جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

حکایت روز چهار درمانگاهه (۲) حکایت ..... خانم!

سلام

توی قسمت قبلی این پست نوشتم که راننده یه خاطره جالب برام تعریف کرد اما به دلایلی ترجیح دادم بگذارمش برای یه پست دیگه و حالا میخوام بنویسمش:

چند دقیقه ای بود که راه افتاده بودیم. راننده کاملا ساکت بود اما نمیدونم چی شد که یکدفعه شروع کرد به تعریف کردن:

گفت: دکتر ...... رو یادته؟

یه کم فکر کردم تا یادم اومد کیو میگه. آخرین روزهائی بود که ما می رفتیم اونجا و او هم تازه طرحشو شروع کرده بود. پسری که همیشه خدا ریش و سبیل کاملا تراشیده داشت و به نظر می رسید که موقع صحبت با اکراه جواب آدمو میده. گفتم: آره یادمه، چطور؟ گفت: یکی از اقوام دورمون با خواهرش ازدواج کرده بود. یه روز مادرش به خانمم زنگ زد و گفت: میخوام برای پسرم زن بگیرم، دخترتونو یه بار دیدم و پسندیدم، اجازه هست بیائیم خواستگاری؟ اومدن خواستگاری و با دخترم نامزد کرد. گاهی دخترم میرفت خونه شون و گاهی هم او می اومد خونه ما. هربار که میدیدمش احساس میکردم با من راحت نیست و رفتارش یه طوریه، بعد میگفتم خب بالاخره دکتره و حرفی نداره که با یه راننده بزنه.

تا این که یه بار که خانم دکتر ....... شیفت بود ازم پرسید: راسته که دخترتون با دکتر...... نامزد کرده؟ گفتم: بله چطور؟ گفت: شما چطور میخواین دخترتونو بدین بهش؟ آخه اون که ترنسه. گفتم: ترنس یعنی چه؟ یه آدرس اینستاگرام روی کاغذ نوشت و داد به من و گفت: برو ببین یعنی چه!

وقتی که برگشتم خونه رفتم توی اینستاگرام و آدرسی که خانم دکتر بهم داده بودو وارد کردم، یه صفحه باز شد به اسم ....... خانوم که پر بود از عکسهای یه زن جوون با انواع لباسهای زنونه و بدن نما و با هفت قلم آرایش. مونده بودم که چرا خانم دکتر گفته بیام و این عکسها رو ببینم؟ که دیدم قیافه خانمه برام آشناست. دقت  که کردم دیدم عکس داماد خودمه! با لباسهای زنونه و آرایش و کلاه گیس! 

جا خوردم، دهنم خشک شده بود، تازه فهمیدم ترنس که خانم دکتر میگفت یعنی چه. نمیدونستم چکار باید کرد؟ هر طور بود به خانمم گفتم و رفتیم خونه پدر و مادر آقای دکتر. فکر میکردیم اونها این موضوعو از ما مخفی کردن غافل از این که اونها هم اصلا از ماجرا خبر نداشتن، حتی فامیلمون که با خواهرش ازدواج کرده بود هم متعجب مونده بود.....

گفتم: خب بالاخره؟ گفت: نامزدی رو به هم زدیم. دخترم هم فعلا درس و دانشگاهشو گذاشته کنار، فقط توی خونه نشسته و گریه میکنه. گفتم: اگه ازدواج کرده بودن که بدتر بود. اصلا چرا آقای دکتر اومد خواستگاری؟ گفت: ظاهرا هیچکس از وضعیت آقای دکتر خبر نداشته. بالاخره اون قدر مادرش اصرار کرده که اومده خواستگاری. گفتم: حالا چکار میکنه؟ گفت: بهم گفت روم نمیشد به کسی بگم و میخواستم تا آخر عمر در این مورد سکوت کنم اما حالا که همه فهمیدن تا آخرش میرم. حالا هم داره کار میکنه و پول جمع میکنه تا بره خارج از کشور برای عمل.

بعد هم گفت: رسیدیم دکتر ....

بقیه شو هم که توی همون پست نوشتم!

پ.ن۱: چند روز پیش از شبکه بهم زنگ زدن و خواستن برم اداره بیمه برای مشاوره تلفنی (با شماره ۱۶۶۶) درباره کرونا. فکر میکردم تماس ها از مردم استان خودمونه و برای همین وقتی اولین کسی که تماس گرفت گفت از ساری زنگ میزنم کلی تعجب کردم. بعدا فهمیدم این مشاوره کشوریه و هرچند ساعت پزشکهای یه استان به تلفن جواب میدن. اون روز از شهرهای مختلف تماس داشتم. از قم تا تبریز و از یزد تا بوشهر. بعد هم ازم شماره حساب گرفتن تا حق الزحمه مو به حساب بریزن که هنوز خبری نشده!

پ.ن۲: گوشیم ویروسی شده بود و دادم فلشش کردن. و بعد یکدفعه متوجه شدم همه چیزهای توی واتس آپ حذف شده از جمله عکس اون خانم دکتر که توی پست قبل درباره اش نوشتم! کفرم دراومد اما چند دقیقه بعد یکدفعه یادم اومد ذخیره اش کرده بودم 

پ.ن۳: با عسل پیاده راه افتادیم تا بریم مغازه سر کوچه. توی کوچه چند بار عسل ایستاد، کفششو درآورد و تکونش داد و پوشید. گفتم: چکار میکنی؟ گفت: سنگ می ره توی کفشم. گفتم: خب چرا توی کفش من این قدر سنگ نمی ره؟ گفت: من دارم جلوتر از تو راه میرم دیگه، هر سنگی که هست می ره توی کفش من!

بعدنوشت: اینو میخواستم به عنوان یه پ.ن بنویسم اما یادم رفت شرمنده:

روز دندان پزشک را به همه همکاران گرامی دندان پزشک تبریک میگم. گرچه همچنان منتظرم مناسبت بهتری برای روز دندان پزشکی تعیین بشه.

نظرات 47 + ارسال نظر
مرضیه چهارشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 12:24 ب.ظ http://because-ramshm.blogfa.com

من که فکر میکنم خانوادش خواستم لاپوشانی کنن!
واگرنه توو این همه سال هیچی از بچه شون ندیدن! اینطور بچه ها دوره دبیرستان کاملا نیاز به مشاوره های پزشکی پیدا میکنن!

چه عرض کنم
بعید نیست

گندم سه‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 05:50 ب.ظ http://40week.blogf.com

خوب خدا رو شکر نوشته هاتون رو خوندیم دلمون وا شد .

خوب خداروشکر با خوندن این نوشته ها دلتون وا شد

مرجان جمعه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 02:26 ب.ظ

سلام. اون آقای دکتر خیلی شرایط پیچیده و سختی دارن. حتی در کشور های غربی هم زندگی این آدم ها خیلی آسون نیست. خوبه که ازدواج نکردن.

سلام
دقیقا
کاملا با شما موافقم
خوشحالم که دوباره شما رو اینجا میبینم

الی شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 11:16 ق.ظ http://mamanemicrooei.blogfa.com

اووووه چه حالی داشته اقای راننده و دخترش بعد فهمیدن ماجرا
ایا انصافه که یک پدر دختر عسلش رو سپر بلاش کنه؟

واقعا
من شرمنده ام

x جمعه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 10:25 ب.ظ http://malakiti.blogfa.com

ناراحت کننده اس که به خاطر دید اجتماع این ادم ها از رسیدن به جنسیت واقعیشون دور بمونن
طفلی دختره چه ضربه روحی خورده ;(

کاملا با شما موافقم
واقعا

M.f جمعه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 09:23 ب.ظ http://mkammk.blogfa.com

سلام دکتر
طفلک اون خانم و طفلکتر اون آقا که حتی نتونسته همچین موضوع مهمی رو به خانوادش بگه...
منم همسن عسل بودم تو کفشم زیاد سنگ میرفت چرا واقعا

سلام
واقعا
چه عرض کنم والا؟

مریم پنج‌شنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 10:14 ب.ظ http://mabod.blogsky.com

خدایا ، من گمشده ی دریای متلاطم روزگارم و تو بزرگواری
خدایم ، تو تنها بزرگواری هستی که می توانی من گمشده را به مقصد برسانی
تا ابد محتاج یاری تو ، رحمت تو ، توجه تو ، عشق تو
گذشت تو ، عفو تو ، مهربانی تو ، ودر یک کلام محتاج توام
سلام و عرض ادب
الهی که همیشه خودتون و عزیزانتون زیر سایه ی خدای مهربانی سلامت و شاد و برقرار باشید

ممنون

یک دکتر ادبیات پنج‌شنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 04:52 ب.ظ

بله ترنسها با دوجنسه ها کاملاً فرق دارند. ظاهرشون دقیقاً زن یا مرد است ولی حسّشون با جنسشون فرق داره. خوب این را فقط خودشون می تونند بفهمند نه هیچ کس دیگه. وحتّی بقیه ممکنه باورشون هم نکنند چون سخته پذیرفتن چیزی که تجربه اش نکرده ای.

ممنون

یک دکتر ادبیات سه‌شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 07:23 ب.ظ

افراد دوجنسه یا هرمافرودیت‌ها، اندام ‌های جنسی مونث یا مذکر را دارند، مثلاً ممکن است دستگاه خارجی تناسلی شخص، مردانه باشد اما ارگان های زنانه مثل رحم و تخمدان نیز در بدن او به شکل ناقص وجود داشته باشد.

فرد دوجنسه دچار نوعی ابهام جنسیتی است و نمی داند که زن است یا مرد، دوجنسی ها معمولاً عقیم هم هستند.

ترنس‌ها اما در ظاهرشان هیچ اختلال و یا دوگانگی وجود ندارد، رویش پستان در زنان و تجمع چربی در نواحی لگن و باسن و نازک شدن صدا در زنان و رویش ریش و سبیل و خشن شدن صدا در مردان، محصول همین هورمون های زنانه و مردانه هستند که در ترانس سکسوالیست ها، به طور طبیعی وجود دارند.

اما همانطور که گفته شد، اختلال تی اس ها، اختلال در احساسات و هیجانات و تمایلات آنهاست. یعنی فردی که به لحاظ ژنتیک و ظاهر فیزیکی زن است، احساسات و تمایلات و رفتارهایش مردانه است و درباره خودش معتقد است که باید مرد می شد. یعنی احساس می کند که تمایلات و احساسات و روحیات مردانه اش در یک قفس زنانه گیر افتاده است. مثل مردها رفتار می کند و حتی پس از رسیدن به سن بلوغ، تمایلات جنسی شان هم مثل جنس مخالفشان است. (این هم تحقیق کوچولوی من)

همه ش تایید میشه
درواقع تازه فهمیدم که چرا با من یا پدر نامزدش راحت نبوده

یک دکتر ادبیات سه‌شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 06:14 ب.ظ

به خانم شیرین: ممنون. خیلی هم خوب. این یک نعمته. ولی خوب شاید باعث رنجش خودتون یا کسانی که این جور هستند هم بشه. پس خیلی هم بهتون غبطه نمی خورم.

قابل توجه شیرین خانم

امیر سه‌شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 04:03 ب.ظ http://yahazratzahra.blogfa.com/

سلام دکتر عزیز...
ایشالا برای اون دکتر عزیز هم اتفاق های خوبی رخ بده....
ساخت خونتون تموم شد؟
بچه ها تو خونه درست و حسابی درس میخونن؟
اقاااا من شدیدا کنجکاوم ی بار ببینمتون...خیلیییییی

سلام
آمین
نه بابا با کدوم پول؟ سال ۹۸ فقط حقوقمونو گرفتیم که بیشترش خرج شد اضافه کار کل سال گذشته را هنوز طلبکاریم!
درخدمتیم

شیرین سه‌شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 10:16 ق.ظ

سلام دکتر
فکرکنم دکترادبیات بامن بود !!

یادتونه یه خانوم بازیگری توسریال خانه ای درتاریکی بود نقش خدمه خونه روداشت توسریال دوران سرکشی هم بود من هروقت اینومی دیدم میگفتم این چرا رفتارش انقدمردونس هیچ ظرافت ولطافتی تو رفتارشولحنش نداشت شایدبگین اون فیلم بوده ونقشش بوده ولی اینطور نقشارو زنای دیگه هم بازی کردن
زنای مقتدر ویابداخلاق کم ندیدیم ولی تهش اون زن بودنشو میشه حس کرد
حتما میدونین که اون خانوم(اسم ش فرزانه ارسطوبود) عمل کرد وشدیه مرد سیبیل کلفت یه فیلمم بازی کرد
یابارها پسرایی رو دیدم که راه رفتنشون وحرف زدنشون کلا رفتارشون پسرونه نیس مثلا یه مردمیخوادلباسشومرتب کنه سوار تاکسی بشه یابا کسی حرفش بشه ..
مدلش خیلی بایه زن فرق میکنه ولی اینطور پسرا زنونه رفتارمیکنن
یباردقت کنین خودتون متوجه میشین
فقط یبار یه بچه 12 ساله رودیدم واقعا نمیشدتشخیص داددختره یاپسر
شایدباورتون نشه قیافش خنثی بود مث لبخند ژوکوند
من باهاشون سروکارنداشتم فقط اینطورآدما توجهمو جلب میکنن
کلا من آدم ریز بینی هستم:

ممنون از توضیحات شما

یک دکتر ادبیات دوشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 11:24 ب.ظ

چطور میشه تشخیص داد؟ شاید باهاشون سر و کار داشته اید. و گرنه پدر و مادرشون هم نتونسته اند!

اول فکر کردم با من هستین

مریم دوشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 09:00 ب.ظ http://mabod.blogsky.com

سلام و عرض ادب
از خودم بیزارم که برای مظلوم ترین و غریب ترین اقشار جامعه نمی تونم کاری کنم ، مثل همین ترنس ها و بیماران روحی مثل اسکیزوفرن ها و جانبازان اعصاب و روان (موجی ) و عقب ماندگان ذهنی
خدا جونم به حق این ماه مبارک رمضانی که در راه است باقی عمر منو ببخش به تمام عزیزانی که دارند در ارتباط با این اقشار فعالیت می کنند
برحمتک یا الرحمن الراحمین
امین یا رب العالمین
پیشاپیش ۱۵ اردیبهشت رو جهانی ماما رو ، به تمام همکاران ماما ی شما و جامعه ی جهانی ماماها تبریک میگم

سلام
دلیلی برای بیزاری وجود نداره ما نمیتونیم همه مشکلات دنیا رو حل کنیم
ممنون

شیرین دوشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 10:34 ق.ظ

سلام دکترجان
خیلی عجیبه که دختره متوجه نشده مگه میشه یه ترنسو تشخیص نداد!؟
نمیدونم شایدم من خیلی قوه تشخیصم بالاس که سریع دختریاپسر ترنسو تشخیص میدم( بنظرم بایدبرم رئیس تشخیص م.ص .ل .ح ت ن.ظ.ام بشموالاااا تواین مرکز دارم حروم میشم خب
اینکه یکی ترنس شده که دست خودش نیس که کسی بهش بگه آبروتومیبرم. واقعا توایران ظلم میشه بهشون اکثرشون ازنظرمالی درشرایطی نیستن که راحت عمل کنن .زندگی سختی دارن طفلیا
واقعا دخترتون قندوعسلیه انقد فداکاره که یه سور به پترس زده
خداحفظش کنه

سلام
بنده خداها اصلا نمیدونستن ترنس چی هست چه برسه بخوان تشخیص بدن
گرچه خدایی خودم هم نفهمیده بودم
خداروشکر که مثل پتروس نیست اگه میخواست کار پتروسو روی من پیاده کنه که دیگه هیچی

یک دکتر ادبیات یکشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 10:47 ب.ظ

من بیشتر از کار خانم دکتره که مستقیم آدرس اینستای اون را داده خوشم نیامد. به نظرم بهتر بود اول به همان فرد می گفت این کارت درست نیست جمعش کن و گرنه من آبروت را می برم بعد اگر می دید بی فایده است به پدر دختر آن هم نرم نرمک می گفت. چون گناه فاحشی نکرده فقط بین دو جنسیت در شکّه. هر کسی جای اون دختر راننده باشه ناگهان بهش شوک وارد میشه. برای اون هم بهتر بود سربسته تر تمام بشه. الله اعلم

نمیدونم والا
شاید این کارو هم کرده

مینو یکشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 09:22 ب.ظ http://milad321.blogfa.com

سلام
نمیدونم چرا بعضی افراد که میدونن مشکلی دارن، یکنفر دیگه را هم در گیر میکنن.
ماشالا چه دختر فداکاری دارید.

سلام
دقیقا
اگه خودشون هم نخوان مجبورشون میکنن!

آیدا یکشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 03:13 ب.ظ

درستش این بود که اون اقای راننده یه جور پنهانی طلاق دخترشو میگرفت آبروی اون بنده خدا روهم پیش فامیل خودش و خانواده اون اقا نمیبرد .بخاطر این میگم آبرشو نمیبرد که مردم کشور ما هنوز فرهنگ برخورد با این مسائلو ندارن .و چقدر بد که حتی این ماجرارو برای شما تعریف کرده یعنی فکر کنم هرجا نشسته گفته که چیشده دخترش جدا شده که ثابت کنه اقا دختر من ایراد نداشته هاا.
پ.ن.۳ عجب دختر فداکاری خدا حفظش کنه براتون

درواقع شد حکایت عدو شود سبب خیر!
واقعا تا آخر عمر شرمنده اش شدم

مریم شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 07:52 ب.ظ http://mabod.blogsky.com

سلام و عرض ادب
یه دعای قشنگ برای همه دیگه :
خدایا :
به آنچه که داده ای تشکر
به آنچه که نداده ای تفکر
به آنچه که گرفته ای تذکر
که:
داده ات نعمت
نداده ات حکمت
و گرفته ات عبرت است
یارب آنچه خیر است در تقدیر ما کن
وانچه شر است از من و تمام جهان جدا کن
برحمتک یا الرحمن الراحمین
امین یا رب العالمین

سلام
ممنون

رافائل شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 04:50 ب.ظ http://raphaeletanha.blogsky.com

سلام.
اول دلم برا دختر سوخت که تموم رویاهایی که با اون آقا ساخته بود یهو دود شد رفت به هوا. دوم دلم برا اون دکتر سوخت که تموم این سالها این شرایط رو چجوری تحمل کرده و چطور پنهونش کرده.
نمیدونم چرا فکر میکنم اینا همش در اثر تغییرات شیمی بدن و تاثیر الکترولیتها روی مغز و ترشحات هورمونهاست و اگر روزی بتونند این تعادل رو برگردونند همه چیز درست میشه.
مادرم همیشه میگفت خدا هر کسی رو که دوست داشته باشه بهش دختر میده.

سلام
ممنون از لطف شما
خیلی ها مواردی مثل همجنس گرایی را هم به همین دلیل میدونن

هیسسس شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 01:58 ق.ظ http://Hist.mihanblog.com

وضعیت ترنس ها و lgbt ها تو ایران همینه... بیچاره ها جایگاهی ندارن و کسی قبولشون نداره، با اینکه تعداد شون کم هم نیس.
ولی بیچاره اون دختر، دلم کبابه براش

کاملا موافقم
کاش میشد یه کاری کرد

منجوق جمعه 29 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 05:32 ب.ظ http://manjoogh.blogfa.com/

ممنون از توضیح
بیشتر منظورم این بود که متوجه مادرها میشم که البته شاید دلیلش اینه که جای مادرمو بیشتر خالی می بینم

بله متوجه شدم

منجوق جمعه 29 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 02:32 ب.ظ http://manjoogh.blogfa.com/

سلام دکتر این کامنت و برا من گذاشتین
"خداروشکر که حداقل کامنتهای آقایونو جواب میدین حالا ندیدیدمون هم اشکالی نداره!"
با من بودین؟ نمی فهمم منظورتون چیه؟

سلام
عرض میکنم خدمتتون

نسرین پنج‌شنبه 28 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 04:29 ب.ظ

سلام دکتر عیدتون مبارک با تاخیر فراااوان
روز دندونپزشک هم که هیچی... مناسبت قحطی بود واقعا...

سلام
ممنون عید شما هم مبارک
پس در جریان هستین

طیبه چهارشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 06:12 ب.ظ http://almasezendegi.mihanblog.com

سلام دکتر مهربون
همه متن و پست و کامنتها یه طرف ، پاسختون به motahareh
یه طرف

و یه سوال :مگه بیرون شما دست عسل جان رو نمی گیرید؟مگه همقدم راه نمیرید؟ ما که نیکان رو خیلی ترسو بار آوردیم چون به هیچ وجه تو کوچه و بیرون دست ما رو رها نمی کنه و باید همقدم باشیم که به همین علت چندبار که من تعادل نداشتم و خوردم زمین ،اصلا به درد خودم فکر نمی کردم فقط به فکر این بودم که نیکان که با من و به خاطر من خورده زمین طوریش نشده باشه که الحمدلله همیشه به خیر گذشته براش

سلام
ممنون
نه خوشبختانه در این حد وابستگی نداره

دانشجو چهارشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 01:09 ق.ظ http://mywords97.blogfa.com

به نظرم ترنس بودن خیلی درد روانیه بزرگیه. ما آدمها هم که به راحتی هر کی رو که مثل خودمون نیست ازش حذر می کنیم. فکر کنین، اگه ترنس ها زیاد بودند غیرترنس ها عجیب بودند و محکوم می شدند.... اون دختر خانم گرچه خیلی ناراحت می شه اما به تجربیاتش اضافه شده و بعدا میتونه به همه یا حداقل به فرزندانش بگه که چه خواستگاران عجیبی داشته!! که از هر کدوم یه درسی گرفته..... گذاشتن تصاویرش در اینستا خیلی عجیب بوده!!! اونم یه دکتر تحصیل کرده!! ... ماشالله گل دختر. راست میگه خوب. دستش رو بگیرین با هم برین.

ممنونم از لطف شما
فکر کنم اینستاگرام تنها جایی بوده که میتونسته خودش باشه

گلی سه‌شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 03:15 ب.ظ

سلام اقای دکتر یک سوال میتونم بپرسم؟گوشی که ویروسی بشه ممکنه ازش گیفهای بدی فرستاده بشه؟!

سلام
ویروس های گوشی با ویروس های انسانی فرق میکنه و من سررشته چندانی ازشون ندارم
اما از نظر تئوری امکانش هست

par سه‌شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 03:12 ب.ظ

چقد زجر میکشیده لابد
ولی خب به جز زندگی خودش داشته زندگی یه ادم دیگه رو هم تباه میکرده امیدوارم حال دوتاشون خوب باشه
از دست این عسل با این دلبریاش

کاملا موافقم
ممنون

دختر پاییز سه‌شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 02:40 ب.ظ http://razautumngirl8.blogfa.com

خدا دخترتون حفظ کنه
هروقت ازش مینویسید یاد برادرزاده ام میفتم. اونم حرفای این مدلی زیاد میگه

ممنونم
خدا برادرزاده شما را هم حفظ کنه

زرگانی سه‌شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 01:59 ب.ظ

سلام
جالب بود! حالا چرا می‌خواد بره خارج عمل کنه؟ فکر کنم توی ایران هزینه‌اش کمتر بشه. بعضی ها میرن خارج عمل نمی‌کنن دیگه، ازدواج میکنن! البته بستگی داره کدوم خارج برن، توی همه خارج‌ها نمیشه!!
پس زنگ بزنیم مشاوره کرونا ممکنه شما جواب بدین!؟ من اگه زنگ زدم اول می‌پرسم ببخشید، ربولی حسن کور!؟

سلام
لابد برای کیفیتش! شاید هم دنگ و فنگ نداره اونجا
احتمالا می ره داخل خارج
همین الان زنگ زدن برای یه روز دیگه که آنی موافقت نکرد

لیدا سه‌شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 10:40 ق.ظ

دلم بیشتر برای آقای دکتر ترنس سوخت.هر چند که احساسم نسبت به این آدما منفیه.قدیم به این تیپ آدما میگفتن اوا خواهری.

هردو شون اذیت شدن

ابانا سه‌شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 05:23 ق.ظ

چه خاطره ی غم انگیزی! هم واسه دختر هم واسه دکتر!
جواب عسل بانو هم عااالی

واقعا
ممنون

سودا سه‌شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 03:38 ق.ظ

سلام
از خدا برای هر دوشون آرزوی بهترین هارو دارم بدون دردسر. ضربه ی روحی این موضوع برای دختر خانم خیلی سخته، اما تعجبم از اینه که آقای دکتر چه اصراری داشته اون کارارو تو اینستا انجام بده و عکس بذاره در صورتی که روش نمی شده به کسی بگه!!!
خدا حفظ کنه عسل جونو

سلام
ممنون
احتمالا تنها روزنه امیدش بوده

نیلو سه‌شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 12:36 ق.ظ http://nil-nil.blogfa.com

خیلی جالب بود. واقعا خوب شد که متوجه شد اون دختر بیچاره.. وگرنه که هیچ. خب چرا
خب چرا عسل رو جلو می فرستین که هرچی سنگه بره تو کفش بچه

ممنون
واقعا
فکر نمی کردم چنین فداکاری میکنه!

مریم دوشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 07:34 ب.ظ http://mabod.blogsky.com

وروز دندان پزشک بر جامعه ی دندان پزشکی مبارک باشه

آمین!

ویرا بانو دوشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 07:01 ب.ظ

سلام
اصلا پیامای قسمت تماس با من براتون میاد؟

سلام
بله پیامتونو دیدم

مریم دوشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 06:29 ب.ظ http://mabod.blogsky.com

سلام و عرض ادب
خدا قوت و پرتوان باشید
فیلمی دیدم به نام آیینه های روبرو در مورد ترنس ها بود
کاش این افراد راحت عمل بشوند و خانواده و جامعه و روانشناسان و مددکاران اجتماعی بتونند کاری کنند که روحیه و اعتماد به نفس لازم رو داشته باشند ،
فدای عسل شیرین زبون بشم خدا حفظش کنه و عاقبت بخیر و سلامت باشه در پناه الله مهربان باشه

سلام
ممنون
امیدوارم
سپاسگزارم

افق بهبود دوشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 05:50 ب.ظ http://ofogh1395.blogsky.com

فداکاری عسل ستودنی می باشد

واقعا
نمیدونم چطور میتونم جبران کنم؟

بهار دوشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 05:43 ب.ظ http://Searchofsmile.blog.ir

دختره خیلی خوش شانس بوده که زود فهمیده وگرنه بعدا خیلییی بدتر بود.
بیچاره آقای دکتر چجوری اینهمه سال این مسئله رو پنهان کرده؟ تصورش هم وحشتناکه
میگم من فکر میکردم چند روزی وبتون دیسیبل بود.آخه اون صفحه معروف خالی از پست رو‌من هم دیدم چقدر هم غصه خوردم

دقیقا
نمیدونم من‌ که خودم متوجه نشدم
حتما کار استکبار جهانی بوده

منجوق دوشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 04:32 ب.ظ http://manjoogh.blogfa.com/

طفلک آقای دکتر چقدر سختی کشیده


ظاهرا عسل خانم منتظر نشده شما پیر بشین از همین حالا بلاکش شما شده زنده باشه

واقعا او هم عذاب کشیده
عسل که عشقه

فرزانه دوشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 03:15 ب.ظ

در راستای کامنت پست قبل:
نمیدونم دکتر.من فکر کردم برای همه دوستان وبلاگتون نمیومده.اما ظاهرا که با من لج بوده.فقط همین تیتر جایی برای گفتن دلتنگی ها برام میومد.حتی قسمت تماس با من و خانه و عناوین هم نیومد.
حالا...بگذریم
.
در راستای کامنت همین پست:
دقت کردید که پ.ن.3 هردو پست حکایت روز چهار درمانگاهه داشتید با عسل می رفتید مغازه سر کوچه؟

چی بگم؟
بله یکی دیگه از دوستان هم فرمودند

AE دوشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 02:23 ب.ظ

سلام!
مگه از رو ظاهر افراد نمیشه تشخیص داد که ترنس هستن یا نه؟
متأسفانه من فهمیدم چقدر سوگیری دارم به افراد ترنس. اصلا فکر نمیکردم بتونن تا پزشکی هم برن‌. این نشون میده اگه فشار جامعه نباشه، شاید واقعا افراد ترنس هم بتونن قابلیت هاشون رو نشون بدن! من تصورم ازشون فقط به پارک دانشجو تهران محدود بود :| نمیدونم این پارک رو می شناسید یا نه ولی نزدیک مدرسه ما بود و همیشه صبح های جمعه که امتحانی چیزی داشتیم برای من عذاب بود ازونجا رد شدن! الان خجالت کشیدم از طرز تفکرم!
چقدر هم برای اون خانم ناراحت شدم. ان شاءالله که اوضاع برای هر دو نفر خوب بشه.

یه سوال! الان کنجکاوم، تو اون مغازه سر کوچه چی میفروشن، که اینقدر بهش سر میزنید؟! اخه تو بخش اول این پست هم اشاره کرده بودین با دخترتون رفته بودید اونجا خرید :)))

سلام
فکر کنم خیلی سعی میکرده خودشو عادی نشون بده
اسم پارکشو شنیدم اما زیارتش نکردم هنوز!
بقالیه دیگه

یک دکتر ادبیات دوشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 10:27 ق.ظ

اول دلم به حال دختره سوخت. ولی دیدم اون وضعش طبیعیه و خواستگار خوب هم داره و بالاخره سر و سامان میگیره. ولی اون بیچاره ای که هنوز نمیدونه پسره یا دختر و با این همه تحصیلات و شغل و خانواده ی خوب و غیره معلوم نیست چه سرنوشتی در انتظارشه. برای هر دوشون آرزوی عاقبت به خیری دارم.

حق با شماست
بیچاره توی دوران دانشجویی چی کشیده
امیدوارم

شیرین دوشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 09:58 ق.ظ http://khateraha95.blogfa.com/

چقدر یهو ته دلم خالی شد
ناراحت اون دختره طفلکیم

واقعا
گناه داشته

Motahareh دوشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 02:44 ق.ظ

موردی شبیه این برای یکی از اقوام ما اتفاق افتاد... با این تفاوت که عروس خانوم تو یه سفره دو نفره متوجه ماجرا شد و وقتی برگشت همه چی رو بهم زد...
الانم خداروشکر ازدواج کرده ولی از سرنوشت آقای داماد بی خبرم

عجب
پس شایع تر از چیزیه که فکر می کردم
اگه هنوز آقای داماد مونده باشه

ویرا بانو یکشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 11:22 ب.ظ http://bano-vira.blog.ir/

عجب...
هرچند آدمای اینجوری رو درک میکنم چون خودمم یه دوست تقریبا این مدلی دارم ولی اون دختر بدبخت چه گناهی داشت...نباید طعمه آقا/خانم دکتر میشدن
از دست عسلچقد مفهومی حرف میزنه

واقعا
بیچاره دختره

سهیلا یکشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 08:27 ب.ظ http://Nanehadi.blogsky.com

از دست عسل خانم که ماشالله روز به روز شیرین تر میشه.

ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد