جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (120)

سلام:

۱. داشتم نسخه مرده رو مینوشتم که گفت: اگه میخواین برام کدئین بنویسین بی زحمت کدئین دارشو برام بنویسین!

۲. میخواستم برای خانمه نسخه بنویسم که گفت: شما میدونین اون شربتی که هربار میخوردم خوب می شدم چی بود؟!

۳. خانمه گفت: بچه مو هروقت بهش استامینوفن میدم تبش بالا میره!

۴. نسخه مرده رو که نوشتم گفت: ما دوتا کپسول اکسیژن هم توی خونه لازم داریم میشه توی دفترچه بنویسینشون؟!

۵. با خنده از مطب اومدم بیرون. مسئول داروخونه گفت: چی شده؟ گفتم: اسم این مریض آخری که اومد «آخربس» بود! گفت: این که چیزی نیست چند روز پیش «آتش بس» اومده بود!

۶. خانمه گفت: بی زحمت برام چندتا شیار مسکن هم بنویس! (ترجمه: شیاف مسکن)

۷. دوتا مرد حدودا شصت ساله حوالی نصف شب اومدند توی مطب تا فشار بگیرند. بعد گفتند ما امشب خیلی استرس داشتیم گفتیم شاید فشارمون رفته باشه بالا. گفتم: چه استرسی؟ گفت: من پدر عروسم ایشون هم پدر داماد!

۸. به پیرزنه گفتم: قبلا هم اینطور می شدین؟ گفت: نه بعدا این طور شدم!

۹. فشار پیرزنه رو که گرفتم گفت: میشه یه بار هم فشار دست چپمو بگیرین؟ گرفتم. گفت: حالا یه بار دیگه از دست راستم بگیر ببین فرق نکرده؟!

۱۰. به خانمه گفتم: دفترچه تون که برگه نداره. گفت: وا من که چند روز پیش هم باهاش اومدم دکتر که!

۱۱. به پیرزنه گفتم: کجای کمرتون درد می کنه؟ چند ثانیه ای بخش هائی از چادرش بالا و پائین رفت و بعد گفت: اینجاهاش!

۱۲. به خانمه گفتم: دفترچه تون تموم شده. گفت: یعنی حالا باید عوضش کنم؟!

پ.ن۱: به لطف کامنت یکی از دوستان موفق شدم توی یاهو یه چیزی شبیه بلاگ رول گوگل ریدر درست کنم. (البته با چند تغییر) اما چون اسم تیتر هر پستو مینویسه و نه اسم وبلاگو میخواستم لینکدونی سنتیو هم داشته باشم که چون یه سطر از کد وبلاگو حذف کردم همچنان ناموفق مونده ام. این هم روش درست کردن این بلاگ رول

پ.ن۲: به آنی میگم: اگه بدونی چه صفی برای سبد کالا جلو فروشگاه بود. عماد میگه: توی سبدش چی بود؟ حیوون زنده هم بود؟!

پ.ن۳: امروز یه نامه اومد توی درمونگاه و وظائف جدید واحد بهداشت خانواده رو برامون توضیح داد. بعضی از این وظائف عبارتند از:

تشویق زنانی که تازه ازدواج کرده اند به فرزند دار شدن.

تشویق خانواده های تک فرزند به فرزند دار شدن

تشویق زنانی که از تولد آخرین فرزندشان بیشتر از سه و نیم سال گذشته به فرزند دار شدن

تشویق زنان بالای سی سال به فرزند دار شدن

................

چی بگم؟ لابد مسئولین محترم فکر تحصیل و اشتغال و .... این بچه هارو هم کردن دیگه.

پ.ن۴: وا .... الن! پس وبلاگت کو؟!

خاطرات (ازنظر خودم) جالب (119)

سلام

۱. به مرده گفتم: توی خونه هیچ داروئی نخوردین؟ خانمش گفت: دارو نخورد فقط روزی دوتا سیگار!

۲. خانمه توی ماه آخر بارداری با درد شکم اومده بود و گفت: قرار بود سزارین کنم. گفتم: برای کی براتون نوبت سزارین زده بودند؟ گفت: هفته پیش. گفتم: پس چرا نرفتین؟ گفت: گفتم صبر کنم ببینم چی میشه؟!

۳. به مرده گفتم: چند سالتونه؟ مرده از همراهش پرسید: من چند سالمه؟ همراهش هم گفت: فکر کنم چهل و هفت یا هشت!

۴. به خانمه گفتم: چیز ناجوری نخوردین که مسموم شده باشین؟ گفت: نه امروز ظهر غذا دوغ و هندونه خوردم!

۵. (۱۲+) مرده گفت: اون قدر خلط دارم که باید هی بکشم پائین!

۶. به مرده گفتم: توی خونه هیچ داروئی نخوردین؟ گفت: یه داروخونه رو خوردم. مختصر و مفید!

۷. یه پسر هفت هشت ساله رو که زمین خورده بود آوردند که پیشونیش زخم شده بود. وقتی رفتم بالای سرش گفت: چندتا بخیه میخواد؟ برای اینکه نترسه گفتم: یکی. بخیه اش کردند و رفتند. نیم ساعت بعد دوباره آوردندش و گفتند تازه متوجه یه زخم دیگه زیر موهاش شدیم! وقتی رفتم بالای سرش بچه داد زد: چرا اون بار دروغ گفتی؟ گفتی فقط یه بخیه میخواد اما چندتا بخیه خورد!

۸. نسخه پیرمرده رو که نوشتم دستشو گذاشت روی میز و بلند شد. بعد گفت: میبینی؟ یه زمانی من این میزو بلند میکردم حالا این میز باید منو بلند کنه!

۹. دوتا پسر مست اومدند توی مطب. به اونی که نشسته بود روی صندلی گفتم: بفرمائین. گفت: ببین آقاپسر ........ که شلیک خنده دومی بلند شد. بعد هم از مطب رفت بیرون و پشت سر هم شماره میگرفت و به دوستاشون میگفت: .... رو بردم دکتر. به دکتره گفت آقاپسر!

۱۰. پیرزنه گفت: هرروز صبح که از خواب بیدار میشم کمرم تا دو روز خشک میشه!

۱۱. مرده گفت: چندوقت پیش اومدم اینجا پیش خانم دکتر دفترچه مو مهر کرد که برم پیش متخصص اما وقتش گذشت. دوباره برام مینویسین؟ گفتم: باشه. گفت: اون وقت شما هم مهر خانم دکترو میزنین؟!

۱۲. نسخه خانمه رو که نوشتم گفت: دوتا برگ دیگه از دفترچه ام مونده میشه بکنینشون؟ گفتم: چرا؟ گفت: آخه میخوام فردا برم شهر. گفتم یهو دفترچه مو هم عوض کنم گفتم شاید اگه برگ داشته باشه ایراد بگیرند!

پ.ن۱: ظاهرا این بار اکثر خاطرات مال آقایون بود!

پ.ن۲: حالا که وبلاگستان وبلاگهائی که به مدت یک ماه آپ نشن از لینکهام حذف میکنه تصمیم گرفتم لینکدونیمو به حالت اولش برگردونم. یادمه که یه سطر از کدهای قالب وبلاگمو حذف کردم تا کدهای وبلاگستان قابل نمایش شدند اما حالا هرچقدر فکر میکنم نمیفهمم چی بود؟! اگه دوستانی که قالبشون مشابه منه کمک کنند ممنون میشم! (توی بخش ویرایش قالب وبلاگ همه شون از این وبلاگ جدیدی هاست مال من نیست!)

پ.ن۳: برای عماد یه کتاب درباره گیاهان خریدیم که ظاهرا حسابی جذبش کرده. چند روز پیش هم این نوشته رو چسبونده روی در اتاقش. خودمونیم از همین حالا خوش اشتها هم هست!

خاطرات (از نظر خودم) جالب (118)

سلام

۱. خانمه گفت: برام آزمایش بنویسین. گفتم: چه آزمایشی؟ گفت: قراره قبل از بارداری بشم! (ترجمه: آزمایشات پیش از بارداری)

۲. پیرزنه گفت: دفترچه مو مهر کن برم پیش متخصص. گفتم: برای کی مهرش کنم؟ گفت: برای خودم!

۳. از بس مسئول محترم تزریقات اصرار کرد برای مریض سرم نوشتم و گفتم: برین تزریقات تا بهتون بزنن. گفت: نه میریم خونه خودمون می زنیم!

۴. پیرزنه برگه آزمایششو داد بهم و گفت: نمیدونم این آزمایشه یا جواب آزمایش؟!

۵. خانمه گفت: بچه ام تب نداره اما بدنش داغه!

۶. خانمه دفترچه شو گذاشت جلوم و گفت: رفتم پیش متخصص چشم برام قطره نوشت گفت برو پیش دکتر خودتون تا براتون کپسول بنویسه!

۷. پیرزنه درحال نقش بازی کردن (اون هم به صورت کاملا تابلو) اومد توی مطب و خودشو پرت کرد روی صندلی. پشت سرش یه زن جوون هم اومد تو. گفتم: بفرمائین. پیرزنه آستینشو زد بالا و گفت: فشارمو بگیر. زن جوون هم گفت: دکتر! بی زحمت فشارشو بگیر. بعد از گرفتن فشار پیرزنه گفت: گلومو نگاه کن درد می کنه. زن جوون هم گفت: دکتر! بی زحمت گلوشو نگاه کن درد میکنه. بعد پیرزنه گفت: دکتر به دادم برس. زن جوون هم گفت: دکتر! بی زحمت به دادش برس!

۸. پیرزنه یه بچه رو آورده بود و گفت: مریضه. دفترچه شو باز کردم و دیدم مال یه پیرمرده! گفتم: ایشون هم مریضند؟ گفت: خدا نکنه اون هم مریض بشه!

۹. خانمه دوتا آمپول دگزامتازون از کیفش درآورد و گفت: الان که زانوم درد میکنه کدومو بزنم؟ گفتم: اینها که یکیند. گفت: خب حالا کدومو بزنم؟ نگاهشون کردم و اونو که تاریخش نزدیک تر بود بهش دادم و گفتم: اینو بزن!

۱۰. نسخه پیرزنه رو نوشتم و دادم دستش. وقتی داشت می رفت گفت: دکتر اون پیرمرده که گاهی میاد اینجا و بدنش میلرزه شوهرمه زیاد بهش محل نذار!

۱۱. (۱۴+) خانمه پرونده شو آورد و گفت: دکتر! شوهرم داره بعد از نه ماه از کویت میاد دیگه لازمه قرص جلوگیری برام بنویسی! 

۱۲. نسخه پیرمرده رو دادم دستش و گفتم: ببرینش داروخونه. گفت: چی توی داروخونه است؟ آدمه؟!

پ.ن1: چند روزه با گوگل کروم نمیتونم برای وبلاگ های پرشین بلاگ کامنت بگذارم اما توی اینترنت اکسپلورر میشه کامنت گذاشت. یه نکته جالب دیگه اینکه توی همه بروزرها نمیشه لینک گذاشت! به نظر شما چرا آیا؟

پ.ن2: بعد از چند پست همراه با تسلیت گوئی خوشحالم که دست کم یه بار همه چیز به خیر گذشته. اینجارو ببینین.

پ.ن3: عماد از مدرسه اومده و میگه: به من افتخار می کنین؟ میگم: مگه چکار کردی؟ میگه توی مسابقات شطرنج مدرسه ثبت نام کردم!

پ.ن4: رفتم سایت وبلاگستان تا به حذف بعضی از لینکهام اعتراض کنم که دیدم نوشته از این به بعد وبلاگهائی که یک ماه تمام آپ نشن از لیست لینکها حذف میشن! خلاصه که حذف لینکهارو از چشم من نبینین! خدا رحمتت کنه گودر!

خاطرات (از نظر خودم) جالب (117)

سلام

۱. خانمه گفت: برام آزمایش بنویس. گفتم: قبلا هم آزمایش دادین؟ گفت: خدا نکنه!

۲. خانمه گفت: بچه مو وقتی قطره میریزم توی بینیش میره توی حلقش طوری نیست؟!

۳. پسره گفت: الان یک هفته است یه خلط میاد توی گلوم من هم قورتش میدم باز میاد بالا!

۴. به خانمه گفتم: هیچ داروئی مصرف کردین؟ گفت: آره پماد عادی مصرف کردم! (ترجمه: آ + د).

۵. پیرمرده گفت: دندونم چیزی نیست که بخوام برم پیش دامپزشک دیگه خودت دندونمو بکش!

۶. به خانمه که همراه پیرزنه اومده بود گفتم: چند سالشونه؟ گفت: فکر کنم چهل سالشه. وقتی دفترچه شو از پذیرش آوردند دیدم متولد سال بیست و چهاره!

۷. خانمه جواب آزمایش حاملگیشو آورده بود و گفت: ببین این سالمه؟!

۸. معاینه بچه که تموم شد هی به مادرش گفت: من توپ میخوام. گفتم: چی میخواد؟ گفت: یکی از این چوب هاتون!

۹. خانمه گفت: میخوام برم سونوگرافی اما دفترچه ام تموم شده. گفتم: آزاد براتون بنویسم؟ گفت: اون وقت جائی هست که سونوگرافی آزاد هم بگیرن؟!

۱۰. بچه گریه می کرد و نمیومد توی مطب. مادرش گفت: بیا دکتر میخواد بهت شکلات بده. بچه گفت: مگه دکتر شکلات داره؟ مادرش گفت: دکتر همه چی داره. بچه اومد تو و بهم گفت: قورباغه هم دارین؟!

۱۱. پیرمرده فشارش خیلی بالا بود. یه قرص کاپتوپریل گذاشتم زیر زبونش و گفتم: چند دقیقه بیرون بشینین تا بعد فشارتونو یه بار دیگه بگیرم. چند دقیقه بعد اومد تو و گفت: این قرصه چقدر تلخ بود شما مثلا دکترین باید کام مردمو شیرین کنین!

۱۲. (۱۶+) خانمه گفت: چند روز بود که میدیدم لباس زیرم خونیه فکر میکردم خونریزی دارم. اما امروز فهمیدم از پُ.ش.ت.ه!

پ.ن۱: متاسفانه باز هم باید به یکی از دوستان تسلیت بگم. دوست خوب مجازی فردا، صمیمانه بهتون تسلیت میگم و امیدوارم خداوند بهتون صبر عطا فرماید.

پ.ن۲: بعد از مدتها یه احیای موفق داشتیم و مریضی که قلبش ایستاده بود دوباره زنده کردیم. اما بعد فهمیدیم که چند ساعت بعد توی بیمارستان فوت کرده. خستگیش به تنمون موند.

پ.ن۳: آنی اومد دم ترک اعتیاد دنبالم و بعد رفتیم خونه پدرش تا عسلو از اونجا برداریم و بریم خونه. به عسل میگم: بیا بغل بابا. پستونکشو از دهنش درمیاره و میگه: دائی! و دوباره پستونکو میگذاره توی دهنش!

خاطرات (از نظر خودم) جالب (116)

سلام

۱. خانمه گفت: من تا حالا اسپری نزده بودم حالا رفتم پیش متخصص برام نوشت گفت اگه اسپری بزنی یاد میگیری راست گفته؟!

۲. نسخه خانمه رو که نوشتم گفت: برام دوتا شیشه کپسول امپراتور هم بنویس! (ترجمه: امپرازول)

۳. خانمه گفت: بچه ام خیلی سرفه می کنه سرفه هاش هم دلخراشه!

۴. به خانمه گفتم: کپسول براتون بنویسم یا آمپول؟ گفت: کمپول بنویسین!

۵. به مرده گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت: حرکت روده هام خیلی سریع شده. ناهار که میخورم صبحانه میگه خداحافظ. وقتی شام می خورم ناهار میگه خداحافظ!

۶. به پیرزنه گفتم: دفترچه تونو آوردین؟ گفت: نه گفتم اول یه سر برم درمونگاه ببینم دکتر هست؟!

۷. خانمه دخترشو آورده بود و گفت: مدتیه خیلی شدید آب میخوره!

۸. پیرزنه جواب آزمایششو داد دستم و گفت: بیا ببین جواب آزمایشم درسته؟!

۹. دختره گفت: برام کپسول بنویس. پدرش گفت: نه آمپول بنویس. بعد از مدتی بحث و جدل خانوادگی (!) براش آمپول نوشتم. پدرش گفت: دیگه آمپول نوشت تموم شد!

۱۰. شیفتو از یکی از همکاران تحویل گرفتم. وقتی داشت میرفت گفت: آمپول رانیتیدین ندارن حالا امروز چکار میکنین؟!

۱۱. دختره گفت: مشغول ذمه این اگه برام آمپول بنویسین!

۱۲. به خانمه گفتم: از کی سرما خوردین؟ گفت: از فردا .... نه .... دیروز!

پ.ن۱: به دلیلی یکی از پست های سال هشتاد و هشتو نگاه میکردم و بعد از روی کنجکاوی زدم روی نظرات. برام جالب بود که تقریبا از هیچکدوم از دوستانی که نظر گذاشته بودند دیگه خبری نیست. یا وبلاگشون حذف شده و یا مدتهاست دیگه نمی نویسن. جالب تر از همه هم دوستی بود که بعد از چند ماه وبلاگ داری توی پست آخرش نوشته بود: فکر میکردم وبلاگ نویسی کار جالبی باشه اما اصلا این طور نبود!

پ.ن۲: با راننده شبکه میرفتم سر شیفت که یه جعبه بیسکویتو باز کرد و بهم تعارف کرد. گفتم: ممنون گفت: بخور دکتر شیرینی تولد پسرمه! خانم دکتری که عقب ماشین نشسته بود گفت: اسمشو چی گذاشتین؟ آقای راننده سرشو تکون داد و گفت: اگه بدونین چه فیلمی داریم؟ دیروز که بچه به دنیا اومد به مادرش میگم: میخوای اسمشو چی بگذاری؟ میگه: محمد عرفان. میرم ثبت احوال براش شناسنامه میگیرم و برمیگردم بیمارستان خانمم شناسنامه رو میبینه و میگه: این چه اسمیه گذاشتی؟ من گفتم محمد طه! برگشتم ثبت احوال گفتم عوضش کنین گفتن نمیشه دیگه فرستادیمش تهران. گفتم من هنوز ده دقیقه نیست که اومدم اینجا اسمش رسید تهران؟! رفتم ثبت اسناد گفتم شما یه کاری بکنین!!!!! گفتند ما نمیتونیم کاری بکنیم. حالا از دیروز همه اش جنگ و دعوا داریم! (خدائیش من موندم توی نه ماه حاملگی این زن و شوهر یه بار درباره اسم بچه با هم حرف نزده بودند آیا؟)

خاطرات (از نظر خودم) جالب (115)

سلام

۱. از پیرمرده شرح حال گرفتم و میخواستم نوشتن نسخه شو شروع کنم که گفت: من یه چیز مهمو هم نگفتم. گفتم: بفرمائین. گفت: من معلم بازنشسته ام!

۲. خانمه گفت: برام یه آزمایش کامل بنویسین. داشتم مینوشتم که گفت: من میخواستم آزمایش تیروئید هم بدم وقتی آزمایش کامل بدم آزمایش تیروئید هم توش هست؟!

۳. پیرزنه فشار خونش بالا بود. یه قرص کاپتوپریل گذاشتم زیر زبونش و گفتم: چند دقیقه بیرون بشینین تا یه بار دیگه فشارتونو بگیرم. چند دقیقه بعد سرشو کرد توی مطب و گفت: ببخشید طوری نیست که آب قرصه بره پائین؟!

۴. به خانمه گفتم: کپسول بنویسم یا آمپول می زنین؟ گفت: روزه ام آمپول بنویسین شب میزنم. گفتم: اون وقت شب کسی هست که بهتون آمپول بزنه؟ گفت: دیگه چیزیه که خودت انتخاب کردی!

۵. خانمه گفت: بچه ام کارداشت نیومد چندتا قرص سرماخوردگی براش مینویسی؟ گفتم: بچه تون چند سالشه؟ گفت: نمیدونم روز آزادی خرمشهر به دنیا اومد!

۶. پیرزنه گفت: برام آزمایش قند بنویس. گفتم: صبحونه که نخوردین؟ گفت: چرا! نمیدونستم امروز آزمایشگاه هست!

۷. داشتم یه بچه حدودا یک ساله رو معاینه میکردم و اون هم فقط می گفت: بابا .... بابا! مادرش گفت: خوبه تو هم! آخه این کجاش شبیه باباته؟!

۸. خانمه گفت: بچه من سرماخورده درست مثل اره برقی صداش اصلا درنمیاد!

۹. (۱۲+) خانمه گفت: نمیدونم چرا سرما که میخورم یه آب سبزی از بینیم میاد!

۱۰. به خانمه گفتم: بچه تون چند کیلوئه؟ گفت: فکر کنم از ده کیلو بیشتر بود!

۱۱. مرده گفت: من سرماخوردگی هام خیلی شدیده. وقتی من سرما میخورم انگار ده نفر سرما خوردن!

۱۲. مرده گفت دندونم درد میکنه. وقتی براش نسخه نوشتم گفت: یه گواهی هم برام بنویس امروز سر کار نرفتم. گفتم: برای دندون درد گواهیو قبول میکنن؟ گفت: دندون دردو به انگلیسی بنویس تا حالیشون نشه مریضیم چی بوده؟!

پ.ن۱: اول از یه گلودرد کوچیک شروع شد و سعی کردم مثل همیشه بدون مصرف دارو تحملش کنم. اما کم کم نه تنها مجبور به مصرف دارو شدم که وقتی دیگه تحمل اون همه تب و لرز و بدن درد و سرفه و ... رو نداشتم مجبور شدم برای اولین بار از یه داروی قوی مثل آزیترومایسین استفاده کنم. خدائیش چند روزی هم خودم خیلی اذیت شدم هم آنی و بچه ها رو خیلی اذیت کردم.

پ.ن۲: دیشب ماشینو توی یه کوچه نزدیک مرکز ترک اعتیاد پارک کردم. چون دیشب هم شیفت بودم. ظرف غذامو هم برداشتم که شام دیشب و صبحانه امروز صبحم توش بود. بعد از تموم شدن کار مرکز ترک اعتیاد رفتم سوار ماشین بشم و برم دنبال آنی و ببرمش خونه پدرش تا ماشین بیاد و از همون جا منو ببره سر شیفت که دیدم هرچیزی توی داشبورد ماشین بوده کف ماشین پخشه و در ماشین هم بازه! یه نگاه به ماشین انداختم و دیدم دزد محترم نه کارت سوختو برده و نه کارت و بیمه نامه ماشینو اما ظرف غذای منو برده!

خاطرات (از نظر خودم) جالب (114)

سلام:

۱. پیرمرده گفت: یه بار دیگه هم اومدم اینجا اما خوب نشدم البته اون بار اینجا دکتر نبود فقط یه زن بود!

۲. پیرزنه گفت: دیروز اومدم اینجا یه دکتر بداخلاقی اینجا بود که نگو. باز هم قربون اخلاق خودت!

۳. به مرده گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت: من عشایرم، بچه شهر هم نیستم اما سرما خوردم!

۴. (۱۳+) خانمه شرح حالشو گفت و بعد گفت: مدتی هم هست که پر.یودم عقب افتاده. گفتم: داروهائی که باید براتون بنویسم برای خانم های حامله خوب نیست یکدفعه اول یه آزمایش حاملگی بدین. گفت: نه بابا فکر نکنم حامله باشم. یک ساعت بعد جواب آزمایششو آورد و گفت: حامله ام دکتر! نکنه شما سید بودین تا دستتون بهم خورد حامله شدم؟!!

۵. پیرمرده گفت: داروخونه میگه این دارو که دکتر نوشته اینجا نداریم بیا برو توی داروخونه ببین راست میگه که نداره؟!

۶. پیرزنه نسخه شو آورد و گفت: داروخونه میگه داروی اولیو اینجا نداریم عوضش کن. عوضش کردم. گفت: اولیو نداره چرا داری آخر مینویسی؟!

۷. به یه بچه گفتم: از چشمت اشک میاد؟ گفت: هروقت گریه می کنم!

۸. (۱۶+) خانمه گفت: من خونریزیم خیلی شدیده انگار یه گاو رو سر بریدی و گذاشتیش اونجا!

۹. نسخه پیرمرده رو که نوشتم: گفت خدا ارزتو بهت بده!

۱۰. پیرزنه گفت: بیا فشارمو بگیر ببین چه رنگیه؟!

۱۱. مرده گفت: یه ضربه به پام خورد عکس گرفتم. دکتر گفت یه ترک هست بین درشت نی و نازک نیت!

۱۲. پیرزنه گفت: میدونی من از کجا اومدم درمونگاه؟ از اونجا اومدم تا اینجا!

پ.ن۱: بالاخره مقدار باقیمونده از یکی از وامهام از کل مبلغی که وام گرفته بودم کمتر شد هورررراااااا! تا چند ماه دیگه برای اون یکی هم همین اتفاق میفته انشاءالله.

پ.ن۲: یه سوال حکیمانه از عماد: چرا وقتی که میخوابیم اول چشممون بسته میشه بعد گوشمون اما وقتی بیدار میشیم اول گوشمون باز میشه بعد چشممون؟!

خاطرات (از نظر خودم) جالب (113)

سلام

۱. پیرزنه گفت: اونقدر سرم گیج میره که وقتی دارم از این طرف میرم انگار دارم از اون طرف میرم!

۲. معاینه بچه تموم شد. پدرش بهش گفت: بلندشو تا بریم. بچه گفت: چوب بستنی که بهم نداد!

۳. به مرده گفتم: نوار قلبتون مشکل داره حتما باید برین پیش متخصص. گفت: آخه برم پیش متخصص بگم چی؟!

۴. پیرزنه گفت: نمیدونم چرا وقتی خون دماغ میشم هیچ کنترلی روش ندارم!

۵. خانمه گفت: میشه سونوگرافی حاملگیمو توی دفترچه خواهرم بنویسی؟ گفتم: نه گفت: چرا؟ گفتم: چون مجرده!

۶. به خانمه گفتم: میتونین بمونین براتون سرم بنویسم؟ شوهرش گفت: این چربی داره طوری نیست سرم بزنه؟!

۷. (۱۶+) خانمه گفت: شوهرم گاهی میره خارج از کشور. نمیدونم چرا هروقت از خارج میاد من عفونت میگیرم؟!

۸. به خانمه گفتم: سرفه هم میکنین؟ گفت: میخوام سرفه کنم. سینه ام نمیگذاره!

۹. درحال معاینه بودم که مرده گفت: راستی سرم هم درد میکنه ها حواست جمع باشه!

۱۰. به پیرزنه گفتم: آمپول میزنین؟ گفت: نه میترسم به آمپول عادت کنم!

۱۱. مرده ساعت دو صبح اومد و گفت: هرکار کردم خوابم نبرد گفتم بیام یه فشار بگیرم!!

۱۲. مرده گفت: شدت سرماخوردگیم درحد متوسطه!

۱۳. (۱۶+) خانمه گفت: درست مثل گوسفند بعد از زایمان ترشح دارم!

پ.ن۱: نمیدونم چرا این بار همه خاطرات کوتاه بودند!

پ.ن۲: عماد میگه: میدونی عیب این خونه چیه؟ میگم: چیه؟ میگه: مثل اون خونه نمیتونم وقتی توی حمام هستی چراغ حمامو خاموش کنم بهت بخندم!

پ.ن۳: تصادفا با یکی از پرستاران بیمارستانی برخورد کردم که دانشجوئیمو اونجا گذرونده بودم. مدتی با هم صحبت کردیم و درباره بقیه همکارانش تبادل نظر (!)‌کردیم. از خوشحالی شون خوشحال شدم و از مرگ یکیشون ناراحت. اما جالب تر از همه وقتی بود که گفت: از کِیست خبر داری؟ گفتم: کِیس؟ کیس من دیگه کیه؟ گفت: .... دیگه. گفتم: اون برای من هیچ فرقی با بقیه پرستارها نداشت. گفت: شوخی میکنی. اون که خودشو آماده کرده بود به زودی بری براش خواستگاری! هروقت وارد بیمارستان میشدی ما فورا بهش زنگ میزدیم و میگفتیم کی اومدی و کجا رفتی و چی پوشیدی و ....!

خدائیش هنوز توش موندم که من چه رفتاری از خودم نشون دادم که اون بنده خدا چنین فکری کرده؟

جالب تر اینکه خود همون پرستار گفت: اما خودمونیم دکتر! شانس آوردی نگرفتیش (!) وگرنه هنوز هم بچه دار نشده بودی!

خاطرات (از نظر خودم) جالب (112)

سلام

۱. خانمه گفت: برام آزمایش بنویس. گفتم: چه آزمایشی میخواین بدین؟ گفت: هر هورمونی که توی بدنم هست آزمایششو بنویس!

۲. خانمه گفت: تازه از بیمارستان مرخص شدم و حالا میبینم دهنم زخمه. فکر کنم وقتی بیهوشم کردن و میخواستن لوله بگذارن توی گلوم هی خورده این طرف و اون طرف و دهنمو زخم کرده!

۳. داشتم نسخه خانمه رو مینوشتم که دو سه بار موبایلش شروع کرد به زنگ زدن و یه لحظه بعد قطع میشد. گفتم: اگه دوست دارین موبایلتونو جواب بدین مشکلی نیست. گفت: نه اینو بهش میگن تک زنگ!

۴. پیرزنه گفت: دیروز رفتم پیش متخصص درست یادم نیست بهم گفت کیست دارم یا دیسک؟!

۵. به پیرزنه گفتم: دفترچه بیمه تون تموم شده. گفت: پس چرا دفعه پیش که اومدم اینجا گفتند یه برگ دیگه داره؟!

۶. خانمه گفت: بچه ام توی مدرسه بود گفتند بیا ببرش داره از چشمش آب میاد. گفتم: از کدوم چشمش؟ گفت: نمیدونم. خانمش که گفت از چشمش آب میاد من دلم ریش شد نتونستم نگاهش کنم!

۷. خانمه گفت: چند روزه که بچه ام سرما خورده لوزه هاش بزرگ شده. میترسم سرفه که میکنه یهو لوزه هاش برن راه نفسشو بگیرن!

۸. مرده گفت: من اگه توی خونه فشارسنجو تا عدد سی هم باد کنم تا وقتی روی دوازده نرسیده نمیزنه!

۹. خانمه گفت: شکمم درد میکنه درست مثل وقتی که بچه توی شکمته و لگد میزنه!

۱۰. به خانمه گفتم: معمولا فشارتون چند بود؟ گفت: ده الی هشت!

۱۱. مرده نصف شب اومد و گفت: دندونم خیلی درد میکنه میتونی بکشیش؟ گفتم: نه گفت: فردا صبح بیام هم نمیتونی؟!

۱۲. خانمه گفت: گلوم چند روز بود که درد میکرد اما من متوجه نمیشدم!

پ.ن۱: با اتمام تابستون و کم شدن مسافر پروازهای فرودگاه ولایت یکی یکی لغو شدن و الان چند هفته است که فرودگاهمون رسما تعطیله! ضمن اینکه برخلاف قول مسئولین محترم کشور که قول داده بودند تا پایان سال ۹۱ راه آهن به شهرمون میرسه و حتی مکان ایستگاه ها هم تعیین شده بود خط آهن هنوز وارد استانمون هم نشده!

پ.ن۲: از مهمونی برمیگردیم خونه. ماشینو جلو در پارکینگ پارک میکنم و پیاده میشم تا در پارکینگو باز کنم که عماد هم از ماشین میپره بیرون و میدوه سمت در و میگه: هرکی زودتر باباش بهتر! و چه لذتی داشت باختن توی این مسابقه :دی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (111)

سلام

۱. خانمه گفت: این بچه رو پارسال آپاندیسشو درآوردیم اما نمی دونم چرا هنوز دل درد داره؟!

۲. خانمه گفت: رفتم پیش دکتر زنان برام سونوگرافی نوشت اما حالا که رفتم انجامش بدم گفتند تاریخش گذشته. میشه باز بنویسینش توی دفترچه؟ گفتم: باشه. گفت: اون وقت خانم دکتر نمیگه چرا رفتی پیش دکتر مرد برات سونوگرافی بنویسه؟!

۳. چند پلیس یه مردو با دستبند آوردند درمونگاه. گفتم: چی شده؟ گفتند: داشتیم تعقیبش میکردیم از روی پشت بام افتاد پائین. داشتیم به زخمهاش می رسیدیم که یه لشگر آدم که بعدها فهمیدیم خونواده فرد دستگیر شده هستند با داد و فریاد ریختند توی درمونگاه و به پلیس ها گفتند: شما حق داشتین اینو دستگیر کنین اما حق نداشتین زخمیش کنین! ما فردا میریم از دست پلیس شکایت میکنیم!

۴. به خانمه گفتم: چه مواقعی سرتون درد میگیره؟ گفت: فقط وقتی سردرد دارم سرم درد میگیره!

۵. یه بچه زیر دو سالو با دفترچه بیمه بدون عکس آوردند و گفتند: سرما خورده. گفتم: این دفترچه که مال خودش نیست. گفتند: چرا هست! گفتم: اولین باره که میبینم گوش ابوالفضلو هم سوراخ میکنند!

۶. به خانمه گفتم: مشکل بچه تون چیه؟ گفت: چند روزه وقتی میخوابه تا وقتی بیدارش نکنیم از خواب بیدار نمیشه!

۷. به خانمه گفتم: بچه تون آمپول میزنه براش بنویسم؟ بچه گفت: آمپولتون سرش سوزن داره؟!

۸. پیرمرده یه بسته قرص بهم نشون داد و گفت: این مال چیه؟ گفتم: شرمنده این اولین باره که این قرصو میبینم. نمیدونم مال چیه. گفت: اگه نمیفهمی مال چیه نسخه اش هست نشونت بدم؟!

۹. خانمه یه عکس رادیولوژی نشونم داد و گفت: اینو متخصص دیده میدونم مشکلی نداره اما گفتم تو هم ببینی!

۱۰. خانمه گفت: من قبلا کم خونی داشتم حالا توی این آزمایش ادرار معلوم نیست؟!

۱۱. داشتیم با ماشین میرفتیم طرف یکی از درمونگاه های روستائی که راننده گفت: فکر نکنم امروز اصلا مریض بیاد. گفتم: چطور؟ گفت: آخه دیروز پزشک های هلال احمر اومدند و با ویزیت و داروی رایگان مردمو دیدند. فکر کنم همه مردم روستا اومده بودند حتی اونها که کاملا سالم بودند! وقتی رسیدیم درمونگاه دیدیم یه لشگر مریض منتظر من نشسته اند! بعد هم یکی یکی اومدند توی مطب و گفتند: از دیروز تا حالا هرچقدر داروهای هلال احمدو (!)‌ میخوریم خوب نمیشیم!

۱۲. دفترچه بیمه مریضو که باز کردم یه حشره قرمز رنگ از لای دفترچه افتاد روی زمین. همین طور که داشتم نسخه شو مینوشتم فکر میکردم که این چه حشره ای بود؟ که یکدفعه یادم افتاد عکسشو دیده بودم. باز هم به مغزم فشار آودم که خدایا چی بود اسمش؟ و یکدفعه یادم اومد: ساس بود! از اون لحظه تا وقتی از مطب اومدم بیرون پاهامو روی زمین نگذاشتم!

۱۳. نسخه خانمه رو که نوشتم گفت: شرمنده میشه ببینین دفترچه اش دیگه برگ داره یا نه؟!

پ.ن۱: عمدا توی پست قبل پی نوشت ننوشتم تا حال و هوای اون پست به هم نریزه!

پ.ن۲: میگم نوشتنم توی این پست درباره کتاب صورت چه نتایج خوبی داشت! یکی دیگه از دوستان بسیار محترم مجازیو هم اونجا پیدا کردم. اما جالب تر اینکه یکی از دختران همکلاسم توی دانشگاهو توی کانادا پیدا کردم و برادرشو توی استرالیا!

پ.ن۳: به سلامتی نامه اومد که از این به بعد از نسخه های توی درمونگاه هم باید حق فنی بگیریم.

پ.ن۴: عماد میگه: معلم زبانمون بهمون گفته این چند کلمه رو از هرکدوم یه سطر بنویسیم. میای کمکم؟ میگم: نه! من نوشتن همه اینهارو بلدم. توی باید یادشون بگیری! میگه: شما از روی کدوم کتاب زبان میخوندین؟ میگم: کتاب انگلیسی. میگه: یعنی اسم نداشت؟ میگم: نه! مگه کتاب شما که مثلا مال علومه روش به جز علوم چیز دیگه ای هم نوشته؟ میگه: آره نوشته علوم تجربی!