جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۸۲)

سلام

۱. به مرده گفتم: آمپول میزنین؟ گفت: بله من حتی آمپول پنادر بدون بی حسیو هم تحمل میکنم!

۲. خانمه گفت: میخوام برام ماموگرافی بنویسین. گفتم: از دوطرف دیگه؟ گفت: چی؟ گفتم: ماموگرافی از هر دو طرف دیگه؟ گفت: شرمنده من هرچقدر فکر میکنم نمیفهمم منظورتون چیه؟!

۳. مرده خانمشو آورده بود و گفت: براش یه سونوگرافی بنویس. گفتم: از کجا؟ گفت: قبلا سابقه کیست تخمدان داشت. فکر کنم نافش هم افتاده بعد دفترچه شو گذاشت جلوم و درست مثل حالت گفتن املا گفت: بنویس .... سونوگرافی .... از ..... کیست .... و ..... ناف!

۴. خانمه دخترشو آورده بود و گفت: این دختر رشته تجربی میخونه. شاگرد اول کلاسشون هم هست. حالا مونده توی کنکور پزشکیو بزنه یا دندونپزشکیو؟ گفتم: خوب به کدوم علاقه داره؟ گفت: به هردوشون! گفتم: به نظر من اگه بره دندونپزشکی بعد راحت میتونه بره سر کار اما اگه پزشکی بخونه تازه میشه یه پزشک عمومی دوباره باید امتحان تخصص بده. گفت: شما نگران اینش نباشین. این اگه شروع کرد به درس خوندن یه سره تا آخرش میره!

۵. مرده گفت: آقای دکتر! به نظر شما چرا بیشتر داروهائی که دکتر .... (متخصص مغز و اعصاب) مینویسه یه طوری به اعصاب ربط داره؟!

۶. نسخه پیرزنه رو که نوشتم گفت: خیلی ممنون خدا عوضی بهت بده!

۷. جواب آزمایش خانمه رو دیدم و بهش گفتم: حامله نیستین. مگه پریودتون عقب افتاده؟ گفت: نه اما الان دو هفته است که جلوگیری نکردیم گفتم شاید حامله شده باشم!

۸. به دختره گفتم: دستتونو بزنین بالا تا فشارتونو بگیرم. مادرش گفت: دست راستشو بزنم بالا؟ گفتم: بله. رفت جلو دخترش و آروم ازش پرسید: دست راستت کدومه؟!

۹. مرده بچه شو آورده بود. گفتم: سرفه هاش خلط داره؟ گفت: نمیدونم، یه کم صبر کنین .... بلند شد و رفت در مطبو باز کرد و به خانمش گفت: من نمیدونم تو بیا حالیش کن!

۱۰. نسخه خانمه رو نوشتم. میخواست از روی صندلی بلند بشه که عطسه کرد. همراهش گفت: صبر اومده باید یه کم همین جا بمونی!

۱۱. پیرزنه گفت: هربار با شربت ماستی (آلومینیم ام جی اس) درد معده ام خوب میشد اما این بار مجبور شدم بیام دکتر. گفتم: این بار خوب نشد؟ گفت: نه این بار نداشتم!

۱۲. پیرزنه گفت: اونقدر سر درد دارم که از خونه تا اینجا رو با سرم راه می رفتم!

پ.ن.۱: رفتم توی یه بنگاه و بهش میگم: یه خونه داریم با این شرایط و اینقدر پول نقد. میخوایم خونه رو با یه بزرگتر عوض کنیم. گفت: از من میشنوی راحت بشین سرجات زندگیتو بکن!!

پ.ن.۲: (۱۴+) یکی از دخترهای دانشجوی فامیل به آنی گفته: فکر کنم .... (یکی از اقوام) حامله باشه آنی بهش گفته: نه چند روز پیش که اومده بودند خونه ما پریود بود. دختره گفته: خوب چه ربطی داره؟!

پ.ن.۳: از همه دوستانی که روز پزشکو تبریک گفتند ممنونم. امیدوارم روز پزشک همه پزشکان محترم مبارک باشه. ضمنا از همین حالا روز داروساز هم مبارک.

نظرات 73 + ارسال نظر
مرضیه شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:40 ق.ظ

سلام دکتر روزتون پساپس مبارک من به تازگی با وبلاگتون آشنا شدم کارتون حرف نداره
امیدوارم من هم مثل شما یک پزشک بشم
با آرزوی پیروزی و سربلندی برای شما

سلام
ممنون
امیدوارم هرطوری که صلاحتونه بشه
ممنون

الی شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:18 ق.ظ http://www.adrinabanoo.blogfa.com

مورد ۱۱ و پ ن ۲عالی بود
پ ن ۱ هم با لحجه بخونیم خیلی باحاله و مختص بنگاههای ولایت ما

ممنون
ولایت شما کجا بید اونوقت؟!!

افسون شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:33 ق.ظ

پستتون رو خوندم و الان که این رو مینویسم هنوز از تصور بعضیهاش خنده م میگره مثلا مورد 3!

ممنون

مهاجر زمان شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:41 ق.ظ http://mohajerezaman.persianblog.ir

اوا روز پزشک مبارکککککککککککککک
ببخشید
میگما خیلی بامزه بود
مث همیشه عالی بود
همشو که میخونم هیچ
بعضیاشو دوره میکنم واسه بقیه تعریف کنم

اوا ممنون
خواهش
شما لطف دارید
سپاسگزارم
باز هم ممنون

چام چام شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:20 ق.ظ http://marina60.persianblog.ir/

جالب بودند. خوشم میاد از این پست‌ها.
راست میگه دختره اقوام آخه چه ربطی داره!

ممنون
راست میگینا!

الناز شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:30 ق.ظ http://life-code.blogfa.com

وانی جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:26 ب.ظ

یعنی خنده ی همه ی خاطرات یه طرف و جمله های پیرزن ها یه طرف
به آنی جون بگین هر از گاهی عسل جونو چند ساعت بسپاره دست پدر و پسر تا بتونن بیشتر بنویسن.

ممنون
خوب میتونه اون ساعتهائی که عسل خوابه بنویسه
تموم این حرفا بهانه است ...

مستانه جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:55 ب.ظ

سلام
فقط اومدم روزتون رو با تاخیر تبریک بگم چند روز به نت دسترسی نداشتم شرمنده
"روز پزشک مبارک"

سلام
ممنون از لطفتون

مرجان جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:51 ب.ظ http://mahroo1371.blogfa.com

سلام.
۱۰. نسخه خانمه رو نوشتم. میخواست از روی صندلی بلند بشه که عطسه کرد...
« اگه از هر ۱۰ تا مریض به طور متوسط ۵ تاشون در روز سرماخوردگی داشته باشن و همه م یه این خرافات معتقد باشن که دیگه هیچی !»

۱۱. پیرزنه گفت: هربار با شربت ماستی ...
« دکتر ! این مریض های شما واقعا پدیده ن ! قدرشونو بدونین ! »
هنوز خونه پیدا نکردین ؟!
فک کنم با این وضعیت مسکن ، این بچه عسل دندون در بیاره ولی همچنان شما به دنبال خونه باشین. البته امیدوارم هیچ وقت اینطوری نشه و به زودی یه خونه خوب پیدا کنین


سلام
واقعا
اون هم درحد لالیگا
نه
خوشبختانه احتیاجمون به خونه اورژانسی نیست
ممنون

الـهه ی آرامش ... جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:27 ب.ظ http://www.spread-of-silence.blogfa.com

راستی آپارتمان در حال ساخت داریم . 120 متری می شه . به غریبه نمی فروشیم ولی به پزشک شاید !!


کجا؟

سمان جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:20 ب.ظ http://www.milapila.blogfa.com


اون بی اسمه من بودم
گیج زدم

خواهش میشود
دشمنتون گیج زده

الـهه ی آرامش ... جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 07:47 ب.ظ http://www.spread-of-silence.blogfa.com

سلام

واقعا از ته دل خندیدم . خیلی نوستالژیک تعریف می کنید .

سلام
ممنون

صــُـب جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 07:02 ب.ظ http://drmorning.blogfa.com/

اومدم اینجا خواستم بدون کامنت برم که صبر اومد، مجبور شدم بمونم

آقای دکتر ولی به نظر من هر چی زودتر یه خونه ی بزرگتر بگیرین بهتره، با این اوضاع قیمتها

همیشه از این صبرها!
کاملا حق با شماست
اتفاقا امروز هم یه خونه دیدیم اما مقبول نیفتاد

دلارام جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 06:52 ب.ظ http://delaaram.persainblog.ir

دکی جان تبریک روزمون مبارک.با تاخیر البته
ههه یه آدرس بده یه روپوش برات کادو بفرستم هههه.
روزتتتتت مبارکککککککک

ممنون از لطفتون
روپوش دخترونه به درد من نمیخوره :دی

آلا جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 06:34 ب.ظ

همش یک طرف این پانویس دوم یک طرف:))
روز پزشک هم مبارک آقای دکتر عزیز


ممنون

neda جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 04:51 ب.ظ

ماشالله به دختر دانشجوی فامیل!!!!

nova جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 04:00 ب.ظ

2.khob chera vazeh nemigi doctor?
3.kheyli control mikhad adam joft pa nare too soorate pezeshknamayane mohtaram!
9.*bitarbiyat*vaghan boland goft?

دیگه واضح تر از این که نمیشد خانواده اون طرفا بود!
پس من چقدر کنترل دارم و خودم نمیدونستم!
تقریبا سی چهل دسی بل!

ماما ی مهربون جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:53 ب.ظ http://midwife40.blogfa.com

سلام دکتر اول ازز همه روززتونو با تاخیر تبریک میگم.ببخشید اینترنت نداشتم نتونستم ززودتر بیام نت
۱.خیلی شجاع بوده والا
۶.این دیگه چه مدلش بود؟
۷.
۱۰.چقد صبر کرد؟

سلام ممنون
واقعا
مدل پیرزنی
ایضا
تا وقتی صدای مریضهای پشت در دراومد!

شادی جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:33 ب.ظ http://shadi2022.persianblog.ir/

سلام دکتر .من واقعاازخوندن این قسمت ازنوشته هاتون لذت میبرم خیلییییییییییییی جالبن .

راستی یادمم رفته بود روز÷زشکو تبریک بگم روزتون مبارک باشه و همیشه موفق باشین .

سلام
شما لطف دارین
ممنون

[ بدون نام ] جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:09 ب.ظ

3-
8-
10-
+14:

ممنون از نظرتون
اما بار آخری باشه که بدون اسم نظر میگذارینا!!!

من از همه بهترم جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:01 ب.ظ

سلام
1- ؟؟؟
2- فکر کنم خوش هم نمی دوسته مامو گرافی چیه!
5- خب شاید نمی دونسته طرف دکتر اعصاب و روانه؟!
8- راستش منم دست چپ و راستمو تشخیص نمی دم و باید مقداری فکر کنم!!!
پ.ن2: دیوانه! دانشجو؟؟؟
مگه روز پزشک کی بود؟
تبریک!

سلام

شاید
عرض کردیم مغز و اعصاب

نه دیگه با این خشانت
اول شهریور
ممنون

زری* جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:46 ب.ظ

روزتون مبارک..
البته با تاخیر!

ممنونم

هشت الهفت جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:38 ب.ظ http://hashtalhaft.persianblog.ir

با تاخیر تبریک ما را پذیرا باشید. اون بنگاهیه هم کم بیراه نگفته.

از لطفتون ممنونم
واقعا؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد