جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۲۱۰)

سلام

۱. پیرزنه گفت: من همونی هستم که وقتی روز اول از مرخصی برگشتی سر کار بهت گفتم خدا مادرتو رحمت کنه. گفتم: خیلی ممنون. حالا بفرمائید. گفت: تلویزیون مادرتو نمیخوای بدی بیرون؟ من توی خونه تلویزیون ندارم!

۲. پیرمرده گفت: چندتا آمپول برام نوشتی؟ گفتم: یکی. گفت: چند روز یک بار باید .... نه راستی گفتی یکی پس هیچی خداحافظ!

۳. (۱۸+) خانم مسئول تزریقات گفت: من امروز شارژر موبایلمو نیاوردم. میشه شارژر شما رو قرض بگیرم؟ شارژرو برد و چند دقیقه بعد برگردوند و گفت: چیز شما خیلی بزرگه به مال من نمیخوره!

۴. به پیرمرده گفتم: الان چه داروئی مصرف میکنین؟ گفت: تو که از این دکتر الکی ها نیستی، نصف موهات سفید شده، خودت باید تشخیص بدی!

۵. به دختره گفتم: براتون کپسول بنویسم می تونین سر ساعت بخورین؟ گفت: اگه مادرم یادش بمونه بهم یادآوری کنه بله!

۶. توی یه خونه بهداشت بودم که نزدیک یه مدرسه بود. داشتم مریض می دیدم که یه صدای بوق بلند شد. گفتم: این چه صداییه؟ بهورزشون گفت: چند روز پیش یکی از دانش آموزهای این مدرسه توی تصادف کشته شد. خونه شون هم نزدیک مدرسه است. قرار شد تا مدتی زنگ مدرسه رو نزنن به جاش بوق بزنن تا مادر اون بچه با صدای زنگ مدرسه به یاد بچه اش نیفته!

۷. خانمه گفت: بچه ام سرما خورده الان هم باید واکسن شش سالگی شو بزنه، مشکلی نداره؟ بچه رو دیدم و گفتم نه مشکلی نداره میتونین واکسنشو بزنین. وقتی از مطب بیرون رفتند بچه برگشت توی مطب و گفت: ببخشید واکسنش خیلی درد داره؟!

۸. در حین دیدن یه بچه به مادرش گفتم: چشمش ترشح داره؟ گفت: بله. خود بچه گفت: نه! مادرش گفت: مگه درد نمیکنه؟ خب همون میشه دیگه!

۹. به پیرمرده گفتم: فشارتون سیزدهه در حد خوردن قرص نیست. گفت: پس در حد چیه؟!

۱۰. پیرزنه گفت: قرصهای فشارمو هم بنویس. گفتم: اسمشون چیه؟ گفت: آخه من سواد دارم که بگم اسم قرصهام چیه؟! (البته تا حدودی حق داشت بنده خدا اما چون خیلی از خاطراتو توی این مدت ننوشته بودم خاطره کم داشتم!)

۱۱. به خانمه گفتم: سرفه هم میکنین؟ گفت: کم مثلا در حد روزی یک بار!

۱۲. وارد ساختمان شبکه بهداشت که شدم نگهبان جلو در گفت: از دور که میایین چقدر موهاتون سفید شده. گفتم: اون وقت از نزدیک سفید نشده؟ گفت: نه!

پ.ن۱: با آرزوی سلامتی برای مادر دوست بسیار محترم مجازی سرکار خانم رافائل.

پ.ن۲: عماد و عسل با هم بحثشون شد و حسابی از خجالت هم دراومدن. چند دقیقه بعد عسل گفت: بابا! اون قدیما چقدر زندگی خوب بود. گفتم: چطور؟ گفت: آخه من اصلا فحش بلد نبودم!

نظرات 37 + ارسال نظر
سارا پنج‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1398 ساعت 02:45 ق.ظ

سلام
بعد مدت‌های طولانی اومدم
و از آخرین پست شروع کردم اومدم پایین
مورد یک این پست اون چیزی که دوست نداشتم اتفاق افتاده باشه رو بیان کرد
ناراحت شدم
ولی بعد از مطالعه همه پست‌های نخونده و فهمیدن اونچه سرطان لعنتی بر سر مادر گرامی‌تون آورده بود...
براشون آرزوی شادی و آرامش روح می‌کنم.
و امیدوارم خدا به بازماندگان صبر و عاقبت بخیری بده.
از بلاگ شما فقط کلیدواژه حسن کور یادم می‌مونه
هر چند ماه یبار تو گوگل می‌زنم
شبولی حسن کور
نبولی حسن کور
کبولی حسن کور
و...
خوبه که تک هستین و پیدا می‌شین
دلتون شاد
سرتون سلامت
و روحتون آزاد

سلام
خوش اومدین
از لطفتون ممنون
باور کنید لطف دوستان مجازی از خیلی از دوستان خارج از مجازی بیشتر بود

طاها شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1398 ساعت 11:48 ب.ظ

سلام
عسل شما فیلسوفی است با بیان شیرین، خدا نگهدارش باشه

سلام
سپاسگزارم

ساره شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1398 ساعت 01:02 ب.ظ

سلام من از دوتا وبلاگ آقا حس خوب میگیرم یکی وبلاگ شما آقای ربولی و یکی هم وبلاگ alen.blogfa.com
هر دو مشخصه انسان های آرام و خوبی هستید

سلام
از لطف شما ممنونم
راستش اون یکی وبلاگ که گفتین ندیدم تا حالا
واجب شد یه سری بزنم

هیچو چهارشنبه 25 دی‌ماه سال 1398 ساعت 04:17 ق.ظ http://www.hichkade.blogfa.com

عاره به هوش اومدم بعد چند دقیقه افقی بودن

خب خداروشکر

مریم یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1398 ساعت 12:27 ق.ظ

سلام
با توجه به مورد یک شما استان چهارمحال و بختیاری یا غرب استان اصفهان مثل سمیرم کار نمیکنید؟

سلام
یه بار نوشتم کجام برای هفت پشتم کافیه
خواهشا دیگه سوال نفرمائید

فاطمه شنبه 21 دی‌ماه سال 1398 ساعت 04:13 ب.ظ

ممنونم دکتر جان

خواهش میگردد

فاطمه شنبه 21 دی‌ماه سال 1398 ساعت 10:04 ق.ظ

سلام آقای دکتر! خسته نباشید! انشالله که بچه ها تون سالم و شاد باشند! هرکسی عاشق منطق و واقعیت هستش! بهش آمار و ارقام استخدامی علوم انسانی و بقیه رشته ها رو بدید! زیاد هم اصرار نکنید! چون اقتضای سنش هست که دوست داره خودش برا آینده اش تصمیم بگیره.... یه مشکل فنی برام پیدا شده! دارم برا کنکور درس می خونم یه روز خوب درس می خونم اما روز بعد خواب آلود و خسته ام! قرص و دارو سراغ ندارید که مشکلم رو رفع کنه؟

سلام ممنون
بله حق با شماست
اگه مشکلی مثل کم خونی یا کم کاری تیروئید ندارین علتش میتونه عصبی هم باشه

asal جمعه 20 دی‌ماه سال 1398 ساعت 05:05 ب.ظ http://asallove.blogfa.com/

سلام عسل عماد بچت هستن?

سومی خنددار ه

سلام
با اجازه تون
ممنون

بهار سه‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1398 ساعت 01:01 ب.ظ http://Searchofsmile.blog.ir

پیر زنه چجوری روش شده
جانم عسل

چه عرض کنم؟
ممنون

رها یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1398 ساعت 03:01 ق.ظ

چقدر‌ حس بامزه‌گی میکنید شما ...
متاسفم براتون و اینکه ی مدت اینجا رو میخوندم
البته خب گاهی سن می‌ره بالا عقل و اینا کاهش پیدا می‌کنه ...
ادب و تربیت شما رو قبلا دیدم و بعد توی عسل و عماد خوش باشید
و چ جمله درستی ک تحصیلات ابدا ربطی ب شعور نداره

کل این وبلاگ بر اساس احساس بامزگی کردن منه
ممنونم که یه مدت اینجا رو خوندین
موفق باشید

رها شنبه 14 دی‌ماه سال 1398 ساعت 03:27 ق.ظ

چرا من جدیدا حس میکنم جواب من رو با دعوا میدید!

با دعوا؟
نه خودم تنها جواب میدم باور کنید

منجوق جمعه 13 دی‌ماه سال 1398 ساعت 08:12 ب.ظ http://manjoogh.blogfa.com/

در مورد یک فکر کنم اگه تی وی رو بهش می دادی بعدش می پرسید باباتو نمی خوای زن بدی


بعید نیست

هیچو جمعه 13 دی‌ماه سال 1398 ساعت 05:45 ق.ظ http://www.hichkade.blogfa.com

عاخییی

اونی که پرسید واکسن درد داره یاد واکسن کزازم افتادم۱۵ سالگی. رفتیم مرکز بهداشت عین مرغ تند تند سوزن فرو می کردن انگار نه انگار آدمه. رفتم بیرون اتاق نفهمیدم چی شد سرم گیج رفت یه غش ملیح کردم

حالا به هوش اومدین؟

صاد پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1398 ساعت 09:31 ق.ظ http://Sawdane.blog.ir

پیرمرده دومی منو یاد یکی از دوستام انداخت
اونم همیشه اول حرف میزنه بعد فکر میکنه و بلند بلندم فکر میکنه!
این که نتیجه هم گرفت و بعد هیچی خدافظ

پس درک‌ میکنین

M.f چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1398 ساعت 09:24 ب.ظ http://mrmfarsi.blogfa.com

سلام دکتر
1.شما چی جوابشو دادین؟
۱۰.ممنون از صداقتتون
پ.ن۱:آمین
پ.ن۲:اگه عسل از قدیما یاد کنه ما دیگه..

سلام
هرطور که بود ردش کردم رفت
خواهش
ممنون
هیییییی

واتو واتو چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1398 ساعت 12:07 ب.ظ http://zehne-bi-alayesh.blogfa.com

دکتر پ ن 2رو این دفه میکس زدیااا؟

این که چیزی نیست
یه زمانی توی این مملکت تبریک و تسلیت میگفتن

سودا چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1398 ساعت 11:11 ق.ظ

سلام
تو این زمونه همین قدر هم که مراعات حال یه مادر فرزند از دست داده رو می کنن، جای دلگرمی و خوشحالیه!
خدا حفظ کنه عسل جانو و همه ی بچه های عزیز رو

سلام
واقعا
ممنون

زری سه‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1398 ساعت 02:56 ب.ظ http://maneveshteh.blog.ir

وااااای امان از شماره شش!!! یعنی ابتکارشون در این حد بوده

واقعا

نیلو سه‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1398 ساعت 02:56 ب.ظ http://nil-nil.blogfa.com

طبق معمول عالییییییی بود خاطراتتون دکتر. حالا واقعا انقدر موهاتون سفید شده که بیمار شمارو با تجربه می بینه و البته واسه نگهبان هم مشهوده این موهای سفید؟! عسل هم طبق معمول عسله. الهی فداش بشم که وجدان درد گرفته بخاطر فحش یاد گرفتن

مینو سه‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1398 ساعت 12:54 ب.ظ

خیلی جالب بودن بخصوص مورد یک
من طرح که بودم پیرمردا واسم ادامس و شکلات میاوردم موقع رفتن میزاشتن رو میز
از اون ادامسا که مثل بسه ی قرص میمونه

ممنون
بله تجربه شو دارم

لیدا سه‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1398 ساعت 12:26 ب.ظ

باشماره یک خندیدم با شماره ۳ قهقهه زدم

خنده تون مستدام

حسنا سه‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1398 ساعت 10:42 ق.ظ http://labkhandmizanam.blog.ir

من باید شما رو با این صفحه آشنا کنم D:

https://instagram.com/persiansoverheard?igshid=1o64rbo2vbq6b

من اینستاگرام ندارم
اما به هرحال ممنون

ونوس سه‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1398 ساعت 08:57 ق.ظ http://shakibajoon90.blogfa.com

سلام اقای دکتر .. خوش وقتم از اشنایی تون همکار عزیز.... منهم کارمند این وزارت فخیمه هستم .. موفق باشید

سلام
ممنون
خوش اومدین

امیر سه‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1398 ساعت 02:03 ق.ظ http://yahazratzahra.blogfa.com/

1 = عزیزم.....، توی جوابش چی گفتین؟
4=
6=
---------------------------------
سلام دکتر خوبین؟
لطفا اصلا عماد رو نزارین رشته انسانی بره، بهش توضیح بدین که بعد دانشگاه واقعا برای رشته اش خبری نیست....
واسه رشته های ریاضی فیزیک هم خبری نیست....
لطفا حتما تشویقش کنین بره تجربی....! لااقل بعد دانشگاه دو سالی طرح دارن

۱. تلویزیون بابا رو نجات دادم!
سلام
تجربه ثابت کرده گفتن من بی فایده است

رها دوشنبه 9 دی‌ماه سال 1398 ساعت 02:59 ب.ظ

مورد یک رو چی کار کردین؟؟؟

هرطور که بود ردش کردم رفت

ساناز دوشنبه 9 دی‌ماه سال 1398 ساعت 11:20 ق.ظ http://www.sanaz2020.blogsky

سلام، باز هم عالی
مورد ۳ ، واقعا چه کنیم با این باگهای زبان فارسی
عسل خانم هم که شیرین زبون‌‌...

سلام
ممنون
واقعا

شیرین یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1398 ساعت 11:30 ب.ظ http://khateraha95.blogfa.com/

کلا خاطراتتون حالمو خوب میکنه
ممنون
جان برای عسل بانو چقدر این دعوا ها ی خواهر برادری بامزس

ممنون
بله یادش بخیر دعواهای خودمون با برادر و خواهرمون

فرزانه یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1398 ساعت 09:40 ق.ظ

کامنت برای پست قبل :سلام درمورد انتخاب رشته،بعضی وقت ها اطرافیان اونقدر تاثیر گذارن که خودتم نمی فهمی.من هنوز علاقه واقعی ام رو نشناختم تا الان به هرچی دل بستم زودگذر بود.انشالله که عماد و همه بچه ها انتخاب رشته درستی بکنن و راضی باشن.باید با چشم باز انتخاب کرد هم با منطق هم با علاقه
اهنگ هم که دیگه سلیقه ایه.باید باهاش کنار بیاید البته اگه متن اهنگ رپ خوب باشه
منم گوشی ام هواوی هست .راضیم

12:باز خوبه موهاتون از نزدیک سفید نیست
پ ن 2:ای جانم!فکر میکنم بعضی چیزهارو نباید بدونیم تا خوشبخت تر باشیم

سلام
موافقم
خود من هم گاهی رپ گوش میدم اما نه هر رپی

ماهک یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1398 ساعت 08:43 ق.ظ

1- پیرزن پررویی بوده ها. اصلا چطور به فکرش رسیده؟!!!
6- ابتکار بگیم ، نگیم؟!!!
پ. ن 2 -

واقعا
بگین

معلوم الحال یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1398 ساعت 08:37 ق.ظ http://daneshjoyezaban.mihanblog.com/

1. مرده خوری در این حد ندیده بودم :|
3. آقای دکتر؟ :)
پ.ن.2: عسل مگه فحشم یاد گرفته؟ اون از دلبریاش برای پسرا، اینم از فحش، مرحله بعدی چی میتونه باشه؟

واقعا
بله؟ بهتر از اونیه که توی تلگرام براتون فرستادم
معمولا از یابو علفی استفاده میکنه

AE یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1398 ساعت 01:38 ق.ظ

سلام
شماره یک عالی بود! :)) مصداق سلام گرگ بی طمع نیست خالص بود!

برای نکته ۶ چه خوب که به همچین فکری رسیدن که صدای زنگ ممکنه داغ مادر رو تازه کنه ولی کاش به جاش مثلا تک تک میرفتن دم در کلاس میگفتن زنگ خورده! مگه چندتا کلاس دارن که لازم باشه حتما بوق یا زنگ باشه؟

سلام
واقعا
فکر نکنم خیلی زیاد باشن

ویرا بانو یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1398 ساعت 01:22 ق.ظ http://bano-vira.blog.ir/

زنگ مدرسه چقدر عجیب بوده!
آی زندگی، عسل

واقعا
هیییییی

Motahareh یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1398 ساعت 01:03 ق.ظ

سلام...
تو تمام مدت 2،3 ساله ایی که این وبلاگ رو می خونم همیشه تصورم از شما یه آدم حدود 30 ساله بوده، حتی با وجود اینکه حدود سن واقعی تون رو می دونستم... الان که به موی سفید اشاره کردین کل تصوراتم بهم ریخت..
انشالله همیشه شاد و سالم باشین
خدا مادر رو رحمت کنه، روحش شاد

سلام
سی سال؟
من تازه چهارده سالمه
ممنونم

فاطمه یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1398 ساعت 12:30 ق.ظ http://www.fatamfatam2000.blogfa.com

سلام. خوبید؟
تو این چند روزه که با وب تون آشنا شدم کلی از خاطرات تونو خوندم. خیلی قشنگه وبتون، مخصوصا برای یه آدمی مثل من که سودای پزشکی داره...
جا داره هرچند خیلی دیر ولی مرگ مادر محترم تونو تسلیت بگم...
عسل تونم خیلی ماهه *-* خدا حفظش کنه برا تون و انشالله زندگی تون با عسل همیشه شیرین باشه

سلام
ممنون از لطف شما

میم شنبه 7 دی‌ماه سال 1398 ساعت 10:51 ب.ظ

سلام. شما مگه طرح می گذرونید که از اونجا نمی تونید بیاید بیرون؟

سلام
بدتر از طرح
استخدامم

م شنبه 7 دی‌ماه سال 1398 ساعت 05:03 ب.ظ

برای شماره 1 تنها راه پیشدستی کردنه من همیشه با توجه به اینکه پدرم ده ساله به رجمت خدا رفته اند به بقیه یاد اوری میکنم که من یتیمم مراعاتمو کنین ، الان دیگه تو جمع دوستان میگن تو یتیمیتو یاد آور نشو ماهم اصلا کاری به کاریت نداریم

فکر جالبی بود

سهیلا شنبه 7 دی‌ماه سال 1398 ساعت 04:55 ب.ظ http://Nanehadi.blogsky.com

فقط مونده بود عسل یاد قدیما کنه

واقعا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد