جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (231)

سلام

1. این یکی خیلی مورد باحالی بود اما اگه بخوام بنویسمش ناچار میشم اسم و فامیل مریضو به طور کامل بنویسم. پس فعلا همین طوری علی الحساب بخندین!

2. خانمه جواب آزمایش کروناشو بهم نشون داد و گفت: این مثبته؟ گفتم: بله. با بغض گفت: این قدر رعایت کن، توی عید هم جائی نرو آخرش هم مثبت شو!

3. درحال دیدن مریض بودم و هر چند ثانیه یک بار صدای یه خانم میومد که میگفت: بگی حالم خیلی بده ها! مریض که رفت بیرون یه پیرمرد اومد و نشست روی صندلی. گفتم: بفرمائید. گفت: حالم خیلی بده!

۴. با راننده شبکه از سر شیفت برمی گشتیم که براش پیامک اومد. آقای راننده گوشیشو  نگاه کرد و گفت: اون ماشینو دیدی که سر سه راه ایستاده بود؟ گشت نامحسوس بود. گفتم: خب؟ گفت: الان پیامک جریمه اش اومد. به خاطر نبستن کمربند ایمنی!

5. توی یکی از مراکز روستائی بودم که هفته ای یک روز آزمایشگاه دارن. ملت پشت سر هم می اومدن و آزمایش قند و چربی میخواستن. پیرزنه اومد و گفت: من فقط چربی میخوام. براش آزمایش چربی نوشتم و رفت بیرون. چند دقیقه بعد خانم مسئول داروخونه اومد و گفت: این قرص چربی میخواسته چی براش نوشتین؟!

6. خانم مسئول آزمایشگاه گفت:  خانمه آزمایش تیروئید داد و جوابشو که آماده کردم تیروئیدش خیلی کم کار بود. روزی که آزمایش داد هم ازش پرسیدم سابقه کم کاری تیروئید داری؟ گفت نه. بهش زنگ زدم و گفتم تیروئیدت خیلی کم کار بوده بیا تا آزمایشتو تکرار کنم. گفت: من به دکتر گفته بودم سابقه کم کاری تیروئید دارم. گفتم پس چرا من که پرسیدم نگفتی؟ گفت صلاح ندونستم تو بدونی! (فکر کنم این وبلاگو خونده بوده!)

7. خانمه یه برگه بهم داد و گفت: اینو خانم ماما داد که بدم به شما. دیدم نوشته خسته نمیشود آزمایش بارداری برایش بنویسید. بعد از این که آزمایشو نوشتم و خانمه رفت رفتم پیش ماما و گفتم: هرروز میاد و آزمایش میخواد که نوشتین خسته نمیشود؟ گفت: ببینم برگه رو! ای وای میخواستم بنویسم خسته نباشید، ببخشید!

۸. خانمه با مادرش اومد و گفت: دلش درد میکنه. رو کردم به مادرش و گفتم: اسهال هم دارین؟ خانمه سرشو تکون داد اما دخترش که جلوتر ایستاده بود گفت: نه. گفتم: استفراغ هم ندارین؟ دوباره خانمه سرشو تکون داد اما دخترش گفت: نه! گفتم: خودشون که میگن دارن! گفت: نه گوشش سنگینه هرکسی هر چیزی بهش بگه میگه آره!

9. این خاطره مال چند سال پیشه که الان یادم افتاد شاید هم قبلا نوشته باشمش یادم نیست: شیفت صبح یکی از مراکز شبانه روزی بودم. وقتی رفتم توی درمونگاه زنگ اتاق استراحتو زدند و چند لحظه بعد یه خانم دکتر که من تا اون روز ندیده بودمش از اتاق اومد بیرون و خداحافظی کرد و رفت. میخواستم برم توی اتاق که دیدم دوباره در باز شد و همون خانم دکتر اومد بیرون و خداحافظی کرد و رفت! دهنم از تعجب باز مونده بود که مسئول پذیرش گفت: دوقلو هستن، تازه اومدن طرح دوتائی با هم اومدن! (بعد از اتمام طرحشون هردوشون توی یک رشته تخصص قبول شدند اما توی دو شهر متفاوت. فکر کنم درسشون هم دیگه تموم شده باشه)

10. یکی از همکارانو هروقت که میدیدم میگفت: سه سال پیش یه کار برام توی ... (یه کشور دیگه) پیدا شد اما حماقت کردم و نرفتم. اگه کسی بهم گفته بود سه سال دیگه اوضاع اینطوری میشه حتما رفته بودم. یک بار از بس این جمله را تکرار کرد گفتم: بذار من همین الان بهت بگم. سه سال دیگه اوضاع از اینی که هست هم بدتر میشه. همین الان برو دنبال مهاجرت! بیچاره دیگه چیزی نگفت. جائی هم که نرفته!

11. به پیرزنه گفتم: تب هم دارین؟ گفت: نه. بعد گفتم: توی خونه هیچ داروئی خوردین؟ گفت: شربت استامینوفن. گفتم: تب که نداشتین. استامینوفن چرا خوردین؟ گفت: گلوم درد میکرد شربت هم نداشتم. چکار میکردم؟!

۱۲. امروز صبح توی یکی از مراکز روستایی بودم که نوبت تزریق واکسن کرونا به سالمندانشون بود. پیرمرده یک پلاستیک دارو آورد و گفت: من این داروها را میخورم میتونم واکسن بزنم؟ گفتم: بله میتونین بزنین. گفت: من قند و چربی هم دارم. گفتم: اشکالی نداره. گفت: حقیقتش من اومدم اینجا تا بگی واکسن نزن آخه میترسم بزنم!

پ.ن۱. روز شنبه بالاخره خط تلفن ثابت خونه و به دنبال اون وای فای وصل شدن. حدود یک میلیون و سیصد هزینه خرید مودم شد و حدود نیم میلیون پول سیم کشی داخل خونه اون هم توی این بی پولی! 

پ.ن۲. به لطف خدا و البته بیست میلیون تومنی که از یکی از همکاران متخصص شهرمون قرض گرفتم قسط های وام و چکهای اردیبهشت به موقع پرداخت شد. کلی بدهی دیگه هم به این و اون داریم خدا به خیر کنه.

پ.ن۳. توی خیابون بودم که آنی بهم زنگ زد و گفت: الان نگاه کردم و میبینم عسل جوراب نداره یه جفت جوراب براش بخر و بیا. همون موقع رسیدم به یه مغازه جوراب فروشی و رفتم تو. یه جفت جوراب خریدم و کارت عابربانکمو از کیفم درآوردم که فروشنده گفت: شرمنده میشه پول نقد بدین؟ گفتم: کارتخوان خرابه؟ گفت: نه! حقیقتش شما اولین مشتری این مغازه این. میخوام پولتونو بگذارم زیر شیشه! یکی دو هفته بعد از اون طرف رد میشدم دیدم مغازه رو جمع کرده!  

نظرات 37 + ارسال نظر
Marjan شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1400 ساعت 07:27 ب.ظ

سلام، اینقدر به این پست خندیدم، مورد یک که دیگه آخرش بود و مورد ۹ خیلی با حال بود. لبخند:
راستی چند تا از سوتی های اینجا هم یادم اومد
اشتباه تلفظ برگه آ۴ و اون حرف بد.
اشتباه تلفظ بین ساحل دریا و اون یکی که خیلی بد شد چون داشتم با همکارم صحبت می کردم و دیدم چشم هاش گرد شد
سومی هم اشتباه در تلفظ کلمه نمی تونم و اون یکی
اینا هم سوتی های + 18 من

سلام
ممنون
اما بعضی از سوتی هاتونو متوجه نشدم

مهربانو پنج‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1400 ساعت 10:35 ق.ظ http://baranbahari52.blogsky.com/

سلام دکتر جان
همه ش یادم رفت وقتی مورد آخر(دوازدهمی) رو خوندم عززززیزم میترسیده ولی دنبال مجوز شما بوده که نزنه خودش نمیگفته چی میخواد
خدا رو شکر که بخشی از بدهی ها تسویه شد برای بقیه ش هم مطمئنم راه خوبی باز میشه
وااای از پ ن دومی: ازز اون طرفا رد نشید می کشنتون

سلام
واقعا
امیدوارم
چون قرض گرفتیم میکشنمون؟!

نسرین پنج‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1400 ساعت 10:07 ق.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

تشریف بیارید بخاطر شما عکس عروس و داماد را گذاشتم. با دیدن عکس دیگه مطمئن میشید عاشق واقعی بوده

چشم
مزاحم میشم

بهار چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1400 ساعت 11:49 ب.ظ http://Searchofsmile.blog.ir

عجب دست سنگینی داری دکتر. توی دو هفته جوراب فروشی رو جمع کردن
پ.ن:چون جنبه اتون بالاس شوخی کردم

کلا نابودش کردم

مهربان چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1400 ساعت 08:07 ق.ظ http://daneshjoyepezeshki.blog.ir/

سلام
بین همکلاسیام دوقلو داشتیم بسیار شبیه بودن
اینترنی اطفال باهاشون همگروه بودم . موقع سپردن کارهای بخش یه چیزی از الف خواستم ده دقیقه بعد بهش گفتم فلان موضوع رو چیکار کردی؟ دوتا پلک زد و گفت گمونم به آبجیم گفتی
بعدا تفاوت هاشون رو بهم گفت . حالا تفاوتشون چیا بود؟ یه دونه خال ، طرز خندیدن ، صداشون ، الگوی راه رفتن!
اونام تخصصشون تموم شد دوتا رشته ی متفاوت توی یه شهر مشترک

سلام
پس دوقلوهامون با هم فرق میکنن. مال ما توی یک رشته بودن توی دو شهر مختلف
حالا اون دوتا پلکش چه مفهومی داشت؟!

ندا دوشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1400 ساعت 07:13 ب.ظ http://diyazpame10.blogfa.com

عاشق پیرمرد شماره ۱۲ شدم چقدر مثل من به شکل خنده داری صادقه
نیم میلیون هم عالی بود من بعد استفاده میکنم

واقعا
جدی؟ این آخرین موردی بود که حدس می زدم ممکنه جذابیت داشته باشه!

سودا دوشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1400 ساعت 04:37 ب.ظ

سلام مجدد
عصای موسی فقط دریارو نشکافت!
گاهی به اژدها تبدیل می شد و یک بار هم این اژدها، سحر ساحرهارو خورد!
این پست شما هم هر چی نظر بود مخصوصا اونایی که مخالف پست گذاشتن شما بدین نحو بودند رو،خورد!!!

سلام
از اون لحاظ!

نسرین دوشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1400 ساعت 03:04 ب.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

باشه، نباشه، برام فرقی نداره دیگه
حالا اگه شما خیلی ناراحتید، نبود حسابش کنید
همش سوالای سخت سخت می کنید که هی آدم مجبور بشه جواب بده.

زندگی در خیابان بیست و پنجم دوشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1400 ساعت 01:04 ب.ظ https://24street.blogsky.com/

سلام
خداروشکر مورد 11 داروی ناجوری دم دستش نبوده و الا معلوم نبود چی میشد :)))))
مورد هفت خیلی با نمک بود . یاد یه خاطره خودم افتادم. من اخر عروسی خواهرم دم در تالار ایستاده بودم و ازشون تشکر و اینا میکردم بعد خیلیی خسته بودم. یکی از مهمونا تشکر و خداحافظی کرد ، منم بهش گفتم الهی خوشبخت بشی :)) بیچاره مونده بود چی بگه !

سلام
واقعا
حالا خوبه باز دعای خوبی براش کردین

سودا دوشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1400 ساعت 10:47 ق.ظ

سلام
ممنون از این که نوشتن خاطرات رو ادامه دادین، این پست تون مثل عصای موسی بود!
مورد ۹ جالب بود، من و خواهر کوچکترم با وجود این که دوقلو نیستیم اما دوره تحصیل خیلی مارو اشتباه می گرفتن!
قبل از عید فکر کنم بهمن ماه بود مودمZYXEL رو ۹۹۰ تومن خریدیم، اما واقعا چقدر همه چی گرون شده!
خدارو شکر خوب مدیریت کردین پرداختی هارو، مطمئنا همه ء قسط و وام ها بزودی تموم میشه ان شاالله!
پ.ن.۳ خوبه که تکلیف طرف رو همون ابتدای کار معلوم کردینحتما خیری بوده!

سلام
ممنون
عصای موسی؟ کدوم دریا رو شکافتم مگه؟!
عجب
بله همین مارکه
امیدوارم
شاید هم از اونا بوده که تحمل نداشته!

ابانا دوشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1400 ساعت 05:27 ق.ظ http://med84.blogfa.com

سلام. خونه تون ساخته شد؟!
در این گران حالی و گران باری.
مورد اخر) بالاخره به جوراب فروشه پول نقد دادین یا کارت ب کارت؟!

سلام
بله از نوروز ساکنش شدیم
پول نقد دادم و بدبختش کردم

Maneli یکشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1400 ساعت 05:16 ب.ظ

یه خاطره از دو قلو ها براتون بگم
ترم اول دانشگاه چون پدرم مخالف دانشگاه ازاد بودن و در نهایت اساتید عزیز بهشون گفتن که رضایت بدن ، موجب شد من چند روز دیرتر برم سر کلاس.
یه روز عصری رفتم تا ببینم این چند روز چه خبر بوده، کتاب چی بخرم و ....
با یه دختر خانم خیلی نازنین اشنا شدم و کلی راهنماییم کرد.
چند روز بعد دیدمش خواستم ازش تشکر کنم دیدم خیلی سرد جواب سلامو داد و رد شد.
دوباره چند روز گذشت دیدمش کلی تحویل گرفت و پرس و حرف زدیم، گفتم شاید اونروز حالش خوب نبود.
این داستان چند بار تکرار شد و من واقعا داشتم دیوانه میشدم تا اینکه یه روز خوش اخلاق و بد اخلاق رو باهم دیدم. از خنده داشتم میمردم. گفتم من از دست شما دو تا عقلمو داشتم از دست میدادم.
و جالبه بهم گفت فهمیدم منو با بیتا اشتباه میگیری خواستم سر به سرت بذارم

این بود انشای من

عجب
پس شما هم دچارش شدین!
پسردائی گرامی که دوتا دوست دوقلو داشت و تعریف میکرد هرکدومشون یه روز پیش دوست دختر خودشونن یه روز پیش دوست دختر داداششون!

Maneli یکشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1400 ساعت 05:08 ب.ظ

سلام اقای دکتر
خوبین؟
مرسی که بازم خاطرات مینویسین
میگم شهر ما هم منطقه محرومه از نظر پزشکی
ایکاش اینجا بیایید بقیه طرحتون رو

سلام
ممنون
طرح من مدتهاست که تموم شده

نسرین یکشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1400 ساعت 08:28 ق.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

نمی گفت. خدایش بیامرزد... اما باور کنید بعید نیست هنوز اینکار رو بکنه. فقط دیگه کسی نیست که تو خونه بتونه براش ناز کنه و هی ناله کنه بخواد دورش بگرده
با دیدن تعداد کامنتای اینبارتون فکر می کنم خیلی از دوستاتون مثل من متوجه پست جدید نشدند.

مطمئنین که کسی نیست؟!
ممنون لطف دارین

سما شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1400 ساعت 10:13 ب.ظ


وای فقط خاطره اخری
شوخی بود دیگه?!

وا
مگه شوخی داریم؟

رشیدی شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1400 ساعت 02:24 ب.ظ http://davadarmun.blogfa.com

سلام . وقتتون به خیر بعد از 7 سال دوباره اومدم یه سر به وبلاگم زدم. خیلی جالبه که شما هنوز دارین می نویسین. مستدام باشید.

سلام
خوش اومدین
کاش شما هم دوباره مینوشتین

.. شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1400 ساعت 11:32 ق.ظ

این خاطرات هم خیلی با نمک بودن
مورد 7 و پی نوشت 3 خیلی خنده دار بودن البته پی نوشت 3 یه روایت تلخ از کسب و کار این روزای جامعست
مورد یک رو به خاطر تاثیر نظرسنجی متاسفانه از دست دادیم ولی با اسم و فامیل هم نمیشد که حدس زد طرف تو کجای ایرانه و کیه که

ممنون
واقعا همین طوره
شرمنده اما مسئله خنده دارش کاملا به اسم و فامیلش مربوط بود

مهسا شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1400 ساعت 03:03 ق.ظ

وای فقطططططط اخررررری یعنی با صدای بلند خندیدددددددم

خنده تون مستدام
فقط شماره دوازده را فرمودید یا پی نوشت آخرو؟

zahragoli جمعه 7 خرداد‌ماه سال 1400 ساعت 12:16 ب.ظ http://zahragoolii.blogfa.com

من اگه کرونا بگیرم حتما مثل مورد دو برخورد میکنم
ممنون از به اشتراک گذاری خاطراتتون

پس حق داشته
خواهش

معلوم الحال جمعه 7 خرداد‌ماه سال 1400 ساعت 10:14 ق.ظ http://www.daneshjoyezaban.blog.ir

سلام
1. نمیشه اینو در گوشی بهمون بگید؟ :))
8. بیچاره
9. آخی. طفلیا چی کشیدن توی این دوری از هم شمارشونو ندارین برم دلداری بهشون بدم؟
12. با این جو بدی که راه افتاده واقعا حق دارن. هر ننه قمری میاد یه حرف درباره واکسن میزنه. رئیس شبکه بهد اشت ما گفته بود حدود 60% از سالمندایی که زنگ زدیم بیارنشون برای واکسن مراجعه نکردن و این فاجعه ست نمیدونم چرا مردممون اینقدر شکاکن؟!!!

پ.ن.1: ای مخابراتیای گرون فروش.
پ.ن.3: ورشکستش کردین؟

سلام
ممنون از لطف شما
چه عجب از این طرفا

نسرین جمعه 7 خرداد‌ماه سال 1400 ساعت 04:50 ق.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

3_ شاید شبیه همسر سابق جان من باشه. هی از درد می ناله و غر میزنه و عین بچه ها میشه، ولی وقتی میره دکتر نمیگه چه مرگشه! بعد بر می گرده خونه دوباره ناله هاشو شروع میکنه.
5_ وقتی مریض وارد میشه اول ازش نمی پرسید مشکلش چیه؟!
6_ فقط این قسمتش... (فکر کنم این وبلاگو خونده بوده!)
8 واقعاً خدا بدادتون برسه. عجب تحملی دارید!
10_
11_ آخی طفلی خودش طبابت کرده
12 _ و بقیه پ.ن ها هم آخی
به سال دیگه اینموقع فکر کنید که مشکلات مالیتون کمتر شدن و نفسی می کشید.
من دیروز سر زدم ولی این پست را ندیدم. الآن هم یه دفه زیر کامنتها یه سطر خوندم و متوجه شدم پست جدیده.

ممنون از لطف شما
نمیگه یا نمیگفت؟
از بس اون روز همه فقط آزمایش میخواستن!

عادت کردیم دیگه

بله
ممنون
امیدوارم
نمیدونم چرا ندیدین

رافائل پنج‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1400 ساعت 08:31 ب.ظ http://raphaeletanha.blogsky.com

سلام آقای دکتر.
اون پ.ن. ۳ اونقدر ناراحتم کرد که یادم رفت چی میخواستم بنویسم.
ان شاءالله به زودی تمام قرض و بدهی ها رو پرداخت میکنید و خیالتون راحت میشه.
راستی در مورد شماره ۵ باید گفت: خیاط در کوزه افتاد

سلام
شرمنده
امیدوارم ممنون
آره دیگه خودمو هم مسخره کردم!

م پنج‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1400 ساعت 08:11 ب.ظ

تو این اوضاع کرونا هر گونه داد و ستد علی الحساب ،چکی و اقساطی خطرناکه میخندم ولی به حساب نمیگذارم مدیون نشین

و اما در باب قرض گرفتن: در شرایط رکود هرگونه قرض الحسنه گرفتن مستحب موکد است زیرا در نهایت به صرف قرض گیرنده است

لطف میکنین برای توصیه تون هم ممنون
همین طوره حتی وام گرفتن هم صرف داره. اما نمیخوام مدیون دیگران باشم واقعا نمیدونم چه زمانی بتونم پولشونو پس بدم.

ستاره پنج‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1400 ساعت 05:23 ب.ظ

سلام
1- حالا نمیشه بدون اسم و فامیل، تعریف کنید؟
2- دلم براشون سوخت.
موارد 3 و 7

سلام
نمیشه شرمنده
واقعا
ممنون

هوپ... پنج‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1400 ساعت 02:57 ب.ظ

عالی بود مرسی :-)))))

ممنون

هوپ... پنج‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1400 ساعت 09:12 ق.ظ

سلام عرض شد
١- یعنی اسم و فامیلش چی میتونه باشه ؟

٣- خنده ام گرفت از حرف مرده! :-))
دقت کردم تعدد خاطرات همکارهاتون بیشتر شده بود.
وقتی میگن نقدی حساب کن من واقعا اچمز میشم چون هیچ وقت ندارم داشته باشمم درشته اونا خورد ندارن.

سلام
اگه میشد که مینوشتم
واقعا
خب به مریضها که نمیشه گیر داد دیگه رفتیم سراغ همکاران!

نیروانا چهارشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1400 ساعت 09:39 ب.ظ

سلام و خسته نمیشود :))
من به اون همکار ماما بیشتر از همه مریضا خندیدم

سلام
حق دارین

شارمین چهارشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1400 ساعت 07:28 ب.ظ http://behappy.blog.ir

سلام.
حس می‌کنم تو این پست، شبیه دانش‌آموزی هستید که تازه تعهد داده دیگه شیطنت نکنه!

سلام
شما هم متوجه شدید؟

سارا چهارشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1400 ساعت 05:12 ب.ظ http://15azar59.blogsky.com

سلام
۹: همیشه فکر میکردم اینکه دوقلوها اینجوری باعث تعجب کسی بشن تو فیلمهاست تصور چهره اتون تو اون لحظه بامزه بود مثل وقتایی که سیامک انصاری به دوربین نگاه میکرد از تعجب
۱۰: یه بار یه چیزی شنیدم یکی بود میگفت من زمان قدیم با دونفر حسابی دعوام شد و هر دوشونو تا میخوردن زدم بعدم میگفتش زمان قدیم دو نفر خیلی بوده هاااا حالا حکایت سه سال اون بنده خدا هست
....
جوراب فروشه بیچاره بنظرم دیگه از اونطرفا رد نشید ممکنه در کمین شما باشه

سلام
بله واقعا جا خوردم

بله تا مدتی نباید اون طرفها آفتابی بشم!

طیبه تی تی چهارشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1400 ساعت 01:44 ب.ظ http://parandehdararamesh.blogfa.com/

صبا چهارشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1400 ساعت 03:51 ق.ظ http://gharetanhaei.blog.ir/

کیفیت این پست با اختلاف نسبت به پست های قبلی خیلی بهتر بود. قشنگ معلوم بود حسابی گلچین شده
مرسی که به اشتراک می گذارید و البته با تشکر از دوستان منتقد که در بالا رفتن این کیفیت نقش داشتند

سپاسگزارم
بله دستشون درد نکنه. به قول یک نفر زنده باد مخالف من

سارا چهارشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1400 ساعت 02:07 ق.ظ

سلام
اون جوراب فروش رو شانس بیارید نبینید
خدایی وقتی قل دوم رو دیدید چه فکری از سرتون گذشت؟

سلام
واقعا چقدر پاقدمم براش خوب بود!
هنگ کردم اصلا دیگه نتونستم فکر کنم!

زری .. چهارشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1400 ساعت 12:34 ق.ظ http://maneveshteh.blog.ir

شماره 2 را من نفهمیدم خب طفلک راست گفته! نکته اش چیه؟
شماره 10را دقیقا همون اول با خودم گفتم سه سال دیگه اوضاع بدتره که دیدم شما هم بهش همین را گفتید :)
آخی پیرمرده که ترسیده بود

حق دارین اینو باید تصویری میدیدین!
واقعا
بهش که گفتم اجباری نیست کلی ذوق کرد!

دلفین سه‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1400 ساعت 11:46 ب.ظ http://dolfin2021.blogfa.com/

سلام دکتر
احتمالا ۶ از خواننده های وبلاگه
و ۱۱ طفلک حتما یه کاری باید میکرد دیگه
پ ن ۳ خیلی خوب بود

سلام
بعید نیست
بله بله
ممنون

لیدا سه‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1400 ساعت 11:19 ب.ظ

طفلکی اون مغازه دار،مورد آخری،پولتون واسش اومد نداشته.

اصلا نابودش کردم با یک جفت جوراب!

مریم سه‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1400 ساعت 11:16 ب.ظ http://mabod.blogsky.com

سلام جناب دکتر
خدا قوت و پرتوان باشید
خدای بزرگ و مهربون تا اینجا کمک کرده برای پرداخت وام و قسط و از این به بعد هم کمک خواهد کرد
همیشه به مشکل بگویید خدای بزرگی دارم

سلام
ممنون
واقعا
بهش گفتم!

ریحانه سه‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1400 ساعت 10:33 ب.ظ

سلام آقای دکتر
من که حسابی خسته ام امروز و دیروز ۶۰۰ تا واکسن کوید توی مرکزمون تزریق شد. من به عنوان کارشناس بهداشت تا کار تمومو شد و صورت جلسه نوشته شد. یک نفس راحت کشیدیم. خوشحالم الان پست تون را دیدم‌. بعدا میام کامنت کامل میزارم. راستی این وسط یک پوکه غیبش زده بود بیچاره شدیم. تمام قسمت ها را گشتیم و آخر پیدا شد

سلام
چه قدر سرتون شلوغ بوده واقعا خسته نباشید
خداروشکر که پیدا شد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد