جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۷۳)

سلام

شرمنده

نمیخواستم پستهام اینقدر مشابه باشند اما همین الان برای بیشتر از دو پست از این خاطرات دارم و اگه الان نمی نوشتمشون دیگه خیلی زیاد میشدند! ضمن اینکه ظاهرا این پستها اخیرا مورد توجه یک فرد خیلی خاص قرار گرفته!! (نمیگم کیه اصرار نکنین لطفا!!)

۱. شیفتو از یکی از همکاران تحویل گرفتم که دیدم اوقاتش تلخه. وقتی رفت یکی از پرسنل بهم گفت: دیشب یه مریضو به خاطر مسمومیت با تریاک آوردند. دکتر هم با تزریق نالوکسان (پادزهر مواد مخدر) و دادن اکسیژن و .... برش گردوند. وقتی میخواستند مریضو ببرند یه لگد زد به دکتر و گفت: با این همه زحمت جنس جور کرده بودم اما خرابش کردی!!

۲. خانمه اومد و گفت: فکر کنم حامله شدم. لطفا برام یه آزمایش حاملگی بنویسین. براش نوشتم. روز بعد اومد و گفت: میشه آزمایشو خط بزنین بنویسین سونوگرافی؟ گفتم: چرا؟ گفت: دیروز که رفتم خونه بچه ام سقط شد حالا میترسم کامل سقط نشده باشه 

۳. دختره گفت: سرم درد می کنه. گفتم: کجای سرتون درد میکنه؟ گفت: هیچ جاش!

۴. به خانمه گفتم: چون بچه تون با پا به دنیا میاد احتمالا باید سزارین کنین. گفت: حالا ازم پول هم میگیرن؟ گفتم: خوب بله. گفت: آخه من که نخواستم سزارین بشم سزارینم ناخواسته است!

۵. از مادره که بچه شو آورده بود شرح حال گرفتم و گفتم: احتمالا انگل داره. میتونین یه آزمایش ازش بگیرین؟ گفت: من دوهفته پیش بهش قرص انگل دادم. گفتم: یعنی دوهفته پیش هم انگل داشت؟ گفت: نمیدونم من هرچندوقت یه بار یه سری قرص انگل همینطوری به بچه هام میدم!

۶. خانمه مادرشوهرشو با یه لشگر انواع بیماری آورده بود. درحال معاینه بودم که پیرزنه آروم صدام کرد و گفت: برام یه سوزن راحتی مینویسی؟ گفتم: چی بنویسم؟ گفت: یه سوزن که بزنم راحت بشم. عروسش گفت: این دکتره اجازه نداره بنویسه باید از یه جای دیگه برات بگیریم!

۷. خانمه گفت: دیروز رفتم پیش متخصص برام آزمایش نوشت اما یادم رفته بود دفترچه مو ببرم. دیشب اومدم اینجا خانم دکتر شیفت برام نوشت توی دفترچه حالا که رفتم آزمایشگاه میگه این دوتا با هم فرق میکنن. نگاه کردم و دیدم خانم دکتر نوشته B-HCG و متخصص نوشته تیتر B-HCG چک شود!

۸. توی اتاق استراحت بودم که صدای جیغ بنفش و ممتد خانم مسئول داروخونه بلند شد. همه پرسنل دویدیم توی داروخونه و متوجه یه موش کوچیک شدیم که وسط داروخونه ویراژ میداد. خانم مسئول داروخونه هم فقط میگفت: من دیگه پامو اونجا نمیگذارم! تا اینکه بالاخره موش بیچاره توسط آقای مسئول پذیرش به هلاکت رسید!

۹. نسخه خانمه رو که نوشتم گفت: اجازه هست خودمو وزن کنم؟ گفتم: بفرمائین. روی وزنه ایستاد و بهش گفتم: 46 کیلوئین. گفت: میبینین؟ اندازه یه کیسه سیمان هم نیستم!

۱۰. پیرزنه نوه شو  آورده بود. گفتم: اسمش چیه؟ اسم کوچیکشو گفت. گفتم: فامیلش؟ یه کم فکر کرد و گفت: یادم نمیاد!!

۱۱. به پیرمرده گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت: خانمم بهم میگه پرحرف شدی!

۱۲. نسخه پیرمرده رو که نوشتم بهم گفت: ممنون. اما من الان از خستگیه که میام اینجا و نمیرم یه جای دیگه وگرنه من نباید پولهامو چنین جائی خرج کنم!

پ.ن۱: اینو گذاشته بودم دکتر میثم بنویسه اما وقتی خودش نمیخواد آپ کنه تقصیر خودشه!

شبی که خونه شون مهمون بودیم و میخواستیم عمادو سرگرمش کنیم دکتر میثم یه DVD بازی کامپیوتری آورد و گفت: فکر کنم این خیلی برای عماد سنگین باشه. عماد نگاهی به DVD کرد و گفت: این؟ من که اینو تا آخرش رفته ام!

تازه این که چیزی نیست شب که برگشتیم خونه عماد گفت: گرسنه ام. گفتیم: چرا اون شام به اون خوشمزگی رو نخوردی؟ گفت: آخه هنوز داشتم خجالت میکشیدم که آب طالبی بستنیو ریختم!

باز این که چیزی نیست! آنی گفت: اگه مسابقه بفرمائید شام بود به دکتر ژیلا از ۱۰ نمره ۱۰۰ میدادم (اینارو میگم تا حسابی دلتون بسوزه که اونجا نبودین :دی)

پ.ن۲: مدتیه متوجه شدم خیلی مریضها پیش از ورود به مطب یه سکه یا اسکناس میندازن توی صندوق صدقات دم در! شما میدونین چرا؟!!

پ.ن۳: قراره به زودی جزوه های پارسیان دانش از طریق یکی از دوستان که ازقضا یه تخفیف حسابی هم داره به دستم برسه. (خدائیش دوست نداشتم کپی بگیرم اما باور کنین خریدنشون با این قیمت واقعا برام مشکله)

پ.ن۴: این استراحت بعد از امتحان باعث شد بتونم کتابیو که حدود پنج سال پیش خریده بودم و وقت خوندنشو پیدا نکرده بودم بخونم کتاب نبرد من اثر آدولف هیتلر. خدائیش با افکار نویسنده اش موافق نیستم اما باید قبول کرد که پشتکارش قابل تحسین بوده. برای همینه که میخوام من هم از رو نرم و باز جزوه بگیرم!!

پ.ن۵: طبیعتا جمله قصار هفته گذشته عماد موند برای پست بعد که مدرسه اش تعطیل شده!

نظرات 44 + ارسال نظر
دکتر نفیس جمعه 5 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:58 ب.ظ http://drnafis.blogfa.com

کامنت من کو پس ؟

همین جاست
شرمنده دیشب شیفت بودم

نگار پنج‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:11 ق.ظ http://http//drnegar.loxblog.com

سلام آقای دکتر.
همیشه خاموش میخوندمتون.
گفتم حالا که وبلاگ دارم روشن بشم.
با اجازه ادرس وبلاگتون رو توی پیوندهام قرار دادم.

سلام
به دنیای وبلاگستان خوش اومدین
مایه افتخاره

دانشمنگ پنج‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:17 ق.ظ

سلام
اون لگده هرچند ناسپاسانه بود ولی خنده دار بودا.
دکتر اون صدقه انداختنا واسه سلامتی شماست یه وقت فکر نکنی واسه حفظ سلامتی
خودشونه ها

سلام
ممنون
آهااان پس بگو!!

سمیرا چهارشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:31 ب.ظ http://ekhrajiha90.blogfa.com

سلام
بامزه بودن...
از غذای سلف ما که نمی تونه خوشمزه تر بوده باشه

سلام
ممنون
اونو که عمرا!

هشت الهفت چهارشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:24 ب.ظ http://hashtalhaft.persianblog.ir

من اصرار نمی کنم

آفرین بر شما!

سمانه چهارشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:03 ب.ظ http://www.milapila.blogfa.com


نه ببخشید منظورم کلا دکترا بود نه دکتر شخص شما.انگشتم دچار لکنت شد موقع تایب

پس اینطور

باران سه‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:22 ب.ظ http://barane-deltangiha.blogfa.com

سلام دکتر خوبید...
جالب و بامزه مثل همیشه...
یکی دو بار اومدم خوندم وقت نداشتم نظر بذارم...
کسی با تجویز دکترهای درمانگاه فوت نکرده؟؟؟
خب میترسن قبل از اومدن پول میندازن صندوق میخوان خدا حفظشون کنه
خوبه که تونستید کتابایی رو که میخواستید تهیه کنید..
منتظر جمله قصار عماد هم هستیم

سلام
ممنون
مگه اون جریان شکسته شدن درو فراموش کردین؟
ممنون البته کپیشونو
چشم

نگران آینده سه‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:10 ب.ظ

خدا رو شکر که فهمیدم ترسم از سوسک طبیعیه!
(یکی این مطلبو باید به مادربزگ شجاعم بگه!)که به خاطر ترس از این موجودات موذی مواخذه نشویم!!!!!!!!!!!!!!

نگران آینده سه‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:52 ب.ظ

سلام!در مورد آلرژی باید بگم یه جایی خوندم که محققان پی برده اند سوسک آلرژی زاست و برای همین خانم ها از سوسک خوششون نمی یاد!(نه اینکه بترسن)نمی دونم این مطلب شوخی بود یا جدی ولی جالب بود.

سلام
اینکه چیزی نیست
من یه جا خوندم که ممکنه ژنتیک باشه
یکی از دلایلش هم این بود که مثلا زنهای اروپائی به شدت از عنکبوت وحشت دارن ولی توی آسیا این طور نیست
یکی از اساتید ما هم میگفت چیزی که توی درصد خیلی زیادی از مردم هست باید طبیعی محسوب بشه
یکیش هم ترس خانمها از سوسک و موش

زری* سه‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:36 ب.ظ http://http://mydaysofveto.persianblog.ir/

مشکل من اینه که نمیخوام در یک کامنت دونی صدتا کامنت بزارم وگرنه همه رو میخونم که..در ضمن امار بازدیدتون میره بالا وقتی هر روز اپ بشین.مثل وبنوشته های یک جراح...هزاران نفر در روز بازدید میکنند

ممکنه حق با شما باشه
اما خیلی از دوستان هستند که بعد از یک هفته تازه میان سراغ پستی که یک هفته پیش نوشتم و شاید حالشو نداشته باشند که چندتا پست قبلو هم بخونن
به هر حال باز هم تا ببینم چی میشه؟

[ بدون نام ] سه‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:15 ق.ظ

سلام دکتر،
ظرف چند هفته ای که دارم وبلاگتونو میخونم،بدجوری نسبت بهتون ارادت پیدا کردم.
مرسی که مینویسی.

سلام
شما لطف دارین دوست ناشناس من

مژگان امینی سه‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:02 ق.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

1.خوبه که کاه و کاهدان مال خودش بوده
5.یک خانواده ی تحصیل کرده ام سراغ داشتم که این کار را می کردند.
6. مادرم می گه هر کی بگه :پیر شی الهی: نفرینت کرده!
9.یک آقایی از اول به خانمش گفته بود در زندگی با من نباید وزنت از یک کیسه ی سیمان بیشتر شود!
11 و12 همون 6

واقعا
واقعا؟
البته نه هر پیری
این دیگه نامردیه مگه خودش بیشتر نشده؟
شاید
تقریبا

نگران آینده سه‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:05 ق.ظ

3-
4-
6-چه عروس خوبی داشته طرف!!!!!!!!!!!!!!
8-خدارو شکر که آقایون به حشرات و حیوانات مختلف آلرژی ندارن وگرنه خانم ها چکار می کردن!!!!!!!!!!!!!
ترجمه آلرژی در اینجا یعنی نمی ترسند.!!!!!!!!
پ ن 1-جانم!واقعا از خجالت غذا نخورد؟
نمره 100؟!!!!!!!!!!!!!!!!!واقعا؟گفتید بفرمایید شام یاد یه چیزی افتادم که بعدا می نویسم براتون.
پ ن 2-بنده های خدا از دکترا می ترسن!!!!!!!!!!!!!!
این عکس خودتونه؟

آلرژی؟؟؟!!
با اجازه بزرگترا ....

جوراب پاره و انگشت ازاد دوشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:22 ب.ظ

برای کدوم قسمتش آیا؟!

نگران آینده دوشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:09 ب.ظ

سلااااااااااااااااااااااااااااااام.ممنونم از اینکه سر زدین به وبلاگم.

سلاااااااااااااااااااااااااااام. خواهش
چه عجب برگشتین

دکتر نفیس دوشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:41 ب.ظ http://drnafis.blogfa.com

1. نامردی در این حد !!
5. محبت مادریه دیگه !
6. دقیقا یعنی چی ؟
پس شروع کردین به درس خوندن!

سلام خانم دکتر
چه عجب
۶. یه آمپول میل داشتن که از شر این دنیا راحت بشن (اتانازی و از این حرفا)
خدائیش نه هنوز جزوه ای به دستم نرسیده

جیرجیرک دوشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:04 ق.ظ http://jirjirakmahtabi.blogfa.com

هرچی می خونم شخصیت معتاد لگدپرون برام جذابتر میشه! عارف مسلک بی نیاز!

فقط به یه چیز نیاز داره!

سارا یکشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:46 ب.ظ http://sm19.blogfa.com

سلام دکتر جان
دوستان گرامی اون فرد خیلی خاص من هستم! بهله! میدونم ک شما نمی خواستی ریا بشه.....وگرنه اسمه منو مینوشتین
هی وای من معتاده رو
کپی برابره اصله.....ایشاالله متخصص بشین و ما بیایم ویزیت مجانی حتی!

سلام

واقعا
ایشاالله!

سمانه یکشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:05 ب.ظ http://milapila.blogfa.com

خاطرات دکترت و معلما جالب اند مامان منم همیشه یه کوله بار خاطره داره

وا
مگه شما دکتر منو هم میشناسین؟!

من از همه بهترم یکشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:55 ب.ظ http://2khtare-khoof.blogfa.com/

سلام اگه کامنتهامو می زاشتین که شوکه می شدم دکتر!

مورد 11 جالب بید!!

سلام خوب پس هنوز عقلم کار میکنه (اما این یکیو گذاشتما!)
ممنون

سمانه یکشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 07:00 ب.ظ http://www.milapila.blogfa.com

سلام با اجازه لینکتون کردم

سلام
اجازه ما هم دست شماست

زری* یکشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 06:06 ب.ظ http://mydaysofveto.persianblog.ir/

دکتر جان تصمیم داشتم اینبار اومدم یه نامه بندازم صندوق انتقادات پیشنهاداتتون...
بنظرمن مطالب شما حیف میشه.اخه کلییییییییییییی مطلبو میذارین تو یه پست بعد مجبوریم خیلی حرفامونو بخوریم دیگه..شما که وقت میذارین ازوناییم نیستین که کلاس بذارین بگین نمیتونم نمیتونم خب هفته ای دو سه بار اپ کنید.من خودم همیشه میذارم پستاتون رو یه بار که خیلی وقت دارم بخونم همیشه هم از دستم در میره..در ضمن اون شخصی که خوشش اومده حس هفتمم میگه دکتر ارش بوده نه؟؟؟؟؟
بقیه شو دیگه طولانی میشه نظر بدم!

اولا که شما لطف دارین
ثانیا اگه مطالب سالهای قبلو ببینین متوجه میشین که حالا تازه کلی پستهامو خلاصه کردم که شده این
اگه بخوام کوتاهترش کنم که هر پست چند سطر بیشتر نمیشه که تازه با اومدن پست جدید کی پست قبلو میخونه؟
شما میتونین روزی یک بخششو بخونین و نظر بدین!
ثالثا حدستون اشتباهه شرمنده

[ بدون نام ] یکشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 02:46 ب.ظ

شما کمی گشاد تشریف دارید!!!!
این همه سال داری می خونی !هیچ! هه

فقط کمی؟!
ظاهرا هنوز مزدوج نشدی اخوی تا بفهمی فرصت درس خوندن ما به چه مواقعی محدود میشه
باور ندارین از همون پزشکهای سبز و میانه بپرسین!

ثنا یکشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:25 ب.ظ

دکتر مگه قیمت اصل جزوه ها چنده اینقدر درگیرشی؟ بیشتر از یه تومنه؟

با سی دی یک و دویست

الهام شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:22 ب.ظ http://www.daneshjooye86.blogfa.com

"می خواست" که زنده بمونه... انتظار دیدنِ فردا رو داشت... این ها رو دوستش می گفت که آخرین پلک زدنش... آخرین حریرِ نگاهی که پهن کرده توی این دنیا رو، دیده بود... با گریه می گفت: "اما امیر نمی خواست بمیره"


بیام وبلاگتون ببینم چه خبره؟

ماما ی مهربون شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 08:42 ب.ظ http://midwife40.blogfa.com

سلام دکتر
اون معتاده چه بی....بودهاینجا هم یکی خودکشی کرده بود پرستاره اومد ان جی تیوب بذاره زد بینی پرستارو شکست
۲.چه کارا میکنن مردم
۵.چقد مادره به فکر بچش بوده پس
۸.موش که ترس نداره

سلام
واقعا
مادر بیچاره چکار کنه خو؟
خیییییلی!!
واقعا؟

yasna شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 07:54 ب.ظ http://delkok.blogfa.com

سلام دکتر
در مورد نظرتون که گفتید حدستون درسته... نی نی ما کمی مشکل تنفسی داشت.. مایع جنینی وارد ریه اش شده بود که ساکشن کردن... الان حالش خوبه...

سلام
خوب پس هنوز تشخیصم بدک نیست!!
خدارو شکر که خوبه
البته من از روی اون جای زخم متوجه نشدم!

زبل خانوم شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 06:09 ب.ظ http://zebelestan.blogsky.com/

1. همه رو پروندی...
2.
3.کلا..شما ؟؟من؟؟ کجام؟؟؟
5. یه پسر همسایه داشتمی 4 سالش بود ف گفته بودن وزنش کمه شادی بخاطر انگله..فک میکرد خیلی هنر کرده وخاص شده هرجا میرفت میگفت من انگل دارم...
8. دشت هردوتاشون درد نکنه...
9. دلشون سوخته... فهمیدن به دکترا پولی نمیدن...

۹. وا
مگه من پول وزن کردن ازشون گرفتم؟!

دلی شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 05:11 ب.ظ

بازممممم (دقت کنید م)سلام
شایدم چون اکثرا تو درمونگاهها دکترای طرحین و جوون مردم کمتر اعتماد میکنن یا اینکه فکر میکنن هرچیز ارزونی بی حکمت نیست
ولی هفته گذشته داداشم سرگیجه داشت و مدام بالا می اورد(شرمنده)رفت درمونگاه شیفت همین خانم دکتر بود..جالب بوداصلا فشارشو نگرفته بود

درمورد آمپولام پرسیده بودید کلا طی چندهفته گذشته فکرکنم من بیشتر از شما درمونگاه رفتم
اول خانه بهداشتمون گیر داد بیا واکسن بزن جای واکسن هم متورم قرمز و مثل یه جوش بزرگ بودبعد آمپولا شروع شد طرف خواست امپول بزنه میگفت این جای چیه گفتم یادگاری همکارتونه شمام یه امضا زیرش بزن..خلاصه از بالا تا پایین چپ راست امپول زدیم اونقد که طرف گفت اینارو آروم زدم اگه دیگه اومدی گفتی آمپول دارم حالتو میگیرم

سلام
ممکنه
خوب دیگه پزشک هم مثل داور جایزالخطاست!
ای بابا پس حسابی آمپول بارون شدین رفت!

یک ماما با چکمه های سفید شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:40 ق.ظ http://newmidwife.blogsky.com/

ایشون که فکر نکنم وقت داشته باشن بیان وبلاگ بخونن!!! درست حدس زدم؟!


نه بابا
منظورم یه ایشون دیگه است
اصلا ولش کنین

روزهای پیلگی جمعه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 04:02 ب.ظ http://peeeleh.blogfa.com

هدف از صدقه انداختن قبل از ورود به مطب چی می‌تونه باشه ینی؟!؟ فک کنم می‌ترسن مریضا! احتمالن حرفایی پشت سرتون باشه!

احتمالا
فکر کنم بشه با کمیته امداد هم یه قرارداد ببندم!

بیشعورشناسی جمعه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 03:53 ب.ظ

اون مسئول آزمایشگاهه شماره 7 منو کشته
ولی عصر جمعه ای غمگین شدیم ها با این مریضای سیر از دنیا

واقعا
همه شون که سیر از دنیا نبودند که!

yasna جمعه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 03:29 ب.ظ http://delkok.blogfa.com

3- دکتر خوب میگفتی منو مسخره کردی!
4- حالا تقصی کیه این سزارین؟ پولشو از بچه بگیرن دکتر... تقصیر اونه....
5- یعنی دکتر بنازم به این خود درمانی....
9-ااااای خداااا شما میدونی دکتر یه کیسه سیمان چند کیلوه؟
12 - الهی بگردم.. دکتررررر تو پیرمرد پسند بودی .. تو دیگه چراا؟
پ ن2: دکتر دقیقا چه قشری صدقه میندازن؟ پیر مرده ها آیا؟
راستی دکتر ما خونه مجزایمون تولد یه نو رسیده داریم شما هم دوست داشتی تشریف بیارین

مگه کتک دلم میخواد؟!
میشه ازش چک گرفت برای بعد از اینکه سر کار رفت
واقعا
مگه ۵۰ کیلو نیست؟
نه خدائیش بیشتر جوونا فکر کنم باید یه قرارداد با کمیته امداد ببندم!
چشم مزاحم میشم

انا جمعه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 02:46 ب.ظ http://www.anna1980.persianblog.ir

..این پیرمردا خیلی بامزه اند..
راستی اون پول انداختن تو صندوق صدقات هم شما سعس کن به خودت نگیری

موافقم
نه بابا من اگه اهل به خودم گرفتن بودم که تا حالا دوام نمی آوردم

مرجان جمعه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 02:40 ب.ظ http://mahroo1371.blogfa.com

اونی که باید صدقه بندازه شمایید نه مریضاتون
جدی میگم !
آدم مخش سوت می کشه از این همه کارهای عجیب و غریب !

ممنون
اما اینطوری باید کل حقوقمو بندازم توی صندوق صدقات که!

دلی جمعه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:46 ب.ظ

البته از یه نظر هم به مردم حق میدم.فکرکنم تو وبلاگ شما خوندم یا جای دیگه خانم دکتری هستن تو درمونگاه که مادرشون پزشکه وقتی مریض میاد زنگ میزنن مادرشون شرح حال میدن اونم دارو رو میگه دقیقا ماهم تو درمونگاهمون همچین خانم پزشکی داریم.بعد یه چیز جالبتر
چندوقت پیش یکی ازاقوام بچه یه ماهه شو برده بود پیش همین خانوم دکتر .خلاصه میاد خونه لباس بچه رو عوض کنه میبینه درجه تب زیر بغل بچه جامونده
فرداش رفته بود پیشش گفته بود خانم دکتر من هیچی درجه تب رو برمیدارم واسه خودم ولی خودتون ضرر کردین که هردفعه درجه تب درمونگاه کم میاد
الان من موندم اصلا درجه تب رو گذاشته بوده واسه چی؟؟

واقعا؟
نکنه همولایتی هستیم؟ :دی
اما نه این دیگه دست اون خانم دکتر ما رو از پشت بسته انگار!!

دلی جمعه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:40 ب.ظ

بازه سلام

حالا جالبتر اینکه اگه سزارین به خواست مریض باشه و دکتر هم باهاتون راه بیاد تو برگه مثلا مینویسه مشکل لگن تا هزینه کمتر بشه

دکتر من یه مدتیه به این موضوع فکر میکنما ما تو ولایتمون دوتامطب پزشک عمومی داریم و درمونگاه هم تازه راه افتاده بعد من اینقد دلم واسه پزشک عمومیا میسوخت که نگو گفتم بدبختا الان دیگه بازارشون کساده..تا چندوقت پیش رفتم درمونگاه آمپول بزنم کسی نبود خیلیم خلوت بود اومدم مطب واییییی غلغله...

علیک بازه سلام!!
ممنون که گفتین من نمیدونستم واقعا
خوب یه احتمال وجود داره
چون پزشکان درمونگاه حقوقشون ثابته یه طوری با مریضها رفتار میکنن که دیگه اون طرفا پیداشون نمیشه
راستی آمپول برای چی؟

جیرجیرک جمعه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:03 ق.ظ http://jirjirakmahtabi.blogfa.com

خیلی خنده دار بود کل پستتون سر صبحی کلی شاد شدیم مرسی
فکر کنم مورد ۴ از اونا بوده که یه ذره کوتاه میومدین جدنی حاضر نبوده قبول بکنه پول سزارین خودشو!

ممنون
شکر خدا گرفتن یا نگرفتن پولش با من نبود

جرم شناس/الناز جمعه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 08:52 ق.ظ http://life-code.blogfa.com

آقا اجازه ما حدس زدیم باید حتما رئیس اعظمتون خانوم دکتر د باشه

غلطه آی غلطه!

یک ماما با چکمه های سفید جمعه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:03 ق.ظ http://newmidwife.blogsky.com/

طفلکی سزارینش ناخواسته بود خب!!!!
وزیر بهداشت آیا؟؟؟؟

واقعا
بالاتر از اون :دی

مرجان جمعه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:27 ق.ظ

سلام.خیلی خوابم میادا.اما گفتم بدون نظر نرم !
خوش به حال اون خاانمه که وزنش به اندازه یه کیسه سیمان هم نیست

عماد خان بسیار باهوشه.من نمیدونم اینا چطوری یه بازی رو فوری یاد میگیرن.خواهر زاده م با پی اس پی چنان بازی میکنه.من هروقت دستم میگیرم شش ساعت باید با دگمه ها فقط کنار بیام

سلام کار خوبی کردین
دیگه اون قدر لاغر هم خوب نیستا
بچه های عصر کامپیوترن دیگه

دلی پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:11 ب.ظ

این وبلاگ رو 7:42دقیقه آپ کردین اون یکی رو7:45

دقت من یه طرف سرعت شما یه طرف دیگه

اهم اهم
ما اینیم دیگه!

دلی پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:02 ب.ظ http://http://1donyasargarmi.persianblog.ir/

سلام
مورد 4فکرکنم بنده خدا درست گفته ها چون اگه سزارین به خواست مریض باشه قیمت زیادتره تا اینکه اورژانسی یا بخاطر مشکل باشه

درمورد اون آب طالبی بستنی پست قبل من زورم گرفت گفتم اگه دکتر خودشونم میریختن روفرش میومدن اینجا بگن بنده خدا عماد


میگم دکتر واقعیته ها چرا به دکترای درمونگاه کمتر مردم اعتماد میکنن حتی دکترای عمومی بیرون هم بیشتر میرن

سلام
واقعا؟ نمیدونستم
نه خدائیش نمینوشتم اما این کار عماد در ادامه شیطونی های مهمونی رفت (در برابر مهمونی برگشت) بود!
اگه فهمیدین به ما هم خبر بدین!

یک دانشجوی پزشکی پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 08:58 ب.ظ http://manopezeshki.persianblog.ir/

بیا وخوبی کن به مریض لگد هم بزنه

همینو بگو!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد