جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (256)

سلام

متاسفانه برخلاف آرزوئی که توی پست قبل داشتم ظاهرا هنوز مشکلات با همون شدت قبل ادامه داره. امیدوارم از این به بعد مشکلات مردم کمتر بشه.

1. پیرزنه گفت: من حالم خوب نیست. تو خودت برام مادری کن!

2. داشتم برای یه بچه نسخه مینوشتم که مادرش رفت روی ترازو. بچه با عصبانیت برگشت طرف مادرش و گفت: بیا پائین با وسایل مردم چکار داری؟ اول اجازه بگیر!

3. به خانمه گفتم: آبریزش بینی هم دارین؟ گفت: آب نه اما از همونهایی که خودتون میدونین از بینیم میاد!

4. صبح که رسیدیم درمونگاه راننده گفت: اگه مشکلی نیست من برمیگردم شهر یه کار واجب دارم. آخر وقت میام دنبالتون. گفتم: بفرمائین. آخر وقت شد و خبری از راننده نشد تا این که بالاخره با چند دقیقه تاخیر و رنگ پریده رسید. گفتم: چی شده؟ گفت: موقع اومدن یه پیرزن دست بلند کرد و من هم سوارش کردم. وقتی اومدیم توی روستا گفت منو ببر دم خونه مون پام درد میکنه. وقتی بردمش پیاده شد و گفت: همین جا بمون الان میگم پسرم بیاد حساب کنه. چند دقیقه پشت در بسته ایستادم تا یه نفر اومد بیرون و گفت: با کی کار داری؟ گفتم: این خانم که رسوندمش گفت همین جا بمون تا بیان کرایه تو بدن. مرده داد زد و گفت: ابوالفضل! اون چوبو بیار ببینم چقدر کرایه میخواد؟! من هم گازشو گرفتم و اومدم!

5. نسخه خانمه را که نوشتم دختر پنج شش ساله اش پرسید: ببخشید شما با کدوم وسیله صدای قلبو میشنوین؟ گوشی پزشکیو نشونش دادم و گفتم: با این! با حسرت گفت: کاش من هم میتونستم صدای قلبمو بشنوم. گفتم: خب بشنو! سه بار پشت سر هم با ذوق زدگی گفت: واقعا؟ و من هربار گفتم: خب آره بشنو! داشت با لذت به صدای قلب خودش گوش میداد تا زمانی که مادرش به زور از مطب بردش بیرون!

6. به خانمه گفتم: توی خونه هیچ داروئی هم به بچه تون دادین؟ گفت: نه چیزی نداشتیم. یه قرص بروفن را سه قسمت کردم. هربار نصفشو بهش میدادم!

7. به مرده گفتم: بفرمائید. گفت: از صبح قلبم داره تیر میکشه. انگار توی دریچه های قلبم سوزن فرو میکنن ... گفتم: خب پس یه نوار قلب براتون مینویسم. بگیرین و بیائین تا ببینمش. گفت: نه نمیخواد. من الان فقط اومدم که برام آزمایش ادرار بنویسین!

8. مرده درحالی که کمرشو گرفته بود گفت: یه بارِ سنگین بلند کردم. از دیشب ستون پنجمم درد میکنه!

9. خانمه اومد توی مطب و گفت: اجازه هست خودمو وزن کنم؟ گفتم: بفرمائید. رفت روی وزنه و به همراهش گفت: ببین چند کیلو شدم؟ همراهش گفت: 123 کیلو. خانمه گفت: خیلی خوبه! همراهش گفت: خوبه؟ گفت: آره دیگه توی دو ماه بعد از عمل معده  از 150 رسیدم به 123 بده؟!

10. گلوی بچه را که نگاه کردم گفت: دمت گرم. فکر کردم تو هم میخوای طوری چوبتو فشار بدی که حالت تهوع بگیرم!

11. توی یکی از درمونگاههای روستائی بودم که یه زن و شوهر بچه شونو آوردن و گفتن: الان چند ساله که ناخنهاش میشکنن و خیلی ضعیفن. مشکلشون چیه؟ گفتم: خب اول یه آزمایش مینویسم .... پدرش گفت: لطفا آزمایش ننویسین. ما فقط امروز اینجا هستیم اومدیم مهمونی و فردا برمیگردیم ده خودمون!

12. خانمه پسر هفت ساله شو آورد و گفت: از وقتی به دنیا اومده تا به حال ناخنهاشو نگرفتم. چون همه شونو میجوه!

پ.ن1. از سالها پیش شیفتهای یکی از خانم دکترهای سابقه دار را می ایستادم که توی یکی از درمونگاه های شهری کار میکرد و هرسال بدون این که من چیزی بهش بگم خودش مبلغی به پول شیفتها اضافه میکرد. از سال پیش یکی دیگه از خانم دکترها هم بهش اضافه شد. و از اول این ماه یکدفعه اعلام شد پزشکان شهری دیگه حق فروختن شیفتهاشونو ندارن! نمیدونم از کجا فهمیدن که من توی وبلاگم نوشتم بدهی هامون داره کمتر میشه و حتی بعد از چند ماه خرید اینترنتی داشتم! این ماه یکدفعه درآمدمون پائین اومد و باید دیگه دنبال پزشکان مراکز روستائی بگردم که میخوان شیفتشونو بفروشن!

پ.ن.2. خوب شد مربی تیم ملی را عوض کردند. وگرنه نه تنها از گروه صعود نمیکردیم حتی ممکن بود برابر انگلیس تحقیر بشیم! (واقعا حق اسکوچیچ این نبود. همون بلائی را سرش آوردیم که پیش از جام جهانی فرانسه سر تومیسلاو ایویچ مرحوم آوردیم).

پ.ن3. حالا که جام جهانی داره برگزار میشه یادم افتاد به شبی که مراسم گروه بندی جام جهانی را از ماهواره خونه همسایه تماشا میکردیم (!) پیش از شروع مراسم کلیپی پخش شد از مردی که با نماد این مسابقات صحبت میکرد. وسط کلیپ عسل از اتاقش بیرون اومد و نگاهی به تلویزیون کرد و گفت: این مرده چرا داره با دستمال سفره شون حرف میزنه؟!

نظرات 54 + ارسال نظر
محمد رها یکشنبه 4 دی‌ماه سال 1401 ساعت 01:59 ق.ظ http://Ikhnatoon.blogfa.com

دکترجون وبلاگ تر و تمیزی داری میخرمش. میفروشی یا ابوالفضل رو صدا کنم؟ شکلک چوب نداره ها
حالا از شوخی گذشته ممنون دکتر. میون این همه دغدغه و بدبختی که از چپ و راستمون میباره خوندن این مطالب عینهو قرص مسکن باعث میشه دردامونو فراموش کنیم. تا قلبت کار میکنه ادامه بده

وبلاگ که هیچی شما جون بخواه
شما لطف دارید
حداکثر تا زمان بازنشستگی میتونم از این پستها بگذارم

شادی دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 11:46 ق.ظ http://setarehshadi.blogsky.com/

مورد 5 رو من خودم از نزدیک دیدم، در ایام قدیم و در خانه پدری یک همسایه داشتیم که همیشه دربست می اومد تا دم خونه بعد می‌رفت تو خونه شون و هرچی راننده بدبخت زنگ می‌زد در رو باز نمی‌کرد. هر روز هم می‌رفت بیرون خانومه، مسن هم بود و ظاهرش هم نشون نمی‌داد کلاهبردار باشه.بنده خدا یه پسر معتاد هم داشت که هر چند روز یه بار صدای کتک‌کاری و وسایل شکوندن از خونه‌شون میومد. منم یه بار دیدم دیگه داره مادر و خواهر بیچاره‌اش رو می‌کشه زنگ زدم پلیس اومدن پسره رو بردن یه مدت راحت بودن اینا.

عجب
آخه این پول نه کسی را گدا میکنه نه پولدار

استاد یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 09:28 ق.ظ

نه
یه دکتر ربولی که بیشتر نداریم

شما لطف دارید

دیادیا بوریا یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 01:40 ق.ظ http://Verach.blogsky.com

سلام دکتر عزیز
چه خوب که می نویسید
تو کامنتا دیدم دکتر دلژین عزیز نوشتن
گفتم ازهمین جا بهشون سلام کنم

سلام از ماست
الان خواستم بیام وبلاگتون که با نت این روزها موفق نشدم.
دوباره سعی میکنم.
بله ایشون هم می‌نویسند اما توی تلگرام

استاد یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 12:03 ق.ظ

سلام و عرض ادب خدمت مهربونترین و متواضع ترین دکتر بلاگستان
حال شما و خانواده چطوره؟
خدا قوت

سلام
اشتباه نگرفتین؟!
ممنونم استاد

عمه خانم شنبه 26 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 01:36 ب.ظ https://amehkhanoom.blogsky.com

امیدوارم در سلامت باشید، فقط آقای دکتر هر از گاهی یک نشونی از خودتان بدین

ممنون
چشم

سحر چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 02:18 ب.ظ

در مورد این یکی کامنت هم اگه خیلی حرف زدم تاییدش هرجور صلاح میدونید، ارسال خصوصی ندارید گویا

خواهش میکنم
اما اگر همکلاس دختر آقای دکتر بودین خیلی زود درستون تموم شده
حالا مگه من ول میکنم؟

سو چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 02:11 ب.ظ

مرسی خیلی رعایت میکنم ولی متاسفانه هم خودم مریض ام مجبورم برم سر کلاس هم بچه ها مریض ان اولیا میفرستند.

خواهش
متاسفانه همین طوره

سحر چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 12:01 ب.ظ

نظر قبلی طولانی شد و دکمه ارسال خصوصی رو پیدا نکردم و خب احتمالا نخواید تاییدش کنید واسه همین مجدد کامنت گذاشتم

ارزوی روزای خوب برای شما و برای همه ایران دارم. همیشه شاد و سلامت باشید.

سلام خانم دکتر
از آشنائی با شما خیلی خوشحال شدم و البته امیدوار به رازداری تون هستم
فقط نفهمیدم چطور وقتی منو اتفاقی دیدین منو شناختین؟
کاش یه سر میومدین ولایت. کمبود پزشک داریم وحشتناک!
راستی خانم ر هم چند هفته دیگه بازنشسته میشه

سو چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 11:22 ق.ظ

سلام آقای دکتر من معلم ام هر یک هفته در میون گلو درد میکنم چرا اینقدر بدنم ضعیف شده پارسال یا سال‌های قبل تر اینطور نبود. البته بچه ها هم همینطور هستند. چه کنیم؟:
داروی ایمنی پاورفیت هم میخورم ماسک هم میزنم

سلام
متاسفانه همه همین طورند
مقصر این ویروسیه که شایع شده
به جز رعایت بهداشت عملا کار خاصی نمیشه کرد

پگاه سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 11:59 ب.ظ

خدایا حال دلمون خوب نیست، تو خودت برامون مادری کن

آمین

CJ سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 11:23 ب.ظ

سلام ببخشید دکتر قرص ایبوپروفن ۴۰۰ با کپسول ژلوفن که روش نوشته ایبوپروفن ۴۰۰ چه فرقی داره؟

سلام
کپسولش کمی با معده مهربون تره وگرنه فرق چندانی نداره

رویا سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 09:35 ب.ظ

سلام اقای دکتر

چه ارشیو پر و پیمونی
خوش به حالتون که خاطراتتونو نگه داشتین،
عسل و عماد میدونن ازشون اینجا مینویسید؟ :))
یا کلا دوست و اشنا و همکاراتون؟

سلام
خوش اومدین
عماد چند سال پیش فهمید اما فکر کنم یادش رفته!
همکاران که اصلا

دلژین دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 06:33 ب.ظ

اوضاع اینترنت ها افتضاحه
من هرازگاهی دچاراین مشکل میشم
از یک مرور گر دیگه استفاده کنید
برای من فایرفاکس بهتر جواب میده

توی گوشی فقط کروم دارم و مرورگر مخصوص سامسونگ
فردا که از شیفت برگشتم خونه ببینم چی میشه ممنون

دلژین دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 05:33 ب.ظ

راستی شما الان با قوانین جدید فکر کنم بتونین پروانه مطب هر شهر بزرگی رو بگیرین
برین تو نخ زیبایی و درمانگاه خصوصی
حدس میزنم حیطه کاریتون شبکه بهداشته
اسیر شبکه بهداشت نمونین

دیگه این آخر عمری ارزششو نداره
ترجیح میدم چند سال دیگه هم صبر کنم و حقوق بازنشستگیمو بگیرم
راستی از دیروز من فقط با نت گوشی میتونم وبلاگمو باز کنم نه با وای فای!
شما هم همین طورین؟

دلژین دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 02:58 ب.ظ

اخ درس خوندن خیلییی سخته
خیلییی :(((((((((

من چون خودم نتونستم موفق بشم نمیتونم نصیحتی بهتون بکنم
فقط میتونم براتون آینه عبرت باشم

دلژین یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 05:27 ب.ظ

سلااام
وای عالی بووود
دلم خواست زودتر برگردم سر کااار

سلام
پس من این پست را حذف میکنم
فعلا شما باید فقط بچسبین به درس!

rezvan یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 12:45 ب.ظ https://nachagh.blogsky.com/

سلام دکتر .واقعا حرفایی که شنیدین را باید می نوشتید

سلام
ببخشید کدوم حرفها؟

سید محسن شنبه 19 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 09:24 ب.ظ

می توانیم با قصد جهان خود را بسازیم.*

البته نه با قصد تنها

لیمو شنبه 19 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 02:26 ب.ظ

سلام روزتون بخیر باشه
5. نهههه که جواب کنجکاویش رو خانوادش اینطوری میدن. خب دلش میخواسته بشنوه شما هم که محبت کرده بودین اجازه دادین چرا به زور بردنش.
10. این یه اصطلاح فضای مجازیه دکتر. وقتی یه کسی یا چیزی خیلی خوبه میگن دانلود یه دونه از اون آدم یا وسیله
پ.ن2 : آخه نوشتین از خونه همسایه میدیدین که عسل از اتاقش اومد بیرون.

سلام
۵. چون بقیه مریضها پشت در ایستاده بودند
۱۰. نمیدونستم ممنون
پ.ن۲. خب این هم یه اصطلاح شده دیگه

یک دکتر ادبیات جمعه 18 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 02:47 ب.ظ

سلام عالی، تشکر
منجوق عالی، خدا حفظش کنه

سلام
بله ایشون واقعا به گردن این وبلاگ حق مادری دارن
راستی چه عجب به فقرا هم سر زدین

الیشاع چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 10:43 ب.ظ http://daily-elisha.blogfa.com/

سلام، خیلی جالب بود، مخصوصا مورد اول.
من در این مواقع کنجکاوم واکنش خودِ فرد رو هم بدونم در این موقعیت‌ها :)

سلام ممنونم
دیگه عادت کردم که تا مریض توی مطبه هیچ عکس العملی نشون ندم.
راستی! متاسفانه اینترنت داخلی اداره ما وبلاگهای بلاگفا را باز نمیکنه وگرنه بیشتر به وبلاگتون سر میزدم

مریم.ش چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 01:00 ب.ظ

من شنیدم اونایی که عمل اسلیو معده می کنن هر ماه ۱۵ تا ۲۰ کیلو کم می کنن... یعنی کل وزن کم کردنشون این نیست... ولی اینم شنیدم که بدنشون دیگه ویتامین ب ۱۲ رو جذب نمی کنه... نمی دونم چرا یا چقدر صحت داره... اینا رو شخصی بهم گفت که دنبال عمل بود ولی پشیمون شده بود... حالا من اسلیو خدایی هستم... جوری که یه ذره غذا بیشتر بخورم دیواره معده ام کش میاد درد می کنه... و به این ترتیب همیشه مورد لعن و نفرین اونایی هستم که عمل می کنند تازه همین دیروز برادرزاده سه ساله ام بهم متلک انداخت که من غذا خوردم سوپ خوردم هی بزرگ و بزرگ تر میشم ولی تو چیزی نخوردی همین جوری کوچیک و کوچیک تر میشی

یکی از عوامل جذب ویتامین ب12 نوعی ماده است که از سلولهای دیواره معده ترشح میشه. برای همین با حذف بخشی از معده جذب این ویتامین هم مختل میشه.
اگه آدم وزن متعادلی داشته باشه که عالیه اما وزن کم را به اضافه وزن ترجیح میدم

لیمو چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 11:09 ق.ظ https://lemonn.blogsky.com/

سلام دکتر
2. من اگر اونجا بودم از خنده به قطعات نامساوی تقسیم میشدم.
3. حالا واقعا شما چیزی میدونین که ما نمیدونیم؟!!
4. نحوه پرداخت متفاوت بوده یه چیزی تو مایه دریافت های معیشتی خودمون
5. حیفِ اون بچه.
6. یک سوم رو نصف کرده؟؟ چه دقیق میدونسته چقدر بده!
7.سوزن از قلبش ممکن بوده بره توی دریچه های اونجا که آزمایشش رو خواسته؟
10. وای خدا خیرتون بده. درخواست دانلودِ از شما دکترا اصلا
11. یه وقت اذیت نشن! احتمالا کلا امورات بچه به مهمونی مربوط بوده از اول
پ.ن 1: قانون مورفیه دکترجان.
پ.ن 2: باشه ما میگیم خونه ی همسایه بوده اما عسل جان توی خونه همسایه هم اتاق داره آیا؟

سلام از ماست
2. هرطور بود جلو خودمو گرفتم!
3. شرمنده اسرار پزشکی را نمیشه گفت
4. چه مقایسه هوشمندانه ای
5. که آوردنش پیش من؟
6. دقیقا
7. حتما توی بدن ایشون بوده چه عرض کنم؟
10. دانلود؟
11. چه عرض کنم؟
پ.ن1. دقیقا
پ.ن2. چه ربطی داشت؟

شیشه چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 10:54 ق.ظ http://www.sangoshishee.blogsky.com

یعنی خودتون تا حالا قرص رو سه قسمت نکردید که نصفش رو بخورید .
من خودم دکتر بهم دارو داد گفت نصفش اما اونقدر دارو سازی خوب هست و به راحتی میشه دارو رو نصف کرد که در تلاش اول به سه قسمت مساوی تقسیم شد و من مجبور شدم یک سوم یکی رو به یک دوم تبدیل کنم تا بتونم با یک سوم اون یکی مصرف کنم
فقط بچه شماره 2 عشق بود

راستش من به ندرت نصف قرص خوردم و تا به حال این اتفاق برام نیفتاده

#### چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 10:35 ق.ظ

دکتر جون تو خودت مادری کن و زود به زود اینجا رو اپ کن

نه بابا
همین حالا هم با کلی عذاب وجدان آپ کردم توی این اوضاع مملکت

صبا سه‌شنبه 15 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 05:10 ب.ظ

سلام دکتر
وقت تون بخیر باشه
من چند روزه که به طور اتفاقی با وبلاگ تون آشنا شدم طی این چند روز کل وبلاگ تون رو مطالعه کردم عالیه خاطرات و یادداشت ها تون حیف که بعضی از مطالب تون رمز دار بود منم کنجکاو برای شما و خانواده ی دوست داشتنی تون آرزوی سلامتی و طول عمر زندگی پر برکت دارم امیدوارم همیشه به نوشتن ادامه بدید

سلام
خوش اومدین
برای اون دو پست رمزدار هم شرمنده
سپاسگزارم من هم برای شما آرزوی موفقیت دارم

سارا سه‌شنبه 15 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 05:10 ب.ظ http://15azar59.blogsky.com

سلام
۴: عجب پیرزن بلایی بوده مردم چه کارا که نمیکنن
.
۸: ستون پنجم کمر دقیقا کجای کمر هست؟ مگه ما فقط ستون کمرات نداریم
.
۹: همیشه فکر میکردم عمل معده برای درمان چاقی مثلا وزن رو از ۱۵۰ میاره رو ۸۰ اگه انقدر کم باشه که اصلا ارزش اون همه درد رو نداره

سلام
واقعا
پایین تر از ستون چهارمه دیگه
خب شاید از این به بعد هم وزن کم کنه من از کجا بدونم؟!

امید سه‌شنبه 15 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 01:28 ب.ظ

سلام
مردم اون منطقه چرا همه شبیه مورد 4 هستند
یه بار یکی از دوستام رفته بود مستند بسازه توکوه کمر رسیده بود به یک آلاچیق مانند میگفت یه نفر اومد بیرون گفت اینجا چیکار دارید اینجا ملک منه و من ابادش کردم یه دفعه دیدم حدود 10 تا بچه از تو الاچیق ریختند برون با سنگ دنبالمون کردند..............

سلام
همه که این طور نیستند البته
توی فیلمهای آمریکائی هم میگن اینجا ملک شخصی منه!

منجوق سه‌شنبه 15 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 12:53 ب.ظ http://manjoogh.blogfa.com

اون یکی کامنتم کو؟

تایید شده که

منجوق سه‌شنبه 15 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 09:46 ق.ظ http://manjoogh.blogfa.com

دم شارمین گرم
از کامنتش جلو رییسم زدم زیر حنده خیلی آقایی خرج داد نپرسید به چی می خندی و گرنه اینجا و خودم رو لو میدادم

بالاخره دکترای روانشناسی داره دیگه! الکی که نیست

منجوق سه‌شنبه 15 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 09:36 ق.ظ http://manjoogh.blogfa.com

1- معلوم شد که ریش و سیبیل نداری یحتمل موهاتم بلنده واااای خاک عالم دکتر نکنه تو مطب دامن می پوشی؟
2- انتقام خیلی لذت بخشه به خصوص تو مطب یک مادر دکتر
3- دکتر چگالیاشون فرق داره خب! شیمی رو با چند پاس کردی؟ فقط مادر بودن مهم نیست که.
4- باز خوبه فقط گفته کرایه و نخواسته براش مادری بکنه
5- الهی چقد عشق بوده. مامانش ترسیده بخوای برای بچه اونم مادری بکنی زودی برددتش
6- الان بروفن یه جور بیسکوییته یا پفک یا چی؟
7- درد عشق بوده تبدیل شده به یه چیزای دیگه که از اون پایین میریخته بیرون
8- اینم فکر کرده شما مادرشی خودشو لوس کرده برات
9- واقعا!!!! مادر به قربونش هم خودش و هم دکترش
10- مادرها همین طوری گلوی بچه ها رو نگاه میکنن
11- دفعه بعد که استخونش بشکنه میفهمن علت چی بوده
12- بیاه! مردم مادری کردنم بلد نیستن. دکتر باید یه کلاس مادری کردن براشون بزاری. بگو لامصب قبل اینکه بجوه ناخن هاشو بگیر.
پ.ن 1 می بینم که چشمت شور هم هست مادرجان
پ ن 2 آره والا مادر
پ.ن 3 فدای عسل. بچه ای که دوتا مادر داشته باشه همین قدر عسل میشه

1.
2. اما خبر از انتقام مادرش توی خونه نداشت!
3. بله حق با شماست من شرمنده ام!
4.
5. حالا دیگه این مادریو ول نکنیا
6. وا! دیگه بروفن که یه جور نقل و نبات حساب میشه. برای هر نوع دردی مصرف میشه
7. استغفرالله
8. اون از کجا فهمید آخه؟
9. من دیگه چرا؟
10. یعنی پدرها فشار میدن؟
11. واقعا
12. چشم ان شاءالله از این به بعد
پ.ن1. این چه شوریه که به ضرر خودم شد؟
پ.ن2. دقیقا
پ.ن3. آقا خواهشا دست از سر این مادری کردن بردارین

سمانه مامان صدرا و سروناز دوشنبه 14 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 07:50 ب.ظ

سپاس از شما برای اینکه دمی روحمان به نشاط نشست.
ماهم یک خاطره بگوییم. همسر دستیاری داشت بغایت پررو و بازیگوش و سر به هوا و بسیار شلخته. همسر خسته شده تصمیم به اخراجش گرفت و آخرین حقوق را پرداخت کرد و در مقابل از دخترک( پانزده - شانزده ساله بود)رسید گرفت. متن رسید :اینجانب سرکار خانم محترم نرگس محتشمی مبلغ....را از وطن پور گرفتم!!!!

خواهش میگردد

یادم افتاد به شوهر عمه گرامی که توی رضایتنامه دخترش برای اردو نوشت اینجانب ... ولی محترم ...! (من برخلاف شما اسامی را لو ندادم )

عمه خانم دوشنبه 14 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 04:03 ب.ظ https://amehkhanoom.blogsky.com

1_دکتربسلامتی کی مامان شدین؟
8-ستون پنجم کجای آدم میشه؟
پ. ن1:دکتر ردتون را زدن

سلامت باشید
پایین تر از ستون چهارم
حتما

امیر حسام دوشنبه 14 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 07:33 ق.ظ https://bimoghadame.blogsky.com/

سلام آقای دکتر؛
۱- دقیقاً انتظارش چی بود؟
۲- ماشااله.
۴- لعنت خدا بر هر که راه نیکی را ببنده.
۵- یکی از آرزوهای کودکی من هم همین بود. چه خوب شما همکاری کردید.
۱۲- فکر می کنم با استرس و بیماری های روح و روان بی ارتباط نباشه.
پی نوشت: کلاً ما هنر عجیبی در دادنِ مزد دست مربی های فوتبال داریم.
تشکر.

سلام
چه عرض کنم؟
واقعا
آمین
خواهش
البته
دقیقا

سودا یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 10:38 ب.ظ

سلام جناب دکتر
خاطرات جالبی بودند, ممنون از شما.
مورد ۲ که دغدغهٔ خیلی از بچه‌های امروزیه همش در حال اصلاح والدینشون هستن!
مورد ۴ واقعا عجیبه، خیلی موردا برخورد کردیم که از کمک به این قشر محترم پشیمون شدیم.
خودتون هم بهتر می‌دونید که کلا ایران با مربیگری وی‌یرا و پیروزی مقابل استرالیا تونست بره جام جهانی فرانسه،اما به راحتی و گستاخی کنار گذاشتنشون

سلام
خواهش
واقعا
دقیقا
متاسفانه همین طوره ما به یه آدم گستاخ بیشتر بها میدیم

مرضیه یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 09:29 ب.ظ

شماره 5 : اون دختر , خانم دکتر آینده س و هیچوقت مهربونی شما رو فراموش نخواهد کرد .

امیدوارم این اشتباهو مرتکب نشه!

هوپ... یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 03:50 ب.ظ

سلام دکترجان
من حاضری بزنم و برم‌. واقعا حس بازخورد دادن ندارم به دلیلی که اول پست خودتون گفتین.

سلام خانم دکتر
کاملا حق دارین. خودم هم دوست نداشتم از این پستها بگذارم

شادی یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 09:01 ق.ظ

دکتر جانم ممنونم که بهم جواب دادید. راستش خیلی ترسیدم رفته بودم دکترگفت دوباره آزمایش رو تکرار کن منم ترسیدم. تو اینترنت سرچ کردم نوشته بود بالا بودن آهن نشونه تالاسمی و هپاتیت سی و مشکلات کبدی و این چیزاس. دکتر ۲-۳ روز قبلش آمپول نوروبیون زده بودم به نظرتون ممکنه از اون باشه؟ اصلا نیازه آزمایش رو تکرار کنم؟ خدا خیرتون بده که بهم جواب میدید

خواهش میگردد
چیزی که توی اینترنت نوشته درسته اما نه برای این مقدار آهنی که شما نوشتین و نه برای کسی که مثل شما هیچ علامت خاصی نداره.
به نظر من دو سه ماه دیگه یه آزمایش بدین که خیال خودتون هم راحت بشه

لیدا یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 01:13 ق.ظ

۸ خیلی خنده دار بود

ممنون

مریم یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 12:40 ق.ظ http://mabod.blogsky.com

راستی منم از ذوق آن دختر برای شنیدن صدای قلبش خیلی ذوق کردم ،چون شنیدن صدای قلب، یعنی پی بردم به عظمت و قدرت بی کران پروردگار و همچنین یاد مادر و پدرانی افتادم که برای بار اول صدای قلب جنین رو می شنوند و بی نهایت بار خدا رو شکر می کنند و کلی ذوق و شوق می کنند

بله حق با شماست
واقعا لذتبخشه

مریم.ش شنبه 12 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 11:53 ب.ظ

ای کاش وبلاگم رو ول نمی کردم... حداقل یه جایی بود که توش واسه دیوار حرف بزنم (مخاطب چندانی نداشتم) کاری به کارم نداشته باشه خالی بشم... این چه وضعشه بدون اینستاگرام و...

خب دوباره شروع کنید
وبلاگ بالاخره مخاطب خودشو پیدا میکنه

لیدا شنبه 12 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 11:51 ب.ظ

این دفه خنده دارتر بود

سپاسگزارم

شارمین شنبه 12 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 11:18 ب.ظ http://behappy.blog.ir

سلام مجدد.
بر خودم لازم و واجب می‌دونم خدمتتون عرض کنم که همین الان اومدم یه قرص رو نصف کنم، یهو به اذن پروردگار سه قسمت شد و من نصفش رو خوردم!

سلام
عجب
کار خدا رو میبینین؟

شادی شنبه 12 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 10:06 ب.ظ

دکتر جان خیلی قبولت دارم هیچ وقت هم سوال پزشکی ازت نپرسیدم ولی همیشه خواننده خاموش بودم شاید کلا تو این چند سال چندتا کامنت مرتبط با پست گذاشته باشم. ولی دکتر الان دسترسی ندارم به پزشک یهو یادم افتاد. دکتر جان serum iron من تو آزمایش خون بالا بوده عددش ۱۸۲ بود در حالی که رنج نرمال رو زده ۲۳ تا ۱۳۴. دکتر این یعنی چی؟؟؟

شما لطف دارید
بالا بودن آهن اون هم در این حد معمولا مشکل خاصی نداره. شاید غذا یا داروئی خوردین که مقدار آهنش زیاد بوده.
معمولا اضافه اش دفع میشه

شارمین شنبه 12 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 09:50 ب.ظ http://behappy.blog.ir

سلام.
از کوچولوی مورد ۲ خیلی خوشم اومد
مورد ۱۲ رو به روان‌شناس/ روانپزشک ارجاع دادید؟

سلام
بله
نه چون گفت نمیتونیم ببریمش

آسمان شنبه 12 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 09:26 ب.ظ http://avare.blog.ir

فقط مورد 5 ^_^
پ.ن. 3: آقای دکتر عسل جان تو خونه همسایه هم اتاق دارن؟ یا اتاقشون به خونه همسایه راه داره؟
در مورد فوتبال هیچ گونه نظر کارشناسی و غیرکارشناسی ندارم متاسفانه.
در مورد پ.ن.1 هم چیزی بهذهنم رسید اینه که هیچوقت نفهمیدم چرا شما پزشکها کانسپت خرید و فروش رو در مورد تجارت شیفت کلا از نو بنا نهادین. شاید واسه این که کسی شک نکنه کی فروشندس کی خریدار

بله بله
نه این یه اصطلاحه! احتمالا اونجا نشنیدین.
حق دارین تیمتون سه تا باخت داد و حذف شد
بله واقعا گیج کننده است

مریم شنبه 12 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 04:59 ب.ظ http://mabod.blogsky.com

سلام جناب دکتر
خداقوت و پرتوان باشید
فقط عسل جانم
من احساس می کنم خانم شماره ی یک از لحاظ روحی حالش خوب نبوده ، و نیاز داشته به یک نفر که از لحاظ روحی حالش رو خوب کن ، یعنی روحیه دادن به مریضها خیلی مهم هست و باعث میشه جسمشون سریعتر بهبود پیدا بکنه

سلام
ممنون
سپاسگزارم
بله اما متاسفانه با این هجوم بیماران عملا امکانش نیست

سحر شنبه 12 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 03:43 ب.ظ http://Senatorvakhanomesh.blogfa.com

معذرت می خوام
زود قصاوت کردم
بله کامنت طولانی و مفصلی بود
بازم ببخشیداخه چندبار دیگه ام پیش اومده بود وبلاگای دیگه گفتم بپرسم دلیلش

خواهش میکنم
شاید علتش این باشه که اگه توی بلاگ اسکای از ایموجی های غیر بلاگ اسکای استفاده کنین چون نمیتونه اونو بخونه از اون به بعدشو حذف میکنه

الهه شنبه 12 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 03:25 ب.ظ

سلام .مثل همیشه عالی .ممنونم احتیاج داشتم ازحال وهوایی که توش بودم بیرون بیام با نوشته هاتون کلی خندیدم .شماره پنج برام خیلی جالب بود بااین سن وسال چه آرزوی جالبی .ممنون از شما که به آرزوش بها دادین .

سلام
خوشحالم که حالتون کمی بهتر شد
خواهش میگردد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد