جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) ناجالب (۱۱)

سلام

چند روزه که سعی دارم پست جدید بگذارم و فرصت نمیشه. الان که فرصت شد ازش استفاده کردم و چون سه پست خاطرات گذاشته بودم طبق قانون نانوشته این وبلاگ میرم سراغ یه چیز دیگه.

حوالی ظهر بود و درمونگاه داشت خلوت میشد. مستخدم مرکز با یه لیوان چایی داغ توی سینی و چند حبه قند توی یه نعلبکی وارد مطب شد و گفت: خسته نباشید دکتر! چقدر مریض اومد امروز! گفتم: اینجا که همیشه شلوغه، دست شما درد نکنه. لیوان چایی را گذاشتم روی میز تا خنک بشه. به پشتی صندلی تکیه دادم و یه نفس عمیق کشیدم که خانمی وارد مطب شد. آروم سلام کرد و جلو میز ایستاد. جواب سلامشو دادم و گفتم: بفرمائید بشینین. یه نگاه به صندلی انداخت و بعد با تانّی روی اون نشست. گفتم: بفرمائید. سرشو پایین انداخت و در کیفشو باز کرد و شروع به جستجو توی کیف کرد. چادر مشکی چروکیده اش با حرکات دستش تکون میخورد. صورتش شکسته تر از سنش به نظر می رسید و مطمئن بودم اگه شروع کنه تا از بدبختی هاش بگه صحبتش مدتها طول میکشه. بالاخره جستجوش تمام شد و دستش با یه کاغذ تا شده از کیف بیرون اومد و کاغذو به دستم داد. کاغذو باز کردم و به نوشته هاش نگاهی انداختم. تعداد جنین: یک عدد

سن: سیزده هفته و چند روز 

ضربان قلب: طبیعی

محل جفت: خلف رحم

میزان مایع آمنیوتیک: طبیعی

........

پیش از این که به آخر نوشته برسم صدای خانمه رو شنیدم که گفت: بچه ام سالمه؟ گفتم: ظاهرا که مشکلی نداره. گفت: ظاهرا؟ یعنی چی ظاهرا؟ یعنی مشکل داره؟ باید برم پیش متخصص؟ پیش کی برم؟ گفتم: خانمممم. چرا این قدر نگرانین؟ بعضی چیزها هست که توی سونوگرافی مشخص نمیشه برای همین گفتم ظاهرا. وگرنه بچه تون هیچ مشکلی نداره انشاالله.

گفت: پس با چی مشخص میشه؟ باید برم سی تی اسکن؟ گفتم: نه! اصلا. میدونین چقدر اشعه داره؟ اصلا دلیلی هم نداره.

گفت: پس خیالم راحت باشه؟ گفتم: تا جایی که توی سونوگرافی مشخصه بچه تون هیچ مشکلی نداره. حالا باز هم میتونین برین پیش متخصص تا خیالتون راحت بشه. گفت: متخصص؟ پولم کجا بود؟ بعد هم آروم از روی صندلی بلند شد و راه افتاد. از مطب که بیرون رفت تازه چشمم به پرونده خانوارش افتاد که روی میز گذاشته بود. پرونده را باز کردم تا مهرش بزنم. دیگه یاد گرفته بودم که ملاک برای شبکه بهداشت نه کارهای انجام شده که مهرهای زده شده است! روی جلد پرونده اسامی اون خانم و شوهرشو دیدم و اسم هیچ کس دیگه ای نبود. خب پس هنوز بچه دار نشده بودن. اما پرونده ضخیم تر از پرونده یه زن و شوهر بدون فرزند بود.

کنجکاو شدم و از اول پرونده شروع به خوندن کردم.

حدود چهار سال پیش اولین مراقبتهای بارداری براش انجام شده بود. توی دلم گفتم: چهار سال؟ پس بچه اش کو؟ پرونده را ورق زدم. بهورز مرکز تاریخ زده بود و نوشته بود. برای چندمین بار به مادر توصیه شد که به سونوگرافی مراجعه کند اما اعلام کرد که به دلیل مشکلات مالی امکان آن را ندارد. باز هم ورق زدم. مرگ نوزاد؟ ای بابا! چی شده یعنی؟ حال و حوصله خوندن کل صورتجلسه را نداشتم و رفتم سراغ نتیجه گیری:

نوزاد با عارضه انانسفالی به دنیا آمده که به دلیل عدم انجام سونوگرافی پیش از تولد مشخص نشده بود و همان طور که انتظار میرفت پس از چند ساعت فوت کرد.

باز هم پرونده را ورق زدم و جلوتر رفتم. باز هم مراقبتهای بارداری و این بار حدودا دو سال پیش. باز هم توصیه به انجام سونوگرافی و مراجعه به متخصص و عدم مراجعه مادر به دلیل مشکلات مالی. و یکی دو صفحه بعد دوباره مرگ نوزاد مبتلا به سندرم داون (ای بابا خانمه سنی نداشت که) به دلیل مشکلات شدید قلبی. برگشتم سراغ جلد پرونده و تازه متوجه شدم که یه اسم دیگه هم زیر اسم زن و شوهر نوشته شده و بعد با پاک کن پاک شده.

بعد پیش خودم گفتم: آیا چقدر به خودشون سختی دادند که این بار بتونن برن سونوگرافی. و از صمیم قلب دعا کردم که بچه اش این بار مشکلی نداشته باشه.

مستخدم درمونگاه اومد توی مطب و دستشو آورد طرف لیوان چایی و بعد گفت: ای بابا شما که چایی تونو نخوردین، عوضش کنم؟ گفتم: نه ممنون من معمولا چایی را سرد میخورم.

پ.ن۱. از آخرین باری که از این دست پستها توی وبلاگ گذاشته بودم حدود سه سال میگذره! این بار که دنبال یه پست غیر خاطرات می گشتم چشمم به برگه ای افتاد که چند خاطره ناجالب روش نوشته بودم. الان مدتهاست که پرونده های کاغذی خانوارها حذف شده و همه چیز وارد سامانه سیب شده. بخشهایی از این ماجرا را هم هرچقدر فکر کردم یادم نیومد و به ناچار چیزی که به نظرم باید اتفاق افتاده باشه نوشتم شرمنده!

پ.ن۲. مراسم عقدی که توی پست قبلی درباره اش نوشتم برگزار شد و درست مثل مسافرت تابستون مخالفت من با رفتن به مراسم هیچ فایده ای نداشت! پیش از شروع کامنتهای مهربانانه بعضی از دوستان بهتون اطمینان میدم که حتی الامکان پروتکل های بهداشتی را رعایت کردم و به جز هنگام خوردن و نوشیدن از ماسک استفاده کردم حتی موقع حرکات موزون!

پ.ن۳. عماد فیلمی که از معلمش گرفته بود(و توی پست پیش نوشته بودم) نشونم داد. معلمش نگفت چل و خل بلکه از یه اصطلاح تقریبا هم معنی و مختص ولایت استفاده کرد. گفتم بنویسم که یه وقت مشغول ذمه(زمبه؟ زمه؟) ایشون نشیم!

نظرات 53 + ارسال نظر
مینو یکشنبه 21 دی‌ماه سال 1399 ساعت 09:12 ق.ظ http://Rozhayetanhaie.blogsky.com

این خانمی که گفتین حتما باید تحت نظر پریناتولوژیست باشه و آمنیوسنتز بشه
آدرس ندارین ازش بشه بهش کمکی کرد

حق با شماست اما این ماجرا مال چند سال پیشه
حتما دیگه بچه اش به دنیا اومده
نه متاسفانه حتی اسمش هم یادم نیست

آرام پنج‌شنبه 18 دی‌ماه سال 1399 ساعت 09:45 ب.ظ

چقد خوبه بعد اینهمه سال وبلاگتون فعاله

همه اش به خاطر لطف دوستانه

مهربانو چهارشنبه 17 دی‌ماه سال 1399 ساعت 09:42 ق.ظ http://baranbahari52.blogsky.com/

سلام آقای دکتر کجایید؟ بیاید برامون خاطره بنویسید لطفا...

سلام
خونه ام

Marjan چهارشنبه 17 دی‌ماه سال 1399 ساعت 01:50 ق.ظ

سلام آقای دکتر، ممنون بابت دو تا نوشته اخیر. این نوشته آخری خیلی غم‌انگیز بود. وقتی که طنز می نویسید، واقعا جالب و خنده داره و وقتی هم موارد غم انگیز می نویسید، آدم با تمام وجودش غم رو حس می کنه. اگر خبری از این خانوم گرفتید لطفا به ما هم‌بگین. که انشالله خبر خوب باشه.

سلام
شما لطف دارید
بعید میدونم موفق به این کار بشم چون اولا چند سال از این ماجرا گذشته و ثانیا اون درمونگاه با تغییر تقسیمات کشوری دیگه بخشی از شهرستان ما نیست!

رافائل سه‌شنبه 16 دی‌ماه سال 1399 ساعت 10:58 ب.ظ http://raphaeletanha.blogsky.com

سلام.
من عادت ندارم کامنتهارو بخونم اما کامنت سودا به چشمم خورد و چقدر به دلم نشست.
وای از این زندگی که بیشترش برلی دل دیگران سپری میشه.
دکتر بودن خیلی سخته. خوشحالم که دکتر نشدم چون دلش بزرگی میخواد که من ندارم.
مراقب دل و روحتون باشید آقای دکتر.

سلام
بله ایشون زیاد کامنت نمیگذارن ولی حرفهاشون همیشه باارزشه
اتفاقا عسل هم همیشه میگه دلم بزرگ شده
خب حداقل فهمیدم حالتون خوبه چون کامنتهای وبلاگ خودتونو جواب ندادین

سودا سه‌شنبه 16 دی‌ماه سال 1399 ساعت 05:08 ق.ظ

سلام جناب دکتر
شاید منم جای اون خانم و در شرایط او بودم چنین اشتباهی رو می کردم اما واقعیت اینه چرا برای رسیدن به بعضی احساسات، یک عمر زندگی سراسر بدبختی و بیچارگی رو برای دیگری رقم بزنیم!
این دنیا در شرایط عادی، کلی مسئله و اتفاقات داره که باید یاد بگیریم چطور باهاشون مواجه شیم، چه برسه به اینکه طرف پول نداشته باشه سونوگرافی کنه!
شاید به اختیار خانمه بود، دوست نداشت بچه دار بشه اما برای حفظ زندگیش توی اون روستا
چاره ای نداره!

سلام
یکی از کامل ترین و منطقی ترین کامنتهای این پست بود
سپاسگزارم

الف.ب... دوشنبه 15 دی‌ماه سال 1399 ساعت 07:39 ب.ظ

یادم اومد برای یه سونوی فندق و اندازه ی بطن چهارم مغزسر؟اصطلاح علمی شو یادم رفته که گفتن رو حداکثر حالت مجازه تا چند روز گریه تا دو ماه بعد از تولد و با سونوی مغز بدو تولد تایید دو دکتر اطفال و فوق تخصص مغز و اعصاب کودک که همه چیز عادیه هنوز احساس میکردم الان یه اتفاقی می افته هیدروسفالی میشه!با اینکه سونوی بعدی گفت فقط یه چک آپ معموله اندازه گیری دقیق بعضا سختگیرانه س و احتمال زیاد مشکلی نداره ولی من کابوس اون روزام هنوز یادمه. من براش خیلی دلشکسته شدم امیدوارم بچه ش سالم باشه
مگه قرصهای آهن و مولتی و این جور چیزا برای مراقبتهای پیش از بارداری الان که شعار رشد جمعیت هست رایگان نیست چرا این اتفاقا می افته

حق داشتین واقعا ترسناک بوده
چرا رایگانه اما عملا ربطی به این مسائل نداره

فرزانه دوشنبه 15 دی‌ماه سال 1399 ساعت 05:19 ب.ظ http://khffarzane8@gmail.com

سلام،ای بابا دوباره نصف پیامم نیومده... همون که گفتید مشغول الذمه نشین، یک عزیزی بودن که همیشه وقتی این رو استفاده میکردن با سه حالتش میگفتن،خاطراتی داشتم از اون دوران...

سلام
امان از دست این بلاگ اسکای
عجب!

اون یکی عاطفه دوشنبه 15 دی‌ماه سال 1399 ساعت 02:50 ب.ظ http://www.ravan-99.blogfa.com

سلام اقای دکتر
اخی طفلی خانمه
یاد حرکات موزون فامیل های خودمون با ماسک تو عروسی تابستون افتادم ما خانواده داماد بودیم شده بودیم جوک خانواده عروس
عروس هم پرستار بود ولی ناراحت بود که چرا ماسک زدیم حین اون حرکات موزون
دوماد هم متخصص بیهوشی بود یه دور میزد یه بابا ماسک رو بکشین پایین می گفت
بسی تعجب داشت که اونا دیگه چرا

سلام
واقعا
عجب پس شما هم قرنطینه را شکستین!

طیبه یکشنبه 14 دی‌ماه سال 1399 ساعت 06:36 ب.ظ http://parandehdararamesh.blogfa.com/

سلام یعنی اون نی نی کوچولوی گوشه وبلاگتون ماسک زده و تاتی تاتی ، نانای کرده شده حرکات موزون به شبک خودش
یادم افتاد به ۶ ماهگی تا یک سالگی نیکان که موهاش فرفری بود و با هر صدا و نوایی حتی روضه و اذان نانای می کرد ، الان که رقصنده ای حرفه ای شده پادشاه قلبم

سلام
شما هنوز اون عکس گوشه وبلاگو میبینین؟
آخه خودم دیگه نمیبینمش

مهشید یکشنبه 14 دی‌ماه سال 1399 ساعت 04:58 ب.ظ

سلام مجدد آقای دکتر عزیز. من اتفاقا خواننده خیلی قدیمی وبلاگتون هستم. سالهاست با شمام و نوشته هاتون رو خیلی دوست دارم. پاینده باشین.
پرچم هم درسته.

سلام مجدد
شما لطف دارین
روز تعطیل و این موقع شب بهتون خوش بگذره
راستی اونجا هم دوشنبه خر است؟!

فرزانه شنبه 13 دی‌ماه سال 1399 ساعت 03:16 ب.ظ

قلم تون زیباست. ذکر جزئیات کمک خوبی کرد تا این پست تاثیر و دردی ناخواسته بر ما بذاره

این جمله تون هم من رو یاد خیلی چیز ها انداخت

سپاسگزارم
کدوم جمله؟

Sinadal جمعه 12 دی‌ماه سال 1399 ساعت 11:26 ق.ظ http://sinadal.blogsky.com

راستی الان که هشتگ های قدیمی رو احیا میکنین یه سری هم به (من هم بلدم)بزنین من اتفاقی روش زدم خیلی جالب بود حیف این شم شاعری البته نه واسه معر میشه ماعری

ممنون از لطف شما
اگه دوباره بجوشه چشم!

Sinadal جمعه 12 دی‌ماه سال 1399 ساعت 11:22 ق.ظ http://sinadal.blogsky.com

سلام
عجب...
دوستم میگه من خانومی رو دیدم با 8 زایمان ناموفق توجه کنید سقط نه زایمان!
البته نمیدونم چطور مشکلی داشتن
واقعا حرصم میگیره یه غربال یا سونو که چیزی از آدم کم نمیکنه! اگر هم هزینش رو ندارن بچه دار نشن
دیدگاه بیرحمانه ایه میدونم...ولی حقیقته
پ.ن2 حرکات موزون با ماسک باید دیدنی باشه!
پ.ن 3 چل وخل یا خل و چل؟
فک کنم ذمه باشه

سلام
حق با شماست
ظاهرا هنوز بعضی پیرو شعار هر آن کس که دندان دهد هستند اما مسئله اینه که بچه فقط به نان نیاز نداره
جای شما خالی
اشتباه نوشتم؟ برم ببینم
ممنون

دانشجو چهارشنبه 10 دی‌ماه سال 1399 ساعت 07:56 ب.ظ http://mywords97.blogfa.com

سلام. کاش این داستان رو اون موقع می نوشتین تا این شاید دعاهای خیر هم اثری میکرد. تلخی های زندگی که روز به روز بیشتر بهشون عادت می کنیم. مردم خیر هم زیاد هستند یا بلد نبوده که ازشون کمک بخواد یا قضیه رو جدی نمی گرفته یا .... گفتنی ها رو دیگرون گفتند از چی بنالیم...

سلام
متاسفانه این موارد خیلی هم نادر نیست
خیرین هم که واقعا دستشون درد نکنه بارها زحماتشونو دیدم

من چهارشنبه 10 دی‌ماه سال 1399 ساعت 06:22 ب.ظ

دکتر امان از دست این تصمیمات آنی و لحظه ای که عاقبت اندیشی درش نیست.
برداشت، آزاد است.

چند جور هم میشه برداشت کرد

مهربانو چهارشنبه 10 دی‌ماه سال 1399 ساعت 04:42 ب.ظ http://baranbahari52.blogsky.com/

میام برای تعاول افکار

درخدمتیم

مهربانو چهارشنبه 10 دی‌ماه سال 1399 ساعت 03:14 ب.ظ http://baranbahari52.blogsky.com/

کار اخلاقی نیست که کسی رو از طبیعی ترین لذت ها محروم کرد ولی اخلاقی هم نیست که برای لذت طبیعی خودمون باعث به دنیا اومدن موجود بی گناهی بشیم . یکم خودخواه نباشیم و اگر میخوایم برای یه عمر باعث و بانی چیزی بشیم، حداقلِ استاندارد ها رو فراهم کنیم . بخدا من میخواستم مسئولیت نگهداری یه گربه رو بپذیرم (با همه ی وجودم عاشق این کار بودم) ولی چندین ماه از طریق دوستان بلاگستان تحقیق کردم .. یعالمه مقاله خوندم و با چند تا دامپزشک صحبت کردم .هزینه ها، مشکلات شرایط شخصی خودم و همه چیز رو بررسی کردم نهایتا" گفتم اگر خودم از دنیا برم هم این بچه بی پناه نمیمونه و تصمیمم رو عملی کردم . بابا یه انسان میخواد بیاد به این دنیا خیلی مهمه بخدا
ببخشید خیلی پر حرفی کردم خونه تون رو محل خوب و امنی برای تعاول افکار میدونم

ممنون
پس یه بار تشریف بیارین خونه

یک دکتر ادبیات چهارشنبه 10 دی‌ماه سال 1399 ساعت 01:22 ب.ظ

سلامی دوباره
منظورم این نبود که نسبت به قبل بهتر شده یا نه، منظورم این بود که شرح این قضیه از نظر داستان نویسی خیلی خوب از کار در آمده ولی ای کاش تنها یک داستان غیرواقعی با پرداختی خوب بود.

سلام
از لطف شما سپاسگزارم
ای کاش

مهربانو چهارشنبه 10 دی‌ماه سال 1399 ساعت 01:16 ب.ظ http://baranbahari52.blogsky.com/

خب نمیدونم چی بگم ؟ با خوندن کامنت ها تو نوشتن کامنتی که نظر واقعیمه معذب میشم .
ولی از طرفی نمیتونم دروغ بگم . تقریبا برعکس همه ی دوستان (بجز یکی دونفر) که دعا کردن اینبار بچه سلامت به دنیا اومده باشه ، از صمیم قلبم دعا کردم که اینبار هم بچه پیش از به دنیا اومدن، رفته باشه . اصلا نه اینکه اینبار بلکه هیچ بارداری دیگه ای هم پیش نیامده باشه .
بچه ای که انقدر والدینش فقیر هستند که نمیتونن هزینه ی یه آزمایش ساده رو پرداخت بکنند میخواد بیاد تو این دنیای وحشی و بی رحم که چی بشه؟
مادرش شیر درستی داره بده به بچه؟ مملکتش هوای درستی داره بچه تنفس کنه؟ دولت به فکری داره؟ خوراک و پوشاک ، هزینه ی درمان و بهداشت، آموزش و پرورش اینا چی میشن؟ باید منتظر بمونیم تا به سن مدرسه برسه بعد بخاطر نداشتن تبلت خودکشی کنه؟ یا بقیه گلریزون کنن براش تبلت بخرن؟(این مثال بخاطر شرایط کنونیه وگرنه که هزار تا مسئله شبیه به این پیش میاد در زمان های مختلف)
آقای دکتر شما میدونید من به کمک دوستان دیگه همیشه سعی در کمک و دستگیری از قشر ضعیف رو داریم ولی بخداااا خسته م .. مگه بقول شما یکی دوتان؟ مگه با چند میلیون جمع کردن و سرپناه ساختن مشکل یه خانواده حل میشه؟ عزت نفس بچه ها چی میشه؟ سایه ی شوم فقر رو تا کجا تحمل کنند؟؟
خیلی دردناکه تو یه مملکت ثروتمند زندگی کنی و بشینی ارزو کنی یه زن لذت مادر شدن رو نچشه چون فقیره .. این مشکل اون زن نیست مشکل همه ی ماست و مسئولش مسئولین بی کفایت و دزززد هستن ولی عملی ترین چیزی که به ذهنم میرسه جلوگیری جدی از بارداریه .
ببخشید که همچین کامنت طولانی و تلخی میذارم براتون ولی دلم بدجور گرفته .
وقتی یه زوج فقیر بچه دار نمیشن، نهایتا یه مظلوم بینوا تو این دنیا پا نمیذاره و احتمال داره کار اون زوج به جدایی برسه و هزینه های طلاق برای کشور زیاده اینا همه ش درست ولی واقعا برام مهم نیست فوقش جدا میشن دیگه، بنظرم خیلی بهتر از آه حسرت و چشمای خونبار یه موجود بیگناهه که به میل خودش نیامده .
این حرفا هم که شاید تو این بارداری ها یهو یه انشتینی ، ادیسونی چیزی پیدا بشه رو قبول ندارم .. خب اصلا میخوام هزار تا بچه فقیر بزهکار و بیچاره و حسرت به دل به دنیا نیاد که شااااید یکیش بشه اون نابغه .
بسه واقعا ارزشش رو نداره به اندازه ی کافی نابغه تو این دنیا هست.
دوست من رییس زایشگاه دولتیه میگه سهم زندان و .. داریم روزی چند تا مادر معتاد و بزهکار میان اینجا زایمان میکنن و بچه رو میفرستیم بهزیستی

سلام
این که آدم نظرش با بیشتر افراد متفاوت باشه یه مقدار ناراحت کننده است اما حرف شما هم منطقیه
البته نمیدونم میشه اون خانمو از لذت مادر شدن محروم کرد فقط به جرم این که پول نداره؟

مریم سه‌شنبه 9 دی‌ماه سال 1399 ساعت 04:17 ب.ظ

ببخشین که لحنم تنده
باعث خجالته شما پزشک هستین و به خاطر موارد خاله زنکی و ترس از عیال پروتکلهارو رعایت نمیکنین بعنوان یه همکار واقعا براتون متاسفم .حالا برادر من هر اشتباه و اجباری در کار بوده و رفتی نامزدی باید تو وبلاگ پر خواننده ت بنویسی ؟ برخی خواننده ها رو هم به اشتباه ....بگذریم
تحصیلات باید باعث افزایش آگاهی و درک بیشتر ما از مسئولیتهای اجتماعیمون بشه یک درصد فکر کن ناقل بی علامتی باعث ابتلای بنده خدایی تو مراسم بشی و اون فرد فرم شدیدشو بگیره شما که اینارو میدونی کمی با وجود تر تو خونه عمل کنین بحث مردسالاری غلطه باید تبعیت از علم روز کرد و به همسر تفهیم‌کنین کرونا خطرناکه

اختیار دارین
شما درست میگین و من هیچ دفاعی ندارم
تا جایی هم که ممکن بود اول مقاومت و بعد هم رعایت کردم

طیبه سه‌شنبه 9 دی‌ماه سال 1399 ساعت 02:11 ب.ظ http://parandehdararamesh.blogfa.com/

سلام آقای دکتر مهربون

من که میگم عب نداره رفتید جشن ،روحیه تون هم عوض شده ،همش هم که نمیشه کار و کار و کار و استرس کار
فقط نگفتید حرکات موزونتون محلی بود یا خردادیانی یا مثلا باباکرمی؟ توضیح لطفا

متاسفانه امثال خانمی که نوشتید زیاد هستند و کسانی هم وجود دارند که از بس پول دارند غرق در تجملات بیش از حد هستند تو همین کشور خودمون حتی تو همین شهرستان های خودمون
خداوند خودش به همه مون رحم کنه از پس زندگی و سختی های دنیا بربیاییم و بتونیم لذت ببریم از داشته هامون.آمین

ممنون از لطف شما
اتفاقا دو سه هفته بسیار سخت و پر از شیفت در پیش رو دارم که احتمالا تا آخرش وزن هم کم میکنم!
حتما تا حالا متوجه شدین که هرکسی حرکات موزون مخصوص به خودشو داره برو وسط خودتو تکون بده میشه حرکات موزون
آمین

نفس سه‌شنبه 9 دی‌ماه سال 1399 ساعت 11:04 ق.ظ

اومدم بگم عرض سلام وادب
که دپرس شدم

من شرمنده ام

ویرا بانو دوشنبه 8 دی‌ماه سال 1399 ساعت 10:37 ب.ظ http://bano-vira.blog.ir/

سلام کاش دولتی که اجازه آموزش راه های پیشگیری به افراد کم سواد و روستایی رو نمیده حداقل این هزینه ها رو متقبل بشه تا حداقل آمار بچه هایی که مشکلات جسمی و یا چیزای دیگه دارن اصلا به دنیا نیان، یکی از روستاهای استان خانواده هایی هستن که 4 تا 5 بچه معلول دارن

سلام
شما که میدونین چنین چیزی عملا غیرممکنه آخه!

AE دوشنبه 8 دی‌ماه سال 1399 ساعت 10:21 ب.ظ

فک کنم هر کس با خوندن این خاطره ای که اینجا نوشتید عمیقا ناراحت میشه و یه مدت ذهنش درگیره
اما چیزی که نمیفهمم اینه که اونایی که مسبب این وضع شدن که یه خانواده حتی پول یه سونوگرافی نداشته باشن چطور شبا راحت میخوابن؟!
یاد پیشنهاد وزیر بهداشت سابق افتادم به پیرمرد درمونده ای که میگفت به جا فیزیوتراپی خودت بمال خوب بشه و خنده اطرافیاش، نمیدونم برای سونوگرافی هم پیشنهادی داشتن یا نه...

و البته اون پیرمرده که به جناب وزیر گفت خودتون میدونین و مملکتتون

یک دکتر ادبیات دوشنبه 8 دی‌ماه سال 1399 ساعت 10:02 ب.ظ

سلام، داستان نویسی تون خوب شده.
خیلی دقیق ورقت انگیز حال و هوای اون زن بیچاره را شرح دادید.
اما ای کاش این یک داستان بود و واقعیت نداشت.
به نظر شما استرس و نگرانی، تغذیه ی نامناسب، بداخلاقی همسر یا دوست نداشتن او و ازدواج اجباری، دعوا و ... در شکل گرفتن چنین بچه هایی تاثیر نداره؟
به نظرم نمیشه همه چیز را پای ژنتیک گذاشت. همین فشاری که به مادر میاد برای پول یک آزمایش، از زهر برای بچه بدتره
البته این نظر و فرضیه ی منه. از علم ژنتیک خبر ندارم.

سلام
وقتی شما می‌فرمائید خوب شده حتما بهتر شده دیگه! ممنونم
مطمئنم که همه این چیزها موثره

parinaz دوشنبه 8 دی‌ماه سال 1399 ساعت 01:26 ب.ظ http://parinaz95.blogfa.com

امیدورام که اینبار صحیح و سلامت زایمان کنه

مطمئنا تا حالا زایمان کرده!

دخترمعمولی دوشنبه 8 دی‌ماه سال 1399 ساعت 09:23 ق.ظ http://mamoolii.blogsky.com

کاش این دفعه بچه اش مشکلی نداشته باشه، طفلکی نه ماه زحمتشو کشیده، آخرشم جز درد و غصه هیچی نصیبش نشده.
من نمیدونم چرا دولت یا بیمه یا هر کسی که مسئول این چیزاس، این آزمایش ها و ویزیت های واجب رو رایگان نمیکنه برای قشر ضعیف.
به دنیا اومدن بچه ی مشکل دار که خیلی بیشتر هزینه تحمیل میکنه به دولت/بیمه.

من هم امیدوارم
ای بابا
ما همین چند روز پیش اضافه کار زمستون 97 را گرفتیم که کلی هم از سر و تهش زده بودن. انتظار دارین چیزی رایگان کنن؟

زهرا دوشنبه 8 دی‌ماه سال 1399 ساعت 08:57 ق.ظ

سلام.
انشالله که بچشون به سلامتی دنیا بیاد.
دکتر جان ناراحت نشین ولی کار اشتباهی کردین رفتین عروسی
اگه اینجوری باشه همه میگن میریم ولی پروتکل های بهداشتی رو رعایت میکنیم.
نتیجه: روز از نو روزی از نو

سلام
مطمئنا تا الان راه هم میره!
شما درست میگین اما باور کنید همه تلاشمو برای نرفتن انجام دادم!

عاطفه دوشنبه 8 دی‌ماه سال 1399 ساعت 03:38 ق.ظ

سلام آقای دکتر.خسته نباشید. توان مالی برای بچه دار شدن خیلی مهمه.مخصوصا با انتظار هایی که بچه ها دارن وامکاناتی که نیاز دارن.

سلام
بدون شک همین طوره

الی دوشنبه 8 دی‌ماه سال 1399 ساعت 12:44 ق.ظ http://mamanemicrooei.blogfa.com

سلام
این پست بر خلاف سایر پستهاتون خیلی تلخ بود چقدر دلم گرفت برای خانمه، درکش میکنم...
نمیدونم این داستان برای کِی بوده ولی انشالله صاحب فرزند سالم شده باشن...

سلام
من شرمنده ام
امیدوارم

شیشه یکشنبه 7 دی‌ماه سال 1399 ساعت 11:35 ب.ظ http://Www.sangoshishee.blogsky.com

سلام
چقدر تلخ، چقدر غم انگیز
اونقدر هزینه های معمول زندگی بالا رفته که همه دچار مشکل شدند، ایکاش واقعا مراکز دولتی بود که آزمایش ژنتیک یا روش های کمک باروری رو برای خانواده های محروم رایگان انجام میدادند، کاملا رایگان،. در بیمارستان های علوم پزشکی هزینه پایین هست ولی وقتی کسی به اندازه یک سونو پول نداره 20% هزینه درمانی بیمارستان دولتی و خرید وسایل هم سخت هست
ایکاش روزی اونقدر تغییر کنیم که هیچ زن و شوهری رو تحت فشار چرا بچه دار نمیشید،. اجاقت کوره، سرت هوو میارم و... نکنیم

مراسم عقدی هم که رفتید مبارک

سلام
کاملا با شما موافقم
ممنون

هوپ... یکشنبه 7 دی‌ماه سال 1399 ساعت 11:16 ب.ظ

کاش این بار بچشون سالم باشه هرچند به سختی قراره بزرگ بشه.

آمین

ریزوریوس ❤:) یکشنبه 7 دی‌ماه سال 1399 ساعت 10:41 ب.ظ http://risorius.blog.ir/

این بخش خیلی مریض هایی رو دیدم که مشکل مالی داشتند و دلم واقعا کباب شده. عمیقا دلم کباب شده ... کاش کاری از دست آدم برمیومد. میتونست شغلی مناسب با بیماریشون براشون ایجاد کنه، میشد با گسترش خدمات، هزینه‌ش رو آورد پایین و ... .
مثلا مریضی داریم که دیابت نوع۱ داره و کارگره. به اقتضای شغلش پاهاش زخم میشه و پای دیابتی و داستاناش ... ۲۵ سالشه و نمیدونم پاهاش حفظ میشن یا نه. کاش واقعا میشد یه کاری کرد.

واقعا دردناکه
متاسفانه یکی دوتا هم نیستند

فریبا یکشنبه 7 دی‌ماه سال 1399 ساعت 08:08 ب.ظ

سلام.ببخشید مرکز شما ویزیت نمی گیره؟مرکز روستای ما پونزده تومن می گیره.راستش من تا مجبور نشم نمیرم اونم چند سال یه بار برای نوشتن آزمایش.
چقدر بچه دار شدن سخت شده.من چهار تا بچه دارم اصلا دکتر نمی رفتم فقط یکی دوساعت به زایمان بیمارستان دولتی میرفتم.دوساعت بعدش هم مرخص می شدم.
البته بچه هامون هم کم خرج بودن شیر مادر می خوردن وکهنه استفاده می کردیم.
واکسن هم مجانی بود.لباسهای بچه هم تو فامیل دست به دست می شد.همه غذاها وتنقلات هم خونگی بود.مدرسه هم پیاده میرفتن.

سلام
من یه مرکز ثابت نیستم اما ویزیت اینجا هم پونزده تومنه البته فقط آزادش
اگه دفترچه داشته باشید خیلی ارزون تره. اکثرا هم که دفترچه بیمه روستائی دارن با ویزیت پونصد تومن!
بله اون موقع کلا زندگی ساده تر بود

مهشید یکشنبه 7 دی‌ماه سال 1399 ساعت 07:18 ب.ظ

کشوری با این همه ثروت نباید فقیر داشته باشه. قلب آدم فشرده میشه از گرفتاریهای مالی شدید این روزهای مردم.

بله نباید داشته باشه اما .....
خوش اومدین دوست جدید اوزی لندی! (البته اگه پرچم کنار کامنتتون درست باشه و بلاگ اسکای قاطی نکرده باشه)

منجوق یکشنبه 7 دی‌ماه سال 1399 ساعت 03:32 ب.ظ http://manjoogh.blogfa.com/

خیلی تلخ بود

واقعا

مهربان یکشنبه 7 دی‌ماه سال 1399 ساعت 02:08 ب.ظ http://daneshjoyepezeshki.blog.ir/

می‌دونین دکتر گاهی می‌خوام به این مدل والدین بگم شما که تو خرج خودتون موندین ،بچه دار شدنتون واسه چیه
بعد به فشار اطرافیان فکر میکنم
به اینکه ممکنه زندگی شون بدون فرزند به طلاق منجر بشه
طرز فکرشون که میگن بچه خرجش رو با خودش میاره...
در نهایت لال میشم

دقیقا
همون ماجرای هر آن کس که دندان دهد ....

ماهک یکشنبه 7 دی‌ماه سال 1399 ساعت 12:37 ب.ظ

سلام. متوجه اون قسمت که نوشتید اسم روی پرونده پاک شده بود نشدم. میشه لطفا توضیح بدید.

زمانی که پرونده های خانوار کاغذی بود اسامی اعضای خانوار روی صفحه اول پرونده نوشته میشد و هر زمانی که یکی از اعضای خانوار به دلیل مرگ یا ازدواج از این خانوار جدا میشد اسمش پاک میشد

سیمین یکشنبه 7 دی‌ماه سال 1399 ساعت 12:32 ب.ظ http://jafaripour1@gmail.com

سلام دکتر عزیز
ای کاش هزینه های اینجوری که بنده های خدا ندارند اینجا بنویسید و شماره کارت بدید تا کمک کنیم و به خاطر مسایل اینجوری یک فرد از مادر شدن محروم نشه

سلام
متاسفانه این افراد یکی دوتا نیستند
مطمئنم توی شهر خودتون هم امثالشون پیدا میشه

شارمین یکشنبه 7 دی‌ماه سال 1399 ساعت 11:34 ق.ظ

سلام.
چقدر غم انگیز


پ. ن 2: موقع حرکات موزون، فاصله اجتماعی رو هم رعایت کردید؟!

سلام
واقعا
تا جائی که ممکن بود

صفا یکشنبه 7 دی‌ماه سال 1399 ساعت 10:20 ق.ظ http://mano-tanhae-va-omid.blogsky.com

از زمانیکه دغدغه های اجتماعی و خدمت به مردم دغدغه اصلی زندگیم شد یکی از آرزوهای بزرگم این بود که یک پزشک بشم و برم تو مناطق محروم خدمت کنم اما متاسفانه بعد از سه بار کنکور دادن و عدم موفقیت در رسیدن به این آرزو مسیرم به سمت و سویی کاملا متفاوت وارد شد شدم یک حسابدار و مالیچی ....
براتون موفقیتهای بیشمار آرزو میکنم .

هر فردی در هر جایگاهی که هست فرصت خدمت به دیگرانو داره هرکسی به نوعی
برای تبدیل شدن به بهترین حسابدار دنیا تلاش کنید
موفق باشید

زندگی در خیابان بیست و چهارم یکشنبه 7 دی‌ماه سال 1399 ساعت 09:48 ق.ظ https://24street.blogsky.com/

وای واقعا غم انگیزه ... که حتی پول کمترین ازمایش های بارداری رو نداشته باشی و اینجوری بچه هات از بین برن :(
کاش درد و مریضی از جهان بره . خیلی غصه دار شدم .

واقعا غم انگیزه
آمین فقط ما از گرسنگی میمیریم

زهره یکشنبه 7 دی‌ماه سال 1399 ساعت 09:07 ق.ظ

ممنون
شما همون زهره خاموش خودمون هستین که مدتهاست خبری ازشون نیست؟

ارغوان یکشنبه 7 دی‌ماه سال 1399 ساعت 03:36 ق.ظ

وای خیلی حالم بدشد از خوندن این درد.

شرمنده

یاسی یکشنبه 7 دی‌ماه سال 1399 ساعت 01:38 ق.ظ https://jasmin2020.blogsky.com/

سلام
چقدر متاسف شدم....پس طفلکی خانمه برای همین اتفاقات ناخوشایند قبلی بوده که با نگرانی به شما مراجعه کرده...ولی ایکاش قبل ازینکه باردار بشه و موجود بیگناهی رو بدنیا بیاره این رو در نظر بگیره که در قبال اون بچه مسئوله و حمایت از فرزند نه تنها عاطفی بلکه مالی هم هست..این خانم به گفته خودش برای یه ویزیت ساده متخصص مشکل بی پولی رو مطرح میکنه..خوب اگر اون بچه بدنیا آمد و خدای نکرده درگیر بیماری خاصی شد اونوقت بازم میخوان مسائل مالی رو بهانه و از دوا درمان اون بچه بیگناه خودداری کنن؟؟!!امیدوارم خداوند خودش پشت و پناه اون طفل معصوم باشه..

سلام
بله
کاملا با شما موافقم
آمین

طاهره یکشنبه 7 دی‌ماه سال 1399 ساعت 12:32 ق.ظ

سلام
اقای دکتر تصورش هم برام یه خورده تا قسمتی علامت سوالیه
دکترها هم حرکات موزون بلدند!(شوخی بود)

ای بسوزه پدر نداری
یعنی نباید تو نظام بهداشت و سلامت کشور فکری بشه و برای این دست آدم ها مراکزی باشه تا طعم مادر شدن از زنی گرفته نشه؟

سلام
بهه اختیار دارین!
واقعا
چه عرض کنم؟

زری .. شنبه 6 دی‌ماه سال 1399 ساعت 11:55 ب.ظ http://maneveshteh.blog.ir

ای بابا، چرا دو تا بچه ی پشت سر هم از یه زوج باید هر دو مبتلا به مریضی های ژنتیکی باشند؟
واقعا هم راست گفته، اینقدر انواع سونوها و غربالگری ها و آزمایش های مختلفی را دکترها پیشنهاد میکنند که واقعا بارداری ها خیلی خیلی پر استرس و پرهزینه شده اند. من همیشه بنظرم میاد این پزشکها عموما (گذشته از موارد واجب) سوار استرس خانواده ها میشوند و خب خانواده ها هم تو موقعیت بدی قرار میگیرند. خدا قسمت هیچ کس نکنه و به همه بچه ی سالم بده.

این هم از شانس این خانواده
ما که طبق دستور شبکه باید برای هر خانم باردار کلی آزمایش و سونوگرافی بنویسیم
باور کنید ما بی تقصیریم

الهه شنبه 6 دی‌ماه سال 1399 ساعت 11:52 ب.ظ

سلام آقای دکتر .الهی هیچ خانواده ای دچار بیماری وفقر همزمان نباشه ضمنا خوش بحال آنی خانم حکمران بلا منازع خونه شمان .هر کاری اراده کنن انجام میشه توخونتون ظاهرا .شایدم شما اینطور جلوه میدین که تمایلی به رفتن به مسافرت ومهمونی ...ندارین وبا خواست ایشون میرین .من همچین دلی ندارم که روی خواستم تواین وضعیت کرونا برای جایی رفتن اصرار کنم چون از عواقبش می ترسم و اصلا حوصله مریض شدن ومریض داری با چاشنی غر غر مدام ویادآوری عامل وضعیت فعلی پیش آمده در بیست وچهار ساعت شبانه روز ندارم .

سلام
آمین
من عاشق مسافرتم اما نه توی این وضعیت کرونا

بهار شنبه 6 دی‌ماه سال 1399 ساعت 11:21 ب.ظ http://Searchofsmile.blog.ir

دلم سوخت
از دست دادن نوزاد به اندازه کافی وحشتناک هست .فقر هم که اگه اضافش بشه و نتونی درمان کنی بدتر

حق دارین
واقعا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد