جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (130)

سلام

1. به خانمه گفتم: چربی تون بالاست. گفت: اون وقت آزمایش براش خوبه؟!

2. مرده گفت: برام چند بسته قرص آتنولول صد میلی بنویسین شبی نصفشو میخورم. گفتم: خب براتون پنجاه میلیشو مینویسم که یکی کامل بخورین. گفت: نه ممنون من سالهاست که عادت کردم شبی نصف قرص بخورم کامل نمیتونم بخورم!

3. (13+) ساعت حدود یازده شب مرده در اتاق استراحت پزشکو زد. اومدم بیرون و گفتم: بفرمائین. گفت: ببخشین خانم مسئول تزریقات توی اتاقشون نیستن، اینجان؟!

4. صبحونه مو خوردم (پیش از ماه رمضون) و رفتم یه مرکز شبانه روزی که حدود سی کیلومتر از ولایت فاصله داره و هشت صبح اون جا بودم. ساعت حدود یازده صبح خانم مسئول پذیرش که بومی همون جاست گفت: امروز اون قدر شلوغ شد که نشد صبحانه مو بخورم. گفتم: خب چرا توی خونه نمی خورین؟ گفت: مگه میخوام سحری بخورم؟!

5. بعد از معاینه شروع کردم به نوشتن نسخه پیرزنه که گفت: حالا مواظب باش درست دارو بنویسی!

6. خانمه بچه شو آورده بود و گفت: چندروزه که ماشاءالله شکمش خیلی گاز داره!

7. رسیدم به مرکز شبانه روزی تا شیفتو تحویل بگیرم که یکی از پرسنل پرید توی مطب و به پزشک شیفت قبل که میخواست بره گفت: برام یه نسخه بنویس. اون هم گفت: خب حالا دکتر میاد برات مینویسه دیگه. خانم پرسنل هم گفت: اونو ولش کن میخوام خودت برام بنویسی. اما دکتر شیفت قبل گفت: شرمنده من دیرم شده و رفت. وقتی نشستم توی مطب همون خانم (که نفهمیده بود من حرفهاشو شنیدم) اومد و گفت: میشه برام یه نسخه بنویسین؟ میخواستم دیگه شمارو توی زحمت نندازم اما دکتر ... گفت شما بنویسین بهتره!

8. به یه بچه گفتم: چرا اومدی اینجا؟ گفت: آخه صبح ها مثل مردها حرف میزنم! از مادرش پرسیدم: چش شده؟ گفت: چندروزه صبح ها خیلی صداش گرفته!

9. به خانمه گفتم: دیگه مشکلی نداشتین؟ گفت: چرا اما کاری از دست شما براشون برنمیاد باید برم پیش دکتر عمومی!

10. خانم پرستار به همراه مریض گفت: این نخ بخیه رو این جا نیست. از داروخونه بیرون بگیرین تا براش بخیه بزنم. همراه مریض گفت: پس بی زحمت شما یه مقدار بهش دلداری بدین تا من دفترچه شو بیارم!

11. مرده گفت: دو روز پیش چاقو خورد به چشمم. گفتم: پس چرا حالا اومدین؟ گفت: خب دو روز پیش که اومدم دکتر رفته بود!

12. مریض زمین خورده بود و زخمی شده بود. گفتم بیائین تا بریم توی تزریقات تا زخمشو شستشو بدن و ببینیم چطوره.  باهاش رفتم توی تزریقات و صبر کردم تا خانم پرستار آمپول یه مریض دیگه رو بزنه و بیاد. وقتی اومد همراه مریض گفت: خب دیگه خانم پرستار اومد حالا شروع کن!

پ.ن1: اگه بدونین این پستو با چه عجله ای دارم تایپ می کنم چون الان باید برم مرکز ترک اعتیاد و از اون جا هم سرشیفت و دیدم اگه باز آپ نکنم هم دیگه خیلی دیر میشه!

پ.ن2: آنی یه گوشی خوب خرید تا باهاش بره توی اینترنت. گفتم: اگه برای اینترنت میخوای یه سیمکارت .... (نمیگم تا تبلیغ نشه!) برات میخرم. چند روز بعد سیمکارت هدیه اش رو هم گرفتیم و این جا بود که بعد از سال ها وفاداری به گوشی سونی اریکسون قدیمی خودم یه گوشی دوسیم کارته خریدم تا بتونم از هر دوتاش استفاده کنم اما مسئله اینه که فعلا بیشتر با بازیهاشون مشغول شدیم تا اینترنت!

پ.ن3: دوست مشترک خیلی از ما (دکتربابک) دومین نفر (بعد از آنی) بود که از طریق وا.یبر باهاشون تماس گرفتم. باید بگم دلایلشون برای تعطیلی وبلاگشون کاملا منطقی بود که چون اجازه ندارم نمیتونم این جا بنویسم. ضمن این که هنوز وبلاگ جدیدشونو راه ننداختن.

خاطرات (از نظر خودم) جالب (129)

سلام

1. خانمه گفت: به نظر شما کدوم آزمایشگاه برم؟ گفتم: آزمایشگاه ... کیفیتش خوبه. گفت: اون که خیلی گرون میگیره. گفتم: خب برین آزمایشگاه .... گفت: اون که کیفیت نداره!

2. (12+) به خانمه گفتم: دخترتون مشکلش چیه؟ گفت: دو روزه که پریود شده اما خونریزی نداره!

3. شیفتو از پزشک قبل تحویل گرفتم و نشستم روی صندلی مطب. خانمه اومد توی مطب و گفت: سلام، نمیگم خسته نباشین چون تازه اومدین!

4. پسره گفت: برام یه آزمایش بنویس. گفتم: چه آزمایشی؟ گفت: از همون آزمایشها که میگن آی مثبت و اینا!

5. خانمه پسرشو آورده بود و گفت: چند روزه یبوست داره. یه وقت آپاندیس نیست؟!

6. به خانمه گفتم: وقتی بچه تون گریه می کنه، بغلش که می کنین آروم میشه؟ گفت: آره وقتی روی بخاری هم نگهش می دارم آروم میشه! (این خاطره از زمستون توی نوبت بود که بالاخره نوبتش شد!)

7. (15+) خانمه گفت: چند روز پیش باید پریود می شدم اما نشدم برام دارو می نویسین؟ گفتم: مطمئنین که حامله نشدین؟ گفت: آره شوهرم وازکتومی کرده. گفتم: خب پس براتون دارو می نویسم. گفت: آخه شوهرم اخیرا رفته لوله هاشو باز کرده ها!

8. خانمه گفت: چندروز پیش بچه مو آوردم و براش دارو نوشتین اما قطره بینی که نوشته بودین بهش ندادم آخه روش نوشته بود: دور از دسترس اطفال نگهداری شود!

9. خانمه گفت: این جا آزمایش کامل میگیرن؟ گفتم: نه اینجا فقط آزمایش قند و چربی و یکی دوتا چیز دیگه هست. گفت: خب کامله دیگه!

10. به خانمه گفتم: طبق آزمایشتون تیروئیدتون کم کاره. گفت: فقط همین؟ آخه به یه نفر نشونش دادم گفت سرطان گرفتی کلی ترسیدم تا اومدم اینجا!

11. پسره با استفراغ اومده بود و گفت: با دوستام کلی مشروب خوردیم. می ترسم بگم جای شما خالی بی ادبی باشه!

12. نسخه بچه رو که نوشتم مادرش گفت: یه آزمایش هم براش بنویس. گفتم: چه آزمایشی؟ گفت: نمیدونم میخوام تا دفترچه بچه خواهرم پیشمه تا میشه ازش استفاده کنم!

پ.ن1: شرمنده به خاطر تاخیر چند روزی تهران بودم.

پ.ن2: دو سال پیش یکی از خانم دکترها بهم زنگ زد و گفت: خانم «ر» (مسئول امور درمان شبکه) توی فلان تاریخ برام شیفت گذاشته اما من فکر می کردم توی اون تاریخ کلا طرحم تموم شده و یه برنامه ریختم که توی اون تاریخ اصلا نمیتونم بیام میشه شیفتمو بخرین؟ درنهایت شیفتشو خریدم و اون هم فورا پولشو ریخت به حسابم. تصادفا توی اون شیفت یه اتفاقی افتاد که باید بهش می گفتم اما هرچقدر بهش پیامک دادم بهش نرسید و بعدهم چندین بار بهش زنگ زدم که گوشیش خاموش بود. مدتهابعد وقتی به خانم «ر» گفتم: گفت: چندماه بعد از تموم شدن طرحش یه بار اومد و باعجله تسویه حساب کرد و رفت. سال پیش یکی از خانم دکترها طرحش تموم شد. چندهفته بعد یکی از پرسنل شبکه بهم گفت: خانم دکتر ... رو یادته؟ به محض این که طرحش تموم شد ازدواج کرده و با شوهرش برای زندگی رفتند قبرس. و حالا یکی از خانم دکترها که چند ماه از طرحش باقی مونده با یه ایرانی ساکن انگلستان عقد کرده. بابا دست از سر خانم دکترهای ولایت ما بردارین ای مرفهین بی درد خارج نشین!

پ.ن3: چند روزه که حسابی از دست کامپیوتر گرامی کفریم. مدتی بود که نمیشد برای وبلاگهای پرشین بلاگ نظر بگذارم و امروز دیگه اینترنت اکسپلورر رو باز نمی کنه! چند روز پیش وقتی پیام اومد که اینترنت دانلود منیجرتونو آپدیت کنین اوکی کردیم و حالا دیگه هر نیم ساعت یکبار یادآوری میکنه که این برنامه رو با شماره سریال جعلی نصب کردیم و به همین دلیل کار نمی کنه. تا حالا چند بار کلا این برنامه رو حذفش کردم و از اول دانلودش کردم اما درست نشد که نشد! چند روز پیش هم یه مودم بیسیم خریدم که هنوز نتونستم اونو هم به کار بندازم. خلاصه که حکایتیه ها! فکر کنم باید دست از سر ویندوز ایکس پی بردارم! علی الحساب این پستو توی همون گوگل کروم شماره گذاری میکنم که شماره هاش لاتینه. راستی مدتیه که خود کامپیوتر هرچند دقیقه یک بار کلی فایل چند ده کیلوبایتی دانلود میکنه با اسامی مثل blog-charkhoon  وbannerو blank

پ.ن4: عماد میگه: ما کتاب تعبیرخواب نداریم؟ میگم: نه مگه چه خوابی دیدی؟ میگه: آخه همه چیزو که نمیشه گفت!!

خاطرات (از نظر خودم) جالب (128)

سلام

۱. خانمه گفت: من چند روزه هروقت دهنمو باز می کنم استفراغ می کنم!

۲. خانمه گفت: میخواستم خواهش کنید و این آزمایشو برام بنویسید!

۳. خانمه گفت: ببخشید هرکسی که حامله میشه این قدر استرس داره یا فقط من دارم؟ گفتم نمیدونم من تاحالا حامله نشدم!

۴. مرده گفت: برام آسپیرین بنویس برای رقیب خونم!

۵. خانمه گفت: اومدم برای مراقبت دوران بارداری. گفتم: شما که انگار زایمان کردین. گفت: آره سزارین کردم اما چون بهم گفته بودن این تاریخ بیام اومدم!

۶. خانمه درحالی اومد توی مطب که بچه اش گریه می کرد. به محض این که بچه رو گذاشت زمین بچه فرار کرد و رفت بیرون. خانمه هم دوید دنبالش و گرفتش و آوردش. بچه هم همچنان به گریه و جیغ ادامه می داد. گفتم: حالا مشکلش چیه؟ گفت: هیچی فقط میخواستم یه آزمایش ادرار و مدفوع براش بنویسین!

۷. پیرزنه گفت: میخوام برام آزمایش چک آپ بنویسی. اما بالاش ننویسی چک آپ ها ایراد میگیرن!

۸. به مرده گفتم: دفترچه تونو برای کدوم دکتر مهر کنم؟ گفت: برای دکتر شکستنی!

۹. خانمه گفت: هر داروئی به بچه دادم خوب نشد. گفتم: چه داروهائی بهش دادین؟ گفت کلی دارو خوردم تا بره توی شیرم و بره توی بدنش!

۱۰. خانمه گفت: چشمم ضعیفه. گفتم: پیش چشم پزشک نرفتین؟ گفت: چرا رفتم و بهم عینک داد اما دوست ندارم بزنم حالا چکار کنم؟!

۱۱. خانمه گفت: این بچه رو دیروز آوردیم و دکتر براش سرم نوشت اما بهتر نشد. لطفا حالا براش یه سرم قوی تر بنویس!

۱۲. به خانمه گفتم: دیگه هیچ ناراحتی نداشتین؟ گفت: اگه بخوام همه ناراحتی هامو بگم باید دو روز همین جا بشینم. نسخه مو بنویس برم!

پ.ن۱: خانم «آنا»! یه ایمیل برام فرستادین که وقتی جوابشو دادم متوجه شدم آدرسش اشتباهه. وبلاگتونو هم که حذف کردین حالا من چطور باید جوابتونو بدم آیا؟

پ.ن۲: وا دکتر دلژین؟ شما دیگه چرا وبلاگو حذف کردین؟

پ.ن۳: همچنان برای کامنت گذاشتن توی وبلاگ های پرشین بلاگ مشکل دارم. کامنتو که مینویسم شروع میکنه به ارسالش و تا حدود یک ساعت هم که صبر کردم ارسالش نکرده! دوستان پرشینی همچنان شرمنده ام. 

پ.ن4: مدتیه وقتی از سر کار میام خونه عسل میره و قایم میشه و باید پیداش کنم. چند روز پیش درحالی که کاملا از پشت پرده پیدا بود و مثلا داشتم دنبالش می گشتم رفتم کنارش و گفتم: «عسل! عسل اونجاست؟» اون هم گفت: «نه!»

پ.ن5: کامنت های این پست چقدر از پست های قبل از اون کمتر شد. فکر کنم نتیجه این بود که گفتم دعوتمون کنین!! 

پ.ن۶: چقدر این پست کوتاه شد!

خاطرات (از نظر خودم) جالب (127)

سلام

۱. (۱۵+) مرده اومد توی مطب و گفت: الان چندباره که میام اینجا و کا.ندوم نیست. حالا چکار کنم؟ از بیرون تهیه کنم؟!

۲. یه بچه سرماخورده رو میدیدم که مادرش گفت: چند روز هم هست که میگه قلبم درد می کنه. گفتم: توی این سن بعیده مشکل قلبی داشته باشه. بچه گفت: نخیر من میدونم چون بدنم درد می کنه قلبم هم داره گریه می کنه!

۳. خانمه با سرگیجه اومده بود. گفتم: سابقه چربی نداشتین؟ گفت: صبحانه نخوردم حالا دارم می افتم. قند و چربی کجا بود؟!

۴. پیرزنه گفت: هردو پام از زانو به پائین خوابشون سنگینه!

۵. خانمه گفت: بچه ام شب ها توی خواب خرخر می کنه. گفتم: حالا که سرماخورده این طوره یا همیشه شب ها خرخر می کرد؟ گفت: دست شما درد نکنه وبچه رو برد بیرون!

۶. خانمه گفت: برای بچه ام آمپول بنویسین. گفتم: تا حالا پنی سیلین زده؟ گفت: نه ولی کم کم باید عادت کنه!

۷. خانمه با یه بچه به بغل با عجله در مطبو باز کرد و اومد تو. گفتم: بفرمائین. با اضطراب گفت: دیروز مادر این بچه اونو برده دکتر. دکتر هم براش یه شربت نوشته و گفته باید شش سی سی بخوره. گفتم: خب؟ گفت: آخه اشتباها خیلی بهش داده. یه سرنگ پنج سی سی رو برداشته و از عدد پنج هم یه مقدار بیشتر بهش داده!

۸. پیرمرده گفت: من به دکتر قبلی گفتم برام آزمایش کامل بنویسه اما توی آزمایشگاه گفتن کامل نیست. آخه شما دکترین باید آزمایش کامل بنویسین ما که سر در نمیاریم. گفتم: حالا مگه چی ننوشته؟ گفت: آزمایش ادرار ننوشته بود!

۹. پسره گفت: یه کار توی کشور پرتغال پیدا کردم. برای ایدز و هپاتیت و .... منو فرستادند آزمایش و گفتند جوابشو ببر پیش یه دکتر تا تائید کنه این بیماری هارو نداری. آزمایشهاشو نگاه کردم و گفتم: آزمایشهاتون مشکلی ندارن. حالا نامه رو باید به فارسی بنویسم یا به انگلیسی؟ گفت: من باید نامه شمارو بدم به یه دارالترجمه مورد تائید سفارت پرتغال ترجمه کنه. حالا شما به هرزبونی که دوست دارین بنویسین!

۱۰. خانمه گفت: این بچه اسهال و استفراغ شدید داره. غذائی رو هم که شش روز پیش خورده داره همون طور پس میده!

۱۱. به پیرزنه گفتم: فشارتون خیلی بالاست. غذاتونو کم نمک بخورین. گفت: مگه میشه؟ من صبح ها به شیر هم نمک می زنم و میخورم!

۱۲. نسخه مرده رو نوشتم و زیرشو مهر کردم که متوجه شدم مهرم وارونه است. مرده دفترچه شو برداشت و نگاهش کرد و گفت: ببخشید داروخونه ایراد نمیگیره که مهرتون وارونه است؟!

پ.ن۱: مدتهاست که از مرورگر گوگل کروم استفاده میکنم. اما هربار باید بعد از نوشتن پست اونو توی اینترنت اکسپلورر کپی کنم چون اعدادش به زبون انگلیسیه و باید توی اینترنت اکسپلورر اعدادو به فارسی بنویسم. دیشب مرورگر اپرا رو دانلود کردم و این اولین پستم با این مرور گره. برم ببینم اعدادش به چه زبونیه یعنی ممکنه از شر کپی پیست پستهام راحت بشم؟! (بعدنوشت: نه راحت نشدم!)

پ.ن۲: از روز بعد از گذاشتن این پست هی وجدانم میاد بهم میگه چرا ننوشتی که آقای وکیل شماره 10 نابینا بود؟ خب حالا نوشتم وجدانم راحت شد! (خدائیش فرقی هم میکرد؟)

پ.ن۳: چند روزه که نمیتونم برای وبلاگهای پرشین بلاگ نظر بگذارم. دوستان پرشینی به بزرگی خودشون ببخشند. 

پ.ن۴: به دلایلی که مهمترینش همون مشکل سه حرفی معروفه (!) ناچار شدیم سفر خارجی امسالو به سال آینده موکول کنیم و امسال هم سفر داخلی بریم (آخرین سفرمون اینجا بود و اولین و آخرین سفر خارجی مون اینجا!) و چون دیگه عجله ای نداریم که تا پیش از دوساله شدن عسل بریم سفر احتمالا سفرو میگذاریم برای بعد از ماه رمضان. دوستانی که میخوان تشریف بیاریم به شهرشون دعوت کنند لطفا 

پ.ن۵: عسل شیطونی می کنه. بهش به شوخی میگم: بیام بزنمت؟ درحال مالیدن دستش روی سر و صورتش با فریاد میگه: نههههه! ناااااز ناااااز! (حالا یکی ندونه میگه آیا روزی چندبار این بچه رو کتک می زنیم؟!)

خاطرات (از نظر خودم) جالب (126)

پیش نوشت:

سلام

مدت ها از زمان شروع نوشتن این خاطرات میگذره. بیشتر دوستانی که از این وبلاگ بازدید کردن بهشون و به من لطف داشتن و بعضی هم خوششون نیومده.

تا به حال چند نفر اومدن و گفتن که این خاطرات تمسخر بیمارانه و من هربار قبول نمی کردم. تا این که برای اولین بار کامنت منطقی و بدون ناسزا و ... یکی از دوستان خوب مجازی توی این پست بهم نشون داد که ممکنه من تا به حال اشتباه کرده باشم و بعضی از این خاطرات واقعا باعث تمسخر بعضی از بیماران شده باشه.

پس از این به بعد ممکنه بعضی از خاطراتو که اونهارو تمسخر به بیماران تشخیص میدم ننویسم.

باز هم از خانم الهه برای نوشتن اون کامنت ممنونم.

واما خاطرات این بار:

۱. فشار پیرزنه رو گرفتم و گفتم: فشارتون یازدهه. گفت: خوبه؟ پیرزن دیگه ای که همراهش بود گفت: یازده فشار دخترهای بیست ساله است پس بده؟!

۲. یه بچه رو آوردند و گفتند: چندروزه که از بینیش خون میاد. گفتم: خونریزیش زیاده؟ پدرش گفت: نه در حد معمولی!

۳. خانمه گفت: برام آزمایش بنویس. گفتم: چه آزمایشی؟ گفت: هر آزمایشی اینجا هست برام بنویس به جز آزمایش ادرار!

۴. خانمه گفت: من تازه فهمیدم که حامله ام. مدتی هم بود که این قرصهارو میخوردم طوری نیست؟ مادرش که همراهش بود گفت: نه مشکلی نداره نمیدونستی که حامله ای!!

۵. مرده گفت: دیروز سر کار نرفتم یه استعلاجی برام مینویسین؟ گفتم: آخه بنویسم به چه علت؟ گفت: یه چیزی بنویس که ازش سردرنیارن مثلا بنویس به علت CRG!

۶. به پیرزنه گفتم: آمپول می زنین براتون بنویسم؟ گفت: اگه فقط یه آمپول مینویسی بنویس. چون اگه رفتم بیرون دیگه جرات نمی کنم برای آمپول بیام!

۷. گلو مرده رو نگاه کردم و گفتم: عفونت ندارین فقط حساسیته. گفت: خودم هم از رنگ زبونم میفهمم که عفونته یا حساسیته!

۸. (۱۴+) خانمه گفت: مدتیه خونریزی زیاد دارم برام یه سونوگرافی از رحم بنویس. نوشتم. گفت: میشه از کلیه هم بنویسین؟ میترسم از اونجا باشه. گفتم: بعیده اما باشه می نویسم. گفت: از کبد نمیخواد؟!

۹. مرده گفت: من به پنی سیلین و همه آمپول های دیگه ای که با پ شروع میشن حساسیت دارم!

۱۰. به مرده گفتم: بفرمائین. خانمش که همراهش بود گفت: ایشون وکیلند و الان سرما خورده اند!

۱۱. برای خانمه آزمایش نوشتم. گفت: شما همیشه اینجائین یا شغلتون عوض میشه؟!

۱۲. خانم مسئول تزریقات اومد و گفت: برنامه شیفت این ماه پزشکان اومده؟ گفتم: نه چطور؟ گفت: آخه مدتیه ما هم برنامه مونو براساس شیفت های شما مینویسیم. برای هرنفر چند شیفت با پزشک هائی که آمپول مینویسن و چند شیفت با اونهائی که نمینویسن!

پ.ن۱: از اول امسال هربار که یه پست مینویسم چند ساعت بعد با خودم میگم: ای وای باز یادم رفت!! پس با تاخیر روز بهورز (۱۹ فروردین) روز دندان پزشک (۲۳ فروردین) روز علوم آزمایشگاهی (۳۰ فروردین)  روز زن (۳۱ فروردین) روز بهداشت حرفه ای (۹ اردیبهشت) روز کارگر (۱۱ اردیبهشت) روز معلم (۱۲ اردیبهشت) و روز ماما (۱۵ اردیبهشت) رو تبریک میگم. روزی رو که یادم نرفت؟!

پ.ن۲: (۱۴+) کسی میدونه چرا چند هفته است شصتاد نفر دارن با سرچ عبارت (با عرض پوزش) «خوا.بیدن رو.ی زن» به وبلاگ من میان؟!

پ.ن۳: چند شب پیش جائی مهمان بودیم. عماد کتاب تعبیر خوابو از روی طاقچه برداشت و چند دقیقه ای ورق زد و بهم گفت: چرا خوابی که من دیدم توی این کتاب نیست؟ گفتم: مگه چه خوابی دیدی؟ گفت: خواب دیدم اسپایدرمن و بتمن اومدند خونه مون!

خاطرات (از نظر خودم) جالب (125)

سلام

۱. نسخه مرده رو دادم دستش و بلند شد که بره داروخونه. دم در برگشت و گفت: نسخه تون همینه که تازه نوشته شده؟!

۲. مرده گفت: فکر کنم به حاجی حساسیت دارم هروقت میرم دیدن یه حاجی بعدش آبریزش بینی پیدا می کنم و سرفه!

۳. برای خانمه سونوگرافی نوشتم. وقتی میخواست بره گفت: حالا نوشتی از کجا باید سونوگرافی بگیره؟!

۴. میخواستم گوشیو بگذارم روی سینه یه پسر سه چهار ساله. مادرش لباسشو بالا کشید و بچه هم یکدفعه شروع کرد به گریه کردن و خودشو تکون دادن. مادرش گفت: نترس مامان دکتر میخواد می می تو بخوره!!

۵. به مرده گفتم: آمپول می زنین براتون بنویسم؟ گفت: من که تازه آمپول زدم که! گفتم: پس کپسول براتون مینویسم. گفت: این کپسول ها که فایده ندارن که!

۶. یه پسر بچه رو آوردند درمونگاه که توی مدرسه با یه بچه دیگه دعواش شده بود و یه ضربه به .... خورده بود. درحال معاینه اش بودم که مادرش هم رسید و گفت: چی شده؟ گفتم: ظاهرا که مشکلی نداره اما چون ورم کرده برای اطمینان یه سونوگرافی هم براش مینویسم. یکدفعه سروکله پسری که ضربه رو زده بود هم با مادرش پیدا شد. مادر بچه ضربه خورده به مادر بچه ضربه زننده (!) گفت: میبرمش سونوگرافی، اگه چیزیش شده باشه یه ضربه همین طوری به پسرت میزنم!

۷. وسط دیدن مریضهای یه درمونگاه به شدت شلوغ روستائی بودم که مرده با بچه اش اومد توی مطب و گفت: بچه ام رومیزی میکنه! گفتم: چی؟ گفت: از صبح بیرون ایستادم میبینم همه میگن بچه مون سفره می کنه گفتم یه چیز جدید بگم! (ترجمه: سرفه)

۸. به خانمه که بچه شو آورده بود گفتم: توی خونه دارو دارین؟ گفت: توی خونه یه دختر دیگه دارم!

۹. خانمه گفت: داروی تیروئید هم میخورم. گفتم: پرکاره یا کم کار؟ گفت: فکر کنم کم کاره آخه کم درد میکنه!

۱۰. نسخه پیرزنه رو که نوشتم رفت روی وزنه و گفت: میشه ببینین قدم چقدره؟!

۱۱. خانمه گفت: برام آزمایش بنویس. گفتم: چه آزمایشی؟ گفت: میشه بنویسین آزمایش به درخواست بیمار تا هر آزمایشی بخوام ازم بگیرن؟!

۱۲. مرده گفت: امروز درمونگاه چقدر شلوغ شده. همه اش هم تقصیر مسئول پذیرشه. هرکی از در میاد تو یه نوبت بهش میده!

پ.ن۱: فکر کنم فقط توی مملکت ما چنین اتفاقی بیفته که کاری که تا اسفند تشویق هم داشت توی فروردین ممنوع و جرم محسوب بشه!

پ.ن۲: چند مهره رنگی میگذارم جلو عسل و میگم: این چه رنگیه؟ میگه: آبی. میگم: آفرین. این چه رنگیه؟ میگه: آبی. میگم: نه این زرده. این چه رنیگه؟ میگه: آبی. میگم: نه این قرمزه ...... حدود پونزده دقیقه رنگ های اون مهره هارو بهش یاد میدادم. بعد میگم: خب حالا سبز کدومه؟ زرد کدومه؟ .... و همه شونو درست میگفت: بعد میگم: خب حالا این چه رنگه؟ میگه: آبی!!!

خاطرات (از نظر خودم) جالب (124)

سلام

۱. داشتم خانمه رو معاینه میکردم که موبایلش زنگ زد. گوشیو برداشت و یه کم گوش کرد و گفت: باشه. بعد گوشیو قطع کرد و شروع کرد به خندیدن. گفتم: چیه؟ گفت: پسر کوچیکه ام بود. گفت یه کم دیرتر از درمونگاه بیا خونه آخه امشب تولدته میخوایم سورپرایزت کنیم!

۲. به خانمه گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت: چند روزه که یه سوزش ادرار بدبو دارم!

۳. به پیرمرده گفتم: آمپول میزنین یا کپسول بنویسم؟ گفت: هرکدومو به عقل خودت می رسه بنویس!

۴. پیرزنه گفت: رفتم آزمایش گفت نمیدونم چی چیت بالاست!

۵. مریض نداشتم و از مطب اومدم بیرون که دیدم یه مرد که ظاهرا تازه دندونشو کشیده داره از در درمونگاه میره بیرون. مسئول پذیرش صدام کرد و گفت: اینو میبینی؟ هرچندوقت میاد الکی یکی از دندوناشو میگه درد میکنه تا بکشنش. گفتم: چرا؟ گفت: آخه عاشق خانم دکتر (دندون پزشک) شده میگه جای دیگه که نمیتونم این قدر از نزدیک ببینمش!!

۶. برای یه بچه نسخه مینوشتم که پدرش گفت: این تا آمپول نزنه خوب نمیشه. نسخه رو که نوشتم مرده به بچه گفت: بگو دستت دردنکنه. بچه هم درحالی که واقعا احساس کردم میخواد خرخره مو بجوه گفت: دستت درد نکنه!

۷. به پسره گفتم: وقتی روی دلت دست میگذارم درد میگیره؟ گفت: دست هم که نگذاری درد میکنه!

۸. پیرزنه گفت: چند روزه که چشم جلوم سیاهی میره!

۹. پیرمرده گفت: هفته پیش اومدم اینجا بعضی از داروهاشو که میخورم خیلی اذیت میشم. حالا بی زحمت از روی نسخه قبلی اونهائی که اذیتم نمیکنن بنویس!

۱۰. مریض که از مطب رفت بیرون یه خانم اومد تو. یه خانم دیگه هم پشت سرش اومد تو و گفت: خانم نوبت من بود.  خانم اولی گفت: نه نوبت خودم بود. اونها درحال بحث بودند که یه مرد با پای شکسته پرید توی مطب و نشست روی صندلی و گفت: اول نوبت پاشکسته هاست!

۱۱. به مرده گفتم: سرفه هاتون خشکه یا خلط داره؟ گفت: یه چیزی وسطش!

۱۲. به خانمه گفتم: بچه تون سرفه هم میکنه؟ خانمه گفت: بله. بچه به مادرش گفت: تو .... خوردی!

پ.ن۱: به یکی از پرسنل شبکه میگم: میخوایم تا عسل دوسالش تموم نشده که هزینه اش یهو بالا بره دومین سفر خارجی مونو هم بریم. میگه: حالا آنتالیا میرین یا آفریقای جنوبی؟!

پ.ن۲: یه نامه هم اومده که از این به بعد هرکدوم از پرسنل شبکه که بخوان سفر خارج از کشور برن باید قبلش با حراست هماهنگ کنن!

پ.ن۳: نشستم پای کامپیوتر که عسل ظاهر میشه. میگم: چی میخوای؟ دستهاشو میچرخونه و میگه: نای نای!

براش یه آهنگ میگذارم. با دست اشاره میکنه که ردش کن. یه آهنگ دیگه میگذارم باز اشاره میکنه که ردش کن. میگم: پس کدوم نای نای رو میخوای؟ شروع میکنه به ادای «عطسه کردن» رو درآوردن. میگم: یعنی چه؟ عماد میگه: همون آهنگیو میخواد که تازه دانلودش کردم. بعد هم آهنگ جدید سا.سی مان.کنو میگذاره: عطسه!

خاطرات (از نظر خودم) جالب (123)

سلام

اول شرمنده از این تاخیر طولانی

و اما بعد:

۱. به خانمه گفتم: وقتی راه میرین کمردردتون بیشتر میشه؟ گفت: یعنی میگین توی خونه هم راه نرم؟!

۲. به پیرزنه گفتم: چه داروئی میخورین الان؟ گفت: قرص دونه ای میخورم!

۳. داشتم برای یه خانم سرماخورده نسخه مینوشتم که گفت: من هروقت که سرما میخورم با قطره بینی بهتر میشم! 

۴. خانمه گفت: اینجا اکثر مواقع حساسیت دارم برم اهواز زندگی کنم؟!

۵. مرده گفت: دفعه قبل آمپول زدم بهتر نشدم بی زحمت برام این بار سرم بنویس!

۶. برای یه پسر پنج شش ساله نسخه مینوشتم. به باباش گفتم: آمپول زده تا حالا؟ پسره گفت: دیشب یه جا مهمونی بودیم عموم وقتی در ماشینو بست در ماشین له شد. تازه اون که عموم بود دیگه ببین بابام چقدر قدرت داره!

۷. نسخه پیرزنه رو که نوشتم دست کرد توی جیبش و سه نوع قطره چشم آورد بیرون و گفت: از این سه تا قطره دوتاشونو برام بنویس!

۸. به پیرزنه گفتم: دیگه هیچ ناراحتی نداشتین؟ گفت: من قند دارم، چربی دارم، عزا دارم، ماتم دارم، ....!

۹. پسره گفت: چندساعت پشت سرهم به تلویزیون نگاه کردم برق چشممو زد دیگه نمیتونم نگاه کنم!

۱۰. پیرزنه گفت: به جون خودت قسم مریضیم سخته!

۱۱. خانمه گفت: گلوم اون قدر درد میکرد که یه قرص جوشان گذاشتم دهنم!

۱۲. (۱۳+) خانمه گفت: الان چند ماهه که هرماه یه هفته زودتر پریود میشم!

پ.ن۱: قبلا هر چند ماه یه بار به کاردان های بهداشت خانواده که یه مورد وازکتومی یا توبکتومی (لوله بندی) معرفی میکردن یه مبلغی برای تشویق می دادن که به سلامتی اون هم قطع شد. ضمن این که نامه اومده باز کردن لوله های بسته شده از این به بعد رایگان انجام می شه!

پ.ن۲: و سرانجام برای اولین بار درطول تاریخ ما کارانه گرفتیم! چند روز پیش یه اس ام اس از بانک برام اومد که نوشته بود واریز مبلغ دویست و سی و هشت هزار و خرده ای برای کارانه سه ماهه اول سال نود و دو!

خاطرات (از نظر خودم) جالب (122)

سلام

۱. ساعت یک صبح مرده اومد و گفت: الان سه ماهه که بی خوابی دارم!

۲. زنه گفت: داروهائی که نوشتین داروخونه اینجا نداشت. گفتم: میتونین بیرون بگیرین؟ گفت: اون وقت شما اینجا نوشتین داروخونه بیرون بهمون میدن؟!

۳. خانمه گفت: اسهالم درست مثل آبیه که دست و صورتمونو باهاش میشوریم!!

۴. خانمه گفت: اگه آزمایش کامل برم بعد اگه حامله هم باشم نشون میده؟!

۵. خانمه بچه شو آورده بود و گفت: میشه واکسنشو بزنیم؟ گفتم: چرا نزنین؟ گفت: اینو واکسن بدو تولدشو که زدیم گردنش باد کرد، واکسن شش ماهگی شو که زدیم زیر بغلش. حالا هم نوبت واکسن یک سالگیشه!

۶. مرده گفت: این مریض سرم نمیخواد؟ گفتم: نه. چند دقیقه بعد اومد و گفت: سرم براش ننوشته بودین؟ گفتم: نه. گفت: خودتون وقتی گفتم سرم بنویسین گفتین خب باشه!

۷. مسئول تزریقات اومد پیشم و گفت: بی زحمت به مریض ها بگین داروهاشونو بیارن بهتون نشون بدن. گفتم: چرا؟ گفت: آخه خیلی از داروها توی داروخونه اینجا نیست. نزدیک داروخونه بیرون هم یه تزریقاتی هست!

۸. خانمه گفت: باید برم پیش متخصص داخلی؟ گفتم: نه باید برین پیش جراح. گفت: مگه متخصص داخلی با جراح فرق می کنه؟!

۹. مرده گفت: مدتیه که چند روز پشت سرم درد می گیره، بعد میاد پشت شونه هام و همین طور میاد پائین تا پشت پاهام و بعد دوباره از اول!

۱۰. به خانمه گفتم: توی خونه بهش دارو هم دادین؟ گفت: بله استامینوفن. گفتم: تب داشت؟ گفت: نه همینطوری!

۱۱. خانمه گفت: اون قدر اشتها ندارم که وقتی یه بار غذا میخورم همه تعجب می کنن!

۱۲. خانمه ساعت یازده شب بچه شو با استفراغ آورده بود. گفتم: اسهال هم داره؟ گفت: نمیدونم از هشت صبح که پوشکش کردم دیگه بازش نکردم!

پ.ن: و سرانجام از «دائی» تبدیل شدم به «باباجی» !!

خاطرات (از نظر خودم) جالب (121)

سلام

اولا شرمنده به خاطر تاخیر که به دلیل شیفت و ایستادن توی صف سبد کالا (!) و ... رخ داد.

۱. به خانمه گفتم: چربی تون خیلی بالاست باید قرص چربی بخورین. دخترش که همراهش بود گفت: این قرص قند میخوره طوری نیست قرص چربی هم بخوره؟!

۲. مرده گفت: چند روز پیش هم اومدم و برام نسخه نوشتین اما بهتر نشدم. نسخه شو دیدم و گفتم: اینو که من ننوشتم. گفت: چه فرقی می کنه توی همین درمونگاه نوشتن دیگه!

۳. خانمه اومد توی مطب. گفتم: بفرمائین بشینین. گفت: خیلی ممنون. یادتونه من چند روز پیش بچه مو آوردم گفتین برای اطمینان ببرینش پیش متخصص؟ گفتم: خب؟ گفت: بردیمش متخصص دیدش و گفت چیزیش نیست. میخواستم بدونین اگه باز یه بچه رو اون طوری آوردن چیزیش نیست!

۴. برای یه بچه سرماخورده کپسول ۲۵۰ میلی گرمی نوشتم. پدرش گفت: میشه توی دفترچه اش کپسول ۵۰۰ میلی هم بنویسین؟ گفتم: نه چون کپسول ۲۵۰ میلی نوشتم دیگه نمیشه. گفت: خب اینو که دیگه برای بچه نمیخوام که، برای خودم میخوام!

۵. نسخه مریضو که نوشتم همراهش گفت: اگه با این داروها بهتر نشد باز بیاریمش یا بهتر میشه؟!

۶. خانمه گفت: برام آزمایش بنویس. وقتی نوشتم گفت: خب حالا باید برم آزمایشگاه؟!

۷. به بچه گفتم: دهنتو باز کن. مادرش گفت: این که همیشه دهنش بازه!

۸. نسخه خانمه رو که نوشتم گفت: داروهاشو از همین جا بگیرم؟ گفتم: بله. رفت و اومد و گفت: داروخونه اینجا داروهامو نداشت حالا میشه از بیرون بگیرم؟!

۹. (۱۴+) یه دختر شونزده ساله رو آوردند و گفتند: بدن درد داره. گفتم: الان کجاتون درد می کنه؟ گفت: پاهام درد میکنه و ک.و.ن.م!!

۱۰. مرده اومد و گفت: دکتر بی زحمت یه نوار قلب برام بنویس. نوشتم و دیدمش و گفتم: نوارتون سالمه. گفت: بی زحمت یه آزمایش ادرار و یه سونوگرافی شکم هم برام بنویس. گفتم: شما اصلا مشکلتون چیه؟ گفت: راستش من تازه از کربلا اومدم میخوام مطمئن بشم اونجا هیچ مریضیی نگرفتم!

۱۱. مرده گفت: مریضمونو با آمبولانس نمیفرستین بیمارستان؟ گفتم: نه حالش اونقدرها هم بد نیست خودتون باید ببرینش. گفت: اون وقت اگه توی راه پنچر شدیم چی؟!

۱۲. مرده گفت: ببخشید برای یبوست داروی شیمیائی هم وجود داره؟!

پ.ن۱: مسئول واکسیناسیون یکی از درمونگاه ها ناراحت بود. گفتم: چیه؟ گفت: سی سال پیش که داشتم استخدام می شدم همه تلاشمو کردم تا پیش از تعطیلات نوروز استخدام بشم و توی ایام نوروز حقوق داشته باشم و بالاخره روز بیست و هشتم اسفند اومدم سر کار. حالا بهم میگن اگه فقط یه روز بعد از عید می اومدی سر کار یه حکم توی سال جدید هم برات می زدیم و پونزده میلیون تومن به پاداش پایان خدمتت اضافه می شد!

پ.ن۲: آقامعلم کلاس عماد (سوم) رو با خانم معلم کلاس چهارم عوض کردند. وقتی علتو از مدیر مدرسه پرسیدیم فرمودند: آموزش و پرورش گفته معلم کلاس چهارم دبستان و بالاتر باید حتما همجنس باشه!

پ.ن۳: توی چند پست از کارهای عسل نوشتم و یکی از دوستان کامنت گذاشتند که: از عمادجان هم بنویسین ظاهرا عسل داره کلا جاشو میگیره. از عماد نوشتم یکی از دوستان فرمودند: چرا دیگه از عسل نمینویسین! یه لحظه یاد ملا و پسرش افتادم که نمیدونستن کدومشون سوار الاغشون بشن و برن شهر!!

پ.ن۴: امسال قرار نیست خرید آجیل تحریم بشه؟ پارسال کلی از هزینه هامون کم شد! 

پ.ن۵: وقتی از همه جا ناامید شدم (البته به جز خدا) یه ایمیل برای مسئولین بلاگ اسکای فرستادم و ازشون کمک خواستم که لطف کردند و کد وبلاگمو مال وقتی که هنوز کد وبلاگستانو بهش اضافه نکرده بودم برام فرستادند. حالا تنها مسئله اینه که چندتا وبلاگی که اواخر کار و بعد از اضافه کردن کد وبلاگستان لینک کردم توی لینکهام نیستند. فعلا دوتاشونو یادم اومده و اضافه کردم. به امید پیدا کردن یه بلاگرول درست و حسابی. باز هم خدا رحمتت کنه گودر!