جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۲۱۷)

سلام 

۱. مرده گفت: چند روزه که شکمم درد میکنه، میفهمین که منظورم از درد چیه؟!

۲. قرصهایی که پیرمرده آورده بود نگاه کردم و از هرکدوم براش چند بسته نوشتم. گفت: یه قرص دیگه هم میخورم، پوسته شو نیاوردم. گفتم: قرص چی بود؟ گفت: نمیدونم. گفتم: چه رنگی بود؟ گفت: فقط یادمه کوچیک بود!

۳. یه پیرمرد و پیرزن اومدن توی مطب و گفتن: هربار که می اومدیم پیش شما برامون پیامک می اومد که از کار شما رضایت داریم یا نه؟ اما بلد نبودیم جوابشو بفرستیم، گفتیم حالا که اینجایین بیاییم خودمون ازتون تشکر کنیم!

۴. توی سوالهام از خانمی که بچه شو آورده بود به تشنج شک کردم. گفتم: خودشو خیس نکرده بود؟ گفت: نه. چند لحظه بعد مادره گفت: فقط سریع شلوارشو عوض کردم و آوردمش. گفتم: توی این وضعیت شلوارشو چرا عوض کردین؟ گفت: آخه جیش کرده بود. گفتم: شما که گفتین خودشو خیس نکرده بود. گفت: خب آره خودش خیس نشده بود فقط شلوارش تر شده بود!

۵. ساعت یک صبح پسره با گرفتن ویزیت آزاد اومد و گفت: از صبح آبریزش بینی دارم، فقط چند بسته قرص حساسیت میخوام! فردا صبح که به دکتر شیفت صبح گفتم گفت: این که چیزی نیست یه بار ساعت پنج صبح یکی اومد و گفت: یک هفته است بدنم بی حاله!

۶. مَرده اومد توی مطب و گفت: مادرم توی ماشینه، حالش خیلی بده نمیتونم پیاده اش کنم، میشه بیایین توی ماشین ببینینش؟ رفتم و دیدمش و گفتم: کسی را دارین که توی خونه بهشون سرم بزنه؟ گفت: بنویسین میارمش پایین همین جا بزنن براش!

۷. صبح که رفتم توی یکی از درمونگاه های روستایی به یکی از پرسنل گفتم: چه خبر؟ گفت: دیروز به دو نفر از اهالی روستا زنگ زدیم و گفتیم: تست کرونا که توی شهر داده بودین مثبت شده، چند دقیقه بعد با همه اهل منزل اومدن توی درمونگاه و هرچقدر فحش بلد بودن بهمون دادن و گفتن: شما به چه حقی میگین ما مثبت شدیم؟!

۸. نسخه مَرده را که نوشتم گفت: حالا بیا به داروخونه بگو این پول نداره داروهاشو همین طوری بهش بدین آفرین عزیزم بشی!

۹. خانمه از راه رسید یه نگاه کرد توی مطب و گفت: باز هم این دکتره شیفته؟ یه خانم دیگه گفت: میشناسیش؟ گفت: آره مهربونه اما زیاد چیزی حالیش نیست!

۱۰. داشتم یه مریضو می دیدم و از پشت در صدای خانمه می اومد که میگفت: حالا می ریم پیش دکتر تا به محمدرضا آمپول بزنه، و بعد صدای یه بچه که میگفت: نههههه! بعد خانمه میگفت: چرا به دکتر میگم محمدرضا شیطونی میکنه براش آمپول بنویس. باز بچه میگفت: نهههههه ، ... وقتی خانمه اومد توی مطب بچه یکدفعه شروع کرد به گریه کردن، خانمه گفت: نمیدونم چرا این قدر از دکتر میترسه!

۱۱. مَرده گفت: چند روزه نفس که می کشم قفسه سینه ام درد میگیره. گوشیو گذاشتم جاهای مختلف قفسه سینه اش و گفتم نفس بکشه و یه سری معاینات و سوال و بعد هم نسخه شو نوشتم. از مطب که رفت بیرون به همراهش گفت: من که زیاد درس نخوندم میدونم قلبم کجاست این که مثلا دکتره نمیدونه!

۱۲. به پیرزنه گفتم: سردرد هم دارین؟ گفت: آره سرفه هم دارم. گفتم: نه، سردرد دارین؟ گفت: آره عرق هم میکنم. گفتم: سردرد هم دارین؟ گفت: آقای دکتر من کَرَم نمیفهمم چی میگی هرچی میخوای برام بنویس!

پ.ن۱: یه زمانی همیشه به اندازه چهار پنج پست سوتی ذخیره داشتم، اما حالا این پُستو هم به زور درآوردم!

پ.ن۲: نمیدونم چرا اما چند روزه که نمیتونم برای وبلاگ های توی میهن بلاگ کامنت بگذارم، دوستان میهن بلاگی شرمنده.

پ.ن۳: آنی بهم میگه: یادم باشه بعد از کرونا ببرمت دماغتو عمل کنن! میگم: برو بابا من کی اهل این حرفها بودم؟ میگه: آخه اون قدر توی این مدت ماسک زدی که بینیت پَهن شده! (این هم برای مهندس رافائل، یکی از دوستان بسیار محترم که چند روز پیش فرمودند چرا عسل کلا جای آنیو توی این وبلاگ گرفته. دوست محترمی که بعد از نوشتن این پست رفتم توی وبلاگشون و چون کامنت های آخرین پستشونو بستن به خودم اجازه ندادم توی وبلاگشون به خاطر مرگ خاله محترمشون بهشون تسلیت بگم اما اینجا بهشون تسلیت میگم و امیدوارم غم آخرشون باشه)

نظرات 45 + ارسال نظر
نسرین* دوشنبه 2 تیر‌ماه سال 1399 ساعت 03:38 ب.ظ

نسرین با *
بیو بدم؟

نسرین* چهارشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 11:28 ق.ظ

سلام دکتر، خوبید؟
چند روز پیش اومدم دیدم دو تا پست جدید گذاشتید، موندم چه جوری با شرایط و مریض ها کنار میاین، باشد که ازتون یاد بگیرم.
پیرو مورد 9 و 11، نفهمیدم یعنی مردم دکتری که جدی باشه و برای مریض قیافه بگیره بیشتر دوست دارند یا کلا هرجوری باشید ازتون ایراد می گیرند؟

متوجه شدم دوست عزیزی همنام من به وبلاگ اومدند، از همین تریبون به ایشون سلام می کنم و یک * به اسم خودم اضافه

سلام
خیلی زود چم و خم کار دستتون میاد!
هر طوری که باشین غیرممکنه که همه راضی بشن خودتون باشین
خب حالا شما کدوم نسرین هستین؟!

نسرین یکشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 10:18 ق.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

سلام
چند بار سر زدم مطلب جدیدی ننوشته بودین الآن اومدم دوتا مطلب برای خوندن دارم. خیلی نوشته هاتونو دوست دارم. با خیلیهاش خندیدم. مرسی سهیممون کردین.
خدا قوت

سلام
از لطف شما سپاسگزارم

معلوم الحال شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 12:40 ق.ظ http://daneshjoyezaban.mihanblog.com/

آقای دکتر حال می کنید با مریضاتونا :) حیف نیست این دوران شیرین رو رها کنید و برید رزیدنتی بخونید؟ اگه رزیدنت بشید دیگه کی برای ما بنویه د:

واقعا
البته فقط باحال ها را می نویسم
مطمئنا توی رزیدنتی هم خاطرات پیدا میشه اما مدتهاست که دیگه قیدشو زدم
اون موقع که جوون بودم و فِرِش نشد حالا که دیگه هیچی
ضمنا چرخوندن زندگی یه خانواده چهار نفره با قسط وام و بنایی و ... با حقوق رزیدنتی عملا غیرممکنه

لیلا جمعه 16 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 05:24 ب.ظ

همه عالی. در مورد بند شماره ٥ یه خاطره مثبت١٨ دارم چند سال پیش تو یه در مانگاه شبانه روزی ساعت دو و نیم شب یه زن و شوهر جوون اومدن شوهره گفت موقع نزدیکی خانمم درد داشت نتونستیم تمومش کنیم یه دارو بده زود خوبش کنه بقیه کارمون رو بکنیم.

ممنونم
مریض های من هنوز این حرفها براشون قفله

آیدا چهارشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 06:40 ب.ظ

سلام اقای دکتر
اکثر شماره های این پست نشون میده پزشک بودن صبرو تحمل بالایی میخواد خدا وکیلی تو دانشگاه بهتون یاد میدن یا ژنتیکی صبرتون بالاست؟
من دقیقا برعکس خانم شماره ۹ فکر میکنم حداقلش اینه که مدت زمان زیادیه که طبابت میکنیدو تجربتون درمورد درمان انواع بیماری ها خیلی بالاست.

سلام
شما لطف دارین
بالاخره وقتی سالها یه کارو انجام میدین به همه چیزش عادت میکنین

مهربانو چهارشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 03:41 ب.ظ http://baranbahari52.blogsky.com/

اون مامانه که بچه رو پشت در می ترسوند خیلی فکرم بهش مشغول شده .. چند درصد از ما خودمون کاری میکنیم که موجب مشکل اصلیه بعد موضوع رو وارونه ابراز میکنیم ؟؟

حق با شماست
باید بیشتر مراقب رفتارمون باشیم

حسنا چهارشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 12:34 ب.ظ http://labkhandmizanam.blog.ir

بحث دکتر مهربون و خوب و بد شد، من شخصاً چیزی که برام مهمه اینه که دکتر یه کلمه بگه "چه مرگمه!" واقعاً فقط همین. ولی دکترا معمولاً حتی اونایی که خیلی خوبن و کاملاً بیمارو معاینه میکنن، این یه کلمه رو آخرش به آدم نمیگن. من این مدت دو بار رفتم دکتر، هردوشونم خوب بودن شاید، ولی هیچ کدوم تهش نگفتن مثلاً این بیماری چیه، چه مشخصاتی داره، علتش چیه.
منم یه خورده بیماری هراسی دارم، واقعاً وقتی بهم نمیگن میشینم خودم علائم مختلفو کنار هم میچینم و یهو به این نتیجه میرسم که نکنه الان سرطان گرفتم. الان چند هفته ست گلوم خارش داره، رفتم خودم چراغ انداختم تو گلوم دیدم یه برآمدگیای نسبتاً شفاف و کوچیکی تو گلومه، رفتم دکتر، شربت خلط آور و قرص ضدحساسیت و آزیترومایسین نوشته. بعد من شیش روزه فکرم درگیره این اگه حساسیته، چرا آنتی بیوتیک نوشته، اگه عفونته، چرا گلوم هیچ علائم دیگه ای نداره. البته به خودم میگم اعتماد کن وهرچی نوشته بخور، فوقش باکتریای روده ت می پوکن و بعداً حالا دوباره احیاش میکنی، ولی فکرم درگیره دیگه. خیلی هم درگیر میشه فکرم.

کاملا میفهمم چی میگین
مسئله اینه که هروقت میخوام به یه مریض بگم مشکلش چیه به خودم میگم اگه تشخیصمو بهش بگم و بعد مریض بفهمه مشکلش یه چیز دیگه ای بوده و من اشتباه کردم چه فکری درباره ام میکنه؟

مریم یکشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 07:29 ب.ظ http://mabod.blogsky.com

سلام جناب دکتر
خوبید ؟
خدا قوت و پرتوان باشید
یه روز از شاگرد کوچولوم تو مهد کودک پرسیدم دوست داری چیکاره بشی ؟
گفت دکتر که هروقت تو پیر شدی درمانت کنم
بهش گفتم چه نوع دکتری ؟ گفت دکتر از نوع بی سواد ش
اینم خاطره ی جالب از نظر من ،

سلام
عجب
پس میخواد مثل‌ من بشه

آیس شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 11:07 ب.ظ

نمیدونم دارم میگردم
چون تو مطلب اخرشون گفته بودن یه وبلاگ دیگه ناشناس مینویسن گفتم حتما زدن ولی چون میگین نوروز 98 باهاشون تماس داشتین و وبلاگ نداشتن گشتن منم فایده ای نداره

آهان از اون لحاظ

خلیل شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 08:46 ب.ظ http://tarikhroze4.blogsky.com

سلام،

پست ۱۲ جالب بود. اون خانم شبیه مسئولین کشوره!!

سلام
البته بعضی شون

افق بهبود شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 06:52 ب.ظ http://ofogh1395.blogsky.com

بله
ادرسم ofogh1395.blogsky.com

ممنون

فرزانه شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 04:38 ب.ظ

سلام دکتر!
3.چه قدر مهربوون
7.عجبا ! تازه گفتیم مردممون بافرهنگ شدن...
پ.ن3: بله دکتر . لطفا عدالت رو رعایت کنید. هم از همسرتون و هم از فرزندانتون بنویسید...

ممنون از لطف شما
چشم

آیس شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 04:29 ب.ظ

دشمنتون شرمنده
ممنونم که اطلاع دادین

خواهش
حالا واقعا وبلاگ زدن؟

آیس شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 03:26 ب.ظ

سلام اقای دکتر خوب هستین؟
از خوندن وبلاگتون واقعا لذت میبرم معذرت میخوام که تا حالا نظری نذاشتم و خواننده خاموش بودم
می خواستم بپرسم شما ادرس جدید وبلاگ پرسیسکی وراچ رو دارین؟
اگه دارین ممنون میشم برای من بفرستین

سلام
سپاسگزارم
راستش آخرین بار نوروز ۹۸ باهاشون تماس گرفتم که اون زمان هنوز وبلاگ نداشتند شرمنده

ونوس شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 09:17 ق.ظ http://shakibajoon90.blogfa.com

سلام بر همکار گرامی....دلتنگ تون شده بودم بوخودا ....ایشاله همیشه خوب و خوش باشید و مطب تون پر سوتی ...

سلام
مخ لسیم

یه عدد نسیم جمعه 9 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 04:10 ق.ظ

۱-سلام
۲-انقدر بدم میاد اینایی که تخصص یه کاری رو ندارن نظر کارشناسی می دن. شما پزشکین یه جور سرتون اومده من مترجم هم یه جور.
۳- بای بای

سلام
اول فکر کردم برای هر کدوم از خاطرات دارین جدا جدا کامنت میگذارین!
از لطف شما ممنونم

افق بهبود جمعه 9 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 01:23 ق.ظ http://ofogh139t.blogsky.con

اگه میگفتن تست HIV تون مثبت شده احتمال رعایت پروتکل های بهداشتی کرونا بیشتر بود حداقل این بود که تنهایی میومدن

آهان از اون لحاظ
بله حق با شماست
فقط انگار آدرستونو اشتباه نوشتین

بهار پنج‌شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 05:58 ب.ظ http://Searchofsmile.blog.ir

این قلبا واسه مورد سه که انقدر گوگولی و مهربون بودن ...
من یه همکار دارم از آمپول میترسه هر بار میخواد آمپول بزنه کلی جیغ و بیغ میکنه یه دختر داره که اونم از آمپول میترسه یه بار رفته بودن دخترش پنیسیلین بزنه انقدر دخترش جیغ زده بود که همکارم برای اینکه بگه ترس نداره یه نوروبیون زده بود کلی هم جیغ و داد کرده بود اما دخترش آمپول نزده بود که نزده بود

ممنون
عجب
اما خدایی پنی سیلین درد داره

یک دکتر ادبیات پنج‌شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 05:52 ب.ظ

سلام و سپاس از نوشتنتون و تواضع و صداقتی که دارید. (9)
ای دکتر بی درد! یعنی واقعاً نمیدونید درد چیه؟
پزشکها اعتقادی به انواع طبعها ندارند ولی در همین نظرهاتون خانم یا آقایی که بعد از خوردن هندوانه دل درد و با خوردن عرق نعنا روی آن، خوب میشند، طبعشون یا به زبان خودمونی تبشون سرده. هندوانه طبع سرد و نعنا و عرقش طبع گرم دارند. با بالاتر رفتن سن، طبع رو به سردتر شدن میره یا اگر چند تا چیز سرد را با هم بخوری خوب مشکلی مثل دل درد یا تکرر ادرار پیدا می کنی.
ببخشید که توی کار شما دخالت کردم.
راستی طرفهای ما به دکترهای طب سنّتی، دکتر علفی هم میگن. چون با گیاه و علفهای گوناگون دارو می سازند.

سلام ممنون
بله طبعها را زیاد شنیدم اما خیلی ازشون سردرنمیارم

دختر پاییز چهارشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 09:37 ب.ظ http://razautumngirl8.blogfa.com

فقط مورد اول ینی چی منظورش از درد چی بود

خب همون درد بود دیگه!

مرضیه چهارشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 12:05 ب.ظ http://because-ramshm.blogfa.com

سلام
وای ببخشید من کلی خندیدم:)
جالب بودن
یادم باشه پشت در هیچ مطبی حرف نزنم لااقل برم خونمون صحبت کنم:)))
زنده و پایدار باشید انشالله

سلام
چیو ببخشم؟ کار خوبی کردین که خندیدین
خنده تون مستدام

شیرین چهارشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 09:53 ق.ظ

سلام دکترجان
مورد 9 روخوندم دلم براتون سوخت!!!
خستگی به تن آدم میمونه...
یاد یه خاطره افتادم سالها پیش دوستم بادوست پسرش که مثلاقراربودباهم ازدواج کنند درمورد یه دختردیگه که هردومیشناختن حرف میزدن
پسره بهش گفته بود تومهربونی ولی اون پاکه !!!!

سلام
ممنون اما عادت کردم دیگه
وا یعنی از نظر ایشون پاک نبوده دوستتون؟!

مینو سه‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 11:17 ب.ظ http://milad321.blogfa.com

سلام
واقعا این روزها باید از همه کادر درمان بیشتر از هر وقت دیگه ای تشکر کرد.
من هم یک حرف از نظر خودم جالب ، از یک پزشک بگم.
چند ماه قبل چشمی را که قبلا عمل شبکیه شده بود ، با تجویز چشم پزشک لیزر زدم.بعد از لیزر ،شکلی مثل یک اسکلت سیاه یک غاز ، مدام جلوی چشمم بود و مزاحم دیدم.اول دکتر گفت بعد از یکی دو هفته برطرف میشه.بعد از دو ماه که بر طرف نشده بودم دو باره رفتم دکتر.ایشون هم گفتند نشده که نشده.مگه میخواهی خلبانی کنی یا تک تیرانداز هستی.دید کلی که داری،!!

سلام
سپاسگزارم
اسکلت غاز؟! قانونا باید بهتر میشد اما اگه بعد از این مدت باقی مونده بعید میدونم دست کم در آینده نزدیک از بین بره

لیلا سه‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 10:05 ب.ظ

من خودم از امپول ودکتر میترسم موندم فردا پسفردا بچه دار شدم چطور ببرمش دکتر..
فک کنم بابای بچه باید از یه طرف دست منو بگیر از اونطرف دست بچمون رو:))

گاهی آدم مجبوره خودشو شجاع نشون بده حتی اگه واقعا شجاع نباشه

Motahareh سه‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 02:30 ق.ظ

سلام..
جواب دادن به پیامک های مورد 3 تاثیری داره هم داره؟
استفاده از این اهرم تنبیهی (مورد10) مدت هاست که بین والدین وجود داره و نکته تلخ قضیه شنیدنش از زبون آدم های تحصیل کرده و به اصطلاح با شعوره...

سلام
تهدیدمون کردن که رضایتمندی باید حتما بالای نود درصد باشه حالا اگه نباشه چی میشه من هم نمیدونم!
واقعا

پریا شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 11:57 ب.ظ http://Www.drparya.blogfa.com

خوشحالم که هنوز مینویسید ، سر زدن به اینجا مثل دیدار یک دوست قدیمی بود

سپاسگزارم
حال و روز ما عمومی های بینوا را ببینید و قدر وضعیت خودتان را بدانید!

طیبه شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 06:40 ب.ظ http://almasezendegi.mihanblog.com

راستی کامنت منجوق جان هم عالی بود .کلی خندیدم بعد از دندانپزشکی نیکان.عالی بود

بله
واقعا عالی بود
من هم لذت بردم
دندون پزشکی چرا؟

طیبه شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 06:39 ب.ظ http://almasezendegi.mihanblog.com

سلام
من اگه بچه ام از آمپول بترسه که می ترسه و جیغ حیغ کنه که می کنه( حسابی هم جیغ جیغ می کنه) به خانوم پرستار میگم خانوم دکتر شما آمپولش رو نزن ، بذار خودم بزنم که نیکان داد می زنه نه نه دیگه گریه نمی کنم مامان تو بلد نیستی من می میرم
ولی آخرش هم مجبور میشیم چندنفر هم از این ور اون ور قرض کنیم تو درمونگاه دست و پاهای بچه رو سفت نگه داریم که بتونند یه تزریق براش انجام بدن
تازه با اینکه سابقه ی تزریق هم خیلی زیاد داره.
امروز هم دندانپزشکی بودیم فقط برای معاینه اونقدر ادا اطوار دراورد و جیغ جیغ کرد که مجبور شدیم دست و پاشو سفت نگه داریم که رو تخت معاینه فقط ۲ دقیقه بنشینه تا آقای دکتر معاینه کنه
بیش از حد استرس این چیزا داره و هرچی با مهر و محبت و نوازش مادرانه یا پدرانه یا دکترانه و ...برخورد می کنیم و قبلش باهاش حرف می زنیم اخرش هم مجبور میشیم از روش های خشن استفاده کنیم تا کارمون پیش بره

سلام
نکنه قبلا بهش تزریق کردین که سابقه شو داره؟
انشاالله به زودی بزرگتر میشه و عاقل تر

مریم شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 06:00 ب.ظ http://mabod.blogsky.com

سلام جناب دکتر
من از همینجا به این دوست محترم تسلیت میگم و از خدای مهربون برای خودشون و بازماندگانشون صبری فراوان و جمیل و زیبا و آرامش خواستارم
و برای آن عزیز از دست رفته رحمت و مغفرت الهی و شادی و آرامش روح خواستارم
راستی یه خبر خوب میهن بلاگ بالاخره درست شد

سلام
مگه اسمشونو ننوشته بودم؟ نه انگار ننوشتم! الان اضافه میکنم
واقعا؟ ممنون

رافائل شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 05:16 ب.ظ http://raphaeletanha.blogsky.com

سلام آقای دکتر. ممنون از محبت شما. خدا مادرتون رو بیامرزه.
راستش با خوندن این پست شما با خودم گفتم چه خوب که من دکتر نشدم. کارتون واقعا سخته. خداوند به شما توان چندبرابر ببخشه.

سلام
شرمنده اگه زودتر دیده بودم این پستو نمیگذاشتم تسلیت میگم
ممنون از لطف شما
از شغل شما چندان سررشته ندارم اما من معمولا خدا رو شکر میکنم که قاضی نشدم چون کار خیلی سختیه

الی جمعه 2 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 07:39 ب.ظ http://mamanemicrooei.blogfa.com

اتصافا دکترها مظلومن... والدین تا میخوان بچه رو از سر وا کنن میگن دکتر،آمپول، دارو
به امید خدا من هرگز چنین حرفهایی تو گوش دردونه م پر نمیکنم که اگر روزی بردم دکتر وحشت کنه و کابوس ببینه

پیشاپیش از لطف شما بی نهایت سپاسگزارم

منجوق جمعه 2 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 06:30 ب.ظ http://manjoogh.blogfa.com/

مبارکه پس ایشالا تا آخر تابستون دیگه تو خونه جدید هستید جای مادر سبز که خونه را ببینن

ممنون
امیدوارم
به شرطی که پولمون ته نکشه

منجوق جمعه 2 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 02:58 ب.ظ http://manjoogh.blogfa.com/

دست شما درد نکنه بابا دکتر 12 تا مورد نوشتی خوبه دیگه اینقدر تواضع نداشته باش
مورد یک : حالا واقعا منظورش از درد چی بود؟
مورد دو: منظورش آسپرین بود
مورد سه رو اگه من بودم میگفتم ریالی حساب کنن واللا همین طوری تشکر خشک و خالی
مورد 4 : بد مادر شوهری ( مادر زنی) میشه این خانم تحت هیچ شرایطی از نمیذاره لکه ننگ به بچه اش بچسبونن لابد من شلوار بچه شو خیس کرده بودم
مورد 5 : چه توقعاتی داری دکتر! مثل شما بیکار نیستن که. مشغله دارن وقت آزادشون همون موقع است. شمام که وظیفه اته
مورد 6 : خب دکتر شما 5 دقیقه ویزیت می کنی سرم یک ساعته. نمیشه که بمونه تو ماشین . جای قلب رو بلد نیستی اینو که میدونی
مورد 7: اینا اگه اچ آی وی مثبت بشن چی کار می کنن
مورد 8: من جای شما بودم اول تفتیش بدنیش میکردم تا مطمین بشم واقعا پول نداره گوساله
مورد 9 رو من سکوت می کنم
کورد 10: باید به خانمه می گفتی که به مادرهایی که جوسازی می کنن هم آمپول میزنی تا حساب کار دست خودشم بیاد
مورد 11: اینکه قلب کجای قفسه سینه هست در تخصص من نیست چیزی نمی گم آخه خودمم هم معده رو با قلب عوضی میگیرم
مورد 12: باید براش سمعک مینوشتی
این دماغ پهن شدن هم چاره داره یه کم دروغ بگو تا دراز بشه به فرم قبلش برگرده
و در پایان دستت درد نکنه دکتر کلی خندیدم راستی کار ساختمون کجا کشیده الان هر جا خونه نیمه ساخته می بینم یاد شماو باجناق میافتم

از لطف شما سپاسگزارم
کامنت شما هم دست کمی از پست من نداره
گچ زیر خونه کشیده شده و درحال نصب سنگ های کف خونه ایم

دانشجو جمعه 2 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 01:55 ب.ظ http://mywords97.blogfa.com

دنبال قلب میگشتین؟!:.. توی درمانگاه جای خونه ما یه خانم دکتر هست که به نظر من روش درمانیش مناسب نیست. هر وقت میری میگه هیچی نیست و خودش خوب میشه و ... خلاصه که اگه برم و اون باشه نوبت نمی گیرم. دوست پزشکم میگه اتفاقا روش درمانی اون مناسبه اما بهرحال مطلوب من نیست.

آره به زور پیداش کردم
درواقع دوستتون درست میگن اما سلایق متفاوته

ستاره بامداد جمعه 2 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 11:55 ق.ظ http://morningstars.blogsky.com

دکتر سلام

طفلک محمدرضا!

لطفا هیچ وقت شریک تهدیدهای آمپولی! پدر و مادرها نشین و در قبال خواسته شون مبتنی بر تهدید کودک کوتاه نیاین

سلام
واقعا
اطاعت

نارملا جمعه 2 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 02:31 ق.ظ

سلام آقای دکتر وقتتون بخیر
مورد کرونایی هارو اصلا درک نمیکنم...چه دل و جراتی هم داشتن که تو دورانی که همه جا قرنطینه است و خودشون هم بیمار بجای درمان با خوانواده بیان تو بیمارستان وبا پرسنل اونطوربرخورد کنن ... جای تاسف داره...
گشتن دنبال قلب!! ازین بعد گوگل مپ بزنید (البته شوخی بود)
با گذر زمان همیشه برام جای تعجب داره که چرا مردم همیشه دنبال عیب در دیگران میگردن و دوست دارن بهشون بگن ناکاربلد درحالی که خودشون هیچ سرشته و شناختی از اون شغل ورشته ندارن...متاسفانه همیشه درحال قضاوتن.

تو این روزای سخت که هممون درگیرشیم خوندن وبلاگ شما باعث مسرت میشه ممنون که برامون مینویسید...
آقای دکتر یه سوالی هم داشتم:
راستش جدیدا بنده باخوردن هندونه درد شدید معده میگیرم و بلا فاصله بعد درد عرق نعنا خوردم تا خوب شم ...این اتفاق هم دوبار برام افتاد ... (و سابقه درد معده هم ندارم) ...مگه هندونه برای درد و رفلکس معده خوب نیست پس چرا من بعد خوردنش درد شدید معده میگیرم؟؟

سلام
حق دارین من هم درک نکردم
چشم
واقعا
ممنون
ممکنه از مواد شیمیایی باشه که توی مزرعه استفاده شده البته میگن هندوانه را با معده خالی هم نباید خورد

ویرا بانو جمعه 2 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 01:46 ق.ظ http://bano-vira.blog.ir/

مطب دارید راستی یا همون درمانگاه های روستایی(نیازی به جواب نیس خخخ)
اگه درمانگاه باشه و حدس منم درست باشه اونورا نمیام
تازه خدانکنه مسیرم به مطب و بیمارستان بخوره

پزشکان خانواده حق کار در خارج از ساعات اداریو ندارن به جز شیفت های درمونگاه های دولتی
حالا وقتی حقوق و مزایا را با مدتها تاخیر پرداخت میکنن چرا چنین قانونی میگذارند نمیدونم
هفته پیش اضافه کار بهار سال ۹۸ را گرفتیم هنوز کلی چیز دیگه هم از دولت طلبکاریم حتی از سال ۹۶
حق دارین

ویرا بانو جمعه 2 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 01:33 ق.ظ http://bano-vira.blog.ir/

نه من که مسیرم به مطب شما نمیخوره
آها راستی یه مینی سریال 5 قسمتیه(چرنوبیل)
اگه تونستید ببینید
یه سلامی هم خدمت اسدالله میرزا (دکتر مهربان) بکنم که نشد واسشون کامنت بذارم

خدا رو چه دیدین؟
تعریفشو زیاد شنیدم
بله پست جدیدشونو خوندم

طیبه پنج‌شنبه 1 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 11:38 ب.ظ http://almasezendegi.mihanblog.com

سلام دکتر مهربون
بالاخره یه ذره از خودتون رونمایی کردین( همونی که آنی خانوم فرمودن) البته به جز عکس بچگیتون
اینجا یه پزشک اطفال هست ، من خیلی دوستشون دارم و دلم می خواد نیکان در آینده هم قدش، هم اخلاقش و همسطحش بشه، درباره ی نیکان همه چی رو درست تشخیص و درمان می کنه ولی مطبش خیلی خلوته برعکس بقیه پزشکان اطفال تو اون ساختمون
همه میگن چیزی حالیش نیست ولی من فکر می کنم فقط زیادی مهربانه، مردم جنبه شو ندارند.

سلام
برای بینی پهن یا این که چیزی حالیم نیست؟
لابد با همون داروهای ترکیبی که بهش میده
دعا نکنین نیکان پزشک بشه خیلی سختی داره!

ویرا بانو پنج‌شنبه 1 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 11:38 ب.ظ http://bano-vira.blog.ir/

سلام
شماره هفت متاسفانه طرفای ما پنهان میکنن و همین باعث آلودگی خیلیا میشه
گوشاتون خیلی تیزه آقای دکتر همه حرفای بیمارا رو میشنوین (پشت در- دم در- در گوشی بیمارا)
آره منم واسه میهنیا کامنت گذاشتم ارسال نشد

سلام
عصبانی شدین که گوشم تیزه؟!
امیدوارم درست بشه

مهربان پنج‌شنبه 1 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 10:49 ب.ظ http://daneshjoyepezeshki.mihanblog.com/

سلام دکتر
ماجرای اسم قرص رو من و مریضای مسن م هر روز داریم . من: مادرجان چه قرصی
میخورین ؟نمیفهمم. چه رنگیه ؟ نمیفهمم .عددش چنده؟ نمیفهمم فقط کوچیکه . من :مادر جان قرص که اندازه پاره اجر نیس همه قرصا کوچیکن . مادرجان فقط پلک میزنن
مریض تو ماشین رو من هیچوقت ویزیت نمیکنم میگم خدمات بزارنش رو برانکارد یا ویلچر با احترام بیارن تو . به همکارای خانوم هم توصیه ی اکید میکنم چنین اشتباهی نکنن.
اقا ما دماغمون بزرگ بود ماسک واسمون اقلام آرایشیه

سلام
کاملا درک میکنم
حق دارین بخصوص توصیه تون به خانمهای همکار
کاملا موافقم
شرمنده نمیتونم جواب کامنتتونو بدم

عاطفه پنج‌شنبه 1 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 07:43 ب.ظ

سلام
خب و خوش هستید ؟ انشالله که شاد و سلامت باشید

من همیشه فکر میکردم دکترا ریه مون رو چک میکنن، خدا مورد ۱۱ رو خیر بده! پس دنبال قلبمون میگردن. دفعه بعد برم دکتر بهش میگم کجاست وقتش تلف نشه

سلام
ممنون
خدا خیرتون بده گاهی باید یک ساعت بگردم تا پیداش کنم

مریم پنج‌شنبه 1 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 05:27 ب.ظ http://mabod.blogsky.com

میهن که چند روزی هست رفته تو کما ، فکر کنم نیاز به احیا ءریوی و قلبی داره

یه لحظه فکر کردم حرف سیاسی از خودتون دروکردین

مریم پنج‌شنبه 1 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 05:24 ب.ظ http://mabod .blogsky.com

سلام آقای دکتر
حالتون خوبه ؟
مشکل خانوم شماره ۶چی بود؟ آخر از ماشین پیاده شدند و درمانگاه سرم زدند ؟
گفتید عمل بینی ، یاد یه خاطره از خودم افتادم ، من معمولا کم سرما می خورم ولی اگه بخورم طولانی مدت یک سالی یادمه سه ماه زمستان سرما خورده بودم وهمراه با سرفه های طولانی ، خلاصه رفتیم دکتر و 60تا انتی بیوتیک و چهار تا پنیسلین برام نوشت و بعد گفت این خانوم رو دیدی از مطب رفت بیرون برونشیت داشت و علت این سرما خوردگی های طولانیت انحراف بینی هست و بیا تو همین بیمارستان خودم ، عملت کنم ،
وگرنه به سرگذشت این خانوم که برونشیت داره دچار میشی
خلاصه ۷سال از اون قضیه گذشت و من همچنان عمل نکردم

سلام
ممنون
مشکل خاصی نبود افت فشار داشتن
احتمالا دنبال مشتری میگشته

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد