جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

یادداشت سکه ای

سلام

الان سر کارم. توی یه درمونگاه به شدت خلوت که اهالیش معتقدند اگه اول هفته برن دکتر تا آخر هفته باید برن! پس طبیعتا خلوت تر هم میشه.

همچنان خشکسالی خاطرات داریم گرچه به اندازه یک پست جمع شده. حقیقتش توی هفته های اخیر کلی از خاطراتو برای خودم یادداشت نکردم و بعد از یکی دو روز یادم رفتند. نمیدونم چرا. انگار اصلا حوصله شو نداشتم. اما الان خیلی بهترم. ضمنا باتوجه به پست اخیر این وبلاگ اصلا به خودم اجازه نوشتن پست خاطرات نمیدم. دست کم این بار.

این موارد بی مزه که الان میخوام بنویسم قرار بود به عنوان پی نوشتهای سکه ای آخر یکی از پستها بنویسم اما با وضعیت فعلی به عنوان یک پست مینویسم. میدونم جالب نیستند و به زودی آمار بازدید از وبلاگ پائین میاد. شرمنده.

1. از بچگی به جمع کردن چیزهای مختلف علاقه داشتم. زمان بچگیم کلی تمبر جمع کردم و چون آلبوم مخصوصشو نداشتم همه شونو توی دوتا دفترچه چسبوندمشون! الان هم اصلا یادم نیست کجا هستند! یکی دیگه از چیزهائی که جمع کردم سکه است. الان تقریبا از همه انواع سکه هائی که بعد از انقلاب توی ایران ضرب شده یه دونه دارم. که باز هم چون آلبوم مخصوصشو نداشتم همه شونو توی یک پلاستیک ریختم. پلاستیکی که هربار از آنی میپرسم الان کجاست؟ میگه: زیر وسیله ها، موقع اسباب کشی بهت میدمشون! علاوه بر اون تعدادی از سکه های پیش از انقلاب را هم دارم و چند نوع سکه دیگه که الان بهشون اشاره میکنم.

2. سالها پیش (چند سال پیش از به وجود اومدن پول واحد اروپائی (یورو)) توی میدون نقش جهان  اصفهان قدم میزدم که یه سکه پیدا کردم. از اون موقع تا به حال اونو به چندین صرافی نشون دادم. از ولایت بگیر تا اصفهان و تهران و حتی استانبول. اما هیچکدوم نفهمیدند مال کجاست. من هم اونو توی جیب مخفی کیف پولم گذاشتم و بهش میگفتم سکه شانس! چند هفته پیش وقتی به اصرار آنی کیف پولمو که دیگه درحال احتضار بود (!) عوض کردم چشمم بهش افتاد و به آنی گفتم: آخرش نفهمیدیم این سکه مال کجاست. آنی گفت: گوگل هم نفهمید؟ گفتم: اصلا هیچ وقت گوگلش نکردم! بعد نوشته های روی سکه را توی سایت گوگل نوشتم و خیلی راحت فهمیدم این سکه مال کجاست! و نمیدونم چرا زودتر این کارو نکردم؟ خلاصه که بعد از حدود سی سال الان میدونم سکه ای که دارم ده "اوره" است که میشه معادل یک دهم کرون سوئد! خیالم راحت شد. انگار یکی از معماهای بزرگ زندگیم حل شده باشه! میخواستم عکسشو هم بگذارم که الان سر کار نمیتونم. خودتون سرچ کنین!

3. یکی دیگه از سکه هام سکه یک افغانی از کشور افغانستانه. البته متعلق به دوران حکومت کمونیستی این کشور که البته الان اون هم توی همون پلاستیک کذائیه. این سکه از یه راه غیرمنتظره به دستم رسید. از طریق یکی از اقوام که کارمند اداره مخابرات بود و اونو از یکی از تلفنهای عمومی که اون زمان با سکه دو ریالی کار میکردند درآورده بود.

4. وقتی در جریان سفر تایلند توی فرودگاه ابوظبی بودیم به آنی گفتم: سکه شانسو ببرم به این صرافی ها نشون بدم ببینم مال کجاست؟ گفت: ولش کن اینها هم نمیدونن حتما. یکدفعه دیدم عسل میگه: بیا بابا من هم مثل تو پول پیدا کردم. ازش گرفتم و دیدم صاحب یک سکه یک پنسی انگلستان شدم!

5. به هر کشوری که رفتم، سعی کردم از هر سکه ای شون یه دونه نگه دارم. یکی از حسرتهام مال آخرین سفر به ترکیه است که توی یکی از پاساژها یه مجموعه کامل از سکه های قدیمی این کشورو میفروختند (پیش از حذف صفرهای پولشون) و نخریدم. میدونم که حتی اگه یه روزی دوباره برم اونجا قیمت خریدشون برای من با این وضعیت اقتصادی و ارزش پول کشور وحشتناک خواهد بود.

6. توی خیابون راه میرفتم که یه کارت هدیه پیدا کردم. نمیدونم چرا اما تصمیم گرفتم بگذارمش توی یه عابربانک و سه بار رمز اشتباه بزنم تا دستگاه کارتو بخوره! برش داشتم و گذاشتم توی یه عابربانک و رمزو زدم 1111 که دیدم درسته!! نگاه کردم و دیدم دقیقا سیصد و هفده تا تک تومانی وجه رایج مملکتی توشه. رفتم دم یه مغازه و یه شکلات سیصد تومنی باهاش خریدم!

7. چند هفته پیش توی خیابون یه سکه یک تومنی پیدا کردم. چند روز بعد یه سکه پنج تومنی، چند روز بعدش یه بیست و پنج تومنی، چند روز بعدش یه صد تومنی و چند روز بعد یه سکه دویست تومنی. اما به محض این که به آنی گفتم همه چیز قطع شد! فکر کنم اگه چیزی بهش نگفته بودم تا الان به ربع سکه بهار آزادی هم رسیده بود!!

پ.ن1: باور کنید تقصیر مریضهاست که سوتی نمیدن نه من!

پ.ن2: بعد از سالها یه دستی به سر و روی لینکهای وبلاگم کشیدم و بعضی از وبلاگهائی که مدتها بود آپ نشده بودند حذف کردم و چند وبلاگو که از مدتها پیش دنبال میکردم لینک کردم که ظاهرا بیشترشون از اون وبلاگ نویس هائی هستند که هر چند ماه یک بار آپ میکنند! و البته لینک وبلاگ دکتر روژین که همیشه سر جای خودش باقی خواهد موند.

پ.ن3: به شماره 4 مراجعه شود (این بار میخواستم یه چیز از عماد بنویسم که دیدم با بزرگ تر شدن عسل خاطرات این دوتا بچه که قابل نوشتن باشن دارن کمتر و کمتر میشن. پس باید ازشون استفاده بهینه کرد!)

نظرات 62 + ارسال نظر
ماوی شنبه 5 مهر‌ماه سال 1399 ساعت 10:57 ب.ظ http://www.i-write.blogfa.com

چندسال پیش که تو تهران رفته بودم به بخش سکه‌ی موزه‌ی ملک با خودم فکر کردم اینجا جایِ یکی که خوره‌ی سکه باشه خالیه.
الآن اینو خوندم دیدم این موزه قشنگ مناسب شماست. اگه نرفتید و گذرتون به تهران افتاد به نظرم حتما یه دیدن بکنید.

موزه ملک نرفتم ولی یه موزه سکه دیدم (اگه اشتباه نکنم توی تبریز) ممنون از لطف شما

دانشجو شنبه 5 مهر‌ماه سال 1399 ساعت 05:29 ب.ظ http://mywords97.blogfa.com

خدا رحمت کنه همه رفتگان رو.... من نمی تونم آمهایی که به جمع کردن یه چیزی علاقه دارند درک کنم! من ممکنه مدتی یه چیزی رو نگه دارم بعد می بینم به دردم نمیخوره میندازمش دور.... من واقعا فکر کردم سیصد هزار تومان پول توش بوده!! خیلی تعجب کردم تا وقتی کامنت یک خواننده رو دیدم و فهمیدم ۳۰۰ تا تک تومان بوده!! مگه با سیصد تومان الان شکلات میدن؟ اصلا چطوری حاضر شدند واسه ۳۰۰ تومان کارت بکشن؟! دست و دلباز باشین حتی توی نوشتن خاطرات. از هر چیزی که مصرف نشه خوشم نمیاد. مصرف بشه به زودی هستی جایگزین میکنه. خاطرات بزرگی هم جالبند.

ممنون
خب علاقه است دیگه
یه نفر کتاب میخونه یکی فیلم می بینه یکی فوتبال می بینه یکی به گل و گیاهش میرسه یکی به حیوانات خونگی یکی هم با کلکسیونش سرگرم میشه
واقعا این طور به نظر می رسه؟ پس برم درستش کنم
چشم
هستی کیه؟!

سارا شنبه 5 مهر‌ماه سال 1399 ساعت 03:53 ب.ظ Http://15azar59.blogsky.com

منم البوم تمبر دارم سه تا هنوزم دارمشون توی کتابخونه ام ...فکر کنم سرگرمی بچه های دهه های قبل همینا بوده ..
چقدر سکه پیدا کردید من تا الان هیچی پیدا نکردم ولی یکی از همکارانم یکبار یک کیف پیدا کرده بود پر از طلا و پول

بله دیگه
اون موقع که هیچی نبود عملا!
نه بابا ما از این شانسها نداریم!

صفا شنبه 5 مهر‌ماه سال 1399 ساعت 02:35 ب.ظ https://mano-tanhae-va-omid.blogsky.com/

ممنون از حضورتون دوست عزیز . خوشحالم از اشناییتون حتما خواننده ثابت وبلاگتون خواهم بود .
جمع کردن سکه سرگرمی جالتی هست هر کدوم دنیایی خاطره دارن .

شما لطف دارین
تازه اینها پستهای بیمزه این وبلاگ هستند

پرنده گولو شنبه 5 مهر‌ماه سال 1399 ساعت 02:22 ب.ظ

سلام بر دکتر عزیز
چه میکنید با مدرسه های مجازی ؟
ان شاء الله قسمت بشه ببینمتون چند تا سکه هم من به نایلون زیر وسایلتون اضافه میکنم

چندماه یکبار هم نمینویسم ولی چه کنم که تنبلم و البته بسوزه پدر سرکار رفتن که هر چی اش خوب نبود حداقل وبلاگ رو زود به زود اپلود میکردم
دکتر تهران اومدین افتخار ملاقات بدید

سلام
فعلا که چاره ای نیست
شما لطف دارید
دور از جون
ممنونم
میگم تا به حال دوتا کامنت برای پست آخرتون گذاشتم و همین طور یه کامنت خصوصی
نرسیدن؟

ویرا بانو شنبه 5 مهر‌ماه سال 1399 ساعت 02:18 ب.ظ http://bano-vira.blog.ir/

سلام
من فقط یه سکه قاجاری دارم انگاری میخ کوبیدن وسطشفکر کنم حین حفاری بی احتیاطی کردن
نمیتونم سکه رو بهتون بدم ولی اگه بخواید جاشو میگم شاید اون حوالی گنج باشه، ولی 50/50

سلام
نه ۶۰/۴۰ حساب کنید که مشتری بشیم

مریم شنبه 5 مهر‌ماه سال 1399 ساعت 02:03 ب.ظ http://mabod.blogsky.com

سلام جناب دکتر
چقدر جالب و نوستالژیک بودند
خدا تمام رفتگان اسیر در خاک و مادر شما روهم رحمت کنه و همچنین عزیز از دست رفته این دوست گرامی رو و خدا وبهشون صبری عظیم وجمیل و آرامشی بی انتها عطا کنه و روح عزیزشون شاد و در ارامش باشه الهی امین
راستی الان وبلاگ خانوم دکتر روژین هم رفتم و فهمیدم ایشون هم فوت شدند روح ایشون هم شاد و در ارامش

سلام
ممنون
سپاسگزارم
بله متاسفانه البته روژین تا روزی که توانایی جسمی شو داشت واقعا زندگی کرد

پیشاگ شنبه 5 مهر‌ماه سال 1399 ساعت 01:06 ب.ظ http://BOJBOJI.BLOGFA.COM

نه تقصیر بیماراست که میگین سوتی نمیدن نه حال و حوصله شما
تقصیر منه که تازه پیداتون کردم
کلا منو همسرم سمت هرچیزی میریم نابود میشه

عجب
پس همدردیم

مهربانو شنبه 5 مهر‌ماه سال 1399 ساعت 01:05 ب.ظ http://baranbahari52.blogsky.com/

سلام دکتر جان . ممنونم از اینکه به پست غمگین شارمین عزیزمون اشاره کردید چون ممکن بود من متوجه ی داغ بزرگ دوستمون نشم و دیر تر بهش تسلیت و همدردیم رو ابراز کنم .
اتفاقا من پستتون رو خیلی دوست داشتم .. همیشه دلم میخواسته کلکسیون داشته باشم ولی فکر جا دادن و نگهداریش منصرفم کرده .
چقدر برام جالب بوده که رمز کارت رو درست حدس زدید .
کامنت آقای رسول رو خوندم به فیلم زیبای " جهان با من برقص" اشاره کردند .. حتما فیلم رو ببینید بسیار زیبا و خوش ساخته از همونایی که من دوست دارم و میدونم موضوع پست قبلتون اگر فیلمنامه بشه و اگر خوب روش کار کنند ، همچین چیز دلچسبی ازش درمیاد .

سلام
خواهش میگردد
شما لطف دارین
واقعا این حجم از خوش شانسی عجیب بود گرچه مطمئنم که اگه مبلغ بیشتری توش بود نمیدونستم درست حدس بزنم!
چشم ممنون
در مورد کامنت خصوصی تون هم درخدمتم بخصوص الان که درحال ساخت خونه ایم

کامشین شنبه 5 مهر‌ماه سال 1399 ساعت 11:45 ق.ظ http://www.kamsin.blog.ir

اگر دیدمتون یک سکه هشت ضلعی بزرگ که احتمالا یک دلاری استرالیا باشه بهتون یادگاری می دهم. من یک خروار سکه جورواجور دارم که همه در کیسه به سر می برند.
یک سکه یک تومانی هم دارم که روی آن به فارسی نوشته هر که گندم بکارد نیکی درو میکند...یا چیزی در این مایه ها! خلاصه که ما خاطرات پزشکی مون در حد دو خطه اما خاطرات سکه ای مون یک وبلاگ مستقل می شه!

ممنون
حالا چرا احتمالا؟
تصویر این سکه را دیدم مال دوران پهلوی بود فکر کنم

رسول شنبه 5 مهر‌ماه سال 1399 ساعت 10:47 ق.ظ

سلام دکتر جان
خسته نباشید
با خوندن بند هفتم که همش بعدش و بعدش داشت یاد سکانس آخر فیلم جهان با من برقص افتادم
اگه ندیدید حتما برید ببینید
خیلی عالیه

سلام
ممنون
نه ندیدمش در اولین فرصت چشم

ریحانه شنبه 5 مهر‌ماه سال 1399 ساعت 10:45 ق.ظ

اتفاقا خیلی جالب بود.

منم بچه بودم تمبر جمع میکردم.

اول فکر کردم ۳۷۰ هزار ت توش پول بوده. بعد گفتم اخه شکلات ۳۰۰ هزار تومانی؟؟؟ بعد یخده به شخصیتتون فکر کردم که گفتم اخه بهشون نمیاد دزد باشن که :)))) بعد فهمیدم ۳۰۰ تا تک تومانی :))

ممنون
الان دارینشون؟
مطمئنا اگه توش پول زیادی بود میرفتم دنبال پیدا کردن صاحبش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد