جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

دو بازی

 پیش نوشت: 

سلام 

همین الان از امتحان رزیدنتی مجدد اومدم خونه. 

سوالات این امتحان یه جوری بود! انگار مثل امتحانهای سالهای پیش یا همین دوهفته پیش نبود. تعداد کیسها کمتر بود و خیلی از سوالات فقط جنبه حفظی داشتند و برای همین تا رفرنسها رو یه نگاهی نکنم نمیتونم بگم درست زدم یا نه و من هم که حال این کارو ندارم و ترجیح میدم صبر کنم تا کلید سوالاتو بدن. 

اصلا تعجب نمیکنم اگه همه یا خیلی از سوالاتمون با سوالهای امتحان پره مشترک باشه چون مطمئنا توی دوهفته طرح دوباره این همه سوال استاندارد ساده نیست. دوستانی که امتحان پره دادند لطفا بگن این سوالاتو داشتن یا نه؟ (گشتم کوتاهترینهاشونو پیدا کردم!!): 

۱.کدام یک از پولیپهای ذیل در روده بزرگ احتمال بدخیم شدن بیشتری دارد؟ 

الف.پولیپهای التهابی 

ب.پولیپهای آدنوماتوز 

ج.پولیپهای juvenile 

د.پولیپهای هیپرپلاستیک 

2.شایعترین تومور اولیه سلسله اعصاب مرکزی کدام است؟ 

الف.مدولوبلاستوم 

ب.مننژیوم 

ج.آستروسیتوم 

د.کرانیوفارنژیوم 

3.همه موارد از عوارض فنی توئین است بجز

الف.هیپرپلازی لثه 

ب.پرموئی 

ج.پلی نوروپاتی 

د.آنتریت هیپرتروفیک 

و الی آخر ..... 

ضمنا با توجه به اینکه با یکی از دوستان وبلاگی قرار گذاشتیم که برای امتحان آینده «واقعا» شروع کنیم به خوندن٬ ممنون میشم نظرتونو درباره بهترین جزوات موجود بفرمائین. 

من دوسال پیش جزوات «نواندیشان آریا» رو خریدم که همه ازشون تعریف میکردن اما مسئله اینه که خدائیش خوب نخوندم. دو سال خوندمشون و هنوز چندتاشون نخونده مونده!!!!! 

نمیدونم باز همونها رو بگیرم یا عوضشون کنم؟ 

و اماااا ...... 

بریم سراغ اصل مطلب: 

در هفته های اخیر به دو بازی دیگه دعوت شدم از طرف «مانگی سو» و «آنی» که به هر حال دومیو مجبورم انجام بدم!! 

بازی «مانگی سو» شامل جواب دادن به چند سوال بود که طبق معمول چنین بازیهائی سعی نکردم براشون از قبل جوابی پیدا کنم پس همین حالا میرم میخونم و بعد جواب میدم: 

۱.بهترین فیلم: من هیچوقت نمیتونم یه فیلمو از بقیه استثناء کنم اجازه بدین دو فیلمو نام ببرم از یک کارگردان (جوزپه تورناتوره) اولی:مالنا و دومی:سینما پارادیزو 

۲.بهترین دوست: من هیچوقت یه دوست صمیمی از اونها که همه حرفهامونو به هم بگیم نداشتم. پس فکر کنم نمیتونم کسی رو جز آنی اسم ببرم. 

۳.بهترین درس: نمیدونم چرا؟ اما توی دانشگاه کلی از ژنتیک خوشم اومد اونقدر که از روی کتاب رفرنس «تامسون» خوندم و یکی از بالاترین نمرات کلاسو هم گرفتم (۱۸) 

۴.سمج ترین فرد: بی برو و برگرد پسرم «عماد». اگه به چیزی بند کنه مگه دیگه ول میکنه؟! 

۵.وحشتناکترین صحنه ای که دیدم: نمیدونم از میون خیلی از بیماران بدحال و تصادفی کدومو انتخاب کنم؟! 

۶.بهترین سفری که تا حالا رفتم: ما الان قرار بود توی اولین مسافرت خارج از کشورمون باشیم که نشد. اما توی سفرهائی که تا حالا رفتم سفر کیشو ترجیح میدم. حیف که آنی اون موقع حال پیاده روی و گردش زیاد نداشت. چرا؟ از «عماد» بپرسین که توی شکم آنی جا خوش کرده بود! 

۷.خوشمزه ترین غذا: نمیدونم چرا؟ اما من یه غذای خیلی ساده رو به خیلی از غذاها ترجیح میدم. مخلوط تخم مرغ و خرمای سرخ شده. 

۸.خوش اخلاقترین آدمی که تا حالا دیدم: خودم!!! 

۹.بدترین غذائی که تا حالا خوردم: شامی که خونه یه زن و شوهر همکار خوردیم .... مسلمان نشنود کافر نبیند!! 

۱۰.باحال ترین فرد تو اقوام: دائی وسطی اینجانب! 

۱۱.باحالترین فرد توی وبلاگستان: چون نمیخوام حرف و حدیثی پیش بیاد هیچکسیو معرفی نمیکنم. 

۱۲.شیرین ترین روز عمرم: روزی که نتایج کنکور اومد: جوون و جاهل بودیم دیگه٬ نمیدونستیم چه بلائی داره سرمون میاد!  یادمه نشستم همه روزنامه رو گشتم و اسم همه همکلاسهای آینده رو درآوردم!! 

۱۳.ورزش مورد علاقه: فوتبال (البته تماشاش نه انجامش!!) اما ورزشی که خودم انجام بدم: پینگ پنگ 

۱۴.تاثیرگذارترین فرد در زندگیم: مطمئنا پدر و مادرم که منو اینطور تربیت کردند. 

۱۵.خواننده مورد علاقه: چون غیرمجازه اسمشو نمیگم!! 

۱۶.بهترین بازیگر مورد علاقه: لئوناردو دی کاپریو 

۱۷.بهترین هنرپیشه زن مورد علاقه: کیتی هولمز (همسر فعلی تام کروز) 

۱۸.مسخره ترین ورزش: شطرنج! 

۱۹.گرانترین هدیه ای که خریدم: تردمیل برای آنی 

۲۰.کادوئی که دوست دارم بهم بدن: تراول!! و بعد از اون کتاب. 

تلخ ترین خاطره: مرگ برادرم 

خوب فکر کنم بعد از مدتها مجبورم برم به ادامه مطلب ...

و حالا میریم سراغ بازی «آنی» و لو دادن یه خاطره دارای عذاب وجدان در سال ۱۳۸۸: 

من آدم خیلی پاستوریزه ای نیستم اما هرچقدر فکر کردم چیزی توی امسال یادم نیومد پس اجازه بدین زمانو ببرم عقب تر..... 

روز تولد من و خواهر گرامی بود و مثل امسال قرار بود والدین هر دو طرف بیان خونه ما. کلی خرید کرده بودیم و داشتیم برمیگشتیم خونه. از جلو پمپ بنزین رد میشدیم که گفتم: خوبه بریم بنزین هم بزنیم ماشین اصلا بنزین نداره. آنی گفت: من که حالشو ندارم فردا بنزین بزن. 

رفتیم خونه و مهمونها اومدن. میخواستیم مراسمو شروع کنیم که یکدفعه اخبار ساعت ۷ اعلام کرد: از ساعت ۱۲ امشب بنزین فقط با کارت سوخت و با جیره بندی توزیع خواهد شد (اگه گفتین تولد من چه روزیه؟!) یادم افتاد که ماشین اصلا بنزین نداره و بلند شدم. آنی سعی کرد جلومو بگیره اما نتونست. گفتم: الان بنزین میزنم و میام. داداشم (که تازگیها عقد کرد) هم باهام اومد. رفتیم دم پمپ بنزین و دیدیم چنان صفی از ماشین درست شده که نگو. بعد از چند لحظه تردید رفتیم توی صف و بالاخره بیست دقیقه مونده به ساعت ۱۲ نوبتمون شد و وقتی برگشتیم خونه والدین آنی رفته بودند. 

آنی یکی دوبار غر زد و من هم هربار گفتم: خودت نگذاشتی عصر بنزین بزنم. 

دو سه باری با کارت سوخت بنزین زدیم و بعد یکبار وقتی بنزین زدم و رفتم یکدفعه یادم اومد که کارت سوختو برنداشتم و فورا برگشتم. شماره روی پمپ همون بود و نشون میداد که بعد از من کسی بنزین نزده اما از کارت خبری نبود. به مسئولش گفتم و او هم گفت: من ندیدم. کم کم بحثمون شد و در نهایت با موبایلم زنگ زدم به ۱۱۰. 

ماشین پلیس اومد و به مسئول پمپ بنزین گفت: در کمدتو باز کن. او تا میتونست طفره رفت اما در نهایت مجبور شد اطاعت کنه. پلیس کمدو گشت و توی اون کارت سوخت مارو پیدا نکرد اما کلی تریاک پیدا کرد و صاحب کمدو با دستبند برد!!! (تا مدتها بعد وقتی میرفتم پمپ بنزین و همون بابا اونجا بود چنان چشم غره ای بهم میرفت که نگو!!) 

روز بعدو مرخصی گرفتم و کارهای مربوط به کارت سوخت المثنی رو انجام دادم و بعد هم چند هفته ای حداکثر صرفه جوئی رو در مصرف بنزین انجام دادیم تا کارت جدید اومد که کاملا هم پر بود! 

یکی دو هفته بعد بود که آنی بهم زنگ زد و گفت: یه کارت سوخت دیگه برامون اومده!! 

اون موقع از کارت المثنی فقط ۶۰ لیتر بنزین زده بودیم. آنی خیلی سعی کرد که جلومو بگیره و بگه باید از همون کارت اول استفاده کنیم و اگه لازم شد از کارت دوم اما من که هول بودم و میترسیدم کارت دومیو باطل کنن با اصرار رفتم و یکبار هم از کارت دوم بنزین زدم. 

اما دفعه بعد که خواستم از کارت اول بنزین بزنم متوجه شدم که اون کارتو باطل کردن چون از یه کارت دیگه با همون شماره سریال استفاده کرده بودیم!! 

ما هیچوقت بنزین کم نیاوردیم. حتی با اینکه با ماشین به ماهشهر و تهران و کاشان و .... هم سفر کردیم و حتی چند بار به دیگران بنزین دادیم. آنی هم هیچوقت در این مورد حرفی نزد اما هنوز خودم این موضوع یادمه و ازش خجالت میکشم. 

آنی هرچند من در مورد بعضی مسائل حرفی نمیزنم اما حالیمه! شرمنده که به حرفت گوش ندادم (البته نه اینکه فکر کنی دیگه هرچی بگی گوش میدما!!

اگر هم فکر میکنین که خوب شد اون کارتمون باطل شد و این سوءاستفاده از بیت المال بوده باید بگم موافق نیستم چون اولا من پول بنزینو میدادم و ثانیا من خیلی بیشتر از اینها خودمو از بعضیها طلبکار میدونم!! (لطفا برداشت سیا.سی نشود) 

پی نوشت۱: فکر کنم دیگه همه تون میدونین اما اخیرا برادر گرامی من که دانشجوی دانشگاه شهید بهشتیه وبلاگشو افتتاح کرد. البته تازه کاره و مطالبش عمرا به پای وبلاگ من که نمیرسه : دی این هم آدرسش. امیدوارم که او هم مثل خودم شامل الطاف دوستان بشه. 

پی نوشت۲: خوب بالاخره تو  هفته آینده روز عمل «آدنوئید» (لوزه سوم) پسرم «عماد» تعیین شد. 

هرچند میدونم عمل ساده ایه اما خوب پسرمه دیگه ...  

پی نوشت۳: با آرزوی موفقیت برای همه دوستانی که امروز امتحان داشتند بخصوص خودم!

نظرات 58 + ارسال نظر
من(رها)! سه‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:20 ق.ظ

یعنی شما اگه برگردید به روزای کنکور دیگه کلا دور پزشکیو خط می کشین دیگه!!! آره!!!؟؟ آره!!؟؟ آره!!!؟؟ای کاش من می تونستم زمان رو برگردونم عقب!!! ببینم کی این کارو می تونه بکنه!!!

به احتمال قوی آره
دنبال یه شغلی می رفتم که دست کم شیفت شب نداشته باشه

یک دانشجوی پزشکی دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 05:12 ب.ظ

ایشالله که خوب بوده!عجله کنین منتظریم!
البته من الآن باید برم شب میام می بینم.
روز اول شاید سختش باشه ولی حالش خوب خوب می شه

نوشتیم!

یک دانشجوی پزشکی دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:37 ب.ظ

چه خبر از عمل؟عمل خوب بود؟عماد کوچولو چطوره؟

ممنون
الان توی یه پست مینویسم

خانم ورزش دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:00 ق.ظ http://sahar444.blogfa.com/

سلام اون داستان کوتاه من یه قصه است وگرنه اعمال یکی و بخشیده شدن اون فقط به خودش بستگی داره شما هم از اون بچه شیطون ها هستیدا

سلام
ما اینیم دیگه
حالا از نمره انضباطمون کم میکنین؟!

مژگان امینی یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:03 ب.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

امیدوارم سر سفره ی هفت سین همراه با خانواده ومخصوصا عماد با دل شاد بنشینید.

سلام
ممنون از لطفتون

شهاب حسینی یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:10 ب.ظ http://www.roozneveshtam.blogfa.com

سلام
دکتر جون

خوش بحالت که تا حالا بنزین کم نیاوردی !

حالا خوبه گفتند یه شیرین کاری رو بگی !

امیدوارم در امتحان هم موفق بشی.
وبلاگ برادرتون رو هم میرم میبینم !

سلام
مهندس جون
خوب ماشین کم مصرف و دوگانه سوز همینه دیگه
ممنون

هرمان یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:16 ب.ظ

سلام دکتر
یه وقت نگید که من آخرین نفرما که دلم میشکنه چون دیشب اومدم کامل خوندم نشد نظر بزارم ! ظهر باز اومدم نظر بزارم باز نمی شد خلاصه .... ما مکافاتمون زیاده!!!!
خب
امیدوارم که تو امتحانتون قبول بشین.
بازیه جالبیه !
بهترین فیلمتونو ندیدم
چه جالب منم تا حالا هیچ دوست صمیمی نداشتم جز آقامون!!! البته آقای آینده مون
بهترین درس مگه درس هم بهترین داره؟
الهی دور عمادم بگردم که سمجه !
صحنه هایی که شما دید از تصادفات و.... به حق وحشتناک ترینه ...
خب چرا اون موقع رفتین که آنی خانوم حالشون خوب نبوده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شما هم عجب غذایی رو دوست دارین ها! فسنجون و خدا ازتون نگرفته که
دکتر عجب اعتماد به نفسی دارید خوش اخلاق!
بنده های خدا چه غذایی درست کرده بودن که انقدر بدمزه بوده؟
دایی تون هم که.....
روزی که نتایج کنکور اومده برای شما باید هم شیرین بوده باشه چون دکترین دیگه
وقتی نتیجه کنکور من اومد من تو اتوبوس بودم داشتم میرفتم فرهنگسرای هنر مامانم بهم گفت از پشت تلفن
می خواستم همون وسط زار بزنم
من عاشق والیبالم
تاثیر گذارترین فرد : پدر مادر
خواننده ؟ حالا بگید ما به کسی نمیگیم !
دکتر جان شطرنج که خوب بازیه ولی حکم بهتره کتاب بهترین هدیه ست
واسه کارت سوخت هم خوب کاری کردید
حق خودتون بوده
چقدر طولانی شد
...

سلام مهندس
خواهش میگردد!
خوب دیگه شما خودتونو راحت کردین بازیو همین جا انجام دادین رفت!

آفاق یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 06:21 ب.ظ http://mafghood.blogfa.com

کادوئی که دوست دارم بهم بدن: تراول!! و بعد از اون کتاب

این شعار بود...کتاب ‌رو عرض می‌کنم


شیرین‌ترین روز عمرم: روزی که نتایج کنکور اومد: جوون و جاهل بودیم دیگه٬ نمیدونستیم چه بلائی داره سرمون میاد! یادمه نشستم همه روزنامه رو گشتم و اسم همه همکلاسهای آینده رو درآوردم!!

ازدواج چی‌؟ مرد ایرانی‌ بودن یعنی‌ همین!!!

تکذیب میکنیم
یکی از بهترین کادوهای تولدی که تا حالا گرفته ایم کتاب «دائی جان ناپلئون» است که خواهر آنی لطف فرمودند.
راست میگیا من ازدواج هم کرده ام! :دی

رهــــا یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:34 ب.ظ http://rad6718.wordpress.com

بازی های جالبی بود....مخصوصا دومی که آنی جون گفتن...خیلی دلم میخواد بازی کنم ولی هرچی فکر میکنم چیزی یادم نمیاد که ازش پشیمون باشم
بالاخره معلوم شد اون سوالا تو امتحان پره هم بودن ؟
اگه دیر شد ببخشید تو گوگل ریدر خوندم الان دارم نظر میدم!!!!

ممنون
پس شما دیگه از من هم پاستوریزه ترین!
این سه تا که نبودن
خواهش میشود
شما نظر نگذاشته هم برای ما قابل احترامید

یک دانشجوی پزشکی یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:03 ب.ظ

سلام.در مورد اون سوال تو وبلاگ آنی خانوم خصوصی گذاشتم.

سلام
آنی که الان سر جلسه بیمه است
من هم دارم میرم سر شیفت
وقتی اومد انشاءالله که میبینه
به هر حال ممنون (من که هنوز پسوردشو ندارم!)

پروانه یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:26 ق.ظ http://www.razeghi68.blogfa.com

آدما خودشونم نمی دونن چی می خوان اما همه می دونن چی نمی خوان.
فقط این جمله به ذهنم رسید.

ببخشین این جمله به کجای مطلب من ربط داشت؟!
به هر حال ممنون از حضورتون

دکتر بارانی یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:32 ق.ظ http://hedie66.blogfa.com

ملنا!!بچه ها

ملنا که یه چیز دیگه است!!!

دکتر بارانی یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:30 ق.ظ http://hedie66.blogfa.com

اهه..
سلام بلیکم!!
نظر مدیسا رو خوندم یادم افتاد یه چیزیو از قلم انداختم اومدم بگم و برم
مانا رو استاد روانپزشکیه ما به بچه هی استاجر پیشنهاد کرده بود نگا کنن .. همه هم تعریف میکردن ازش... به من که فقط تعریفاش رسید نه خودش
راستی غرور و تعصب هم نگا کنیدا.. ما که خوشمان آمد!!
نتایج کی میاد جناب دکتر؟

سلام
میخواین آدرس بدین بفرستیم :دی
غرور و تعصبو کتابشو خوندم اما فیلمشو ندیدم کتابش هم اینقدر پیچاپیچ نوشته بود که زیاد ازش سر در نیاوردم!
کلید اولیه اومده
من که از همون اول گفتم انشاءالله سال دیگه!!

یک دانشجوی پزشکی یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:29 ق.ظ

الآن شما عذاب وجدان گرفتین؟!خدمت برادرتون هم رسیدیم.چه پدر مهربونی.ایشالله که عمل خوب می شه عماد کوچولو حالش خوب می شه.

نه بابا عذاب وجدان کیلوئی چنده؟ :دی
ممنون

یک دانشجوی پزشکی یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:27 ق.ظ

سلام.خوب من هنوز پره ندادم نیم تونم نظر بدم.من نواندیشان نخوندم.ولی راستش دروغ چرا پارسیان وگاید رو خوندم بعضی هاش رو.به نظر من تو بعضی درسها پارسیان خوب نوشته بعضی ها گاید بعضی ها نکات برتر.نمی شه موسسه ای گفت.ولی باز هم از دوستانی که امسال رزیدنتی رو قبول می شن بپرسین همون آدرسی که داده بودم اونها شاید بتونن خوب راهنمایی کنن.
8 جد خوش اخلاق ترین خودتون؟!من فکر کنم باید تو صف وایستین!
12-واقعا همه همکلاسی ها رو اسمشون رو درآوردین؟!

سلام
به هر حال ممنون از نظرتون
بعد از کی توی صف وایستم؟!
آره دیگه از ذوقم نمیدونستم چکار کنم
کاغذشو هنوز نگهداشتم

medisa شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:59 ب.ظ

kheili vaght pish dide budam!!dorane dabirestan

بابا فیلم بین!
پس خوب یادت مونده!

نارسیس شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 07:42 ب.ظ http://drnarsis.blogfa.com

سلام.چطورین.فکر کنم ۲ماه پیش براتون نظر دادم.گفتم همولایتی تونم وبا دیدن وبتون کلی توی این خوابگاه دور از ولایت خوشحال شدم.حالا خودم وب دارم خوشحال میشم بهم سر بزنین.و اگه خواستین تبادل لینک داشته باشیم

سلام
همکار عزیز از خطه یزد
ممنون که بهم سر میزنین
اما در مورد لینک اول باید وبلاگتون چند وقتی رصد بشه!
همین دو سه روز پیش چندتا از لینکامو پاک کردم چون دیدم واقعا مطالبشون به وبلاگ من نمیخوره

محبوبه شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 06:56 ب.ظ http://yaghootekabood.mihanblog.com

سلامخوبین
اشتباه بود کارتون ایکیو سان بود دییییییییییییییییییی
پسرتون عمل شد؟

سلام
درسته حق با شماست من اشتباه کردم :دی
نه هنوز

با اجازه بزگترا عروس گلتون هستم!! شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:57 ب.ظ http://www.miss-atishpare.blogsky.com

هرچند منم میدونم عمل ساده ایه اما خوب آقامونه دیگه!!

ممنون از همدردیتون اوهو .... اوهو ....

دکتر بارانی شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:20 ق.ظ http://hedie66.blogfa.com

سلام دکتر جان خدا قوت
میگم جدی ممکنه سوالای دستیاری با پره یکی باشه؟
میگما اون سری که غلط املایی داشتم خوابم میومد .. ولی این بار خوابم نمیاد.. یه لطفی کن ۲۰ منو رد کن بیاد...از اثرات دوری از درس و کتابه
راستی اومدم بگم عیدتون پیش پیش مبارکا باشه لفطا(همون لطفا!) واسه منم دعا کنید باشه؟؟
عماد جان حالش چه طوره؟
به آنی جان هم سلام ویژه برسونید
(گیرم کامنت مرحوم یه چیزی بود تو همین مایه ها)
من پارسیان دانش واسه داخلی رو خریدم ولی هنوز نخوندمش پس نظر نمیدم
شاد باشید یه عالمهههههههه

سلام
چی بگم؟ توی این کشور ما دیگه هر چیزی ممکنه!
تو خودت نمره بیستی ....!!
ممنون

دکتر بارانی شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:10 ق.ظ http://hedie66.blogfa.com


کلییییییییییییییییی حرف دل زده بودم پس کوووووووووش
من که کد رو درس زدم که
از رو نمیرم من

ما که ندیدیم
دوباره بنویس پلیز!

medisa جمعه 14 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:47 ب.ظ

slm aghaye doktor!!!!!
khaste nabashid az mtehano ina!eishalla mirid residenti
MALENA ghashang bud vali yekam vahshatnak bud!chi kar kardan ba malena bade raftane shoharesh
esme un khanande ro ham yavashaki bgid dg
amale emad jan ham eishalla khub pish mire

سلام
قبلا دیده بودیش یا من که گفتم رفتی پیداش کردی؟!
اتفاقا اون صحنه یکی از بامعنی ترین صحنه های فیلم بود چون مردمی اونو کتک زدند که خودشون به این کار وادارش کرده بودند
الان هم وقتی یادم به فریادهائی که مالنا با تن زخمی میزد میفتم بدنم میلرزه!

سارا جمعه 14 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:45 ب.ظ http://saturn64.blogsky.com

اولین باره که تو وبلاگت گفتی اومدی ماهشهر یا من نخوندم؟؟؟
کنجکاویه ولی میتونم بپرسم واسه کار اومدی ماهشهر یا مسائل شخصی!!!!؟؟؟؟
مرسی که با وجود فیلتر بودن سر زدی
بای

دست شما درد نکنه!
همونوقت برات نوشتم
تو هم اومدی خوندی و گفتی چه قلم شیرینی داری (یا یه همچین چیزی) یادت رفت؟
خوب اسم پستش سفرنامه ماهشهر بود برو پیداش کن!

زبل خان جمعه 14 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:41 ب.ظ

این ای دلمممممممممم که برای نظرم نوشتید یعنی چی؟؟

ملا لغتی شدیا!
خوب نوشته بودی رودل نکنی!!

لیلیوم جمعه 14 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:29 ب.ظ http://pinkliliom.blogfa.com

سلام
از اینکه فکر کردی سرکاری متاسفم
آدرس جدید وبلاگم (آخه چندتا دوست پسر) رو واست میزارم.

اگه میشه در مورد آزمون دستیاری کمی واسم توضیح بدید.
متشکرم

سلام
خوب آخه خبری نشد دیگه!
حالا عوضش کردی چرا؟
هیچی آزمون دستیاری آزمونی است که پزشکان عمومی در آن شرکت میکنند و بعد مثل کنکور انتخاب رشته میکنند تا بعدا حدود یک هشتم آنان در رشته های مختلف تخصص قبول گردند

محبوبه جمعه 14 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:32 ب.ظ http://yaghootekabood.mihanblog.com

سلام خوبین؟
جالب بود پس تا برنامه ی بعد
یاد چی افتادین؟

سلام
ممنون
فکر کنم آخر کارتون معاون کلانتر بود!

یک دانشجوی اقتصادی جمعه 14 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:13 ب.ظ

سلام
این بازی همون بازی هست که من ابداعش کرده بودم
کم کم باید بدیم این بازی رو به اسم من تو کتاب گینس ثبت کن...

سلام
آره دیگه
خوب ثبتش نکردی دیگران به اسم خودشون ثبت کردند!

مرجان جمعه 14 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:20 ب.ظ

سلام
خوب خسته از امتحان نباشید.

سلام
سلامت باشین

ریحان جمعه 14 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:08 ب.ظ http://dr-reihan.persianblog.ir

منم موافقم... از این هفته شروع کنم...اگه جزوه های خوبی داشتین به منم بگین . البته نو اندیشان رو من زنگ زدم به آموزشکاهش ...قیمتش خیلی گرون بود(۸۰۰ تومن فقط برای کودکان) . گزینه های ارزون تری بگین.
راستی! داخلی پارسیان دانش به نظرم خیلی خوبه. مخصوصا برای شروع.

قیمتو مطمئنین؟
من دو سال پیش همه شو خریدم ۳۹۰

زبل خان جمعه 14 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 06:35 ب.ظ

راستی اینو بگم برم.....خواهرم میگفت کل کار حفاظتی امتحان این بوده یدونه از این خواهران بسیجی وایساده دم در وکارتا رو چک میکرده...با دوستش جلوی این خانوم بسیجی وایساده وبدن که راستی این دفعه سوالا رو چند خریدی..؟؟..اون دفعه که نشد...
اونم میگفته اون دفعه دوتاکلیه هامو دادم دیگه این دفعه پولی برام نمنده وبد....

وا
پس حالا دیگه دیالیز میشه؟! :دی

زبل خان جمعه 14 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 06:18 ب.ظ

تو جواب نظراتون برای برادرتون گیگیلی یعنی چی؟؟؟

من گفتم؟
لابد منظورم گیلیلی بوده!!

قهوه ای جمعه 14 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 05:18 ب.ظ http://drqahvehi.blogfa.com

در مورد جزوه: جزواتت مال 2 سال پیشه،فکر کنم اونموقع گرجی داخلی رو میگفته،اعصاب رو شاه بیگی میگفته ولی الان فرق فوکوله!کل نواندیشان رو دکتر کرمی میگه.در ضمن کلی رفرنسها زیر و رو و جدید شده و فکر نکنم جزوه هات دیگه بدرد بخوره!!در نهایت باید عوض کنی.
اما در مورد انتخاب موسسه:بنظر من کاملا سلیقه ایه.هر کی با یه موسسه حال میکنه!
مثلا یکی از دوستان چندسال با یه موسسه خوند و قبول نشد،موسسه اش رو عوض کرد قبول شد!بعد زنگ زده بود به موسسه قبلی نفرینشون کرده بود و گفته بود شما سالها منو به خاک سیاه نشوندید!
درحالیکه خیلیها با همون موسسه قبول شدن!
میدونی که اکثر جزوات نواندیشان دست نویسه،مثلا خیلیها از دست نویس بدشون میاد.میگن تایپی بهتره!
نظرات خیلی متفاوته،باید خودت ببینی کدوم جزوه رو میپسندی!

ایول بابا
پس حسابی آمار همه شونو داری!

قهوه ای جمعه 14 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 05:15 ب.ظ http://drqahvehi.blogfa.com

به نظر من که خوب کردی بابت بنزینه!یک مو از خرس کندن غنیمته.در ضمن از لحاظ شرعی هم من فتوا میدم که مباح است!چون پولشو داده بودی!

خوب خدا رو شکر که از نظر شرعی هم خیالم راحت شد دیگه!!

دکتر نفیس جمعه 14 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:07 ب.ظ http://drnafis.blogfa.com

سلام
رسیدن بخیر
اینجا بچه های پره می گن نبوده! پای خودشون
آرزوی موفقیت دارم
میشه هر تصمیمی واسه دستیاری گرفتین به من هم بگین ؟ اگه قانون عوض نشه منم سال دیگه در خدمتشونم!

سلام
من که جائی نرفته بودم!
ما در خدمتیم

زبل خان جمعه 14 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:46 ب.ظ

ما هم برای ماشین دوتا کارت سوخت اومد یعنی دوب رابر...البته بعدها نمی دونم کی فهمیده وبده که یکیو باطل کردن...
ماهم پدرجان کارت سوختو یه بار جا گذاشتن اونم پمپ بنزین بین شهری تو مسافرت..هی میگفتم اونجا جا گذاشتید باور نکردن مجبور شدیم برگردیم وکل بنزین رفت هواااا
کلی کارمون وبد که زنگ بزنیم این ورو اون ور برای اینکه خبرمون بدن..اخر دیگه شماره پمپ بنزینه رو یافتیم وگفتن اونجاس..اول فکر کردیم تو هتلی جایی جا گذاشتیم..درسته از ماشین نمیاریم بیرون ولی دیگه به همه چی فکر کردیم..

جالبه
تقریبا ماجرای شما هم مثل ما بوده!

زبل خان جمعه 14 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:41 ب.ظ

راستی چه خبر از برادر تازه عقد کرده که گفتید زوده واینا...؟؟خوبن؟؟ راضین؟؟

همونطور که آنی قبلا نوشت خونواده عروس بیشتر به جشن عقد اهمیت میدادن تا عروسی
الان هم معلوم نیست بخوان عروسی بگیرن شاید تا چند وقت دیگه یه مشهد برن و گیلیلی و ....

زبل خان جمعه 14 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:38 ب.ظ

تو پروفایل نوشتید..تیرماه

اما روزشو که ننوشتم!

زبل خان جمعه 14 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:33 ب.ظ http://zebelestan.wordpress.com

تلخ ترین خاطره: مرگ برادرم ..
چراااا///؟؟؟



بهترین خاطره ازدواج یا تولد عماد نبوده؟؟

خوب دیگه
نه!!

زبل خان جمعه 14 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:26 ب.ظ http://zebelestan.wordpress.com

خوش اخلاقترین آدمی که تا حالا دیدم: خودم!!!
رو دل نکنید..؟؟
خوب البته اول انی خانوم .
بعد من
حالا می تونیم شما رو در جایگاه سوم بذاریم...

آی دلمممممممممم!!!!!

زبل خان جمعه 14 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:23 ب.ظ http://zebelestan.wordpress.com

کجا قرار بود برید؟؟

حالا که نرفتیم!

زبل خان جمعه 14 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:21 ب.ظ http://zebelestan.wordpress.com

شما هم سینما پارا دیزو رو دیدی ..خیلی فیلم طولانی وقشنگیه...زندگی جالبیه...
دوست هم ما با وجود انگشت شمار نبودن دوستانمان که از هر قوم وقبیله ای داریم ولی خوب صمیمی که شما تعریف کردید نداریم..
منم ژنتیک رو علاقه ای وافر داریم (جملمو حال کنید)..شاید به خاطر استادش..

آره واقعا فیلم قشنگیه
از یه بنده خدائی گرفتمش هرکار کردم نشد رایتش کنم درنهایت مجبور شدم روی فیلم وی اچ اس ضبطش کنم!

زبل خان جمعه 14 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:19 ب.ظ http://zebelestan.wordpress.com

من جزوه های سروش فرزانگان وپارسیان دانش رو دیدم..از فونت ومدل سروش بیشتر خوشم میاد یعنی ادم بیشتر تمایل به خوندن داره ولی استادای پارسیان تخصصی تره یعنی سروش خیلی از درساش دست یه نفره البته شاید امسال عوض کرده باشه...
نگید جوجه تو بشین علوم پایتو بخون تو اینا رو از کجا میدونی...
اخه من به پای خواهرمان دنبال جزوه وانتخابش بودیم..

اختیار دارین
پس من باید بین تخصصی بودن و ایجاد تمایل یکیو انتخاب کنم آره؟!

زبل خان جمعه 14 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:15 ب.ظ http://zebelestan.wordpress.com

به ترتیب نظر میدم ..با روش ما اشنا هستید که...

ماهم سوالامون همین جوری بود ..اصلا یه چیزای مسخره ای داده بودن مثلا امار این در ایران چنده ؟....
ابجی خانوم ماهم گفت اون دفعه خیلی سوالاش منطقی بوده ولی این دفعه فقط میخواستن بچه ها نتونن بزنن....
میگفت پارسال کشکی بوده سوالا امسال منطقی وخوب..پدرشوهر ابجی خانوم فوق نوزادانه میگفت متابولیسمو نخون که یادت میره و فایده نداره ..میگفت اورده بودن...

درمورد درس خوندن اگه مثل من نباشید که جوش فقط یه ماه جوگیر باشید ویه ماه اخرم دوباره یادتون بیفته...

خوب پس همین جوری بوده اما همینها نبوده

کاکامی جمعه 14 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:07 ق.ظ http://narcist.blogfa.com

سلام. ایشالا که این دفعه قبولی. آخه چقدر دعا کنیم ما !
آخرش تصمیم گرفتید عمل بشه؟ گناه داره

سلام
ممنون
باور کن الان بیشتر گناه داره که شبها نمیتونه راحت نفس بکشه

مهرناز جمعه 14 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:56 ق.ظ http://www.scare-crow.blogfa.com/

من وبلاگتون رو میخونم هااااااااا! اما نظر دادنم نمی اومد! بعد از این اعتراف خیلی نظرم اومد دیگه!
کاش حد اقل با اولیه 30 لیتری بنزین میزدین!
من موندم همه ی شما دکترا یک هو امسال تصمیم گرفتین امتحان رزیدنتی بدین! این بنده خداهام حق داشتن خوب
عماد هم خوب میشه! اونم خیلی خوب! به زودی!

سلاااام
چه عجب
همین دو سه روز پیش بود که به آنی گفتم دیگه خبری از مهرناز نیست و باید بگردم آدرسشو پیدا کنم از توی کامنتهای پستهای قبلی
چه کار خوبی کردی که اومدی

[ بدون نام ] جمعه 14 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:00 ق.ظ

دکتر ربولی جون با این سبک درس خوندن 100 سال دیگه هم قبول نمیشی
1سال باید همه چیز را کنار بگذاری!و اگر نه خودت را خسته نکن!

چرا آی پی تون برام آشنا نیست؟!

بهار جمعه 14 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:12 ق.ظ http://ghoghnostarin.persianblog.ir

سلاممممممممممممممم

در مورد قسمت 20 همون علم بهتر است یا ثروت دیگه
18: چرا اخه؟؟؟ من هروقت مخم هنگ میکنه فقط شطرنجه که یک حال اساسی بهش میده

علیکککککککککک
خوش اومدین
من گفتم به عنوان یه ورزش قبولش ندارم نگفتم چیز مزخرفیه که!

زندگی جاریست... جمعه 14 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:39 ق.ظ http://parvazz.wordpress.com/

سلام
ایشالا که قبول میشین
داداشتون چرا فوت کردن؟ خدا رحمتشون کنه
در مورد کارت سوخت هم نگران نباشین. اون روز اخبار می گفت برای یک نفر کلی کارت سوخت صادر شده بود و ایشان کسی نبود جز قاچاقچی سوخت!!!! شما که خودتون استفاده کردین و پولش رو دادین و سوئ استفاده هم نکردین.
ایشالا هم عمل عماد کوچولو بخوبی و خوشی انجام میشه.

سلام
ممنون
شرمنده اما نمیخوام درباره اش حرف بزنم
نه دلیلی نداره که نگران باشم
ممنون

[ بدون نام ] جمعه 14 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:11 ق.ظ

من براتون خصوصی توضیح دادم...

شرمنده اما عمومی اومد خودم پاکش کردم!

×بانو! پنج‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:04 ب.ظ http://delneveshteha-007.blogfa.com/

ممنون
من منکر هر گونه تشابه عنوانی با پست شما میشوم! اینم مدرکش [چشمک]

خواهش
کو مدرکش؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد