جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۹۳)

سلام

۱. پسره گفت: نمیدونم چرا وقتی استفراغ می کنم توی دلم خالی میشه؟!

۲. خانمه بچه شو آورده بود و گفت: گلوش درد میکنه. بچه گفت: نخیر مگه نمی بینی من دارم حرف میزنم؟!

۳. یه خانم باردار جواب آزمایش GCT شو آورده بود که 150 بود. بهش گفتم: قندتون یه مقدار بالاست. گفت: پس به من که گفتند تا 140 خوبه که!

۴. پیرمرده گفت:این کپسول ها رو چطور بخورم؟ گفتم: هر هشت ساعت. گفت: میشه روزی یکی دیگه؟!

۵. داشتم مریض می دیدم که دیدم از بیرون سروصدا میاد. مریضو که دیدم رفتم بیرون و گفتم: چه خبر بود؟ گفتند: یکی اومده بود آمبولانسو بفرستیم در خونه اش بچه شو بیاره ما هم گفتیم حق نداریم آمبولانسو بفرستیم در خونه. نیم ساعت بعد دیدم یه نفر دویده توی درمونگاه و دنبال دکتر میگرده. گفتم: بفرمائین. گفت: پسرم تشنج کرده. گفتم: خوب بیارینش تو. گفت: نه خودم می برمش بیمارستان. فقط میخواستم بدونین اومدم اینجا بهم آمبولانس ندادن. بعد سوار ماشینش شد و با مریضش رفت!

۶. خانمه گفت: از دیروز هربار که می رم دستشوئی یه بار اسهال دارم یه بار یبوست!

۷. یه بچه رو با ضایعات پوستی شبیه آبله مرغان آوردند. به مادرش گفتم: تا حالا آبله نگرفته بود؟ گفت: نه ولی پارسال داداشش گرفته بود!

۸. خانمه گفت: گوشم درد میکنه. گفتم: هردوشون؟ گفت: تا حالا دقت نکردم!

۹. مرده بچه شو آورده بود و گفت: چند روزه که حالش شُله!

۱۰. مرده گفت: راسته که میگن برای اینکه زیاد سرما نخورم میتونم آمپول کزاز بزنم؟!

۱۱. خانمه بچه شو با درد دندون آورده بود. به بچه گفتم: مگه مسواک نمی زنی؟ گفت: نه. گفتم: چرا؟ گفت: آخه هروقت مسواک می زنم آب می ریزه به آستینم!

۱۲. مرده با سرماخوردگی اومده بود و گفت: من توی شهر .... درست چسبیده به دیوار درمونگاه شبانه روزی زندگی می کنم. اما هربار مریض می شم میام اینجا چون به این درمونگاه اعتقاد پیدا کردم!

پ.ن۱: قراره به زودی دو بخش از شهرستان ما به عنوان دو شهرستان مجزا اعلام بشن. اما مسئله اینه که روستائی که درمونگاه اون پست سازمانی من محسوب میشه (البته من توی اون درمونگاه کار نمی کنم) جزء یکی از این دو شهرستان جدیده و قانونا باید برم توی شبکه اون شهرستان! فعلا درخواست تغییر پست دادم ولی هنوز اجازه تغییر پست از طرف مرکز بهداشت استان داده نشده. تا ببینیم چی میشه.

پ.ن۲: عماد میخواست یه چیزی براش بخریم اما ما براش نخریدیم. وقتی برگشتیم خونه بهم میگه: همین کارهارو می کنین که آدم از دستتون عذاب وجدان میگیره دیگه! (این هم عکس عماد با ماسکی که این روزها مورد علاقه شه)

پ.ن۳: این هم یه عکس جدید از عسل. ببینم می فهمین چشمهاش چه رنگیه؟

نظرات 81 + ارسال نظر
معصومه چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:29 ب.ظ

راستی رنگ چشمای عسل:خاکستریه!شک نکن
میگما عسل حق عمادو خورده؟؟؟!!!این چه وضعیه کمی به عماد برس دکی جون

واقعا؟
خورده اون هم دولپی!

معصومه چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:20 ب.ظ

دمت گرم خاطراتت خیلی با حال بود،به به از این حرف زدن خانم مهندس! خودمو عرض میکنم

ممنون خانم مهندس

آنا چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:01 ب.ظ http://www.anna1980.persianblog.ir

ماشالا عسل چه بزرگ شده...

ممنون

پزشک تازه کار چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:57 ق.ظ

سلام مجدد
مرسی پیدا کردم. کلبه تنهایی من!
با عرض معذرت از ایجاد مزاحمت

سلام
خوب خدارو شکر

پزشک تازه کار چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:52 ق.ظ

سلام
من می دونم آنی وبلاگ داره ولی آدرس وبلاگشو نمی دونم... .
از لینک های گوشه صفحه تون هم نمی شه حدس زد کدوم مال خانمتونه... .
لطفا آدرس رو یه بار دیگه بگید؟

سلام
توی نظر بعدیتون خودتون متوجه شدین!

مهدی چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1391 ساعت 02:40 ق.ظ http://manabash.blogfa.com/

از اخر به اول:
1- من رنگشو فهمیدم اما نمیگم ببینم سیستم تشخیص رنگ خودتون چطوریاس!
2-اگه جابجا بشین رئیس شبکه میشین تو شهرستان جدید؟ پستش فکر کنم بهتر باشه
3-خب یکی رو بنشونین دم درمانگاه شمع و پارچه نذری بفروشه...
4-پسره که اب میرفته تو استینش از غرولند مامانش میترسیده که بعدش غرمیزده که بازتو خودتو خیس کردی..
پ ن : هنوز با اون همسایه مشکل دارین؟ من جای شما بودم تاحالا صدبار مخشو زده بودم و اورده بودمش تو خط!!! خرجش نهایتا یه دونه از همونا دست دو براش ببرین کادو... نمک گیر میشه. به نظر من می ارزه.
اون خانمه که گفته بود دقت نکردم؛ می پرسیدین چی رو دقت نکردی : اینکه دوتا گوش داری یا اینکه این گوشت به اون گوشت ربطی نداره یا اینکه می تونه هردوگوش همزمان درد داشته باشه؟

حالا چه رنگی بود بالاخره؟
احتمالش هست اما نمیشه مطمئن بود

احتمالا
نه بابا ما که تا چند ماه دیگه از اینجا میریم!
خوب کلا دقت نکرده دیگه!

فاطمه سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:10 ب.ظ http://www.radepayegol.blogfa.com

من فهمیدم چشاش اون رنگیه

مورد یازده خیلی جالب بود .این بچه بزرگ که بشه یاتاجرمی شه یاسیاستمدار
مگراینکه عکسش ثابت شه!

البته یه کم هم این رنگیه!
ممنون

آی کیو سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 07:16 ب.ظ

میدونم دکتر ولی منظورم اینه که شاید اون بنده خدا منظورش این بوده که برادرش پارسال گرفته شاید اینم خفیف گرفته و متوجه نشدن یا اینکه مقاومت داره نسبت به بیماری
آخه منم 30 سالمه یادم نمیاد آبله مرغون گرفته باشم. یک بار دکتر میگفت اگه دور و برت کسی بوده که گرفته لابد تو هم گرفتی ولی خفیف. نمیشه؟

خوب از این نظر حق با شماست
چرا احتمالش هست
من به اینجاش فکر نکرده بودم

s.r سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 06:29 ب.ظ http://taravatetakderakhteman.persianblog.ir

10-11-12 بی نظیر بود...
ای جان این عسل خانوم...شاعر خیلی قدیم ترها درمورد عسل خانوم یک شعر خونده" رنگ چشمات عسل"...
عمرا اگه بچه داییم بذاره عینک رو چشماش بذارم همینجوری هم با آرتیست بازی باید ازش عکس گرفت.

ممنون
منظورتون همون خواننده است که چند سال فقط همین یه آهنگو میخوند؟!
واقعا؟

یک ماما با چکمه های سفید سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 06:17 ب.ظ http://newmidwife.blogsky.com/

سلام...
آخی بهش آمبولانس ندادن...!
وای چه نازه دخترتون...

سلام
نه ندادن
ممنون

دلژین سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 06:10 ب.ظ http://drdeljeen.com

عکسای عماد و عسل عااالین

ممنون

خانم گل سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 05:45 ب.ظ

همه خاطرات این بار یه طرف عکس خوشگل ناناز هم یه طرف
لابد الان انتظار دارید بگیم چشماش هم چه رنگیه؟نه!!!

ممنون
آره دیگه!

پونی سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 05:24 ب.ظ http://pppooonnnyyy.blogfa.com

چشاش پر کلاغیه دیگه!

پشت عینک استتار کرده

ماشاللا پسر چه بزرگ شده

زنده و پاینده باشید

آفرین!!
ممنون
و همچنین

مهدیس سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 05:21 ب.ظ http://tasvire-roya.blogsky.com

=))))))))))))))))

مثل همیشه خوب:)

عزیییییییزمم با نمکه عسل:)

ممنون از نظرتون

لالیکو سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 04:08 ب.ظ http://www.lalikue.blogfa.com

خداییش کیف نمی کنین امام زاده هم شدین دیگه.منظورم مورد دوازده بود.
دخملتون خیلی نازه بزنم به تخته. چشماش هم بنفش راه راه بود به نظرم

امام زاده؟!
ممنون
بنفش راه راه

sahar سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 02:38 ب.ظ

bebakhshid 2bare comment mizaram yadam raft begam khoda har 2 ta ro baratun hefzeshun kone.

ممنون از لطفتون

sahar سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 02:28 ب.ظ

salam
merci va khaste nabashid.
migam Dr unja ke shoma zendegi mikonid tu mehr mah mishe hamchi lebasi pooshid?
akhe ax e emad jan tu mehr gerefte shode tu tabriz az shahrivar dg hava sard mishe...

سلام
سلامت باشید
خونه ما آخرین طبقه آپارتمانه و گرمتر از بقیه طبقه ها چه توی زمستون و چه توی تابستون!

فلفل سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:00 ق.ظ http://www.milapila.blogfa.com

11-
اوخی لباشو چه با مزه اس


شما لطف دارین

دخترمهربون سرزمین احساس سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:52 ق.ظ http://kindgirl510.mihanblog.com

واااااای چه نازه این جا بود می خورمش این شکلات کوچولو رو
تورو خدا عکسشو می ذارید اینجا براش اسپند دود کنید

شما لطف دارین
چشم

آی کیو سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:46 ق.ظ

دکتر مورد 7 مشکلش چی بود آیا؟؟
فکر کردم دیدم منم ممکنه همچین چیزی را بگم!! مگته اش چیه؟!

بیشتر به مشکلات حساسیتی پوستی شبیه بود
نکته اش اینه که ابتلای سال گذشته برادر ایشون نمیتونه هیچ ربطی به درگیری فعلی ایشون داشته باشه

مامان یک کودک سرطانی سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 08:21 ق.ظ http://kidcanser.blogfa.com

این الان اسمش خواننده ازاری بود خوب عکس بچه رو درست می ذاشتین ببینیمش دیگه این چه کاریه
از دست ما پدر و مادرا که باعث عذاب وجدان بچه ها می شیم

این وظیفه خطیرو گذاشتم به عهده پست جدید آنی

بهاران سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 03:06 ق.ظ

سلام آقای دکتر. مثل همیشه عالی بود. از همین جا بهتون خدا قوت میگم
پسره منم همسن عماده و دخترم چند ماهی از عسل بزرگتره . ما هم تو خونه کلی باهاشون جریان داریم.
خدا براتون حفظشون کنه.

سلام
ممنون
جریانتون مستدام!
ممنونم و همچنین

volk سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 02:30 ق.ظ

دکی ری دم تو سوگند پزشکیت با این راز داریت. الاغ

ممنون از لطفتون
و اما درمورد رازداری
ممکنه اسم یا آدرس یکی از این بیمارانو بفرمائین؟

پزشک تازه کار سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 02:22 ق.ظ

سلام مجدد
آدرس وب آنی چیه؟ من فکر می کردم نوشتن را تعطیل کرده اند!

سلام مجدد
همون آدرس قبله

پزشک تازه کار سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 02:20 ق.ظ

سلام
ممنون از صبر و حوصله ای که در نوشتن خاطراتتون دارین. باعث می شه خستگی کار شیفتی، با دید شما به ویزیت بیمارانتون، از تنم در بره...
چه زود(البته از نظر ما) بچه هاتون بزرگ شدن. امیدوارم خدا کانون زندگی تون رو گرم گرم نگه داره.

سلام
خواهش می گردد
آخیییی شما هم رفتین توی شیفت؟
ممنون

پروانه سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:56 ق.ظ http://bestmoments.blogfa.com

سلام دکتر.
خاطراتی که مینویسین خیلی قشنگن!
موفق باشید.

سلام
از لطفتون ممنون
و همچنین

پشت کنکوری سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:16 ق.ظ http://www.i-am-confused.blogfa.com/

ای جان به این عماد!
راس می گه دیگه!
چرا شما مادر پدرا یه کارهایی می کنید آدم از دستتون عذاب وجدان بگیره!
من درک می کنم عماد رو
دکتر آخه این چه کاریه!
یه عکس برازید ببینیم قیافه ها رو دیگه!
عزیزم این ماسکه خیلی باحاله!
خدا جفتشون رو هم براتون حفظ کنه

خوب دیگه بسه
بیشتر از این مارو شرمنده نکنین
میریم خودمونو خودکشی میکنیما!
ممنون از لطفتون

خبرنگار سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:57 ق.ظ

عکس عسل کوچولورو که دیدم یاد بادیگاردای دکتر کپی افتادم .
در کل جالب بود مثل همیشه
تنکس دکتر

مگه شما هم زبونم لال از اون برنامه های مستهجن می بینین؟
ما که فعلا به لطف همسایه عزیز عضو نیروی انتظامی از این چیزها محرومیم

A-R-I-Y-A سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:39 ق.ظ http://yad-e-ayyam.mihanblog.com/

سلام دکتر
4-روز و روزگار شون مثه اینکه خیلی خوشه که زمان به این سرعت سپری میشه براشون
6-
7-مگه مشدیه؟
12-حاجت هم میدین دکتر؟
پ ن 1: حالا کدوم وری بودن به نفعتونه ؟
پ ن 2: بچه های الان مثه اینکه به جای غذا خوردن انرژی خودشون به روش هسته ای تامین میکنن . ماشا . . . زنده باشه
پ ن 3: از چه در حیرت است اینگونه؟؟؟ چه لباااااســـــــــــــــــی !!! چه رنگـــــــــــــــــــــــــی!!!! چه تیپـــــــــــی !!!من حواسم رفت به دهنشو لباسشو عینکش یادم رفت چشاشو نیگا کنم
هزار ماشاا . . .
راستی دکتر میگم راسته میگن برا اینکه زیاد سرما نخورم باید آمپول کزاز بزنم؟

سلام

واقعا سوال مهمیه ها!
منظورتونو نفهمیدم
باید اول شمع روشن کنین!
رفت و آمدش مشکله وگرنه فکر کنم اون طرف راحت تر باشم
از کجا فهمیدین غذا نمی خوره؟!
ممنون از لطف شما
من هم شنیدم اما فکر کنم شایعه باشه!

فضایی سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:38 ق.ظ http://www.crazywriten.mihanblog.com/

12- دو درو درو دروو دووود مریض با تعصب

تشویقتونو اگه دیدمش بهش ابلاغ می کنم!

نگین سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:29 ق.ظ http://khateratebimarestan.blogfa.com

آقای دکتر خوب میذاشتین چشای خوشگلشو میدیدیم دیگه!!!
موندم با این مریضای آی کیو بالا چطوری سر میکنین!هر ۸ساعت میشه روزی یکی دیگه!!!بلد نبودین ساده بگین روزی یکی!!

انشاءالله توی پست جدید آنی
به سختی
آره دیگه حواسم نبود می شه روزی یکی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد