جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (35)

سلام: 

1. خانمه با درد شکم اومده بود و گفت: بهم گفتند نوشابه بخور دلت خوب میشه، من یه بطری نوشابه خانواده خوردم اما بهتر نشد! 

2. خانمه میگفت: به بچه ام شربت «بَرهَم گُزین» دادم اما بهتر نشد! (ترجمه: برم هگزین) 

3. به پیرمرده گفتم: آمپول میزنین یا کپسول بنویسم؟ گفت: هرچی خودت به عقلت میرسه بنویس! 

4. خانمه اومده بود و میگفت: چون سینه هام درد میکرد رفتم پیش متخصص و برام سونوگرافی نوشت و گفت: از هر دو سینه ات برات نوشتم، حالا که رفتم سونو بهم میگه: بخواب روی تخت، دکتر برات سونوگرافی از رحم نوشته! 

5. خانمه میگفت: رفتم پیش متخصص گفته: دوتا از پرده های گوشت سوراخ شده! 

6. پیرزنه میگفت: مدتیه کم خواب شدم، ساعت 10 شب که میخوابم ساعت 6 صبح بیدار میشم. گفتم: خوش به حالت! 

7. به خانمه گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت: چند روزه که احساس میکنم وقتی راه میرم، بدنم جلوتر از خودم حرکت میکنه! 

8. برای پیرزنه نسخه نوشتم که گفت: راستی آقای دکتر! من هر شب «چیز» بچه میخورم برام بنویس! (ترجمه: آسپیرین بچه) 

9. یه بچه رو با سرماخوردگی آورده بودند، به مادرش گفتم: از چشمش هم آبریزش داره؟ گفت: این هروقت گریه میکنه هم از چشمش اشک نمیاد چه برسه به حالا! 

10. فشار دختره رو گرفتم و به مادرش گفتم: فشارش خیلی پائینه، میتونین بمونین براش یه سرم بنویسم؟ گفت: حالا بذار چند دقیقه بشینه شاید فشارش بیاد بالا! 

11. پیرزنه میگفت: چند روز بود توی گوشم خارش داشت و من هم میخاروندمش«!» حالا چند روزه که گوشم درد گرفته. با اتوسکوپ یه نگاه توی گوشش کردم و برخوردم به یه سر کامل و بزرگ کبریت به رنگ صورتی! 

12. خانمه دو بچه سرماخورده شو آورده بود و میگفت: به نظر شما یکی از این دوتا از اون یکی گرفته یا همه خونواده با هم سرماخوردگی گرفته ان؟! 

13. دیشب ساعت 5 صبح از خواب بیدارم کردند که دیدم یه خانم اومده و میگه: دو هفته است که زایمان کردم و از همون موقع سینه هام ورم دارن و درد میکنن! 

پی نوشت: همونطور که آنی گفت خبری از بازگشت والدین گرامی از عربستان نیست. 

ظاهرا وجود یکی از اعضاء خانواده ما توی یه هواپیما باعث تاخیرش میشه! 

بعد نوشت: صبح امروز (پنجشنبه) اومدند 

جالبه دیروز اونجا عید غدیر داشتن امروز اینجا!

نظرات 47 + ارسال نظر
D: پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 04:21 ب.ظ

۷.

ممنون :دی عزیز!

وروجک چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 04:19 ب.ظ http://jighestan.blogfa.com

من(رها)~ سه‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:50 ب.ظ http://nemidoooonaam.blogfa.com/

من بودم بالایی!!!

آهان

[ بدون نام ] سه‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:49 ب.ظ

۱.
۲.خب بنده خدا اشتباه گفته!!!
۳.یعنی خدایی باهاتون اینجوری حرف می زنن یعنی تو شهر ما برای دکتر یه احترامی قائلن بیا و ببین!!! یعنی دکتر بگه بمیر می میرن!!! باور من!!! البته استثناعات هم وجود داره!!!
۴.دقیق متوجه نشدم!!!
۵.خب اینم چیزی نداشت حالا یه چیزی گفته!!! منم گاهی استخونام آنفولانزا می گیره!!!
۶.
۷.خب اینم عادیه!!!شما چرا اینطوری شد چهرتون؟؟؟؟؟؟
۸.اینم چیزی نبود!!!!
۹.
۱۰.ولی باور کنید یکی از اقوام رفته بود دکتر فشارش رو گرفت یا بالا بود یا پایین الان یادم نیست خود دکتره گفت چند دقیقه بشین شاید درست شد!!!
۱۱.
۱۲.
۱۳.
۱۴.بابا دکتر ۱۳ تا کمه!!

ممنون از نظرتون
پس پاشیم بیائیم اونجا مطب بزنیم!

dr mahsa دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:49 ب.ظ http://www.drmahsaa.blogfa.com

مرسی نمیدونم والا سری قبل ثبت نام نکردم ایشالا این سری که سایت باز شه. اصلا نمیدونم کجا رو بزنم!

ولایت ما که خوش میگذره حالا هرطور که میدونی!

پسر شیطون دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:13 ق.ظ http://narcist.blogfa.com

هو لا لاااا، اینا دیگه کیا هستن!!! یا خداااااا

بلی، بالا خره اومدن. چشمت روشن

این هولالا به چه زبونی بید؟!
آره اومدن تو از کجا میدونی؟

باران یکشنبه 7 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:10 ب.ظ http://baranbanoo.persianblog.ir

خیلی دلم میخواد بدونم برای شماره ۷ چی نسخه کردی...
من هم در جواب شماره ۶ فقط میتونم بگم : خوش به حالت!

راستی چجوری این خاطرات یادتون میمونه؟خیلی حافظه ات خوبه ها...

یه چیزی نوشتم دلش خوش باشه
و همچنین
مینویسم

طنز درمانی یکشنبه 7 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:18 ب.ظ http://www.drtanz2.mihanblog.com

سلام دکتر
این وبلاگ منه
خوشحال میشم
از نظراتت
اگه مایل به تبادل لینک هم هستی
افتخار میکنم

سلام
چشم
میرسیم خدمتتون
هیچوقت مایل به تبادل لینک نیستم
من هر وبلاگی که خوشم بیادو لینک میکنم

dr mahsa یکشنبه 7 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 05:33 ب.ظ http://www.drmahsaa.blogfa.com

13
8
خاطراتتون خیلی جالبه من به زودی میرم طرح .
میتونم لینکتون کنم؟

ممنون از حضورتون
نیکی و پرسش؟!
حالا کجا میرین؟

×بانو! شنبه 6 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:28 ب.ظ http://delneveshteha-007.blogfa.com/

سلام
چشمتون روشن
جدیدا چقدر مریضای سوژه دارتون زیاد شدن [: S011:]
13 تو خیلی باحال بود یعنی واقعا نمیدونسته چرا؟!!!

سلام
چشم و دلتون روشن
خوب لابد نمیدونسته دیگه!

ف شنبه 6 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:16 ق.ظ

ببخشید س گیر داشت

اونجا پرسیده بود هست

اونجا هم سبز و سفید هست

آهان
الان فهمیدم

ف شنبه 6 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:12 ق.ظ

یه بارم بابام خاله ی مامیمو برده بود دکتر بعد دکتر نمیدونم چی بهش گفته بود که خاله هه نفهمیده بود معنیشو اونوقت وقتی از مطب اومد بیرون معنیشو از بابام پریده بود بابایه بیچاره ی منم بز و فید و قرمز آبی و زرد و نارنجیشده بودولی هنوز نتونستم اون کلمه رو کفش کنم
دعا کن کشف کنم قول میدم به شما هم بگم

بابای بیچاره تون بز شده بود؟!
دعا میکنیم!

ف شنبه 6 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:12 ق.ظ

یه دکتر به مریض گفته بود برو مایعات بخور بعد مریضه بهش گفته بود کجا بخرم

اگه چرا با یه پیرزن شونصد ساله زیر سیکل صحبت نمی کنید

واقعا؟!
منظورتون کدوم قسمت بود؟

ف شنبه 6 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:05 ق.ظ

ولی آنی جون یه نمه از دتتون شاکی بودااینو از نوشته هاش فهمیدم

بیخود
مگه من چمه؟ شوهر به این خوبی!

ف شنبه 6 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:05 ق.ظ

من همش عماد و یه پسر کپل (تپل و قد کوتاه)و سیاه تصور میکردم تا اینکه رفتم وبلاگ آنی جون عسکشو دیدمدیدم نهلاغر و سفید هستشخوشمان آمدخدا براتون نگهش داره

خوب اشتباه فکر میکردین!
پس حالا برای همین برای عیدی میخوای برش داری؟!

ف شنبه 6 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:59 ق.ظ

شما سید هستید؟
من عیدی میخوام
ولی عیدیه بخوربخور نمیخوامیه چیز ماند گار میخوام
.
.
.
اگرم بودجه تون نمیرسه بجاش عمادو بدید جایه عیدی

بله
اینجور که نمیشه تشریف بیارین با آنی در خدمتتون هستیم

رویا جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:48 ق.ظ http://royaa22.blogfa.com

یه دونه دیگه

یه بار استاد میگه برو لگن رو بیار..

میره بد پن میاره ..
استاد: مولاژ

البته این خاطره خالم نیستا..خاطره دوستش

این دیگه واقعا جالب بود
بسی خنده شد ممنون

رویا جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 06:44 ق.ظ http://royaa22.blogfa.com

منم یه خاطره بگم از اون وری

دوران دانشجویی .. خاطره مربوط میشه به خاله گرامی

سر کلاس.. استاد : برو اون بیمار حاملگی خیالی رو از دفتر من بیار .. حالا خاله ؛ُ متوجه نمیشه یا خوب نمیشنوه استاد چی میگه .به هر حال؛

فک میکنه باید خیال کنه میره از کلاس بیرون بعد در میزنه وارد میشه .. استاد : مریض کو؟! دانشجو: با دستش اشاره میکنه بفرماایید بفرماید تو .. استاد : کوووو؟ دانشجو: به هوا اشاره میکنه و میگه اینجا ست

و بمب خنده میترکه

از کدوم وری؟!
اما جالب بود ممنون

دیادیا بوریا جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:22 ق.ظ http://verach.blogfa.com

سلام دکتر
مورد ۷ جالب بود می شد روش بیشتر تحقیق کرد....
مورد ۱۲ هم ایشون بسیار محقق تشریف داشتن

سلام دکتر
واقعا
بسیارررر!

یک دانشجوی اقتصادی جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:57 ق.ظ

راستی سید عیدت مبارک...

راستی و همچنین

یک دانشجوی اقتصادی جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:55 ق.ظ

سلام...
۱۲...
فامیلای ما قراره ۲ هفته دیگه برسن...

سلام
آره
به سلامتی امیدوارم تاخیر نداشته باشند

جلیل شعاع جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:44 ق.ظ http://sunwave.persianblog.ir

سلام
جالب بود

سلام
ممنون

مرجان جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:24 ق.ظ

به به
دو بار دوبار عید غدیر میگیرین پس!
خوش آمدند
طفلی بع بعی

آره
ممنون

مرجان جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:21 ق.ظ

والا سند تو آل کرد.بستگی داره چندتا ازهمکلاسی تو اد لیستش باشه.معمولا پسرا کمتر از ۱۰۰ نفر تو ادلیستشون نیست!همشم مال همون دانشگاه ها.
بعدش چرا از جواب عیدی در رفتین؟؟؟؟

آهان
من درنرفتم
تشریف بیارین بخورین

عمو زنجیر باف(دبیر) جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:18 ق.ظ http://amozanjirbaf89.blogfa.com

سلام.
وقتی اون بنده خدا گفت :(چند روزه که احساس میکنم وقتی راه میرم، بدنم جلوتر از خودم حرکت میکنه)
چطوری تونستین جلوی خودتونو بگیرین.
من از دوران تدریسم در روستا یک خاطره دارم که هر وقت یادش هم میفتم یک خنده ملیحی به لبم میشینه و دلم بدجور تنگ میشه برای اون دوران تدریس در منطقه محروم..
موفق باشید

سلام
به سختی
خوب بنویسینش ما هم بخندیم!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:46 ب.ظ

دکتر مانستر پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:07 ب.ظ http://drmonster.blogsky.com

سلام
عیدتون مبارک و چشمتون روشن!
عیدی ما یادتون نره...
به آنی خانوم هم تبریکات بنده رو برسونید

خاطراتتون جالبه...ولی اونی که گفته بدنم از خودم جلوتر حرکت میکنه خیلی باحاله...!!!

سلام
حالا درست شد!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:03 ب.ظ

سلام
عیدتون مبارک و چشمتون روشن!
به آنی خانوم هم تبریکات بنده رو برسونید

خاطراتتون جالبه...ولی اونی که گفته بدنم از خودم جلوتر حرکت میکنه خیلی باحاله...!!!

سلام
دفعه بعد اسمتون یادتون نره

من از همه بهترم! پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:09 ب.ظ http://2khtare-khoof.blogfa.com/

سلام باحال بودن!
مورد اول و دوم که نگو! منم گوشم خارش داره دکتر ولی رفتم پیش متخصص فرمودن تو با آب و هوای اینجا حساسیت داری!
عید شما هم مبارک!

سلام
ممنون
عید شما هم مبارک

دکتر اشتباهی پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 04:20 ب.ظ

سلام
عیدتون مبارک
من عاشق این پیرزنه ی مورد ۶ شدم!! من شبا ۳ ساعتم بخوابم آخرش مامانم میگه چقد خوابت زیاده!!! ببینین چقدر اختلاف طبقاتی وجود داره!!

سلام
ممنون
اختلاف طبقاتی؟!

singiz پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 04:17 ب.ظ

hahahahah, bahal bid doki, migam chize bache khob soragh nadari? manam mikham. migam che aidie? aide ghorban؟?

وااا
تو که شهرکردی بودی که!
الان توی مرکزشی نمیدونی چه عیدیه؟

متین بانو پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:49 ق.ظ

سلام. عیدتون مبارک!
وای خاطرات ایندفعه چقده جالبتر تر بودن...

خصوصا 5و 7 و 11!!!

سلام
ممنون
آره خودم هم خنده ام گرفت

باران پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:17 ق.ظ http://baran-sara52.blogfa.com/

مردم از خنده خیلی عالی بود چند سال بیش که مدیربودم بابای یکی ازبچه هااومده بود می گفت خانم این از سال دوم افتضاحی همین جور کشتم خودمو که جلو او نخندهننم وقتی رفت تو دفتر ولو شده بودم ازخنده خیلی جالب بود راستی عیدتون مبارک






۹

ممنون
باز هم به ما سر بزنین خوشحال میشیم

دلژین پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:26 ق.ظ http://drdeljeen.com

***3و6و7 آخرش بودن دیگه

ممنون
آخری از خودتونه!

رویا پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:29 ق.ظ http://royaa22.blogfa.com

سلااااااااااااااام

عیدتون مبارک

من که طرفدار پرو پاقرص این خاطراتم

تعطیلات خوش بگذره

یاعلی(ع)

سلام
ممنون
باز هم ممنون
به خصوص که از معدود تعطیلات ۳-۲ روزه است که شیفت نیستم
علی یارت

neda پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:18 ق.ظ

salam
6)vay naziiii taze kam khab shode o 8 saat mikhabe............
7)unvaght in yani chiii
11)ishun ke dge vaghean khaste nabashan........
12)khub hala che ahamiaty dare ke ki aval sarma khurde!!!

سلام
ممنون از نظرتون
اگه برای طرح بیائین اینطرفا میفهمین که این حرفها اینجا خیلی هم عجیب نیست!

fifi پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:04 ق.ظ http://zanaane.blogsky.com

like 8,so funny

ممنون

بهار چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:35 ب.ظ http://19-mordad.blogfa.com/


مورد هفتمی عجب حس جالبی داشته حتما آدم عجولیه !!!
اون موقع دیدنی بودی ! چی براش تجویز کردی ؟!!!

آره جالب بود
یه سرعت گیر!

مرجان چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:50 ب.ظ

۱-مگه سونوگرافی میخواست بده !
۲-اسمایلی دندونی
۳-ای ول.خیلی باحال بود (دندون)
اینجا مریضه به پزشک گفت فلان دارو رو بنویس.پزشک گفت آخه برای چی میخوای شاید متخصص باید تجویز کنه(حالا من یادم نیست دقیقا چی گفت دکتر)بیمار گفت:دیگه تو فضولی نکن دکتر فقط بنویس...گفتنش به زبان محلی اونقدر جالب بود که ناخودآگاه خود دکتر هم سرخ شد و زد زیر خنده !

۴-
۵-همش دوتا؟سه تا نبود؟
۶-ایکاش من جاش بودم.
۷-تفسیرجالبی بود!
۸-
۹-
۱۰-
۱۱-اوه اوه
۱۲-
۱۳-

همون که شما گفتید.دیگه با هواپیما نرین.

عیدتون مبارک آقای دکتر .عیدی رو کی از شما بگیریم؟
یکی از بچه های دانشگاهمون(قبلی) میخواد فرداصبح به همه کله پاچه بده.شما به حسابمون واریز کنین کافیه!پیشاپیش سپاس خود را ابراز میدارم.

ممنون از کامنتتون
مثل همیشه کامل
کله پاچه به همه؟
چند نفرین مگه؟

باران چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:41 ب.ظ http://www.drzss1368.blogfa.com

سلاممم دکترررر
دارم فکر می کنه بدن ادم چطور جلوتر از خودش راه می ره
یعنی چی خبری از بازگشت مادر پدرتون نیست؟مگه تاریخ برگشت رو معلوم نکردن؟
یا ابولفضل بی چاره گوشای اون پیرزنه!!!!!!

سلام
چی بگم؟!
تاریخ اعلام شده بود اما دوبار رفتن فرودگاه و به خاطر تاخیر هواپیما برگشتن هتل!

هدیه چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:26 ب.ظ

سلام.عید غدیر مبارک هنوز یادمه که سیدین
۴.
۵.
۶.بستشه دیگه
۷.

سلام و همچنین من که یادم رفته بود!
ممنون از نظرتون

مژگان امینی چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:56 ب.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

عیدتون مبارک
ان شاا... هرچه سریعتر حاجی های شما هم صحیح وسالم برمی گردند.
11.بگید این دفعه با قلاب یا میل بافتنی گوشش را بخاراند.

ممنون
برگشتند
حتما!

زبل خان چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:23 ب.ظ http://zebelestan.wordpress.com

حتما نوشته بوده یه وجب بالتر از رحم رو سونو بگیرید....
در ضمن اینا به کنار..جناب اقای دکتر سید.....عیدی ما فرامو نشود...

وا
مگه توی سونو هم یه وجب بالاتر و دوانگشت پائینتر داره؟!
ما شیرینی نمیفرستیم
هرکی میخواد تشریف بیاره خانوادگی در خدمتیم

لژیونلا چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:23 ب.ظ

سلام
ایندفعه هم بیشترشون خوب بودن.
12-چه فرقی میکنه حالا؟
13-خاک....
پ.ن: من هم میخواستم همینو بگم!

سلام
ممنون
خوشحالم که باز هم از اینورا تشریف آوردین

محمــــــــدجــــــــواد چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:57 ب.ظ

دکتر آدم واقعا تو همه شون میمونه

من هم الان توشون موندم دیگه!

سارا از ژوژمان چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 06:42 ب.ظ http://judgment89.wordpress.com/

من اول شدم
دوستان بـدویین!بدو بدو بدو بدو

بله
تبریییییک

سارا از ژوژمان چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 06:40 ب.ظ http://judgment89.wordpress.com/

خیلییییییییییییییییی باحال بود
لایک 3 ، 7 ، 12

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد