جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۲۲۵)

سلام

گفتم این بار کمی زودتر پست جدیدو بگذارم هرچند فقط به اندازه یه پست دیگه مطلب دارم!

۱. توی یه مرکز روستائی پیرزنه اومد و گفت: خانم دکتر دیگه نمیاد شما اومدین؟ گفتم: خانم دکتر رفته مرخصی فردا میاد. گفت: پس باز هم باید بسوزیم و بسازیم!

۲. به خانمه گفتم: کمرتون از کی درد گرفته؟ گفت: دیشب خواب دیدم یکی با سنگ زد توی کمرم از خواب پریدم دیدم کمرم درد میکنه!

۳. (۱۲+) خانمه گفت: به بچه ام شیر خشک نمیدین؟ گفتم: نه وزنش که خوبه هیچ مشکلی هم نداره. گفت: آخه من در حال اقدام برای حاملگیم!

۴. مرده یه شربت بهم نشون داد و گفت: اینو اینجا ندارین؟ گفتم: نه گفت: چه بهتر!

۵. خانمه گفت: خیلی کار کردم کمرم درد گرفته. داشتم ازش شرح حال میگرفتم که گفت: دیروز پریود هم شدم ممکنه از اون باشه؟ گفتم: هر بار که پریود میشین کمردرد دارین؟ گفت: آره! (خب از اول بگو!)

۶. شب شیفت بودم و وحشتناک شلوغ بود. صبح هنوز گیج خواب بودم که موبایلم زنگ بیدارباش زد (یعنی کسی بهم زنگ نزده بود خودم گذاشتم زنگ بزنه!) با چشمهای بسته رفتم دستشوئی و بعد رفتم سر یخچال که صبحانه مو بردارم و بخورم و آماده بشم برای رفتن به درمونگاهی که اون روز صبح قرار بود توش باشم که یکدفعه دیدم یه خانم جوون نشسته کنار یخچال! اون قدر تعجب کردم که روم نشد بپرسم شما کی هستین؟! فقط یه تعارف بهش کردم و بعد در سکوت مطلق صبحانه خوردم و آماده شدم تا شروع وقت اداری که اومدند و شیفتو ازم تحویل گرفتند. از اتاق که اومدم بیرون به پرسنل گفتم: این دیگه کیه توی اتاق استراحت؟ راننده درمونگاه گفت: خانم دکتر .... تازه اومده طرح. هر روز با مینی بوس از خونه شون توی ..... میاد و اینجا پیاده میشه و بعد راننده مرکزشون میاد و میبردش. بعد هم چندتا شوخی مثبت هجده کرد که لابد میتونین حدس بزنین! همون شب به خانم "ر" مسئول امور درمان پیام دادم و گفتم: حتی اگه ایشون یه مرد بود ورود بدون اجازه اش به اتاقی که به نوعی حریم شخصی من محسوب میشه درست نبود چه برسه به حالا که اصولا همجنس هم نیستند. دو سه روز بعد شنیدم که محل کار خانم دکترو عوض کردن!

۷. (۲۳+)  به خانمه گفتم: یه سرم براتون مینویسم، یه آمپول هم هست که میریزن توش. بچه اش که همراهش بود گفت: مامان! دکتر میخواد بریزه توش؟!

۸. به مرده گفتم: دل درد بچه تون چه زمانیه؟ گفت: از نیم ساعت پیش از خوردن غذا شروع میشه تا نیم ساعت بعد از خوردن غذا!

۹. پیرزنه گفت: کرونا گرفتم؟ گفتم: نه فقط سرماخوردگیه. گفت: از مردن نمیترسما اما نمیخوام با این مریضی بمیرم!

۱۰. نسخه پیرمرده را که نوشتم گفت: نمیمیرم که؟ گفتم: نه انشاالله. دفترچه شو برداشت و رفت دم در مطب و بعد برگشت و گفت: پس نمیپرسی چرا نمیخوام بمیرم؟ گفتم: بفرمائید. گفت: نوه ام را از دو سالگی دارم بزرگش میکنم. پدر و مادرش توی تصادف کشته شدن. الان شونزده سالشه. یه کم دیگه بزرگ تر بشه و دستش بره توی جیب خودش دیگه با مردن مشکلی ندارم.

۱۱. نسخه خانمه را که نوشتم گفت: فشارمو هم بگیر. گرفتم و گفتم: فشارتون خوبه. گفت: هربار میام میگم بگیرن و همه اش میگن خوبه!

۱۲. خانمه گفت: با این داروها که اون بار نوشتین خیلی کم بهتر شدم. تقریبا در حد هشتاد درصد!

پ.ن۱. توی چند روز آینده به یه مراسم عقد دعوت شدیم. به داماد میگم: حالا واجب بود توی این وضعیت کرونا؟ میگه هم من و هم عروس قبلا گرفتیم و خوب شدیم بقیه هم هر کار دوست دارن بکنن! (ممنون از دوستانی که نگران ابتلای ما هستند. قول میدم اگه مجبور بشم برم همه پروتکل های بهداشتی را در حد امکان رعایت کنم).

پ.ن۲. امروز فهمیدم که پیری از رگ گردن هم به ما نزدیک تر است! (جهت ثبت در تاریخ)

پ.ن۳. خیلی فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که اون یکی خاطره ای که از بچگی عسل یادم اومده ننویسم! شرمنده

عوضش این بار از عماد مینویسم. چند روز پیش عماد دبیرشو که سرکلاس آنلاین داشت براشون درس میداد نشونم داد و گفت: این دبیرمون میگه این اولین ساله که پسر یه دکتر و پسر یه وکیل توی کلاس منند! آنی گفت: چند دقیقه پیش بچه اش هم اومد و نشست روی پاش و دبیره به بچه اش گفت: بیا ببین بابا! یه مشت خل و چل اینجان که دارم بهشون درس میدم!! داشتم به قیافه دبیرشون نگاه میکردم که گفت: خب بچه ها درس امروز تموم شد حالا یه مشت چرت و پرت بگین تا وقت کلاس تموم بشه!


نظرات 61 + ارسال نظر
ف جمعه 3 بهمن‌ماه سال 1399 ساعت 01:54 ق.ظ

مورد 6

ما حدسیاتمون ضعیفه

به کمتر شرح ما وقع راضی نمیشیم

انگار هوس کردین اینجا رو فیلتر کنن

مهرانه جمعه 19 دی‌ماه سال 1399 ساعت 07:23 ب.ظ

سلام. مدت زمان زیادی هست که وبلاگ شما را میخونم آنهم از بریتانیای کبیر کرونا زده . .خاطرات که خیلی خوب و بامزه هستن ،امیدوارم همیشه موفق و سلامت باشید،

سلام
شما لطف دارین ممنون
فعلا که همه جا کرونا زده است
به امید ریشه کنی بیماری

ماوی شنبه 6 دی‌ماه سال 1399 ساعت 12:12 ق.ظ http://www.i-write.blogfa.com

مورد ۶ خیلی عجیب بود :))
یاد یه اتفاقی افتادم. یه بار من سوار اتوبوس بین شهری شدم و یه خانمی کنارم نشسته بود،من خوابم برده بود و شب از خواب پریدم یه لحظه و یهو دیدم کناریم شلوار مردونه تنشه. سرمو آوردم بالا و صورتشو نگاه کرد دیدم یه مرد میانسال درشت هیکل نشسته! چند ثانیه واقعا ترسیدم و نمیتونستم تحلیل کنم! نگو خانم جاشو با شوهرش عوض کرده رفته پیش دخترش نشسته.


ده هم دلم رو مچاله کرد :(

و معلم عماد

واقعا
اگه خانمه کنار شما می نشست که منطقی تر بود!

دکتر محیصا پنج‌شنبه 4 دی‌ماه سال 1399 ساعت 06:04 ب.ظ

مورد ده پیرمرده، چقدر دلم براش کباب شد دوست داشته باهاتون حرف بزنه

واقعا همینطوره خانم دکتر

محمد پنج‌شنبه 4 دی‌ماه سال 1399 ساعت 12:32 ب.ظ http://seventhsky.blogsky.com

با شماره 3 باید سالها تفکر کرد!!!!

شماره 6 را حیفش کردی!! قناری را پروندی! حق با راننده درمونگاه بوده عجب قنارییییی!

شماره 7 مو به تنم سیخ شد، اما سوال هایی را ایجاد کرد.
بچه چند سالش بود؟
امکان داره از تو کوچه یاد گرفته باشه؟
امکان داره تو آپارتمان محل زندگی همسایه هر شب برنامه داره و دیوار هم نازک باشه و این بچه صدا را بشنوه؟
امکان داره بابا بچه سوتی داده باشه؟
امکان داره مادر بچه ، مشکل اخلاقی داشته باشه و زمانی که آقاش خونه نیست ،دوست پسرش را بیاره خونه و بچه هم تو خونه باشه!!!!؟
امکان داره بچه از تو شوخی های جنسی مضخرف صدا و سیمای خودمون که طنز های سخیفی میسازند یاد گرفته باشه؟
هولمز هستم

شرلوک هولمز!

دکتر لطفا سوال ها را با ذکر مثال توضیح بده، هر کدام نیم نمره!

ممنون از لطف شما و کامنت مفصلتون
۶. اگه نمی پرید که روز بعدش از طرف حراست احضار میشدم

تیلوتیلو پنج‌شنبه 4 دی‌ماه سال 1399 ساعت 12:17 ق.ظ

پ ن مربوط ب عماد خیلی با حال بود
کلی خندیدم

خنده تون مستدام

رافائل چهارشنبه 3 دی‌ماه سال 1399 ساعت 01:56 ب.ظ http://raphaeletanha.blogsky.com

سلام آقای دکتر.
مورد شماره ی پنج انگار از کما دراومده فهمیده زنه نه مرد.
مورد شمارهده اشکم رو درآورد. واقعا درکش میکنم. خدا بهش عمر باعزت بده و حفظش کنه.
و اما دبیر عماد!

سلام
واقعا
آمین
Me too!

دخترمعمولی سه‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1399 ساعت 07:34 ب.ظ http://mamoolii.blogsky.com

سلام
خیلی وقت بود وقت نشده بود خدمتتون برسم :).
2- فکر می کنم معمولا برعکسه، یعنی آدم یه اتفاقی براش میفته، بعد اونو قاطی خوابش می کنه و خواب می بینه که یه اتفاقی افتاده.
7- اینا رو فقط اینجا می گین یا واسه آنی هم تعریف می کنین؟!
در مورد پی نوشت، به نظرم کار معلمشون قشنگ نبوده، اما یه جوری خواسته خودمونی باشه، یعنی این جوری نبوده که طرف از روی بی ادبی این حرفو زده باشه.

سلام
درک میکنم سرتون شلوغه
اون طوری هم میشه!
اگه نگم هم اینجا میخونه
دقیقا

مریم دوشنبه 1 دی‌ماه سال 1399 ساعت 01:58 ب.ظ

با سلام
من چندین سال است که وبلاگ شما را میخونم و خاطراتتون را مرور میکنم . انشااله سلامت و برقرار باشید
جالب با اومدن این همه شبکه های مجازی شما هنوز وبلاگتون پابرجاست

سلام
از لطف شما سپاسگزارم
این از خصوصیات پیریه
رها کردن چیزی که بهش انس گرفتیم ساده نیست!

ویرا بانو شنبه 29 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 02:34 ب.ظ http://bano-vira.blog.ir/

سلام
شماره 6 چقدر ریلکس صبحونتونم خوردین من بودم علاوه بر اینکه اشتهام کور میشد درمونگاه رو هم میذاشتم رو سرم
پیرمرد شماره 10 عزیزم چقدر مسئولیت پذیر بوده
خانم شماره 11 حالا اگه میگفتید فشارتون بالا یا پایینه میگفت نه منکه همیشه فشارم خوب بوده شما اشتباه میکنید

سلام
خب زشته جلو یه خانوم
واقعا
دقیییییقا!

شارمین جمعه 28 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 10:17 ب.ظ http://behappy.blog.ir

سلام.
من مورد ۳ رو به این صورت داشتم که خانمی که یه بچه دو سال و نیمه داشت، اومد نشست کلی از مشکلاتش با همسرش و این که اخیرا قرار بوده جدا بشن گفت. کلی ام در این باره حرف زد که اعصابش ضعیفه و بچه رو کتک میزنه و....
اخرش گفت شوهرم بچه میخواد! کلی براش توضیح دادم که شما اول باید مسایلتون حل بشه و بعد به فکر بچه دوم باشید. اخرش گفت ولی ما دیگه اقدام کردیم

سلام
وقتی معتادو زن میدن تا ترک کنه و افراد دچار مشکل روانی را شوهر میدن تا درمان بشه چه انتظاری دارین؟

ریزوریوس ❤:) جمعه 28 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 08:37 ب.ظ http://risorius.blog.ir/

پدر مادر منم کرونا گرفتن. و اونم با دعوت یک ناقل بی علامت به خونه:) هرچی تاحالا رعایت کرده بودن به فنا رفت.
و پدربزرگ منم که همیشه آرزوی مرگشو داره (بعد از مرگ مادر بزرگم افسرده شده) اون اولای کرونا میگفت، نمیخوام به خاطر کرونا بمیرم (به خاطر ترس از استیگمای ناشی از ابتلا به کرونا)

عجب
امیدوارم هرچه زودتر بدون هیچ عارضه ای بهبود پیدا کنن
راستی میدونین الان پرچم آلمان کنار کامنتتونه؟!

مهربانو پنج‌شنبه 27 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 03:36 ب.ظ http://baranbahari52.blogsky.com/

نه واقعا آقای دکتر نبودنم اصلا به تنها چیزی که مربوط نبود همین موضوع عقد بود گفتم که انقدر ساده گرفتیم که به چشم کار اداری نگاهش کردیم .. موضوع چیز دیگه ای بود .. چیزی که همه ی خانواده رو متاثر کرده بود و در واقع همه دنبال راه حل و تو شوک بودیم . در آینده درموردش مینویسم . اینم یه درس بزرگ از زندگیه

عجب
امیدوارم مشکل هرچه زودتر حل بشه

مهربانو پنج‌شنبه 27 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 03:06 ب.ظ http://baranbahari52.blogsky.com/

سلام دکتر جان
1-رسما" باصدای بلند فکر کرده !
3-این مورد یه کودک ازار بوده! آخه آدم ناحسابی، تو این شرایط و اینکه بچه ت انقدر کوچیکه که براش شیر خشک میخوای، اقدامت برای بارداری چیه؟؟ (بحث پول داشتن و نداشتن نیستاااا.. اصلا این دنیا با این اوضاعش جایی برای یه بچه ی دیگه هست؟؟ حالا کسی که اصلا بچه نداره رو میگم میخواد تجربه ی پدر یا مادر شدن رو داشته باشه ولی آخه دومی و سومی ...!!!)
4- ماذا فاذا؟؟؟
5-خوشبحالشون واقعا چقدر حواسشون بخودشون هست .. زیاد کار میکنن کمر درد می گیرن زود میان دکتر .. تازه پریودم هستن .
ما هزارتا بلا میاد سرمون میگیم ایشالله که باده

7-قیافه ی شما و مادر بچه دیدن داشته هاااااالبته امیدوارم و احتمالا چیز دیگه ای تو ذهن بچه بوده

9-ننه یکمی روشن فکر باش الان دیگه نسبت به ایدز هم نباید با این چشم نگاه کنی

10-دلم خیلی گرفت گاهی من دعا میکنم که وقت مردن خیالم ناراحت نباشه دقیقا منظورم همچین چیزیه
***
پری روز تنها خواهر منم عقد کرد .. از صبح من و خودش سر کارمون بودیم بعد هم اومدیم خونه لباس قشنگ پوشیدیم رفتیم محضر
من و مامانم و بابام و خواهرم
داماد و مامانش و خواهر و برادرش
همیییین.. تقریبا به چشم یه کار اداری بهش نگاه کردیم . با عروس و داماد 8 نفر بودیم لعنت بهت کرونا


خیلی متاسفم که همچین کسانی تو گروه زحمتکش آموزگاران پیدا میشن و واقعا خودشون نیازمند اموزشند

مرررسی دکتر جان

سلام
ممنون از کامنت مفصلتون لطف کردین
پس بگو چرا چند روزی نبودین مبارکه واقعا لعنت به کرونا
واقعا

سارا چهارشنبه 26 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 12:23 ب.ظ Http://15azar59.blogsky.com

سلام
خیلی ممنونم ازتون
اون کیک ها که بهتر شدن البته نه چندان بهترها
https://15azar59.blogsky.com/1399/09/18/post-342/%db%b1%db%b6%db%b4
و
https://15azar59.blogsky.com/1399/09/13/post-324/
اینجا هستن..

سلام
حیف که نمیشه از اینجا ازشون چشید!

parinaz چهارشنبه 26 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 10:56 ق.ظ http://parinaz95.blogfa.com

دشمنتون شرمنده آقای دکتر
یه دکتر گوارش تو شهر ما هست که کانادا تحصیل کرده ولی باید ایران بمونه انگار که تعهد داده نمیدونم جریانش رو.خیلی دکتر خوبی هستن و مشکل هلیکوباکتری معدمم ایشون حل کردن.یکی دو سال پیش پدرم برای ویزیت رفتن و گفت باید یه دکتر قلب هم بری و پدر من پشت گوش انداخت و چند وقت بعد سکته کرد.دیشب مادرم رفته بود پیش ایشون و گفته بود که سوزش معده داره و انگار غذا خوب هضم نمیشه و اصطلاحا سر معده اش میمونه و دکتر بهش گفته بود من به قلبت شک دارم.خیلییییییی نگرانم آقای دکتر.میدونم الان گفتنش اینجا خیلی بی مناسبته ولی صرفا جهت تخلیه روانی براتون نوشتم(منم شبیه مادربزرگمم)

متاسفانه آموزش پزشکی در کشور ما ایراد اساسی داره
ما از هر مبحثی یه چیزی یاد گرفتیم تا بعد هر تخصصی که رفتیم بقیه شو کامل بخونیم اما برای پزشک عمومی خوب شدن خوب آموزش نمیبینیم
درست برخلاف کشورهای پیشرفته (خودمونیم جواب من هم ربط چندانی به کامنت شما نداشت!)
به مادرتون بفرمائیدحتما توصیه پزشکشونو جدی بگیرن یا حداقل یه نوار قلب بگیرن

زندگی در خیابان بیست و چهارم سه‌شنبه 25 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 11:10 ب.ظ https://24street.blogsky.com/

خدا حفظ کنه پدربزرگ مورد شماره ده رو
دکتر من از خوانندگان خاموش ولاگتون بودم که حالا تصمیم گرفتم روشن بشم :)

آمین
کار خوبی کردین

یک دکتر ادبیات سه‌شنبه 25 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 11:03 ق.ظ

سلام
من چه کاره ام؟ با افتخار، معلم
به نظرم هر شغلی زیباست و قابل افتخار، متاسفم برای اون معلم یا هر کس دیگه ای که آرزوی داشتن شغل دیگه ای را داره، چون مطمئنا در جای خودش قرار نگرفته.
حتی داشتن اسب و کاری مگه خجالت داره، خیلی هم شیک و با روحیه است. یاد فیلمهای قدیمی افتادم. کار، عار نیست.
کار معلم، در مرحله ی اول، کمک به دانش آموز برای پیدا کردن استعداد و توانایی خودشه و روشن کردن این که اصلاً این دانش به چه دردش می خوره. درس را باید برای دانش آموز یا دانشجو شیرین و کاربردی کرد و گرنه فشار آوردن برای تکلیف و ساعات زیاد در کلاس بودن و ...‌ چه فایده؟
نحوه ی درس دادن اگر اصولی باشه توی ده دقیقه تا بیست دقیقه است، بقیه اش تمرین و چگونگی کاربرد اون در زندگیه.
کمک به محصل در پیدا کردن نقطه قوت خودش و بهره بردن از آن در زندگی مادی و معنوی، مهمترین وظیفه ی معلمه نه مبصری کلاس یا سخنرانی یا کارکشیدن و...
ببخشید زیاد حرف زدم ولی حس کردم نیازه
ممنون از مطالب خوبتون

سلام
اجازه! خیلی خوب نوشته بودین
استفاده کردم
ممنون

عاطفه کنکوری دوشنبه 24 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 05:52 ب.ظ http://www.ravan-99.blogfa.com

سلام اقای دکتر
نمیدونم چرا با پ.ن2 فکر کردم تولدتونه اگه بوده که مبارک باشه120ساله بشین ان شاالله
اقای دکتر عجب معلمی بوده بابای من یه جوری از شاگرداش همیشه حرف میزد که حسودیم میشد اینقدر که دوستشون داشت همیشه مثلا میگفت ببین رضای من یه پروفسور میشه اینقدر که زرنگه بهش افتخار میکنم خیلی بهشون اعتماد به نفس میداد

سلام
نه الان ماه ها با تولد من فاصله داریم!
واقعا

معلوم الحال دوشنبه 24 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 02:41 ب.ظ http://daneshjoyezaban.blog.ir

سلام
واقعا دلم برای اون همکارتون سوخت بنده خدا گشنه ش بوده گفته برم سر یخچال یه چیزی بخورم. سروصدام نکرده که شما بیدار بشین. واقعا ظلم بود در حقش :))

خدا به پیرمرد شماره 10 عمر با عزت بده

سلام
البته این که صندلی کنار یخچال بود هم بی تاثیر نبود

سپیده دوشنبه 24 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 01:42 ب.ظ

یه خاطره تعریف کنم براتون در مورد شماره 6. زمان دانشجویی بعضی وقتها اگه مشکلی توی خوابگاه پیش میومد زنگ میزن تاسیسات ولی قبل ورود چند بار پشت بلند گو داد میزدن یا الله...یه بار من دسشویی بودم نشنیدم...از شانس همین که اومدم بیرون آقاهه روبروم بود حالا تیپ من یه تاپ و شلوار دستا خیس داشتم با باسن خشک می کردم دستامو ...یه چند دقیقه اون نگاه کن ...من نگاه کن...طفلی شکه شده بود آخرش من پشت کردم بهش تا رد شد حالا نمی دونم پشت کردنم چه حکمی داشته!!!

به به
پس قشنگ همه جا رو دید زده

فرزانه دوشنبه 24 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 12:50 ب.ظ

سلام
ماهم دعوت شدیم به مراسم عقد و عروسی
متاسفانه ۳ بار...
اما هیچ کدوم رو نرفتیم
۱۰. همین چند جمله که گفت به تنهایی میتونه یه فیلمنامه درام باشه

سلام
مسافرتو هم نمیخواستم بریم اما حکم حکومتی صادر شد
واقعا

یاسی دوشنبه 24 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 10:26 ق.ظ https://jasmin2020.blogsky.com/

سلام دکتر جان
همه موارد خیلی جالب بودن ولی اون آخر پستتون خیلی تعجب کردم واقعا به بچه ها گفت خل و چل؟بعد هم میگه چرت و پرت بگین تا وقت بگذره!!!!؟؟؟یه زمانی میگفتن معلمی شغل انبیاست!!!:

سلام
ممنون
خل و چل را من نشنیدم ولی آنی گفت و حتما گفته اما اون چرت و پرت را با گوشهای خودم شنیدم
چه عرض کنم؟

parinaz دوشنبه 24 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 08:44 ق.ظ http://parinaz95.blogfa.com

من عاشق پیرزن مورد 9 شدم .
خدا به پیرمرد شماره ده عمر طولانی و با عزت بده.
مادر بزرگ من وقتی میره اصفهان پیش دکتر معده اش (10سالی هست که پیش این دکتر میره)با دکترش درد و دل میکنه و انقدر این آقای دکتر مهربونه و خوبه که با اینکه خیلی سرش شلوغه با مهربونی به حرفاش گوش میده و دلداریش میده.
+23 واقعا درخور حرف بچه بود

ممنون از لطف شما
خوش به حال دکترشون چه حوصله ای دارن
واقعا
شرمنده هرکاری کردم کامنتدونی وبلاگتون باز نشد

الهه یکشنبه 23 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 05:09 ب.ظ

سلام آقای دکتر .به نظرم معلم پسرتون خیلی ساده وپرحرف.والا دلیلی نداره اگر هم بدونه که پدرای بچه ها چه شغلی دارن بیاد تو کلاس بگه .از وقتی پسرم امسال کلاس آنلاین داره متوجه شدم چقدرخطاب قرار دادن دانش آموزان ومعلمها از زمان ما تاحالا فرق کرده.معلما بدون استثنا با آقا خطاب میکنن بچه ها رو بچه هاهم همه معلمهای دوره متوسطه اول استاد خطاب میکنن.آدم حس میکنه کلاس دانشگاست .این نکاتی که معلم عزیز گفتن واقعیت داره یعنی تا این حد با دانش آموزا مدارا میکنن ؟؟؟؟؟والا پسرم تکلیف درس بی اهمیت تفکر یه بار بعد از سه ماه فراموش کرد سروقت بفرسته پنج نمره ی ناقابل از نمرش معلم مربوطه کسر کرد تا عمر داره یادش نره .

سلام
پایه این معلمها رو عوض کنیم؟

بی نام یکشنبه 23 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 10:47 ق.ظ

فقط معلمه!
توی اوضاع کرونا خدا به دادتون برسه چون همه توهم کرونا گرفتن به شخصه شاهدم حتی خارش پوست کف پای چپشون هم علامت کرونا به حساب میارن

واقعا
خب مگه نیست؟

ترانه ی باران یکشنبه 23 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 10:38 ق.ظ

مورد6
نه ما بچه های خوبی هستیم نتونستیم حدس بزنیم^_^
مورد 8
برادرزاده ی منه
همیشه موقع غذا میگه دلم درد میکنه:/

مورد آخر
هم اون معلم آدم فقط میتونه متاسف باشه:|

آفرین به شما
عجب
واقعا

ترانه ی باران یکشنبه 23 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 10:37 ق.ظ

مورد6
نه ما بچه های خوبی هستیم نتونستیم حدس بزنیم^_^
مورد 8
برادرزاده ی منه
همیشه موقع غذا میگه دلم درد میکنه:/

مورد آخر
هم اون معلم آدم فقط میتونه متاسف باشه:|

ترانه ی باران یکشنبه 23 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 10:33 ق.ظ

مورد6
نه ما بچه های خوبی هستیم نتونستیم حدس بزنیم^_^
مورد 8
برادرزاده ی منه
همیشه موقع غذا میگه دلم درد میکنه:/

صبا یکشنبه 23 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 04:35 ق.ظ http://gharetanhaei.blog.ir/

معیارتون برای اعداد ۱۲+ و ۲۳+ چی هست؟ یعنی چطوری به این نتیجه رسیدین که اون آیتم رو برای افراد بالای ۲۳ سال مثلا مناسب هست؟

معیار آکادمیکی که نداره
بر اساس استنباط شخصی خودمه

نسرین* یکشنبه 23 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 12:12 ق.ظ

سلام، ممنون بابت پست
اگر مثلا بگم ان شاءالله که مریض هاتون بیشتر سوتی بدند، یا خدا روزیتون رو چه در زمینه ی مالی و چه در زمینه ی سوتی زیاد کنه، دعای غیرمودبانه ای نیست؟

سلام
شما هر دعایی که برای من بفرمائید منو خوشحال میکنین

دانشجو شنبه 22 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 11:18 ب.ظ http://mywords97.blogfa.com

این که از نیم ساعت قبل از غذا دلش درد میگره تا نیم ساعت بعد رو اصلا نمیتونم بفهمم!! چطوری اینطوری فکر میکنه!!!!
به نظرتون این روزها مردم بیشتر به مرگ فکر می کنن که پیرزن از مرگ با کرونا میگه و پیرمرد از اینکه میخواد تا سروسامان گرفتن نوه اش زنده باشه، یا فرقی نکرده؟
به نظر من هم معلم عماد یه جورایی خودمانی صحبت کرده. می تونست بگه حالا هر کی اشکال داره بپرسه و بعد بچه ها خودشون از کلاس میرفتند. می تونست بدون اینکه اینطور آشکار از پزشک بودن پدر دانش آموزش بگه سعی کنه آدرس مطب و خونه رو بگیره و بارها بیاد که رایگان ویزیت بشه.

من هم نفهمیدم
بیشتر ترس از کرونا را میبینم تا ترس از مرگ
دقیقا

فریبا شنبه 22 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 09:00 ب.ظ

سلام.جسارتا حق ویزیت درمانگاه شما چقدره که مردم برای موردهای الکی میان؟ کمردرد هم دکتر رفتن داره؟

سلام
با دفترچه تامین اجتماعی و خدمات درمانی ۴۳۵۰ تومن
با دفترچه بیمه روستایی ۵۰۰ تومن!

سین شنبه 22 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 08:27 ب.ظ

سلام
بیچاره پیرمرد شماره 10، عمرش ان شاءالله دراز باشه

سلام
امیدوارم

منجوق شنبه 22 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 02:19 ب.ظ

هر چی کردم خلاصه بنویسم نشد
1- چه بلایی سرش اوردی که اینو گفته؟
2- چرا فکر میکنی فقط سیاستمدارها خوابهای صادقه میبینن. آدمهایعادی چشونه؟
3- یعنی چی در حال اقدامم؟ یعنی هرشب هرشب در حال اقدامه؟ بهش میگفتی مواظب باشه یه وقت شوهرش نفله نشه
4- شرط میبندم این آقاهه همشهری من بوده
5- دکتر فکر کنم خیلی مکش مرگ ما هستی به خدا این خانمها پیشت هول میشه این چیزارو میگن
6- دکتر زیرآب زن هرچند حق داشتی، حالا مطمینی با زنگ گوشی بیدار شدی؟ شب قبل سیب نخورده بودی؟ شایدم خانم دکتر خواسته جادوی جادوگر رو خنثی کنه بیدار شدی
7-خداییش برا چی مینویسی 23+ یعنی ما از اون بچه کمتریم؟
8- باز خوبه انصاف داره میگه قبل غذا هم درد میکنه من هربار میگفتم دلم درد میکنه بابام میگفت زیاد غذا خوردی
9- حق داره بنده خدا تشییع جنازه تک نفره دلگیره
10- عزیزم پیرمرده خیلی تنها بوده میخواسته باهات حرف بزنه و تایید میخواسته
11- من سکوت اختیار می کنم
12- بهش میگفتی حتی مسیح هم 100 درصد شفا نمیداد

از نوع معلم های عماد تا دلتون بخواد من داشتم. و اینم بگم که زمان تحصیل من هم ارزش گذاری و میزان احترامی که مدیر و معاون و معلم ها به ماها میذاشتن رابطه مستقیم با شغل والدین و چیب مبارکشون داشت در مورد خودم باید بگم در تمام دوران تحصیلم فقط یک درصد از معلم ها به من به خاطر تلاش و پشتکارم احترام قایل بودن. به نظر من حقوق معلم ها در مقایسه با وضعیت کارگرها از نظر میزان کار و ساعت های کاری اصلا هم کم نیست. کلی هم مزایا دارن از جمله وام و بیمه و مهمانسرا و ... که کارگرها ندارن. حدود 15 سال با قرارداد کارگری کار کرده ام شرکت های خصوصی اصلا مقوله ای به نام وام یا بیمه فلان و بهمان ندارند. وقتی هم که یک معلم کارشو درست انجام نده خیلی راحت میتونه بندازه گردن بچه و اولیاش. اما من کارگر اگه کارمو درست انجام ندم تمام مسوولیتش با خودمه
البته منکر وجود تعداد بسیار اندکی معلم با وجدان نیستم.

کار خوبی کردین اما خودتونو توی زحمت انداختین
۱. ظاهرا که منظورش به خانم دکتر بود نه من!
۲. من چکاره بیدم که چیزی بگم
۳.
۴. یعنی همشهری های شما همه شون همین طورن؟!
۵. اگه منو ببینین دیگه اینو نمیگین
۶. استغفرالله با وجود حراست و انواع پرسنل که نهی از منکر را وظیفه شرعی میدونن!
۷. حالا اون بچه نفهمید چی گفت من و شما که می فهمیم!
۸. خب شاید خورده بودین!
۹. واقعا
۱۰. بنده خدا
۱۱. چرا؟
۱۲. فکر کنم تاریخش هم مثل ریاضیش بود نمی فهمید چی میگم
قبول بفرمائید که هر شغلی خوبی ها و مشکلات خودشو داره

یک معلم شنبه 22 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 01:15 ب.ظ

در جواب زری خانم
من هم گفتم که شغل والدین و آدرس و تلفن محل کارشون حتما توی فرم ثبت نام باید پر بشه .محل زندگی هم همینطور .
واقعا هم ضروریه .
همین امسال چندین دانش آموز رو که نه آنلاین میشدند و نه تلفن جواب میدادند رو از این طریق پیدا کردیم و مجبور کردیم که تو کلاس های آنلاین شرکت کنند . واقعا خیلی ها هم توانش رو دارند هم وقتش رو ولی حوصله ندارند بچه رو بذارند درس بخونه .


بعضی مواقع هم سال های قبل حادثه ای چیزی ممکنه برا بچه پیش بیاد ما باید دسترسی به اولیا داشته باشیم یا نه ؟

یه فرم سلامت هم هست که اجباریه باید پر بشه . که بعضی از اولیا زرنگی میکنند و مثلا میگند بچه مشکلی نداره . بعدا اگر مشکلی توی مدرسه پیش بیاد مدرسه میتونه شاکی بشه . چه بسا که همین دو سال پیش دیدیم وسط کلاس بچه پای تخته غش کرده بعدا فهمیدیم مشکلی داشته که نگفته بودند .
چقدر معلم و کادر مدرسه نگران شدند و ترسیدند و بعد مادره با خونسردی گفت این که چیزی نیس ترسیدید زیاد اینجوری میشه

.....
ببخشید آقای دکتر کامنت دونی پست شما رو هم پر کردم
ولی واقعا نیاز بود بعضی ها اینور قضیه رو ببینند که تعداد اولیای مشکل دار بیشتر از معلمان مشکل داره .
از 41 تا بچه کلاسم شاید 15 - 16 تاشون منظم مند و راضیم بقیه اولیا عجیب غریبن
هر سال همینه و من هم سابقه تدریس در مشهد رو دارم هم الان تهرانم پس از مردم منطقه ای نیست .

ممنون از لطف شما
اختیار دارین
اینجا به صورت هرچه میخواهد دل تنگت اداره میشه!
به ندرت ناچار شدم کامنتی را حذف کنم شما هم که هیچ توهینی به هیچ کس نکردین پس کامنتهاتون بدون هیچ مشکلی تایید میشه

Nafas شنبه 22 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 01:02 ب.ظ

12- کاش وضع واوضاع این روزامون یه ریزه بهتر بشه ( در حد ۸۰ درصد )!!!!!
ما که با کلاسای حضوری به جایی نرسیدیم ، با اینهمه سوتی های کلاسای آنلاین نمیدونم بچه هامون چه دسته گلی خواهند شد ..

آمین
کلا نسل جدید چه نسلی بشن خدا میدونه

یک معلم شنبه 22 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 12:48 ب.ظ

با پیام هایی که دیدم اطمینان پیدا کردم که امثال معلم پسر شما حق دارند .
اشتباه از بندست که کل زندگیم رو گذاشتم برای تولید محتوا و رسیدن به تکالیف بچه ها . چون کسی نیست که قدر بدونه ....
من به تمام معلم ها حق میدم که نخوان زحمتی بکشند چون مقدار حقوقی دریافت میکنند مگه چقدرهه که بخواند بعد از کلی زحمت اینقدرم از ملت حرف بشنوند .

هیچ کس منکر زحمات شما و همکارانتون نیست
در هر قشر و شغلی همه نوع آدمی وجود داره

یک معلم شنبه 22 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 12:43 ب.ظ

مثال های عجیب و غریب نیاز والدین به مشاور و روانشناس

خانم چندین روز آنلاین نمیشه و تکلیف نمیفرسته
بعد از پی گیری های مکرر
جواب : حوصله ندارم . اعصابم خورده

وسط کلاس تکلیف کلاسی ارسال نمیشه
پیگیری میکنی
جواب : بچه یه دفعه ای خوابش برد

چند روزیه تکلیف نمیفرسته یا کلاسا غیبت میکنه
پیگیری میکنی زنگ . پیام و ...
بالاخره جواب میده :
من نمیرسم به درسای دخترم برسم . باید به درسای پسرم برسم

طرف غیبت کرده جلو اسم دخترش غیبت خورده یا تکلیف نفرستاده جلو اسمش تیک ارسال رو نزدم .
پیام میفرستند که به چه حقی اینکارو کردی دخترم داره گریه میکنه .
برای پرسش کلاسی تماس تصویری میگیرم .
دفعه اول میگه بچه حوصله نداره
دفعه دوم ( روز بعد )میگه کجارو میپرسی ؟
دفعه سوم ( روز سوم ) میگه نمونه سوال نداده بودی
دفعه چهارم ( روز چهارم )ما فیلم هایی که ارسال کردید رو اصلا ندیدیم حذف کردیم

و من باز فرصت میدم که شب با اولیایی که شاغل هستند و با بچه اونها شب کار میشه ازش درس بپرسم .
باهاش هماهنگ میکنم که ساعت فلان تماس میگیرم .
شب یک ساعت قبل از اون تایمی که گفتم پبام داده که من منتظر شدم تماس نگرفتید رفتم خونه مادرم . پیام میدم که من با شما هماهنگ کردم اگر مشکلی داشتید میگفتید زمانش رو عوض میکردم .
صبح که بیدار میشم میبینم خودش ساعت 11 تماس گرفته

توی کلاس اسمش میره توی اسامی که به تماس گرفتم جواب ندادند یا سر پرسش حاضر نبودند .
میاد توی پی وی هر چی از دهنش در میاد به آدم میگه که .... مهم اینه که بچه من زحمتشو کشیده و شما نمیفهمی . من که تماس گرفتم خودت جواب ندادی

میگم خانم عزیز من 5 بار به شما فرصت دادم چرا حرف بی خود میزنی . نگاه کن چه ساعتی با من تماس گرفتی من که 24 ساعت نمیتونم مقنعه و مانتو پوشیده منتظر تماس شما باشم ...

واقعا خسته نباشید
این مسائل خودش میتونه دستمایه نوشتن یه وبلاگ درست و حسابی بشه!

یک معلم شنبه 22 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 12:31 ب.ظ

من خانم معلم هستم .
منکر وجود معلمانی که چندان وجدانی ندارند نمیشم . همونطور که توش مشاغل دیگه کم نیستند آدم هایی که از شغل و ... میزنند و ...
عزیزی که گفته به خاطر شغلش در هر مدرسه ای اسم نوشته میشه .
والا پدر شوهر بنده پزشک هستند . خودشون میگفتند برای برادر شوهر بنده 7- 8 سال پیش برای نام نویسی در یک مدرسه که به نظر خودشون خوب بوده اما خارج از محدوده ی منزلشون این در و اون در زدند اما گفتند قانونی نیست و نام نویسی نکردند . دونستن شغل ایشون هیچ فایده ای نداشته

و عزیزی که فکر میکنند وجود روانشناس و مشاور برای معلمان هستش باید بگم خود شما نیاز به کسی دارید که وظایف روان شناس و مشاور مدرسه رو برای شما توضیح بدند .

خود من توی مدارس دولتی که من درس دادم کوچکترین وسایل و امکاناتی نبوده اما دیدم که همکارها از خونه وسیله آوردند و با کمترین وسایل و ابتکار آزمایش های علوم رو انجام دادند .
آخه تهیه ترازو جیه که از دانش آموز خواسته بشه کدوم پایه درس میخونه ؟! مگه میشه اولیارو اجبار کرد که ترازو یا هر وسیله ی دیگیری بخرند .

خوش اومدین
ممنون از توضیحات شما
هر شغلی مزایا و معایب خودشو داره و توی هر شغلی همه نوع آدمی وجود داره

شیرین شنبه 22 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 10:41 ق.ظ

سلام دکتر
10 - آخی عزیزم انشااله اون پدربزرگ عمرباعزت وطولانی داشته باشه تا نوه ش سروسامان بگیره
12- ای بابا دکتر چرا یجور دارو نمیدین که مریضاتون صددرصد خوب بشن
مسئولین رسیدگی کنن لطفا!!!
دکتر شمااصلا پیرنمیشین با سوژه هایی که دارین
مریضای بی غل وغش وباحالی دارین صاف وصادق انگارتویه دنیای دیگه سیرمیکنن

سلام
آمین
من شرمنده ام دیگه تکرار نمیشه
من فقط بی غل و غش هاشونو مینویسم

مهربان شنبه 22 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 08:11 ق.ظ http://daneshjoyepezeshki.blog.ir/

با سلام و احترام
زیراب همکار رو نزنیم . بنده خدا شاید اومده خودتون رو ببینه دلش باز بشه
جلوی بچه از افعال مناسب استفاده کنیم . میره به باباش میگه دکتر امروز ریخت توش ، شر میشه
و اما معلم
معلمی خیلی اعصاب میخاد باید از خودت مایه بذاری و بعدش هم بی پولی .کاش بیشتر احترام و تسهیلات دریافت میکردن که بی انگیزه نشن
منم که خیلی قدیمی نیستم به خاطر دارم که شغل پدر مادرم رو میپرسیدن و خب چیز دندونگیری نصیبشون نمیشد

سلام
ممنون از کامنت زیبای شما
راستش من بیشتر دلم برای همکلاسیم میسوخت که هربار با خجالت میگفت اسب و گاری داریم

عاطفه (اونی که مامان یه پسر بزرگه) شنبه 22 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 12:51 ق.ظ

خیلی ممنون
حسابی خندیدم
ناراحت پیرمرده شدم که از فشار زندگی و سختی دلش میخواسته برا شما درد و دل کنه

معلم عماد چقدر بی ادب بوده
من هم مدرسم و قبول دارم که خیلیییییییییی سخت شده زندگی معلما
ولی هر جمله ای که ما میگیم شان ما رو نشون میده

عجب خاطرات با حالی بودا
نیم ساعت قبل از غذا رو دیر دو زاریم افتاد
و وقتی افتاد داشتم منفجر میشدم

خواهش
خنده تون مستدام
واقعا
متاسفانه ظاهرا کار هرروزشون هم هست
دقیقا
ممنون
آره میخواستم بهش بگم نیم ساعت زودتر بهش غذا بدین!
راستی ممنون برای تغییر اسمتون جالب بود

زری .. جمعه 21 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 04:56 ب.ظ http://maneveshteh.blog.ir

خطاب به یک معلم در بین کامنتها، والله هر سال معلم و کادر اداری در فرم ثبت نام شغل مادر و پدر را میپرسند و متاسفانه باید بگم خیلی خیلی هم اهمیت میدهند. دختر من تو این پنجسال تحصیل سه تا مدرسه عوض کرده(بدلیل جابجایی خونمون) و دقیقا من به چشم خودم دیدم وقتی شغل من را تو برگه میبینند بون هیچ مشکلی حتی با اینکه دو موردش ما تو محدوده نبودیم (اما مدرسه واقعا بهمون نزدیکتر بود)، اسم دخترم را بدون هیچ چونه ای و اشکال تراشی نوشتند!
در مورد پست، دکتر یه چیزی به ذهنم رسید، ظاهرا بخشی عمده ی از مردم نیاز دارند با یکی حرف بزنند! میدونید بخشی از مواردی که نوشته بودید بطرز غریبی بهم نشون میداد که طفلک نیاز داره با یکی حرف بزنه، حتی اون خانمی که پریود شده بود، و از همه بیشتر پیرمردی که نوه را بزرگ کرده بود.

بله
حتی اون موقع هم که محصل بودم میپرسیدند
کاملا موافقم

الی جمعه 21 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 03:17 ب.ظ http://mamanemicrooei.blogfa.com

سلام اقای دکتر
دلم یه حالی شد از خوندن مورد۱۰..انشالله خدا بهش عمری بده که با خیال راحت از دنیا بره...
طفلک بچه هایی که باید زیر دستِ این مدل معلمها اموزش ببینن

سلام
امیدوارم
راستی حال خودتون چطوره؟
کامنتدونی را بستین روم نشد یه جای دیگه پیغام بگذارم

طاهره جمعه 21 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 11:45 ق.ظ

سلام مجدد اقای دکتر
کامنت های "یک معلم" دیدم
آقا یا خانم معلم
ما زحمات معلمینی که دلسوزانه وقت میگذراند و با روش های مختلف به دختران و پسران مون درس میدند نادیده نمیگیریم
تو همین کرونا دیدیم معلمینی که سختی به جون خریدند و حتی سلامتی شون به خطر انداختند اما از آموزش به بچه ها دریغ نکردند
یا چقدر معلمینی داشتیم که از حقوق و ارث خودشون برای تهیه ابزار آموزشی برای بچه ها هزینه کردند
اما
بودند و هستند معلمینی که هنوز تربیت و ادب برخورد و آموزش یاد نگرفتند
ضمنا منکر این هم نیستم که تو این اموزش و شیوه تحصیل خانواده هایی هستند که همراه معلم نیستند تا به فرزند مطلبی اموزش بدهند
اما بپذیرید که اغلب معلم های ما شیوه اموزشی درستی اونم با شرایط امروز در پیش نگرفتند
تو کدوم مدرسه این همه ابزار آموزشی از مادر و پدر طلب میکردند که امروز انتظار دارند که پدر و مادرها برای آموزش هر مطلبی از ابزارهای مختلف استفاده کنه؟
والا تو مدارس دولتی از ابزار اموزشی درست و درمونی برای اموزش وزن و ... توسط معلم تو کلاس استفاده نمیشه و حالا شاهدیم که همین معلمین به مادر و پدرها دستور تهیه این ابزارها رو میدن
آموزش و پرورش ما از پایه غلطه
وقتی در هر مدرسه ای یک مشاور که مهارت مشاوره ای درست و درمونی داشته باشه وجود نداره که به معلم و مدیر ان مدرسه تفهمیم کنه دانش اموزهای شما از خانواده های مختلفی با سطح درآمد و .. هستند و مشکلات متعددی دارند
در این شرایط فشار آوردن به پدر و مادر برای یاددادن مطلب اموزشی جز بهم ریختن شرایط خانوادگی و فشار مضاعف به بچه فایده ای نداره
و ‌..
حرفهای زیادی دارم
اما میدونم تو این مملکت گوش شنوایی نیست

کاش انقلاب نمیشد!!! نفهمیدم برای چی انقلاب کردیم وقتی شرایط روز به روز بدتر میشه و مسئولین به ظاهر انقلابی خودشون ضد حرفهاشون عمل و رفتار میکنن

سلام
از توضیحات شما سپاسگزارم
قابل توجه یک معلم گرامی

طیبه جمعه 21 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 10:19 ق.ظ http://parandehdararamesh.blogfa.com/

مسلام دکتر مهربون
مورد عماد از همه بامزه تر بود
همه ی ادم ها و معلم ها یا دانش آموز ها که نباید یه جور و یکسان باشند
ولی من از شروع کرونا با خواهرم همکاری می کنم توشاد که خواهرم معاون هست ، واقعا با اینکه اونم پیا ها رو جواب میده ، منم جواب میدم و کارای دیگه که خیلی زیادن انجام میدیم ، باز هم واقعا وقت زندکی کردن برای من نمی مونه ، بس که تا نیمه شب پای گوشی دارم کار انجام میدم صبح ها بیشتر سردرد می گیرم
و مدیر مدرسه اش به خواهرم گفته ، خواهرت خیلی برای بچه ها وقت میذاره و با حوصله و محبت کار می کنه
می دونم که همه یکسان نیستند ولی قطعا از درس کم نمی ذارن، منظورش این بوده که حالا کمی با هم دیگه راحت باشید، معلم نیکان میگه ده دقیقه زنگ تفریح و یه عکس قشنگ یا کلیپ های قشنگ می ذاره که هرکی دلش خواست تو زنگ تفریح ببینه و اجباری نیست
من فکر می کنم معلمش بی منظوره ولی گفتمانش قشنگ نیست، همین،از درس دادن هم کم نمیذاره قطعا

سلام
ممنون
شما که کلا حسابتون جداست
حتما همین طوره

یک عدد مامان جمعه 21 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 09:57 ق.ظ http://Www.Kidcanser. Blogsky

این کلاس های آنلاین باعث شده بیشتر در جریان آموزش قرار بگیریم
معلمی یک از مهم ترین شغل هاست که علاوه بر آموزش کلی هم روی بخش تربیت بچه ها تاتیر دارن
کاش بیشتر روی آموزش پروش و این وزارت خونه سرمایه گذاری میشد و توجه بیشتری بهش میشد

واقعا همین طوره
کاملا موافقم
البته باید قبول کرد که معلم ها هم با این حجم کار و این درآمد انگیزه چندانی ندارند

سارا جمعه 21 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 09:34 ق.ظ Http://15azar59.blogsky.com

سلام
۹: اون پیرزن قابل درک هست با اون وضعیت کفن و دفن کروناییا انقدر غریب
۱۰ : خدا بهش طول عمر با سلامتی بده
۱۲: چقدر کم اون خانمه زیاد بوده ۸۰ درصد
معلم پسرتون خیلی معلمه دیگه چرت و پرت اخه

سلام
بله تلخه
آمین
دیگه زیادش چقدره آیا؟
واقعا

الهه جمعه 21 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 06:05 ق.ظ

سالهاست که می‌خونمتون و‌جز در یک مورد واستون پیامی نگذاشتم. ممنونم بخاطر همه اون لحظاتی که خوندن خاطراتتون من رو به خنده واداشت و یا به خودم نردیکتر کرد. امیدوارم زندگی با خودتون و عماد و عسل عزیز به نهایت مهربان باشه. سلامت و سرفراز باشید همیشه

شما لطف دارید
امیدوارم از این به بعد کامنتهای بیشتری از شما داشته باشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد