جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (243)

سلام 

۱. نسخه مرده را که نوشتم گفتم: دیگه مشکلی نداشتین؟ گفت: نه! فقط دارم کم کم پیر میشم. میتونی کاری براش بکنی؟!

۲. به خانمه گفتم: کپسول بنویسم یا آمپول میزنین؟ گفت: آمپول میزنم. چند دقیقه بعد شوهرش اومد و گفت: دکتر بیا آمپولو که زد حالش بد شد! رفتم و فشارشو گرفتم و گفتم: فشارش افتاده بیایین تا یه سرم براش بنویسم. گفت: نمیخواد میبرمش خونه. با آمپولتون از پا افتاد اگه سرمتونو بزنه که حتما میکشینش!

۳. مرده پسرشو آورده بود و گفت: اون قدر تب داره که دیشب یک بار آب زدم توی صورتش!

۴. (۱۲+) رفتم تا شیفتو تحویل بگیرم ولی چند دقیقه زود رسیدم. وقتی در اتاق استراحت را زدم پزشک شیفت قبل اومد دم در و گفت: یک لحظه صبر کنین! بعد رفت توی اتاق، پنجره را باز کرد و بعد برای یک مدت طولانی صدای زدن اسپری اومد. اون موقع نفهمیدم جریان چیه اما بعد که رفتم توی اتاق فهمیدم جریان چیه!

5. به خانمه گفتم: آمپول میزنین یا کپسول بنویسم؟ خانمه گفت: من آمپول نمیزنم کپسول بنویسین. شوهرش گفت: نه آمپول بنویس! پسرشون گفت: نه آمپول نمی زنه! شوهره به بچه اش گفت: تو دیگه چی میگی این وسط؟ پسره گفت: مامانمه ها!

6. از خانمه شرح حال گرفتم بعد از روی صندلی بلند شدم تا معاینه اش کنم. خانمه هم از جاش بلند شد و رفت کنار و گفت: بفرمائید!

7. خانمه را که معاینه کردم و شروع کردم به نوشتن نسخه شوهرش گفت: سرم و هر داروئی که لازمه بنویسین معلوم نیست کی بتونیم دوباره راضیش کنیم که بیاد دکتر!

8. خانمه گفت: سرگیجه دارم. دخترش گفت: سرشو که تکون میده گیج میره فکر کنم مشکل از گوش میانیش باشه (نمونه تیپیک یک دانشجوی پزشکی!)

۹. کارمون توی یکی از مراکز روستایی تموم شد. به آقای مسئول داروخونه گفتم: اینجا باید کجا برای ماشین بایستم؟ گفت: من که دارم میرم خونه شما را هم میرسونم. تشکر کردم و سوار ماشینش شدم. وقتی به ولایت رسیدیم گفت: حالا از کدوم طرف برم؟ گفتم: دیگه مزاحم شما نمیشم. خونه شما کدوم محله است؟ گفت: خونه ما که توی ... (یه شهر که چندین کیلومتر پیش ازش رد شده بودیم) بود. فقط برای این که شما را برسونم تا اینجا اومدم! کلی شرمنده شدم!

10. مرده گفت: از امروز صبح یک سرمای ملیحی توی بدنم احساس میکنم!

11. برای خانمی که توی مراسم خاک سپاری حالش بد شده بود نسخه مینوشتم که آقای همراهش (مطمئن نیستم شوهرش بود یا نه) گفت: لطفا یک آمپول آتروپین هم براش بنویسین. گفتم: آتروپین آمپول ساده ای نیست. برای چی میخواین؟ گفت: یه سگ توی خونه دارم گه گاه مشکل پیدا میکنه. دامپزشک گفته هروقت این طور شد یه آمپول آتروپین بهش بزن!

12. مرده با سردرد اومده بود. خانمش گفت: فکر کنم فشارش افتاده. حالا رفتیم خونه یه چای بهش میدم چون با شیرینی میخوره فشارش میاد بالا. فشارشو گرفتم و گفتم: فشارشون بالاست. گفت: پس حالا که رفتیم خونه یه چای بهش میدم چون ادرارو زیاد میکنه فشارشو میاره پائین!

پ.ن1. توی پست قبل یه خبر از دکتر پرسیسکی وراچ نوشتم و فکر کردم خیلی کار مهمی کردم. اما وقتی همون شب یکی از وبلاگ نویس های قدیمی که الان ساکن آلمانه بهم پیام داد و گفت: "برنامه ریزی کردم که زمینی برم اوکراین و دکتر را بیارم اما بهم گفت میترسم اینجا بنزین گیرت نیاد و موندگار بشی" تازه فهمیدم چه دوستان بزرگواری دارم. (متاسفانه اجازه ندارم اسمشونو بیارم)

پ.ن2.بقیه جاها رو نمیدونم اما توی ولایت بعد از دو سه هفته وحشتناک از هفته پیش تعداد مریضها کم شده و به حد معمول برگشته. به قول یکی از همکاران که گفت: فکر کنم دیگه همه کرونا گرفتن! امیدوارم واقعا همه صاحب ایمنی بشن و همین مسئله به از بین رفتن این بیماری کمک کنه.

پ.ن3.بعد از چند هفته که اهالی ساختمان محل سکونتمون یکی یکی کرونا گرفتند و خوب شدند از دو سه روز پیش رفت و آمد بین اهالی ساختمان دوباره از سر گرفته شده. عماد تنها فردی توی آپارتمان ما بود که هیچ علائمی نشون نداد!

نظرات 42 + ارسال نظر
مریم پنج‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 03:31 ب.ظ

سلام اقای دکتر خواهش میکنم ازتون زود جوابم را بدین قطره دگزوف با قطره کلرامفنیکل برای التهاب پلک و قرمزی چشم از داروخونه خریدم بیمه ندارم که برم دکتر و هزینه اش را بدم الهی خدا بچه هات را سلامت نگه داره کمکم کن این ها باهم تداخل نداره؟ چطوزی بزنم؟ چند قطره؟ مرسی ازتون

سلام
ببخشید که دیر جواب میدم
تداخلی با هم ندارن اما بهتره بین ریختنشون چند دقیقه فاصله باشه

ارزو پنج‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 12:19 ب.ظ

سلام جناب دکتر وقتتون بخیر واقعا لذت میبرم وبلاگتون رو میخونم انشاءالله لبتون همیشه بخنده با عشق کنار خانواده باشید
یه سوال داشتم برا مصرف داروها مثل سرماخوردگی اگه یک نوبت فراموش بشه باید چیکار کرد من باید ۱۱ ظهر به پسرام دارو میدادم یادم شد ۷ بعدازظهر دادم داروهاشون ۱۲ ساعتی هستش نوبت بعدی میشه همدن ۱۱ یا باید از ساعتی که دارو دادم دوباره ۱۲ ساعت بگذره .نمیدونم جوابتون به این دوره از داروها میرسه یا نه ولی برای دفعات بعد حتما مفیده ممنون میشم

سلام
بهتره ادامه دارو را طبق روال قبلی ادامه بدین
ضمنا در بیشتر داروها اگه یک وعده را فراموش کردید و خیلی نزدیک به وعده بعدی بود کلا باید از خیرش بگذرید

شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 09:25 ب.ظ

سوال که زیاد هست
اگه شما اکی بدید بقیه هم همراهی میکنن بنظرم... بهرحال یه تنوعه! یا نظرسنجی کنید.
بازم بلاگ خودتونه هرطور تصمیم بگیرید قابل احترامه. صرفا یه پیشنهاد کوچولو بود

نمیدونم
اما فکر نکنم صندلی داغی که آدم هیچ اطلاعاتی از خودش لو نده چندان جذاب بشه

نسرین* شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 06:57 ب.ظ

سلام، ممنون بابت خاطره
سال نوتون هم پیشاپیش بر شما و خانواده تون مبارک باشه

سلام خواهش
ممنونم بر شما هم مبارک باشه

شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 06:35 ب.ظ

از 20 نفر بیشتر موافقن باهام دکتر حالا اگه قول بدیم سوالایی نپرسیم که ختم به شناسایی هویتتون بشه مثل شهر و اسم کامل وووو... بازم قبول نیس؟

خب پس دیگه چیو میخواین بپرسین؟

نرگس جمعه 20 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 10:24 ب.ظ http://joqdebaroonkhorde.blogfa.com

+اینایی که با سرم و کپسول فشارشون میفته، روغن بنفشه و دمنوش آویشن و سیگار عنبرنسارا رو بدون نگرانی مصرف میکنن هیچیشونم نمیشه=))
+به نظرم لازمه دانشمندا بیشتر روی معجزه چایی تحقیق کنن و به جای دوا موا فقط مصرف چای با نظم و ترکیب خاصی تجویز کنن:)) خداییشم جوابه:)) چایی با هل، با نبات، با دارچین، با گل محمدی، با شیرینی، با قند، چایی شیرین و... هرکدوم برای یک بیماری:))
+ یه جوری از ملاحت سرما گفتن که آدم دلش میخواد یه روز پاشه و از صبح یه سرمای ملیحی تو خودش حس کنه=))

دقیقا همین طوره
واقعا لابد اسمش هم میشه چایولوژی!

چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 06:47 ب.ظ

سلام
من یه پیشنهاد فان بدم؟ البته اگه خودتون مایل نبودید که کلا بیخیال
میگم شما که بین اهالی بلاگ محبوب هستید چطوره صندلی داغ بذارید و دوستان سوال بپرسن؟
اگه بقیه هم موافقن لایک کنن ببینیم چندنفریم

سلام دوست ناشناس من
پیشنهاد شما از همین الان رد میشه!
من همه تلاشمو میکنم که ناشناس بمونم صندلی داغ کجا بود؟

shahnaz چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 04:05 ق.ظ

سلام به شما آقاى دکتر عزیز وخدارو شکر که حال خودتون و خانواده خوبه
واقعا خاطرات جالبى بود ومنم در مورد ٤فکراى مثبتى کردم مثلا سیگار واین چیزا
ولى این دنیاى مجازى خیلیا رو دانشجوى پزشکى کرده نمیدونم خوبه یابد
سلامت باشید در پناه خدا

سلام
فکر مثبت در مورد سیگار؟ آهان از اون لحاظ
واقعا
ممنون

مینا چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 12:36 ق.ظ http://Searchofsmile.blog.ir

ممنونم از لطفتون

خواهش میکنم

گلابتون سه‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 10:49 ب.ظ

مسول مراکز جامع سلامت، پزشک واستخدام رسمی هستند . خودشون را هم گرفتار پزشک خانواده ومریض دیدن نکردن . هیچ کاری هم ندارن وهمیشه بیکار هستن حق مدیریت هم میگیرن .اگر حق مطب نگیرن عصرها در مطبشون خال برمیدارن ژل تزریق میکنن از همین کارهایی که هر چی بشه پول میگیرن .خوب که استخدام رسمی هستید چون پزشک خانوادهها ما بیشتر انهایی هستند که استخدام دولت نیستند

بله میدونم
اینجا هم ازشون داریم
و نهایتا طعنه میزنن که شما حقوقتون فلان قدر از ما بیشتره!

مینا سه‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 09:53 ب.ظ http://Searchofsmile.blog.ir

برای افسرده خو بودنم و خب واقعا هم موثر بوده با توجه به جوشا اگه مثلا دو هفته طول بکشه خطرناک نیست؟ مثلا یه هفته ۲۵ بخورم یه هفته نصفش و بعد قطع کنم

بعید میدونم مشکل خاصی داشته باشه اما باز هم اگه میتونین با پزشک خودتون هم مشورت کنین

مینا سه‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 09:37 ب.ظ http://Searchofsmile.blog.ir

آقای دکتر یه سوال فنی بپرسم؟
من داشتم مث آدم با میگرنم زندگی میکردم خدا زد پس کله ام رفتم پیش روانپزشک چون سابقه صرع دارم آخرین حمله ام بیست و هفت هشت سال قبل بوده و دارو هم نمیخورم و یه کم افسرده ام بهم لاموتریزین داد الان بیست روزه دوزش شده ۵۰! که آلرژی دادم بهش... امروز ۲۵ خوردم قراره چهار روز ۲۵ بخورم چهار روز نصف بیست و پنج...این برای قطع دارو زمان کمی نیست؟ امروز از صبح یه کم میلرزم و استرس دارم یه حال بدیم... طبیعیه؟ الان نمیدونم بین استیون جانسون و صرع کدوم رو باید انتخاب کنم... به خدا که ترجیح میدم هفته ای شش روز میگرن داشته باشم:گری:.
میدونم که نباید سوال بپرسم....
ببخشید

وقتی سالهاست سابقه تشنج نداشتین واقعا نمیدونم چرا براتون لاموتریژین شروع کردن اون هم با این دوز!
میشه قطعش کرد اما بهتره کمی زمان قطع دارو را طولانی ترش کنین

samira سه‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 11:37 ق.ظ

با اینکه سالهاست وبلاگتون رو میخونم خودم هم قبلا مینوشتم اما بیشتر اوقات ساکتم و چیزی نمیگم
اما چقدر خوشحالم و دلم به بودن شما و امثال دوست ساکن آلمان و تمام آدمهای متفاوت و خونگرم خوشه

از لطف شما و سایر دوستان سپاسگزارم

زری.. دوشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 08:56 ق.ظ http://maneveshteh.blog.ir

و اما سوال دوم، دکتر برای بچه 12 ساله چه واکسنی بزنیم؟
یه چیزی دیگه هم بگم، حقیقتش اصلا به دلم نیست براش واکسن بزنم اما همه اش نگرانم نکنه بعدا بخاطر نزدن واکسن خودم را شماتت کنم بخاطر همین دارم تحقیق میکنم
خودم هر سه دوز را زدم اما اگر عوارضی داشت فکر میکردم حالا تو سن من مهم نیست اما برای بچه یه جورایی نگرانی ام بیشتره مضافا اینکه ما واقعا ارتباطاتمون کم هست، فکر کنید گوش شیطون کر از اول تا الان هیچکدوممون نگرفتیم با اینکه تقریبا آخرین گروهی بودیم که واکسن شامل ما شد.

کلا برای بچه های 12 ساله واکسنهای زیادی وجود نداره
فقط سینوفارم هست و پاستوکووک که هردو واکسنهای کم عارضه ای هستند

گلابتون یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 03:21 ب.ظ

سلام .چرا به جای کشیکهای صبح وعصر وروستا رفتن ،نمیروید توکارهای زیبایی وپوست و..... درآمد خوبی داره البته اگر علاقه داشته باشید

سلام
پزشکان خانواده طبق قانون حق ندارند توی بخش خصوصی مشغول به کار بشن. اگر هم منظورتون اینه که کلا درمونگاههای دولتی را ول کنم باید بگم من استخدام رسمی هستم و حیفه حقوق بازنشستگی رو از دست بدم

من یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 02:47 ب.ظ

خاک بر سرم، فقط نازی
یک دقیقه فقط داشتم روی زمین غلت میزدم

خدا نکنه

بهار شیراز یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 02:41 ب.ظ

مهربونی مسری هست، آفرین به اون راننده که محبت کرد و شما رو رسوند

رفیق گلی است از گل های بهشت

دقیقا همین طوره
واقعا لطف کرد

عمه خانم یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 12:45 ب.ظ

چرا با یک آمپول فشار مردم را میندازید؟ تازه میخواهید سرم هم بزنید، بکشیدشون؟؟؟
شماره 4 مشکلش چی بود؟
شماره 11 قطعش شوهرش بوده، بخاطر تقاضاش
شماره 12شما اصلا به فواید چایی آگاه نیستید آقای دکتر

من شرمنده ام!
گفتنی نبود استشمام کردنی بود
احتمالا
واقعا

ترانه ی باران یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 11:56 ق.ظ

چقدر با مورد ده خندیدم
آخه خودمم بعضی وقتا اینطوری حرف میزنم ولی خب دکتر نمی‌رم که:))
کلا جدیداً از دکترا فراری شدم:/

مورد نمی‌دونم چندم ذهنم به سیگار رفت خواستم بپرسم که با کامنت دوستان متوجه قضیه شدم:))
ماهم کرونا گرفتیم فک کنم همه یه دور امیکرون گرفتن
ایشالا که بره دیگه برنگرده

خنده تون مستدام

بله خیلی ها گرفتن
آمین

امید یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 10:21 ق.ظ

دکتر می دونم اینجا خانم نشسته ولی من یه مشکلی دارم روم نمیشه از کسی حضوری بپرسم
من چند وقته در گیر دیابت شدم البته قند ناشنا حدود 120 و اینا هستش وقتی متفورمین میخورم روی مسائل ج سی تاثیر زیادی داره و فوق العاده کم میشه
یه دو هفته این قرص ها رو نخوردم برگشت به حالت قبل ولی خوب دیابت هم خطرناکه و مجبورم قرصهای مربوط به دیابت و کبد چرب را مصرف کنم
قرصی اسپری ژل چیزی نداری بنویسی برای این مشکل

دارو هست اما بیشترشون توی مبتلایان به دیابت قابل استفاده نیستند!
قرص گیاهی آفرودیت و کپسول گیاهی سوپرگل را بهتون پیشنهاد میکنم. توی دیابت عوارض کمتری دارن.

نازنین شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 06:16 ب.ظ

راستش فکر کردم مورد یک برای تقویت قوای مثبت هجده درمان پیری رو ازتون خواسته

نه بنده خدا

زری.. شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 06:11 ب.ظ http://maneveshteh.blog.ir

در مورد شماره 8 باید بگم یادمه تو کتاب مدرسه احتمالا علوم راهنمایی بود که علایم کم کاری تیرویید را نوشته بود، بعد من یه خاله دارم چند سالی از من بزرگتره و با توجه به علایمش من حدس زدم که ایشون کم کاری تیرویید داره و با اصرار من بردنش دکتر و بعد از آزمایش معلوم شد بله! کم کاری تیرویید داره و تا مدتها دارو میخورد. خلاصه اینکه از این تشخیص ها در بچه محصل ها هم هست :)
آخی طفلکی مادر و پسر شماره 5 دلم سوخت :(
آقای دکتر شما تصمیمتون چی شد برای واکسن برای عسل جان؟ البته الان که کرونا گرفته بعد از گذشت دوره اش آیا واکسن را میزنید براش؟ من منتظرم تصمیم شما را بدونم بعد برای دخترم اقدام کنیم

آفرین بر شما
واقعا
فعلا که تا چند هفته امکان تزریق نداره اما بعدش بله
به قول دکتر مستانه حتی اگر یک درصد امکان کاهش ابتلا را داشته باشه ارزششو داره

سید محسن شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 06:04 ب.ظ

شما نور جهان هستید.و بر هر چیز که بتابید نمایانش می کنید .بتابید آنچنانکه بر الماس، تا هزار رنگ را بیان کنید

آقا فکر کنم وبلاگو اشتباه اومدین

shirin شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 05:56 ب.ظ

چه خوبه که میپرسین آمپول میزنی یا نه. بخصوص در مورد بچه ها تو رو خدا آمپول ننویسین. من از آمپولهای دکترا در کودکی خیلی خاطره بدی دارم. یادمه یه خانمی یه بار گفت این چطور میخواد وضع حمل کنه با این قشقرقی که به پا میکنه. و همان شد که در ناخودآگاهم شکل گرفت دور ازدواج و بچه دار شدن را خط بکشم!!!
به بچه ها آمپول نزنین دکترا لطفاااااااااااااااااااااا

من که بهشون آمپول نمی زنم! اما چشم
حالا ازدواج کردید یا نه؟

هوپ... شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 02:40 ب.ظ

سلام :-)
چه همه همراها هم نظر میدن چه دارویی بنویسین و چی ننویسین!
کاش دیگه تموم شه این کرونا، تقریبا کسی رو سراغ ندارم تا به حال نگرفته باشه، هر کی نگرفته تو پیک اخیر گرفت من جمله خودم.
مورد چهارم داشتم فکر میکردم چی بوده نهایت فکر کردم چیزی کشیده! که با کامنت نازی خانم حل شد :-))))

سلام
عادت کردم دیگه
امیدوارم
انگار کامنت نازی خانم بیشتر از این پست توجه ها را به خودش جلب کرده

آرش شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 01:18 ب.ظ

خاطرات خنده دارت یه طرف این کامنتی که نازی خانم گذاشته یه طرف جرررررررررر سرکار هستم با صدای بلند انفجار خنده

خنده تون مستدام
مراد شادی روح شماست چه با پست چه با کامنت

کامبیز شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 09:54 ق.ظ

مورد چهارم به پینوشت نیاز داره بوی تریاک بوی شیشه بوی هروئین و......مبهمه ؟

نه بابا این قدرها هم جنائی نبود
یه بوی طبیعی بود که امروزه بی ادبانه تلقی میشه

منجوق شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 09:21 ق.ظ http://manjoogh.blogfa.com

1- می گفتی من مسیحم مرده هم زنده میکنم پیری چیه
2- می پرسیدی واقعا اینو از ته دلت می گی یا الان ذوق کردی؟
3- ای فدای مقدار دانشش از پزشکی و پرستاری برم
4- یعنی از کارای بایدن کرده بود؟ اینقدری که باید اسپری میزد؟
5- با مورد دوم مشورت کرده بودن آقاهه میخواسته زنشو بکشه بچه نجاتش داده
6- دیگه حساب کار دستشون اومده که میتونی با یه آمپول کله پاشون بکنب
7- روش نشده مستقیم بگه براش آمپول بنویس
8- چشمش تو رو گرفته
9- این اومده خونه تو رو یاد بگیره ببین چه نقشه ای برات داره . خواهری مادری کسی تو خونه داره
10- شاعر بوده
11- دیگه آوازه ات تو آمپول نوشتن همه گیر شده
12- اینم همکارت بوده
پ.ن1. اتفاقا برای ماها که جویای احوال ایشون بودیم کار مهمی بود
پ.ن2 خیلی خوشحال نباش رفتن خرید عید بعد تعطیلا دوباره هوار میشن سرت
پ.ن3. همشون از شما گرفتن؟ عسل هم گرفت؟

طبق معمول با یک نظر طولانی شرمنده ام کردین ممنون
عسل فقط یکی دو روز تب و گلو درد داشت خوشبختانه زیاد شدید نشد
پسر دو ساله باجناق از اون شدیدتر گرفت!

رها شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 06:11 ق.ظ

وبلاگ نویس دکتر آلمانی نداشتیم که!

الان مدتهاست که توی وبلاگشون ننوشتن
وقتی مینوشتن توی ایران بودن

نسرین شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 12:13 ق.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

اولی که آش کشک خاله هست، در هر صورت به حسابت نوشته میشه
2 قیافه تون باید دیدنی شده باشه چکار کردین؟ براش توضیحی دادین ؟
5 تو چه قافله ای گیر کردین. هاج و واج لابد منتظر نتیجۀ راًی گیری شدین، آره؟
9 دمش گرم چه بامعرفت بود
12 چایی همه کاره!
چه دوست خوبی. باید اسمشو گذاشت رفیق. بنظرم رفیق یه درجه از دوست بالاتره.
هورا به عماد... کارش درسته

متاسفانه
بله ولی بی فایده بود
رای گیری که در کار نبود حکومت مطلقه پدر را شاهد بودیم!
واقعا
بخصوص اگه با نبات باشه
دقیقا

سوسک سیاه پر طلایی از ترکیه شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 12:11 ق.ظ

کلا چای بر هر درد بی‌درمان دواست. مرده رو زنده می‌کنه.

بخصوص چای نبات

پگاه جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 04:55 ب.ظ

پ.ن ۱: اینکه چیزی نیست، بعضیا دوستانی دارند که اگر بخواهند کل لواسان را به نامشان می زنند

از اون نوع دوستها که من و شما نداریم

شارمین جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 04:06 ب.ظ http://behappy.blog.ir

سلام.
مورد یک تیکه انداخت یعنی؟

سلام
ظاهرا که صادقانه گفت

نازنین جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 02:56 ب.ظ

سلام. برم به حال خودم تاسف بخورم، ظاهرا فقط منم که تعجب کردم چرا برای مورد ۱ علامت +۱۸ درج نکردید

سلام
مورد یک؟ چرا؟

دخترمعمولی جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 08:44 ق.ظ http://mamoolii.blogsky.com

فقط مورد ۴ .

صبا جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 12:58 ق.ظ http://gharetanhaei.blog.ir/

و چایی همچنان مقام اول رو در درمان های خانگی دارد

آفرین به اون دوست با معرفت که میخواسته تا اوکراین بره!

دقیقا بخصوص چای نبات
واقعا کاش من هم از این دوست ها داشتم میومدن و نجاتم میدادن

یک عدد مامان پنج‌شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 10:04 ب.ظ http://Www.Kidcanser. Blogsky

چقدر خوبه که آدم همچین دوستی داشته باشه که حاصر باشه وسط جنگ پاشه بیاد دنبالش. دست مریزاد واقعا
امیدوارم جناب پرسیسکی سالم و سلامت باشن
به سیستم ایمنی عماد غبطه خوردم

واقعا
امیدوارم همه چیز به خوبی تموم بشه
ایضا!

لیلا پنج‌شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 08:49 ب.ظ

سلام
فقط مورد٦

نازی پنج‌شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 08:35 ب.ظ

دکتر مورد چهارم که +۱۲ساله زدید یعنی چی؟ یعنی خانم دکتر شیفت قبل در اتاق استراحت چوسیده بوده؟ چرا اسپری زده؟ من ۳۶ سالمه ولی حالیم نشد جریانو درست؟ فقط چوس به ذهنم اومد؟ درسته؟

موارد ذکر شده مورد تائید است فقط ایشون "خانم" دکتر نبودند!

فرزان پنج‌شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 06:28 ب.ظ

سلام
مرسی که نوشتید
پیری خیلی بده و البته ترسناک ،کاش میشد واقعا کاری براش انجام داد
فک کنم جزو معدود پزشک هایی هستید که میپرسید امپول میزنید یا نهکاش همه یاد بگیرن
فک کنم مورد ۷منمبا زور میبرنمکل خانواده بسیج میشن تا من پاشم برم
مورد ۸حتی توی دبیرستانی هایی که تجربی میخونند هم هست ،حتی از کسایی که کتاب علوم راهنمایی را میخونن هم مورد هایی از اظهار نظر در این رابطه دیده شده

سلام
خواهش
اما چاره ای به جز تجربه اش نداریم
عجب
دقیقا

مریم پنج‌شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 05:34 ب.ظ http://mabod.blogsky.com

سلام جناب دکتر
مورد یک راست گفته ، برای پیری کاری نمیشه کرد ولی میشه دل رو همیشه جوان نگه داشت
امیدوارم سطح ایمنی جامعه بالا رفته باشه و همینطور در سطح تمام جهان ، وهمه بدون دغدغه و دلهره برند به دیدن همدیگه و مسافرت و به زودی خبر ریشه کنی این بیماری و پایان جنگ در او کراین و همه جای جهان بیاد ، تمام کشورهای جنگ زده از شر جنگ در تک تک نقاط جهان رها بشند
الهی آمین

سلام
کاملا درسته
من هم امیدوارم

زهرا پنج‌شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 05:07 ب.ظ http://pichakkk.blogsky.com

سلام.
آقا ما هم مشکل اولین خاطره رو داریم
راهی پیدا کردین ما رو هم خبر کنین

سلام
Me too

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد