جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۲۱۶)

۱. صبح رفتم توی یه مرکز شبانه روزی. خانم دکتری که شب پیش شیفت بود گفت: به نظر شما با این مسئول پذیرش چکار کنم؟ گفتم: چطور؟ گفت: دیشب ساعت دو از خواب بیدارم کرده و میگه یه نفر اومده و میگه من چندتا گوسفند دارم یکی شون از صبح ادرار نکرده!

۲. به پیرمرده گفتم: برای معده تون از این کپسول ها نوشتم که باید هرروز صبح بخورین. گفت: من هیچ وقت از این کپسول ها نخوردم، همیشه از این قرص زردها میخوردم. گفتم: باشه عوضش میکنم. کپسولو خط زدم و قرص نوشتم. پیرمرده گفت: اما هیچ وقت معده ام خوب نشد، حالا میخوای این بار از این کپسول ها بنویس ببینم بهتر میشه؟! (اون قرص زردهارو هم که جمع کردن!)

۳. نسخه مرده را که نوشتم گفت: میشه یه بسته از این قرص هم برام بنویسید؟ گفتم: یه بسته صدتایی؟ گفت: نه بابا من یه بسته صدتایی میخوام چکار؟ یه بسته ده تایی کافیه. چند دقیقه بعد برگشت و گفت: ببخشید میشه بکنیدش یه بسته صدتایی؟ گفتم: من که همون اول ازتون پرسیدم. گفت: شرمنده من فکر کردم منظورتون از یه بسته صدتایی صدتا ده تاییه!

۴. داشتم برای یه پسر ده دوازده ساله نسخه می نوشتم که مادرش گفت: آقای دکتر! شما که دکترین بگین، دکتری خوبه یا حمالی؟ گفتم: چطور؟ گفت: هرچقدر که بهش میگم بشین درستو بخون اصلا گوش نمیده، فقط عاشق اینه که خودشو برسونه خونه عموش که چندتا گاو توی خونه دارن. زیر پای گاوهارو تمیز کنه و باهاشون بازی کنه!

۵. مرده گفت: دلم ورم کرده. گفتم: غذا که میخورین بهتر میشه یا بدتر؟ گفت: درد نمیکنه که بگم بهتر میشه یا بدتر فقط ورم داره!

۶. برای مرده نسخه می نوشتم که گفت: من تا یک هفته پیش فکر میکردم پزشکی خیلی ساده است، مینشینین و چهارتا خط می‌ نویسین و کلی پول میگیرین اما از هفته پیش متوجه شدم که چقدر کارتون سخته. گفتم: مگه هفته پیش چه اتفاقی افتاد؟ گفت: زنم شد منشی یکی از همکارهای شما!

۷. پیرمرده گفت: من تازه یه زن گرفتم، داروی خوب برام بنویس بیوه نشه یهویی! (برگ اول دفترچه شو نگاه کردم، ۸۵ سالش بود!)

۸. خانمه بچه شو آورده بود و گفت: از چند روز پیش کف پاش ترک خورده وقتی ادرار میکنه میگه کف پاش میسوزه!

۹. به پیرمرده گفتم: بفرمائید. گفت: تکلم ادرار دارم! (ترجمه: تکرر ادرار)

۱۰. نسخه پسره رو که نوشتم دفترچه شو برداشت و از مطب رفت بیرون، بعد به دوستش گفت: باز هم به این، اون دکتر اون روزی که دیگه هیچی حالیش نبود!

۱۱. به خانمه گفتم: دفترچه تونو بدین تا نسخه تونو بنویسم. گفت: توی پذیرشه داره برام نوبت میگیره حالا دارومو بنویس!

۱۲. پیرزنه گفت: پس من این همه قرص فشار میخورم پس چرا همه اش فشارم بالاست؟ گفتم: روزی چندتا قرص فشار میخورین؟ گفت: یکی!

پ.ن۱: خلوت شدن تعداد درمونگاه ها و بالاتر رفتن سطح فرهنگ مردم تعداد سوتی هارو کم کرده. احتمالا از این به بعد فاصله بین پستها بیشتر میشه.

پ.ن۲: روز بهورز، و روز علوم آزمایشگاهی و روز روان شناس با تاخیر و روز معلم، روز کارگر و روز ماما پیشاپیش مبارک (اگه روزی رو فراموش کردم شرمنده!)

پ.ن۳: عسل چند کلمه انگلیسی ازم می پرسه و معنی شونو براش میگم. بعد میگه: اگه امتحان زبان صد نمره داشته باشه من نمره بالاتر از صد بهت میدم! (فقط امیدوارم جناب B این پستو نخونه )

نظرات 44 + ارسال نظر
عاطفه دوشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 12:25 ق.ظ http://www.ati-91.blogfa.com

salam
na aghaye doctor
delkhor chera
ba tanzo shokhi goftam
arezooye tandorosti va shadi daram baraye shoma va khanevadeye mohtarametun

سلام
ممنون
اما یادمه همون موقع نوشته بودین که ناراحت شدین
امیدوارم توی کنکور موفق باشید

نسرین یکشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 02:14 ق.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

اینو واقعاً میگم، وبلاگ جالب و خوندنی دارید. (یادم افتاد به اوایل وبلاگ نویسی که بعضی ها یک کامنت می نوشتند برای بقیه هم کپیش می کردند )

خدا بدادتون برسه، هر روز کلی فیلم می بینید که نمی دونید بخندین یا عصبانی بشید!

خوش اومدین
سپاسگزارم
البته همه هم این طوری نیستن
موفق باشید

طیبه شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 05:23 ب.ظ http://almasezendegi.mihanblog.com

ما داریم

مشخصه پز میدم یا ادامه بدم؟

خوش به حالتون

نیلو شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 03:53 ب.ظ http://nil-nil.blogfa.com

فقط شماره 7 و 10 اینکه عسل در نمره دادن دست و دلباز هست نشون می ده استاد مهربونی میشه ...

ممنون
بله همین طوره

طیبه شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 08:52 ق.ظ http://almasezendegi.mihanblog.com

سلام دکتر مهربون
آخ جون از اون قرص زردا یه ورق دارین هنوز و دو تا هم آمپولش.
تازه شربتش که نداریم بیشتر معجزه می کنه.
تازگی خواهرم گفته بود و امتحان کرده بودم
نمی دونم این کامنت به شما می رسه یا نه، تو گوشی خودم که نصفه می بینم ولی تایپ کردم شاید برسه

سلام
بالاخره شما دارین یا من دارم؟!
بله رسید ممنون از لطف شما

سارا وحشی جمعه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 05:55 ب.ظ http://www.sararamsar.blogsky.com

خوشا به حال کسایی که لینک من هستند از غم دوجهان کشککی جستند گرچه از دست بی اف و جی افهای خود خستند ولی دل به وب با حال من بستند دست و روی خو را بشستند شبانه روز تو وب من نشستند گرتو هم خواهی ببینی روی آسایش و خوشی را حرف الکی نزن و لینک بکن سارای موش موشی را منتظر جواب لینکت هستم پیشاپیش از خرید رژ لب و پنکک مست مستم

ممنون از لطف شما
مزاحم میشم

یه عدد نسیم جمعه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 06:12 ق.ظ

سلام‌کدوم ایمیل؟

عرض میکنم خدمتتون

مریم جمعه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 03:23 ق.ظ http://mabod.blogsky.com

سلام جناب دکتر ‌
در این شب ها دعاگوی شما و خانواده بودم
طاعات و عبادات و شب زنده داری هاتون مقبول درگاه حق
اوضاع کرونا بهتر شده ؟
اهواز که داداش و زن داداش زندگی می کنند وضعیت قرمز و قرنطینه هست و همکارزن داداش هم کرونا گرفته
‌تهران که ما هستیم وضعیت بهتره

سلام
ممنون
اینجا هم موارد بیشتر از قبل شده اما خداروشکر اصولا تعداد کل بیمارانمون زیاد نیست

عاطفه پنج‌شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 11:14 ب.ظ http://www.ati-91.blogfa.com

salam aghaye doctor
enshaallah
bade konkor
yadme un moghe ke madrese miraftam be man goftin emtehanet kharab kardi nago weblag mano khondi
hala baraye hamin nemiam
vali be omide khoda bade konkoor barmigardam
mamnoon ke sar zadin

:)ey janam asal khanoom mesle esm ghashangesh shirine

سلام
ممنون از لطف شما
فکر کنم هنوز بابت اون جمله ازم دلخورین اما قصد من خیر بود!
موفق باشید

نیکان کمان گیر پنج‌شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 03:44 ب.ظ http://parandehdararamesh.blogfa.com/

سلام خوش به حالتون چقدر زیاد نوشتید
بعد از فیلم ها و درس هام دوباره میام.هنوز هیچی از خاطرات شما نخوندم.

سلام ممنون
آخه چندین ساله که اینجا می نویسم از قبل از به دنیا آمدن شما
شما لطف دارین اما احتمالا خوندن و درک کردن بعضی از نوشته ها برای شما مشکل باشه

رافائل پنج‌شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 09:58 ق.ظ http://raphaeletanha.blogsky.com

سلام آقای دکتر.
شماره یک رو که خوندم با خودم گفتم اگه من جای اون خانم دکتر بودم و از خواب میپریدم بابت ادرار نکردن گوسفنده، فکر کنم با دیدن قیافه ام، مسئول پذیرش، آقای چوپان و کل گوسفنداش باید تا چند روز جلوی در توالت چادر میزدند!
اون قرص زردا ولی خیلی خوب بودنا. آب روی آتیش بودن. الان یعنی آمپولاش رو هم جمع کردند؟
آفرین به عسل که اینقدر هوای باباش رو داره. باباها از دید دختراشون یه سوپرمن همه فن حریف هستند.
و آفرین به این بابای خوب.
خیلی وقته عسل توی پستا جای خانمتون رو گرفته ها! دیگه زیاد ازشون نمینویسید.

سلام خانم مهندس
پس شانس آوردن که شما نبودین!
بله آمپولش هم جمع شده فعلا آمپول سایمتدین هست و پنتوپرازول
واقعا
خودش دستور داده

x چهارشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 01:29 ق.ظ http://malakiti.blogfa.com

چقدر حواسش به گوسفنداش بوده :))

واقعا

واتو واتو شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 10:06 ب.ظ http://zehne-bi-alayesh.blogfa.com

عاقا مگه 85ساله دل نداره؟؟؟
میدونی دکتر . ی چیزی ک حین معاینه مریضا رو عذاب میده و سوتی میدن اعتماد ب نفس دکترا و سیستم غلط معاینس بنظرم ؟ شما رو نمیدونم ولی مواردی ک دیدم جور مکانیکی برخورد میشه با مریض. ی تعداد دارو محدود برا ی تعداد مریضی محدود . یکی بره بگه کمرم درد میکنه ازش نمیپرسن کارت چیه . صندلیت درسته؟ چجوری اجسام بلند میکنی؟ فرت دو تا دیکلوفناک. بگو سردرد دارم .دکتر میگه میگرن داری؟ تو ایران هم ک میگرن کلاس داره طرف فوری میگه اره. دکتر میگه اینو بخور . اصلا نمیپرسه سینوسات یخ نشده. نوع سردردت با نبضته؟ کجای سرت درد داره اصلا ؟ یا ایا اصلا سابقه چربی خون داری؟؟
این گافایی ک میدن بنظرم از براورده نشدن انتظاراتشون هست . حالا جدا از اون گاو و اون پیرمرد و اون منشی پذیرش و مثل اینا
how about emmad??

والا به خدا
کاملا با شما موافقم اما قبول بفرمائید با شلوغی بیشتر درمانگاه های اینجا عملا امکانش نیست
ممنون به لطف عماد توی این مدت بیشتر از کل عمرم آهنگ رپ گوش دادم واقعا نمیفهمم این که یه نفر چند دقیقه از خودش تعریف کنه چرا باید جذاب باشه؟

شیرین پنج‌شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 10:01 ق.ظ http://khateraha95.blogfa.com/

دکتر جان شما روزی یدونه از شیرینکاریهای عسل بانو بزارید خودش کلی این وقفه بین پستهاتونو جبران میکنه

آخه دیگه این همه هم کلمات قصار نداره!

لیلا چهارشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 08:02 ب.ظ http://koriman.blogfa.com

سلام
خداروشکر آشتی کردین انگار!

سلام
عصر بخیر
زندگی زناشویی خیلی بالا وپایین داره:))

سلام
میدونم

آیدا چهارشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 03:29 ب.ظ

سلام اقای دکتر
۷. والا امید به زندگی توی این پیرمردا وپیرزنا بیشتر از ما جووناست
پ.ن ۱ ما هم کم سوتی نمیدیم توی کامنت هامونا میتونین از کامنت های ما هم استفاده کنید
پ.ن۳ خوب عسل راست میگه معمولا پزشکا زبانشون خیلی خوبه

سلام
واقعا
خب اونها رو که خودتون هم میخونین دیگه نوشتن نداره!
پس چرا من این طور نیستم؟

لیلا سه‌شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 04:29 ب.ظ http://koriman.blogfa.com

۷. چه پیرمرد دوست داشتنی:)) یکم قرص ویتامین واینام براش مینوشتیدبره کیفشو ببره:))

واقعا
نمی شد تعداد اقلام داروییش خیلی زیاد میشد بهم غر میزدن!

دانشجو سه‌شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 01:47 ق.ظ http://mywords97.blogfa.com

من از ۲ خیلی خوشم اومد. تکه تکه اطلاعات داده! ۳ خیلی منطقی فکر کرده. ممکنه من هم چنین فکری داشته باشم. بسته ۱۰۰ تا از چی؟ از تک قرص یا از یک ورق قرص؟ ۴ طبیعیه دیگه. میخواد بازی کنه.مورد ۵ به نظر من درست بود دیگه. ورمی داره که درد نداره.۷ هم که اگه بودم سر از تنش جدا می کردم با این همه حس فداکاریش!!!!! ۸ دقیقا مثل یکی دیگه از خواننده هاتون به نظرم همین فشار به کف پاش هست که این درد رو حس می کنه. ۱۰ ازتون تعریف کرده دیگه!... ماشالله عسل خانوم که اینقدر باباش رو دوست داره. چرا دخترها اینقدر بابایی هستند؟ من کلی به دخترم کمک می کنم بعد وقتی باباش یه کمک کوچیک بهش میکنه باباش رو بغل می کنه و کلی قربون صدقه باباش میره! خوشبحال همه خونه هایی که دختر دارند.

ممنون از وقتی که گذاشتین و این کامنت کاملو گذاشتین

گفت و چای دوشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 05:29 ب.ظ http://talkandtea.blog.ir/

خدا حفظت کنه دکتر جان. ممنون از این که قدم رنجه فرمودین. :)

اختیار دارید

الی دوشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 05:13 ب.ظ http://mamanemicrooei.blogfa.com

سلام اقای دکتر
اعتراف میکنم که پستهاتون با اینکه خیلی برام جذابه ولی تند تند میخونم به عشق اخرش که از عسل مینویسیدشیرین زبون

سلام
پس دیگه عسل نوشتو همون اول بنویسم که خیال شما راحت بشه

فرزانه دوشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 02:57 ب.ظ

سلام
اول از همه: ای جان کاشکی دبیر زبان من عسل بود...
11.واقعا از شما انتظار نداشته که کف دستش بنویسید؟؟
امیدوارم که رشد سطح فرهنگ مردم همچنان روند صعودی داشته باشه
ولی دکتر جان قول بدید کارتون رو تعطیل نکنید،این وبلاگ یکی از خوشی های منه

سلام
همین طوری نمره میده که من بیسواد بالا اومدم دیگه
احتمالا!
چشم

گفت و چای دوشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 01:54 ب.ظ http://talkandtea.blog.ir/

سلام دکتر جان، ببخشید که دیر شد وبلاگ نویسی همین است دیگر، گاهی اصلا وقت نمی شود آدم بیاید لاگین کند.
پاسخ سوال شما کوتاهش می شود خیر، البته دوست داشتم شما دوست قدیمیتان را می یافتید، اما این کامنت شما برای بنده منجر به نوشتن یک پست جدید شد که شرح اسم وبلاگ من است. اگر حوصله داشتید در خدمتیم

سلام
مزاحم میشم

Motahareh دوشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 02:29 ق.ظ

سلام...
ببخشید بابت گفتن این حرف ولی در رابطه با مورد 8، پوزیشن بدن روی توالت های ایرانی به کف پا فشار وارد می کنه و شاید به همین علتم بچه بیشتر احساس سوزش می کرده...
مورد 9 عالی بود
ممنون بابت تبریک

سلام
حق با شماست به این مورد فکر نکرده بودم
ممنون
خواهش

ابانا دوشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 02:26 ق.ظ http://Med84.blogfa.com

اتفاقا این بار خیلی خاطرات بامزه بودن. بخصوص اولیا
یه مدت واقعا سطح فرهنگ بالا رفته بود و مراجعات غیر ضروری کم شده بود ما ب خودمون میگفتیم معلومه چقد امراض کاذب وجود داشته!! اما ترس مردم ک ریخته و دوباره شلوغ و حتی شلوعتر از سابق شده دارن جبران روزهای گذشته شون هم میکنن

ممنون
بله متاسفانه همین طوره
حالا باز شما کمتر مریض سرماخوردگی و ... میبینین

مریم یکشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 08:47 ب.ظ http://mabod.blogsky.com

سلام جناب دکتر
خدا قوت و پرتوان باشید
الهی که تعداد مریضیها در سرتا سر جهان کم بشه ، تا کل درمانگاههای جهان خلوت بشه و نهایتا درشون بسته بشه الهی امین
ماشالله به عسل شیرین زبان که اینقدر کوشا هست
الهی که شیر زن آینده باشه و تمام مهارتها رو برای یک زندگی موفق یاد بگیره الهی امین

سلام
ممنون
امیدوارم گرچه عملا غیرممکنه
آمین

یک دکتر ادبیات یکشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 05:43 ب.ظ

البته منظورم از دیده ام، شنیده ام بود.

خب پس شغلتون دوباره مبهم شد

منجوق یکشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 12:16 ب.ظ http://manjoogh.blogfa.com/

شماره یک آخر حیوان دوستی بوده
برا بعضی از بیمارها هم باید کلاس ریاضی و گفتار درمانی بگذارین
و راستشو بگو برا پسره چی نوشته بودی که اینقدر راضی بوده؟
برا اون سوزش پا هم احتمالا هر کی بچه رو ختنه کرده کارشو بلد نبوده باید جای دیگه اون بچه رو اصلاح کرد البته نمیدونم راهی داره یا نه

واقعا
دقیقا
اسرار پزشکیو که نمیشه گفت!
احتمالا

سپیده یکشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 11:47 ق.ظ

سلام دکتر
زمستون گذشته خواهرم آنفولانزا گرفته بود رفتیم دکتر..من توضیح دادم که چون با بچه ها سر و کار داره زیاد مریض می شده آقای دکتر گفتن سیستم ایمنیش رو تقویت کنید و مثلا خرما و انجیر و...بخورن منم یهوو نمی دونم چی شد دست کردم تو کیف خواهرم جعبه تغذیه ش رو درآوردم گفتم دکتر ببین ایناهاش پراز خرما و انجیر و... انصافا دکترم با دقت نگاه کرد اومدیم خونه اینقدر خندیدیم...نمیدونم چرا احساس کردم باید ببینه واقعا چرا اینکارو کردم

سلام
حتما میخواستین بگین از دکتر باهوش ترین!

دختر پاییز یکشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 11:08 ق.ظ

سلام
برای قرن بیست و اوایل قرن 13 کمی قیمتی هستن
طبیعتا هرچه قدمت بیشتر قیمت بیشتر
دوره های الان فعلا قیمتی نیس

سلام
کلی فکر کردم تا فهمیدم منظورتون چیه

یک دکتر ادبیات یکشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 05:55 ق.ظ

سلام. ممنون، یکی از تبریکها به من مربوط میشد.
1: آخّی عزیزم چقدر گوسفندهاش را دوست داشته که به خاطر یکیشون خوابش نبرده.
البته شاید به نظر ما عجیب باشه ولی من دیده ام شاگردی به خاطر مردن گاوشون که مُرده، عزادار بوده و مدرسه نیومده و البته دلبستگی به سگ و گربه و پرنده. ولی کمبود فرهنگ داشته جای اشتباهی اومده.
7: وای چه ایثارگر!

سلام
از همین کامنت مشخصه کدوم بخشش
واقعا

دختر پاییز شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 12:20 ب.ظ http://razautumngirl8.blogfa.com

ای جان عسل خانوم

ممنون

شیرین شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 10:31 ق.ظ

سلام روزتون بخیر
فکرکنم کم شدن مراجعین بخاطر ترس ازکروناس
باداشتن همچین دختری دیگه چی ازخدامیخواین؟؟

سلام
احتمالا
واقعا

هیسسس شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 01:35 ق.ظ http://hist.mihanblog.com

سوزش ترک کف پای بچه و ادرار کردن، ارتباطش به همدیگه هنوزم در هاله ای از ابهامه برام

الهی هیشکی مریض نشه و درمانگاها همینطور خلوت بمونن

تازه شدین مثل من
آمین

سودا جمعه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 04:02 ب.ظ

سلام.
در مورد شماره یک تعجب می کنم که چطور آدمها بعضی مواقع از درک یا مدیریت یه مسئله ی کوچیک هم بر نمیان و موجبات اذیت دیگران رو فراهم می کنن!!!
نمی تونم قضاوت کنم عمدیه!
خدا حفظ کنه عسل جان رو . واقعا عشق زندگی اند دخترا.

سلام
کاملا با شما موافقم
ممنون

نام محفوظ جمعه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 03:04 ب.ظ

مدتهاست خواننده وب تون هستم. خاطرات این بار خیلی جالب بود. صد البته که شما هم تیزبین هستین موقع فوت مادر عزیزتون کامنت گذاشتم و گفتم بهتون که مادرتون فردای من و من دیروز مادرتون هستم و شما هم محبت کردید و امید دادید که قرار نیست برا همه یک راه باشه(مفهوم جمله تون) خلاصه من بندرت میرم پیش پزشک به استثنا کنترل روند کانسر.
حالا این خاطره از دید من مریض در نزد پزشک عمومی
چند روز بود که درد خیلی شدید در ناحیه پهلو راست داشتم و تحمل می کردم درد شدید تر میشد و همسر اصرار که بریم پیش دوست من که پزشک حاذقیه. خلاصه رفتم و همچین که منو دید گفت علائم فقط سنگ کلیه س. منم گفتم من سابقه مشکل کلیه نداشتم. جناب دکترخان فرمودن خانم..... اونایی هم که می میرن سابقه قبلی ندارن
من
دکتر خان:
خلاصه چنین شد که باز با خود عهد بستم که دیگر نزد این پزشک حاذق حاضر جواب نروم

بله
پیام شما را خیلی خوب یادمه
عجب حالا واقعا سنگ کلیه بود؟

مرجان جمعه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 01:37 ب.ظ

سلام آقای دکتر. عیدتون با تاخیر زیاد مبارک باشه. اکثر موارد خیلی خاطرات زیبا و اتفاقات با نمکی هستن
ولی راستش من که این ها رو‌می خونم، فکر می کنم من هم‌ خیلی جلوی دکتر ها حرف های خنده دار زده ام . ولی خود آدم‌ اون لحظه متوجه نمیشه و بعدش میگه: آخه این چه حرفی بود که من زدم. خلاصه که طفلکی دکترا. همه چیز می بینن و‌می شنون
یه خانوم دکتری یه بار تعریف می کرد که خدا نکنه مریضی زیر دستمون فوت بشه. بعضی از اطرافیانشون حسابی خدمتمون می رسن.

سلام
سپاسگزارم
اون خانم دکتر کاملا درست میگن مزه شو چشیدم

یک عدد مامان جمعه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 09:23 ق.ظ http://Www.Kidcanser. Blogsky

چه خوب که درمانگاه‌ها خلوت شدن.. آخه چیه آدم بخاطر یخ کردن لپ بچه اش پاشه بره دکتر

واقعا

شکوه پنج‌شنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 11:31 ب.ظ

پزشک عمومی ساکن تهرانم ولی تو سازمانی کارکردم که ماشاالله همه شون چک آپشون رو کانادا و انگلیس میرن البته همه نه ولی خیلیاشون این جورین

خوشوقتم همکار محترم
کامنت خودتون هم با پرچم بریتانیا اومده ها!

گفت و چای پنج‌شنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 03:33 ب.ظ http://talkandtea.blog.ir/

سلام. دکتر جان، فدات، سلامت باشی. من هم خوشحال شدم. تو این دنیا ی بزرگ اما خیلی کوچیک ما آدم ها گاهی همین چیزهای ساده سبب شادی می شوند. ممنون از دست فرمان شما در یافتن. من قبلا کلی اسم عوض کردم! مطمئن هستید که منو پیدا کردید؟ الان که بیشتر فکر می کنم خودم یادم نمیاد قبلا قبلا کجا بودم؟! شما از کجا منو یادت هست؟!

+
دکتر جان، تکلم ادرار تو ذهن من یه چیز تو مایه های این هستش که مثلا وقتی گلاب به روت یکی میره اون تو، قبل از بیرون اومدن کلی با ادرارش درد دل کنه بعضی مواقع حتی کار به دعوا و فحش و فحش کاری هم میرسه. :))

سلام
مخ لسیم
عرض میکنم خدمتتون

معلوم الحال پنج‌شنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 03:15 ب.ظ http://daneshjoyezaban.mihanblog.com/

عسل خانوم از ما هم امتحان میگیره؟

شما که دیگه نمره تون غیر قابل تصور میشه

شکوه پنج‌شنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 02:42 ب.ظ

سلام این دفعه هم مثل همیشه عالی بود دکتر با این مریضا کار کردن راحت تره تا این که مریض بیاد بگه قلبم درد میکنه اخیرا در انگلییس بررسی کردم گفتن early repolarization داری یعنی تا این حد اطلاعاتشون فوق تخصصیه من خودم پزشکم ولی در مراجعه به پزشک همیشه سعی میکنم اصطلاحات پزشکی بکار نبرم در ثانی خودم رو معرفی نمیکنم تا پزشکم راحت تر تصمیم بگیره

سلام
ممنون
اون که صددرصد
شما هم ساکن انگلستان هستید آیا؟

ستاره بامداد پنج‌شنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 10:24 ق.ظ http://morningstars.blogsky.com

به نام خدا



دوستان عزیز سلام. من در حال انجام یک پژوهش هستم در مورد اثرات دستگاه انکوباتور روی بچه ها .ممنون میشم اگه با پر کردن پرسشنامه زیر به من کمک کنین.



سپاس از همکاری شما



مرادی- کارشناس ارشد مشاوره توانبخشی



لینک پرسشنامه :





https://docs.google.com/forms/d/1daFHNDoTFvRlgXcONrblU7hG7p4TXRwE76Y1Po1uMfk/edit?usp=forms_home

قابل توجه دوستان عزیز

dr.kousar چهارشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 10:34 ب.ظ

اقای دکتر منم ارزوی پزشک شدن دارم ولی انگار نمیشه.از تنبلیم امیدوادم موفق باشید

امیدوارم همون طوری بشه که به صلاح شماست البته همون طور که خودتون هم گفتین به تلاش هم نیازه

ویرا بانو چهارشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 09:06 ب.ظ http://bano-vira.blog.ir/

سلام
1-باور نکردنیه من جای خانم دکتره بودم اول سر پذیرش رو میکوبیدم به دیوار اگه اون طرفم میدیدم خفش میکردم:)
7- ای جانم چه آدم با مسئولیت وخوش اشتهایی لعنتی 85 ساااااال
8- بیچاره بچه یعنی همیشه خودشو خیس میکنه؟!تازه مامانش یادش میفته پاش میسوزه!!
پ.ن 1- خدا کنه سطح فرهنگ هم ولایتی ها بالا بره اونوقت شمام یه فکری به حال موضوع جدید میکنید

سلام
ممنون از لطف شما
پ.ن۱: اون وقت خیلی از مشتری های اینجا ناپدید میشن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد