جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۸۴)

سلام

سال پیش تقریبا همه تابستونو توی طرح معاینه دانش آموزان بدو ورود به دبستان بودم. اما امسال بنا به دلایلی این امر بر عهده بعضی از ازمابهترون بود! و من فقط چند روزی توی اون قسمت بودم.

این پست هم خاطراتی از همون چند روزه:

۱. خانمه گفت: نمیدونم چرا این بچه اصلا بزرگ نمیشه؟ الان هم قدهای این بچه دوبرابر اون قد کشیدن!

۲. خانمه گفت: مطمئنین دستگاه شنوائی سنجی تون سالمه؟ گفتند بچه ام شنوائیش مشکل داره اما این بچه توی خونه از سی کیلومتری صدای منو میشنوه!

۳. به خانمه گفتم: وزن بچه تون کمه. از شربتهای تقویتی که توی بازار هست بهش دادین؟ گفت: یه بار براش خریدم. وقتی رسیدیم خونه نشست شربته رو خورد اما اصلا گرسنه اش نشد!

۴. به خانمه گفتم: فشار بچه تون پائینه گفت: اگه فشارش پائینه برای اینه که هنوز صبحونه نخورده. هیچوقت نمیتونه قبل از ساعت ده غذا بخوره!

۵. به بیشتر بچه ها وقتی میگفتم آستینتو بزن بالا، فورا اخم میکردن و دنبال آمپول میگشتن. بعد از یه مکث میگفتم: میخوام فشارتو بگیرم. اکثرا لبخند میزدند و بعضیشون میگفتند مثل پیرزن ها!

۶. خواستم فشار یکی از بچه ها رو بگیرم به روی میز اشاره کردم و گفتم: دستتو بگذار اینجا. با کلی دقت انگشتشو گذاشت دقیقا همون جا که من گذاشته بودم!

۷. درحال معاینه تیروئید به یکی از بچه ها گفتم: آب دهنتو قورت بده. وقتی داشت از اتاق میرفت بیرون، خواهرش که باهاش اومده بود به مادرش گفت: وقتی دکتر به فاطمه گفت آب دهنتو قورت بده من هم قورت دادم!

۸. یه روز یه کم دیر رسیدم به محل پایگاه و چند نفر از بچه ها و مادرهاشون منتظرم بودند. وقتی رفتم توی اتاقم دونفر با هم اومدند تو و هردو معتقد بودند نوبت اونهاست. بالاخره مسئول پایگاه مجبور شد از روی شماره سریال پرونده بهداشتیشون نفر اولو معلوم کنه. وقتی دومی اومد توی اتاق گفت: ببخشید که سر نوبت اون همه بحث کردیما! مسئله این بود که اون خانم بیرون به من توهین کرد و باید ادب می شد!

۹. به یکی از پدرها گفتند بچه تون باید بره مدرسه استثنائی. پرونده شو پاره کرد و بچه شو برد و گفت: سال دیگه میارمش!

۱۰. به خانمه گفتم: وزن بچه تون زیاد بوده. گفت: اینها خونوادگی درشتند!

۱۱. گلو یکی از بچه هارو نگاه کردم. به مادرش گفت: مامان بیا ببین چقدر بچه بستنی خوردن بعد آقای پارکی چوبهاشونو جمع کرده داده به دکتر!

۱۲. مرده وسط دیدن یکی از بچه ها اومد تو و گفت: ببخشین من عجله دارم فقط میخوام جواب آزمایش بچه مو نشون بدم. وقتی رفت بیرون به خانمی که توی اتاقم بود گفت: ببخشید مادر. خانمه گفت: وا مگه من چند ساله به نظر میام که این آقا بهم میگه مادر؟!

۱۳. خانمه بچه شو آورد پیشم. پرونده بهداشتی بچه رو نگاه کردم و گفتم: اول ببرینش شنوائی سنجی. خانمه بچه شو گذاشت و از در رفت بیرون. یک دقیقه بعد برگشت و گفت: میگه بچه ات هم باید بیاد!

۱۴. چند نفر دیگه بیشتر نمونده بودند و یکدفعه همه شون اومدند تو. من هم دیگه حالشو نکردم بهشون چیزی بگم. یکی از بچه ها شروع کرد با گچ روی تخته سیاه یه نقاشی بکشه و کم کم بقیه بچه ها هم رفتند کمکش. یکی از بچه ها گفت: نگاه کنین! من هم شماره موبایل مامانمو نوشتم روی تخته! مادرش با چنان سرعتی بلند شد و تخته رو پاک کرد که نگو!

۱۵. توی اتاقم نشسته بودم که دیدم سر و صدا میاد. رفتم بیرون دیدم خانمه پرونده بهداشتی بچه شو پاره کرده و داره داد میزنه که: بچه من استثنائیه؟ میدونی این بچه چقدر چیز بلده؟ اصلا بیا باهاش به انگلیسی حرف بزن ببینم کدومتون کم میارین؟! 

۱۶. به خانمه گفتم: قد بچه تون کوتاه بوده. گفت: عیب از خونواده پدرشه که قدکوتاهند. مثلا خود پدرش هم قد منه!

پی نوشت1:

این قدر گفتیم اول یه خونه میخریم بعد اینجارو میفروشیم آخرش برعکس شد!

توی هفته ای که گذشت یکدفعه سر و کله یه مشتری برای آپارتمانمون پیدا شد.

وقتی ازم قیمت خواست. قیمتی بهش گفتم که کلی از آخرین قیمتی که بنگاه های مختلف روی خونه گذاشته بودند بیشتر بود و وقتی اون بنده خدا فورا قبول کرد پیش خودم گفتم: حیفه که این مشتریو از دست بدم! و خونه رو بهش فروختیم رفت! به همین سادگی.

توی این چند روز هم درس و جزوه و همه چیزو گذاشتم کنار و دارم دنبال خونه میگردم.

خریدار خونه گفته: من اصلا عجله ای برای خالی کردن خونه ندارم. اما توی این مملکت ما که آدم از فردای خودش خبر نداره بهتره زودتر یه جارو پیدا کنیم دیگه!

حالا یه جا رو پیدا کردیم که گرچه مجبوریم باز چند میلیونی برای خریدش قرض بگیریم اما خونه نسبتا خوبیه. تنها مسئله اینه که نمیدونیم میشه توی تراسش د.ی.ش گذاشت یا نه؟!

قراره فردا با یه متخصص این کار بریم آپارتمانو ببینه!!

پی نوشت2: مدتی پیش حدود دویست هزار تومن از حقوقمون کم کردند.

چند روز پیش یکی از کارمندان شبکه رو دیدم که بهم گفت: هفته بعد قراره معاون وزیر بیاد اینجا و توی شبکه دارن با عجله برای پرسنل ستادی حکم جدید میزنن و اون مبلغو به حقوقشون برمیگردونن! ضمن اینکه طبق یه خبر موثق نامه محرمانه اومده که شبکه دیگه حق نداره هیچ چیزی بخره چون بودجه نیست حتی خودکار! (حالا چطور قراره ویزیت و دارو رایگان بشه خدا میدونه!)

نظرات 63 + ارسال نظر
ریحانه شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 05:03 ب.ظ http://ttaranomm.blogfa.com

سلامــــــــ
اول آیا ؟
1.
2.
3.
4.
6.
8.
9.
12.
15.
16.
پ.ن 1 : مبارک باشه ایشالا

سلام
شرمنده
ممنون از وقتی که گذاشتین

۱ رهگذر شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 05:00 ب.ظ

ببخشید امسال درسته، نه امثال.
اشتباه تایپی شده.

واقعا؟
ای وای حق با شماست
ممنون که لطف کردین و بهم گفتین
الان میرم درستش میکنم

من۴۵۶۷۸۷۶۵۴۳ شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:01 ب.ظ

۱-
۲-
۳-
۴-
۵-
۶-
۷-
۸-
۹-
۱۰-
۱۱-
۱۲-
۱۳-
۱۴-
۱۵-
۱۶-

ممنون از لطفتون

فاطمه شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:20 ب.ظ http://www.adepayegol.blogfa.com

دیدی بالاخره خونه خریدی؟مبارکه
دیدی حقوقتم برگشت ..اونم مبارکه
چه خوب که بابچه ها هم کارمی کنید

وا
من که هنوز نه خونه خریدم نه حقوقم برگشته
فعلا مال پرسنل ستادیو برگردوندن که صداشون جلو معاون وزیر درنیاد!

آنا شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:02 ب.ظ http://www.anna1980.persianblog.ir

شما چطوری اینهمه خاطرات یادت میمونه؟؟؟میای خونه یادداشتشون میکنی؟

نخیر همونجا یادداشتشون میکنم

بیوطن شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:01 ق.ظ

مبارکتون باشه انشالله
خوب یه ندا به خودم میدادین میومدم نصب میکردم ..
من ف این در گرفتم دستم دارم دی ش و تنظیم میکنم همسایه میرسه میگه ااااا بلدی بی زحمت مال منم درست کن از اون روز شدم ن ص اب آپارتمان

ممنون
متشکرم
نصاب آشنا داریم فقط پول دیش و ضمائمو میگیره!

زری* شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:38 ق.ظ http://mydaysofveto.persianblog.ir/

اونایی که باید بچه هاشون برن مدرسه ی استثنایی چطوریند؟؟اخه من فکر میکنم از ظاهرشون هم باید پیدا باشه همیشه!!!
من بعضی حرفا رو یمیدونم اشتباهه ولی برای خنده دار شدنش میگم و بعد عادت میشه حتی الان که دخترم ممکنه یاد بگیره فراموش نکردم مثل بیدم که ممکنه واسه کسی که نمیدونه خیلی عجیب باشه یا مورد دو وچهار..ولی جدا باید یه تغییر اساسی در گویشم بدم گویا
دیش روبه قبله است دیگه..اگه تراس هم روبه قبله باشه میشه گذاشت!

همیشه از ظاهرشون مشخص نیست
واقعا؟
میدونم خو
مسئله اینه که اینها تراسشون کاملا شرقیه

الهام شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:38 ق.ظ http://delaramemaman.persianblog.ir/

ما هم از اول ماه حقوقمونو نصف کردن!!!یعنی نصفشو پرداخت کردن....!!!میگن خزانه خالیه...کاری نمیشه کرد!!! همکاری کنین...ما انتظار داریم حتی اگه پولی ندادیم بهتون مجانی کار کنین!!!
ما تو یه پژوهشگاه کار می کنیم ...مربوط به وزارت علوم...

هی وای من
باورتون میشه بازنشسته های ذوب آهن هنوز حقوق ماه پیشو دریافت نکردن؟
بیچاره اونهائی که باید قسط وام هم بدن

site02 شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 06:49 ق.ظ http://www.site02.z2z.ir

98865023068آیا بالاخره راهی برای کسب درآمد از اینترنت وجود دارد ؟؟؟
یک راه مطمئن و درآمدزا برای کسانیکه مایلند از صفر شروع نموده و از هیچ به همه چیز برسند
درآمد بسیار زیاد , آسان , مطمئن و قانونی برای صاحبان سایتها , وبلاگها و بازاریابها
با هر بازدید و سابقه فعالیتی که دارید به گروه ما بپیوندید
>>> و طعم واقعی پول اینترنتی را حس کنید <<<
آیا تا به حال اندیشیده اید که می توانید در منزل و بدون نیاز به خروج از منزل حتی تا سقف 755 هزار تومان در ماه نیز درآمد داشته باشید؟؟؟
برای کسب اطلاعات بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید
http://www.site02.z2z.ir

masi شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 05:09 ق.ظ http://www.yasyas-66.blogfa.com

سلام دکتر خسته نابشى خاطرات قشنگى بود ولى از 2 تاش خیلى دلم گرفت ،بچه هاى استثنایى خداکنه اگر خدا به کسى فرزند سالم نمیده صبر و تحمل مقابله با مشکلات اینجور بچه هاشون و بده
مبارک و خوش یمن باشه براتون این خرید و فروش ،ایشاله این مشکل به ظاهر کوچیک منزل جدید حل بشه د-ی-ش

سلام ممنون
کاملا درست میگین
ممنون گرچه چندان هم کوچیک نیستا! دیگه حال و حوصله اضطراب اومدن برادران حافظ جان و مال مردمو ندارم

miss-apple شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:49 ق.ظ

چقدر از این معاینه اول مدرسه متنفر بودم !
چرا زمین نمی خرین خودتون بسازین!دوست دایی من که بانکی بود این کار رو کرد شما که دیگه دکترینننن!!! به نظر من خیلی بهتره اونجووری خونه ای که می خواین رو می سازین!!!ما هم قراره همین کار رو کنیم درسته رو اعصابه ساخت و ساز اما نتیجش از آپارتمان بهتره ها !!!

واقعا
تنها خوبیش اون اضافه پرداختش بود
مسئله اینه که تنها پول ما همین خونه است
اگه بخوایم این کارو بکنیم باید خودمون بریم اجاره نشینی که فعلا آنی اونو ممنوع اعلام کرده!

مهسانه شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:40 ق.ظ http://www.mahsanekh.mihanblog.com

سلام
مثل همیشه عالی و فوق العاده جالب بودن
نه به پرستاری علاقه داشتم ولی مجبور شدم برم پزشکی

سلام
ممنون
یادمه یکی از پرستارهای توی بیمارستان توی دوران دانشجوئی همیشه بهم میگفت اگه روز کنکور من چهارتا تست بیشتر میزدم و شما کمتر حالا جای من و شما با هم عوض شده بود

هلیا شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:27 ق.ظ http://manvafardaham.blogfa.com

11.دقیقا تصور منم همین بود وقتی خیلی کوچولو بودم
13و8.فقط میتونم بگم خدا صبرتون بده

واقعا؟
واقعا!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد