جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

عاقبت روزنامه دزد

پیش نوشت: 

سلام 

با دفتر مجله سپید تماس گرفتم و میگم: شماره قبلی مجله تونو یکی از همسایه ها از اتاق نگهبان مجتمع بلند کرده اگه ممکنه یکی دیگه ازش برام بفرستین ضمن اینکه توی شماره جدیدتون که اخیرا توی سایتتون زدین یکی از پستهای وبلاگ منو با اسم یکی دیگه چاپ کردین. 

میفرمایند: تو که میتونی همین ماجرا رو برامون بنویس و بفرست تا چاپش کنیم عوضش یه نسخه دیگه از شماره قبلی برات میفرستیم!! 

خیلی فکر کردم که چنین موضوع ساده ای رو چطور باید طوری بنویسم که مناسب چاپ توی اون نشریه باشه؟ 

تا بالاخره اینطور نوشتم و چون حال اینو نداشتم که برای وبلاگم یه پست دیگه بنویسم و بگذارم شما هم مجبورید این نوشته بیمزه رو بخونین شرمنده! 

میگن یه زمانی یه شاعری بود به نام انوری. 

جناب انوری یه بار داشت توی بازار راه میرفت که دید یه نفر داره یکی از شعرهاشو میخونه و مردم هم براش به به و چه چه میکنن. 

ازش پرسید میدونی این شعر مال کیه؟ گفت: بله مال انوریه دیگه. گفت: تا حالا انوریو دیدی؟ گفت: بله هر روز صبح توی آینه میبینمش مرد حسابی من خودم انوریم دیگه! 

انوری گفت: جل الخالق! راست میگن که شعر دزد آخرش شاعر دزد میشه ها! 

بعد هم دست کرد توی جیبش و یه چیزیو درآورد و گفت: همه توجه کنین. این علامت مخصوص حاکم بزرگه میدونین چه کسی در برابر شماست؟ که طرف گفت: دهه این که فقط یه اسپری گاز اشک آوره که! انوری هم گفت: بله یه روزی همینو میدن به پزشکهای این مملکت تا دیگه کسی بهشون گلوله نزنه! هار هار ... 

حالا چی شد که اینها رو نوشتم؟ باید مثل فیلم هندی برگردیم به گذشته: 

روزی که وبلاگ نویسیو شروع کردم خیلی سعی کردم که هیچ چیزی از اطلاعات شخصیم به بیرون درز نکنه که نشد. 

اما روزی که خانم دکتر «خالقی» از مجله سپید برام کامنت گذاشت که میخواد بعضی از مطالب وبلاگمو اونجا بچاپه کلی تعجب کردم که آخه کی میاد اینها رو توی یه مجله بخونه؟ 

خلاصه که کم کم شدیم یه پا جوجه نویسنده و هرازگاهی مسئولین سپید هم لطف میکردند و بعضی از مطالبو برامون میچاپیدند. 

تا اینکه شماره قبلی مجله سپید اومد روی سایت و دیدم بعد از چند هفته یکی از مطالبمو چاپ کرده. کلی ذوق کردم و منتظر موندم تا مجله بیاد. 

چند روز بعد نگهبان مجتمع بهم میگه: آقای دکتر! شما مجله تونو برداشتین؟ میگم: نه. میگه: آخه من گذاشته بودمش اینجا اما حالا نیست. گفتم: آخه مطالب این مجله که به درد کسی نمیخوره حتما برش میگردونن بیخ ریش خودم! اما خبری نشد. ظاهرا نشریه مورد نظر بعد از خونده شدن مشغول شغل شریف پاک کردن پنجره شده بود! 

مونده بودم زنگ بزنم تا یه نسخه دیگه برام بفرستن یا نه؟ که شماره جدید اومد روی سایت و دیدم تیتر یکی از مطالب برام آشناست. 

موس رو بردم  روش و کلیک کردم که دیدم یکی از پستهای وبلاگ منه که توسط یکی دیگه به دفتر مجله ارسال شده و اونها هم چاپیدنش! 

جل الخالق! هنوز روزنامه دزد محترم عرقش خشک نشده بود که یه پست وبلاگ دزد هم پیدا شد! 

انگار من هم باید دست بکنم توی جیبم و نشان مخصوص حاکم بزرگو دربیارم! 

پ ن۱: نگهبان مجتمع هفته پیش به خانمم گفته: از وقتی شما اومدین توی این خونه هرهفته برای آقای دکتر از این مجله ها میاد پس خوب تا حالا تخصص قبول نشده!! 

پ.ن۲: عماد از مدرسه اومده و میگه: بابا بهم تبریک بگو! میگم: چرا؟ میگه: آخه امروز یه شوت کردم که یواش هم بود اما از کنار دست دروازه بان رفت توی گل!  

پ.ن3: ممکنه الان توی دلتون بگین: حالا خوبه فقط یه مجله است. 

خدمتتون عرض کنم که این نشریه توی بساط روزنامه فروشها نیست و فقط برای اعضاء ارسال میشه و من هم چون مطلبمو چاپ کرده بود دوست داشتم داشته باشمش. 

پ.ن4: سعی میکنم در چند روز آینده یه پست بهتر بگذارم

نظرات 43 + ارسال نظر
مرجان سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:04 ب.ظ

خدا بخیر بگذرونه
روزنامه رو داداشمم میگیره.
یه بارم تو یه مرکز روستایی که بودم دیدم.

گذروند
یکی دیگه برام فرستادن

محمدجواد سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:46 ب.ظ http://www.arsha73.blogfa.com

به به دکتر تبریک میگم شما نویسنده ی خوبی میشین .
منم خیلی از خاطرات از نظر خودم جالب رو دوست دارم بد نیست اونا رو بچاپونن.
راستی عماد هم دیگه مجبور نیست مدرسه شو عوض کنه

ممنون
باشه بهشون پیشنهاد میکنم!
نه دیگه!!

دکتر مــــــیم سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:01 ق.ظ http://maryamos.mihanblog.com/

از دزد وبلاگی چه خبر ؟!

هیچی!

پاتریشیای جادوگر دوشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:30 ب.ظ http://le-temps-retrouve.blogfa.com

سلام
سپید مجله ی جالبیه یعنی من که پزشک نیستم هم بعضی وقتا از وبسایتش میخونمش ولی خوب دزدی در هر صورت کار ناپسندیه
من اگه جای شما بودم از یکی از همکارا که این شماره از مجله شاید براش به اندازه ی شما جالب نباشه رو میگرفتم...

سلام
خوشبختانه بعد از فرستادن این پست یه دونه دیگه شو برام فرستادن!

ساعت سپید شب دوشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:35 ب.ظ http://whitehour.persianblog.ir/

مبارک باشه.ایشالا کتاب چاپ کنید

نمیدونستم بچه دارید.خدا براتون نگهش داره

سلامت باشین ممنون
واقعا نمیدونستین؟

مهسا دوشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:28 ب.ظ http://www.drmahsaa.blogfa.com

سلام
عجب!!! هر چند خیلی هم عجیب نیست این کارا!
جالب نوشتین حالا تو کدوم شماره سپید چاپ میشه؟

سلام
حق با شماست
نمیدونم من فقط میفرستم این که چاپ بشه یا نه یا کی چاپ بشه با من نیست

اسطوره دوشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:50 ق.ظ http://oos2re.blogsky.com

منم یبار یادمه رفتیم یه سری از بهار و طبیعت شهرمون فیلم گرفتیم برای آرشیو خونگی که اتفاقا خیلیم خوب در آومده بود. یه بنده خدایی اومد و گفت که فیلمو بهم قرض بده برم کپی کنم بفرستم برای یکی از فامیلام توی خارج!
چند روز بعد دیدم فیلمه رو سی دی کرده و تو خدمات کامپیوتریش داره میفروشه و با وقاحت تمام اسم خودشو هم روش زده!
بیش از هزارتا از اون سی دی هم به قول خودش فروخت!
بدون یه اجازه یا معذرت خواهی خشک و خالی!

خوب نگفته که فقط میفرستم خارج و کار دیگه ای باهاش نمیکنم که!!

دکتر نفیس یکشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:57 ب.ظ http://drnafis.blogfa.com

سلام
تجربه دزدی می کنن دکتر !!
من یه بار شبیه حرفی که عماد راجع به گل زدن و عوض کردن مدرسه گفته بود، تو همون سن و سالها گفتم به بابام. بابام گفت باشه . به شرطی که یه بار برنده بشی خودت ، اونوقت هر مدرسه ای دوست داشتی برو

سلام
اهه پس اون شما بودین که من تجربه شو دزدیدم؟
حالا موفق شدین یا نه؟
راستی به اون وبلاگی هم که معرفی کردین سر زدم و باز هم سر خواهم زد
ممنون

معصومه یکشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:02 ب.ظ http://newmama.mihanblog.com

دکتر ما به این پستای بی مزتونم راضیییم
دلمان سوخت برای عماد
بابا یه ویزیت رایگان کن این معلم ورزشو یه حالی بده به این بچه

ممنون
حالا که بالاخره گل زده دلت سوخت؟
امسال که دیگه تموم شد تا سال دیگه ایشالا!

تاتی یکشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:39 ب.ظ

من که بجه ی مودبی ام!به اون دکتره هم میکم حواس برت نه کاکول!بابا سعی نکنید نزاکت منو زیر سوال ببرید!بعد شما فکر کردید من کاکولو به کسی نسبت دادم؟الله اکبر جه حرفیه دکتر؟ راستی من تو کتاب آداب معاشرت خوندم اکه جای دیکه ای به غیر از مطب با
دکتری همصحبت شدید از بیماریتون حرف نزنید حالا جقدر هم که من رعایت میکنم!ببخشید دیکه!


چشم
ما کلا چیزیو زیر سوال نمیبریم
آورین آورین

تاتی یکشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:24 ب.ظ

والله تو خانواده ی مافقط بابابزرکم بهم میکه دخترم!!حالا میل خودتونه اکه دوس دارین هنوز اسم بجتون تو شناسنامتون خشک نشده نوه دار بشین بازم بکین دخترم!حالا البته نمیدونم جی باعث میشه که من با 170سانت قد بجه به نظر بیام!!!خوب دکتر حالا جه حدسی راجع به بیماریم زدین؟؟اکه حدستون کیست بوده درست فکر کردین!فقط من متوجه نمیشم که تو برکه ی سونو نوشته ابعاد تخمدان جب 23میلیمتره بعد اندازه ی کیست 48.33میلیمتره آخه مکه میشه اندازه ی کیست بزرکتر باشه؟البته به لطف متخصص زنان کاملا خوب شدم!بیا آبروم هم رفت بیش ملت شما نظر خصوصی ندارین؟






خوب اگه شما دوست ندارین دیگه نمیگم
با توجه به اون دو ماه قرصی که نوشتین حدس زدم
خوب شاید کیست به جدار خارجی تخمدانتون چسبیده بوده
من که زیر قسمت نظرات نوشتم که چطور نظر خصوصی بگذارین که!

شیما یکشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:28 ب.ظ

سلام چی بگم اخه!
نوشته های قبلیتون عالی بوده پس سراین یکی نمیشه چیزی گفت!فقط اینکه منم بچه بودم دوچرخه ام رو دزدیدن خدا بگم چیکارشون نکنه خیلی دوسش داشتم

سلام هر چی دوست دارین بگین
شما لطف دارین

حنا یکشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:59 ب.ظ http://mikhambegamke.blogfa.com

سلام دکتر جان
خیلی معذرت میخوام اگر باعث رنجشتون شدم
اون موردو که فرمودین درستکردم
البته من قصدی نداشتم
بازم شرمنده

سلام
نه بابا من گفتم خوشم نیومد نگفتم باعث رنجش شدین که :دی
خواهش میگردد

ستاره یکشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:58 ب.ظ http://razesukoot.blogfa.com

سلام
خب اشکالش چیه؟آدم ذوق می کنه دست نشته اش جایی چاپ بشه

سلام
چاپش که اشکالی نداره
مسئله مهم فعلا سرقته

تاتی شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:37 ب.ظ

متن بالا مال من بود یادم رفت اسمم رو بنویسم!خوب آخرش که زنده موندم!البته با دو تا سونو و دوماه قرص!اما متاسفانه مجبور شدم 2تا امتحانمو تو بیمارستان بخونم!و صد البته صحنه هایی تو اورزانس دیدم که تا جند ماه کابوس میدیدم!شما جطور تحمل میکنید!نمونش بسری همسن من بود که با قمه یا شاید شمشیر شکمشو باره کرده بودن و با مادرش داشتن عالم و آدم و فحش میدادن و من درحال خوند زیست کیاهی از وحشت فرق بساک و کلاله یادم رفته بود


فحشاش که به حدی بدآموزی داشت که مادر جان اونجا سانسورجی شده بود و جند ثانیه ای یه بار کوشامو میکرفت!شما واقعا جطور این همه توهینو تحمل میکنید؟
خداوند صبرت بده بسرم‏!‏

فهمیدم مال شماست دخترم!
فکر کنم فهمیدم دلیل درد چی بوده
از اون مسائل که دیگه اونقدر دیدیم که عادت کردیم
فحش خورمون ملسه دیگه :دی

احسان شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:35 ب.ظ http://mehr-e-khooban.blogfa.com

سلام مجدد
وممنون از حضور شما...

علیک مجدد
خواهش میگردد

[ بدون نام ] شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:01 ب.ظ

Akharesh inke ye doctore khob vaghti behesh migi emtehane zist dari azat nemiporse reshtat chiye!Ke to dar oje dard esterese dorost ya eshtebah bodane tajvize doctor ro ham dashte bashi!Hala shoma ham behem bego dokhtaram!rasti man kheyli vaghte ke webetono mikhonam va az ashnayi ba shoma khoshbakhtam pesaram!
be emad ham tabrik begid va ishala majalaton ham peyda beshe!

یعنی بهم میاد دیگه اینقدر گاگول باشم؟
همون وقت فهمیدم دخترم!!
پس باز هم تشریف بیارین
خوشبختانه لطف کردند و یکی دیگه برام فرستادند

دکتر مــــــیم شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:30 ب.ظ http://maryamos.mihanblog.com/

زبل خان شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:23 ب.ظ http://zebelestan.blogsky.com

منم مجله میخوام...

خانومم یهنی آنی خانوم دیگه؟؟؟!!!

خوب عضو بشین
نخیر پس مادربزرگمه؟!

زبل خان شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:21 ب.ظ http://zebelestan.blogsky.com

هار هار .....یعنی خنده..؟؟؟؟!!!
حالا ضد اسپری هم تولید میشه تا چندروز دیگه...

بله فرهنگستان تازه تصویب کرده!
بعید نیست

صـُـب شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:30 ب.ظ

این مجله ی سپید هم اکسپرت شده تو این کارا گویا!!! آخه اولین بارش که نیست!

به عماد تبریک بگین از طرف من! ما که یه مدته رفتیم تو کار باخت و روی هرچی بازنده ست رو کم کردیم

موافقم
چشم
شما هم فوتبال بازی میکنین؟

فیزیوپات شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:27 ب.ظ http://physiopath.blogfa.com/

سلام
جند بار چند تا از پست هاتون رو خوندم ولی تا حالا قسمت نشده بود که نظر بزارم که حالا قسمت شد.
به حق چیزای نشنیده مطلب شما با اسم یکی دیگه چاپ شده؟ خب برین خر طرف رو بگیرین هوشش بیاد سرجاش

سلام
خوش اومدین
باز هم از این ورا تشریف بیارین
آره
خر کیو بگیرم فقط یه اسمه که اصلا نمیدونم مال کی هست؟

سپیدجامه شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 05:47 ب.ظ http://sepidjame.blogfa.com

خیلی هم قشنگ بود چرا میگین بی مزه ست....زیباییش تو سادگی و روان بودنشه...من که خوشم اومد

ممنون
شما لطف دارین

مریم شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:42 ب.ظ

سلام . فقط اومدم بابت لطفی که کردین و به سوالم جواب دادین ازتون تشکر کنم . واقعا ممنونم . موفق باشین

سلام
خواهش میکنم
هرچند کار خاصی ازم برنیومد

حنا شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:36 ق.ظ http://mikhambegamke.blogfa.com

اشکال نداره دکتر جان شما دریا دلتر از این حرفایی

دریا که نه
اقیانوس!

لژیونلا شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:04 ق.ظ

سلام
اینم سرقت از نوع مدرن...

سلام
خدا به داد پست مدرنش برسه

تاتی شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:00 ق.ظ

با دل درد شدید رفتم اورزانس دکتر یا شایدم اینترن جوون و صدالبته حواس برت:سلام دخترم مشکلتون جیه؟
من:یه لحظه موندم نکنه روبوش ابتدایی ها تنمه که بهم میکه دخترم!واسش توضیح میدم ومعاینم میکنه!
خوب دخترم!!!شما باید تا شب تحت نظر باشی
من:در حالی که سوال قبلی واسم مطرحه میکم نه تورو خدا آقای دکتر من فردا 2 تا امتحان مهم دارم باید درسامو بخونم راهه دیکه ای نیس؟
دکتر:نه دخترم!!!حالا جه امتحانی داری؟
من با بی حوصلکی تمام و در حالی که دارم از فرط دل درد بس میوفتم:زیست و ادبیات
دکتر:مکه دخترمون کلاس جندمه؟
من در حالی که دارم با خودم قرار میذارم که اکه یه دفعه ی دیکه بهم بکه دخترم دق دلی دلدردمو سره این خالی کنم میکم:سوم دبیرستان!
دکتر در حال نوشتن:خوب رشتت جیه دخترم؟
ومن در حالی که در اثر سوال فیلسوفانه ی دکتر کلی جا خوردم قرارم یادم میره و به تنها جیزی که فکر میکنم اینه:آیا من باید دستورالعمل این دکتر حواس برتو اجرا کنم؟











خوب حالا آخرش چی شد؟
بهتر شدی دخترم؟!!

احسان جمعه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:48 ب.ظ http://mehr-e-khooban.blogfa.com

سلام دکتر جان!
خداییش حق داشته بدزده بنده خدا.. آخه خیلی خوب می نویسین...
(راستی اگه فرصت داشتین سری هم به وبلاگ حقیربزنید خوشحال میشم)

سلام
شوخی میکنین دیگه؟
این پست که واقعا افتضاح بود!!

وبلاگ آموزش پزشکی جمعه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:22 ب.ظ http://www.medicaleducation.blogfa.com

_________________________________

http://www.medicaleducation.ir
info@medicaleducation.ir
_________________________________

وبلاگ آموزش پزشکی
Medical Education Blog
_________________________________

http://www.medicaleducation.blogfa.com
medlogger@gmail.com
_________________________________

چشم
باز هم سر میزنیم

نازی جمعه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:24 ب.ظ http://nazi3700.blogfa.com

عجبااااااااااااا!!!
دکتر جان امروزه دزد زیاد شده از هر نوعیش

حق با شماست متاسفانه

مژگان امینی جمعه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:48 ب.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

دزدی فرهنگی وای وای !
گل زدن عماد مبارک

خوب وقتی کپی رایت نداریم همین میشه دیگه :دی
ممنون
شما دارین درباره علی دائی جدید حرف میزنین (البته بدون لهجه)

راسکلنیکف جمعه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:21 ب.ظ

سلاااااااااااااام!
ااااااااااااااااااااااه چه قدر نبودم!کلی جا موندم از کلی پست!!! حالا یکی یکی نظر میذارم! اقا شما مجله تونو دزدیدن ما کفشامونو!!! البته نه الان ولی دوسه سال پیش همش کفشامونو خصوصا کفشای منو میدزدیدن ! باورکنین ۳ چهار جفت کفش منو دزدیدند! یکی دوجفتم ماله ابجیمو! اخه فاصله جاکفشیمون تا اتاق نهار خوریمون زیاد بود مام از مدرسه میومدیم فوری میرفتیم واسه نهار بعد دودقیقه بعد میدیدم ااااه کفشام نیست نویه نو! ولی خیلی کفشامم خوشکل بودند یادشون بخیر!
ماهم مثه شما اولین داستان داداشم که تو مجله گلستانه چاپ شد کلی ذوق کردیم!
باریکلا عماد!!!گل زنم که هست! اقا راستی جوون مام تازه میخنده !!! تو خیابونم همچین نگاه اطراف میکنه همه میفهمند ایشون تازه تشریف فرما شدند به این جهان!درسام رو تموم کردم جونمی جون!!!

سلام
دزد ما که پیدا نشد دزد شما چطور؟
به هر حال ممنون از نظرتون

نانی نار جمعه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:59 ب.ظ http://ran-haskik.persianblog.ir/

کامنتتون نیست!!!
من کامنتم میخوام
میگم میدوزنتونا!!!
بیا از کامنتا شروع شده

برین وبلاگتونو ببینین چی نوشتم!

دیادیا بوریا جمعه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:44 ب.ظ

عجب.....
عماد جان هم بهش تبریک می گم بابت گل روماریویی که زد.

باور کن!!
ممنون من که اونجا نبودم ببینم چطور زد؟!

نانی نار جمعه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:13 ق.ظ http://ran-haskik.persianblog.ir/

دکتر جان میگم بزار بیام خشانت بروز بدم میگی نه!!!
بیا دو روز دیگه خودتو میدزناااا!!!
حالا از ما گفتن بید و از شما نشنیدن بید!!!
اوخ قربون عماد بچه چه با استعداده ماشاالله احتمالا فوتبالیست نمونه ای میشه

آخه برضد کی برادر من؟
آره نمیدونم با این یک گل در یک سال آقای گل شده یا نه؟!

دلژین جمعه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:04 ق.ظ

خو حق داری دیگه

میدونم
هار هار!

مریم جمعه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:43 ق.ظ

ببخشید آقای دکتر یه سوال داشتم من چند ماه پیش به متخصص زنان مراجعه کردم ایشون برای من قرص سیپروترون کمپاند تجویز کردند و بر اثر مصرف این قرصها سینه های من بزرگ شده اما متاسفانه سینه چپم بزرگتر از سینه راستمه و این کاملا مشهوده و من بابت این موضوع خیلی در عذابم . خواستم بپرسم دلیل این اتفاق چیه ؟ و به نظر شما من باید چی کار بکنم

خواهش میکنم
خوب از عوارض این قرصها میتونه باشه اما درمورد تفاوت اندازه شون باید بگم در خیلی از خانمها این تفاوت اندازه به مقدارهای مختلف وجود داره و تا جائی که من میدونم کار خاصی هم نمیشه براش کرد
با قطع قرصها باید به تدریج اندازه شون به حد اولش برگرده
برای اطلاعات بیشتر میتونین به وبلاگ پرسیسکی وراچ که توی لینکهای من هستن و درحال گذراندن دوره تخصص زنان هستند مراجعه کنین

پدر(نم نم) پنج‌شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:42 ب.ظ http://father78.persianblog.ir

البته جدیدا بزنم به تخته،بطور مرتب واسم می آد...

اینجا هم تخته هست
من هم بزنم بهش؟!

پدر(نم نم) پنج‌شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:41 ب.ظ http://father78.persianblog.ir

ای آقا شلوغش کردی...
من شماره هایی که مطالب خودم توش چاپ شده رو هم خیلی هاش رو ندارم...!

چشم خلوتش میکنم!
نه بابا؟

ریحان پنج‌شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:33 ب.ظ http://dr-reihan.persianblog.ir

متاسفانه گویا این قصه سر دراز دارد. یک باز هم این مشکل برای من ژیش اومد زنگ زدم گفتم نمی خوام هر مطلبی رو چاپ گنید گفتند همین شکایتت رو بنویس برات چاپش کنیم. گویا برای نشریه ی محترم تنها پر شدن ستون ها مهم است نه محتوای آن!

بله فکر کنم یادم هست که پارسال یه اشاره ای به این موضوع کردین

شهاب حسینی پنج‌شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:25 ب.ظ http://www.roozneveshtam.blogfa.com

دوباره سلام دکتر جون

داشتم میامدم بنویسم ای ناقلا خونه رو عوض کردی رفتی توی مجتمع که دیدم خودت نوشتی...اشکالی نداره...میخواستم حافظه ام رو به رخت بکشم که نشد
در هر حال خونه ی نو مبارک

سلام خدمت خانم برسونید...عماد السطنه رو هم ببوسیش !

دوباره سلام؟
میدونین چند ماه غیبت داشتین؟
چه عجب
به هرحال خوش اومدین و خوشحالم که اونقدر ارزش داشتم که گاهی بهمون سربزنین

نسیمه پنج‌شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 05:17 ب.ظ

در ضمن اول
.
.
.
دکتر من اصلا درک نمی کنم چرا همه ی پزشکای عمومی می خوان تخصص بگیرن خوب مردم به پزشک عمومی با تجربه به نظر من خیلی بیشتر از متخصص نیاز دارن.اینو از روی فیلم پرستاران می گم که تو تیمشون یه پزشک عمومی داشتن که خیلی وظیفه ی مهمی داشت...بد می گم؟

درضمن تبریک
حرف شما درسته به شرطی که وضعیت اینجا هم مثل سریال پرستاران باشه اما مسئله اینه که نیست
من همیشه این سریالو با حسرت نگاه میکنم
وقتی اینجا فلان جراح با پول جراحیها و زیر میزیهاش توی یه روز به اندازه چند ماه من درآمد داره به پزشکهای عمومی هم حق بدین که دنبال گرفتن تخصص باشن

نسیمه پنج‌شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 05:13 ب.ظ http://nasimehsamani.blogfa.com

منم اولین بار که یه مطلب تو زرد کوه چاپ شد لزم انقده ذوق مرگ شدم که نگو

جدی؟
توی کدوم شماره؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد