جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

«راه» مرا خواند!

سلام 

اولا از محبت های همه دوستان ممنون 

ثانیا جمعه شب و نیمه های شب بود که رسیدیم و بیهوش شدیم. صبح هم چون فکر میکردم شیفتم بیدار شدم و آماده تا برم سر شیفت که دیدم خبری از ماشین نشد و بعد فهمیدم که اشتباه متوجه شده ام و دوشنبه شیفتم! آی زورم آورد آیییییییییی!!  

و اما وحشتناک تر از همه این که کلی سفرنامه نوشتم و کلی عکس آپلود کردم که همه اش پرید و خدائیش قدرت اینکه دوباره بنویسمشون ندارم! 

پس به طور خلاصه مینویسم که مسیر ما عبارت بود از: 

اصفهان-میمه-دلیجان-تهران-قزوین-رشت-انزلی-آستارا-اردبیل-سرعین-زنجان-همدان-ولایت 

ممنون از دوستانی که کامنت گذاشتند. 

اگه تا چند روز دیگه حالشو کردم دوباره بنویسم که هیچی وگرنه شرمنده 

پی نوشت: عماد دیروز رفت کلاس اول و من باز شیفت بودم. 

مثل اولین روز پیش دبستانیش! 

بعدنوشت:امیدوارم در مدتی که نبودیم ابلاغیه دادگاه نیومده باشه در خونه مون :دی

نظرات 6 + ارسال نظر
ترانه شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:35 ق.ظ

سلام دکتر خوش اومدید
خبر میدادید یه گاوی. گوسفندی. مرغی . یا حداقل بنری پارچه ای چیزی واسه خوش امد گویی زحمت میکشیدیم
خدارو شکر که خوش گذشت و حال عماد رو کاملا درک کردم
انشالا جبران کنید
راستی نظرتون درباره ملایر چی بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام
شرمنده انشاءالله دفعه بعد!
چی بگم؟ ما فقط از توش رد شدیم
روز آخر چون فکر میکردم شیفتم زیاد توی شهرها دقیق نمیشدیم

یک ماما با چکمه های سفید سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:18 ق.ظ http://newmidwife.blogsky.com/

رسیدن بخیر امیدوارم حسابی بتون خوش گذشته باشه خب هر وقت حوصله کردین عکسارو بذارین دیگه باشه

گذاشتم :دی

دکتر نفیس دوشنبه 4 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:09 ب.ظ http://drnafis.blogfa.com

به ! دیگه شده بودین مرد جاده ها !صفایی داره..
از همدان به ولایتتون از چه مسیریه ؟ شاید خواستیم بریم

دو سه مسیر مختلف داشت که ما از نزدیکترینش اومدیم:
ملایر-دورود-بروجرد-ازنا-الیگودرز-داران

رها(من و نمی دونم)! دوشنبه 4 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:56 ب.ظ

دکترررررررررررررر تو این شهر ها که رفتین شهر خودموننننننننننننننننن رو دیدم!!! حدسش با شمااا که کدوم بود!!!! امیدوارم خوش گذشته باشه تو شهرمون بهتون!!!
ای کاش بنویسید دوباره!!! حداقل عکس!!!
نازییییی عماد!!!
من همیشه اولین روز مدرسم رو کامل یادمه!!!
ان شاالله اولین روز دانشگاهش دیگه باهاش باشید!!!

چی بگم؟
توی ولایت خودمون نیستین؟ :دی
اگه حالشو کردم دوباره مینویسم

مژگان امینی دوشنبه 4 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:14 ب.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

همیشه به سفر و به سلامتی

ممنون

دلژین دوشنبه 4 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:33 ب.ظ http://drdeljeen.com

خیلی زحمت کشیدی راجع به سفرنامه

به خدا خیلی زحمت کشیده بودم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد