جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۴۶)

سلام: 

۱. میخواستم برای یه بچه یک ماهه نسخه بنویسم که مادره دفترچه خودشو داد. گفتم: هنوز برای بچه تون دفترچه نگرفتین؟ گفت: خدا نکنه! 

۲. داشتم از خانمه شرح حال میگرفتم که گفت: پاهام اصلا باد نمیکنه اما ورم میکنه! 

۳. خانمه بچه شو آورده بود خونه بهداشت و از بهورز براش یه شربت گرفته بود اما خوب نشده بود و آوردش پیش من. گفتم: چه شربتی بهش دادین؟ گفت: از همین شربتهای خانم «....ی»ی!  

(توضیح: به جای .... باید فامیل خانم بهورزو بگذارین که چون حرف آخرش ی بود اونو نوشتم)

۴. پیرزنه گفت: کمرم اونقدر درد میکنه که انگار دقیقا از یه ساختمون ۱۲ طبقه افتاده ام پائین! 

۵. بهیار مرکز بهم گفت برم یه مریضو که به پاش ضربه خورده ببینم. رفتم و بهش گفتم: ناخنتون سیاه شده٬ به زودی می افته. گفت: افتاده٬ الان خودم چسبوندمش!! 

۶. پیرمرده گفت: دفعه پیش برام قرص سنگ نوشته بودین مگه توی معاینه فهمیدین سنگ بدنم کم شده؟! یه نگاه به نسخه قبلیش کردم که دیدم براش قرص آهن نوشته بودم! 

۷. (۱۶+) مرده زنشو نصف شب با خونریزی شدید آورده بود. بهیار مرکزو صدا کردم فورا یه رگ ازش بگیره تا بقیه کارهاشو بکنیم. به محض اینکه شوهره رفت بیرون بهیار صدام کرد و گفت: این خانم میگه امروز خودم توی خونه «سقط» کردم اما شوهرم نفهمه چون اصلا نمیدونست حامله شده بودم. به شوهرش گفتم: خانمتون باید بره بیمارستان. گفت: چرا؟ گفتم: لازمه. فرم ارجاعشو نوشتم و دادم به راننده آمبولانس. چند دقیقه بعد دیدم راننده توی مرکزه. گفتم: پس مریض؟ گفت: شوهرش گفت میبرم لباسشو عوض کنه و بیاد. وقتی دیدم خیلی طول کشید راننده رو فرستادم دنبالش اما برگشت و گفت: اصلا چنین آدرسی وجود نداشت!  (ببخشید طولانی شد) 

۸. پسره میگفت: من چند روزه که توی آفتاب هیچ مشکلی ندارم اما هروقت میرم توی سایه حالت تهوع پیدا میکنم! 

۹. مرده دفترچه پسرشو آورده بود و میگفت: معلوله و نمیتونه راه بره نسخه شو بنویسین.  گفتم: مشکلش چیه؟ گفت: کدوم معلولیته که هیچ درمانی نداره؟ و وقتی دید من هیچ جوابی نمیدم گفت: نرمی استخون دیگه! 

۱۰. خانمه نصف شب با حالت پریشون بچه شو آورده بود و میگفت: چندتا دونه سفید توی دهنش زده آوردمش ببینین یه وقت نکنه برفک باشه؟!! 

۱۱. خانمه میگفت: با تب بر و پاشویه دمای بدن بچه مو میاریم پائین اما از ۳۵.۵ پائینتر نمیاد و به محض اینکه ولش میکنیم سریع میشه ۳۷!! 

۱۲. مرده میگفت: توی خونه هم خشک کن خوردم هم چرک خشک کن! 

۱۳. یه بچه ۴-۳ ساله جلوتر از مادرش اومد تو درحالی که کلاهش دستش بود. مادرش دفترچه شو هم داد دستش و گفت: اینو بده به آقای دکتر. بچه اومد جلو٬ بعد یه نگاه به هردو دستش کرد و بعد کلاهشو داد دستم! 

۱۴. به خانمه گفتم: دفترچه تونو مهر کردم تا برین پیش متخصص. اگه لازم بود همونجا براتون عکس مینویسن. گفت: بعد عکسو بیاریم پیش شما یا نشون همون متخصص بدیم؟! 

۱۵. خانمه بچه ۴ ماهه شو آورده بود و میگفت: ۲ ماهه که مریضه هرچقدر صبر کردم که شاید خودش خوب بشه نشد! 

۱۶. نشسته بودم توی مطب که یه پیرزن درو باز کرد. گفتم: بفرمائین. گفت: شما بفرمائین!! 

۱۷. امروز ظهر تازه از سر کار اومده بودم خونه که رئیس نقلیه زنگ زد و گفت: رئیس شبکه یه کار واجب باهات داره الان یه ماشین میفرستم دنبالت. مونده بودم که یعنی چی شده؟ رفتم شبکه که آقای رئیس فرمودند: یه مریض از روستای .... اومده که امروز پزشک نداشتن. لطفا دفترچه شو مهر کن تا بره پیش متخصص! و جالبتر اینکه من مهر مخصوص پزشک خانواده پیشم نبود!! 

۱۸. باز هم از این خاطرات آبکی دارم اما چون نمیخوام خیلی طولانی بشه نمینویسم ضمن اینکه ممکنه برای پست بعدی مطلب به اندازه جمع نشه!

نظرات 53 + ارسال نظر
زری دوشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 05:44 ق.ظ http://mydaysofveto.persianblog.ir/

واییییییییییییی
من ظرفیت ندارم بیشتر از ده تا نذلرین دیگههههه

خوب توی چند قسمت بخونینش!!

راسکلنیکف یکشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 05:49 ق.ظ

سلام! اولا:من کجا تصور میکنم که بیماری ناشایعیه ایا؟
اتفاقا زیاد شنیدم که یا مفصل پا اب میاره یا اینکه ساییده میشه خوب همش برمیگرده به مایع بین مفصلی احتمالا! ولی خوب شاید از روی تعداد علامت تعجبم که ناخواسته بوده همچین فکری رو کردین ولی عمدی نبوده! قول میدم از این به بعد بعد ازجمله هام یه علامت تعجب بیشتر نذارم!
دوما:خواهرم اصلا افراطی نیست من یکم بزرگش کردم وگرنه به نظرمن خواهرم همیشه متعادل بوده وهست!
سوما ما احتمالا داریم میام شهرکرد!! مهمون نمیخواید؟

سلام
حق با شماست
آفرین بر خواهر شما
تشریف بیارین درخدمتیم

وحید سه‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:14 ب.ظ

دستت درد نکنه دکترجان
حالا این اسپری ها دائمی هست
آخه میخوام واسه همیشه از شرش خلاص شم.
راستی پست جدیدتون قشنگ بود.

نخیر
شایعات زیادی در مورد موبرهای دائمی هست اما خدائیش من که نمیتونم باور کنم
تنها راه دائمی که من به ذهنم میرسه رفتن پیش متخصصه و کارهای تخصصی که متخصص پوست انجام میده
ممنون

آناکارنینا سه‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:16 ق.ظ http://www.anacarnina.blogsky.com/

اون که ازتون تست پزشکی گرفته از همه بامزه تر بود. کلی خندیدم.
پزشکی هم بد شغلی نیست ها !

ممنون
من فقط خوبهاشو مینویسم

نانی نار سه‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:36 ق.ظ http://ran-haskik.persianblog.ir/

سلام...

خبری از پست جدید نیست؟

سلام
چرا هست!

وحید دوشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:46 ب.ظ

دستت درد نکنه دکتر جون
متد خاصی مد نظرم نیست&شما یه نوعشو که قیمت مناسبی داشته باشه معرفی می کنین

خواهش میگردد
برای اینکه کار بهداشتی باشه من اسپری های موبرو بهتون پیشنهاد میکنم که اون هم انواع مختلفشون هست مثل نیر و ویت و ....

نسیمه دوشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:25 ب.ظ http://nasimehsamani.blogfa.com

نیستی دکتر؟

هستیم در خدمتتون

وحید دوشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:54 ب.ظ

سلام اقای دکتر عزیز
یه سوال کوچولو دارم میشه راهنمایی کنین سردرگم موندم چندوقته
سوالم درباره ی این پماد های موبر که در فروشگاه ها عرضه میشه بدونم که عوارضی دارن یا این که اثرش صد در صده و قیمتش چقدر هست.
واقعا ممنون میشم اگه کمکم کنین
براتون آرزوی موفقیت دارم.

سلام
من نمیتونم جوابی بهتون بدم چون نمیدونم شما کدومو میگین
اما اگه مال یه کارخونه معتبر باشن معمولا مشکل خاصی ندارن

مجتبی هادی پور دوشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:34 ق.ظ

سلام بر شما. خدایا خاطرات دکی ما رو تموم بفرما!

سلام
تموم نمیشن چون هی بهشون اضافه میشه!

یک ماما با چکمه های سفید یکشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:45 ب.ظ http://newmidwife.blogsky.com

سلام دکتر
رفتم تو نخ مورد 7!!! خیلی ناراحت کننده بود

سلام
واقعا؟ ممنون

مژگان امینی یکشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:30 ب.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

پس خاطراتی که برای این دفعه نگه داشتید چی شد ؟

چشم

راسکلنیکف یکشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:28 ب.ظ

سلام مجدد!
مامانم هفته پیش پاش درد میکرد پنجشنبه شدید شده بود!کسی خونه نبود منم براش از شهر همجوار نوبت گرفتم بردمش دکتر! مفصل زانوش ساییده شده!!
راستی در مورد مامان اون بچه شماره ۱۵ باید بیاد ابجی منو ببینه! دفترچه امیرمحمد یه ۱۰۰ باری توسط دکترا ویزیت شده! تا یه گریه کوچلو موچلو میکنه میبردش دکتر!!! خیلی اهمییت میده !!! البته نمیشه محکومش کرد چون دوتا دلیل داره یا از فقر فرهنگی یا فقر مادی که هردوتاش گاهی دست خودش نیست! ولی من تو نظر قبلیم منظورم پیرزنه شماره ۱۶ بود!!

سلام
برخلاف تصور شما سائیدگی مفصل اونقدرها هم چیز ناشایع یا عجیبی نیست
دیگه نه افراط خوبه نه تفریط

خودنویس یکشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:14 ب.ظ http://www.jamedadiyeman.blogfa.com

بچه زبون داشت چه چیزایی که به مامان باباش نمیگفت واقعا

واقعا

راسکلنیکف شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:12 ب.ظ

سلام!!
اه اه خیلی ابکی بود!!!

ولی اون پیرزنه ۱۵ باحال بود!! من جای شما باشم نمیتونم جلوی خنده مو بگیرم!
من بعد از اشنایی باشما همش وقتی یه جایی توی مطبی هستم دنبال سوتی گرفتنم! روز پنج شنبه با مامانم رفته بودیم دکتر ارتوپرت به قول مریضای شما! یه سوتی از دکتره گرفتم!!! گهی زین به پشتو گهی پشت به زین! مریض داشت میگفت: خودتون گچ بگیرین اقای دکتر میگفت خودتون که نمیتونید !!! دچار هنگی تو ضمیر شده بود! به روی خودشم نمی اورد!!!

سلام
قبول دارم اون چندتائی که موندن برای پست بعدی جالبترن
معلومه هنگ کرده بوده بنده خدا حالا شما اونجا چکار داشتین؟ خدا بد نده؟

باران شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 05:43 ب.ظ http://baranbanoo.persianblog.ir

فعلا تا۱۵ خوندم.
شماره ۴ پیرزنه خیلی قوه تخیل خوبی داشته.
شماره ۵ : تونستین جلوی خندتون رو بگیرین؟
شماره ۶: دیگه آخرش بود ها...
شماره ۷:
شماره ۸: منم از این مریضا با چیف کامپلینای فضایی زیاد داشتم...!
شماره ۱۱: !!!
شماره ۱۵: چقدر دل گنده تشریف داشتن ایشون!

خوب اون دو سه تا رو هم میخوندین یهو!
ممنون

محمدجواد شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:55 ب.ظ http://arsha73.blogfa.com

دکتر جون 11 دیگه اخرش بود یعنی چی بگم واقعا

ممنون
هیچی همین که گفتی بس بود!

fifi شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:17 ق.ظ http://zanaane.blogsky.com

jaleb bood

ممنون

مرجان جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:20 ب.ظ

چهارشنبه یکی از دکترای مرکزمون داشت از اوایل شروع کارش حرف میزد و اینکه اون و همسرش رو که هر دو دکتر و خیلی زود هم ازدواج کرده بودند رو چه جای دوری فرستادند و اینکه در همانجا هم از خونشون دزدی شد.یه لحظه گفتم نکنه شما هستین!!!البته خوب شما نبودین!!!
۱-خدانکنه!
۲-
۳-
۴-
۵-
۶-سنگ بدنم کم شده!
۷-کارگردانش اصغر فرهادی بود؟آخرش چی شد خوب؟
۸-
۹-
۱۰-
۱۱-کشتن که بچه رو!
۱۲-
۱۳-بچه قاطی کرد!
۱۴-
۱۵-
۱۶-ای ول!
۱۷-بازم اگه اون مریض فامیلشون نبود که خیلی جالب بود.یعنی برای اون مریض ارزش قائل شدند.یعنی واقعیت داره؟کنار جاده ننداختنش؟
۱۸-حالا چرا تو شماره ۱۸ نوشتین .خوب بگین ژی نوشت دیگه!

یه کم دیگه ازشون بگین شاید خودمون بودیم!!!
ممنون
چشم مینویسم ژی نوشت!!

سارا از ژوژمان جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:36 ب.ظ http://judgment89.persianblog.ir

۱۳ با حال بود
آدم نمیدونه دیگه چی بگه مرسی از خنثی بودن در اومدم

ممنون
خوب پس دست کم به یه درد خوردیم!

مژگان امینی پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:12 ب.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

۱۷. هرجا می روید مهرتان را ببرید اصلاْ آدم دکترها را می بیند درد و مرض هایش یادش می افتد.سرکار که دیگر جای خود دارد.
۱۳. بچه خواسته سرتان بی کلاه نمانه

اتفاقا مهرمو برداشتم اما مهر مخصوص پزشک خانواده رو نه
شاید!!

صـُـب پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:22 ب.ظ

مشا چرا اون مادر بچه رو درک نمی کنین؟ آخه چطور می تونه با دست خودش یرای بچه ش دفترچه بگیره؟!
میگم خوب شد اون بچه طفلی رو نذاشتن تو فریزر دماش پایین بمونه!

راست میگین
تازگیها خیلی سنگدل شدم!!
واقعا

وروجک پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:17 ب.ظ http://jighestan.blogfa.com

جیییییییییییییییییییییییییغ
سلاااااااااام دکتر ربولی چطوری؟
دلم تنگ شده بو ادرس نداشتم بیام
دلم برا این خاطراتتون تنگیده بو 10-12 تا عقبم
5و6خیلی با مزه بود
7
12؟!؟
15!!!!!!! خیلی باحال بود

علیک جییییییییییییییییییییغ
من یکی دوبار بهتون سر زدم اما چون زیاد اهل چت و آف گذاری نبودم نه زیاد
منتظر نظرتون توی اون ۱۲-۱۰ تا پست هستم!
ممنون که سر زدین

متین بانو پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:11 ب.ظ

سلام.
1. اوا !
6. آخی! فکر کنم تو معدن سنگ آهن کار میکرده !
7. یعنی چه بلایی سرش اومده؟!
14. بازم اوا !

سلام
ممنون از نظر و اوا هاتون!

لژیونلا پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:26 ب.ظ

سلام
بی اغراق ایندفعه همشون خوب بودن.
9-منظورش دیستروفی دوشن بود؟
11- خوب میذاشتنش تو یخچال!
15- گریه دار بود...

سلام
ممنون اما خودم اینطور فکر نمیکنم
۹.نه وقتی دقیقتر پرسیدم گفت حتی وقتی روی فرش میخورن زمین استخونشون میشکنه احتمالا استئوپروزی چیزی بوده
۱۱.
۱۵.موافقم

ایلیا پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:42 ب.ظ http://www.maried.mihanblog.com

سلام دکتر جون.مثل همیشه خوب بودن.راستی باهاتون قهرما!!!!!!وقتتون زیاد گرفته نمیشه یه سر به ما بزنین و لینکمون کنین!!!!

سلام ممنون ضمنا من گاهی به وبلاگتون سر میزنم اما اگه بخوام همه دوستانو لینک کنم دیگه جای نوشتن خودم نمیشه!

یه دیوونه خسته(رها)! پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:49 ق.ظ http://nemidoooonaam.blogfa.com/

سلام!!! خوبید؟!!!
۱.
۴.دقیقا!!!
۵.با چی چسبونده بود؟؟؟!!!
۶.حالا چرا قرص آهن نوشتید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آهن بدنش کم شده بود؟!!!!
۷.خدایی دکتر کجای این بالای ۱۶ بود یعنی من خیلی فکر کردم نتیجه نگرفتم!!! در ضمن بخشیدیمتون!!!
۸.
۹.چرا جواب ندادید!!! شاید می خواسته ببینید چقدر واردین!!!
۱۱.
۱۳.الهییییییییییی !!!
۱۵. بیچاره بچه با این مادر!!!
۱۶.یاد یه جوک افتادم!!!
دختر خاله ۷ سالم چند مدت پیش برام گفته!!!
یکی می ره دکتر ٬ دکتر می گه برو بخواب مریض می گه زرنگی اول خودت بخواب!!!
ببخشیدا بچه تعریف کرده پس نمی تونه بالای ۱۸ باشه!!!
و اینکه واقعا ممنون چند دقیقه واقها خندیدم

سلام ممنون
ممنون که منو بخشیدین!
به خاطر خونریزی بالای ۱۶ بود چون بعضیها طاقت دیدن خونو ندارن!
خوب شاید بچه نمیفهمه که بالای ۱۸ است ما که میفهمیم!

نسیمه چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:06 ب.ظ http://nasimehsamani.blogfa.com

د۱۶ باحال بود خوب شاید پیرزنه متخصص بوده چرا نفرمودید مشکلتونو

ممنون
آخه همون دم در بهش میگفتم؟!!

[ بدون نام ] چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:32 ب.ظ

سلام دکتر ربولی...ببخشید من یه مدت کم میومدم نت کلا...شرمندم کردین ممنون بابت تبریک,مرسی...
بچه ی بیچاره خب دمای ایده آله خانومه چند بوده!!خوبه با یخزدگی نیاوردش!!!
آخیییی عزیزززم نمیفهمید دفترچه چیه حتما!!!موهاتون که نریخته فکر کنه به کلاه بیشتر از دفترچه نیاز دارین!!!؟!!!

سلام
بذار من فکر کنم تازگیها به کی تبریک گفتم؟!!

اردشیر بابکان چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:08 ب.ظ http://www.avestaariyo2.blogfa.com

درود بر شما دوست عزیز
اگر علاقه دارید من در وبلاگم مطلب کوتاهی درباره پیروزی نهایی راستی بر دروغ(فرشکرت frash kart) از دیدگاه زرتشت نوشتم لطفا" اگر علاقه دارید آن مطلب را بخوانید و دیدگاهتان را بیان کنید
با تشکر از شما دوست عزیز[گل]

درود بر شما که پس از هر بار آپیدن ما را آگاه میسازید
به شما سری خواهیم زد

ناهید کوچولوو چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:34 ب.ظ http://mohandes-kocholooo.tk/

از همه جالب تر اون شماره 15 هست.

شماره 13 : شاید بیچاره کلاهش دست راستش بوده و خواسته اول کلاهشو بده به شما و بعد سلامتون کنه.
شاید هم اونقدر از دکتر میترسیده که هل کرده

ممنون
ممکنه!

سپیدجامه چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:22 ب.ظ http://sepidjame.blogfa.com

خیلی بامزه بود البته درموردهفتمی باید بگم همچین اتفاقاتی واقعا تاسف آوره
مرسی

ممنون
بله متاسفانه

فاطمه چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:05 ب.ظ http://whitehour.persianblog.ir/

اینارو میخونم میگم بنده خدا این دکترا چی میکشن از دست ما!!!!!!!

اون سقط جنین خیلی وحشتناک بود

خدا رو شکر که یه نفر به درد ما پی برد!!!
آره

comix چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:56 ب.ظ http://reminders.blogsky.com

ااا واقعا!! به اینش فکر نکرده بودم!!! :دی

خوب از این به بعد فکر کنین :دی

پاتریشیای جادوگر چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:40 ب.ظ http://le-temps-retrouve.blogfa.com

7 چقدر ناراحت کننده بود...
8 شاید از سایه حالش بهم میخوره
10 یخچال بود بچهه؟!

ممنون از نظرتون

اسطوره چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:06 ب.ظ http://oos2re.blogsky.com

خداییش خیلی مردم ساده دل باحالی دارین قدرشونو بدونین
راستی از همه بیشتر از 16 خوشم اومد
بد نیس یه نظر سنجی بذاری برا هر پست تا بقیه بگن از کدوم شماره بیشتر خوششون اومده!

چشم
اتفاقا فکر جالبیه
انشاءالله از پست بعدی

neda چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:58 ب.ظ

ببخشید مورد ۱۲ منظورش چی بوده؟
۱۶ خیلی با مزه بود

اگه فهمیدین لطفا به ما هم خبر بدین!!
ممنون

یک دانشجوی اقتصادی چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:48 ب.ظ

سلام..
خوبی دکتر؟
عجب آدمی بودن بعدا چشبونده..چقدر

سلام
ممنون
واقعا که چه جور آدمی بوده؟!!

comix چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:07 ب.ظ http://reminders.blogsky.com/

من عاشق اونی شدم که ناخنشو چسبونده!!!!

15. خانمه چقدر صبور بوده!! چقدر مردم دل گنده ان !! :دی طفلک بچه !

اگه قیافه شو میدیدین!!
۱۵. واقعا بیچاره بچه

حنا چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:08 ق.ظ http://mikhambegamke.blogfa.com

سلام همشون قشنگ بودن مثه همیشه
ولی مورد 11 یه چیز دیگه بود
خانمه انقلابی در عرصه علوم پزشکی کرده ها!!!!

سلام ممنون
آره باید برم کیس ریپورتش کنم!

بچه مهندس چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:01 ق.ظ http://nimchemohandes89.blogfa.com


یه سوال ناخنشو با چی چسبونده بود بگین شاید ما هم خواستیم ناخنمون بچسبونیم
منم هیچوقت دکتر نمیرم بالاخره بیماری خودش خوب میشه حالا دو ماه نشد بیشتر کمی صبر لازم بود.مرسی بهم سر میزنید.شرمنده دیر به دیر میام چون زیاد به وبم سر نمیزنم درسا سنگین شده.

لابد با چسب ناخن!
ایول شما مانع بزرگی در برابر مقاومت میکروبها به آنتی بیوتیکها هستین!

اکبر چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:38 ق.ظ

بالایی منم!!!!!!

از تعداد علامتهای تعجبش حدس زدم!!!!!!

[ بدون نام ] چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:38 ق.ظ

دو ماه کم بود یه دو ماه دیگه هم صبر می کرد شاید خوب می شد بچه!!!!!!!!

انشاءالله دفعه بعد!

دیا دیا بوریا سه‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:28 ب.ظ

دکتر سلام
مثل همیشه باحال بودن
راستی این گوگل ریدر من یه چیزش میشه خیلی از پستها تونو نخونده بودم

سلام از ماست
ممنون
خوب حالا بخونین!

سنجاقک سه‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:54 ب.ظ

خیلی جالب بودن اصلا هم آبکی نبود
۷. خیلی تاسف بار است

۱۷. چه بی فکر!! دفترچه را میفرستاد مهر میکردین

ممنون
۷.بله
۱۷.درنهایت همین کارو کردن!

نانی نار سه‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:31 ب.ظ http://ran-haskik.persianblog.ir/


چهره ای در حالتهای مختلف
خاطرات باحالی است!!!

ممنون

دکتر نفیس سه‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:43 ب.ظ http://drnafis.blogfa.com

سلام
1. ازین به بعد می گیم : خدایی نکرده دفتر چه دارین شما یا خداروشکر آزادین ؟
8. به پسره می گفتین : هایپو لب ساحلمی پیدا کرده بره آنتالیا!!
10. دکتر جان همین برفک برفک جمع گردد وانگهی بهمن شود !
11.POOR BABY!
12. یعنی چی اونوقت؟
16.
چقدر نظر داشتم !

سلام
۱.
۸. با اون وضع مالی همولایتیهای ما؟
۱۰.حق با شماست
۱۱.واقعا
۱۶.ایضا
ما منتظر بقیه اش هستیم
راستی باز هم باتجربه تر ها رو جا گذاشتین تبریک!

یک دانشجوی پزشکی سه‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:21 ب.ظ

15-
17- چی شد بعد؟
5- اییییییییی

۱۷.هیچی راننده شبکه منو با دفترچه اون بنده خدا آورد تا در خونه مون براش مهر زدم برگشت

ترانه سه‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:46 ب.ظ http://t_harati@yahoo.com

mesle hamishe ghashang minevisid

ممنون

دلژین سه‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:02 ب.ظ http://drdeljeen.com

ناخن افتاده ش رو چسبونده!!!
خشک کن چیه انوقت؟؟؟

آره
چی بگم؟ معمولا هر دو اینها در یک معنی به کار میروند!

من و هسملی سه‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:00 ب.ظ http://manohasmali.blogfa.com

الهی مردم چقدر سادن! خودش ناخونو چسبونده!!

چقدر خونسردنا!! 2ماهه بچه مریضه؟!
میگم عذر میخوام اون شربت مورد 3 چیه؟!

آبکی نیست من که خیلی دوست دارم البته همین طور هسملی مرسی

ممنون که اومدین
در خود پست توضیح خواهم داد
ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد