جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (249)

سلام

1. به خانمه گفتم: ساکن کجا هستید؟ گفت: روستای .... گفتم: اونجا که خودش پزشک داره چرا اومدین اینجا؟ گفت: شوهرم گفت دکترهای اینجا بهترند گفت وقتی توی اون درمونگاه سرماخوردگی منو تونستن خوب کنن حتما اسهال تو را هم میتونن خوب کنن!

2. به مرده که بچه شو آورده بود گفتم: کپسول میخوره براش بنویسم؟ گفت: این سنگ هم براش بنویسین میخوره فقط بهش نگین آمپول بزن!

3. (14+) دوتا سرباز نیروی انتظامی اومدند و یکیشون گفت: با ماشین پلیس توی خیابون گشت میزدیم که دلم درد گرفت. بعد از معاینه بهش گفتم: آمپول میزنین براتون بنویسم؟ گفت: نه نمیزنم. اون یکیشون گفت: خب یه آمپول میزدی ما هم یه سیاحتی میکردیم!

4. خانمه گفت: یبوست دارم. هفته ای یک بار میرم دستشوئی و فقط چندتا نقل می‌گذارم کف دستشوئی!

5. به پسره گفتم: سرفه هم دارین؟ گفت: دارم ولی خیلی کم. برادرش که همراهش اومده بود گفت: خیلی کم؟ تو دیشب تا صبح پدر منو درآوردی نگذاشتی بخوابم حالا میگی خیلی کم؟!

6. به بچه گفتم: سرفه هم کردین؟ گفت: بله. پدرش گفت: من از صبح تا حالا کنار تو بودم. تو کی سرفه کردی که من نفهمیدم؟ بچه گفت: همون موقع که تو سرت توی گوشی بود!

7. نسخه بچه را که نوشتم مادرش گفت: پوست لبش را هم می کَنه. چکار کنم؟ گفتم: چندوقته؟ گفت: از وقتی فهمیده به این میگن لب و به اینجاش میگن پوست داره پوستشو می کَنه!

8. نسخه پیرزنه را که نوشتم گفت: قرصهای فشارمو هم بنویس. گفتم: از کدوم قرصها میخورین؟ گفت: از همونها که میخورم!

9. داشتم برای یک بچه نسخه مینوشتم که گفت: این خطهائی که روی کاغذ میکشین علامتهائی هستن که فقط شما و داروخونه تون ازش سردرمیارین درسته؟

10. قرار بود برم به یکی از مراکز دوپزشکه. صبح سوار ماشین شدم و بعد رفتیم دم خونه خانم دکتری که تازه اومده بود طرح و من تا به حال ندیده بودمش. بعد با هم رفتیم توی درمونگاه و هرکدوممون رفتیم توی مطب خودمون. یکی دو ساعت بعد دیدم خانم دکتر اومد توی مطب. گفتم: بفرمائید خانم دکتر! گفت: فقط میخواستم عرض ادب کنم! ببخشید اون موقع که من سوار ماشین شدم شما رو نمیشناختم!

11. خانمه با دخترش اومده بود. بهش گفتم: آمپول میزنین؟ به دخترش گفت: به بابا زنگ بزن بگو میخواد آمپول بنویسه. بزنم؟!

12. (15+) مامای مرکز اومد پیشم و گفت: یک خانم باردار اومده و میخواد این آمپولو بزنه اشکالی نداره؟ گفتم: نه هیچ عارضه ای توی بارداری نداره. گفت: البته یک عارضه داره. گفتم: چی؟ گفت: آدم ک..ش سوراخ میشه! (اون قدر فکر کردم تا یه چیزی یادم بیاد و این پست را کامل کنم که این خاطره از زمان طرح یادم اومد! این خانم ماما هم بعد از طرح استخدام شد و الان یک پست مهم توی شبکه داره (البته توی یک شبکه دیگه)

پ.ن1. بعد از مدتها دوتا فیلم خوب دیدم اون هم تقریبا پشت سر هم. متری شش و نیم (ایرانی) و انگل (کره ای) گرچه پایان فیلم انگل خیلی برام عجیب و غریب بود اما درمجموع از فیلم خوشم اومد.

پ.ن2. یک فروند یاکریم اومد و توی تراس خونه لونه ساخت. خیلی سعی کردیم زیاد توی تراس نریم اما گاهی لازم بود که بریم. پرنده بیچاره هم معمولا تخمشو رها نمیکرد. تا این که تخمش جوجه شد و جوجه بزرگ شد و بالاخره پرواز کرد و رفت. بعد دیدیم چوبهای لونه اش داره کمتر و کمتر میشه و چند روز بعد فهمیدیم توی تراس خونه باجناق دوم لونه شو برپا کرده!

پ.ن3. توی خونه ما معمولا روز دختر را جشن نمیگیریم. اما امسال که یکی دوتا از دوستان مجازی یادآوری کردند موقع برگشتن از سر کار رفتم دو سه تا قنادی تا یه کیک بگیرم اما تموم کرده بودند. تا این که بالاخره توی یک قنادی یک کیک کوچیک پیدا کردم. گفتم: لطفا این کیکو بدین. فروشنده گفت: کدوم یکی؟ گفتم: یکی که بیشتر نمونده! کیکو گرفتم و رفتم خونه و چند دقیقه بعد دیدم عسل ازش عکس گرفته و با گوشی قدیمی خودم توی واتس آپش استوری کرده و ازم تشکر کرده! بعد هم گفت: هرسال من این عکسهای این طوریو میدیدم و حسرت میخوردم! حالا یه کم اونها حسرت بخورن! تا چند روز هم کیک توی یخچال بود و دلش نمیومد کیکو بخوره!

نظرات 51 + ارسال نظر
لیمو یکشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1401 ساعت 08:41 ق.ظ https://lemonn.blogsky.com/

4. وای دکتر. از اون چیزهایی بود که فکر نکنم هیچوقت از ذهنم بره
5 و 6 و 7 رو باید بهشون لقب دندان شکنهای سال رو بدن
پ.ن 1: فیلمهای خوبین هر دو.
پ.ن 3: عزیزم عسل چقدر خوبه خوشحالی بچه ها.

فکر نکنم تا یه مدت بتونم نقل بخورم
واقعا
بله انگل که اسکار هم گرفت
واقعا کیف کردم اصلا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد