جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) ناجالب (۱۲) (عروس سیاهپوش)

سلام

با خوندن داستان سرکار خانم نسرین یاد یه خاطره افتادم که تا به حال توی وبلاگ ننوشته ام. پس حالا می نویسم!

تابستون دو سه سال پیش بود. یک روز صبح هرچقدر منتظر ماشین شبکه شدم خبری نشد. به رئیس نقلیه زنگ زدم که گفت: ظاهرا امروز باید یه جای مخصوص بری. بیا شبکه تا بهت بگن. سوار ماشین خودمون شدم و رفتم شبکه. مسئول ستاد خانم دکتر "ر" (با خانم "ر" اشتباه نشود!) صدام زد و گفت: امروز باید بری مرکز شماره.... گفتم: مرکز مشاوره ازدواج؟ گفت: بله. گفتم: من چیزی از قوانین اونجا نمیدونم. گفت: آزمایش هاشونو نگاه کن. اگه مشکلی نداشتند که مهرشون کن اگه غیرطبیعی بودند هم خود پرسنل اونجا از من و شما واردترن. خودشون میگن باید چکار کنی!

بالاخره رفتم. عروس و دامادها آزمایشاتشونو تحویل دادن و رفتن سر کلاس. آزمایشاتو هم آوردن تا من تایید کنم. اکثر آزمایش ها هیچ مشکلی نداشتن. اول یه نگاه به عکسهاشون مینداختم ببینم آشنا هستن یا نه؟ بعد هم یه مهر میزدم پای برگه. اون روز انواع عروس و داماد را دیدم. از کم سن تا سالمند و نهایتا ازدواج کم سن با سالمند. توی سه چهارتاشون داماد کمی کم خونی داشت که طبق قانون عروسو فرستادم آزمایش بده. توی یکی دو مورد هم عروس قبلا آزمایش داده بود و اونی که هردوشون کم خون بودن فرستادم برای آزمایش های تخصصی تالاسمی.

دیگه داشتم به آخر دسته آزمایشات می رسیدم که متوجه شدم تست اعتیاد یکی از دامادها مثبته. یکی از پرسنلو صدا زدم و گفتم: این یکیو چکار باید کرد؟ گفت: طبق قانون باید یک بار دیگه آزمایش بدن. اگه باز هم مثبت شد و خانواده عروس مشکلی نداشتن از عروس و پدرش امضا میگیریم و بهشون نامه میدیم. گفتم: خب پس بهشون بگین. چند دقیقه بعد و وقتی زوجهای جوان از کلاس بیرون اومدن جواب آزمایشاتشونو تحویل گرفتن تا ببرن محضر. چند دقیقه بعد یه پسر جوون اومد پیشم و گفت: ببخشید من تست اعتیادم مثبت شده حالا چکار باید بکنم؟ من هم همون حرفهایی که بهم گفته بودن بهش گفتم. گفت: هیچ کار دیگه ای نمیشه کرد؟ گفتم: نه قانونش اینه. خداحافظی کرد و رفت بیرون. چند دقیقه بعد همراه همسر آینده اش اومد توی مطب. عروس خانم گفت: ببخشید میشه ایشون دوباره آزمایش ندن؟ گفتم: خب چه اشکالی داره؟ شاید یه دارویی مصرف کردن و توی آزمایش مجدد منفی بشه. گفت:  اگه ایشون بخوان دوباره آزمایش بدن باز هم مثبت میشه آخه اعتیاد دارن. ضمنا  خیلی دیر میشه. ما دیگه فرصت نداریم. گفتم: چطور؟ داماد گفت: حقیقتش ما فرار کردیم! این خانم اهل ... هستن (یه شهر تقریبا هزار کیلومتری ولایت) هرچقدر رفتم خواستگاری پدرشون با ازدواجمون موافقت نکرد. ما هم فرار کردیم. حالا هم اون قدر بهشون زنگ زدیم و التماس کردیم که پدرشون گفتن من تنها میام  اونجا و توی محضر امضا میکنم و برمیگردم و از این به بعد دیگه کاری با این دختر ندارم! الان هم توی اتوبوس هستن.

نمیدونستم چکار کنم. نهایتا یه زنگ به خانم دکتر "ر" زدم و جریانو گفتم. خانم دکتر گفت: صبر کن تا من برم کتاب قوانینشو بخونم و بهت بگم. حدود نیم ساعت بعد هم زنگ زد و گفت: اینجا نوشته در موارد استثنایی و عدم حضور پدر عروس میشه با همون یک آزمایش و امضای خود عروس بهشون مجوز داد! رفتم توی سالن و صداشون کردم و بهشون گفتم. کلی خوشحال شدن و تشکر کردن و رفتن که کارهاشونو انجام بدن.

عروسو از پشت سر نگاه کردم. سعی کردم توی لباس سفید تجسمش کنم اما فقط همون چادر سیاهش میومد توی ذهنم. چادری که احتمالا به رنگ زندگی آینده اش بود. یک زندگی به رنگ شب برای عروس سیاهپوش.

پ.ن۱. پدر بزرگوار که پیش از پدر و مادر آنی دوز اول واکسنشو زده بود دوز دوم را بعد از اونها زد. چون واکسن آسترازنکا زده بود ولی پدر و مادر آنی سینوفارم زده بودن.

پ.ن۲. عماد به عسل میگه: اون بازی که تازه نصب کرده بودم باز نمیشه. عسل میگه: چرا؟ اینترنت ملی شد؟!

نظرات 59 + ارسال نظر
بهار پنج‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1400 ساعت 10:34 ب.ظ http://Searchofsmile.blog.ir

یه جورایی از عروسه حرصم گرفت.
برادر من و خانومش هم کم خونی داشتن کلیییی جنگولک بازی درآوردن بهشون نامه دادن...

حق دارین
عجب!

سهیلا جمعه 12 شهریور‌ماه سال 1400 ساعت 04:41 ق.ظ http://Nanehadi.blogsky.com

یعنی دیگه عسل جان هم فهمیده اینترنت ملی چیه؟

بیشتر یه چیزی شنیده

خاموش قدیمی دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1400 ساعت 11:59 ب.ظ

سلام اقای دکتر
هنوز پستو نخوندم و دیدم ساعت 23.58 و هنوز یک شهریوره... فرصتو مغتنم شمردم روزتونو تبریک بگم!

سلام
ممنونم

مینو دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1400 ساعت 02:01 ب.ظ http://milad321.blogfa.com

هر چی کامنت میذارم به اصطلاح میپره

وا
چرا؟

نسرین جمعه 29 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 04:25 ق.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

سلام
از اینکه تسلای غمم بودید، بینهایت سپاسگزارم . برای خودتون و خانواده تون آرزوی سلامتی دارم.

سلام
میدونم که عملا کاری از دستم ساخته نبود
خوشحالم که بهتر شدین

باران جمعه 29 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 12:35 ق.ظ http://julia88.blogfa.com/

اوه اوه یاد این افتادم که ما ازمایش خون برای ازدواجمون ندادیم. من کم خونی دارم اما شوهرم نداره. این مورد اوکیه؟ حالا گذاشتیم موقعی که قصد بچه دار شدن داشتیم ازمایش بدیم. فک کنم شبیه همین دختره شد نتیجه داستان من. جواب ازمایش در تصمیمم تاثیری نداشت
ولی واقعا نمیشه درک کرد یه نفر برای بدبخت کردن خودش از خونه فرار کنه. کاش خانواده ها به دختراشون یاد بدن که همه زندگیشون رو توی شوهر کردن نبینن.

اگه کم خونی تون از نوع کمبودآهن بوده که عملا مشکل چندانی نداره
اگه هم تالاسمی داشتین چون همسرتون مشکلی ندارن باز مشکل خاصی نیست. نهایتا ممکنه بچه تون ناقل بشه و کم خونی مینور داشته باشه
کاملا با شما موافقم

رها چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 06:54 ب.ظ http://Rahashavam.blogsky.com

چه قانون مزخرفی. چه قدر منعطف و ولنگار. خوب این تست لعنتی رو واسه چی میگیرن اهرم فشارشون چیه ضمانت اجراییش چیه. اینجوری که دو تا جوون بلانسبت احمق میان التماس میکنن و در نهایت نامه رو میگیرن و میرن و یه عمر بدبختی رو نصیب خودشون و نسل بعدشون میکنن.

کاملا موافقم
اما نهایتا هدف توی این مملکت فقط زاد و ولد بیشتره

طیبه تی تی سه‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 10:02 ب.ظ http://parandehdararamesh.blogfa.com/

سلام مجدد
با عرض معذرت قبول دارم،شاید آدمیزاد نباشه چون به نظر من شما دکترها مخصوصا حضرتعالی واقعا از فرشته ها هستید.
البته با این کامنت بازم باید منتظر رای منفی ها روی کامنتم باشم که باکی نیست

سلام
شما همیشه به من لطف داشتین
ممنون
درمورد کامنت خصوصی تون هم الان بهتر متوجه شدم که موضوع چیه
امیدوارم که هرچه زودتر مشکل حل بشه

طیبه تی تی سه‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 05:28 ب.ظ http://parandehdararamesh.blogfa.com/

سلام آقای دکتر خدا قوت
چندروزه نمی تونستم تو وبلاگ شما کامنت بنویسم( فقط وبلاگ شما!!!!!)
من هم با کامنت دانشجو(خانم دانشجو،درسته؟؟) موافقم
ایشالا حالا که عقد کردند ،برای هم یار و پشتیبان و مهم تر از اون انگیزه قوی باشند و داماد بتونند جزو همون معدود افرادی باشند که با موفقیت برای همیشه ترک کردند و زندگیشون گرم باشه و پایدار

سلام
من کلا همه چیزم غیر از آدمیزاده!
من هم امیدوارم

دانشجو سه‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 10:26 ق.ظ http://mywords97.blogfa.com/

همه قضیه رو به یه شکل دیدن. میشه به شکل دیگه ای هم دید که البته احتمالش خیلی کمتره. شاید پدر دختر خیلی آدم خوبی نبوده! شاید اونجا بود بدبخت تر میشد! مثل پدری که دخترش رو مدتی پیش با تبر کشت. یا پدری که پسر هنرمندش رو مدتی پیش کشت. یا پدرهایی که ببخشید دختر رو مورد سوء استفاده جنسی قرار میدن. یا خود پدر هم ممکنه یه معتاد و قاچاقچی بوده باشه که دخترش رو مدتی بعد به یه مرد پیر میفروخت. حداقل الان با یه تکیه گاه فرار کرده و مدتی بعد جدا هم بشه باز چیز زیادی از دست نمیده.... میشه اینطوری هم نگاه کرد..... در جواب یکی از کامنترها بگم که به نظرم یکی از همین ضرب المثل های ایرانی که استفاده ازش خیلی دقیق باید باشه همین چو میبینی که نابینا و چاه است هست. نابینا و چاه تعریف مشخص دارند. طرف هم نمیتونه همه زندگیش رو تعریف کنه.
اینترنت ملی؟! تصور نسل جدید از واژه ملی!! چی بگم.....

چی بگم؟
امیدوارم حق با شما باشه
گرچه همون طور که خودتون هم گفتین بعیده.

افق بهبود سه‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 10:23 ق.ظ http://ofogh1395.blogsky.com

نمیدونم چرا امیدوار هستم که باردار نشده باشه.یعنی قطع امید کردم‌از اینکه مثلا یه جایی سر عقل اومده باشه یا پسره ترک کرده باشه و امثال این چیزا
راستی چرا اعتیاد ناباروری نمیاره؟

من هم امیدوارم
لابد وقتی ترک میکنن هم باروری شون برگرده

. دوشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 11:07 ب.ظ

وا یعنی تواین سن قهر کردین؟!

قهر که نمیشه گفت
توی دنیای مجازی هم مثل دنیای واقعی آدمها میان و میرن

... دوشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 06:34 ب.ظ

من همیشه خاله اذر و از لینکهای شما پیدا میکردم چرا پاکش کردی!

کسی که چندبار براش کامنت میگذارم و نه کامنت میگذاره و نه حتی جواب کامنتهامو میده باید هم لینکشو پاک کنم!

خواننده خاموش یکشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 05:49 ب.ظ

سلام! دلم سوخت واسه دختره. خیلی وقتا سخت گیری های بی مورد پدر و محبت نکردن به دختر باعث همچین اتفاق هایی میشه. دختر اگه توی خونه محبت کافی نبینه می افته دنبال دوستی با پسرها. امیدوارم درباره این دختره یه معجزه‌ای بشه. هر چند خیلی خیلی بعیده. آقای دکتر واسه فرد مسنی که داروهای فشار خون می خوره خوردن میتوکلوپرامید ممنوعه؟ واسه کاهش گلودرد ناشی از بالا اومدن اسید معده.

سلام
کاملا با شما موافقم
فقط با بعضی از قرصهای ضد فشار خون تداخل داره مثلا کاپتوپریل
البته خود متوکلوپرامید هم ممکنه روی فشار خون اثر بگذاره

نسرین* یکشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 05:29 ب.ظ

سلام

خاطره که اینجوری تموم شد
کابل رو هم که گرفتند.

سلام
بله متاسفانه
به شدت برای عاقبت افغانستان نگرانم
اما کاری از دست ما برنمیاد

معلوم الحال جمعه 22 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 09:14 ب.ظ http://daneshjoyezaban.blog.ir

میخوام صد سال سیاه همچین مواردی به تورم نخوره اینجور مسائل دردسره. صورت خوشی هم نداره.
نه دیگه. الان با خودم و شما به صلح درونی رسیدم. قضیه تنفر منتفیه


خب خداروشکر

zahragoli جمعه 22 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 04:32 ب.ظ http://zahragoolii.blogfa.com

اِ ببخشید منظورم مثبت بود

مریم جمعه 22 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 09:48 ق.ظ

اقای دکتر یه سوال بی ربط یادتونه گفتم‌تلویزیدن ما ۱۴ سالشهو خوبه الان دیگه خوب نیست و کیفیت صداش خیلی بد شده اگه ممکنه بفرمایید شما چه مارکی خریدین اگه میشه چه قیمتی و چطوری از originalبودنش مطمئن شدین ممنون

ما سونی خریدیم
X8500h
اون موقع شد بیست و یک و پونصد الانو نمیدونم
مجبور شدم به حرف فروشنده اطمینان کنم
حتی گارانتی هم نداشت

zahragoli جمعه 22 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 01:02 ق.ظ http://zahragoolii.blogfa.com

من و همسرم که رفتیم برای ازمایش روز چهارشنبه بود و فرداش تعطیل رسمی …
موقع گرفتن جواب ازمایش یه زوج هم بودن که اون وسط متوجه شدیم خانمه تستش منفی دراومده و زدن معتاد مثل اینکه قرصی مصرف کرده بود که باعث این جواب شده بود …
اونموقع یادمه گفتن به هیچ عنوان نمیشه مجوز داد…
اون بنده خدا ها هم برای روز جمعه کلی مهمون دعوت کرده بودن
اخرشو نفهمیدم چی شد ولی اگه عقد لغو شده باشه یعنی چه بهونه ای آوردن؟؟

اگه منفی باشه که معتاد نیست!
اما چه ضدحالی بوده!
شاید هم جشنشونو گرفتن کی به کیه؟

من جمعه 22 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 12:45 ق.ظ

چو می بینی که نابینا و چاه است
اگر خاموش بنشینی گناه است. آدم تلاش خودش را می کنه. حالا شاید شما هم کرده باشید ولی من بودم احتمال زیاد تا آمدن پدره صبر میکردم. ستون به ستون فرجه شاید پدره راضی میکرد دختره را یا هر چیزی بعد دیگه وجدانم راحتتر بود.
بعد هم من منظورم فقط شما نیستید امثال این ها هست چون دیده میشه نظرم

نمیدونم
شاید حق با شما باشه

افشین پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 04:57 ب.ظ

سلام بر آقای دکتر عزیز،
به نظر من هرکسی حق دارد در مورد زندگی خودش تصمیم بگیرد، حتی اگر آن تصمیم از نظر ما اشتباه باشد. شاید بتوان گفت اطلاع از این حق و احترام گذاشتن به آن، یکی از اساسی ترین جلوه های مدرنیته است. بنابراین آن قانون و عملکرد شما کاملاً درست بوده است. وظیفه جامعه در این مورد آگاه کردن فرد از خطر معتاد بودن طرف مقابل است، نه تصمیم گیری به جای آن فرد.
راستی آقای دکتر، با اجازه منجوق خانم می خواستم در مورد یکی از کامنتهایتان عرض کوچکی داشته باشم: مهندس علی دایی برای سربازی به تهران نیامد، ایشان ورودی 67 متالورژی دانشگاه صنعتی شریف بود، و اگر اشتباه نکنم استعدادش توسط مربیان تربیت بدنی دانشگاه کشف شد.

سلام
حق با شماست اما وقتی آدم میبینه یکی داره زندگی شو نابود میکنه دلش می سوزه
درمورد علی دایی هم ممنون اما به هرحال اگه نمیومد تهران شناخته نمیشد

زبل خان پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 03:45 ب.ظ http://1dr.blogfa.com

سلام دکتر جان
اقا من خیلی حال میکنم با نوشته هاتون
این رضایتی که دارین از کجا میاد؟
فرمولش چیه؟

سلام
مخ لسیم
وقتی میدونم کاری برای تغییر شرایط از دستم برنمیاد چه سودی داره که الکی حرص بخورم؟

سودا پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 10:51 ق.ظ

سلام جناب دکتر
عجب قانونی!!!
با همون یک آزمایش که اعتیاد پسر رو تایید می کنه! و امضای دختر، میشه مجوز ازدواج داد!
شاید اصل داستان رو کاملا ندونیم اما فکر می کنم یه دختر تو سن بیست سالگی انقدر میفهمه که متوجه عواقب زندگی با یه معتاد باشه.بیچاره پدر هم که دیده فرار کردن، فقط خواسته رسمی بشه!
ماشاالله به عسل جون آگاه و آنلاین

سلام
واقعا
امیدوارم عاقلانه کار کرده باشه

معلوم الحال پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 08:59 ق.ظ http://daneshjoyezaban.blog.ir

بعضی وقتا احساسات بیش از حد به آدم چیره میشه و کاری که‌ نباید انجام بده رو انجام میده. من نمیدونم‌ملت چطوری همچین دخترایی پیدا میکنن؟ و دخترا چجوری خام اونا میشن؟

آقای دکتر. منم دیروز از خودتون شدم بالاخره به منم واکسن زدن الان میتونیم‌ آشتی کنیم.

دقیقا
شما هم پیدا میکنید انشاالله
یعنی حالا از خودتون هم نفرت دارین؟

maryam پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 04:39 ق.ظ

و تا نکته رو اضافه کنم به نظرات دوستان. اول اینکه حتا اگه داماد کار و درمد عالی‌ داشته باشه بازم اعتیاد احتمالا منجر به طلاق می‌شه. شاهدش دو تا از دوستان من که همسرشون پزشک بودن و متاسفانه معتاد با در آامد‌های بسیار بالا و هر دو نهایتا طلاق گرفتن.

دوم اینکه متاسفانه اکثر دختر هأیی که فرار می‌کنن مقصر همون پدریه که انقدر بد رفتار یا بی‌ توجه بوده که دختر جذب یک مرد غریبه شده.

کاملا با شما موافقم
اعتیاد اصولا یه چیز وحشتناکه

چه فرقی داره پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 12:02 ق.ظ

دکتر این روزا شبیه کابوس شده ، آمار عجیب فوتی کرونا از یه طرف
از طرفی هم اصرار عده ای برای گرفتن مراسمات محرم ..
دارم فکر میکنم با این مردم و با این مسولین آیا کرونا از ایران میره ؟
دکتر این روزها بیشتر مراقب خودتون باشید ،بیشتر از همیشه

دقیقا
مگه خودش به دادمون برسه
ممنون
شما هم همینطور

پگاه چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 03:47 ب.ظ

اولش بنظر میاد نباید بهشون اجازه می دادین، ولی دختری که اینجوری عقلش رو کنار گذاشته و احتمالا منتظر مجوز شرعی و قانونی هم نمونده، حداقل رسمی شدنش یک قدم مثبته.
البته من همیشه در این جور موارد، گوشه ذهنم این هست که آیا کل ماجرا دروغ نبود!؟

کاملا با شما موافقم
باور بفرمائید که عین حقیقت بود

ماجد چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 10:52 ق.ظ

سلام دکتر جان
خیلی دوست داریم
خیلی متاسفم تو کار این قضایا رو میبینی
شاد و مانا باشی
امیدوارم زندگیشون سامان گرفته باشه و بابا دختر هم راضی

سلام خواجه ماجد
مخ لسیم

الی چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 10:26 ق.ظ

وای باورم نمیشه!پدر مخالف، داماد معتاد! و حاضر بشی باهاش فرار کنی که باهاش ازدواج کنی!
دقیقا چیزی جز سیاهی در اینده ش نیست

کاملا موافقم
اما وقتی می فهمن که دیگه فایده ای نداره

سمانه مامان صدرا وسروناز چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 08:56 ق.ظ http://samane-saba.blog.ir

ترسناک ترین قسمت این ازدواج؛ اعتیاد زن در همجواری این مرد است. تبعات اعتیاد زن گسترده تر و پیچیده تر از مرد است و سرنوشت غم انگیز کودکانی که در بطن زنان معتاد بوجود می آیند و گاهی نیامده فروخته می شوند! من یکسال ونیم روی یک نمایشنامه با موضوع اعتیاد بویژه اعتیاد زنان کار کردم. در مرحله رایزنی با انتشاراتی های خوب و کاربلد هستم فعلا نتیجه نداده گمانم اعتیاد موضوع مورد علاقه برای انتشارتی ها نیست. اگر انتشاراتی می شناسید در چاپ نمایشنامه ی تالیفی لطفا به من پیشنهاد بدهید. سپاسگذارم

حق با شماست
متاسفانه در این مورد تجربه ای ندارم

لیدا سه‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 10:08 ب.ظ

دکتر جان زود به زود بنویسین.چشممون به درِ وبلاگتون خشک شد

تازه نوشتم که!

نسرین سه‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 05:34 ب.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

نه، خواهش می کنم. تقصیر شما نبود. تقصیر از زخمیه که جاش مونده. وگرنه دیگه خیلی ازش گذشته.

خب خداروشکر که مورد عفو قرار گرفتم

.. سه‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 05:17 ب.ظ

دخترا تو سن کم با احساسشون پیش میرن تا منطق
من الان به طرز تفکر بیست سالگیم فکر میکنم متوجه میشم که چقدر خدا بهم رحم کرده
چقدر خوبه که اجازه پدر واسه ازدواج دختر شرطه و چقدر لازمه که خانواده صمیمیت و حمایتش رو تو اون سنین بحرانی از دخترشون دریغ نکنن تا به دنبال یه محبت کوچیک از یه نفر اینجور معضلاتی پیش نیاد

دوستامم وقتی به اون سنین فکر میکنن و طرز فکرشون میگن واقعا اون موقع عقل نداشتیم

آدم توی هر سنی ممکنه اشتباه کنه اما معمولا هرچقدر سنش بالاتر میره تصمیماتش هم پخته تر میشه

زری.. سه‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 02:20 ب.ظ http://maneveshteh.blog.ir

سلام، چقدر تلخه اما برام جالب بود باباهه گفته بود میام امضا میکنم! یه جورایی خوشم اومد ازش. نمیدونم دختره در خودش چه توانایی دیده که همچین ریسک بزرگی کرده.
طفلکی بچه های ما، قسمت مربوط به عسل خیلی تلخ بود:( ایکاش میشد بچه هامون دیگه عمرشون با این ... حروم نمیشد

سلام
واقعا
طبیعتا ترجیح میداده دخترش یه شوهر رسمی داشته باشه تا ازدواج سفید کنه
هییییی ...

رافائل سه‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 12:44 ب.ظ http://raphaeletanha.blogsky.com

سلام آقای دکتر.
یاد یه خاطره ای افتادم.
دوران دانشجویی یه همخوابگاهی رشته گیاهپزشکی داشتیم که با یکی از پسر های فنی(مهندسا) دوست شد. طرف معتاد بود و کل دانشگاه خبر داشتند. وقتی به دختر خانم گفتیم کارت اشتباهه، گفت من اونقدر دوستش دارم که با نیروی عشقم درستش میکنم. بعد هم ازدواج کردند. چند سال بعد یکی از دوستان میگفت به جایی دیدتس، دختره ده سال از سن واعیش پیرتر شده بود و با یه بچه طلاق گرفته بود. وقتی ازش از عشق پرسیدند، گفته بود: مرده شور هرچی عشق و عاشقیه ببره!

سلام
ترک اعتیاد نمیگم غیرممکنه ولی واقعا سخته و هرکسی از عهده اش برنمیاد

مهربانو سه‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 09:41 ق.ظ http://baranbahari52.blogsky.com/

چه فیلم خوبی هم ...
نه خب اصولا تقصیر عمه ی شما و خاله ی آنی جانه

صددرصد

زهره سه‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 09:07 ق.ظ

چه خوب که می نویسید

سپاسگزارم

من سه‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 12:23 ق.ظ

سلام
فکر می کنم شما و خانم دکتر ر هم در سیاهپوشی دختر دخیلید.
جایی که پدر الکی با ازدواج مخالفت می کنه و دختر هم احتیاج مبرم به ازدواج داره و داماد هم مناسبه، این قانون هست نه اینجا

سلام
در کشوری که همه هم و غم مسئولین اینه که جوونها به هر قیمتی ازدواج کنند فکر میکنید مخالفت من نهایتا چه نتیجه ای داشت؟
دختری که از خانواده اش گذشته ممکن بود با حرفهای من متنبه بشه؟

زرگانی دوشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 09:39 ب.ظ

راستی گفتین فیلم، یه داستان خوب میشه از توش درآورد! شاید یه روز بنویسمش

برای من هم بفرستینش!

زرگانی دوشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 09:37 ب.ظ

آخه هی میگن اینا باهم تداخل دارن. منم متاسفانه هربار یادم میره از روانپزشکم بپرسم. گفتم جوونمرگ نشم یه وقت!

نه بابا
اون قدر هم مشکل نداره

زرگانی دوشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 07:28 ب.ظ

واقعا چقدر ناجالب بود! چندسال دیگه مث چی پشیمون میشن و می‌افتن به جون هم! به عسل خانوم بگین هنوز اوضاع به اون بدی نشده!! راستی آقای دکتر من لوکستا و تریمیپرامین می‌خورم. اگه سیتریزن بخورم نمی‌میرم!؟

واقعا اما پشیمونی سودی نداره
نه بابا چرا بمیرین؟!

سارا دوشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 03:48 ب.ظ http://15azar59.blogsky.com

سلام
چه ماجرای تلخی ..این پست شما شباهت زیادی به پست یکی مونده به اخر من داشت عروسی که میدونه داره چکار اشتباهی انجام میده اما باز هم انجام میده و عاقبتش میشه انچه برای اشنای ما پیش اومده

سلام
بله اون پست شما را خونده بودم

مهربانو دوشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 02:49 ب.ظ http://baranbahari52.blogsky.com/

سلام آقای دکتر
با این خاطره ی تلخ فکرم هزار جا درگیر شد
*اینکه اون دختر چقدر سبک مغز و خام بوده که با علم بر اعتیاد کسی که دوسش داشته حاضر به ازدواج شده !
*حالا ازدواج به تنهایی هیییچ ، فرار هم کرده و پل های پشت سرش رو خراب کرده !
*اینکه اصولا پلی درکار بوده یا نه ؟
* اون خانواده چی بودن که دختر ازش فرار کرده؟
چقدر دلم میخواست الان اون دختر رو میدیدم و یعالمه ازش سوال می پرسیدم .
دختری که از روی نادانی خانواده رو ول میکنه میره، چه همسری میشه؟ پسری که ادعای عاشقی داره ولی اعتیادش رو ترک نمیکنه چه همسری میشه؟

*عسل جان رو ببوسید و از اینکه باید تو این سن و درجاییکه اینترنت پیش و پا افتاده ترین تقاضا برای بچه های همسنش تو اکثر کشورهای دنیاست چنین دغدغه هایی داشته باشه خیلی عذرخواهی کنید . کاری که من با مهردخت روزی چند بار میکنم

سلام
واقعا ماجرای عجیبی بود. بعید میدونم زندگی شون دوامی پیدا کنه
این ماجرا به درد فیلم نمیخورد؟
من چرا عذرخواهی کنم؟ مگه تقصیر منه؟

مامان حنا دوشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 02:43 ب.ظ http://barayehana.blogfa.com

ای بابا
دلم گرفت دکتر جان
چه وضعیتی
خیلیا با علم به اینکه با این آدم به هیچ جا نمیرسه بازم انتخابش میکنن
حالا بی پولی و بی کاری رو میشه یه کاریش کرد ولی خدایی اعتیاد؟چی میشه آدما به این انتخاب میرسن؟

واقعا
اصولا همه چیز یه طرف اعتیاد هم یه طرف
واقعا چیز وحشتناکیه

افسون دوشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 02:40 ب.ظ

چی میشه واقعا چاه به این بزرگی و سیاهی رو آدم جلو پاش نمیبینه یا میبینه و با سر میپره داخلش؟

آقای دکتر بخت با من یار بوده پست قبلتر رو خونده بودم وگرنه وقتی پست قبل رو می دیدم پرسش اینکه چی بود و چی شد دست از سرم ور نمیداشت یه حسی مثل حس phantom limb!!!

وقتی احساسات زمام اختیار آدمو به دست بگیره همین میشه

. دوشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 01:24 ب.ظ

خیلی تلخ بود ، عشق چشم و گوش رو میبنده و با دست خودش خودش رو نابود میکنه.
تا الان دیگه علت مخالفت پدرش رو حتما درک کرده !

دقیقا
اما دیگه دیره

عابر دوشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 12:27 ب.ظ

سلام. حالا من چون حدس میزنم محل کار شما
یه جایی مثل اصفهانِ که مرکز کشور نمیتونم حدس بزنم هزار کیلو متر فاصله کجا ها میتونه باشه؟! انگار شما باشی مرکز یه دایره، طرف میتونسته مال کجا باشه که اعتیاد خیلی هم قبح نداشته

سلام
ترسیدم اسم شهرشو بیارم و مردمش ناراحت بشن

مریم دوشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 11:56 ق.ظ http://mabod.blogsky.com

فدای عسل بشم من
خدای مهربون در پناه خودش سلامت و خوشبخت و موفق و شاد و در آرامش و عاقبت بخیر خیلی خیلی حفظش کنه

خدا نکنه
ممنون

مریم دوشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 11:51 ق.ظ http://mabod.blogsky.com

سلام جناب دکتر
خدا قوت و پرتوان باشید
دعا می‌کنم از ته قلب عاقبت این زوج ختم بخیر شده باشه
شایدم این مرد به عشق وزن وزندگی این اعتیاد رو ترک کرده باشه
یعنی خدا کنه که اینطور باشه و سر به راه شده باشه

سلام
امیدوارم
اما بعید میدونم

منجوق دوشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 11:11 ق.ظ http://manjoogh.blogfa.com/

برام جالب بود که که برا این طور موارد کتاب قانون هست
اما من به این نتیجه رسیدم که تو این دوره زمونه اعتیاد دیگه خانمان برانداز نیست به شرطی که پسر اهل کار باشه و درامد داشته باشه .
خیلی ها رو دیدم که با اعتیاد همسرشون کنار اومدن و زندگیشونم به راهه. و خیلی ها رو دیدم که به خاطر اعتیاد از همسرشون جدا شدن و بعد پشیمون شدن که ای بابا اعتیادش چی کار به کار من داشت. اعتیاد زمانی خطرناکه که طرف به خاطر افسردگی به سمت این موارد بره و روز به روز هم سقوط کنه

اگه درآمد کافی وجود داشته باشه باز میشه گفت کاری به من نداره
گرچه نهایتا همون هم کار داره!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد