جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۸۴)

سلام

سال پیش تقریبا همه تابستونو توی طرح معاینه دانش آموزان بدو ورود به دبستان بودم. اما امسال بنا به دلایلی این امر بر عهده بعضی از ازمابهترون بود! و من فقط چند روزی توی اون قسمت بودم.

این پست هم خاطراتی از همون چند روزه:

۱. خانمه گفت: نمیدونم چرا این بچه اصلا بزرگ نمیشه؟ الان هم قدهای این بچه دوبرابر اون قد کشیدن!

۲. خانمه گفت: مطمئنین دستگاه شنوائی سنجی تون سالمه؟ گفتند بچه ام شنوائیش مشکل داره اما این بچه توی خونه از سی کیلومتری صدای منو میشنوه!

۳. به خانمه گفتم: وزن بچه تون کمه. از شربتهای تقویتی که توی بازار هست بهش دادین؟ گفت: یه بار براش خریدم. وقتی رسیدیم خونه نشست شربته رو خورد اما اصلا گرسنه اش نشد!

۴. به خانمه گفتم: فشار بچه تون پائینه گفت: اگه فشارش پائینه برای اینه که هنوز صبحونه نخورده. هیچوقت نمیتونه قبل از ساعت ده غذا بخوره!

۵. به بیشتر بچه ها وقتی میگفتم آستینتو بزن بالا، فورا اخم میکردن و دنبال آمپول میگشتن. بعد از یه مکث میگفتم: میخوام فشارتو بگیرم. اکثرا لبخند میزدند و بعضیشون میگفتند مثل پیرزن ها!

۶. خواستم فشار یکی از بچه ها رو بگیرم به روی میز اشاره کردم و گفتم: دستتو بگذار اینجا. با کلی دقت انگشتشو گذاشت دقیقا همون جا که من گذاشته بودم!

۷. درحال معاینه تیروئید به یکی از بچه ها گفتم: آب دهنتو قورت بده. وقتی داشت از اتاق میرفت بیرون، خواهرش که باهاش اومده بود به مادرش گفت: وقتی دکتر به فاطمه گفت آب دهنتو قورت بده من هم قورت دادم!

۸. یه روز یه کم دیر رسیدم به محل پایگاه و چند نفر از بچه ها و مادرهاشون منتظرم بودند. وقتی رفتم توی اتاقم دونفر با هم اومدند تو و هردو معتقد بودند نوبت اونهاست. بالاخره مسئول پایگاه مجبور شد از روی شماره سریال پرونده بهداشتیشون نفر اولو معلوم کنه. وقتی دومی اومد توی اتاق گفت: ببخشید که سر نوبت اون همه بحث کردیما! مسئله این بود که اون خانم بیرون به من توهین کرد و باید ادب می شد!

۹. به یکی از پدرها گفتند بچه تون باید بره مدرسه استثنائی. پرونده شو پاره کرد و بچه شو برد و گفت: سال دیگه میارمش!

۱۰. به خانمه گفتم: وزن بچه تون زیاد بوده. گفت: اینها خونوادگی درشتند!

۱۱. گلو یکی از بچه هارو نگاه کردم. به مادرش گفت: مامان بیا ببین چقدر بچه بستنی خوردن بعد آقای پارکی چوبهاشونو جمع کرده داده به دکتر!

۱۲. مرده وسط دیدن یکی از بچه ها اومد تو و گفت: ببخشین من عجله دارم فقط میخوام جواب آزمایش بچه مو نشون بدم. وقتی رفت بیرون به خانمی که توی اتاقم بود گفت: ببخشید مادر. خانمه گفت: وا مگه من چند ساله به نظر میام که این آقا بهم میگه مادر؟!

۱۳. خانمه بچه شو آورد پیشم. پرونده بهداشتی بچه رو نگاه کردم و گفتم: اول ببرینش شنوائی سنجی. خانمه بچه شو گذاشت و از در رفت بیرون. یک دقیقه بعد برگشت و گفت: میگه بچه ات هم باید بیاد!

۱۴. چند نفر دیگه بیشتر نمونده بودند و یکدفعه همه شون اومدند تو. من هم دیگه حالشو نکردم بهشون چیزی بگم. یکی از بچه ها شروع کرد با گچ روی تخته سیاه یه نقاشی بکشه و کم کم بقیه بچه ها هم رفتند کمکش. یکی از بچه ها گفت: نگاه کنین! من هم شماره موبایل مامانمو نوشتم روی تخته! مادرش با چنان سرعتی بلند شد و تخته رو پاک کرد که نگو!

۱۵. توی اتاقم نشسته بودم که دیدم سر و صدا میاد. رفتم بیرون دیدم خانمه پرونده بهداشتی بچه شو پاره کرده و داره داد میزنه که: بچه من استثنائیه؟ میدونی این بچه چقدر چیز بلده؟ اصلا بیا باهاش به انگلیسی حرف بزن ببینم کدومتون کم میارین؟! 

۱۶. به خانمه گفتم: قد بچه تون کوتاه بوده. گفت: عیب از خونواده پدرشه که قدکوتاهند. مثلا خود پدرش هم قد منه!

پی نوشت1:

این قدر گفتیم اول یه خونه میخریم بعد اینجارو میفروشیم آخرش برعکس شد!

توی هفته ای که گذشت یکدفعه سر و کله یه مشتری برای آپارتمانمون پیدا شد.

وقتی ازم قیمت خواست. قیمتی بهش گفتم که کلی از آخرین قیمتی که بنگاه های مختلف روی خونه گذاشته بودند بیشتر بود و وقتی اون بنده خدا فورا قبول کرد پیش خودم گفتم: حیفه که این مشتریو از دست بدم! و خونه رو بهش فروختیم رفت! به همین سادگی.

توی این چند روز هم درس و جزوه و همه چیزو گذاشتم کنار و دارم دنبال خونه میگردم.

خریدار خونه گفته: من اصلا عجله ای برای خالی کردن خونه ندارم. اما توی این مملکت ما که آدم از فردای خودش خبر نداره بهتره زودتر یه جارو پیدا کنیم دیگه!

حالا یه جا رو پیدا کردیم که گرچه مجبوریم باز چند میلیونی برای خریدش قرض بگیریم اما خونه نسبتا خوبیه. تنها مسئله اینه که نمیدونیم میشه توی تراسش د.ی.ش گذاشت یا نه؟!

قراره فردا با یه متخصص این کار بریم آپارتمانو ببینه!!

پی نوشت2: مدتی پیش حدود دویست هزار تومن از حقوقمون کم کردند.

چند روز پیش یکی از کارمندان شبکه رو دیدم که بهم گفت: هفته بعد قراره معاون وزیر بیاد اینجا و توی شبکه دارن با عجله برای پرسنل ستادی حکم جدید میزنن و اون مبلغو به حقوقشون برمیگردونن! ضمن اینکه طبق یه خبر موثق نامه محرمانه اومده که شبکه دیگه حق نداره هیچ چیزی بخره چون بودجه نیست حتی خودکار! (حالا چطور قراره ویزیت و دارو رایگان بشه خدا میدونه!)

نظرات 63 + ارسال نظر
پزشک طرحی سه‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:44 ق.ظ http://www.pezeshketarhi.blogfa.com

خیلی خندیدم . همشون جالب بودن . امان از دست این بچه ها ...
امیدوارم که این خونه خریدن و مسائل جانبیش زود تر تموم شه و برید سر درس و مشق ...

ممنون از لطفتون
امیدوارم

آذرخش جمعه 7 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:24 ب.ظ http://asarakhsh.persianblog.ir

مورد ۵ و ۶ رو دوست داشتم ...
زمان طرح معاینات به عهده من بود ... در مورد پسر بچه ها حتما از نظر UDT هم بررسی میکردم ...

ممنون
من هم قبلا این کارو میکردم اما دو سه ساله که دیگه ولش کردم :دی

ماما ی مهربون جمعه 31 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:01 ب.ظ http://midwife40.blogfa.com

سلام
۲.شاید اشتباه بوده خب
۳.بجه اور دوز کرده
۵.الهی بگردمممممممممممم[:S004:
۶.این از اون بچه هایی میشه که سرکلاس همه توجهش به استاده
۷.ناری چه عالمی دارن این بچه ها
۸.
۹.
۱۱.منم بچه بودم همینفکرو میکردم
۱۳.خیلی ایکیووووووووووووو بوده
۱۴.
۱۶
منم از روزی که واسه این معاینات رفتم کاملا یادمه
حتی بعضی سوالا هنوز تو ذهنمه
راستی دکتر ز هارو درست کردم

سلام
ممنون از لطفتون
واقعا درستشون کردین؟
چه خوب!

آنا جمعه 31 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:38 ب.ظ http://www.anna1980.persianblog.ir

امروز فردای دیروزه که فردای اون روزه که شما میخواستید آپ کنید و خونه بخرید...حالا آپ نخریدید یعنی خونه خریدی یا نخریدید؟

الان که نظراتو جواب بدم میرم آپ میکنم

بهداشتی جمعه 31 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:55 ق.ظ

سلام.به به !باز خاطرات مدرسه!
چه دکتر خوبی!واقعا شما فشار هم میگرفتین؟باورتون میشه دکترای ما در عرض 1ساعت 40 تا بچه رو ویزیت میکردن میرفتن؟؟!! تازه کاری هم نداشتن که بچه مشکل داره نداره!قبل از همه ما مهر و امضا!
9-واقعا هم همین کارو میکنن!امسال چندتا بودن که شناختمشون.دایی یکیشون میگفت من نمیزارم بره استثنایی!یک ساله دارم باهاش کار میکنم.ولی وقتی رفت تست دوباره ارجاعی شد طفلی...
یکی هم 70کیلومتر از روستا پا شده بود اومده بود میگفت سومین باره دارم میام!گفتم واس چی؟ میگه بار اول بچه رو نیاورده بودم!بار دوم مدارک رو!!!
یکی هم اومده بود بچه کلا ناشنوا بود نمیدونستن!!!مامانه میگفت خوب بچه م ساکته!فقط همین
میگم موافقین این خاطرات مدرسه رو شریکی بنویسیم؟؟؟؟

سلام
ما اینیم دیگه
الکی که نشدیم ربولی حسن کور!
اما خدائیش باور کردن اون بچه ناشنوا اونقدرها هم ساده نیست

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:33 ب.ظ

۲ تا سوال؟!
فرق پیرا پزشک و پزشک چیه؟! جون شما واسم سواله!
بعدشم اینکه عامل واریس چیه؟به چه دکتری مربوط می شه؟!

2 تا جواب
پیراپزشک کسیه که توی رشته های مرتبط با پزشکی درس خونده اما پزشک نیست
واریس هم ناشی از گشاد شدن بخشهائی از سیاهرگهاست که بیشتر در پاها اتفاق می افته و معمولا توسط جراح درمان میشه

mahdis پنج‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 04:02 ب.ظ http://manodoostam.blogsky.com

salam bar doctore nemune
you are kindly requested to come & visit my blog ...

alan to jave zaban budm davat kardam biayn webam ... ghalebo ahango avaz kardam bebinin khube ya na ...
fonte farsiam nadaram sorry

سلام
حالا این که گفتی یعنی چه؟
میرسم خدمتتون گرچه چون ما خانوادگی همیشه با اسپیکر خاموش کانکت میشیم نمیتونم درباره آهنگ نظر بدم!!
خواهش

yasna پنج‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:35 ب.ظ http://delkok.blogfa.com

سلام
1- بلاخره هم قدن یا قدش بقیه دو برابره؟
5- چه جالب تو ذهنش فقط پیرزن ها فشار میگیرن...
10-اینا؟
11- وای خدا منو بکشه من قدیما همین فکر و می کردم دکتر..مثه حالا که روشنفکر نبودم
14- دکتر حتما ترسید شمارشو برداری ها؟ شاید داشتی می نوشتی

دکتر حالا مطمئنی خونه گیرتون میاد؟ نمونی تو خیبابون سر سیاه زمستون...

سلام
چی بگم؟
آره
احتمالا منظورش خونواده شوهر گرامیش بود
خدانکنه خیلی ها همین فکرو میکنن
وا منو این کارا؟ :دی
گیر میاد انشاءالله

yasaman چهارشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:38 ب.ظ

مرسیمشاوره ژنتیک/منظورم اینه که عملا با فوق لیسانس ژنتیک هم مثل لیسانسش نمی شه کار مربوط به رشتمون رو بگیریم/باز هم باید رفت آزمایشگاه تشخیص طبی کار کرد شما اطلاع دارید آیا؟

خواهش
حق با شماست
گرچه من دقیقا درجریان نیستم

مرجان چهارشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 06:08 ب.ظ

"کاش آدرستونو هم مینوشتین "
من همون مرجان قدیمی هستم که آدرسی ندارم!همون که وبلاگ شما و آنی رو میخونه.البته اون وبلاگ یه سر و دوگوش دوباره به راه افتاده یه سالی هست.اما فکر نکنم شما حوصله چنین وبلاگی رو داشته باشین.برای همین آدرس نزاشتم.
از این به بعد اگه یادم بمونه مینویسم مرجان-رشت

خوشحالم که هنوز ما رو فراموش نکردین
انگار یادتون رفته شما هم توی وبلاگ من و هم توی وبلاگ آنی لینک بودین
توی همون آدرس قبلی مینویسین؟

یک ماما! چهارشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 05:46 ب.ظ

سلام آقای دکتر
خاطراتتون رو خوندم و مثل همیشه قشنگ نوشتین .
امیدوارم خونه ی دلخواهتون رو هم پیدا کنین . البته اگه متخصص مربوطه خونه رو تائید کرده باشن شاید تا الان این اتفاق افتاده باشه .
دعوا چرا آقای دکتر . بزارین به حساب مشغله و دردسرهای زندگی، البته گاهی هم به عنوان یه خواننده خاموش اینجا رو میخونم .
امیدوارم موفق و موید باشین و برای آزمون سال بعدتون آماده تر . اونجوری که شما دم امتحانتون اینجا رو آپ میکردین احتمال ... البته شرمنده که اینجوری میگم ، اونروزها وقتی میخوندمتون همش با پزشک درمانگاه خودمون مقایسه تون میکردم که چند ماه مرخصی بدون حقوق گرفت و نشست کنج خونه ش ، الانم تو تاپ ترین رشته قبول شده و دیگه لازم نیست نگران بالا و پایین شدن حقوقش باشه و گیر و دارهای این سیستم کج دار مریض بهداشت و درمان . براتون بهترینها رو آرزو میکنم و امیدوارم سال دیگه عبارت (هنوز عمومی) تو این وبلاگ جایی نداشته باشه .

سلام
از لطفتون ممنون
متخصص تائید کرد اما درنهایت نخریدیمش
چشم
ممنون
حق با شماست اما خودتون بگین من عیالوار میتونم مرخصی بدون حقوق بگیرم؟

آنا چهارشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:00 ق.ظ http://www.anna1980.persianblog.ir

خونه خریدین امروز؟؟؟؟

سلام
هنوز نه
شاید فردا
فردا آپ میکنم کامل مینویسم

مژگان امینی چهارشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:44 ق.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

اول فروش خانه و ان شا ا.. خرید خانه ی بهتر مبارک نگران نباشید روزی عسل خانم بیشتر از این حرف هاست
خیلی سخته آدم باور کنه بچه اش استثنایی است ولی قبل از سن مدرسه باید متوجه شده باشند !

از لطفتون ممنون
حق با شماست اما گاهی هم آدم دلش میخواد خودشو گول بزنه

مامان ارین واروین سه‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:15 ب.ظ

توی دوتا سوال یک وشش دهم نمره ای وقتی یک ونیم بهتون بدن توهرسوال یک دهم نمره و مجموعا میشه دو دهمکمترازبارم...!!!!!!!!!!!
حله برادرعزیز؟

باشه بابا
یه بار دیگه هم گفتین
دعوا که نداریم!

سمان سه‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:28 ب.ظ http://www.milapila.blogfa.com

بالاخره خونه یافت شد ایا؟مبارک باشه ایکون کف و جیغ و هورا و حرکات ورزشی و اینا
شیرینی نمیدین؟

هنوز نخریدیم که
شیرینی چیو بدیم آیا؟

مامان ارین واروین سه‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 06:02 ب.ظ

وقتی تو دوتا سوال که هرکدوم یک وشش دهم نمره دارن تو هرکدوم یک دهم نمره ازتون کم بشه تو دوتا شوال میشه دودهم نمره!!!!
یعنی دکترها ریاضی شون اینقدرداغونه؟؟؟؟؟

خیلی داغون تر از این حرفاست

دختری در همین حوالی سه‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 04:52 ب.ظ http://hamin-havaali.blogfa.com/

سلام
آخی ولی چقدر سخته که آدم بعد از چند سال بفهمه بچه ش نرمال نیست...
ایشالا دیش خورش هم خوب باشه و بخریدش!

سلام
واقعا
ممنون

یه خانم مهندس سه‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:44 ب.ظ http://www.ati-91.blogfa.com

سلام آقای دکتر
۹)آخی بیچاره بچه!!!!چه حقیقت تلخی!!!!!!!!!
12)حالا سنش کم بود یا اعتماد به نفسش بالا؟!!!!!!
13)وا

سلام
واقعا (حالا این همه علامت تعجب یعنی چی اون وقت آیا؟!)
هر دو!
والللا

موشی و پیشی سه‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:28 ب.ظ http://mushipishi.persianblog.ir

سلام دکتر جان
مرسی از تبریکتون
و مرسی که بهمون خبر دادین راستش اصلا انتظارشو نداشتیم

سلام
خواهش
وظیفه است

nova سه‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:25 ب.ظ

Yani hameye post ye taraf shomare 6 ham ye taraf

ممنون

آنا سه‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:38 ق.ظ http://www.anna1980.persianblog.ir

خونه خریدین؟؟؟؟

پاسخ منفی است!

سارا سه‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:46 ق.ظ http://sm19.blogfa.com

۲ - عجب خونه ی بزرگی دارن
۹ - اخی.....
۱۳ - هه هه یاده اون اقایی افتادم ک میخواست بره کارواش چون نزدیکه خونشون بود ماشنشو نبرد...در واقع اصل کاری رو فراموش کرده بود خانومه
ایشاالله یه خونه ی خوب میخرین دکتر جان

واقعا
امیدوارم سال دیگه هم همین بلا سرش نیاد

ممنون

شاه پری دختر بهار سه‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:11 ق.ظ

نه حاج آقااااااااااااا تازه شروع کردم به خودند وبلاگتون

مرجان سه‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:08 ق.ظ http://mahroo1371.blogfa.com

سلام
همه یه طرف
این یه طرف
"۱۳. خانمه بچه شو آورد پیشم. پرونده بهداشتی بچه رو نگاه کردم و گفتم: اول ببرینش شنوائی سنجی. خانمه بچه شو گذاشت و از در رفت بیرون...
خیلییییییی جالب بود
تبریک برای یافتن خونه

سلام
از لطفتون ممنون
هنوز برای تبریک گفتن زوده!

کیمیا دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:55 ب.ظ http://tarannomedelam.blogfa.com

وای دکتر .خیلی جالب می نویسید.یه سوال.شما از این دکترهای خوش اخلاقید یا از اینایی که اصلا نمی شه باهاشون حرف زد؟

ممنون
با من میشه حرف زد اما اگه جوابتون چندان خوشایند نبود ناراحت نشینا!!

yasaman دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:50 ب.ظ

سلام آقای دکتر باز هم جالب بودن خاطراتتون .این هم یه خاطره از نظر من جالب :من کوچولو که بودم شربت تقویتی سانستول می خوردم بعد یه وقت می خواستم نخت اتاقم رو جا به جا کنم رفتم دو تا قاشق گنده ازش خوردم که قوی بشم اون لحظه احساس پاپای رو داشتم.
پی نوشت: من دانشجو ارشد ژنتیک پزشکی شدم توصیه ای ندارین واسم؟شنیدم با ارشد هم نمیشه مشاوره داد

سلام
خاطره شما که از خاطره های من جالب تر بود که!
ببخشین چه نوع مشاوره منظورتونه آیا؟

شاه پری دختر بهار دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 07:16 ب.ظ

اااااااااااااا(با فتحه الف)من به یک نتیجه مهم رسیدم!!!!!کلبه تنهایی من وبلاگ خانومتونه؟؟؟؟؟؟اونم عکس عسل خانوم بود اااااااااااااااااااااا(مجدادا با فتحه الف)اندازه ای که من از کشف امروزم خوشحال شدم نیوتن وقتی جاذبه رو کشف کرد خوشحال نشدااااااا.واااااااااااای الان باز باید از اول ارشیو بخونم این میشه سومین وبلاگی که از اول خوندم یعنی باید کلا قید چشمامو واسه کنکور بزنممممممممم

ااااااااا(با کسره الف) یعنی تا حالا نمیدونستین؟

آناهیتا دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:53 ق.ظ http://www.elahebaran.blogfa.com

سلام
جالب بود

سلام
ممنون

من از همه بهترم دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:51 ق.ظ

سلام یه کم بی مزه بودن!
حق بدید! آدم عصبانی می شه بگن بچه ات باید بره مدرسه ی استثنایی!

سلام شرمنده
قبول دارم

خاله آذر یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:38 ب.ظ http://www.khaleazar.blogfa.com

به به...دکتر جان پیرو پی نوشت یک،هم اکنون یکی از عاملین ایجاد تورم در قیمت مسکن یافت شد!

مرجان یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:12 ب.ظ

سلام
خدا رو شکر که کسی خونه تون رو با قیمت خوب خریده و تازه گفته برای بلند شدن عجله هم ندارم.
فعلا ایم چیزایی که تو پی نوشت 2 نوشتین رو من تو مرکز بهداشت شهرمون نشنیدم!همچنان خیر باشد و خدا به داد برسد.

سلام
آره واقعا خدارو شکر
کاش آدرستونو هم مینوشتین

دکتر نفیس یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:29 ب.ظ http://drnafis.blogfa.com

15.
پ. ن 1 : ئه !‌ پس این جزوه شماست کنار جزوه های من داره خاک می خوره ؟

ممنون
واقعا؟ میفرستینش بیاد؟!

زهرا یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:09 ب.ظ http://my-idea.blogfa.com

سلام
جالب بودند.
من که تنها چیزی که از مراسم ثبت نام اول ابتداییم یادمه واکسنشه.یادمه تمام درمانگاهو بسیج کردند تا تونستند به من واکسن بزنند!!دوره ما تست هوش و غربالگری و اینها نبود(سال ۶۹ رفتم اول ابتدایی).
ولی آقای دکتر همه پستتون یک طرف پی نوشت۱ یک طرف دیگه!!شنیدم یکسری ماه.واره هایی هست که نیاز به دیش نداره.اونها امنتره ها!!

سلام
ممنون از لطفتون
ما اون موقع جرات نداشتیم روی حرف پدر بزرگوار حرفی بزنیم
وقتی فرمودند بخواب روی تخت گفتیم چشم!
ممنون از لطفتون

شاه پری دختر بهار یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:55 ب.ظ

من کلی گریه م گرفتهههههههههههه امسال انتخاب رشته نکردم که سال دیگه پزشکی تهران قبول شم الان که همه دوستام دارن میرن دانشگاه یه حس بدی بهم دست داده فکر میکنم باید یه شهر پایین تر میزدمو میرفتم همه میگن آخرش دکتر میشدی چه تهران چه بلاد خودتون چه بلادی که دوتا خیابون داره با یه دانشکده پزشکی.هوووووووووووووم؟پشیمونم اصلا یه وضی تازه اینا به کنار اینقده حرصم گرفته بچه تنبل کلاسمون با سهمیه نمیدونم چی چیداره میره دانشگاه یارو تو پاس کردن فیزیکش مونده بودا الان داره میره تهران دارو بخونه داغونههههههههههههههههه هابعد که میگم میگن باباش جانباز بئده اون یکی باباش هیت علمی بوده زور نیست به خدااااااااا؟؟؟؟؟؟

چرا
قبول دارم که خیلی زور داره
اما فراموش نکنین که این تصمیمیه که خودتون گرفتین و خودکرده را تدبیر نیست

زهره یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 07:38 ب.ظ http://pezeshkekhanevade89.blogfa.com/

دکتر، من هر سری میام خاطراتتونو می خونم با خودم می گم شما چجوری اینا رو یادتون میمونه و موقع نوشتن فراموش نمی کنین؟؟؟؟ یعنی جایی یادداشت نمی کنین ؟؟؟آخه من، متاسفانه باید خیلی به مخم فشار بیارم، تا حالا به زوررررر، یه مورد جالب که اتفاق افتاده با توضیحات کامل رو بتونم بنویسم........( احتمالا به خاطر همینه که دکتر شدین دیگه)
باز خدا رو شکر موضوع خونه کم کم داره حل میشه....ما هم از اون دوردورا، نگران پیدا کردن خونه شما بودیم...........

اون خاطرات عهد عتیقو از حفظ مینوشتم
همیشه توی این فکر بودم که یه روزی اونهارو یه جائی مینویسم که بالاخره اینجا نوشتم
و جالب اینکه حالا که نوشتمشون دیگه خیلیشون فراموشم شده اند!
اما درمورد خاطرات (از نظر خودم) جالب الان مدتیه که همیشه یه سرنسخه توی جیب روپوشمه که به محض اینکه سوژه از مطب بیرون رفت یه خلاصه چند کلمه ای از مطلب روش مینویسم
ممنون از لطفتون

مامان ارین واروین یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 07:25 ب.ظ

ببخشیداقاپست بیربط میزارم ولی داغونم اقاداغون!!!!!!!!!
یعنی تااین حد....
من شاغل دبیرریاضی مادردوتا بچه کوچولو دانشجوی کارشناسی ارشد رشته ریاضی تو دانشگاه ... هستم ...ترم قبل ترم اخرم بود که درسی به نام نظریه گراف چهارواحدی جزو درسهام بودخوب خوندم اینقدر که نمره کامل بگیرم تا برافارغ اتحصیلی مشکل معدل نداشته باشم...استاداین درس که رییس دانشگاه هم هست بهد یک ماه ونیم نمره هارو زده و برام نمره چهارلحاظ کرده بعد سه باررفت وامد به شهرمذکور ایشون راضی شد ورقه منو بازبینی کنه...خودمم کتاب وسوال به دست خدمتشون رسیدم درحالیکه بات معاونانشون جلسه داشتن....ورقه رودیدم که دوتاسوالعین کتابمو نمره نداده... گفتم استاداینارو درست نوشتم....گفت : نه من ده ساله این کتابو میگم تو میخوای به من یادبدی...خلاصه کتابو گذاشتم جلوشو دید که عین کتاب نوشتم وحتی یه ذره جوابم باکتاب فرق نداره نمره اون دوتا سوال یک وشش دهم بود بهم میده یک ونیم میگم استادنمره ش یک وشش دهمه ها! میگه نه یه کم جوابت باکتاب مغایرت داره!!!!!!!
س!!!!!!!خلاصه دودهم الکی ازم اینجا کم کرد...رسیدیم به دوتا سوال سه یک دهم نمره ای که بازهردورو کاملا عین کتاب نوشته بودم... دید که پیش معاوناش براش بدشده... شروع کرد به بیربط گفتن وفرافکنی که برو پی کارت فکرکردی اینجاهم اموزش پرورشه که نمره الکی بدن ومفتی بیای بالا خودتون تو اموزش پرورش گندزدین به همه چی وکلی بیسوادفرستادین دانشگاه ونخیر غلطه درحالیکه عین کتاب بود.... خلاصه اینکه نمره مو نداد... پادرمیانی معاناش هم نتیجه نداد ونمره من رو پنج کرددرحالیکه من ازچهارده نمره سوال همه شو درست نوشتم...الان اولا نتونستم فارغ التحصیل بشم ومیمونم برای ترم بعدی....دوما مشکل معدل برام پیش اومده....اخه تورو خدا من اگه اینو بزنم بکشم حقش نیست...تازه وقتی متوجه اشتباهش شده نه تنها به روی مبارک نیاورده کلی هم شاکی شد که شما به نمره الکی دادن تو اموزش وپرورش عادت کردین...خلاصه مشکلات دستگاه عریض وطویل اموزش وپرورش رو هم انداخت گردن من!!!
الان دارم ازحرصم دیوونه میشم...الکی الکی دارم هم یه فرصت شغلی بهترتو دانشگاه رو به خاطر اینکه نمیتونم مدرکمو ارائه بدم ازدست میدم...بااین شرایط یه ترم دیگه باید به دانشگاه برم...هزینه ووقت ایاب وذهاب و... هم بیارین روش...تازه نمیدونم علت اینکارشون چیه...من نه برخوردی باهاشون داشتم نه بی ادبی وبی احترامی بهشون کردم ونه هیچ چیز دیگه...اخه چراباید الکی باهام اینطوری لج کنه وکلی مشکل برام درست کنه؟؟؟؟؟تازه چون رییس دانشگاه هم هست نمیتونم بالاترازگل بهش بگم که ترم بعدی دوباره اینطوری نکنه....

براتون متاسفم
گرچه هنوز نفهمیدم چطور وقتی نمره یک و شش دهمو یک و نیم براتون رد کردن دو دهم نمره ازتون کم شده؟!

طاها یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 04:56 ب.ظ http://dastanakeman.mihanblog.com/

سلام
جالب بود خاطراتون

سلام
ممنون

شاه پری دخت دختر بهار یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 04:05 ب.ظ

مورد 11 خیلیییییییی باحال بود منم بچه بودم بستنی که میخوردم چوباشو جمع میکردم واسه عموم که دکتر بود یعنی همچین بشر داغونی بودم من

مرضی یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:49 ب.ظ http://yasinak.blogfa.com

خانمه می خواست خودشو شنوایی سنجی کنه ههه

احتمالا

دکتر جان یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:45 ب.ظ

دکتر خوانواده یا خانواده

واقعا باز هم غلط املائی دارم؟
ووووی شرمنده برم درستش کنم

مهدیس یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:23 ب.ظ http://manodoostam.blogsky.com

اولیه خییییییییییییییییلییییییییییی باحال بود ...
اوه اون شیشمیه چه حرف گوش کن بوده ...
وااااااااااااااای سیزده عااااااااااااااااااالی بود از همه بهتر ... من اگه اونجا بودم منفجر شده بودم ...
الآن میتونم بگم مبارک باشه ؟؟؟؟
وااااااااااااااای ملت درگیری دارن با خودشون ...شمام بهتره دعا کنین رفتو آمده این آقا معاون زیاد شه ...

ممنون
واقعا
پس خداروشکر که ریاضی هستین و پزشک نمیشین!
نه هنوز
واقعا

شاعرشنیدنی ست یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:19 ب.ظ http://kha2ne-sher.persianblog.ir/

سلام
خیلی جالب بود این بچه هارو فقط میشه لپشونو کشید اما خب مادرارو دیگه نمی دونم چه برخوردی باید کرد!!!
به روزم

سلام
ممنون من که حرفی ندارم عدالتو در این مورد رعایت کنم!
مزاحم میشم

ترنم یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:12 ق.ظ

5و6

11- از همون بستنیای جایزه دار بوده که عماد میخورده و شما هم چوباشو جمع میکردین

چند شب پیش خواب دیدم اومدم جواب آزمایشمو بهتون نشون بدم همین طور که داشتم میومدم سمتتون ، پام به یه جا گیر کرد و خوردم زمین ، بعد به شما نگاه کردم دیدم سرتونو انداختین پایین دارین بهم میخندین ، با خودم گفتم ای وای باز آقای دکتر همین اتفاقو تو قسمت خاطرات جالب وبلاگش مینویسه

ممنون
اگه جایزه داشتند که اونجا نبودند!
فکر کنم من از تعجب شاخ درآوردم که این کیه از بالا داره میاد بعد پاتون به شاخ من گیر کرده!

لیلا یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:12 ق.ظ http://aabnabat-choobi.blogfa.com/

سلام دکتر

منم یه جورایی همکار شما محسوب میشم...البته پرستارم!

چه جالب و خوندنی نوشتین...یاد اولین روزی که واسه سنجش قبل از مدرسه رفته بودم افتادم....!!
استرس داشتم و میترسیدم!

راستی با اجازه لینکتون کردم

سلام بر همکار گرامی
ممنون
واقعا؟ زمان ما که از این سوسول بازی ها نبود!
ممنون از لطفتون

نگران آینده یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:19 ق.ظ http://skn.blogfa.com

1-
2-ماشالله چه خونه ی بزرگی دارن!!!!!!!!!!!!!!!!!
3-براش مشکلی پیش نیامده بوده که شربت یه جا خورده؟
5-
6-چه بچه ی بادقتی!اورین!
7-
8-بعضی ها به فکر وقت گرانبهایی که این وسط تلف میشه نیستن!
9-طفلک اون بچه.
11-ووی!
12-
13-این یکی آخرش بود!
14-
15-همون مورد 9.آخه یکی نیست به این والدین محترم بگه اگه بچه تو ببرب مدرسه ی معمولی خود اون بچه چقدر سختی باید بکشه و تحقیر و تمسخر بچه های دیگه رو تحمل کنه؟
16-اگه عیب از خونواده ی خانم بود ایشون چی می گفت؟
پ ن :مبارکتون باشه.
پ ن2:خدا بهتون صبر بده.

ممنون از لطفتون

یک داروساز شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:01 ب.ظ

11.راستش فکر کنم همه بچه ها همین فکرو میکنن. حداقل ما که اینجوری بودیم.این قسمت معاینه انصافا شکنجه ایه در حد خودش. مخصوصا با لوزه ورم کرده که آدم اصلا دلش نمیخواد دهنشو باز کنه.دیگه حالت
هم داشته باشی که نور علی نوره.
پ.ن.1.مبارکه. حقیقتا مسئله مهمیه.از نون شب واجب تر.
پ.ن.2. ویزیت و دارو رایگان= خنده شدید حضار در حد اسپاسم منجر به خفگی تنی چند از آنان.

واقعا
درست میگین یه نوع غذای روحه برای خودش

یک جراح شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:32 ب.ظ http://1jarah.blogfa.com

سلام دکتر جان
وقت بخیر
6 رو خیلی دوست داشتم
11 خییییییلی باحال بود!!!
12 عاااالی
13 !!!

مرسی
راستی...
خونه نو مبارکتون باشه

سلام
وقت شما هم بخیر
ممنون از لطفتون
پیشاپیش ممنون

هزارپا شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 07:45 ب.ظ http://1hezarpa.persianblog.ir/

سلام .امیدوارم خونه خوبی پیدا کنید و همیشه شاد باشید.


پ.ن:شماره 13 خیلی باحال بود.
پ.ن2: اگه نشه د.ی.ش گذاشت باید قیمت رو نصف کنه

سلام ممنون
ممنون
نصف؟ خیلی نفستون از جای گرم بلند میشه انگار!

نایس شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 06:13 ب.ظ http://parvaze-lahzeha.mihanblog.com

سلام
فکر کنم مورد شماره ی 6 فکر کرده میخواید باهاش کلاغ پر بازی کنید
به سلامتی دکتر...ان شاالله خونه ی جدید جای مناسبی هم برای گذاشتن دیش داشته باشه :)

سلام
شاید
ممنون

پری خاموش شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 06:13 ب.ظ

برای کدوم قسمتش آیا؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد