جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

محمود

سلام

چند هفته پیش بود که تصادفا با آقای «ص» روبرو شدم. ناظم مدرسه راهنمائی که توش درس میخوندم و البته چند سالی از بازنشستگیش میگذشت. چند ساعتی با هم صحبت میکردیم و دراین بین خاطره ای گفت که نمی دونستم کی توی وبلاگ بنویسم و حالا میبینم که همین پست فرصت خوبیه:

سال هزار و سیصد و پنجاه و دو توی امتحان سراسری ادامه تحصیل در کشور آمریکا شرکت کردم و قبول شدم. به جز من دونفر دیگه هم از شهر ما قبول شده بودند. بهمون گفتند شش هزار دلار برای هزینه تحصیلتون بدین و برین.

پدر من که از همون اول گفت ندارم! دائی یکی دیگه از بچه ها همون موقع توی آمریکا زندگی میکرد اما این بیچاره هرچقدر بهش زنگ زد حاضر نشد این پولو بهش بده و او هم نرفت و نفر سوم که خونواده اش پولدار بود پولو داد و رفت و دیگه هم به ایران برنگشت.

خوب بعد از این ماجرای تقریبا بی ربط میرم سراغ اصل ماجرا. ماجرائی که یه بار دیگه هم نوشتم و به لطف بعضی از دوستان حذف شد و نمیدونم الان بتونم دوباره همه شو بنویسم یا نه؟ اما عوضش میدونم که چون این پست اختصاص به یه نفر داره میتونم خصوصیات بیشتریو ازش بنویسم. خصوصیاتی که امیدوارم باعث خشم خود محمود نشه!

سال هزار و سیصد و هفتاد و یک بود که رفتم دانشگاه. با یه کلاس چهل و پنج نفره که (برخلاف این سال ها) فقط سیزده نفرشون دختر بودند.

محمود یکی از همکلاس های ما بود که متولد یکی از شهرهای کوچیک استان خودمون بود اما اون موقع ساکن اصفهان بودند. یکی از همکلاسیهائی که خصوصیات جالبی داشت. مثلا درحالی که من اون موقع (و حتی حالا) توی رگ گیری دچار مشکل بودم و هستم از همون موقع حتی به خودش سرم می زد. یکی دیگه از خصوصیاتش تغییر زیاد در وضعیت سر و صورتش بود. وقتی یه مدتی با ریش و سبیل بلند میدیدیمش هیچ تضمینی وجود نداشت که چند روز بعد یکدفعه همه شونو با تیغ بتراشه (که همین کار رو هم کرد) و بعد مدتی رو با سبیل تنها بگذرونه و بعد ....

همون موقع بود که فهمیدم محمود کوهنورد هم هست. هر چند وقت یه بار آگهی های گروه کوهنوردیشونو (که الان اسمش یادم نیست) توی دانشگاه میدیدم که از علاقمندان برای همراهی دعوت کرده بود تا با هم بزنند به کوه. کاری که من نه اون وقت حال و حوصله شو داشتم و نه حالا.

یادمه وقتی یه بار ازش پرسیدم چی توی کوه پیدا کرده که ولش نمی کنه گفت: آرامش اونجارو با چیزی عوض نمی کنم. دقیقا نمی دونم از کی مربی کوهنوردی هم شد.

همون طور که قبلا بطور مفصل توضیح دادم و دیگه ترجیح میدم درباره اش ننویسم به دلایلی از بقیه همکلاسها عقب افتادم و محمود زودتر از من درسشو تموم کرد و رفت طرح. و چند ماه بعد بود که من هم برای گذروندن طرح به همون شبکه رفتم و ازقضا منو به همون روستا فرستادند چون محمود تصمیم گرفته بود بقیه طرحشو به جای بیتوته توی یه روستا توی اورژانس شیفت بده.

یادمه اولین جمله ای که از محمود شنیدم این بود: خب بیا اول کوه های اینجارو برات بگم! این کوه اسمش .... و سه هزار و هشتصد و پنجاه متر ارتفاع داره. کوه اون طرفی هم اسمش .... و ارتفاعش سه هزار و هشتصد متره. خوب حالا بیا بریم توی پانسیون پزشک! جالب اینکه میگفت بعضی هفته ها جمعه هارو همون جا میمونه و از کوهها بالا میره!

اون شب مهمان محمود بودم و فردا صبح او رفت و من رسما طرحمو شروع کردم.

یادمه وقتی برای اولین بار رفتم توی روستا جرات نکردم از توی دره ای رد بشم که بین درمونگاه و بقیه روستا قرار داشت و ترجیح دادم از روی جاده آسفالت دره رو دور بزنم. موقع برگشتن یه پیرمرد بهم رسید و گفت: از روی جاده میری؟ دکتر قبلی چنان از توی دره میرفت و میومد عین بز!!!

گه گاه از محمود و بقیه دوستان و همکلاس ها به روش های مختلف باخبر می شدم. اون موقع هنوز کار هر کس نبود موبایل داشتن و اطلاع پیدا کردن از دیگران به سادگی حالا نبود.

یه بار که دیدمش گفت: موفق شده وارد فدراسیون کوهنوردی بشه و به عنوان پزشک تیم های کوهنوردی به ماموریت میره و پول خوبی درمیاره. و مدتی بعد خبر رسید که محمود به همراه تیم ملی کوهنوردی راهی اورست شده. چند هفته بعد هم تیم با فتح قله اورت به کشور برگشت و من روزنامه ای رو که عکس محمود و سایر اعضاء تیم روی صفحه اولش چاپ شده بود خریدم و هنوز هم نگهش داشتم.

مدتی بعد بود که شنیدیم با یکی از هم نورد هاش (که فکر کنم شیمی خونده بود) ازدواج کرده.

چند سال بعد بود. توی یکی از شلوغترین درمونگاه های روستائی شهرستان خودمون داشتم مریض میدیدم که برام یه پیامک اومد. اون موقع اونقدر مریض سرم ریخته بود که نتونستم بخونمش. دو سه ساعت بعد بود که درمونگاه خلوت تر شد و تونستم پیامک محمودو ببینم که برام آیت الکرسیو فرستاده بود. بهش زنگ زدم که علت این کارشو بپرسم اما موبایلش خاموش بود و بعدها فهمیدم که همون زمان راهی کانادا شده.

وقتی ماجرای دوران طرحو توی وبلاگ نوشتم محمود برام کامنت گذاشت و به این ترتیب ما دوباره همدیگه رو پیدا کردیم. و این بار وقتی به ایران اومد برام کامنت گذاشت که میخواد منو ببینه. اما از قضا پدرش دچار مشکل شد و توی متاسفانه بعد از مدتی هم از دنیا رفت.

من فکر میکردم که پدر محمود توی بیمارستان اصفهان بستریه و اگه میدونستم همین جاست حتما میرفتم سراغش.

بگذریم. بالاخره محمودو توی مراسم ختم پدرش دیدم و بعد از چند هفته تصمیم گرفت که بیاد خونه مون. بهش آدرس دادم و اومد.

اولین جمله ای هم که گفت این بود: من اومدم تا ببینم چشمهای عسل چه رنگیه؟ (و خوشبختانه نظرش به نظر من نزدیک تر بود!)

عماد که فقط ظرف چند دقیقه رودربایستیو کنار گذاشت و دستشو کشید و برد سر کامپیوتر و وادارش کرد به بازی!

ما هم نشستیم به صحبت و آنی بیچاره که بیشتر مشغول پذیرائی بود!

بعضی از جملات محمود توی خونه ما از این قرار بود (البته جملات جالب زیادی داشت اما خیلیشونو نمیشه نوشت و خیلیشونو هم یادم رفته!:

وقتی وبلاگتو میخوندم فکر کردم عوض شدی اما حالا میبینم هنوز همونقدر ساکتی. انگار باید با انبردست از دهنت حرف کشید بیرون!

توی کانادا پرفروش ترین ماشین تویوتاست!

اولین باری که داشتیم میرفتیم کانادا توی فرودگاه لندن چون باربرها اعتصاب کرده بودند بارهامون جاموندن. وقتی رسیدیم کانادا گفتند آدرستونو بدین خودمون بارهارو میاریم در خونه تون!!

دولت کانادا داره کلی به مردم منطقه فرانسوی نشین کبک سوبسید میده تا هوس استقلال نکنن.

وقتی اونجا میگم تورم توی کشور ما بیست درصده. طوری چپ چپ بهم نگاه می کنند که انگار من نمی فهمم چی دارم میگم. من هم ترجیح دادم بعضی از مسائلو نگم ترسیدم زنگ بزنن ماشین تیمارستان بیاد دنبالم!

وقتی یه نفر برای اولین بار داره مهاجرت میکنه باید طبق قانون ده هزار دلار همراهش باشه. جالب اینکه توی فرودگاه ازم پرسیدند: چقدر همراهته؟ گفتم: ده هزار دلار. گفتند: بفرمائین! و این ماجرا وقتی داشتم دو باکس سیگار میبردم کانادا (حداکثر مقدار مجاز یک باکسه) هم تکرار شد.

وقتی تماس گرفتم و گفتم پدرم فوت کرده گفتند تا هروقت فکر میکنی باید پیش خانواده ات باشی همون جا بمون. کارت اینجا محفوظه!

فقط توی شهری که من هستم صد و هفتاد هزار نفر ایرانی زندگی میکنه. من توی کانادا برای اولین بار نون بربری خوردم.

اونجا محله هائی هست که اگه حتی فقط فارسی بدونی میتونی گلیمتو از آب بیرون بکشی.

.....

و این گونه بود که محمود اومد خونه ما و رفت. تا کی بتونیم بریم اونجا و بازدیدشو پس بدیم!

پ.ن1: آنی داره چندتا عکس از عسلو برای وبلاگش آماده میکنه. دفعه پیش که عکسهای عسلو گذاشت اون روز شد پربازدیدترین روز تاریخ وبلاگش!

پ.ن2: به لطف یکی از دوستان خوب مجازی دوباره فی.لتر. شکن دار شدم و باز مثل دفعه پیش فقط یکی از مرورگرهام کار میکنه (این بار موزیلا) برای همینه که همه اعدادو با حروف نوشتم تا با عددهای لاتین نوشته نشن. باید فکر کنم ببینم یادم میاد اون دفعه چطور درستش کردم؟!

پ.ن3: دکتر «ح» که زمانی یکی از شلوغترین مطبهارو بین پزشکان عمومی شهرمون داشت و یه نسبت فامیلی نسبتا دور هم با ما داره و چند سال پیش متخصص اطفال شد چند روز پیش از عید راهی کانادا شد و از قضا دقیقا به همون شهری رفت که محمود هم اونجاست. امیدوارم موفق باشه.

نظرات 73 + ارسال نظر
پرنیان شنبه 21 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 06:34 ب.ظ

همه شو خواهیم خواند...

کار خوبی می کنین!

پرنیان چهارشنبه 18 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 04:22 ق.ظ

از خواب و خوراک افتادیم ، عجب آرشیو مفصل و سرگرم کننده ای دارین
ما هم به تعداد زیاد سال بالایی عشق به کوهنوردی داریم که وقتی در مورد کوه حرف می زنن انگار دارن راجع به شخصیتش یه آدم نظر میدن
حالا چشمای عسل بانو چه رنگی بود ، چه رنگی شده؟

یعنی همه شو خوندین؟
اوائل تقریبا عسلی رنگ بود اما الان دیگه قهوه ای شده

sara joon شنبه 22 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 05:59 ب.ظ http://MEHRABONANE.BLOGFA.COM

التماس دعا

محتاجیم به دعا

best medico پنج‌شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:11 ب.ظ http://bestmedico.blogfa.com

الان درست 1.5 ساعته پای وبلاگ شمام

خعلی زیبا بود...

ممنون از لطفتون

یک جراح سه‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 03:44 ب.ظ http://1jarah.blogfa.com

مثل ِ "بــز" چی بود اون آقاهه گفت!!!
ینی خدایی...
چقدر حرفاشون جالب بود...
این پست هم مثل همه پستاتون عالی بود.
مرسی!
گل!

ممنون از نظرتون
اگه منتظرین باز در جواب گل! یه چیزی بگم سخت در اشتباهین!!

آنای طبیب جمعه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:03 ب.ظ http://maryamos.mihanblog.com

این پستتوتون یه سری حسرتا رو تو دلم دوباره زنده کرد[:S00]
ولی باور بفرما کوه اونم تو این هوا واقعا میچسبه این رو از طرف یه ادم کم بنیه بپذرید و حتما امتحانش کنید

واقعا
حالا مگه من خیلی پربنیه ام؟!

[ بدون نام ] شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 07:08 ب.ظ http://dr_amir38094@yahoo.com

اون اقایی به اسم محمدکه نوشته قصد مهاجرت به استرالیا رو داره می تونه کمک و راهنمایی کنید..لطفا ممنون می شم اگر ایمیل یا وبلاگی اگر دارید ازش بنویسید

ایمیلشو براتون میفرستم

ماما ی مهربون چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 06:01 ب.ظ http://midwife40.blogfa.com

سلام
ایشالله میرید کانادا باززدیدشو پس میدینراستی تو کدوم پستتون درمورد اینکه ازز دوستاتون عقب موندین نوشتین؟؟
بالاخره چشمای عسل چه رنگیه؟

سلام
آمین
توی خاطرات دوران دانشجوئی نوشتم اون هم مفصل
هر روز داره تیره تر می شه
الان قهوه ایه تقریبا

شهرزاد شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:20 ب.ظ

سلام، خوبین؟ آنی خانم و فسقلی ها خوبن؟
یه چیزی بپرسم؟ فکر کنم این آقای محمود همیشه پست های شما رو میخونه، این دفعه که درباره خودش بود چه نظری داشت؟

سلام ممنون
بپرسین. هنوز که هیچ نظری ازش نداشتم فکر کنم چون مدتی نرفته سر کار حسابی سرش شلوغه!

دیادیا بوریا شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 01:46 ب.ظ

سلام دکتر عزیز
خاطره جالبی بود....منم هیچوقت نتونستم با کوه و پیاده روی دراز مدت ارتباط برقرار کنم ...ها ها ها ....اصلا فکر نمی کردم ساکت باشید...جمله دوستتون محشر بود.....
من عاشق اخلاق عمادم...
اردتمند شما دیادیا....

سلام دکترجان
چه طرف از این عجبا!!
خدا کنه اثرات چائی لیمو دیگه کاملا برطرف شده باشه!

فردا جمعه 30 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 11:49 ب.ظ http://med84.blogfa.com

دیگه اینقدرام هتل نیست که هفته ای دو تا سه تا مریض اورژانس! منظورم بود روزی دو بار سه بار اورژانسیا میان ( البته در باور مردم منطقه وارد شده که عصرا دکتر فقط مریض اورژانس می بینه بچه های ۱۱۵ می گفتن گاها واسه سرماخوردگی هم زنگ می زنن به ما! فک می کنن اگه با آمبولانس ببرنشون دکتر می بینه!)
غرض از امتحان کردن هم امتحان کردن ایمیلهای ما بود!

آهان از اون لحاظ
ما که از دریافت هرگونه ایمیل استقبال می نمائیم!

فاطمه جمعه 30 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:39 ب.ظ http://www.radepayegol.blogfa.com

نظر گذاشتم یا نذاشتم؟یادم نیست
عرضم به حضورتون که :اگه آدرس وبلاگتونو به محمود نداده بودید .الان خیلی راحت تر درموردش می نوشتید وشاید اصلا مطلبتون متفاوت ازاین می شد
البته درجزئیات

من بهش آدرس ندادم
یکی از پرسنل همون درمونگاه اون بار که درباره اش نوشتم دیده بود و به محمود خبر داده بود

فردا جمعه 30 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:23 ب.ظ http://med84.blogfa.com

گوش شیطان کر!! فعلا عصر و شبامون خوب و آرومه... فقط مریضای اورژانس زو می بینیم که اونم بیشتر از دو بار تا سه بار رخ نمی ده.
...
بعید می دوم جی میل هم کفاف منو بده!
ایمیلای قشنگ قشنگ! فوروارد می کنیم... طرفدار زیاد داشته، ما را در این امر ثابت قدم کرده!
شما هم امتحان کنید!

خداروشکر
من چطور باید امتحان کنم آیا؟

مژگان امینی جمعه 30 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 06:49 ق.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

پس شما کم حرف هستید! ما معلم ها نمی توانیم کم حرف باشیم.

یا یک روز این اعتماد به مسافران از بین می رود یا مسافران یاد می گیرند راست بگویند.توی فرودگاه ا م ری ک ا از خواهر من پرسیده بودند از لیستی که به شما دادیم چیزی همراهتان هست ؟و او گفته بود بله لیمو عمانی و آن ها گرفته بودند وکلی تشکر کرده بودند که راستش را گفته!

واقعا
به امید روزی که صداقت به کشور ما برگردد

بهاران جمعه 30 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 01:53 ق.ظ

سلام آقای دکتر. واقعا به دوستتون محمود قبطه میخورم. چون بارها در زندگیم فرصتهای خوبی رو که دوست داشتم رها کردم. امیدوارم شما و خانوادتتون از فرصتهای خوب زندگیتون به نحو احسن استفاده کنید

سلام واقعا هم نیاز به غبطه داره
ممنون و همچنین

الهه جمعه 30 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:47 ق.ظ http://adamsi.blogfa.com

سلام آقای دکتر...میشه لطفاتووبلاگتون یه ذره هم ازخاطرات دوران دبیرستان و اینکه چه جوری درس میخوندیدبذارید؟آخه من تازه اول دبیرستانم.بعدخودم و خانواده م خیلی دوس داریم ک من دکترشم.البته بیشترمامانم که توخونه ام به من میگه خانوم دکتر...میشه لطفابذارید؟

سلام
شرمنده اما روم نمیشه!
آخه توی دبیرستان درسم وحشتناک افت کرد
درواقع فقط خرخونی چند ماه مونده به کنکور تا زمان کنکور بود که منو راهی دانشگاه کرد! آخه اون موقه معدل دبیرستان هیچ اهمیتی نداشت

فردا پنج‌شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:47 ب.ظ http://med84.blogfa.com

ینی جی میل می تونه همزمان واسه ۱۰۰ نفر ایمیل رو فوروارد کنه؟
من جی میل هم دارم... واسه کارای شخصی از اون استفاده می کنم...
چون دوتا ایمیل فعال تو یاهو دارم واقعا روم نمشه یه ایمیل دیگه رو کنم!!! ولی اگه مشکل حل بشه چاره ای نیست! جماعتی به امید همین ایمیلای ما شب و روزشون سر می کنن!

صدتارو که نمیدونم اما من تا هفده نفرو فرستادم
حالا مگه چی ایمیل میکنین؟
اگه خوبه برای ما هم بفرستین خو!

فردا پنج‌شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 03:03 ب.ظ http://med84.blogfa.com

ینی شما اصلا پیش بینی می کردین که این قدر همه به سال تولدتون علاقه نشون بدن؟!!!

ولی جدی آدم اوتجا که می خونه چه جوری آن روستایی شیرین زبان!! وصف کوهنوردی آقا محمود را می فرمایند و توصیفی بس دلنواز می کنن!! تحت تاثیر می ره اساسی!

خدائیش نه

دکتر پرتقالی چهارشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 01:24 ب.ظ http://dr-orange.blogfa.com

مطمئنا اون نفر سوم بعدها ۱۰۰ برابر پولی که واسه خرج تحصیلش داد رو بدست اورد....

هزار درصد!

یکی از4تفنگدار ! چهارشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:49 ب.ظ http://2-2ta.blogfa.com

باریکلا به ارادش

واقعا

مجتبی هادی پور چهارشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:45 ب.ظ

سلام دکی. خوبی؟ دماغت چاقه؟!!!!! اره هنوز هم دره سرجاشه!!!!!! کوهها و رودخانه ها هم زندگیشون میکنن!!!!!! بزها هم خوبند. ملالی نیست.!!!!!!!! بیا الان محشره اونجا.

سلام ممنون
لابد ملالی نیست جز دوری من آره؟

رکسانا چهارشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 11:08 ق.ظ http://iranbanooo.blogsky.com

انقدر از اونهایی که به علایقشون توجه میکنند خوشم میاد . امثال محمود از زندگی لذت میبرند . خوش به حالشون .
شما آینده نگر بودید دکتر ! همین دیروز یک نفر فقط به خاطر اینکه رفته بود توی دره در اثر زلزله مرد ! گاهی مثل بز بودن خوب نیست ! البته مزاح بودها ! توهین به هیچ کس محسوب نشه
کاش اینجا هم به مردم به دید انسان نگاه میشد

واقعا
اما جالب اینکه اون شب میگفت خوشبختانه جائی که من زندگی میکنم کوه نیست پادردم خوب شده!
اگه منظورتون به منه من به این راحتی ناراحت نمیشم!

بیوطن چهارشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 08:01 ق.ظ

سلام
چرا این خواننده هاتون همه فک میکنن متولد ۵۲ هستید تا اونجا که من میدونم شما همش جهشی جهشی درس خوندین نمیخواین از گمراهی درشون بیارید

سلام
همش که نه
دارم تواضع از خودم دروکنم :دی

ترنم سه‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:30 ب.ظ

آقای دکتر حالا این یه دفعه رو خودم فهمیدم که چه سوتی ای دادم اما مدیونید اگه قبلا سوتی داده باشم یا در آینده سوتی بدم و خودم متوجه سوتیم نشم و شما هم بهم درستشو نگید
اینو جدی میگما ، مدیونید اگه درستشو بهم نگید

یعنی من باید حدس بزنم که شما ممکنه کدوم کلمه رو اشتباه بخونین؟!

ترنم سه‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:24 ب.ظ





میدونید به چی میخندم آقای دکتر ؟!
یکی از کلمات پست رو اشتباه خونده بودم ( تازه الان فهمیدم که اشتباه میخوندم و اصلش چی بوده ) خدا رو شکر خطر از بیخ گوشم گذشت ، چون تو اولین کامنتم میخواستم در موردش یه چیزی هم بگم که گفتم ولش کن بیخیال خدایا شکرت که آبرومو حفظ کردی تازه همون شب کل اون قسمتی رو که این کلمه توشه رو با همون تلفظ اشتباه بلند بلند برای خانواده ام خوندن اونا هم متوجه نشدن که دارم اشتباه میخونم آقای دکتر اگه برای قسمت خاطرات جالب ، خاطره کم اوردین من و خانواده ام در خدمتتون هستیم
آقای دکتر حالا میتونید حدس بزنید کدوم کلمه رو اشتباه خوندم ؟

عیبی نداره بگید . من که خودم آبروی خودمو بردم ناراحت نمیشم اگه متوجه بشم متوجه شدید !!

وا
مگه این پست یه کلمه دو کلمه است که من بتونم حدس بزنم؟!

شیوا فرازمند سه‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 08:40 ب.ظ http://www.sanva.blogfa.com

سلام و ممنونم به خاطر لطف و بزرگواری‌تان...

سلام و خواهش میگردد

اسطوره سه‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 08:06 ب.ظ http://oos2re.blogsky.com

سلام دکتر جان
مثل اینکه خیلی به سرت زده بری اونور آب
داستان محمود هم خیلی قشنگ بود ولی آخر داستان به جایی نرسید که؟

سلام
نه ابا مگه حالا برام فرش قرمز دم بیمارستان مرکزی اتاوا پهن کردن؟
مثلا انتظار دارین به کجا برسه؟ اونها به خوبی و خوشی یه عمر زندگی کردن؟

بیوطن سه‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 05:35 ب.ظ

سلام
جالب بود منم از اون آدمام که جاهای بزرو رو به جاهای صاف ترجیح میدم ...

کانا دا جای خوبیه منم شنیدم که کبک و مونترال کمک هزینه های فوق العاده ای میده یکی دوستا میگفت مونترال حتی برای کلاس های زبان فرانسه ۴۸۰ دلار کانادا ژرداخت میکنه
سرجمع هزینه ماهانه زندگی تو مونترال ۲۰۰۰ دلار ماهانی میشه که ۱۴۰۰ دلار رو به قول آقا محمود سوبسید میگیری ۶۰۰ دلار باید از جیب بدی

سلام
واقعا
البته ایشون کبک نیستن الان

سودابه سه‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 01:19 ب.ظ http://varaghpare.blogfa.com

سلام
قلم خوبی دارید جناب دکتر!

سلام
ممنون

دکتر نیلوفر سه‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 03:07 ق.ظ http:// davadarmum.blogfa.com

وای که من دقیقا نقطه مقابل دکتر محمودم. خوشم اومد ازش

از چه نظر آیا؟

Angel سه‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:57 ق.ظ http://a-restless-mind.blogfa.com

سلام. حالا چرا همه دکترای دوروبر شما قصد کانادا کردن؟ چرا مثلا نمیرن انگلیس؟ آقا غیر دکترا رو هم راه میدن؟

سلام کدوم همه؟
نمیدونم باید بپرسین!

مهاجر زمان دوشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 04:14 ب.ظ http://mohajerezaman.persianblog.ir

نظرمن کوووووووووووووووووووووووووووووووووو
یه عالمه طول کشید تا مطلبتونو بخونم
واسه همشم نظر گذاشتم!!!
نظرم کووووووووووو

یعنی نظر من موردی داشت که تایید نشد؟؟

وا
یه کم حوصله کنین خو
تازه تائیدش کردم!

دریا دوشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 01:41 ب.ظ

سلام

دوستتون چه آدم جالبی هستن

آقای دکتر منم دوست دارم عکسای دختر گلتونو ببینم به وبلاگ خانومتون سر زدم وبلاگشون همون "کلبه تنهایی منه " ؟

سلام
واقعا
بله

سارا دوشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:51 ق.ظ

خوش به حال محمود ایشالا شما هم بتونید برید اونجا

حالا کی گفته ما هم دوست داریم بریم؟
(حکایت گربه و گوشت و اینهارو که شنیدین؟!)

masi دوشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:31 ق.ظ http://yasyas-66.blogfa.com

خاطره قشنگی بود موفق باشن این آقا محمود

masi دوشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:31 ق.ظ http://yasyas-66.blogfa.com

خاطره قشنگی بود موفق باشن این آقا محمود

ممنون من هم امیدوارم

آذرخش یکشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:57 ب.ظ http://www.asarakhsh.persianblog.ir

راستی اون صعود اورست، صعود پر حرف و حدیثی بود!

اذرخش یکشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:55 ب.ظ http://www.asarakhsh.persianblog.ir

راستی اون صعود اورست، صعود پر حرف و حدیثی بود!

یعنی مثلا با قله تبانی کرده بودند که بیاد پائین تر؟

مهاجر زمان یکشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 07:31 ب.ظ http://mohajerezaman.persianblog.ir

تنها دوست اقای ص که رفت کانادا چی شد؟
بالاخره من فهمیدم این اقا محمود کی هستن!!

به به به این خارجیا به خدا اون جا قدر زندگی رو ندونن دیگه خیلی نامردن!!

اخ جون عکسای عسل رو میرم میبینم!

ایشالا به سلامتی همه دارن خارج نشین میشن!!

دوست آقای ص پاشو توی کانادا نگذاشت!! این طور که آقای ص میگفت الان توی ناسا کار میکنه العهده علی الراوی
نکنه فکر میکردین درباره پرزیدنتمون حرف می زنم؟!
هروقت گذاشتشون توی وبلاگ!
همه که نه من و شما هستیم هنوز!

نیسا یکشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 07:08 ب.ظ http://www.parvaze-lahzeha.mihanblog.com

سلام
جواب کامنتم چقدر علامت سوال داشت:)
ببخشید، اشتباه برداشت کردم. چون با ضمیر اول شخص مفرد نوشته بودید فکر کردم قهرمان اون خاطره خود شمایید.
پس چه حیف شد که سال 52 آقای ص نتونستن برن

سلام
انگشتم روش گیر کرده بود :دی
از این پس بیشتر دقت شود :دی
واقعا

پرنیان یکشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 06:06 ب.ظ

سلام
چجوری میشه شما سال 52 ...
سال 71 هم دانشگاه باشین ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یا عمدآ اشتباه گفتین یا اونجوری ک من حساب کردم شما تو دهه 30 زندگیتون رفتین دانشگاه
ایشالا کانودا رفتن شماااااا
دوستایی مث محمود خیلی کمن ، خیلی آدمو امیدوار میکنن به تلاش بیشتر
قووووول بدید ازش بازم برامون بنویسییییید

سلام
حالا کی گفته من متولد 52 هستم؟
واقعا
انشاءالله وقتی رفتیم اونجا بازدیدشو پس بدیم :دی

خاله آذر یکشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 06:05 ب.ظ http://www.khaleazar.blogfa.com

آقا ما خیلی خندیدیم به توصیف اون روستایی!!

ایضا
خنده تون مستدام

آذرخش یکشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 05:49 ب.ظ http://www.asarakhsh.persianblog.ir

شخصیت این دوست دکترتون جالب بود، باید شما رو هم کوهنورد میکرد اون وصف روستایی از دره نوردی دکتر روخوشمان آمد

حال و حوصله به کنار
کوهنوردی نیاز به یه حداقل توان بدنی هم داره که من ندارم!

. یکشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 05:09 ب.ظ http://nemidoooonaam.blogfa.com/

دکتر این جواباتون خیلی باحال تر از کل پستاته !
اکی پس بفرمایید اینجا به صرف جنگل و دریا !

شما لطف دارین
پس دیگه پست نمی نویسم هی کامنت بگذارین تا من جواب بدم :دی
آدرس بدین چشم!

احساس یکشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 05:02 ب.ظ

ساسفون 3 بهترینه من مدتهاست ازش استفاده می کنم
اما من به شخصه دوست ندارم از ایران برم
هرچند شرایطشو دارم
و پدر هم اصرار بر رفتن من و ادامه تحصیلم داره
از لحاظ زبان و پول مشکلی نیست
حتی مکانی هم مشکلی ندارم
جالبه همه انتخابشون کاناداست
بابا منو حتی کانادا کالج هم ثبت نام کرد
اما ایران بودن برابر با هیچی نیست

واقعا
واقعا سخته آدم کشورشو ول کنه و بره
مگه این که واقعا مجبور بشه

sahar یکشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 04:59 ب.ظ

سلام

انشاالله دکتر محمود هر جا هستن سالم و موفق باشن.

شما سال ۷۱ رفتی‌ دانشگاه؟؟؟؟؟من ۵-۶ سلام بود اون موقع.

منم منتظر عکس هستم هی‌ میام چک می‌کنم.

سلام
من هم امیدوارم
واقعا؟
باور کنین من هم منتظرم

دکتر ف یکشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 04:11 ب.ظ http://drf.blogfa.com

سلام
1352؟ خوب موندیدن ها. اصلا بهتون نمیاد

سلام
نخیر. واقعا؟ پس بهم میره؟ :دی

ترنم یکشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 03:45 ب.ظ

واقعا ؟
پس یا دوران مدرسه رو جهشی خوندین یا اینکه پشت کنکور موندین
کدوم یکی درسته ؟ گزینه یک یا دو ؟
البته فضولی نمیکنما ، اگه دوست نداشتین جواب ندین

واقعا
مورد اول صحیح است

سمیرا یکشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 02:43 ب.ظ http://hamsiahhamsefid

مطالب خواندنی بود ولی بیشتر از همه فیلتر شکنه توجه منو جلب کرد بد جوری دنبال فیلتر شکن هستم چه فیلتر شکنی دارین ؟؟؟؟

ممنون از لطفتون
اگه خدا قبول کنه سایفون 3

eli یکشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 01:16 ب.ظ

d.r man tazeh yaftameto0n...veb bahaliyeh...ra3ti mahmo0d ko0jay kanadas?

شما لطف دارین
میترسم دوست نداشته باشه اسم شهرشو بگم شرمنده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد