جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (118)

سلام

۱. خانمه گفت: برام آزمایش بنویسین. گفتم: چه آزمایشی؟ گفت: قراره قبل از بارداری بشم! (ترجمه: آزمایشات پیش از بارداری)

۲. پیرزنه گفت: دفترچه مو مهر کن برم پیش متخصص. گفتم: برای کی مهرش کنم؟ گفت: برای خودم!

۳. از بس مسئول محترم تزریقات اصرار کرد برای مریض سرم نوشتم و گفتم: برین تزریقات تا بهتون بزنن. گفت: نه میریم خونه خودمون می زنیم!

۴. پیرزنه برگه آزمایششو داد بهم و گفت: نمیدونم این آزمایشه یا جواب آزمایش؟!

۵. خانمه گفت: بچه ام تب نداره اما بدنش داغه!

۶. خانمه دفترچه شو گذاشت جلوم و گفت: رفتم پیش متخصص چشم برام قطره نوشت گفت برو پیش دکتر خودتون تا براتون کپسول بنویسه!

۷. پیرزنه درحال نقش بازی کردن (اون هم به صورت کاملا تابلو) اومد توی مطب و خودشو پرت کرد روی صندلی. پشت سرش یه زن جوون هم اومد تو. گفتم: بفرمائین. پیرزنه آستینشو زد بالا و گفت: فشارمو بگیر. زن جوون هم گفت: دکتر! بی زحمت فشارشو بگیر. بعد از گرفتن فشار پیرزنه گفت: گلومو نگاه کن درد می کنه. زن جوون هم گفت: دکتر! بی زحمت گلوشو نگاه کن درد میکنه. بعد پیرزنه گفت: دکتر به دادم برس. زن جوون هم گفت: دکتر! بی زحمت به دادش برس!

۸. پیرزنه یه بچه رو آورده بود و گفت: مریضه. دفترچه شو باز کردم و دیدم مال یه پیرمرده! گفتم: ایشون هم مریضند؟ گفت: خدا نکنه اون هم مریض بشه!

۹. خانمه دوتا آمپول دگزامتازون از کیفش درآورد و گفت: الان که زانوم درد میکنه کدومو بزنم؟ گفتم: اینها که یکیند. گفت: خب حالا کدومو بزنم؟ نگاهشون کردم و اونو که تاریخش نزدیک تر بود بهش دادم و گفتم: اینو بزن!

۱۰. نسخه پیرزنه رو نوشتم و دادم دستش. وقتی داشت می رفت گفت: دکتر اون پیرمرده که گاهی میاد اینجا و بدنش میلرزه شوهرمه زیاد بهش محل نذار!

۱۱. (۱۴+) خانمه پرونده شو آورد و گفت: دکتر! شوهرم داره بعد از نه ماه از کویت میاد دیگه لازمه قرص جلوگیری برام بنویسی! 

۱۲. نسخه پیرمرده رو دادم دستش و گفتم: ببرینش داروخونه. گفت: چی توی داروخونه است؟ آدمه؟!

پ.ن1: چند روزه با گوگل کروم نمیتونم برای وبلاگ های پرشین بلاگ کامنت بگذارم اما توی اینترنت اکسپلورر میشه کامنت گذاشت. یه نکته جالب دیگه اینکه توی همه بروزرها نمیشه لینک گذاشت! به نظر شما چرا آیا؟

پ.ن2: بعد از چند پست همراه با تسلیت گوئی خوشحالم که دست کم یه بار همه چیز به خیر گذشته. اینجارو ببینین.

پ.ن3: عماد از مدرسه اومده و میگه: به من افتخار می کنین؟ میگم: مگه چکار کردی؟ میگه توی مسابقات شطرنج مدرسه ثبت نام کردم!

پ.ن4: رفتم سایت وبلاگستان تا به حذف بعضی از لینکهام اعتراض کنم که دیدم نوشته از این به بعد وبلاگهائی که یک ماه تمام آپ نشن از لیست لینکها حذف میشن! خلاصه که حذف لینکهارو از چشم من نبینین! خدا رحمتت کنه گودر!

نظرات 55 + ارسال نظر
فروز مامان دیانا چهارشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 09:16 ق.ظ http://diananini.blogfa.com

سلام عرض شد
اول از همه خدا رو شکر برای پ.ن.2
مورد 11 دیگه ته خنده بود
مورد 7 اون خانوم جوون احتمالاً عروس اون پیرزنه نبوده آیا ؟
راستی میشه اینجا بدون نوبت ویزیت شد ؟
رابطه سرماخوردگی با خارش لثه چیه ؟ چرا بعضی افراد هر وقت سرما میخورن خارش لثه هم پیدا می کنن ؟

سلام
واقعا
ممنون
درخدمتیم
راستش چیز خاصی به ذهنم نمیرسه مگه اینکه سرماخوردگیشون روی سینوسها هم اثر کرده باشه چون بعضی از سینوسها با فقط یه استخون نازک از بینی و دهان جدا میشن

ققنوس چهارشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 08:41 ق.ظ http://ghoghnooshope.blogfa.com/

سلام
خاطره شماره ۱۰ خیلی جالب بود.... آخی طفلک پیرمرده
خاطره شماره ۷ را هم حتم دارم عروس و مادر شوهر بودن... دعواشون شده... پیر زنه تمارض کرده .... شوهره زنش را تهدید کرده که به مادرش نمی رسه... پیرزنه اومده دکتر که ثابت کنه حالش اصلا خوب نیست... عروس بیچاره هم هر چی اون می گه تکرار می‌کنه که احیانا مادرشوهرش تو خونه نگه تو نزاشتی دکتر منو خوب ویزیت کنه...... سناریو خوب بود.

سلام
ممنون
به احتمال فراوان

یک عدد نئو چهارشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 12:01 ق.ظ

راستی مورد11باید +18باشه!...چطوری تشخیص میدین+14؟
البته تو این دوره زمونه اگه بنویسین +8هممون سنگین تریم!!!

مثبت هشت؟!

یک عدد نئو سه‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 11:56 ب.ظ

خیلی باحال بودن!
مخصوصن افتخارات عماد!

راستی اون یکی میلمم گذاشتم ببینین اینا ایمیلن بخدا!...اینم ماله مایکروسافته!

ممنون
اما اون یکی انگار یه جوری بودا!

سه نقطه جون سه‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 11:35 ب.ظ

سلام
3- به خاطر مسئول تزریقات سرم نوشتین یا به خاطر سلامتی بیمار؟؟؟
7- دکتر بی زحمت به دادش برس حالا واسه چی فیلم بازی میکرده؟
10-
11-
پ ن3ـ اگه به خاطر شرکت در مسابقه بهش افتخار نمیکنین حتما به خاطر اعتماد به نفسش افتخار کنید

سلام
3.اگه واقعا نیاز نداشت که نمینوشتم این طور ملاحظه کردنها مال موارد پنجاه پنجاهه
پ.ن3. چشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد