ظ http://rangarang2.blogfa.com

شما به فکر خودت نیستی به فکر ما باش اخه ما هم درس داریم این پست به این بلندی نوشتین که چی؟

شما که اصلا جزء لینکها نبودی!!

مانگیسو سه‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 04:29 ب.ظ http://mangisoo.blogfa.com/

سلام آی دکتر!
بازی جالبی بود. دست شما درد نکنه اما بین همه دوستای نتی به شما به خاطر این وقت بی پایانی که دارید بی اندازه حسودیمان می شود.
و وقتی وبلاگ شما رو می بینیم بسیار خجالت زده می گردیم که چرا وقت کم می آوریم.
خسته نباشید بسیار بسیار دلچسب نوشته بودید.

وقت بی پایان؟
اگه بدونی چقدر آنی بهم غر میزنه؟!

مانیل(خانومی) سه‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 04:23 ب.ظ http://www.manil65.blogspot.com

خیلی خوب توصیف کردین دکتر... ارزشش رو داشت که زمان ببره.

ممنون

رها سه‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:26 ب.ظ http://rahaarad.persianblog.ir

من بی معرفت نیستم به خداااااااااا تمام امیدم این بود که دیگه از سایت دانشگده پزشکی تند تند میام نت ولی الان سایت دانشکده رو گفتن فقط واسه بچه های پزشکیه یعنی ما نمیتونیم استفاده کنیم ( اینم یکی از دلایلی که ما میخوام بیفتم تو هچل)
خیلی پست دقیقی بود معلوم بود خیلییییییی وقت گذاشتین...
به شدت مشتاقم ماجرای آشناییتون با آنی خانوم رو بخونم

باور کنین ارزششو نداره برای یه سایت بیفتین تو هچل از ما گفتن!
به گمانم به زودی بخوره توی ذوقتون چون آشنائی ما همچین ماجرای خارق العاده ای هم نداره!

سارا از ژوژمان سه‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 01:45 ق.ظ http://www.judgment89.wordpress.com

سلام
توضیح ها خوب بود
خسته نباشید
فرصتی شد برای ما تا با بقیه دوستان شم آشناشیم.در اولین فرصت مزاحمشون میشم .

من که تا نصف نوشتمـش و بعد بی خیال شدم !
ممنون ازینکه به خوانندگانتون اهمیت دادید و این پست رو گذاشتید .
باعث افتخارمنه حضور شما در وبلاگستانم
ولی فک می کنم شما هم گاهی در اظهار نظرهاتون عجولانه عمل می کنید
مثلا یه بار من یه خاطره از سی سال پیش تعریف کردم( که اولین جمله ام با آوردن تاریخ شروع شد ه بود ) ولی شما عجولانه تو کامنتتون گفتید : خب خواهرمن حداقل می گفتید ماجرا واسه کی هستش !
در مورد دانشجوی پزشکی هم من نمیدانستم که طرفدار ا.ن هستند! آیکون شاخ درآوردن! ولی خب نظر هر شخصی محترم ... کلا خواستم بگم که نمی دونستم ! همین...
در مورد دوست جون خودم «متین بانوی مهربانم» هم ایشون ساکن خوابگاه نیستند !
در مورد طرز نوشتار هاتون هم نقد من به شیوه ی نگارش و ساختاری جملات هستش ! گاهی در جملاتتون کلمات رو به اشتباه و خارج از دستور زبان فارسی پس و پیش می کنید ! طوری که باعث بیهوده طولانی شدن جملات میشه!
به هر حال همیشه ما از بودن در اینجا و خواندن خاطراتتون لذت بردیم .
پاینده باشید .

سلام
نظرتونو به طور کامل خوندم
ممنون از توضیحاتتون
متین بانو را هم میرم درستش میکنم چشم

یک دانشجوی اقتصادی سه‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 01:01 ق.ظ

سلام
چه شناخت جامعی
کدوم گلت ایملایی؟

بیام یکی یکی بشمارمشون؟

بابک سه‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:55 ق.ظ http://www.babaktaherraftar.blogfa.com

سلام دکتر
می بینم که معرفی وبلاگ من اوایل نوشته تون بود و هنوز قلمتون اونقدر گرم نشده بود یعنی یه چیز خوب تو وبلاگ ما نبود....

در ضمن٬ چشم ٬در مورد راسپوتین می نویسم راستش می خواستم اگه فرصتی داد به پطرزبورگ برم و بعد از دیدن موزه اش بنویسم ولی در تعطیلات ژانویه حتما می نویسم
راستی ۱۵ سالی میشه که تار و سه تار می زنم البته در بلاد کفر ویلون هم بهشون اضافه شد اگر شد فیلم یکی از کنسرت ها رو تو وبلاگ می ذارم
با همه اینها از اینکه دوستی چون شما وبلاگم رو می خونه مایه افتخاره و از این بابت بسیار خوشحالم
راستی معرفی تون باعث شد به چند وبلاگ سر بزنم و بخونمشون

اختیار دارین دکترجان
آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری
خوب بید؟!

قهوه ای سه‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:38 ق.ظ

اگه میدونستم با زدن یه کلنگ اینقدر زندگی بیمزه میشه هرگز کلنگ نمیزدم.
در ضمن محض اطلاعت دکتر قهوه ای مدتی سنتوریست ماهری بودن،حتی کنسرت هم داشتن بعله!

لابد بیل میزدی!!
پس به انتظار کنسرت بعدی شما میمانیم

قهوه ای سه‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:31 ق.ظ http://drqahvehi.blogfa.com

کاملا حق با توهه!نمیدونم چرا از وقتی کلنگ این لعنتی!!!رو بخاطر گل روی تو و سارا زدم (جوون بودیم و جاهل!)دیگه هیچ اتفاق بامزه ای نمی افته؟!
باورت میشه همش تو مریضها دنبال سوژه ام؟؟!!
باید این ملت اینقدر سوتی بدن تا این وبلاگ سر و سامون بگیره!!
در ضمن خسته نباشی کارت جالب بود حسن کور جان!

خوب همونهائی که قبلا نوشته بودی رو بنویس دیگه!

شهاب حسینی سه‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:29 ق.ظ http://www.roozneveshtam.blogfa.com

سلام
دکتر جان !
خسته نباشید ، خیلی زحمت کشیدید !
راستی علت اینکه اکثر لینک های شما خانم ها هستند چیه ؟!!

آنی خانم ........ آنی خانم ............ آنی خانم کجایید ببینید اینجا چه خبره ؟!
آنی خانم .......

فکر کنم اینجا هم تعداد خانمها از آقایون بیشتر باشه
درست مثل دانشگاه ها و ....
این وصله ها به ما نمیچسبه عزیز دل برادر!

یکی مثل خودم دوشنبه 16 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 09:05 ب.ظ

هم سه تار هم تار.زیادم مهم نیست

اختیار دارین
ساز چهار سیمه با یه صدای مجلسی با ساز هشت سیمه یکیه؟!

یکی مثل خودم دوشنبه 16 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 08:42 ب.ظ

نمیشه دیگه...چی نمیشه؟اینکه من یه چیز یادم نره.چیره دستی از خودتونه.هنوز خیلی راه مونده.اما ممنون از تعریف مشتعل کننده ارادتون!
راستی ی ساله تار میزنم

اهه
انگار سه تار بود که!
یعنی برم درستش کنم؟

یکی مثل خودم دوشنبه 16 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 08:39 ب.ظ

سلام
پس بازی و نوشتن لینک این بود.
شوکه شدم!
از طرفی بسیار مشعوف هم گردیدم

راستی چرا از لینک من تو وبلاگ آنی تعجب کردین؟چرا؟چرا؟چرا؟

امروز حسش نیست دیگه بیشتر از این بنویسم.خدا رو شکر کنین برای این برکتشون

پس فکر کردین چی بود؟
اگه دوست داشتین شما هم دعوتین ها
خوب یادم نیست چی بود اما اولین باری که وبلاگتونو دیدم یه شعری بود که هیچی ازش نفهمیدم!

یک دانشجوی پزشکی دوشنبه 16 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 08:35 ب.ظ

نه عصبانی نشدم.ولی اگر انتقاد درست باشه من همیشه قبول کردم ومی کنم.جواب نظر خصوصی رو انجام میدما!خواستیم گفته باشیم!
نه شوخی کردم به قول دوستی کامنت خصوصی یعنی خصوصی هر چند بعضی دوستان حتی بروز کردن و...
رو هم خصوصی میذارن ولی خوب من هیچ وقت نه خصوصی رو عمومی می کنم ونه جوابش رو عمومی می دم.

(آیکون کشیدن یه نفس راحت!)

یک دانشجوی پزشکی دوشنبه 16 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 08:19 ب.ظ

راستی گوگل ریدر وظیفه من بوده.وخوشحالم دوستان ازش استفاده کردند

خوب خدا رو شکر که از یه جائیش خوشتون اومد
خدائیش من هنوز اون پستو یادمه معلوم بود که خیلی کار برده

یک دانشجوی پزشکی دوشنبه 16 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 08:12 ب.ظ

بخاطر شما خط آخر نظر اولم همش اشتباه تایپی شد دلیلش هم عجول بودنم نیست خسته بودن شدید هست که چشمام هم به سختی باز می شه!
خواستم بگم که یکوقت علیهم استفاده نشه!

ما هیچوقت از چیزی علیه شما استفاده نمیکنیم مگه دادگاهه؟!

یک دانشجوی پزشکی دوشنبه 16 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 08:09 ب.ظ

من اصلا برای کامنت گذاشتن عجول نیستم!وشما در در قضاوت یک خورده سریع تصمیم گرفتین اگر اشتباه تایپی هست دلیل عجول بودن من نیست گاهی حروف تو کیبود بهم میریزه که بیشتر بخاطر تغییر کامپیوتر رخ می ده گاهی کامپیوترم کیبوردش قفل می کنه خودم خیلی کم مقصرم!
ودر آخر اینکه من اصولا کامنت خصوصی برای کسی نمیذارم کامنتهای خصوصی من بالای 98 درصد جواب کامنتهای خصوصی دوستان هست.ما هم زین پس جواب نظر خصوصی برخی دوستان رو عمومی می دهیم تا به آنها ثابت کنیم نظر آنها می شد عمومی بشه!بععععله!
با عرض شرمندگی بجز مورد اول که در مورد دو وبلاگ خودم هم نوشتم واستعاره از خوشحالیم بود.مابقی رو قبول ندارم!
در مورد ماپیروز شدیم باید عرض شود نه اتفاقا دوستان خیلی خوب برخورد کردند من توهینی از دوستی یا شخصی نشنیدم.

ممنون از لطفی که به من داشتین وممنون از تعریفتون.شب بخیر

اختیار دارین
اما خودمونیم کمی عصبانی شدینا!

یک دانشجوی پزشکی دوشنبه 16 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 08:03 ب.ظ

سلام.اولا ممنون بازی رو انجام دادین.دوما سارای خانوم دانشجوی پزشکی نیست.سوما دقت کردین فقط از من انتقاد کردین.خوب بود می شه گفت همه رو خوندم وتقریبا بجز یکی دونفر با بقیه آشنایی کاملی داشتم.من از حرفهای کاملا معمولی ناراحت نمی شم ولی گاهی همین حرفهای به ظاهر معمولی.......
بگذریم تریجح می دم بمونه حرفی نزنم.من بجز این چند مورد تا اونجایی که به یاد دارم در مورد ماسئل مختلف هم نوشتم ومی شه گفت دیگه تو این وبلاگ ادبی به اون وصرت ننوشتم وبه ماسئل دیگه پرداختم.

سلام
اولا خواهش
ثانیا چشم درستش میکنم
سوما جدی؟ اینقدر نوشتنش طول کشید که دیگه به این موردش دقت نکردم
اما این آخرشو عمدا اینقدر غلط غولوط نوشتین؟!

Sajjad MLBK دوشنبه 16 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 07:55 ب.ظ http://mlbk.33ir.com

سلام...
وبلاگ خوبی داری...
من سجاد هستم...
اگه تونستی یه سرم به من بزن...
خوشحال میشم تو نظر سنجی شرکت کنی...
موفق باشید...

اگه تونستم چشم!

زندگی جاریست... دوشنبه 16 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 07:53 ب.ظ http://parvazz.wordpress.com

سلام
به به ! کلی حالشو بردیم ! واقعا دست شما درد نکند ! چقدر خوب توصیف کردید. واقعا شرمنده فرمودید . مرسی
ولی شوخی شوخی با اسم وبلاگ ما هم شوخی !! ولی جدا توی شوخیهاتون هم خیلی ابتکاری عمل می کنین ! ایول به این همه استعداد نهفته
والا ما در وبلاگ آنی خانوم گفتیم عقدکنون خوش بگذره ولی اینجا جو ما رو گرفت با دیدن کامنتهای دوستان که همه نوشته بودند عروسی و هر کاری کردیم ولمون نکرد. در نتیجه اشتباهی نوشتیم عروسی ! تقصیر نظرات دوستان بود !

اختیار دارین آبجی
ما اینیم دیگه
تازه توی زایشگاه عوضمون کردن وگرنه دیگه ببین چی میشدیم؟!!!!

زبل خان دوشنبه 16 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 07:33 ب.ظ http://kimiaaa.blogfa.com

من مجبورم ادامه مطالب بذارم..اخه قالبم طوریه که وقتی رو عنوان کلیک کنم ادامه مطالبمو میاره..منم گاهی میخوام لینک بدم به خاط رهمین مجبورم..گفتم که ابهام نباشه..

اختیار دارین استاد
هرطور که راحتین

زبل خان دوشنبه 16 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 07:24 ب.ظ http://kimiaaa.blogfa.com

اولا سارای اسم ترکیه....ثانیا ایشان دانشجو کامپیوتره نه پزشکی...

اولا که خودش گفته من ترک نیستم
ثانیا جدی میگین؟! پس باید درستش کنم

فینگیلی دوشنبه 16 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 06:58 ب.ظ

تقریبا" 7 روز در میون آپ کردن خوب نیس دکتر؟!!!تا حالا اتفاقا" فکر میکردم خیلی فعالم در این زمینه!!
آخه کلن زندگیم هم اندازه ی شما هیجان انگیز نیس هر ۲-۳ روز ۲۰-۳۰ تا خاطره بذارم!قبلن هم در این مورد گفته بودن دوستان...در هر حال من باز تلاشم رو میکنم که اکتیو تر بشم!!
مرسی...

شرمنده
من نمیخواستم توی کار شما فضولی کنم
فقط نظرمو گفتم

فینگیلی دوشنبه 16 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 06:52 ب.ظ http://ruzegaran.blogsky.com

خیلی ممنون دکتر...واقعا" خسته نباشید...
بیشترش رو خوندم جالب بود...من گفتم الان چقدر میخواین روشنگری کنین که میترسید دوستاتون رو از دست بدید!چیز بدی ندیدم اگه دوستان خیلی حساس نباشن!

خوب دوستهای ما هستند دیگه
یه دفعه میبینی بدشون میاد!!

باران دوشنبه 16 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 06:52 ب.ظ http://www.drzss1368.blogfa.com

چه جالب!!

چی؟!

هرمان دوشنبه 16 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 06:36 ب.ظ http://www.hermanhese.blogfa.com

باز دیر رسیدم
مبارک باشه
بلاخره سر گرفت

متاسفانه بله!
سلامت باشین
بله!

فینگیلی دوشنبه 16 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 06:30 ب.ظ

اول شدم آیا؟!!!

با اجازه بزرگتر ها بله!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد