جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۵۶)

سلام 

۱. مرده اومد توی مطب٬ یه دستمال کاغذی که چند بار تا شده بود از جیبش آورد بیرون و با احتیاط بازش کرد و گذاشتش روی میز. یه لکه تیره وسط دستمال کاغذی بود. میخواستم بگم: این دیگه چیه؟ که یه جواب سونوگرافی هم داد دستم که روش نوشته بود توی کلیه راست یه سنگ شش میلی متری دیده میشه. گفتم: خوب؟ گفت: کلیه ام درد میکرد٬ امروز صبح این با ادرارم دفع شد و دردم هم ساکت شد. حالا به نظر شما دیگه توی کلیه ام سنگ هست؟ گفتم: خوب یه سونوگرافی دیگه بدین. گفت: پول ندارم خو٬ اگه میشه همینو اندازه بگیرین ببینین با اندازه ای که اونجا زده میخونه؟! 

۲. برای مرده دارو نوشتم که از داروخونه بیرون بگیره٬ رفت و برگشت و گفت: مسئول داروخونه بهم میگه مهر دکتر کم رنگ خورده کامپیوتر نمیخونه برو بگو دوباره مهر کنه٬ بگو من که زیاد هم سواد ندارم میتونم بخونم کامپیوتر نمیتونه؟! 

۳. به پسره گفتم: این دفترچه که مال خودتون نیست. گفت: مال بابامه٬ به خدا من هم پسر بابامم! 

۴. ساعت دو صبح یه مردو که قرص خورده بود آوردند درمونگاه٬ یه لشگر هم همراهش. کارهای لازمو انجام دادیم و بعد به همراهش گفتم: حالا چرا خودکشی کرده؟ گفت: یه بچه ده روزه دارن از بس گریه میکرده و نتونستن با زنش آرومش کنن زده به سرش! 

۵. به مرده گفتم: سیگار هم میکشین؟ گفت: بله ولی فقط سیگار! 

۶. چندتا از مریضهائی که توی یکی از شیفتهای ماه رمضون اومدند: 

موقعی که اذان مغرب پخش میشد: یه دختر ۱۰ ساله که از سه هفته پیش یه لکه توی صورتش زده 

ساعت یک و نیم صبح: یه پسر جوون که از سه روز پیش سرما خورده 

ساعت دو و نیم صبح: یه خانم ۴۰ ساله که چند ساعت پیش توی شهربازی سوار تاب زنجیری شده ولی هنوز سرگیجه داره 

ساعت سه صبح: یه بچه که یک هفته است اسهال و استفراغ داره! 

۷. یه بچه چهار روزه رو برای معاینه اولیه آوردند. به مادرش گفتم: شکمش خوب کار میکنه؟ گفت: روز اول سه بار کار کرد٬ روز دوم دو بار٬ روز سوم یک بار٬ امروز هم هنوز کار نکرده! 

۸. به پیرزنه گفتم: فشارتون ۱۴ است٬ گفت: پس فقط یکی بالا رفته همیشه ۱۲ بود! 

۹. به خانمه گفتم: براتون یه آزمایش مینویسم. گفت: من هربار مریض میشم با آزمایش خوب نمیشم بی زحمت برام دارو بنویس! 

۱۰. یه پسر جوونو که از یک ساعت پیش با پای خودش رفته بود کمپ ترک اعتیاد و بستری شده بود با علائم اوردوز (مصرف بیش از حد) مواد آوردند. وقتی حالش جا اومد گفتم: چقدر مواد مصرف کرده بودی؟ گفت: هرچقدر توی خونه داشتم مصرف کردم. گفتم: چرا؟ گفت: پیش خودم فکر کردم حالا که دارم میرم ترک کنم حیفن بمونن! 

۱۱. یه مرد که فامیلش با خودم یکی بود اومد پیشم. وقتی نسخه شو مهر کردم یه نگاه به فامیل من کرد و گفت: خونواده شما خیییلی روی زنهاشون تعصب دارن؟! گفتم: این طور که شما میگین «خیییلی» نه اما درحد معقولش چرا. گفت: خوب پس ما از یه فامیل نیستیم! 

۱۲. به مرده گفتم: چه عجب قندتون مدتیه داره میاد پائین چکار کردین؟ گفت: هیچی مدتیه دارم دندونهامو میکشم دیگه درست نمیتونم غذا بخورم! 

نظرات 61 + ارسال نظر
Negin جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:45 ب.ظ http://dehkadeye-ma.blogfa.com

سلام عزیز جان. وبلاگ جالبی داشتین، ما که استفاده کردیم. دوست داشتین به ما هم سر بزنین. موفق باشین http://dehkadeye-ma.blogfa.com/

سلام
ممنون
مزاحم میشویم

من جون جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:14 ب.ظ

دکتر جان اینا همش به خاطر اینه که ما سر کار مون کسل نشیم .....مریضامون خیلی ما رو دوست دارن!!!
و خیلی وقتا باهامون شوخی می کنن روحمون شاد شه!!!!!!!!!!!!

ما هم که خاک پای این مردمیم

امی جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:03 ب.ظ http://weineurope.blogsky.com

بدبخت اون بچه 10 روزه ای که چنین بابای بی اعصاب و بی جنبه ای داره، معلوم نیست چه آینده ای در انتظارشه و چقدر قراره کتک بخوره جداً براش نگران شدم.
اونایی که نیمه های شب برای بیماری های چند روزه و نه چندان مهم میان کلینیک چه فکری می کنن؟ چهره شما باید اون موقع دیدنی باشه .

واقعا
نه بابا دیگه عادت کردم

ماما مهربون جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:56 ب.ظ http://midwife40.blogfa.com

سلام دکتر.پس نظرات من چی شد؟یه عالم واستون توضیح داده بودم در مورد همون موضوع که پرسیدین ما تو بخش جراحی چه میکنیم

سلام
شرمنده اما باور کنین من چنین نظریو ندیدم

آفتاب جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:50 ب.ظ http://parnia86.blogfa.com/

من عاشق این خاطراتتم دکتر جون باور کن

موفق باشین

مخلصیم
ممنون

neda جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:46 ب.ظ

مرد ۴ فک کنم خل بوده واقعا این بچه در اینده میتونه کاملا رو باباش حساب کنه در همه مشکلات!

متین بانو جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:41 ب.ظ

ئه ! چرا یادم رفت اسمم رو بنویسم ! من دومین نظرم آقای دکتر !

لطفا تکرار نگردد

روزهای پیلگی جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:33 ب.ظ

سلام دکتر
این مورد 11 چه قشنگ تحلیل میکنن و تشخیص میدن که فامیل نیستین!

سلام
چه جورررر
خدا به داد زنش برسه!

sahar جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:29 ب.ظ

bebakhshid alan yadam umad ke esmamo naveshtam!
shoma ham ke uno taeed kardid!

خواهش
اما اگه تائید نکرده بودم چی میشد؟
یعنی میخواستین دوباره بنویسین؟

[ بدون نام ] جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:12 ب.ظ

سلام.
1. آخی .. طفلکی
2. :))
3. :)))
4. وا ! اعصاب نداشته کلن ! حالا خوبه بچه هه رو نکشته !
5. این تابلوئه که خلافاش سنگین تری هم داشته ! میگن بعضیا خودشون خودشون رو لو میدن !
11. :-[
12. D:

سلام
ممنون از لطفتون
شما هم که مثل نفر قبلی اسم ننوشتین که!

[ بدون نام ] جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:04 ب.ظ

سلام

در مورد گزینهٔ ۱ باید بگم که دکتر جان هزینه‌های درمانی توی ایران واقعا بالاست!

تابستون که خونه بودم رفتم چک آپ کلی‌ ،وقتی‌ میدیدم سالمم می‌گفتم حیف اون پولی که دادم!

نمی‌دونم شاید هم در مقایسه با اینجا زیاد به نظر آمد ولی‌ در کل اینو مطمئنم که متاسفانه خیلی‌‌ها به راحتی‌ نمیتونن هزینه‌های درمانیشونو پرداخت کنن

سلام
حق با شماست
اما متاسفانه نمیدونم منظورتون از اینجا کجاست چون اسمتونو ننوشتین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد