جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

روزی که «نظام پزشکی» آمد

پیش نوشت: 

سلام 

تصمیم داشتم این بار یه قسمت دیگه از خاطرات (از نظر خودم) جالب رو بنویسم که یادم افتاد دهه اول محرمه و شاید بعضی از دوستان خوششون نیاد و یا بدتر از اون به جرم نوشتن یه مطلب خنده دار در این ایام از پیشقراولان استکبار جهانی و اسلام آمریکائی معرفی بشیم. 

پس به ناچار فعلا با این مطلب .... (نمینویسم اون کلمه رو انگار بعضی ها بهش حساسیت پیدا کردن!!) سر کنید تا بعد از عاشورا. 

ضمن اینکه دیگه به درخواست دوستان سعی میکنم پستهام کوتاه باشند به نفع من هم هست چون هر پستم تبدیل میشه به دو سه پست!! 

بعد از اتمام موفقیت آمیز تسویه حساب٬ گفتند مدارکتون ارسال میشه تهران و یه شماره تلفن هم بهم دادند که تماس بگیرم اونجا و ببینم مدارکم رسیده یا نه؟  

دو سه بار زنگ زدم اما از رسیدن مدارک خبری نبود و در همون زمان بود که متوجه شدم بعضی از دوستان که مدارکمونو با هم تحویل گرفتند راهی تهرانند. وقتی ازشون پرسیدم که چطور مدارک اونها زودتر از من رسیده راهی رو بهم یاد دادند که البته دیگه به درد من نمیخوره اما شاید برای شما مفید باشه. اونها گفتند که موقعی که مدارکشونو تحویل داده اند دست در جیب مبارک کرده و مبلغی به مستخدم اداره پرداخت نموده اند تا وقتی مدارکو به اداره پست برد با پست پیشتاز ارسالشون کنه. 

بالاخره بعد از دو سه هفته مدارک رسید و من عازم تهران شدم. پدر بزرگوار به شدت اصرار داشتند که با من بیان و میفرمودند: تو از شش سالگی فقط مشغول درس خوندن بودی و نمیدونی توی جامعه چه خبره!! (استدلالو حال میکنین؟!)

به همین دلیل بود که دقیقا برای اینکه ثابت کنم میدونم توی این جامعه چه خبره گفتم تنها میرم. 

ساعت ۹ شب روز ۲۵/۵/۱۳۷۹ بود که سوار بر اتوبوس راهی تهران شدم. خوب یادم هست که توی اتوبوس هم فیلم سینمائی «مستر بین» رو برامون پخش کردند. 

صبح زود رسیدم تهران و طبق آدرسی که از پسرخاله گرامی (که یکسال پیش از من نظام گرفته بود) گرفته بودم مستقیما رفتم خیابان ایرانشهر برای انجام بقیه کارها و چون هنوز ساعت اداری شروع نشده بود یک ساعتی اون اطراف پرسه زدم. 

در باز شد و رفتم داخل مدارکمو خواستن که دیدم ای دل غافل! یادم رفته کارت معافیمو بیارم! 

اول گفتند برو شهرتون و بیارش! بعد که کمی دلشون به حالم سوخت شماره فاکس اونجا رو دادند و من هم زنگ زدم به پدر بزرگوار تا کارتو برام فاکس کنه. ایشون هم اول سخنرانی غرّائی در مورد اینکه دیدی حق با من بود و من هم باید باهات میومدم و ... فرمودند (ربط این دوتا مطلب که کاملا مشخصه!! این هم که چرا معاف بودم هم بماند!) و بعد هم کارتو فاکس کردند. 

یادمه یه ساختمون دیگه هم رفتم. یه جائی نزدیک سفارت یونان اما درست یادم نیست کجا. ۵۰۰۰ تومان هم ریختم به حساب و سرانجام در حوالی ظهر روز ۲۶/۵/۱۳۷۹ من شماره نظام پزشکیمو گرفتم.   

بعد هم برگشتم ترمینال جنوب و بعد هم ولایت. 

بعد هم رفتم سراغ طرح که بماند برای پست بعدی (طولانی نشه یه موقع) 

پی نوشت۱: توی چند ماه اخیر موبایلمو به اینترنت مجهز کردم و شبهای شیفت یه سری به وبلاگ دوستان میزنم اما پولش خیلی زیاد میشه برای ارزونتر شدن یه خط ایرانسل اعتباری گرفتم اما با ایرانسل بعضی از سایتها و وبلاگها و از جمله بلاگ اسکای که وبلاگ من و آنی هم اینجاست به صورت شکلهای عجیب و غریب نمایش داده میشه و قابل خوندن نیست. به مرکز ایرانسل هم زنگ زدم که نتونستن کمکم کنن. 

کسی میدونه چرا؟ 

پی نوشت۲:عماد هم مثل خودم استعداد چندانی توی نقاشی نداره! چند روز پیش که از سر کار اومدم دیدم داره یه کاغذو خط خطی میکنه گفتم: چی میکشی؟ گفت: خونه مون. 

یکدفعه دیدم یه چیزی شبیه تخم مرغ کشیده و داره با قرمز رنگش میکنه. گفتم: این چیه؟ 

گفت: قرص. گفتم: چه قرصی؟! گفت: قرص دیگه همون که برای آتیش سوزی خوبه!! 

گفتم: من که نفهمیدم چی میکشی. گفت: ایناهاش دیگه نگاش کن .... 

به سمتی که اشاره میکرد برگشتم و چشمم افتاد به ..................... 

«کپسول» آتش نشانی! 

پی نوشت ۳: دوست خوبمون دکتر بابک منو به یه بازی دعوت کردن اما ما خیلی پیشتر از اینها به دستور دکتر سارا این بازیو خیلی مفصل تر از این انجام داده ایم ایناهاش

پی نوشت۴: امور درمان شبکه چند روزیه که بی صاحبه چون خانم «ر» مسئول امور درمان پدرشو از دست داده و سر کار نمیاد. 

خانم «ر» پزشک نیست اما واقعا خانم خوب و نازنینیه امیدوارم خدا صبرش بده 

پی نوشت۵: عجب شانسی دارم من! 

میخوام دیگه پستهامو طولانی ننویسم وگرنه کل این مطلب ب...ه رو توی یه پست تموم میکردم. 

گرچه یکی از دوستان قول داده بود که حتی اگه من فقط بنویسم «سلام» او هم بیاد و بنویسه «علیک سلام» !!!

نظرات 44 + ارسال نظر
من(رها)! سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:57 ب.ظ

شاید مشکل از گوشیتونه!!!

شاید

[ بدون نام ] سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:46 ب.ظ

پس الان ۱۰ سال و ۶ ماه و چند روزی از اون روز
می گذره!!!
هنوزم با ایدانسل مشکل دارید!!!آخه منم از ایدانسل استفاده می کنم ولی مشکلی نیست!!!
رها!!!

بله
بله
خوش به حالتون

باران دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:26 ب.ظ http://www.drzss1368.blogfa.com

اما الان که اونجوری نیستم الان ریز به ریزه وبلاگا رو می خونم چون خودمم از نظره الکی بدم می یاد

آفرین حالا شدی یه دختر خوب
ضمنا من هم آپ کردم!!

فینگیلی دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:07 ب.ظ http://www.ruzegaran.blogsky.com

وااااای!من یهو استرسم اور دوز شد!!اگه تا موقع ما شماره رند تموم شده باشه چی؟!!راستی الان یه سوال ریشه ای برام پیش اومده!حالا این شماره ی رند به چه درد میخوره!!؟اصلا" مگه جز اینکه اونجا تو مهر بنویسنش کاربرد دیگه هم داره؟!!

راهش اینه که الان شبهای کشیک درس بخونین اونوقت میتونین یه رشته ی بدون کشیک قبول شین و از شر این کشیکها راحت شین!!شما یه عالمه تجربتون زیاده...حیفه...فقط یه مرور کنین تمومه!

جوک میگی؟
مگه میشه شماره رند تموم بشه؟
ضمنا تنها سود شماره رند به خاطر سپردن راحت تر اونه!

نازنین دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 05:56 ب.ظ

سلام ربولی حسن کور میدونی حسن کچل شنیده بودم حسن کرد شبستری هم اما این اسم مستعارونشنیده بودم خاطرات جالبی داری واقعا خوندنی هستن اقا دکتر موفق باشی وسالم(این خاطراتت واگه مریضات بخونن به نظر خودت دیگه میان پیشت واسه طبابت دکترجون)

سلام نازنین خانم
من که تا حالا حسن کرد نشنیدم البته حسین کرد چرا!!
ممنون از نظرتون
توی این ولایت ما خیلی از مردم هنوز نمیدونن اینترنت خوردنیه یا پوشیدنی چه برسه به اینکه بیان اینها رو بخونن!

باران دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 05:26 ب.ظ http://www.drzss1368.blogfa.com

سلام
راستش رفتم تو اون قسمته بازیه!!!! یه نظر از خودم دیدم واسه مرداد!!!!!
اما تا الان جوابه شما رو نخونده بودم که انگار خیلی عصبانیتون کردمو طوری جواب دادید انگار که از من به شدت متنفرید!!!!!!
می دونم اون زمانا درست رسمه وبلاگ خونیو بلد نبودم و فقط واسه اپ بودنم میومدم ولی الان یاد گرفتم و دیگه اون جوری نیستم خیلی وقتا اپ نیستمو می یام
راجع به بچه دار بودنتونم من طوری نگفتم که!!!!!
فقط چون من بچه اولم و کلا همش رابطم با کوچک تر از خودمه و دوستی و یا اشنایی نداشتم که مستقیم باهاش دوست باشمو بچه داشته باشه واسه همین واسم جالب بود
والا اصلا منظوری نداشتم که...
نمی دونم چرا همیشه باید این بلاها سره من بیاد بدون قصدو غرض کاری بکنمو همه ازم ناراحت شن
واقعا دارم می میرم ار غم و غصه
اگرم شما رو ناراحت کردم معذرت می خوامممممممم

سلام
میبینی خواهر؟
پس اعتراف میکنی که بدون خوندن کامنت گذاشته بودی؟!
من ازت متنفر نبودم و نیستم اما اون موقع دیگه واقعا شورشو درآورده بودی!!

fataneh دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 05:16 ب.ظ

آموزش آشپزی در شهر رشت
آموزش انواع کیک ها - شیرینی ها - دسرها - تزینات کیک - باقلواها -شیرینیهای مراسم مختلف - کار با انو اع رو کش های کیک و کلیه شیرینی ها ی فانتزی و سنتی(60 نوع مختلف ) مطابق با استانداردهای فنی حرفه ای ... با حداقل هزینه و هماهنگی کلاسها مطابق با وقت شما بانوان عزیز .
در هر دوره آموزش 18 نوع شیرنی یا کیک ( قیمت 80000 هزار تومان )
با تخفیف ویژه برای کسانی که از لینکهای زیر خرید کنندویا عضو شوند .(هر دوره 70000 هزار تومان )
لینک خرید
http://www.setmapi.com/sellerlink.aspx?user_name=alidoost&rgm=taha22
http://www.cn3shop.com/?ref=taha22
. http://www.paysel.com/AFF.php?parent=3065
http://www.setmapi.com?rgm=taha22

ایمیل
email:fv1328@yahoo.com
لینک عضویت ولینک خرید
http://www.masbi.com?rgm=taha22
www.masbi.com?rgm=taha22&p_id=1493
http://www.masbi.com/?rgm=taha22&p_id=1160
وبلاک من
http://www.romanhaebook20.mihanblog.com/
بعد از خرید با ایمیل من تماس بگیرد تا آدرس و شماره تلفن را اعلام کنم

خیلی ممنون
واقعا هم به درد من میخوره!

یک دوست دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:56 ب.ظ http://rezaraeyat.blogfa.com/

سلام
خوب تاریخ و روزش یادته ها آقای دکتر! من فقط یادمه اردیبهشت ۸۲ بود و یه آقای تبریزی بود که خیلی هم بدعنق بود. میگفتند اگر یه چیزی بهش بدی (البته چرب و چیلی!) شماره رند بهت میده ولی از اونجا که أر جماعت زرنگتر از این حرفهاست، من با روش دیگه ای ازش شماره تقریبا رندی گرفتم. البته چند ناسزای دوستانه هم بینمان رد و بدل شد!

شماره من چندان رند نیست اما بد هم نیست!
راستی ممنون از حضورتون
میرسیم خدمتتون

خاله آذر دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:09 ق.ظ http://www.khaleazar.blogfa.com

ولی خداییش انگار عماد میدونه تو جامعه چه خبره!!از حالا تو خط قرصه!!

دست شما درد نکنه
بچه مو از حالا قرصیش کرد رفت!!

آتیش پاره دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:26 ق.ظ

دکتر آقامون تو نقاشیش منو نکشیده بود آیا؟!

آقاتون هر چیو که داشت میدید میکشید
شما که هنوز افتخار ندادین!

خانم ورزش یکشنبه 6 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:53 ب.ظ http://sahar444.blogfa.com/

سلام با یه مطلب اساسی جنسیتی اپم سریع بیایید به نظرتون احتیاج دارم

میرسیم خدمتتون

باران یکشنبه 6 دی‌ماه سال 1388 ساعت 06:37 ب.ظ http://www.drzss1368.blogfa.com

چه لذتی داره شماره نظام پزشکی رو گرفتن

عجله نکن دختر
من چند ماه آخر غصه ام شده بود که میدیدم دارم از یه محیط خوب و صمیمی مثل بیمارستان جدا میشم و باید به یه محیط جدید پا بگذارم که هیچ چیزی ازش نمیدونم.
ضمنا چشم به هم بزنی نوبت تو هم میرسه
دیر و زود داره اما سوخت و سوز نه!

samir یکشنبه 6 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:03 ق.ظ http://samir3000.persianblog.ir

چقدر باباها به هم شبیهن!!!...ولی همشون سعادت ما رو میخوان...

در این که هیچ شکی نیست
ممنون از حضورتون

جلجل یکشنبه 6 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:36 ق.ظ http://drgloria.blogfa.com/

البته منظورم دو کامنت بالایی بود که ریبولی رو فراری گفته بود

میدونم بابا!

جلجل یکشنبه 6 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:35 ق.ظ http://drgloria.blogfa.com/

یعنی حاضرم قسم بخورم کامنت بالایی مال قهوه ایی اخه کی جز قهوه ایی اینهمه استعداد داره که فی البداهه اینقد قشنگ طنز بنویسه

و کی اینقدر از قهوه ای جونش تعریف میکنه؟!!!

نیروی انتظامی شهرکرد یکشنبه 6 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:34 ق.ظ

طبق تحقیقات به عمل آمده آقای ربولی متولد سال ۱۳۵۴معاف رهبری شدن و از اتهامات وارده تبریه می شوند
شایان ذکر است متهم می تواند از شاکیان این پرونده شکایت کرده و ایعاده حیثیت نماید .

خوب این هم نظر شماست!

دوردست خودم یکشنبه 6 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:33 ق.ظ http://www.mesle-ye-roya.blogfa.com/

الان بهترم.
اما نه برای همیشه بهتر باشم.
یک درد موروثی.
حساسیت به نور، به صدا، به هر دقیقه ی ساعت که بگذرد.
ممنون از حضورت.
راستی چرا هیچ درمان قطعی برای این درد وجود نداره.(میگرن)
خوشحال می شویم اگر باز به دیار ما بیایید.

هر زمانی که در وبلاگتون گوشه چشمی به مباحث پزشکی داشتین ما در خدمتیم!
شادزی مهر افزون

نیروی انتظامی استان چهارمحال و بخت یکشنبه 6 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:39 ق.ظ

احتراما

سرباز فراری ربولی حسن کور خدمت سربازی خود را به دلایلی واهی پیچانده است.
بدین وسیله به اطلاع میرساند کارت معافیت وی از درجه اعتبار ساقط و نامبرده جهت خدمت سربازی به مراجع ذی صلاح معرفی میگردد.
والسلام.

احتراما
اگه جرات داری بیا تا بهت بگم کی چیو میپیچونه!!

قهوه ای یکشنبه 6 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:30 ق.ظ http://drqahvehi.blogfa.com

حالا وقتی پس فردا اومدم اون کارت پایان خدمت قلابی ات رو پانچ کردم میفهمی دنیا از چه قراره!!

شما معلوم هست چه کاره این مملکتی؟!

قهوه ای شنبه 5 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:56 ب.ظ http://drqahvehi.blogfa.com

تا نگی چرا معاف شدی ما ول کن نیستیم.
یا میگی یا فردا صبح با مامور میام شهرکرد دنبالت!

تشریف بیارین در خدمتیم
اما فکر نکنم فردا بتونی مامور گیر بیاری!

علی مرسلی شنبه 5 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:06 ب.ظ

سلام دکتر
موفق تر باشی!

ممنون اخوی
اما به جا نیاوردم

زندگی جاریست... شنبه 5 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:01 ق.ظ http://parvazz.wordpress.com

سلام
نه نیستند. ولی تنها پزشکی هستند که من بهشون اطمینان دارم. آخه داداشی خودمه بخاطر همین کارش خیلی درسته
پس کلا ۴ - ۵ میلیونی بهتون حق الزحمه دادند. ایول !خب این رقمها که عددی نیستن که شما پنهان می کنید

منظور من هم بی احترامی نبود
فقط میخواستم بگم هر پزشکی این توانائی رو نداره
مثلا خود من نمیتونم از این داروها بنویسم یعنی بلد نیستم

سمیرا شنبه 5 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:09 ق.ظ http://rangarang2.blogfa.com

پس سفارت یونانو هم دیدین

بله
به یکی از بزرگترین آرزوهای زندگیم رسیدم!!

medisa شنبه 5 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:15 ق.ظ http://naughtydentist.blogfa.com

midunid jaleb chie,in k man nemidunam diruz nahar chi khordam unvaght shoma hameye joziate sale 79 ro ham yadetun munde.mashkuk mizanin
shoma k mamulan manzure marizatun khub motevajeh mishid ,vaghti esme y ghorsie ajib gharib migan,chetor manzoore emad o motevajeh nashodin? az shoma baeid bud

یکی دو بار گفته ام
از زمانی که دارم خاطراتمو مینویسم خاطرات نوشته شده دارن کم کم از ذهنم پاک میشن (جالبه!!!)

رها جمعه 4 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:44 ب.ظ http://rahaarad.persianblog.ir

چه حافظه ای دارین شماااااااااا....چه همه چی دقیق یادتونه بعد از این همه سال

چه کنیم دیگه؟
نمیدونم چرا مدتیه دارم فکر میکنم قراره دوران طرحتو بیائی ولایت ما!!!

Bizan جمعه 4 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:53 ب.ظ

Man ke midonam chera moaf shodi.pole zor vade ta lot nadam.

فقط جرات داری بنویس!!!
عید که میای ایران!

عماد جمعه 4 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:32 ب.ظ

سلام
لیثثقفلًٌٍُVVV‌NNء><‌‌‌‌ژXکئؤٌإٍإًأََُُِیٌٍؤ
ثثببل«ةَ»َِّ¤٬¤٪¤٪¤ًًٌٍُُِ٪!٬٫¤٪٪××،*)(إأٍشصشص
صشصشصشصشصشصشص
ش

صس

به به
چه عجب پسر خوبم از این ورا؟!

زندگی جاریست... جمعه 4 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:27 ب.ظ http://parvazz.wordpress.com

سلام
ما که خان داداشمان را کچل نموده ایم. از بس که سوال پیچش می کنیم. تازه کتابهایش را هم کش میرویم و خودمان مطالعه می نمائیم.
راستی سپید چقدر بهتون دستمزد داد؟ دیگه حتما خیلی پولدار شدین!

سلام
میگم هر پزشکی نمیتونه این داروهای ساختنی پوستو بنویسه
خان داداشتون متخصص پوست که نیستند هستند؟
با حق الزحمه سپید قبض موبایلمو که به خاطر استفاده از اینترنت خیلی زیاد شده بود دادم
۱۳۰۰۰ تومانش هم موند!

هرمان جمعه 4 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:40 ب.ظ http://www.hermanhese.blogfa.com

سلام
به به به سلامتی پس بلاخره مدرک رو گرفتین؟
عماد خیلی هم استعداد داره حالا صبر کنید
چه نقاشی هایی براتون بکشه
خدا پدر همکارتون رو بیامرزه

سلام
ممنون
ممنون
باز هم ممنون!

جلجل جمعه 4 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:03 ق.ظ http://drgloria.blogfa.com/

بابا استعداد بابا حافظه بابا روی الزایمر رو کم کردن
یه سال بشین تو خونه نه شش ماه بشین محکم درس بخون حیفه اینهمه استعدادت هدر بره دکتر جان
توی این شش ماه هم خرج خونه رو انی جون بده چه اشکال داره

اگر دردم یکی بودی چه بودی
بذار بریم بیرون و برگردیم یه کامنت خصوصی برات میگذارم!

جلجل جمعه 4 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:00 ق.ظ http://drgloria.blogfa.com/

خدای من چه تاریخ روزاش یادته
نمیدونم دوره شما هم اینجوری بود یا نه روزی که من رفتم واسه گرفتن نظام البته خونمون اونموقع تهران بود شماره های رند نظام پزشکی رو میفروختن

ما اینیم دیگه!!
ما هم شنیدیم اما ندیدیم

مهرناز جمعه 4 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:53 ق.ظ http://www.scare-crow.blogfa.com

من راستش به پست های طولانی عادت کرده بودم!
اینم بد نیست اما عوضش تند تند آپ می کنین دیگه!

وای وای! تنها اومدین تهران؟ اغفال نشدین که؟

انشاءالله
نه اغفال شدیم نه اغفال کردیم!!!

یک دانشجوی اقتصادی پنج‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:41 ب.ظ

سلام یه سوال اختصادی
اون موقع بلیط اتوبو برا شهرکرد چند بید؟
و قطار؟(یا فک کنم قطار نداشته باشه آیا)

قطار که هنوز هم اینجا نیست
شرمنده اما این یکیو دیگه یادم نیست!!

دکتر مانستر پنج‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:56 ب.ظ http://drmonster.blogsky.com

سلام
جالبه!
چند نکته در مورد این پست عرض کنم:
۱-پرحرفی خصوصیت شایعی میان پزشکان است
۲-سال ۷۹ من تازه در کنکور پزشکی قبول شدم
۳-میگن در ۲صورت آدم از سربازی معاف میشه:۱)کف پاش صاف باشه ۲)چین های (gyrus) مغزش صاف باشه!

من پر حرفم؟ کی گفته؟
عجب
مورد دومش که صحیحه اما علت معاف شدن من این نبود!

خانم ورزش پنج‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:25 ب.ظ http://sahar444.blogfa.com/

سلام چه جالب بود نوشته هاتون تو اون بازی که دکتر سارا بهتون پیشنهاد کرده بود رفتم همه اش رو خوندم خوشم اومد شاید منم یه پست اینطوری بزارم

سلام
شما لطف دارین
پس منتظریم

دکی بارونی پنج‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:08 ب.ظ http://golibarayeto.blogfa.com

خوبه پسرین وگرنه گمونم تمام خاندانتون باید همراهتون میومدن تهران مبادا بلایی سرتون بیاد!بابا بچه مگه همش چند سالشه که انتظار نقاشی خوب ازش دارین. خیلی هم خوب کشیده.
ببخشید من ۱ سوال داشتم! چرا معاف شدین؟!

برو بشین درستو بخون دختر!!
راستی تولدت مبارک

زبل خان پنج‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:05 ب.ظ http://zebelestan.wordpress.com

ماشاا...عماد...
دخترخاله من 4سالش که بودهمه رو یه جور می کشید فقط تفسیراش فرق داشت...

پس کی داستان اشناییتونو با انی خانوم میگید؟؟

ممنون
چشم به اونجا هم میرسیم
اما از حالا بگم منتظر یه چیز خارق العاده نباشین چون اتفاق خاصی برای آشنائی ما نیفتاد

زبل خان پنج‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:04 ب.ظ http://zebelestan.wordpress.com

کف پاتون صاف بوده که معاف شدید...
یاوزنتون زیاد بوده..

شاید هم هر سه!

یک دانشجوی پزشکی پنج‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:48 ب.ظ

سلام!چه جالب معلومه اگر با پدر گرامی مر فتین کارت رو جا نمیذاشتین!حالا اگر کوتاه نمیومدند چی؟باید اینهمه راه رو برمی گتین یا یکی براتون کارت رو می آورد!من که چندین باری تو اتوبوس فقط فیلم مهمان رو دیدم!کی گفته عماد خاله قربونش بره نقاشیش خوبه تازه اولش هست بععله!بله من هم همون پی نوشت 3 رو عرض کرده بودم به دوستان.بله!خوب من گفتم سلامی می دم شما هم گفتین یعنی چی اول بزرگتر سلام بده.چرا نعجب براش گذاشتین.چیز عجیبی نیست که!

سلام
خوب حتما جا نمیگذاشتم دیگه!!
مهمانو هم یه بار دیدم توی اتوبوس فکر کنم
چشم اگه ناراحتین میرم تعجبشو برمیدارم!

یکی مثل خودم پنج‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:37 ب.ظ

سلام
حالا خاطراتتون رو مینوشتین.از کجا معلوم که خنده دار بودن
خوب شیرینی چی شد؟واسه شماره نظام پزشکی؟؟
ما که اون موقع نمیشناختیمتون.حالا که شناختیم و خاطره شما رو خوندیم پس شیرینی میخوایم.

دست شما درد نکنه
داشتیم؟!
چشم اما شیرینیو که نمیشه فرستاد اون هم ماه محرم هر وقت گذرتون به ولایت ما افتاد در خدمتیم

میترا پنج‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1388 ساعت 06:26 ب.ظ http://iceheart3.blogspot.com/

سلام حالا که آنلاینیم چرا کسب درآمد نکنیم؟
بدون حتی یک ریال سرمایه گذاری فقط از حضورتان در اینترنت کسب در آمد کنیدمن سه ماه پیش عضو شدم الان ماهی 340 دلار می گیرم کم کمش 2322 نفر زیرمجموعه دارم اولش تو ایران کار نکردم اما گفتم چرا ما ایرانی از این امکانات استفاده نکنیم پس با اطمینان خاطر به شما می گم شما هم می تونید درآمد خوبی داشته باشید پس وبلاگم بخون ضرر نمی کنی

سلام
الهی خدا بیشتر بهت بده
من که دیشب اولین دریافتیمو از مجله سپید داشتم از سرم هم زیاده!!

زندگی جاریست... پنج‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1388 ساعت 06:01 ب.ظ http://parvazz.wordpress.com

سلام
بعد هم این پمفولیکس ما از دست ... شما هی میگیره هی ول میکنه ! خوب خوب میشه بعد دوباره عود میکنه و ما مجبور میشویم اون معجون بی نهایت چرب را دوباره به کف دستمان بمالیم!
عجب راه حلی! رشوه دادن و رشوه گرفتن هر دو حرام است !
من فهمیدم چرا معاف بودین ! حتما کف پاتون صافه !
پی نوشت ۱ : شما هم دلتون خوشه ها ! اینترنت موبایل دیگه کیلوئی چنده ! خب صبر کنین وقتی برگشتین خونه وصل شین به اینترنت حالا چه کاریه با موبایل وصل میشین !
پی نوشت ۲ : الهههههههههی. عماد کوچولو یک کامنت برام گذاشته. کلی ذوق کردم.
خدا پدر خانم : ر : رو هم بیامرزه

سلام
شرمنده اما تا جائی که ما میدونیم تقریبا همه بیماریهای پوستی به شدت مزمنند
از خان داداشتان بپرسین
چشم
ممنون
باز هم از طرف خانم «ر»

باران پنج‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1388 ساعت 05:54 ب.ظ http://baranbanoo.persianblog.ir

کلا میشه از دوران تحصیلت یه فیلم که چه عرض کنم یه سریال طولانی ساخت...

آره
دارم دنبال یه تهیه کننده خوب میگردم!!

زندگی جاریست... پنج‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1388 ساعت 05:52 ب.ظ http://parvazz.wordpress.com

اوووووووووووووووووول آیا؟

بععععععععععععععععله!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد