جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

معتادنامه (۸)

سلام 

۱. خانم مرکز مجاور اومد توی مطب و گفت: امروز از صبح یه علامت اومده بالای گوشیم و هی یه چیزی مینویسه من میزنم نه! ببین میتونی درستش کنی؟ گوشیو ازش گرفتم و دیدم بلوتوث گوشیش روشنه و مرتبا از بانک نزدیک مرکز براش نرم‌افزار همراه بانک میفرسته و اون هم قبول نمیکنه!

۲. مریضه گفت: من کم خونی دارم و هرچقدر هم قرص آهن خوردم فایده نکرد، یه نامه بهم بده برم انتقال خون یه واحد بهم خون بزنن! به زور ردش کردم رفت.

۳. مریضه گفت: چند بسته قرص متادون بهم بدین برم. گفتم: آخه همین طور که نمیشه، شما اصلا اینجا پرونده هم ندارین، اول باید پرونده درست کنین. گفت: احتیاجی نیست، من برای سه هفته اومدم اینجا مسافرت، گفتم یکدفعه تا اینجاییم اعتیادو هم ترک کنیم!

۴. مریضه گفت: من چند سال اینجا پرونده داشتم، حالا یه کار خارج از این استان پیدا کردم و دارم از اینجا میرم. برای جبران محبتتون هم یه ظرف عسل کنار براتون آوردم. کلی تعارف کردم که نمیخواد و وظیفه بود و....  اما بالاخره ظرفو با یه پلاستیک گذاشت و رفت. بعد از اتمام کار ظرفو برداشتم و بردم خونه و درشو باز کردم که متوجه شدم پر از آبه!

۵. داشتم برای مریض جدید پرونده درست میکردم که متوجه شدم به جای صفحه مخصوص پزشک توی برگه مخصوص روانشناس شرح حال نوشتم. رفتم و فرمو عوض کردم که مریضه گفت: خودتونو ناراحت نکنین. بالاخره انسان جایزالخطاست!

۶. خانم مرکز مجاور بهم گفت: دکتر! نمیدونم چرا هوس پفک کردم! پول هم پیشم نیست، پول میدی یه پفک بخرم؟! گفتم باشه، یه کم فکر کرد و بعد گفت نه ولش کن من تصمیم گرفتم سالی یک بار ازتون پفک بخوام نمیخوام الکی خرابش کنم!

۷. مریضه آمپول آرام بخش میخواست و من هم براش نمینوشتم. نیم ساعتی داشت التماس میکرد و منو به هرچیزی که فکر کنید قسمم میداد. وقتی دید فایده نداره دفترچه شو برداشت و گفت: مواظب باش بیرون نبینمت! (جهت اطلاع دوستانی که نگران شدن ایشون چند روز بعد دوباره اومدند و التماس میکردند!)

۸. یکی از مریضها ازم چند بسته قرص خواب خواست، براش نوشتم و رفت بیرون و چند ثانیه بعد برگشت و گفت: برام قرص خواب مینویسین؟  گفتم من که الان برات نوشتم!  گفت نهههه دفترچه شو باز کردم و گفتم این هم نسخه ای که الان برات نوشتم، یه کم فکر کرد و بعد گفت آهان! من یه برادر دارم خیلی شبیه منه، حتما اون اومده بوده اینجا!

۹. یه مریض دیگه اومد و آمپول آرام بخش میخواست و وقتی براش ننوشتم یه نسخه از جیبش درآورد و گفت خب بیا زیر نسخه این خانم دکتر بنویس تا مسئولیتش هم مال خانم دکتر بشه! 

۱۰. نوروز امسال رفته بودیم عیددیدنی که یه مهمون دیگه هم برای صاحبخونه اومد، صاحبخونه ما را به هم معرفی کرد و بعد نشستیم، مهمون جدید از صاحبخونه پرسید: آقای دکتر متخصص چی هستن؟ صاحبخونه گفت: متخصص ترک اعتیاد!

۱۱. چند روز پیش از عید داشتیم با خانم مرکز مجاور حساب می کردیم که به مریضها باید چقدر دارو بدیم تا توی تعطیلات نوروزی دارو داشته باشند که یکدفعه متوجه شدم که محاسبات خانم مرکز مجاور یک روز با تقویم فرق داره، وقتی بهش گفتم گفت آخه روز دوشنبه که سی ام اسفنده و چون سال کبیسه است اصلا حساب نمیشه!!

۱۲. (۱۸+) و سرانجام یه جمله تاریخی از خانم مرکز مجاور:

کلی پرونده مونده بود که داروهای مریضهاشونو داده بودیم و گذاشته بودیم وقتی خلوت شد توی پرونده ها بنویسیم. خانم مرکز مجاور اومد و گفت چقدر پرونده داری که مهر بزنی...  میخوای من بیام باز کنم تو بزنی توش؟!

پ.ن۱: شاید تعجب کرده باشین که چرا این همه مطلب از خانم مرکز مجاور توی این پست نوشتم. مسئله اینه که باز هم پرستار مرکز کارشو ول کرده و رفته و فعلا خانم مرکز مجاور موقتا کار پرستار مرکز ما رو هم انجام میده.

پ.ن۲: به دلایلی برخوردم با معتادان گرامیو کم کردم و واقعا نمیدونم معتادنامه بعدی کی نوشته بشه.

پ.ن۳: یه روز عسلو با خودم بردم ترک اعتیاد. خانم مرکز مجاور اومد و عسلو بوسید و رفت. عسل گفت: بابا این خانمه چرا دهنش مزه خاک میداد؟!

نظرات 57 + ارسال نظر
irman یکشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 09:37 ب.ظ

آب به جای عسل؟؟؟؟
مریضا کلا مارو خر حساب می کنند هااا!!!

گاهی هم درست فکر می کنن!

بانو ویرا یکشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 07:02 ب.ظ http://bano-vira.blog.ir/

سلام
من جای شما باشم مگه اینکه مورد 4 رو نبینم
مورد 10 :پس با این حساب من برم معتاد بشم که مریضتون بشم
مورد 12 خودشونم متوجه شدن چی گفتن؟

سلام
۱۰. چطور؟
۱۲. فکر نکنم... تر از اینهاست!

Nahid یکشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 11:10 ق.ظ http://rooznegareman.blogsky.com/

سلام بر آقای دکتر کم پیدا. چه معتادای کم حاشیه ای دارین. این شوهر و خواهر بنده که پزشک و مسئول فنی مرکز ترک اعتیادن که هرروز یه معتادنامه طووولانی به ما ارائه میدن.
درضمن این خانم مرکز هجاورم باتوجه به بند6 خیلی میخوان صمیمی بشناااا
البته ببخشید شوخی کردم.

سلام
واقعا؟
پس برم یه شیشه متادون بخورم صدتا خیرات کنم!
فکر نکنم به نظر نمیاد اصلا توی این وادیها باشه

مامان جون یکشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 06:50 ق.ظ

سلام اقای دکتر حالا متادون باعث ترک اعتیاد میشه.
بوی خاکیه ظرف اب ب جای عسل.

سلام
ممنون از لطفتون
متادون درواقع خودش یه ماده مخدره که به صورت مصنوعی ساخته شده بدون ناخالصی و با عوارض جانبی کمتر
میشه بعد از مدتی کم کم حذفش کرد یا در افرادی که ممکنه مجدداً دچار اعتیاد بشن تا مدتها ادامه اش داد

سارا یکشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 12:10 ق.ظ

سلااام فککنم اولین نفری باشم که نظر میدم....اعیاد شعبانیه مبارک ....
مورد۴..عجب آدمایی پیدا میشن
مورد۶.. یعنی چی که سالی یه بار
مورد٨.. مثلا زرنگه
مورد۹.. چه مریضایی دارین .. از ته دل خندیدم
راستی کنکورمم بد نبود جوابامو رو برچسبی که رو صندلی بود یادداشت کردم تا چهارشنبه که کلید اولیه میاد ببینم چیکار کردم

سلام
ممنون از نظرتون
امیدوارم در همه روزهای زندگی موفق باشید از جمله کنکور

میخونم شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 11:43 ب.ظ

دکتر، این سری بیشتر از خنده دار و جالب، عجیب و جنایی بودن. والا بوخودا.
مراقب خودتون باشین.
ممنون از حس خوبی که به خواننده میدین.

حق با شماست
ممنون از لطفتون

یک دم د ادبیات شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 07:37 ب.ظ

وای دکتر با چه موجوداتی سر و کار دارید! از دم و پسا همه عجیب غریبند از جمله خانم مرکز مجاور! مبارک باشه بالاخره از عمومی بودن دراومدید. آب به جای عسل؟! نکنه مفهوم داشته؟ شاید منظورش این بوده که متادون در بربابر اصل مواد اینجوریه بوس با طعم خاک

واقعا عجیب و غریبند
چه عرض کنم؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد