جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (248)

سلام

1. نسخه خانمه را که نوشتم یک برگ سرنسخه دیگه گذاشت روی میز و گفت: یک نوبت هم برای دخترم گرفتم. مواظب باش گم نشه تا برم خودشو بیارم!

2. نسخه پیرزنه را که نوشتم گفت: برام آزمایش هم بنویس. گفتم: چه آزمایشی میخواین بدین؟ گفت: یه آزمایش که ببینم کی قراره شرّمون کنده بشه؟!

3. پیرمرده گفت: این قرص خوابها ضرری هم دارند؟ گفتم: بدنتون بهشون عادت میکنه. گفت: خب این که بهش عادت میکنیم یعنی ضرر داره؟!

۴. به یه بچه گفتم: دلت یه کم درد میگیره یه کم خوب میشه؟ گفت: نه یه کم درد میگیره دو ساعت خوب میشه!

5. (16+) دختره گفت: گلوم درد میکنه. چوب و چراغ قوه را برداشتم و رفتم طرفش اما همچنان ماسکش روی صورتش بود. مادرش گفت: مامان! بکش پایین تا دکتر ببیندش!

6. ظهر که رفتم سر شیفت آقای مسئول پذیرش گفت: امروز صبح خانمه بهم گفت: این خانم توی تزریقات دست بچه مو سوراخ سوراخ کرد و نتونست سِرُمشو بزنه. اگه شوهرم اینجا بود الان میرفت موهاشو میکشید!

7. پسره مادربزرگ 93 ساله شو آورده بود و گفت: الان چند هفته است که میگه از سَرَم عکس بگیرین. حالا هر دستگاهی که اینجا دارین بگذارین روی سرش و بگین عکس گرفتم تا خیالش راحت بشه!

8. گلوی بچه را که نگاه کردم مادرش گفت: میشه یکی از این چوبها را برداره؟ گفتم: بفرمائید. بچه چوبو برداشت و بعد به چراغ قوه اشاره کرد و گفت: اینو هم میخوام!

9. خانمه بچه شو آورده بود و گفت: امروز صداش عوض شده. به بچه گفتم: الان جائیت هم درد میکنه؟ مادرش گفت: نه درد نمیکنه! به بچه گفتم: سرفه هم میکنی؟ مادرش گفت: نه فقط صداش عوض شده! گفتم: خانم خب شما اجازه بدین دو کلمه حرف بزنه ببینم صداش چطور شده! مادرش گفت: آهان! بعد به بچه گفت: بگو عمو! بگو بابا! بعد که بچه تکرار کرد به من گفت: حالا دیدی صداش نسبت به قبل چقدر تغییر کرده؟!

10. مرده اومد و گفت: اومدم تا برای بچه ام یک سری آزمایش کامل بنویسی ببرمش شهر. گفتم: چند سالشه؟ گفت: هفت ماهشه. گفتم: مشکلی داره؟ گفت: نه فقط کمی سرما خورده. گفتم: خب پس آزمایش کامل برای چی؟ اصلا بچه هفت ماهه مگه چقدر خون داره؟ گوشیشو از جیبش درآورد و به خانمش زنگ زد و گفت: دکتر میگه نمیشه آزمایش کامل براش بنویسم خونش کمه! نمیدونم خانمش چی گفت که مرده رو کرد به من و گفت: عکس کلی هم نمیشه براش بنویسی؟! گفتم: نه نمیشه الکی این همه اشعه بزنن به بچه که چی بشه؟ گفت: پس اقلا یه آزمایش ادرار براش بنویس!

11. خانمه بچه شو آورده بود و گفت: بردمش پیش متخصص اما خوب نشد. حالا زنگ زدم به دکترش گفت یه آمپول بهش بزنین. حالا براش بنویسین تا برم بگیرم. نسخه شو که نوشتم بچه شروع کرد به گریه و گفتن: من آمپول نمیزنممممم! مادرش گفت: حالا بریم داروهاتو بگیریم شاید اصلا آمپول ننوشته باشه!

12. تب بچه را با تب گیر دیجیتالی گرفتم که بچه گفت:چه خوشگله! یکی از اینها برام بخرین! مادرش گفت: نمیشه اینها مال دکترهاست. بچه گفت: خب من هم که نمیگم حالا بخرین برای تولدم بخرین!

پ.ن1. برادر آقای صاحبخونه و خانواده اش تا آخر تعطیلات خونه ما بودند. روز آخر هم بهم میگن: همه از این چند روز تعطیلی استفاده کردند غیر از تو! روم نشد بگم چرا نشد استفاده کنم! (البته دو نکته را باید مد نظر داشت: 1. توی این چند روز دو سه تا شیفت داشتم. 2. دو وعده غذایی ما مهمون مهمونهامون بودیم!)

پ.ن2. چند روزه که با گوشی نمیتونم برای وبلاگهای بلاگ اسکای نظر بگذارم اما با کامپیوتر محل کار میتونم. از طرف دیگه برای وبلاگ های غیر از بلاگ اسکای میتونم با گوشی کامنت بگذارم نمیدونم چرا؟!

پ.ن۳. از چند هفته پیش به عسل گفته بودند روز شنبه (فردا) میرن اردو. حالا پیام دادن که اردو در حیاط مدرسه برگزار خواهد شد! کفر عسل دراومده!

نظرات 34 + ارسال نظر
مینو یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1401 ساعت 07:15 ب.ظ http://milad321.blogfa.com

سلام
در مورد شماره ۲، کاش کنین آزمایشی باشه چون من هم میخوام همین رو بدونم.دیگه از درد کشیدن روحی وجسمی خسته شدم
در مورد شماره ۷، چقدر دلم برای مادر بزرگه سوخت .شاید واقعا حس میکنه سرش مشکلی داره.

سلام
امیدوارم سایه تون تا سالها بالای سر خانواده تون و ما باشه. گرچه حتی اگر چنین آزمایشی بیاد نمیشه درمورد حوادث پیش بینی کرد.
بعید نیست. اما ظاهرا فقط تصورات ایشون بود.

نیکی شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1401 ساعت 09:21 ب.ظ

مورد ۱۰ از همه بامزه تر بود

ممنون

نسرین پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1401 ساعت 01:04 ب.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

چه کار قشنگی کردین. ممنونم ازتون چون منو هم با این کارتون خوشحال کردین

خودم هم خوشحال شدم
درمورد کامنت خصوصی تون هم چشم
گرچه فقط کنجکاوی بود نه حساسیت

زرگانی پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1401 ساعت 12:07 ب.ظ

سلام. خسته نباشید‌. یه پیغام توی قسمت تماس با من براتون گذاشتم. رسیده؟

سلام
بله
ببخشید دیر شد
عصر براتون ایمیل میزنم

شقایق پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1401 ساعت 07:38 ق.ظ

اقای دکتر براتون یه کامنت نوشتم امیدوارم کامل رسیده باشه اگر ناقص رسیده باز بگید بنویسم

بله کامنتتون رسید
چشم

ترانه ی باران چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1401 ساعت 05:11 ب.ظ

وای مورد ۹:)))
حالا صداش عوض شده بوده:))))




پ.ن ۳ واسه فسقلی های ما هم همینه کفرشون در اومده مث اینکه کشوریه

خب من که صدای قبلی شو نشنیده بودم
بله ظاهرا

نسرین چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1401 ساعت 03:18 ب.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

جواب شمارۀ 7 لطفاً؟

بله
ظاهرا خیالش هم راحت شد!

نسرین چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1401 ساعت 01:48 ب.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

1 فکر کنم این اولین باره تو دنیا چنین اتفاقی می افته
2. و آزمایش جدید قرن
3- پس چیه؟ ای خداااا
4_ آخی
5_ خب؟
6_ بدبخت
7_ الهی... گرفتید؟
8_ می خواستین بگید: چیز دیگه هم میخوای بگو یه وقت تعارف نکنی!
9_ من بودم مادره رو از اتاق می کردم بیرون از اول شروع می کردم به سوال کردن.
10_ چونه میزده !
11_ مرگ بر آمپول
12_ فکر خوبی کرده
پ.ن:
1 صابخونۀ کی؟
2 اسکای گاهی قِر میده. من خیلی سعی کردم آدرس شما و چندتا از دوستان اسکای رو سیو کنم قسمت حافظه که موقع پست کردنتون باخبر بشم. نشد که نشد.
3 حق داشته طفلی.این چه وضعیه؟ چرا مسئولین رسیدگی نمی کنن؟

ممنون بابت لطفتون
پ.ن۱. چند سال پیش رفتیم ترکیه خونه یکی از اقوام که توی سفرنامه ای که نوشتم و توی وبلاگ هم هست بهش گفتم آقای صاحبخونه
حالا ایشون برادرشون بودن!

mava دوشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1401 ساعت 11:34 ب.ظ

مورد ۷ دقیقا مثل مادربزرگ منه ک هر چند وقت ی بار گیر میده فشارم رفته بالا بیایین چِکش کنید !و تا چک نکنیم ب هیچ عنوااااان ول نمیکنه
بعدم تجربه ثابت کرده اگه بگیم فشارت بالاس شروع میکنه میگه مریضمو و فلانه اگه هم بگیم پایینه قبول میکنه واسه همینم حتی وقتایی ک واقعا بالاس میگیم پایینه

کاملا درک میکنم
فقط وقتی فشارشون بالاست مراقبشون باشید

مهربانو دوشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1401 ساعت 01:48 ب.ظ http://baranbahari52.blogsky.com/

سلام آقای دکتر
چه جالب بودن
عسل خیلی حق داره ... رسما به بچه رکب زدن

سلام
ممنون
واقعا

منجوق دوشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1401 ساعت 09:34 ق.ظ http://manjoogh.blogfa.com

آره خب ترسوندیش دیگه
برگشته گفته" دیدی"
این کلمه نشون میده که ازت ترسیده

منجوق دوشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1401 ساعت 09:24 ق.ظ http://manjoogh.blogfa.com

خب خداروشکر
من هربار اینطوری کامنت میزارم میترسم که بقیه خواننده ها بیان بگن این منجوق چقدر لوسه
حالا با خیال راحت کامنت میزارم

اختیار دارید
حتی اگه من پست نگذارم شما کامنتتتونو بگذارید!

صبا دوشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1401 ساعت 09:23 ق.ظ http://gharetanhaei.blog.ir/

نسخه آزمایش ها رو دارم نمی خوام برم

عجب

ممنون منجوق دوشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1401 ساعت 06:27 ق.ظ

سلام
دکتر ما یک بار با نوشته تون می خندیم یک بار هم با تفاسیر عالی منجوق جان

سلام
حق دارین خودم هم خیلی بهشون میخندم

صبا دوشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1401 ساعت 03:59 ق.ظ http://gharetanhaei.blog.ir/

این سری آزمایش جای آمپول رو گرفته بود و مراد میداده انگار

امیدوارم تا فردا پس فردا آزمایش لازم نشم! هر چند که همین الان چند تا آزمایش بدهکارم

واقعا هر چند وقت یه چیزی مد میشه
خب برین پیش همون دکتر ایرانی تا براتون بنویسن!

زری.. یکشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1401 ساعت 09:23 ب.ظ http://maneveshteh.blog.ir

دختر من هم روز آخر یک زنگ را جشن داشتند. تو همون کلاس و حیاط مدرسه. کلی خوراکی خورده بودند و عکس و ... بنظرم بهشون خوش گذشته بود ایکاش عسل هم میرفت.
نفهمیدم منظور اون قسمتی که مهمون گفتند ..... یعنی چی؟
واااااای اونجایی که گفتید بچه هفت ماهه مگه چقدر خون داره باباش گفته اقلا ازمایش ادرار بنویس :)) فکر کرده به هر حال ادرار را داریم میریزم دور :)

نمیدونم والا ظاهرا خواب را ترجیح داد
خب چند روز اینجا پلاس بودند و انتظار داشتند از تعطیلاتمون استفاده کنیم
لابد

یک عدد مامان یکشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1401 ساعت 03:25 ب.ظ http://Www.Kidcanser. Blogsky

طفلی عسل. کاملن درک می کنم آخه کل کیف مدرسه به همین اردو رفتن با همکلاسی ها هست که اونم این دو سه سال بخاطر کرونا برچیده شده

دقیقا
نهایتا تصمیم گرفت اصلا نره!

Sara یکشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1401 ساعت 01:58 ب.ظ http://15azar59.blogsky.com

سلام
در مورد ۸ من یه خاطره دارم یادمه بچه که بودیم مثلا ۵ ۶ ساله با خانواده که میرفتیم رستوران اونجا روی میز یه لیوانهایی بود که داخلش کاغذهای رنگی نازکی بود (شبیه دستمال کاغذی) من و خواهر کوچیکم هربار میرفتیم اونجا اون لیوان ها رو خالی میکردیم و اون کاغذ رنگی ها را با خودمون میاوردیم خونه الان که به اعمال اون موقعم فکر میکنم حس ندامت و پشیمانی عمیقی دارم
.
اخی اردو تو حیاط مدرسه واقعا حال گیری هست

سلام
خب عالم بچگیه دیگه

منجوق یکشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1401 ساعت 01:55 ب.ظ http://manjoogh.blogfa.com

1- آخی شما رو مثل بچه کوچولوها دیده گفته گمش نکن. معلومه خیلی مظلوم میشینی پشت میزت
2- بهش میگفتی سن زنها از 50 که رد شد دیگه دست خودشونه که کی بمیرن
3- دکتر جان شفاف بگو اعتیاد اوره خب تا ملت بفهمن
4- این مریضهات از همون بچگی یکی به دو کردن با شما رو تمرین میکنن
5- خیلی زرنگی دکتر خودت نگفتی تا مامانش بگه
6- بیچاره معلوم نیست شوهره چقدر موهای خودشو کنده
7- نکنه به حرفش گوش دادی؟ مثل آمپول نوشتنات نباشه!
8- مادره با بچه هماهنگ کرده بوده
9- زن بیچاره رو ترسوندی خب انتظار چی داشتی
10- معلوم نیست چه بلایی سر بچه بیچاره اوردن
11- رسما گیرت اوردن دکتر
12- خواسته بگه وقتی دکتر شدم بعد دیده خیلی زحمت داره رفع و رجوعش کرده
ظاهرا عسل اینها رو نمی خواستن ببرن اردو میخواستن ببرن اردوگاه

ممنون
باز هم شرمنده کردید
۹. ترسوندم؟

امیر حسام یکشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1401 ساعت 09:28 ق.ظ https://bimoghadame.blogsky.com/

سلام؛
مورد 2 قابل تأمله. شاید روزی آزمایشی بیاد که زمان دقیق مرگ را مشخص کنه هر چند شاید اۀام هم تخمین زمان تقریبی ممکن باشه.
لطفاً شما هم نظر بدهید.

سلام
بعید نیست گرچه نهایتا نمیشه زمان بروز حوادث احتمالی را تعیین کرد

لیمو یکشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1401 ساعت 08:37 ق.ظ

آره درست میگید پ.ن 1
صبح بوده هنوز گیج میزدم. به قول همکارم ویندوزم بالا نیومده بوده
با اینکه توی محل کار بودم، کلی به موقعیت خندیدم وقتی تصور کردم گوینده و شما رو در اون لحظه.
خیر ببینین که شادمون میکنین

بله متوجه شدم
ممنون

لیمو شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1401 ساعت 08:49 ب.ظ http://From-m.blogsky.com

برای مورد هشت به نظرم به این بچه هایی که میان مطب دکتر و گریه و زاری و اذیت نمیکنن باید جایزه بدین و به نظرم همون چراغ قوه جایزه ی خوبیه

چشم
دیگه امری باشه؟!
میگم دوتا لیمو با هم اومدن توی وبلاگ من؟!

عمه خانم شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1401 ساعت 08:05 ب.ظ https://amehkhanoom.blogsky.com

نه که خیلی خواب تعبیر کردین، میذا‌تم بمونهدریغ از یک نفر کمک کن
خب بلاگ اسکای دوستون نداره دیگه

من که گفتم فعلا نمیتونم نظر بگذارم
پنجاه بار نوشتم چون آب از پائین به بالا جریان پیدا کرده نشون میده که خواب زن چپه

Sin_a_dal شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1401 ساعت 07:40 ب.ظ

قراره به اعتبار برگه آزمایش بسته معیشتی ای ، روغنی چیزی بدن؟

اگه قراره بدن هم من خبر ندارم

مریم شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1401 ساعت 05:23 ب.ظ http://mabod.blogsky.com

سلام مجدد جناب دکتر
این مریم بی آدرس من نیستم من همیشه با آدرس وبم میاد
و پیام من کامل اومده و همون پیام اولی هست که تایید کردید

سلام
مریم بی آدرس
ممنون

مریم شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1401 ساعت 03:30 ب.ظ

دکتر بلاگ اسکای خراب شده؟ نظرات نمیرسه؟ یا نصفه میرسه برای شما؟ چرا؟

من که کامنت شما را تایید کردم
یعنی بیشتر نوشته بودین؟

عمه خانم شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1401 ساعت 01:37 ب.ظ https://amehkhanoom.blogsky.com

1_
5_
9_دکتر دقت ندارینا، خب صدای بچه تغییر کرده، دقت کنید دیگه
پ. ن2:بلاگ اسکای دوستتون نداره
پ. ن3 :شاید سال دیگه همینم نباشه

سپاسگزارم
پ.ن3. خدائی این خنده داشت آخه؟!
حالا اون پست را چرا حذف کردین؟

لیمو شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1401 ساعت 08:20 ق.ظ

شماره 8 من رو یاد بچه توی مجموعه مهمونی انداخت کم کم فکر کنم میگفت مطب میخوام!
پ.ن 2 از اون موقعیت های نگاه سیامک انصاری و دوربین بوده ها
پ.ن 3 اردوی مدرسه هم خوب بود زمان ما اما نه وقتی قبلش گفته باشن میبرن یه جای بهتر

دقیقا
دو یا یک؟!
واقعا

عاطفه شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1401 ساعت 12:20 ق.ظ

چه به موقع رسیدم
هنوز داغن
دستم جوهری شد

بله بله
رسیدنتون به خیر!

من جمعه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1401 ساعت 11:50 ب.ظ

سلام
دقیقاً پ ن ۳ برای یکی از بچه های فامیل ما اتفاق افتاد، ظاهراً به خاطر کرونا از بالا چنین دستوری رسیده. با همین مضمون اردوی داخل مدرسه

سلام
عجب
پس سراسریه احتمالا

دخترمعمولی جمعه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1401 ساعت 11:41 ب.ظ http://mamoolii.blogsky.com

:))))
5- میگم در و دیوارها عایق صدا هست؟
اگه احیانا نیست، لااقل بگین یه دوربین مدار بسته برای آدمایی که بیرونن بذارن که براشون سوء تفاهم پیش نیاد .

عایق صدا؟ شوخی میکنین دیگه؟ توی خیلی از درمونگاهها دوربین هست اما فقط توی سالن

نازی جمعه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1401 ساعت 07:25 ب.ظ

همش عالی بودن شماره یازده دقیقن تاکتیکی بود که مامان من برام به کار میبرد

ممنون

سلام جمعه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1401 ساعت 07:01 ب.ظ

بسلامتی

سلامت باشید. اما برای کدوم قسمت؟!

مریم جمعه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1401 ساعت 05:46 ب.ظ http://mabod.blogsky.com

سلام جناب دکتر ‌
خداقوت و پرتوان باشید
حیاط مدرسه که تکراری هست ، ببرن بچه‌ها رو تو دل طبیعت و کنار آب و الان هم که طبیعت حسابی پر از زیبایی های آفرینش هست کاش رأی مدرسه عوض بشه و بچه ها رو ببرند تو دامن طبیعت که حسابی لذتش رو ببرند

سلام
سپاسگزارم
بله حق با شماست. نمیدونم چرا این تصمیم را گرفتن؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد