جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۴۳)

سلام: 

۱. یه پیرزنو آوردند و گفتند توی خونه فشارشو گرفتیم بالا بود٬ فشارشو گرفتم و گفتم: ۱۵ است. 

همراهش گفت: لطفا از اون دستش هم بگیرین! گرفتم٬ باز هم همون حدود بود. گفتند: توی خونه ۱۸ بود! گفتم: الان که ۱۵ است. پیرمرده که همراهش بود نشست و گفت: فشار منو هم میگیرین؟ گرفتم٬ ۱۶ بود. به بقیه شون گفت: فشار منو درست گفت!! تشکر کردند و رفتند بیرون٬ چند دقیقه بعد بهیار مرکز اومد تو و گفت: ببخشید میشه فشارسنجتونو قرض بگیرم؟ یه پیرزنو آوردند و اصرار دارند که من فشارشو بگیرم! 

۲. به خانمه گفتم: بچه تون اسهال داره؟ گفت: نه فقط از صبح داره تند تند میره دستشوئی! 

۳. پیرزنه گفت: چندتا از برگ های دفترچه بیمه مو مهر کن٬ دارم میرم مسافرت میخوام اگه اونجا حالم بد شد برم پیش متخصص. گفتم: حالا کجا میرین؟ گفت: کربلا! 

۴. پیرمرده گفت: من زخم معده دارم٬ ما قدیمیها به زخم معده میگیم بواسیر اما انگار شما دکترها بهش میگین درد مفاصل!!! 

۵. بهیار مرکز اومد تا برای گلودردش یه نسخه بنویسم٬ گفتم: آمپول میزنین؟ گفت: نه! مریضها که پشت در بودند شروع کردند به خندیدن و گفتند: دُیدُر خوش سیزَن نیزَنه! (ترجمه: دکتر خودش آمپول نمیزنه!) 

۶. پسره میگفت: من معده ام درد میکنه لطفا برام چندتا قرص جوندگی بنویسین! 

۷. به پیرزنه گفتم: باید برین آزمایش. گفت: نمیتونم برم پاهام خیلی درد میکنهُ دفترچه مو مهر کن برم شهر پیش متخصص! 

۸. خانمه گفت: سوزش ادرار دارم٬ گفتم: میتونین یه آزمایش بدین؟ گفت: برای چی باید آزمایش بدم؟! 

۹. پیرزنه گفت: شانه و زانوم درد میکنه و داشت به طرف راست بدنش اشاره میکرد٬ گفتم: فقط طرف راستتون درد میکنه؟ گفت: شانه ام فقط طرف راست. گفتم: زانوتون چی؟ گفت: اون هم فقط طرف راست! 

۱۰. پیرزنه گفت: سرم خیلی درد میکنه بیا دست بکش ببین!! 

۱۱. به خانمه گفتم: بچه تون میتونه قرص بخوره یا براش شربت بنویسم؟ گفت: قبلا که میتونست حالا رو نمیدونم! 

۱۲. پیرزنه داروهاشو که گرفته بود آورد و گفت: این شربت که برام نوشتی که خیلی کوچیکه٬ یه بزرگترشو نمی نویسی؟! 

۱۳. پیرزنه جعبه داروهاشو آورد تا از روشون براش بنویسم بعد گفت: همه جعبه قرصهای امسالو جمع کردم تا برای چهارشنبه سوری آتیش بزنم ببینم درد و مرضم میره؟! 

۱۴. باز هم خاطره آماده دارم اما امسال توی تعطیلات عید برام شیفت نگذاشتن عوضش همه تعطیلاتو آنکالم و میترسم خاطره برای آپهای بعد کم بیارم! 

امیدوارم بهم زنگ نزنن. 

توی نوروز امسال ۴-۳ روز آنکال بودم و فقط ۲ ساعت رفتم مریض دیدم

نظرات 24 + ارسال نظر
نگران آینده دوشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:44 ق.ظ

سلام.خیلی باحال بودن به خصوص مورد 4.

سلام ممنون

من(رها)! جمعه 5 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 08:17 ب.ظ http://nemidoooonaam.blogfa.com/

محمدجواد جمعه 27 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:21 ب.ظ http://arsha73.blogfa.com

فاطمه جمعه 27 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:00 ب.ظ http://whitehour.persianblog.ir/

میخونم میخندم برا بقیه هم تعریف میکنم.
خیلی جالب هستن

شما لطف دارین
ممنون

سیب پزشکی جمعه 27 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:01 ب.ظ http://www.medapple.com

دکتر جان براتون آرزوی سالی خوب و خوش و پر از موفقیت دارم. سلامت و پیروز باشید

ممنون من هم همینطور

لژیونلا جمعه 27 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:32 ق.ظ

سلام. انگار دیر رسیدم
این بار هم اکثرشون خوب بودن.
ایام عید و سال تحویل هم کشیک هستم.
سال نو رو پیشاپیش بهتون تبریک میگم.

سلام اشکالی نداره
ممنون
واااااای!! دیوار کوتاهتر پیدا نکردن؟
ممنونم و همچنین

نسیمه جمعه 27 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:23 ق.ظ http://nasimesamani.blogfa.com

ببین دکتر من تصمیم گرفتم اگه تو شهرکرد به پست یه دکتر خوردم اول بپرسم شما ربولی حسن کور نیستید؟ اگه فحشم ندادو بیرونم نکرد و خندید یه راست از مطبش خودم می یام بیرون...می ترسم سوژه شم خوب

یه راه دیگه هم هست
اگه رفتین مطب یه دکتر و بعد دیدین مطلبتون اینجا نوشته شده میفهمین که من بودم!!

neda پنج‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:58 ب.ظ

morede 1 un piremarde vaghean kheili...bude
ba harfashun engar mikhan savade adamo bebaran zire soal
motasefam barashun

شما لطف دارین اما من دیگه عادت کردم

دکتر پرتقالی پنج‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:22 ب.ظ http://dr-orange.blogfa.com

ادبیات مریضای پیرتر خیلی جالبه، یه پیرزنی داشتیم زمان طرحم که هفته یی یکبار میومد درمانگاه تا میومد پیش هر دکترخانومی اونو می بوسید و می گفت ان شالله آب دهنت واسه شوهرت مثل طلا باشه .....

موافقم
اما خودمونیم دعای بهتری نبود که بکنه؟!

مژگان امینی پنج‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:31 ب.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

من تصمیم گرفتم دفترچه قسط ها را آتش بزنم ولی باید تا چهارشنبه سوری بعد صبر کنم.

امیدوارم زودتر وامتون تموم بشه
به ما که برای وام خرید خونه یه کارت عابر بانک دادند که هر ماه پول بریزیم توش و اونها برش دارند

صـُـب چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:29 ب.ظ

حالا پیرزن! چه فرقی می کنه! جفتشون پیرن دیگه!

خدائیش پیرمردها قابل تحمل ترن

dentist چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:12 ب.ظ

براوووووووووووو خیلی باحالی دکتر.هم خودت هم خاطراتت.
ازهمه باحالتر 13 بود

ممنووووووووووووووون
باز هم تشریف بیارین

مریم چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 06:40 ب.ظ http://jadehayeman.blogfa.com

البته عذر میخوام غیژ غیژ نه قیژقیژ! من عادت دارم کلماتو همیشه تو فرهنگ لغتم چک میکنم شاید یه وسواسه ولی به هرحال یه عادته!

کار خوبی میکنین
راستشو بخواین من هم نمیدونستم اینطوری نوشته میشه

مریم چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 06:18 ب.ظ http://jadehayeman.blogfa.com

من میخوام درس بخونم!!!صدای نی نی کوچلو نمیزاره وهمینطور قیژقیژ صدای در اتاقش! درضمن یه چیزی این مردم ولایتتون کپی مردم ولایت ما هستند ومثل اینکه به شمام خیلی لطف دارند وبه بهیارشهرتون اه ببخشید شهرستانتون خیلی اعتماد به نفس میدن!

حالا کجاشو دیدی خاله؟
تازه اولشه
واقعا؟ مگه ولایت شما کجاست؟ اینو که درست گفتین!

صـُـب چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:47 ق.ظ http://drmorning.blogfa.com

آخی اون پیرزنه که می خواسته بره کربلا
میگم اون پیرمرده واسه چهارشنبه سوری برنامه ریزی داشته اونوقت ما جوونها... نمیشه ما رو بهشون معرفی کنین واسه سال بعد برنامه ی چهارشنبه سوری خبرمون کنن؟

آره
تا اونجا که من یادم میاد اون هم پیرزن بود!

محمدجواد چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:04 ق.ظ http://arsha73.blogfa.com

سلام دکترجان!!!!!!!
به به من عاشق این جور پستا هستم واقعا مریضاتون سرحالن....
دکتر الان ساعت 2 هست تا الان داشتیم 4 شنبه سوزی بازی می کردیم خیلی حال داد محله رو ترکوندیم و چندتا کشته دادیم.

سلام
ممنون
چندتا کشته؟!

دخترک چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:30 ق.ظ http://daryaye872000.blogfa.com

یه مدت باهاتون قهر بودم ونیومدم وبلاگتونو بخونم اما دلم تنگیده بود واسه خاطرات خنده دارتون واسه همین اومدم کلی خندیدم مرصی

وا چرا؟

مهندس آکله سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:41 ب.ظ http://mohandesakele.mihanblog.com

در خلال خوندن این پست یه سوال برام پیش اومد. بهیار که خودش به همه آمپول میزنه آمپول بهیار رو کی می زنه؟؟ البته من بسیار زیاد دیدم کسایی که به خودشون آمپول می زنن. الله اکبر...

اینجا هم معمولا خودشون میزنن

زبل بانو سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:37 ب.ظ http://zebelestan.blogsky.com/

شایدم ما به زخم معده میگیم اریتمی...فک کن..

یعنی خداییش چرا اینقدر مریضاتون جالبن ؟؟!!...
بریم کربلا متخصصاشو ببینیم...

خوب مادره که نرفته دستشویی ببینه بچش اسهال داره یا نه ..تازه ازش نپرسیده که خوب حیا داشته..وارد مسائل شخصی فرد نشده...
شما بلد نیسیتید فشار بگیریدو امپول بزنید واسه چی 7 سال درس خوندید هان..؟؟؟!!!!

پس شما به چی میگین آریتمی اگه به زخم معده نمیگین؟!!

مرجان سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:42 ب.ظ

۱-چقدر حساس!
۲-چه جالب!
۳-اوه اوه.اینجا اگه از شهری به شهر دیگه بری کلی غر میزنن کربلا بری که لابد میندازنت بیرون !
۴-وووووووووووووووووووووووی خیلی باحال بود.این طنز سال شه خوبه!
۵-مگه شهر کردیها ترکی حرف میزنن؟!آها الان دوباره خوندم با ترکی فرق داره!!!
۶-قرص جوندگی!!!
۷-
۸-
۹-اخیییییی
۱۰-اینم اخییییی
۱۱-تکراری بود که!
۱۲-چشم!
۱۳-
۱۴-از خداتون باشه که تو عید براتون شیفت نذاشتن!
منظورتون نوروز پارسال بود دیگه؟!

ممنون از نظرتون
منظورم هم نوروز امسال بود هنوز که سال عوض نشده که!

اکبر سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 06:55 ب.ظ

امان از این پیرزن ها!!!!!

امان!!!!!

دلژین سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 05:16 ب.ظ http://drdeljeen.com

4-
7-این متخصص متخصص گفتنشون منو کشتهههه
13-آخییییییییی بیچاره

ممنون که به من سر میزنین
بعضی ها رو که میبینم متخصص شدن آی حرص میخورم!
آخه از اونهائی بودن که آی کیو ....
بی خیال!!!

بچه مهندس سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 04:56 ب.ظ http://nimchemohandes89.blogfa.com

سلام دکترجان ایندفعه زود اومدم چه قدر پیرزنای شهرتون بامزه ان خوب شاید جعبه قرصها رو بسوزونبم مریضیامون خوب بشه من که تا حالا امتحان نکردم ولی حتما امتحان میکنم چه قدر بده یه بهیار خودش آمپول نزنه مگه آمپول ترس داره مثل همیشه جالب بودن منتظر بعدی هاش هستیم

سلام خوش اومدین
نمیدونم حالا شما هم امتحان کنین و نتیجه رو به ما هم خبر بدین!

آیدا سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:36 ب.ظ http://1002shab.blogfa.com/

شماره نه و ده و دوازده و سیزده کلا انگار هر چی پیرزن باحال تو شهرتون هست میان پیش شما

ممنون
البته توی شهرستانمون نه شهرمون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد