جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (128)

سلام

۱. خانمه گفت: من چند روزه هروقت دهنمو باز می کنم استفراغ می کنم!

۲. خانمه گفت: میخواستم خواهش کنید و این آزمایشو برام بنویسید!

۳. خانمه گفت: ببخشید هرکسی که حامله میشه این قدر استرس داره یا فقط من دارم؟ گفتم نمیدونم من تاحالا حامله نشدم!

۴. مرده گفت: برام آسپیرین بنویس برای رقیب خونم!

۵. خانمه گفت: اومدم برای مراقبت دوران بارداری. گفتم: شما که انگار زایمان کردین. گفت: آره سزارین کردم اما چون بهم گفته بودن این تاریخ بیام اومدم!

۶. خانمه درحالی اومد توی مطب که بچه اش گریه می کرد. به محض این که بچه رو گذاشت زمین بچه فرار کرد و رفت بیرون. خانمه هم دوید دنبالش و گرفتش و آوردش. بچه هم همچنان به گریه و جیغ ادامه می داد. گفتم: حالا مشکلش چیه؟ گفت: هیچی فقط میخواستم یه آزمایش ادرار و مدفوع براش بنویسین!

۷. پیرزنه گفت: میخوام برام آزمایش چک آپ بنویسی. اما بالاش ننویسی چک آپ ها ایراد میگیرن!

۸. به مرده گفتم: دفترچه تونو برای کدوم دکتر مهر کنم؟ گفت: برای دکتر شکستنی!

۹. خانمه گفت: هر داروئی به بچه دادم خوب نشد. گفتم: چه داروهائی بهش دادین؟ گفت کلی دارو خوردم تا بره توی شیرم و بره توی بدنش!

۱۰. خانمه گفت: چشمم ضعیفه. گفتم: پیش چشم پزشک نرفتین؟ گفت: چرا رفتم و بهم عینک داد اما دوست ندارم بزنم حالا چکار کنم؟!

۱۱. خانمه گفت: این بچه رو دیروز آوردیم و دکتر براش سرم نوشت اما بهتر نشد. لطفا حالا براش یه سرم قوی تر بنویس!

۱۲. به خانمه گفتم: دیگه هیچ ناراحتی نداشتین؟ گفت: اگه بخوام همه ناراحتی هامو بگم باید دو روز همین جا بشینم. نسخه مو بنویس برم!

پ.ن۱: خانم «آنا»! یه ایمیل برام فرستادین که وقتی جوابشو دادم متوجه شدم آدرسش اشتباهه. وبلاگتونو هم که حذف کردین حالا من چطور باید جوابتونو بدم آیا؟

پ.ن۲: وا دکتر دلژین؟ شما دیگه چرا وبلاگو حذف کردین؟

پ.ن۳: همچنان برای کامنت گذاشتن توی وبلاگ های پرشین بلاگ مشکل دارم. کامنتو که مینویسم شروع میکنه به ارسالش و تا حدود یک ساعت هم که صبر کردم ارسالش نکرده! دوستان پرشینی همچنان شرمنده ام. 

پ.ن4: مدتیه وقتی از سر کار میام خونه عسل میره و قایم میشه و باید پیداش کنم. چند روز پیش درحالی که کاملا از پشت پرده پیدا بود و مثلا داشتم دنبالش می گشتم رفتم کنارش و گفتم: «عسل! عسل اونجاست؟» اون هم گفت: «نه!»

پ.ن5: کامنت های این پست چقدر از پست های قبل از اون کمتر شد. فکر کنم نتیجه این بود که گفتم دعوتمون کنین!! 

پ.ن۶: چقدر این پست کوتاه شد!

نظرات 44 + ارسال نظر
mina یکشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 11:00 ق.ظ http://posiiiitive-enerrrgy.mihanblog.com

آدرس لطفا

ولایت ما
کوچه دوم سمت چپ

mina جمعه 15 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 10:20 ب.ظ http://posiiiitive-enerrrgy.mihanblog.com

آقا دلم برا عسل آب شد الان تکلیف دل من چیه؟

تشریف بیارین از نزدیک ببینینش

سعید یکشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 02:41 ب.ظ http://hamehchi92

سلام وبلاگتون عالیه به وبلاگ من سر بزنید. ممنون

سلام
ممنون
به همین آدرسی که نوشتین؟!

رهانا چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:19 ب.ظ

سلام
وبلاگ جالبی دارید
و البته خیلی هم نکته سنج و تیز بین هستید
خیلی عالیه
در مورد جمله اخر این پستتون باید عرض کنم
کیفیت مهمه نه کمیت
پست بامزه ای بود
مرسی
موفق و پیروز باشید

سلام
ممنون از لطفتون

نازنین دوشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 10:21 ق.ظ

سلام من دانشجوی فیزیو پات هستم. هر از گاهی وبلاگتونو میخونم. اخرین پستی ک خوندم هنوز کوچولو ب دنیا نیومده بود کلی خوشحال شدم الان . ب نظر میرسه نی نی تون خیلی خوچگلهههههه

سلام
منظورتونو از هرازگاهی هم فهمیدم!

محیا شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 10:06 ب.ظ http://khatrate-man.mihanblog.com

سلام وبتون خیلی جالب بود لطفا به منم سر بزنید
بچه کوچولو گناه داشته ...ولی زرنگنبوده باید در می رفت ولی چرا مامانه گرفتتش
شماره 8 خیلی جالب بود بنده خدا نی نی شیری که میخوردم مزه دارو میده

سلام ممنون و چشم
واقعا!
مگه شما شیرو میخوردین؟!!

فردا شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 02:41 ب.ظ

سلام.
از وقتی این پست رو خوندم هر بچه ای که در حال فرار میارنش داخل مطب، یادم میافته به مورد شماره شش این پست! و تو دلم میخندم که نکنه اینم آوردن واسه آزمایش!

سلام
اصلا بعید نیست!

دکتر یونس شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 10:10 ق.ظ http://drjonah.persianblog.ir

سلام..واقعا و همیشه از وبلاگ بچه ها میومدم و میخوندم خاطرات جالب را..بعد فکر کردم خب چه کاریه!! با اجازه وبلاگتان را لینک کردم.. به نظرم وقتی اسمی از بیمار ها نمیارید نه غیبته و نه تمسخر.. آخه تمسخر کی؟!
فقط یک سوال: چطور خودتون رو کنترل میکنید و نمیخندید یا عصبانی نمیشید؟ چون به شخصه اصلا نمیتونم جلوی خنده و گریه ام رو بگیرم حتی جلوی مریض هام!

سلام
خوش اومدین و ممنون از لطفتون
من دیگه عادت کردم
فکر کنم شما دست کم میتونین تائید کنین که این خاطرات واقعیند!

sab جمعه 16 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:32 ب.ظ http://sabinaaa.blogfa.com

سلام دکتر
هر وقت مازندران اومدید قدم شما و خانم بچه ها روى سر ما جا داره
شرمنده که نشد زودتر کامنت ىذارم:-)

سلام
ممنون از لطفتون

دانشجو پزشکی سال دوم جمعه 16 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 10:29 ق.ظ

سلام اقای دکتر خسته نباشید میدونید نتایج تخصص را کی میدن؟ خیلی ممنونم

سلام
فعلا که رتبه ها اومدن اما نتایج قطعیو به این زودی نمی زنن

*setare* پنج‌شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 10:56 ب.ظ http://www.nahoor93.blogfa.com

وبلاگ بسیار بسیار بسیار زیبایییییییی دارید...همه این خاطرات واقعین؟؟خیلییییییییی خنده دارن...ولی هنوز باورم نشده که واقعی باشنموفق باشین

ممنون
واقعیند
شماهم موفق باشید

خانوم سین پنج‌شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:31 ب.ظ http://Miss-siin.blogfa.com

واقعا جواب دندان شکنی به ٣دادینا اون چی گفت؟؟
جوابای تخصص هم اومده انگار؛دکتر شیرین یا روباه؟؟

چی بگه بیچاره؟!
سال دیگه هم میاد!

shini چهارشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:35 ب.ظ

3.ب سوال کرده بدبخت دیگه پیشه خودش گفته دکترا همه چیو میدونن

احتمالا

میتینگ انلاین چهارشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 03:15 ق.ظ http://meetingonline0.blogfa.com/

جریان دعوت چیه؟
به روزم.

پست قبلو بخونین

یاسمن سه‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:53 ب.ظ http://لاموجود :)

پ.ن.5: من فکر می کنم نتیجه این بود که اکثر خواننده ها شمالین :)
خانم شماره 3 چه تعجبی کرده
6
پ.ن.4

احتمالا
شاید
من بیشتر تعجب کردم
ممنون

من سه‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:43 ب.ظ

سلام دکتر چه وب باحالی دارین خاطراتتون خیلی شیرینه، فقط خیلی میگین واقعا و من اعصابم خورد میشه،البته با عرض معذرت که انتقاد کردم

سلام
واقعا؟!
شرمنده اما چی به جاش بگم خو؟

الهه دوشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:06 ب.ظ

واااااااااااای شماره 3 خیلی بامزه بود کلی خندیدم
شماره 6
آخه چه واجب بود مامانه بچرو اینقدر اذیت کنه
کاملا اون کوچولورو درک می کنم آخه منم از دکتر می ترسم

ممنون
اینو من هم نفهمیدم

وکیل یکشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:28 ب.ظ

آره دیگه، عز بجای از در نتیجه ی تعجب!
چرا این اس ام اس واسه من اومده؟!


چه عرض کنم؟ قیافه تون تابلو نیست؟!

صدای قلم2 یکشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:08 ب.ظ http://sedayeghalam2.blogfa.com

دکتر دمت گرم

مخلصیم

پرنیان یکشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:45 ب.ظ

بخاطر فی،لتر شکنه

یعنی؟
واقعا نمیدونم باید اون نظر قبلی تونو تائید بکنم یا نه؟
اگه باید تائید بشه بفرمائین

پرنیان یکشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:22 ب.ظ

خدایا بکش منووو
ترجیح میدم به رو خودم نیارم که اون کامنت بدون اسم ماله منه
آقای دکتر دارویی برای آدمای گیج و ملنگ مثه من وجود نداره؟ مامانم میگه من نمی دونم تو چجور چند سال تنها زندگی کردی ؟ بنده خدا خبر نداره چند تا دیگ و ماهیتابه و کتری ترکوندم.....کلید یادم رفته .... گم شدم......
بهتره سرمو بکنم تو کتابام دیگه کامنت ندم

نه بابا شوخی کردم
از آی پی تون که مثل کامنت قبلیش بود فهمیدم خودتونین
فقط نمیدونم چرا این بار آی پی تون که فرق می کنه هیچی کنار اسمتون پرچم فنلاندو زده!

وکیل یکشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 06:36 ب.ظ

سلام دکتر گرامی، مثل همیشه ممنون عز مطالب شما، الان واسم پیامک تبلیغاتی اومد: شربت متادون هر سی سی ٢٥٠ تومن!!!!

سلام
عز مطالب؟!
ما الان شربت هفتاد سی سی رو میدیم هجده هزار تومن که میکنه به عبارتی هر سی سی دویست و پنجاه و هفت و خرده ای
نه می ارزه بخرین

massi یکشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 05:40 ب.ظ http://inventive-humans.blogfa.com

با خوندن این خاطرات همیشه انرژی میگیرم آخه یه تازه کارم...

امیدوارم همیشه پرانرژی باشید

×بـــانــو! یکشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 05:15 ب.ظ http://x-banoo.blogfa.com/

سلام
2. میگفتید نه!!! :))
4. رقیب خونیش؟ همون دشمن خونیه؟
5.
8. دکتر چینی؟
10. آب هویج بخوره!!!

سلام
ممنون از نظرتون

النازی یکشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 05:05 ب.ظ

ممنون هر وقت میام اینجا می خندم

خنده تون مستدام

مهران یکشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 03:24 ب.ظ http://daneshjoyepezeshki.mihanblog.com/

شماره 4 خوبه نگفته واسه رقیب قلبم،عشقم
شماره 8 هم عالیه فقط اگه واسه روانپزشک میخواست چی میگفت؟


خدائیش خیلی از روان پزشک ها واقعا اون طور هستند!

[ بدون نام ] یکشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:27 ق.ظ

٢. منم که خدای سوتی ، یه بار یکی از همکلاسی ها اومد گفت استاد میگه لطفاً تشریف بیارید فلان جا ، منم رفتم پیش استاد گفتم همونطور که خواستید تشریف آوردم!!!
همش عالی بود

خب پیش میاد مثل حالا که اسمتونو ننوشتین!

عاطفه یکشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:58 ق.ظ http://www.ati-91.blogfa.com

سلام
آخه چرا کامنم ثبت نمیشه
دوباره مینویسم تا چشم بلاگ اسکایه چیه دربیاد
۳)وا آقای دکتر بنده خدا تا بنا گوش قرمز نشدآیا؟!
۹)
۱۰)خب بره عمل کنه چی چی بهش میگن لیزر
پ.ن4)جانم عسلخب منم هنوز قایم میشم تا بابا پیدام کن یعنی تا این حد کودک درونم زنده اس

سلام
شرمنده ایراد از فرستنده است!!
کار خوبی میکنید
نه از صورتی بیشتر نشد!
ایضا
یا عقلش نمی رسید یا پولش
واقعا؟ از پستها و کامنتهاتون مشخصه که واقعا دختر بابائی هستینا!

عاطفه یکشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:21 ق.ظ http://www.ati-91.blogfa.com

نظر من کو

کدوم؟

baran یکشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:10 ق.ظ http://mahe-mehr.mihanblog.com

کل پستاتون یه طرف...عسل نوشت و عمادنوشت یه طرف

ممنون

فاطمه شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 07:00 ب.ظ

دوست داشتم مثل همیشه!

یاس شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 04:53 ب.ظ http://www.soundsoflife.blogfa.com

برای این مورد شماره 12 جیگرم کباب شد :)

پ.ن5: اومدن به شهر من نیاز به دعوتِ من نداره. یکی دیگه باید دعوت کنه :) چون مشهدی هستم.

اتفاقا بوی کباب هم اومد!
از طرف ما هم نائب الزیاره باشین

فردا شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 04:00 ب.ظ http://med84.blogfa.com

7.
پ.ن: آخی عزیزم! چه قدم فکر کرده قشنگ قایم شده!!

ممنون از لطفتون

عطیه شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 12:18 ب.ظ

تو قسمت 9، بیچاره اون دارو. چقد باید بگرده که بتونه دردو پبدا کنه. از کجا به کجا هم باید منتقل بشه... .
دکتر از اون کامنتا میزان مهمانوازی رو میشه فهمید. ما که دعوتتون کردیم

واقعا

[ بدون نام ] شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:36 ق.ظ

ای جان، لطفا از عسل عکس بذارید.

ممنون
این از وظائف آنیه!

پونی شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 12:50 ق.ظ http://pppooonnnyyy.blogfa.com

من که دعوتت کردم !
ارزششو داره که بیشتر ببینی

ممنونم
چشم

داش آکل شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 12:45 ق.ظ

برای خانم شماره 10 الهی ک من بمیرم... من هم وقتی عینکی شدم دقیقا همین حال رو داشتم
یه سوال، فک کنم شما زیاد حوصله تایپ ندارین و جملات رو نقل ب مضمون میکنین، درسته؟ یعنی خانم شماره 12 همونجوری بهتون گفته؟ گفته نسخمو بنویس برم؟

درک می کنم!
یه جواب حق با شماست. توی اون شلوغی درمونگاه من از هر خاطره یکی دو جمله رو میتونم بنویسم نه همه ماجرا رو
شما هم خیلی دقیقینا!

وانی شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 12:35 ق.ظ

یعنی گریه داره اون مادری که هی دارو خورده بره تو شیرش!
مثل همیشه خوب و خنده دار. خب الان من چطور دعوتتون کنم؟ آدرس و تلفن بدم همه بخونن پا شن بیان غیر از شما! کامنت خصوصی ردیف کنید ، قدمتون روی چشم تازشم دلیل نداره حالا یه شهری رفتین دیگه نرین!

واقعا
ممنون
اولا که کامنتها تائیدیه
ثانیا میتونین برای گذاشتن کامنت خصوصی روی تماس با ما کلیک کنین

بهار جمعه 9 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:53 ب.ظ

سلام دکتر خسته نباشید
من خیلی خوشحال میشم شما وخانواده به شیراز بیاییدوافتخار آشنایی وزیارتتون رو داشته باشیم.اما بخاطر گرمی هوا باوجود بچه کوچک اصلا مسافرت دراین فصل رو توصیه نمیکنم تابستون که دیگه جای خود داره.بحرحال هروقت اومدید درخدمتیم.

سلام و سلامت باشید
توی دوران دانشجوئی یه بار توی اردیبهشت ماه اومدیم اردوی شیراز و واقعا گرمم شد.
البته شیراز جزء کاندیداهای ما خواهد بود چون آنی تا به حال اونجارو ندیده.

کیمیا جمعه 9 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:30 ب.ظ

آقای دکتر با پینوشت 4 یاد بچگی های خودم افتادم. منم هر وقت بابم میومد خونه سریع قایم میشدم تا پیدام کنه.
بعضی وقت ها هم که زود پیدام میکرد ناراحت میشدم . واسه همین الکی یه 3 ، 4 دوری تو خونه میزد که یعنی منو ندیده البته اینو وقتی بزرگ شدم بهم گفت.
بابا و مامانا خییییلییی خوبن

واقعا؟
سطر آخر که واقعا!

ستاره بامداد جمعه 9 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 10:43 ب.ظ http://morningstars.blogsky.com

خب به عسل پشت پرده میگفتین راهنماییتون کنه ، عسل خودتونو پیدا کنین!!!!

soodi جمعه 9 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:40 ب.ظ http://drsooodi.blogfa.com

سلام...
اولا بگم این دفعه خییییلی خاطراتتون خنده دار بودن...واقعا دم بیماراتون گرم:)
جوابتون به مورد3واقعا دندون شکن بود...احسنت:)

راجب کامنتای پرشین بلاگ باید بگم واسه منم همینجوری میشد وهرچی صبرمیکردم ثبت نمیشد وآخربار میبستمش ولی بعدا که میرفتم میدیدم کامنتم ثبت شده و مدیر وبلاگ هم واسم جواب گذاشته:|

سلام
ممنون
باز هم ممنون
اما ظاهرا که کامنتهای من ثبت نمیشه

خانم دکتر دندانپزشک جمعه 9 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:09 ب.ظ http://dandoonak.blogsky.com

سلام ...جالب بود خیلی...

سلام
ممنونم خانم دکتر

niilii جمعه 9 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 07:44 ب.ظ


جالب بودن.
همه ی بچه ها از اینکه قایم شن بقیه بگردن دنبالشون لذت میبرن!! این فلسفش چیه؟! خواهر ما که وقتی بچه بود یه ۲سالی فقط کارش همین بود.فقطم زیر مبل همیشگی یا پشت یخچال!

ممنون
واقعا همین طوره نمیدونم من هم که بچه بودم همین طور بودم آیا؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد