جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (250)

سلام

طبق معمول خلاصه ای از خاطرات هر پنجاه پست یک بار:

201. به خانمه گفتم: آمپول میزنین براتون بنویسم؟ گفت: من اون قدر آمپول زدم که وقتی آب میخورم از همه جای بدنم آب میزنه بیرون!

202. مرده گفت: بنویس برم پیش ارتوپد. دفترچه بیمه شو مهر کردم و رفت. چند دقیقه بعد اومد و گفت: من گفتم برام عکس بنویسی پس کجا نوشتی؟ گفتم: شما گفتین ارتوپد، حالا عکس براتون بنویسم؟ گفت: از کجا؟ گفتم: من چه میدونم؟ در حالی که سرشو تکون میداد و از مطب بیرون میرفت گفت: مسخره است!

203. دفترچه بیمه روستایی مریضو مهر کردم تا بره پیش متخصص و علت ارجاعو نوشتم ادامه درمان. چند دقیقه بعد مریضه برگشت و گفت: چرا نوشتین برای ادرار درمانی؟!

204. مرده با درد شکم اومده بود. گفتم: قبلا هم سابقه داشتین؟ خانمش گفت: آره دو ماه پیش عفونت ریه داشت! گفتم: خب الان که عفونت ریه نداره. گفت: میدونم اما شغلش هنوز همونه!

205. نسخه خانمه رو که نوشتم گفت: چندتا گاز هم بنویس. گفتم: گاز آزاده. گفت: پس چرا براش پول میگیرن؟!

206. (۱۳+) خانمه گفت: هروقت هوا سرد باشه و برم بیرون فورا لرز می‌کنم. فکر کنم یه جای بدنم یه سوراخ داره سرما میاد تو!

207. (۱۸+) خانمه گفت: چند روز پیش سقط کردم. گفتم: چند ماهتون بود؟ گفت: شش هفته. گفتم: بهتره به این زودی دوباره باردار نشین، یه مدت قرص بخورین. گفت: لازم نیست. شوهرم یه شهر دیگه سر کاره الان چهار ماهه که اصلا خونه نیومده!

208. ساعت حدود دو صبح بود و درمونگاه غلغله. راننده آمبولانس از اتاقش اومد بیرون و گفت: چه خبره؟ چرا این قدر شلوغه؟ گفتم: نمیدونم. زیر لب یه چیزی خوند و گفت: یه ورد خوندم تا صبح فقط یه مریض دیگه میاد! تا حدود سه بیدار موندم و مریضی نیومد و خوابیدم. صبح چند دقیقه پیش از این که پزشک شیفت صبح بیاد یه مریض دیگه اومد!

209. (۱۸+) چوبو برداشتم تا گلوی دختره رو ببینم که گفت: لطفا تا ته فرو نکنین!

210. به پیرمرده گفتم: فشارتون سیزدهه در حد خوردن قرص نیست. گفت: پس در حد چیه؟!

211. پیرزنه گفت: قرصهای فشارمو هم بنویس. میدونی که من از کدوم قرصها میخورم؟ گفتم: من از کجا باید بدونم؟ گفت: از اونجا که درسشو خوندی!

212. مرده دخترشو آورده بود و گفت: یه آمپول هم براش بنویس. دختره گفت: ببینین دکتر! شما تجربی خوندین من هم دارم تجربی میخونم، آمپول نمیخواد دیگه!

213. پیرمرده داروهایی که تازه براش نوشته بودم آورد و گفت: اینهارو هم باید بندازم توی آب جوش و بخورم؟ گفتم: من چنین چیزی براتون ننوشتم. کدومو میگین؟ یه نگاه کردم و گفتم: نه پدرجان! اینها پنبه الکله برای آمپول هاتون!

214. پیرزنه گفت: یادم رفت پوسته قرص فشارمو بیارم برام بنویس. گفتم: قرصتون چند میلی بود؟ گفت: نه چند میلی نبود. گرد بود یه خط هم وسطش بود!

215. مرده با مسئول پذیرش بحثش شد. وقتی اومد توی مطب گفت: آخه من که مرض ندارم بیام اینجا، مریضم که میام!

216. صبح رفتم توی یه مرکز شبانه روزی. خانم دکتری که شب پیش شیفت بود گفت: به نظر شما با این مسئول پذیرش چکار کنم؟ گفتم: چطور؟ گفت: دیشب ساعت دو از خواب بیدارم کرده و میگه یه نفر اومده و میگه من چندتا گوسفند دارم یکی شون از صبح ادرار نکرده!

217. مَرده گفت: چند روزه نفس که می کشم قفسه سینه ام درد میگیره. گوشیو گذاشتم جاهای مختلف قفسه سینه اش و گفتم نفس بکشه و یه سری معاینات و سوال و بعد هم نسخه شو نوشتم. از مطب که رفت بیرون به همراهش گفت: من که زیاد درس نخوندم میدونم قلبم کجاست این که مثلا دکتره نمیدونه!

218. نسخه خانمه را که نوشتم یه دفترچه دیگه گذاشت روی میز و گفت: هرچقدر به دخترم گفتم بیاد پیشتون گفت من روم نمیشه حالا میشه براش دارو بنویسین؟ گفتم: مشکلش چیه؟ گفت: الان پونزده سالشه توی بینیش اصلا مو نداره!

219. نسخه خانمه را که نوشتم گفت: میشه خودمو وزن کنم؟ گفتم: بفرمائید. رفت روی وزنه ایستاد. شوهرش رفت جلو و گفت: چند کیلوئی؟ خانمه اومد پائین و گفت: هیچی! خرابه، بیا بریم!

220. یه نفرو آوردن توی مرکز شبانه روزی و گفتن موقع خوردن غذا یه قطعه بزرگ گوشت توی گلوش گیر کرده. کارهای ابتدایی که میشد اونجا انجام داد (مثل مانور هایملیخ و ...) انجام دادیم و فایده ای نداشت. مرده داشت سر و صداش بلند میشد که نفسم گرفت و دارم خفه میشم و یه کاری بکنین و ... به ناچار به راننده آمبولانس گفتم ببردش بیمارستان. چند دقیقه بعد راننده زنگ زد و گفت: از دست انداز اول شهر که رد شدم لقمه رفت پایین، ببرمش بیمارستان یا برش گردونم؟!

221. راننده آمبولانس یه جعبه شیرینی آورد و گفت: اینو به مناسبت روز پزشک براتون خریدم. تشکر کردم و با بقیه همکارها شیرینی ها را خوردیم. بعد که تموم شدن گفت: الکی گفتم اینو برای تولد بچه ام خریده بودم!

222. نسخه پیرمرده را که نوشتم گفت: نمیشه همش خودت بیایی اینجا؟ چندتا دختربچه و پسربچه ریختن اینجا و میگن ما دکتریم!

223. یه زن و شوهر نوزادشونو برای معاینه اولیه آوردن. دیدمش و گفتم: مشکلی نداره. پدرش گفت: دیگه تا کِی واکسن نداره؟ گفتم: دو ماهگی. گفت: اون وقت از کجا بفهمیم دو ماهش شده؟!! (خدائی یه لحظه شک کردم درست شنیدم یا نه؟!)

224. به دختره گفتم: آبریزش بینی هم دارین؟ گفت: نه. مادرش گفت: چرا داره هنوز شروع نشده!

225. به مرده گفتم: دل درد بچه تون چه زمانیه؟ گفت: از نیم ساعت پیش از خوردن غذا شروع میشه تا نیم ساعت بعد از خوردن غذا!

226. به مرده گفتم: براتون یه شربت مینویسم .... گفت: پس قرص سرماخوردگی نمینویسین؟ گفتم: چرا. گفت: چندتا کپسول هم بنویس. گفتم: نوشتم. گفت: من که تا آمپول نزنم اصلا خوب نمیشم. از مطب که رفت بیرون به همراهش گفت: این چه دکتریه؟ همه شو که خودم گفتم! (خب مهلت بده برادر من!)

227. (۱۸+) خانمی که اخیرا توی دو بیمارستان مختلف دو عمل جراحی مختلف انجام داده بود گفت: بیمارستان اولی خیلی خوب بود. مثلا پرستارهاش اون قدر قشنگ رگ میگرفتن که من اصلا نمیفهمیدم. اما توی بیمارستان دومی تا میخوابیدی روی تخت هل میدادن توش!

228. به خانمه گفتم: دهنتونو باز کنین. گفت: نمیخواد! صبح خودم توی آینه دیدم. یه چرک گنده روی این لوزه ام بود! شوهرش گفت: خب حالا دهنتو باز کن ببینه. گفت: خب برای چی؟ میخواد ببینه بعد بگه چرک داره. من که خودم دیدم میگم چرک داره!

229. پیرزنه گفت: از وقتی چشممو عمل کردم خیلی سرما میخورم. فکر کنم از همین سوراخی که توی چشمم درست کردن سرماها میرن توی بدنم!

230. برای خانمه دارو نوشتم و دفترچه شو دادم بهش. گفت: یه آزمایش کامل هم میخوام بدم. نوشتم. گفت: یه سونوگرافی از پستان هم برام مینویسی؟ نوشتم. گفت: یه سونوگرافی تیروئید هم بنویس اما توی یه برگ دیگه. گفتم: خب چرا یک جا انجامشون نمیدین؟ گفت: آخه مرکزی که برای سونوگرافی پستان میرم فقط مخصوص پستانه. نوشتم. گفت: حالا توی یه برگ دیگه یه سونوگرافی رحم و ضمائم بنویس. گفتم: اینو دیگه چرا جدا بنویسم؟ گفت: اون مرکزی که برای سونوی تیروئید میرم اصلا دستگاه سونوی رحمشو قبول ندارم!

231. درحال دیدن مریض بودم و هر چند ثانیه یک بار صدای یه خانم میومد که میگفت: بگی حالم خیلی بده ها! مریض که رفت بیرون یه پیرمرد اومد و نشست روی صندلی. گفتم: بفرمائید. گفت: حالم خیلی بده!

232.  شیفت شب بودم و درمونگاه غلغله بود. ساعت حدود دو بالاخره مریضها تموم شدند و رفتم توی اتاق استراحت و بلافاصله از هوش رفتم. ساعت حدود چهار با صدای زنگ موبایلم از خواب پریدم و دیدم خانم مسئول پذیرش زنگ زده. وقتی جواب دادم گفت: ببخشید دو سه بار زنگ اتاق استراحتو زدم و بیدار نشدین. عذرخواهی کردم و رفتم و مریضو دیدم. سه شب بعد دوباره با همین خانم شیفت بودم و دوباره همین اتفاق تکرار شد! وقتی مریضو دیدم و رفت، رفتم دم پذیرش و  گفتم: شرمنده اصلا سابقه نداشت من اینطور خوابم سنگین بشه. حالا دوبار پشت سر هم و هردوبار هم توی شیفت شما. گفت: من خوشحالم که وجودم این قدر بهتون آرامش میده که راحت میخوابین!

233. یکی از خانمهای مسئول تزریقات (که چند ماه پیش بعد از مدتها درگیری قضائی از شوهر معتادش جدا شده بود و حضانت دختر پنج شش ساله شو هم گرفته بود) اوقاتش تلخ بود. گفتم: چی شده؟ گفت: دیروز با ... (دخترش) رفتیم ... (یکی از گردشگاههای طبیعی نزدیک ولایت) که دیدیم یه عروس و داماد با ماشین عروس اومدن و با اقوامشون با یه فاصله حدودا صد متری از ما شروع کردند به رقصیدن و .... دخترم گفت: بریم تماشا؟ گفتم:من که حوصله شو ندارم خودت برو ولی خیلی مواظب باش. رفت و برگشت و دیدم همچنان داره میخنده و میرقصه. گفتم: چیه؟ گفت: عروسی بابام بود!

234. یک بچه شش ماهه را با اسهال آوردند. به مادرش گفتم: غذا هم بهش دادین یا فقط شیر خودتونو میخوره؟ گفت: بهمون گفتند از شش ماهگی دیگه باید بهش غذا بدیم. دیشب  پدرش رفت نون خامه ای خرید با بچه با هم خوردیم!

235. بچه تا اومد توی مطب فشارسنجو نشون داد و گفت: مامان! این چیه؟ مادرش گفت: این دستگاهه! نسخه شو که نوشتم و داشت میرفت بیرون چشمش افتاد به دستگاه حضور و غیاب و گفت: مامان! این چیه؟ مادرش گفت: این وسیله است!

236. مرده گفت: دیشب از خواب پریدم دیدم نفسم داره تنگی میکنه. به خودم گفتم نکنه میخوام کرونا بگیرم؟ یه ماسک زدم و خوابیدم!

237. (18+) یک شیفت شب وحشتناک را گذروندیم. صبح فردا خانم مسئول داروخونه که میخواست شیفت را به همکارش تحویل بده گفت: دیشب آقای دکتر تا صبح منو ترکوند!

238. مرده با دندون درد اومده بود. بهش گفتم: وضع دندونهاتون خرابه پیش دندون پزشک نرفتین؟ گفت: برادرم دانشجوی دندون پزشکیه. منتظرم درسش تموم بشه!

239. خانمه گفت: برام پنی سیلین بنویس. گفتم: تا حالا پنی سیلین زدین؟ گفت: نه. گفتم: خب پس ممکنه حساسیت داشته باشین. گفت: نه حساسیت ندارم سرما خوردم. شوهرم سرما خورده بود از اون گرفتم!

240. به خانمه گفتم: دلتون چه مواقعی درد میگیره؟ گفت: وقتی که جای شما خالی میرم توی دستشوئی!

241. پرونده داروهای بهداشت روان خانمه را نگاه کردم و گفتم: ظاهرا خیلی وقته که نیومدین قرصهاتونو بگیرین. گفت: آره از دفعه پیش که اومده بودم اینجا دیگه نیومدم!

242. مرده با یک توده چربی روی صورتش اومد و گفت: این فرم را مهر کن میخوام برم پیش متخصص اینو درش بیاره. درحال مهر کردن پرسیدم: درد که نداره؟ گفت: نه خانمم اصرار داره که درش بیارم وگرنه من مشکلی باهاش ندارم. شما به خانم خودتون نگاه نکنین که قیافه تون اصلا براش مهم نیست خانم من خیلی براش مهمه!

243. نسخه مرده را که نوشتم گفتم: دیگه مشکلی نداشتین؟ گفت: نه! فقط دارم کم کم پیر میشم. میتونی کاری براش بکنی؟!

244. برای خانمه نسخه مینوشتم که تلفنش زنگ خورد. گوشی را برداشت و گفت: من الان توی دکترم بگذار وقتی اومدم بیرون بهت زنگ میزنم!

245. پسره گفت: برام فرم ارجاع مهر کنین برای دکتر گوش و حلق و بینی. البته من فقط با قسمت گوشش کار دارم!

246. دختره گفت: چند شبه که این سوراخ بینیم کویره اون یکیش دریا. شب بعد جاشون عوض میشه اون میشه کویر این میشه دریا! (ببخشید دریا خانم!)

247. پیرزنه گفت: از چند روز پیش دستم اون قدر درد میکنه که اصلا نمیتونم راه برم!

248. گلوی بچه را که نگاه کردم مادرش گفت: میشه یکی از این چوبها را برداره؟ گفتم: بفرمائید. بچه چوبو برداشت و بعد به چراغ قوه اشاره کرد و گفت: اینو هم میخوام!

249. خانمه گفت: یبوست دارم. هفته ای یک بار میرم دستشوئی و فقط چندتا نقل می‌گذارم کف دستشوئی!

نظرات 38 + ارسال نظر
مهربان دوشنبه 4 مهر‌ماه سال 1401 ساعت 03:53 ب.ظ

سلام...
خدا خیرتون بده...
کلی خندیدم

سلام
خنده تون مستدام

وانی شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1401 ساعت 01:25 ق.ظ

دلم نیومد تشکر نکرده برم خیلی خندیدم خدا شادتون کنه حالا اگه میشه چند نسخه از این تشکر رو جداگانه مهر کنید تا برم شما که توقع ندارید با هر خنده هی بیام نظر بدم

خنده تون مستدام
چشم اصلا مهر را تقدیم میکنم هرچقدر خواستین مهر کنین

تبسم پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 03:11 ق.ظ http://7te.blagfa.com

چقدررجالب بودن

ممنون

مینو شنبه 18 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 01:23 ق.ظ http://Rozhayetanhaie.blogsky.com

یاد موش و گربه افتادم که تام آب که میخورد از همه جای بدنش آب مثل فواره می ریخت بیرون
دکتر یه عکس از خودت بزار ببینم چرا اون آقاهه اونطوری گفت....
مورد 230 که فقط آدم رو کلافه میکنن من دوست دارم بهشون بگم چقدر پول ویزیت دادی من ده برابر میدم فقط برو بیرون

دقیقا
عکس که گوشه وبلاگ دارم
دقیقا حالا انگار اصلا ویزیتشون توی جیب ما میره

سودا سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 05:43 ب.ظ

سلام آقای دکتر
همشون جالب بود و بعضیاش به نظرم جدید.
۲۳۶ که دیگه…

سلام
سپاسگزارم

روشنا سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 01:43 ب.ظ

سلام عرض ارادت،
یعنی این بار با این پست کولاک کردین، روانمون رو شاد کردین واقعا، زنده باشین وسلامت

سلام
ممنون از لطف شما

ترانه ی باران دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 11:59 ب.ظ

عالی بود اصن کلی خندیدم :))))
دمتون گرم

سپاسگزارم
خنده تون مستدام

گیسا دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 11:28 ب.ظ http://gisa12345.blogsky.com

مزاحم میشم

لیدا دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 08:48 ب.ظ

سلام.پریروز نصفشو خوندم حالا نصف دیگه و جوابهای کامنتا.تکراریا زیاد نمیخندونتم.دیگه باید ببخشید.باشون دفه اول خیلی خندیده بودم.ولی بازم ممنون که وقت میذارین و برامون پست میذارین

سلام
خنده تون مستدام
سپاسگزارم

مینو دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 08:02 ب.ظ http://milad321.blogfa.com

سلام
چطور ممیتونید خودتون رو کنترل کنید ونخندید؟
غیر از اینکه خیلی خندیدم، به نظر رسید اینها نمونه خیلی خوبی هست برای شناخت بخشی از جامعه ایران.

سلام
دیگه یاد گرفتم خودمو کنترل کنم
بله همین طوره

گیسا دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 05:19 ب.ظ http://gisa12345

سلام آقای دکتر من به طور تصادفی وبلاگ شمارو پیدا کردم نوشته هاتون بنظرم بسیار جالب بود به طوری که تمام آرشیو وبلاگتون رو خوندم ......اونقدر تحت تاثیر قرار گرفتم که خودم یه وبلاگ زدم بنظرم وبلاگ حد اقل حسنی که داره یه دفتر چه خاطرات خوب میتونه باشه

سلام
خوش اومدین
فقط کاش آدرس وبلاگتونو هم به طور کامل مینوشتین تا بتونیم بازدید پس بدیم

لیمو دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 02:22 ب.ظ http://From-m.blogsky.com

عه راس میگین ۲۴۱ تا نیس که :/ این چه حساب کتابی بوده من کردم ؟! فک کنم اینقد طول کشید تا به آخرش برسم بهم ۲۴۱ تا اومده
چی بگم والا صلاح مملکت خویش خسروان دانند ..

لیمو دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 11:51 ق.ظ http://From-m.blogsky.com

آقای دکتر این چه خلاصه ای بود که من هرچی میخوندم به آخرش نمی رسیدم؟!
۲۴۹ مورد دیگه اسمش خلاصه نیست کتابیِ برای خودش !
من طی دو سه مرحله اومدم خوندم تا بلاخره تموم شد
ولی با اینکه خیلی هاشونو خونده بودم بازم برام خنده دار بود
خدا شما و این بیماراتونو حفظ کنه

وا
249 مورد نبود که از یک که شروع نشده بود!
میخواین دیگه بیست تا بیست تا خلاصه بگذارم؟ به نفع من هم هست پستهام زیادتر میشن!

sweet دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 09:12 ق.ظ http://sweetheart-n.blogfa.com

آقا اون ورده چی بوده که خونده؟ بی زحمت اگه فهمیدید به منم بگید
.
خیلی جالب بودن همشون

اگه میفهمیدم که میفروختمش
خواهش

من یکشنبه 12 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 06:29 ب.ظ

سلام
بعضایشونو اصن فک کنم ندیدم برام تازه بودن مخصوصا 203؟ فقط طرف با خودش فکر نکرد باید مصرف کنه یا جای شما خالی هی بره دشوری

سلام
حتما با حضور قلب نخونده بودین
چه عرض کنم؟

مهربانو یکشنبه 12 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 04:24 ب.ظ http://baranbahari52.blogsky.com/


خیر ببینید آقای دکنر
مردم از خنده .
246 هم عاالی بود

خنده تون مستدام
دیگه اینو که باید حتما میگذاشتم

Sara شنبه 11 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 12:21 ب.ظ http://15azar59.blogsky.com

سلام
مورد ۲۰۷ چه مشکوک بود
۲۱۲ اصلا شباهت موووج میزد

سلام
من هم الان برای شما کامنت گذاشتم
واقعا
ناجوررر

شادی شنبه 11 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 11:17 ق.ظ http://setarehshadi.blogsky.com/

217 و 218 خیلی خوب بود
وقتی خاطرات شما رو می‌خونم بیشتر مطمئن می‌شم که چرا وضع مملکتمون اینجوریه

ممنون
نکنه تقصیر منه؟

فنجون شنبه 11 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 10:37 ق.ظ http://embrasser.blogsky.com

سلام .. عااالی بود برای باز چندم خوندم و کلی خندیدم...
از وقتی خاطرات شمار رو خونم، وقتی میرم دکتر خیلی به حرف زدن و رفتارم دقت میکنم یه سوژه ای نسازم :))

سلام ممنونم
خب خداروشکر اما اگه همه همین کار را بکنن که در این وبلاگ تخته میشه!

نسیم شنبه 11 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 09:50 ق.ظ

وای دکنر به خدا مسلمون نیستی
ترکیدم از خنده , توی شرکتم کله م کردم توی لپ تاپ یه ریز هر هر میکنم , همکارام یه جوری نگا میکنن...روشونم نمیشه بپرسن واسه چی اینقد میخندی
دمت گرم , دمت واقعا گرم صبح شنبه خره من و کلی خندوندی
شماره 242 یهو انفجاری خندیدم

اون کریم نبود؟!
خنده تون مستدام

لیمو شنبه 11 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 08:53 ق.ظ https://lemonn.blogsky.com

وااای آقای دکتر با اینکه همشون رو قبلا خونده بودم و یادم بود اما دوباره به همشون خندیدم
یعنی بخوام برای هر کدومش بنویسم یه طومار میشه فقط 242 نه تنها خودتون بلکه همسرتون رو هم مورد عنایت قرار دادن.

ممنون
بله خیلی بهم لطف داشتن

سین جمعه 10 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 09:53 ب.ظ

اصاس دکتر دیروز تو خیابون با کشی دعواتون نشد، خیلی شبیه شما بود

اگه درست متوجه منظورتون شده باشم باید بگم تا به حال توی خیابون دعوا نکردم.
اصلا مگه شما منو دیدین که بدونین طرف شبیه من بوده؟

فرزان جمعه 10 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 05:27 ب.ظ

سلاااام
مرسی پست بجایی یود
قشنگ خستگی کنکور صبحا شست و برد
کلی با بعضی هاش خندیدم
خدایی هنر میخواد که همون لحظه نزنه ادم زیر خنده


منتطر پست بعدیم هستیم

سلام
ممنونم
خسته نباشید
امیدوارم نتیجه کنکور هم همونی باشه که خودتون دوست دارین

فاطمه جمعه 10 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 11:13 ق.ظ http://ftmhs.blogfa.com/

عالی بود عاااالی !

سپاسگزارم

نازی پنج‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 06:04 ب.ظ

فقط شماره ۲۲۹ یعنی تخیل این ننه جون در حد جنگ ستارگان بود

صفا پنج‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 06:01 ب.ظ http://Mano-tanhae-va-omid.blogsky.com

مثل همیشه بسیار جالب بود . یک سوال برام پیش اومد این خاطرات چطور یادتون میمونه ؟روزانه یادداشت میکنید ؟
راستی غلط املایی پست زندگینامه وبلاگم که تو پیامتون نوشته بودید چی بود ؟

بله یادداشت میکنم وگرنه با این حافظه همه شونو فراموش میکنم.
دقیقا سومین کلمه
ببخشید من خیلی به این چیزها گیر میدم و بارها دوستان را رنجوندم

. پنج‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 04:00 ب.ظ

سلام دکتر
من تعجب می کنم چرا ذهنتون نسبت به یه سری حرفهای عادی منحرفه و به نظرتون جالب میاد، مثل مورد 209 که فقط با اضافه کردن +18 سعی کردید یه برداشت زشت و البته به نظرتون جالب از موضوع داشته باشید، یعنی در منزلتون هم این حرفها را با فرزندانتون اگه سنتشون +18 بشه به عنوان یه حرف جالب و خنده دار می زنید؟!

سلام
در این که ذهن منحرفی دارم با شما موافقم.
اما با بچه ها فکر نکنم از این شوخی ها بکنم
امیدوارم خداوند همه ما را آدم کند

شکوه پنج‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 03:01 ب.ظ

سلام آقای دکتر همه شون عالی بود ن و کلی خندیدم من در طی دوران کاری فقط چند مورد با مزه داشتم از مریض پرسیدم اجابت مزاجتون خوبه؟گفت ممنون سلام می رسونن طفلک فکر کرده بود حال خانمش رو پرسیدم یه مورد دیگه هم بود که شکم آقاهه رو معاینه کردم گفتم اینجا رو دست میزنم درد دارین گفت نه تازه خوشمم میاد و از اون به بعد به پذیرش گفتم ایشون رو‌پیش من نفرستند

سلام
مطمئنم که موارد بیشتری هم داشتین و چون سعی نکردین ثبتشون کنین فراموش شده
اما همین ها هم که نوشتین عالی بود

عابر پنج‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 02:16 ب.ظ

سلام.‌باز هم خندیدم انگار دفعه اول بود که میخوندم ولی واقعااا شماره ۲۴۰ خدا بود

سلام
خنده تون مسندام
ممنونم

ما و تربچه مون پنج‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 02:10 ب.ظ http://torobchenoghli.blogfa.com

سلام اقای دکتر
خداقوت

در مورد واکسن دوز سوم کرونا؛
و استدلال بعضی ها که میگن لازم نیست زدنش؛
ویه عده که دوز چهارم رو میرن بزنن،
نظر شما چیه دکترجان؟

سلام
من که دوز چهارم را هم زدم و هیچ مشکلی هم نداشتم.
الان صحبت از اینه که قرار نیست ویروس کرونا هیچ وقت نابود بشه و احتمالا تبدیل میشه به چیزی شبیه به ویروس آنفلوانزا که مرتبا باید واکسنش تزریق بشه ولی بیماریش هم دیگه اون قدر ترسناک و کشنده نیست.
گاهی فکر میکنم بعضی از مردم اون قدر از عوارض واکسن شنیدن که ناخودآگاه هر مشکلی که بعد از زدن واکسن براشون پیش بیاد به اون ربط میدن.

عمه اقدس الملوک پنج‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 11:48 ق.ظ https://amehkhanoom.blogsky.com

سلام
مریضهاتون کم شدن به گذشته روی آوردینا

سلام
نوشتن خلاصه این پستها هر پنجاه پست یک بار رسم قدیمی این وبلاگه وگرنه پست بعدی را هم همین الان نوشتم!

زهره پنج‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 09:03 ق.ظ

عالی بود

سپاسگزارم

امیر حسام پنج‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 08:24 ق.ظ https://bimoghadame.blogsky.com/

سلام؛
تشکر از شما. دوباره مروری بر خاطرات شد و لبخند به لبمون اومد.
آقای دکتر سرایت ویروس کرونا از فردی به دیگری تا چند روز از زمان ابتلا به بیماری است؟
ممنون

سلام
خواهش میگردد
باتوجه به جهش های ویروس کرونا نمیشه جواب دقیقی داد اما حداکثر زمانی که تا به حال دیدم دو هفته بوده که البته میگن توی این سویه های جدید ویروس کمتر هم هست

مریم چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 10:49 ب.ظ http://mabod.blogsky.com

سلام جناب دکتر
خدا قوت و پرتوان باشید
فقط مورد ۲۲۱

سلام
سپاسگزارم

مینا چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 10:31 ب.ظ http://Searchofsmile.blog.ir

به نظرتون مورد ۲۰۷ مشکوک نیست؟
انشالا که معنی ماه و هفته و نبودن رو نمیدونه
هر چی تلاش کردم نتونستم مثبت تر از این فکر کنم

مشکوک که بود. برای همین اینجا نوشتمش!
ان شاءالله!

زرگانی چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 10:03 ب.ظ

ممنون! با چندتاش خیلی خندیدم. مورد ۲۴۲ رسما زده شما رو منفجر کرده با طعنه‌اش!!
البته شایدم از سادگیش اینجوری گفته!

خواهش! به قول آقای همساده یعنی له شدما!
شاید

طیبه چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 09:36 ب.ظ http://parandehdararamesh.blogfa.com/

سلام آقای دکتر و خدا قوت
یعنی خیلی تو تنهایی خندیدم .نیکان و باباش رفتن فوتبال
با اینکه متوجه می شدم قبلا خوندم و خندیدم ولی باز هم کلی بامزه بودند و خنده دار. مخصوصا دختری که تجربی می خوند مثل شما که تجربی خوندید.
سالم برقرار باشید همراه با خانواده محترم

سلام و ممنون
خنده تون مستدام. به به چه پدر خوبی. من که فقط توی پلی استیشن با عماد فوتبال بازی میکنم!
بله برای خودم هم جالب بود
سپاسگزارم وهمچنین

شاداب چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 09:17 ب.ظ http://Rival.blog.ir

- فقط حسن ختام :))))
- میگم آقای دکتر کم مورد عنایت جنسی قرار نمیگیرین :)))
- پی بردم افراد زیادی هستن که یه جاییشون سوراخ داره باد میاد :)))
۲۰۷- اقا جدی؟؟ سواد نداشت درست ماه هارو بشماره یا واقعا همونیه که فکر میکنیم؟!!
۲۰۸- آدرس اون راننده آمبولانسو بدین لازم میشه
۲۱۳- الهی بمیرم براش
۲۱۵- مرز بین مرض داشتن و مریض بودن به مویی بنده :))
۲۳۱- وای خیلی خندیدم با این:)))) الهی گوگولییییی

اون معتاده که دوباره عروسی کرده بود و اونی که برادرش دندون پزشکی میخوند و منتظر تموم شدن درسش بود، خیلی ناراحت کننده بودن….


چه فایده من که حالیم نیست
خیلی زیادند
احتمالا همونی که فکر میکنیم
چشم!
خدا نکنه
حتی باریک تر!
من هم همین طور
موافقم. یک دختر دیگه هم بدبخت شد. اون یکی هم که فقط نشون دهنده وضعیت اقتصادی مردمه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد