جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۱۹۷)

سلام 

۱. خانمه دفترچه روستایی شو داد و گفت: مهر کن میخوام برم پیش ارتوپد، دفعه پیش دکتر اشتباه نوشته بود ارتوپد آزاد حسابش کردن. یه نگاه به برگ قبلی دفترچه اش کردم رفته بود پیش جراح مغز و اعصاب!

۲. خانمه بچه شو آورده بود و گفت: وقتی نفس می کشه انگار از بینیش هوا رد میشه!

۳. (۱۲+) خانمه دخترشو آورده بود و گفت: سینه اش ورم کرده. گفتم: از کی ورم کرده؟ گفت: هشت سالشه. گفتم: نه سینه اش از کی ورم کرده؟ گفت: بله درد هم داره. گفتم: میگم از چه زمانی سینه اش ورم کرده؟ گفت: بله!

۴. خانمه با دوتا بچه اومد توی مطب و یکیشونو گذاشت روی صندلی. بعد دوتا دفترچه بیمه گذاشت روی میز. گفتم: کدوم دفترچه مال این بچه تونه؟ به یکی از دفترچه ها اشاره کرد و گفت: ایشون!

۵. نسخه پیرزنه رو که نوشتم گفت: ممنون انشاالله که بتونی یه روز بری امام رضا!

۶. به خانمه گفتم: نصف این آمپولو بزنین به بچه تون. گفت: اون وقت بقیه شو چکار کنم؟!

۷. خانمه گفت: میشه آزمایشمو برای ماه بعد تاریخ بزنین که برم؟ گفتم: خب اصلا تاریخ نمی زنم. گفت: آفرین!

۸. نسخه پیرزنه رو که نوشتم گفت: دستت درد نکنه انشاالله مادرت خیرتو ببینه به حق همه بدنم که درد میکنه!

۹. داشتم مریض می دیدم که یه نفر اومد دم در و گفت: بیا یه مریض بدحال داریم. اومدم بیرون و گفتم: چی شده؟ گفت: داشت توی حیاط بازی میکرد خورد زمین!

۱۰. پیرمرده یه پلاستیک پر از انواع داروهای قند و فشار و.... گذاشت روی میز و گفت: این داروهای زنمو ببین باید روزی چندتا بخوره؟ گفتم: هرچقدر قبلا میخورده. گفت: خیلی ممنون و رفت!

۱۱. اول صبح رفتم توی یه مرکز شبانه روزی. مرده گفت: مادرمو الان آوردیم دکتر قبلی گفت باید بره شهر پیش متخصص. گفتم: خب؟ گفت: پاش درد میکنه میشه بگین تا دم مینی بوس با آمبولانس ببرنش؟!

۱۲. مرده گفت: این قرصهارو تمام کردم برام بنویس، روزی دوتا میخورم حتما توی نسخه بنویس روزی چندتا باید بخورم!

پ.ن۱: یعنی اگه من کاره ای بودم دستور میدادم دست اونهایی که موقع حرف زدن هی با دست میزنن روی پای آدمو قطع کنن!

پ.ن۲: کدومتون عسلو چشم زدین؟! هفته پیش توی خیابون راه می رفتیم که خورد زمین و بالای ابروش شکافت، سرمو بردم بالا و دیدم تابلو یه دکتر جراح پلاستیک اونجاست، مستقیم رفتیم توی مطب و دکتر هم که از زمان دانشگاه میشناختمش لطف کرد و شخصا بخیه اش کرد. خداییش جاش هم زیاد نمونده.

نظرات 48 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 24 اسفند‌ماه سال 1397 ساعت 07:43 ب.ظ

پ.ن1 - تحملتون رو زیاد کنین ثواب داره بخدا

چشم

فیلترشیکون مجانی جمعه 24 اسفند‌ماه سال 1397 ساعت 07:28 ب.ظ http://036227.blogfa.com/

6.خب واقعا نصف دیگه شو چیکار کنه ؟
8.دعای طرف حتما میگیره
10.خب چرا نگفتی چندتا بخوره که سرگردون نشه ؟
پ.ن.1 : تو مثلا دکتری اینقدر خشن نباش ! به اندازه کافی اونایی که کاره ای هستن مردم رو ناقص کردن ...
تو برای وصل کردن آمدی ، نی برای فصل کردن آمدی
پ.ن.2: کسی عسل رو چشم نزده جز خود همون جراحه ! شوخی کردم ! ، فقط بی احتیاطی بوده که امیدوارم دیگه پیش نیاد ...

۱۰. قرصهارو آورد نشونم داد آخه من از کجا باید بفهمم خانمش روزی چندتا میخورده؟
حالا چرا دوتا دوتا کامنت میگذاری؟

بهار جمعه 16 آذر‌ماه سال 1397 ساعت 02:39 ب.ظ http://searchofsmile.blog.ir

گویا حال متخصص مغز و اعصاب هم خوب نبوده
آخی عسل گوگولی ، عیب نداره بچه باید زمین بخوره تا بزرگ بشه ولی چشم ما شور نیستا

البته جراح مغز و اعصاب
ممنون
میدونم بیشتر برای شوخی گفتم

ب دوشنبه 12 آذر‌ماه سال 1397 ساعت 11:21 ب.ظ

http://pishemahtab.blogfa.com/
یافتمش
یعنی باب خودتونه

ممنون
یه سری بهش میزنم

گندم جمعه 9 آذر‌ماه سال 1397 ساعت 09:51 ب.ظ http://minima.blog.ir

خب الهی شکر من نبودم که چشم بزنم ماههاست نیومدم اینجا .
باید یک روز این نوشته ها رو تبدیل به کتاب کنید

شوخی کردم بابا
آخه کی حاضره برای این چیزها پول بده؟!

toranj چهارشنبه 7 آذر‌ماه سال 1397 ساعت 01:43 ب.ظ

با پ.ن ۱شدیدا موافقم

شما هم دچارش بودین؟!

Atena دوشنبه 5 آذر‌ماه سال 1397 ساعت 05:03 ب.ظ

سلام دشمنتون شرمنده من همون Atenaبودما

سلام
ممنون از لطف شما

هنرمند دوشنبه 5 آذر‌ماه سال 1397 ساعت 08:46 ق.ظ

سلام دوستان عزیز
دیشب زلزله 4و6 دهم ریشتری مارو آواره کوچه و خیابان کرد
هم اکنون نیز زیرچادرو درسرما هستیم
خداوکیلی بکمک فوری شما نیازمندیم
ارادتمند همه ی شما هستم
6273811094645444 بنام یدالله ویسمرادی(هنرمند)

سلام
باز خوبه هنوز اینترنت دارین

[ بدون نام ] یکشنبه 4 آذر‌ماه سال 1397 ساعت 11:57 ب.ظ

سلام*ای بابا من که هرچی میام دوباره همین پستومیبینم...!*

سلام
شرمنده
در حال نوشتن پست جدید هستم

[ بدون نام ] یکشنبه 4 آذر‌ماه سال 1397 ساعت 11:56 ب.ظ

سلام*ای بابا من که هرچی میام دوباره همین پستومیبینم...!*

سلام
شرمنده
در حال نوشتن پست جدید هستم

راضی یکشنبه 4 آذر‌ماه سال 1397 ساعت 02:00 ق.ظ

دکتر به پی نوشت یک خیلی خندیدم

مگه چند بار دستشو زد رو پاتون ک اینجوری عصبی

خنده تون مستدام
حرص آدم در میاد خو!

خلیل جمعه 2 آذر‌ماه سال 1397 ساعت 06:11 ب.ظ http://tarikhroze4.blogsky.com

سلام،

عسل خیلی خوش شانس است که درست جلو مطب یک جراج پلاستیک سر به هوا بوده. خوش بحالش.

سلام
واقعا

عاطفه پنج‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1397 ساعت 12:36 ق.ظ

چرا ؟!
مگه ناراحت کننده بود؟
چرا تایید نکردید؟!!!!!!

چیو تایید نکردم؟

انه چهارشنبه 30 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 06:44 ب.ظ http://manopezeshki69.blogsky.com

سلام دکتر چه کم مینویسین

سلام
شرمنده
باور کنید امکانش نیست

رضوان چهارشنبه 30 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 10:24 ق.ظ http://rezvanea21.blogsky.com/

چشم زدن رو که نمیشه حدس زد ولی دعای چندنفر پشت سرتون بوده که همونجا دقیقا جراح پلاستیک و دقیقا هم دانشگاهی تون بوده که سریع رسیدگی شد...خدا همه بچه ها رو حفظ کنه.

میدونم
بیشتر محض شوخی بود

اسپاکو نوروزی سه‌شنبه 29 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 08:06 ب.ظ

سلام
دکتر می دونم پرسیدن سوال پزشکی توی وبلاگ تون خیلی کار مودبانه ای نیست
در واقع محبور شدم و عذرخواهی می کنم.
می خواستم بدونم کمبود ویتامین دی چطور تشخیص داده میشه؟

سلام
خواهش میگردد
علائم مختلفی داره
از دردهای استخوانی و ماهیچه ای تا سردرد و حتی گاهی احساس افسردگی
برای اطمینان می تونین آزمایش بدین

رها سه‌شنبه 29 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 01:54 ق.ظ

یعنی از کی تا حالا نیومده بودم اینجاها دلیلشم ک گفته بودم
یهو امشب اومدم و عجیب همه خنده دار بود
عسلم ک اوخیییییییی مراقبش باشید دیگه !

خوش اومدین
خنده تون مستدام

شیرین دوشنبه 28 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 11:00 ق.ظ http://khateraha95.blogfa.com/

ای خدا
چرامواظب بچه نیستی دکتر جان
حالا خداروشکر بخیر گذشت
راستی دکتر اینها به زبان فارسی صحبت میکنن یا یه زیون دیگه دارن که اینقدر شیرینن
شماره 10 رو تصور کردم کلی خندیدم

شرمنده ببخشید
هردوانه
خنده تون مستدام

باروون دوشنبه 28 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 01:58 ق.ظ

واییی اون شماره۱۰ خییلییی عالی بود.خیلی پیرمرده رو دوس دارم

شما لطف دارین ممنون

ابانا یکشنبه 27 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 11:00 ق.ظ http://med84.blogfa.com

سلام.
مورد ۱۰ بامزه بود..

سلام
ممنون

Maryam.k. یکشنبه 27 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 08:16 ق.ظ http://dreamlandd.blogsky.com

سلام دکتر
به طالع اعتقاد دارین؟من هر دختر تیر ماهی دیدم جای یه شکستگی رو پیشونی یا ابروش داره ...خودم رو ابرومه البته معلوم نیست الان ولی چند سال پیش خیلی معلوم بود...بعد اینکه تمام دوستای تیر ماهیم ک خانمن یه همچین چیزی داشتن

سلام
دیده بودم همه تیرماهی ها توی بچگی موی فرفری دارن اما این یکیو دقت نکرده بودم

[ بدون نام ] یکشنبه 27 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 06:30 ق.ظ

سلام اقای دکتر والا فک نمیکنم چشم زده باشیم ما فقط ذوق می کنیم چشم زدن ماله فکر منفیه نه ذوق کردن

سلام
میدونم شما لطف دارین
بیشتر برای شوخی بود

مینا شنبه 26 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 07:36 ب.ظ http://www.dokhtaran-zamin.blogfa.com

خوبم شکر
آن شالله هر چه زودتر بهبودیشون رو‌بدست بیارن .
خواهش میکنم .

خب خداروشکر
ممنون
اختیار دارید

خانم مهندس جمعه 25 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 10:28 ب.ظ

سلام اقای دکتر .مورد۱۰ و ۱۲ جالب بودن .درمورد پ ن ۱:اقای کتر انشالله کاره ای شدین لطفا دست کسی رو که وقتی میخنده یکی میزنه به شونه ادم و میگه نمیررری و ادم نیم متر پرت میشه اونور یا کسی که داره حرف میزنه یهو محکم میزنه رو شونت میگه اره جونم برات بگه رو هم دستور بدین قطع کنن.ای وای عسل جون خوب اقای دکتر لطفا میرین بیرون دستشو بگیرین خداروشکر به خیر گذشته.

سلام
معلومه بهش دچار شدین!
چشم

رافائل جمعه 25 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 09:08 ب.ظ http://raphaeletanha.blogsky.com

سلام آقای دکتر
پ.ن. ۱ عالی بود. کاش شما یه کاره ای بودید
من عاشق عسلم. اما فکر نکنم چشمام شور باشه!
حال مادرتون چطوره؟ ان شاءالله که بهتر هستند.

سلام
خدائی عذاب آوره
شما لطف دارین
ممنون همچنان در حال شیمی درمانی هستند

Atena جمعه 25 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 06:38 ب.ظ

سلام*وای ببخشیدمن به جای اینکه بنویسم مورد٣،نوشتم موردیک!!*

سلام
عجب
نه ترجیح دادم دیگه چیزی نپرسم!

واگویه یه وبلاگ داره در blogsky جمعه 25 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 05:08 ب.ظ

سلام آقای دکتر
عسل خانوم چطورند؟
هفته در پیش روتون پر از برکت و اتفاق های خوب

سلام
ممنون بخیه هاشو کشیدیم و از پماد تجویز شده داریم استفاده میکنیم تا این یک ذره جایی که مونده هم تموم بشه
امیدوارم

حسنا جمعه 25 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 04:24 ب.ظ http://chemiophile.mihanblog.com

این سه تا پست آخرتونو الان باهم خوندم، انقد خندیدم که هم اتاقیم فک کنم فک کرد دیوونه شدم! :D

بچه س دیگه پیش میاد :)

خنده تون مستدام
پس انشاالله هم اتاقی هم به جمع خوانندگان این وبلاگ اضافه شدند!
بله واقعا

زرگانی جمعه 25 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 03:57 ب.ظ

سلام! ببخشید چون اسمم وسط کامنت ها اومده بود دوباره اومدم.
من یه خرده رک حرف زدم. عذرخواهی می کنم. ظاهرا دوستان تون ناراحت شدن.
خاطرات تون خیلی هم خوب بود. اما خب من بیشتر از همه مورد 12 برام جالب بود. سلیقه ها متفاوته.
راستش من چون پدرم سرطان داشت با شما خیلی همزادپنداری می کنم میدونم که میگی و میخندی اما حالت خوب نیست. شاید هیچ کس هم متوجه ناخوشی آدم نشه.
شوخی دست و قطع کردن دست و اینا هم که هیچی دیگه... حرفی درباره ش ندارم.
بازم معذرت میخوام اگه زبانم تند بود و سبب ناراحتی شما شد.

سلام
من که ناراحت نشدم چون چیزی نگفتین که بخوام به خاطرش ناراحت بشم
دلیلی هم برای عذرخواهی شما نمی بینم
همون طور که خودتون هم گفتین سلیقه ها فرق میکنه
موفق باشید و باز هم منتظر شما هستم

ی د ادبیات پنج‌شنبه 24 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 09:44 ب.ظ

سلام. نمیدونم کی بود نوشته بودید که مریض در جواب گلوت درد می کنه؟ گفته بود تو خواب نمی تونم آب دهنم را قورت بدهم. من دیشب واقعاً این طور شدم یعنی گلوم تا حدی درد می کرد آب نمک قرقره کردم و خوابیدم ولی نزدیکای صبح موقع قورت دادن آب دهنم از شدت دردگلو بیدار شدم. انگار کارد قورت می دادم. خلاصه دهنم را که شستم و صبحانه خوردم صدام هنوز دورگه بود و هست ولی خداییش دیگه اون درد موقع خواب را نداشت. فکر کنم شبها گلو خشکتر میشه و گلودرد بیشتر میشه.

سلام
عجب پس حق داشته بنده خدا!

طیبه پنج‌شنبه 24 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 09:08 ق.ظ http://almasezendegi.mihanblog.com

سلام دکتر مهربون
من غیر از اینکه از کامنت های زرگانی هیچی متوجه نشدم با همه ی پست لبخند زدم و لذت بردم.انتظار هم ندارم هربار بیام ریسه برم از خنده
همین که همت می کنید می نویسید و ما هم معتاد به خوندنتون هستیم از ته دل برای من کفایت می کنه
من عسل جان رو عین نیکانم دوس دارم‌عماد رو دوست دارم.امیدوارم من چشمام شور نباشه.اخه گاهی وقتی عمیقا و زیاد توی دلم قربون صدقه ی نیکانم میرم بعدش نیکان قشنگم حتما مریض میشه.امیدوارم این چیزا چرت و پرت باشه و خرافات.
نیکان هم قبلا به خاطر بی احتیاطی من سرش خورده به کنج دیوار و پیشونیش بخیه جذبی خورده و اتفاقا چون جایی بوده که مویرگ زیاد داشته خیلی ازش خون رفت ولی الحمدلله یه ذره هم جاش نموند.بخیه کارش خیلی حرفه ای بود و خدا هم هوای ما رو داشت

سلام
لبخندتون مستدام
ممنون
بالاخره برای بچه‌ها پیش میاد

Atena پنج‌شنبه 24 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 01:21 ق.ظ

سلام*موردیک حتمابنده خداترسیده بوده میخواسته* تندتندشرح حال بده حالابالاخره گفت؟!*پ ن١:اییی گفتین اینقدرحرصم میگیره ویادم افتادبه همکلاسیم که خیلی چاق هم بودهروقت سرکلاس یه بحث خنده داری میشدوقتی میخندیدبایه دست میزدبه خودش وبایه دست دیگه میزدبه کناردستیش بیچاره کناریش له میشددیگه همه وقتی بهش نگاه میکردیم ازشدت خندش وکارش به خنده می افتادیم!!اخی عسل جون انشالله که زودخوب شه واصلاجاش نمونه*

سلام
احتمالا
بالاخره برای جراح مغز و اعصاب مهرش کردم
دقیقا
ممنون

مینا چهارشنبه 23 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 11:52 ب.ظ http://www.dokhtaran-zamin.blogfa.com

سلام خوب هستین؟
مادر خوب هستن؟
نتم مشکل داشت نمیتونستم سر بزنم خیلی نگران حالشون بودم

سلام ممنون شما چطورین؟
ممنون در حال شیمی درمانی هستند
شما لطف دارین ممنون

اسپاکو نوروزی چهارشنبه 23 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 04:20 ب.ظ

علیک سلام
خاطرات تون بامزه بودن. اما دوز شادی شون پایین تر از گذشته ها بود.
گزینه ۱ و ۲ رو برای من توضیح بدین لطفا!
اولی خودش اشتباه کرده بود یا دکترش یا اساسا دروغ می گفت که اشتباه شده!؟
دومی بچهه واقعا چش بود!؟
آخه هوا یا از بینی رد میشه یا از دهن دیگه!!

علیک علیک سلام
ممنون و شرمنده
ظاهرا شماره یک لفظ جراح مغز و اعصابو بلد نبود و میگفت ارتوپدی
شماره دو هم نهایتا فهمیدم منظورش اینه که بینیش موقع تنفس صدا میکنه

نیلو چهارشنبه 23 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 02:04 ب.ظ http://nil-nil.blogfa.com

سلام دکتر.
با تک تک بندهایی که نوشتین فقط خندیدم!
یه سوال اونوخ در برخورد با این آدما بعنوان مریض شخصا خنده تون می گیره ایا؟
عزیزم عسل! چرا بچه اینطوری شد؟! مراقبتش باشین چون ماشالا بچه شیرینی هست جلب توجه می کنه...

سلام
خنده تون مستدام
دیگه یاد گرفتم خودمو کنترل کنم
ممنون

پونی سه‌شنبه 22 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 11:47 ب.ظ http://pppooonnnyyy.blogfa.com/

مرسی بابت خاطره ها
محرم و صفریه
ایشاللا ربیع الاولیش کنی
طفلی عسل
ظریف بخیه بزنن نمیمونه جاش ایشاللا
عوضش بزرگ میشه!
قلب

ممنون
یعنی هنوز غمگینه؟
خیلی ظریف زد خداییش یه پماد هم دادند تا جاش نمونه
ممنون

انه سه‌شنبه 22 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 10:26 ب.ظ http://manopezeshki69.blogsky.com

من بمیرمم خاطرات اون درمانگاه یادم نمیره

حق دارین

انه سه‌شنبه 22 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 05:39 ب.ظ http://manopezeshki69.blogsky.com

سلام...وای دکتر از دست این مهر ارجاع که چقد باهاش دردسر داشتیم طرف چندتا دفترچه میورد میگفت همشونو مهر بزن میگفتی خب چه متخصصی میخوان برن مشکلشون چیه میگفت نمیدونم مهربزن حالا رفتیم شهر پیش یکی میریم بهرحال!!!یا بارها مریض مثل مریض شما اشتباه رفته بعد برگشته درمانگاه کلی سروصدا و بی احترامی که اشتباه مهر زدین ازاد حساب کردن و...

سلام
یادتونه هنوز؟!

مبهم دوشنبه 21 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 11:47 ب.ظ http://manmobham2.blog.ir

ممنون که از وبلاگ من دیدن کردین
من حدودا 3 سالی هست خواننده وبلاگتون هستم
تنظیمات ارسال نظر رو تغییر دادم

خواهش
وظیفه بود

زرگانی دوشنبه 21 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 07:58 ب.ظ

از این به بعد دیگه نه جناب دکتر!! چون دستمون به پای طرفِ و ذهن مون پیش حرف شما!
شادی ما رو خراب کردین!

وا
شرمنده
آخه کفرم از دست یکی دراومده بود

دخترمعمولی دوشنبه 21 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 10:56 ق.ظ http://mamoolii.blogsky.com

۱- یعنی چی؟ یعنی می خواسته بره پیش ارتوپد اشتباهی رفته پیش مغز و اعصاب. اونم ویزیتش کرده؟!!

۶- آقا نخندین ولی اگه منم بودم برام سوال پیش میومد! اگه مثلا قراره طرف ۱۰ سی سی بزنه، خب چرا براش آمپول ۲۰ سی سی تجویز بشه بعد بگین ده سی سیشو بزن؟! از اول همون ۱۰ سی سیشو تجویز کنین. یعنی نیست؟!

البته جراح مغز و اعصاب یا همون نروسرجن
آمپول هایی هست که بیشتر از یک نوع داره اما بیشترشون نه ضمن اینکه برای بچه‌ها باید براساس وزن دارو نوشت

baran دوشنبه 21 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 09:47 ق.ظ

دکتر این پست تون قشنگ بود حال کردم
حیف که قسمت آخر حال گیری کردید.یعنی ما عسل جانو چشم می کنیم!ما اونو رو چشمامون میذاریم.

ممنون
شرمنده
میدونم بیشتر برای شوخی گفتم

زیبا دوشنبه 21 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 09:20 ق.ظ http://roozmaregi40.blogfa.com/

سلام اقای دکتر.‌من دارو رو گیر اوردم. میتونید با من تماس بگیرید؟

سلام
ممنون
ایمیل زدم خدمتتون

مبهم دوشنبه 21 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 09:15 ق.ظ http://manmobham2.blog.ir

انشالله همیشه سلامت باشن

ممنون
ضمنا عضو بیان نبودیم براتون کامنت نگذاشتیم

ساناز دوشنبه 21 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 09:08 ق.ظ http://sanaz2020.blogsky.com

سلام. خسته نباشید، مثل همیشه با خوندن خاطرات شما خندیدم.
انشالله بلا از عسل جان دور باشه، آقا دست بچه رو محکم بگیرید الحمدلله نه خیابونها امنیت داره نه پیاده روهای پر از چاله.

سلام ممنون
سپاسگزارم

زرگانی یکشنبه 20 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 10:39 ب.ظ

راستی یه چیزی رو از قلم انداختم! خدا رو شکر که کاره ای نیستین!!!

نکنه شما هم....

واگویه یه وبلاگ داره در blogsky یکشنبه 20 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 09:53 ب.ظ

واسه عسل خانم و ان یکاد بخون و یا گردنبند و ان یکاد بنداز به گردنش
آیه الکرسی هم یادت نره
خیالت راحت..اهل چشم زدن نیستم

واقعا خاطره های تقریبا باحالی بود
اون +13هم اوهوووم

چشم
ممنون
اوهوووم

زرگانی یکشنبه 20 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 09:32 ب.ظ

سلام!

من فقط واسه شماره ۱۲ خنده ام گرفت[:S044:
مریضاتون کمر همت بستن که وبلاگ تون رو تعطیل کنن! شاید تازگیا خواننده وبلاگ تون شدن، دیگه سوتی نمیدن! شایدم... کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد.
طفلک عسل خانوم! من که چشم نزدم! ولی شنیدم بچه ها بیشتر از همه از جانب پدر و مادرشون در معرض چشم خوردن هستن! ایشالا هر چه زودتر خوب بشه، جای زخمشم نمونه.

سلام
شاید ترکیب هر سه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد