جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

«راه» مرا خواند (۲)

سلام 

هرطور بود نشستم و یه بار دیگه ماجرا رو نوشتم امیدوارم باز حوصله کنم که با همون جزئیات بنویسم: 

قرار بود صبح روز سه شنبه 22 شهریور راه بیفتیم اما تا اومدیم به خودمون بجنبیم ظهر شد و بعد از خوردن ناهار حرکت کردیم. 

برخلاف چندبار اخیر که از اتوبان کاشان راهی تهران می شدیم این بار از مسیر قدیمی تر میمه-دلیجان رفتیم. چندبار هم توی راه توقف کردیم و بالاخره زمان نسبتا طولانی بعد از تاریکی هوا به تهران رسیدیم و از شدت خستگی توی اولین هتلی که اتاق خالی داشت یه اتاق گرفتیم. 

با وجود اینکه سفر ما تفریحی بود هر کدوم از ما کارهائی توی تهران داشتیم که بهترین فرصت برای انجام دادنشونو به دست آورده بودیم. روز چهارشنبه 23 شهریور درحالی که آنی مشغول یکی از کارهاش بود من برای دومین بار و این بار همراه با عماد راهی دفتر نشریه سپید شدم. 

ما زمانی به اونجا رسیدیم که شماره 269 درحال برده شدن به اداره پست برای توزیع بود و کارکنان نشریه کار بر روی شماره 270 رو شروع کرده بودند. 

خانم دکتر خالقی لطف کردند و به من اجازه دادند توی مطلبی که قرار بود از من چاپ بشه تغییراتی بدم و در این مدت عماد مشغول بازی با کامپیوترهای موجود در دفتر نشریه بود! 

درنهایت ناهار رو هم مهمون نشریه بودیم. وقتی از عماد پرسیدند چی میخوره فورا گفت: پیتزا با یه فانتا!! و اونها هم مجبور شدند براش بگیرند.  

یواشکی بگم همونجا از طرف یک نشریه دیگه هم دعوت به کار شدم که هرچقدر مطالب وبلاگو نگاه میکنم شباهتی به مطالب اون نشریه نداره! (فکر کنم کم کم باید از کارم استعفا بدم و فقط مشغول نوشتن بشم :دی)

صبح روز جمعه بود که تصمیم گرفتیم تهرانو ترک کنیم و از راه چالوس بریم شمال. راهی کرج شدیم و هرچند دقیقه از کنار قطارهای زیبای شهری عبور میکردیم (فکر کنم ایران تنها کشوری باشه که مرکز دو استان مختلفو با مترو به هم وصل کرده اند). 

به کرج که رسیدیم تازه فهمیدیم جاده چالوس تا 12 شب بسته است! بعضی راننده ها همونجا موندند تا جاده باز بشه ولی ما این کارو نکردیم بخصوص که تا اون موقع تماشاچیان داربی هم مطمئنا جاده رو شلوغ میکردند. پس رفتیم قزوین و از اونجا راهی رشت شدیم. وقتی هم عماد شنید داریم میریم رشت گفت: شما به من قول دادین منو ببرین شمال پس چرا میریم رشت؟! 

شب رو اونجا موندیم و روز بعد گشتی توی شهر زدیم. خیلی دوست داشتم فیلم «ورود آقایان ممنوع» رو توی سینما ببینم ولی بالاخره ترجیح دادیم به سفرمون برسیم و فیلمو بگذاریم برای بعد که میاد توی کلوپ. ضمن اینکه تنها جریمه سفر رو هم توی شهر رشت شدم به خاطر چند متر رفتن توی یک کوچه یک طرفه!  

هتلو تحویل دادیم و راهی انزلی شدیم. تنی به آب زدیم و شب رفتیم هتل که از ویلاهائی که قبل از اون دیده بودیم ارزونتر بود (البته اگه تعدادمون بیشتر بود احتمالا ویلا به صرفه تر بود)  اجازه بدین یادی از فکر جالب صاحب پیتزا ایتالیای انزلی کنم که همه دیوارهای مغازه رو از عکسهای هنرپیشه های قدیمی و نسبتا قدیمی پر کرده بود. از جمله این عکس که تا حالا ندیده بودم و درگیری دوستانه (!) دو هنرپیشه مشهورو بر سر مجسمه اسکار نشون میده. البته عکسو با موبایل گرفتم و کیفیت خوبی نداره.

من تا اون روز از انزلی اون طرفتر رو ندیده بودم پس روز بعد دوباره راهی شدیم. طبق نقشه میخواستیم شبو توی تالش بمونیم اما خیلی زودتر از چیزی که فکر میکردیم به اونجا رسیدیم!! و درنهایت تصمیم گرفتیم راهمونو تا آستارا ادامه بدیم. پس توی تالش فقط کلی کلوچه برای سوغات خریدیم و توی «لوندویل» کمی به کنار آب رفتیم و رفتیم آستارا و توی یه هتل آپارتمان کاملا نوساز در همون اول شهر ساکن شدیم که اسمش (ایساتیس) درواقع هیچ ربطی به این شهر نداشت!  هتل اونقدر نو بود که شماره کنتور گاز بعضی از اتاقهاش هنوز دورقمی بود.

روز بعد رو تقریبا به طور کامل توی بازار ساحلی آستارا بودیم و باید بگم ناامید شدم. چون درانتظار اجناس متعلق به سمت دیگر ارس بودم اما درعوض با کلی اجناس چینی روبرو شدم که برای پیدا کردن یه جنس خوب باید کلی میگشتیم. درنهایت اون شب رو هم توی آستارا موندیم درحالی که تقریبا در تمام مدت این دو روز باران درحال باریدن بود.

راستی من تا اون روز نمیدونستم که مردم آستارا هم ترکند و فکر میکردم گیلکی هستند. 

توی هتل یک دستگاه مبدل دیجیتال به تلویزیون وصل بود که فقط چند شبکه ایرانو میگرفت. جدا کردن آنتن از دستگاه و وصل کردن مستقیم اون به تلویزیون باعث شد چند شبکه از جمهوری آذربایجان رو هم دریافت کنیم. شبکه هائی که خیلی از مغازه دارها هم اونهارو تماشا میکردند. 

بالاخره صبح سه شنبه از آستارای بارانی و تمیز راهی اردبیل شدیم. مسیر این دو شهر (گردنه حیران) عبارت بود از یک راه کوهستانی، پر پیچ و خم، و احتمالا بسیار زیبا. میگم احتمالا چون ما همه این مسیرو به زحمت در یک مه غلیظ طی کردیم تا بالاخره از «نمین» به یک اتوبان رسیدیم. 

هدف اصلی ما رفتن به سرعین بود پس ترجیح دادیم همون شب بریم اونجا و هتل بگیریم که قیمت هتلهاش از شمال خیلی ارزونتر بود. 

از هتل رفتم بیرون و چرخی توی شهر زدم. هوا خیلی از شمال خنکتر بود و درصد بالائی از مغازه ها هم یا عسل فروشی بودند یا سرشیر فروشی! همون شب یکی از خوانندگان پاپ کشور هم اونجا کنسرت داشت که ما نه حس کنسرت رفتنو داشتیم و نه حالشو! 

روز بعد از صبح تا ظهر توی آب گرم بودیم. بعد دیدیم اگه بخوایم بریم توی اتوبان باید تا حوالی تبریز بریم پس اول برگشتیم اردبیل. تصمیم گرفتم سری هم به بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی بزنیم که آدرس دادن بدون نقص هموطنان ساکن اونجا باعث شد یک ساعتی دور خودمون بچرخیم و بالاخره از خیرش بگذریم! 

به جای رفتن توی اتوبان یه راه نزدیکترو انتخاب کردیم و از اردبیل راهی میانه شدیم اما سر از یک جاده خراب درآوردیم که چند متر آسفالت بود و چند متر خاکی و بسیار خلوت! 

بعد از رسیدن به نزدیکیهای میانه هم وارد جاده قدیم زنجان شدیم و بعد از چند ده کیلومتر بالاخره وارد اتوبان شدیم. 

به زنجان رسیدیم. از شانس ما چند گروه ورزشی هم همون شب اومده بودند زنجان و دوساعتی توی شهر چرخ زدیم تا یه اتاق خالی توی یکی از هتلها پیدا کردیم. 

صبح پنجشنبه بعد از گردش کوتاهی توی زنجان راهی همدان شدیم. 

از سلطانیه و مقبره سلطان محمد خدابنده گذشتیم و به قیدار رسیدیم که مدفن حضرت قیدار نبی (ع) بود که طبق نوشته اونجا پسر حضرت اسماعیل بود و سی امین جد پیامبر اسلام. یکدفعه یاد کتابی افتادم که اسم کلی از اجداد پیامبرو توش نوشته بود و هرچقدر فکر کردم چنین اسمی رو یادم نیومد. دوستان اگه اطلاع درست تری دارند لطفا خبر بدن. 

من توی استان خودمون هم روستای «شوراب» رو دیدم و هم «تلخاب» رو. «ترشاب» و «شیرین سو» رو هم بین زنجان و همدان دیدیم! 

بعد از شیرین سو به جای اینکه راه همدانو ادامه بدیم راهی روستای علیصدر شدیم و از غار معروف اون بازدید کردیم و بعد به همدان رفتیم. دو روز تعطیل باعث شلوغی زیاد همدان شده بود و باز کلی دنبال هتل گشتیم. نمیدونم چرا مردم اونجا طوری آدرس میدادند که انگار ما اسم همه میادین و خیابونهای اونجارو از حفظیم! بالاخره از یه پلیس آدرس یه هتلو پرسیدیم که اسم چند هتلو گفت و ما هم گفتیم همه اینهارو رفتیم و جا نداشتن. او هم درنهایت گفت: پس برین «گور بابا طاهر!!» و ما هم درنهایت رفتیم همونجا و توی هتل نزدیک قبر باباطاهر! 

روز بعد هم اولین جائی که دیدیم همون مرقد بابا طاهر بود. جالب بود که بخشی از سنگ نوشته اونجا که نشون میداد اونجا در چه زمانی ساخته شده تخریب شده بود و درعوض مسئولین محترم قصد داشتند با چند داستان کوتاه قاب شده فرهنگ سازی کنند! 

توی مقبره ابن سینا وضع از این هم بدتر بود و اواخر سطر سوم و همه سطر چهارم سنگ نوشته اونجا با رنگی که کمی متفاوت از بقیه سنگ نوشته بود جایگزین شده بود! 

خیلی دوست داشتم بعد از دیدن نقاط مقدسی از دین اسلام (مشهد و ....)، مسیحیت (یکی دو کلیسا در استانبول)، و دین زردشت (نقش رستم) یک مکان مذهبی یهودی رو هم ببینم. پس رفتم سراغ قبر استر و مردخای که متاسفانه گفتند تعطیله و راهمون ندادند و من فقط این عکسو از بیرون از محوطه گرفتم.  

یکی از نکات جالب درمورد همدان اینه که خیلی از آثار تاریخیش توی میدونهاست مثل شیر سنگی یا مقبره باباطاهر و ابن سینا. کاش مسئولین این شهر یکدفعه غار علیصدر رو هم میبردند و میگذاشتند وسط یکی از فلکه ها که کلی راه ملتو نزدیک میکرد!

و درنهایت از طریق نزدیکترین راهی که توی نقشه پیدا کردیم و از ملایر و دورود و بروجرد و الیگودرز میگذشت راهی ولایت شدیم و بقیه اش رو هم که توی پست قبل نوشتم. 

این هم یکی از عکسهائی که عماد موقع برگشتن توی راه گرفت. 

شرمنده که حوصله تون سررفت!

نظرات 44 + ارسال نظر
غوغا سه‌شنبه 17 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 02:01 ب.ظ http://life21.blogfa.com

منم دلم ایران گردی خواست

خوب شما هم تشریف ببرین!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:02 ق.ظ

سلام

سلام

مرجان دوشنبه 18 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:14 ب.ظ

سلام
یعنی واقعا؛ اومدین رشت؟حالا خبر ندادین خیلی خوب.لااقل میتونستین بگین که راهنماییتون کنم.تا تالش رفتین خوب میتونستین برین سورتمه یا کارتینگ(اگه اسمش درست گفته باشم) سوار شین.
هتل ایساتیس هم از وقتی من یادم میاد اونجا بود.همچین تازه ساز نیست.بازار آستارا اون موقع اجناسی میاورد که خیلی ارزونتر بود.اما الان دیگه فرقی با اجناسی که تو شهر خودمون پیدا میشه نداره.تازه بازارش رو هم درست کردن.قبلا اینطوری نبود که!
آستارا از سمت شمال غرب گیلان دور ترین استان هست و دیگه نزدیک اردبیل میشه.ترک هستن دیگه.
===
مردان نمکی زنجان رو نرفتین؟غار کاله خور؟همه رو تو یه روز میتونستین برین.چون مسافرتای ماهم اینطوری هست اصولا"

سلام
حالا چرا اینقدر عصبانی؟
تبلیغ اون کارتینگو دیدیم اما کی حالشو داشت بره!
واقعا؟ به نظر نوساز بودا!
راستش نه چون نمیدونستیم چقدر راهه تا کتله خور نرفتیم ترسیدم دیگه خیلی دیر به همدان برسیم

مریم چهارشنبه 13 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:38 ب.ظ http://innizbogzarad19.blogfa.com

ایساتیس اسم قدیمی شهر یزده شاید اونایی ک این هتل و ساختن یزدی بودن
منتظرتون بودیم اقای دکتر

بله
شاید
شرمنده :دی

[ بدون نام ] شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:40 ب.ظ

البته در اروپا پایتخت کشورها با مترو به هم متصلند :)

جدی؟ نمیدونستم

دیادیابوریا شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:16 ب.ظ

سلام دکتر جان
با نوشته تون رفتم به همون شهرهایی که بودید
خوب بلاخره شهر ما هم اومدید
خوش گذشت بهتون
می گفتید دو تا رستوران عالی بهتون معرفی می کردم

سلام از ماست
اونجا که قبلا هم اومده بودم دکترجان
چند دقیقه دیرتر می اومدین می رسیدین به پست جدید!

×بانو! شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:39 ق.ظ http://x-banoo.blogfa.com

سلام
wooow نصف ایرانو گشتید ماشالا
ایشالا همیشه به سفر

سلام
تقریبا
ممنون

پریا شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:40 ق.ظ http://drparya.blogfa.com

پس بسی خوش گذشت
همیشه به شادی...ما که پوسیدیم تو این دانشگاه!

آره
ممنون
خوب شما هم راه می افتادین!

زری شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:24 ق.ظ http://mydaysofveto.persianblog.ir/

سلام
دکتر داستان گاومیش گلی رو کشف کردم.
قدیمها چشمه ابی از زمین زده بیرون.بعد گاوها موقع چرا میرفتن اونجا اب تنی میکردن.بعد از مدتی ادمیزادگان دور اون اب زمینی رو حصار کشیدن و...بقیه ماجرا که امروز ما میبینیم.
گاو میش گلی یعنی استخر گاو میش!که دیگه اسمشم عوض نشده.اینو از یه دوست اردبیلی شنیدم

سلام
ممنون که گفتین
حالا اگه یه نفر ازم پرسید من هم بلدم :)

ترانه شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:44 ق.ظ

چرا همه عکساتون نصفه بود؟
عکس عماد رو با حجم کم بزارید
فقط بالای درخت رو دیدم

چون همه شونو کم حجم کردم این طوری شدن شرمنده
خوب همین بود دیگه!

ترانه شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:41 ق.ظ

همیشه به سفر و خوش گذرونی
نظرتوندرباره تهران چی بود؟

ممنون
اینو که دیگه همه میدونن
یه شهر بزرگ که برای گردش خوبه ولی برای زندگی نمی پسندمش
بیش از حد شلوغه

changiz پنج‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:32 ب.ظ

yesar ham miomadi varedee kakat kho gole!

شاید وقتی دیگر

s.r پنج‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:33 ب.ظ http://taravatetakderakht.persianblog.ir

سلام...
وااااای که چقدر خوشحالم د.باره مینویسید...
کلی عقب موندم از خاطرات نابتون...
برقرار باشید...
راستی این عماد خوان در آینده عکاس عکسهای هنری میشه ها....دست کم نگیریدش...

سلام
ممنون
میدونم

متین بانو پنج‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:47 ق.ظ http://dntmat.blogfa.com

سلام .. به به ایشالله همیشه به مسافرت و خوشی ! :) ماشالله سفر ِ حسسابی هم بوده ها ... :))

رسیدن به خیر !

ئه به استان ِ ما هم که سرزدین ! میفرمودین در خدمت شما و خانواده ی عزیزتون میبودیم خب ! :)

کلن نظرتون راجع بع استان ما چی بود اونوقت ؟!

سلام ممنون
انشاءالله دفعه بعد
من هنوز موندم چرا اینقدر کم امامزاده دارین؟!

بهداشتی پنج‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:00 ق.ظ

شما خواستین آخه؟؟؟؟
دفعه بعد نیاین دیگه نه من نه شما گفته باشم

ما که نمیدونستیم سر از اونجا درمیاریم که!
چشم

نشیمو پنج‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:42 ق.ظ http://kalepook.blogsky.com

avariiiiin b doki jan..
emad joonoo 3ta mach beresoonid enghade axase khoobi nisht!!
ishaaaaaaaalaaaaaaaah hamishe b safar o shahlamati..

مخلصیم
چشم
ممنون

الهه باران چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:38 ب.ظ http://www.elahebaran.blogfa.com

سلام. رسیدن به خیر.
گردنه حیران خیلی قشنگه حیف که مه آلود بود!
هتل باباطاهر هم خیلی عالیه من یه هفته اونجا بودم.
حیف شد استرو مردخایو ندیدین واقعا جالب و دیدنیه!
ایشالا همیشه به گشت و گذار دکتر

سلام ممنون
پس اینطور که میگین باید یه بار دیگه این مسیرو بریم!

رها(من و نمی دونم)! چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:00 ب.ظ

[منظور ما هم به این زودی ها نبود !!! ۱ ۱.۵ سال دیگر!!!

نسیمه چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:58 ب.ظ http://nasimehsamani.blogfa.com

جالب بود "گور بابا طاهر " منو کشته

ممنون
ایضا!

رها(من و نمی دونم)! چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:12 ب.ظ

سلاممممممممممممم خانوم معلم!!!
اومدم و دارم می رم!!!
نهایتا تا دوشنبه سه شنبه هستم ولی دوباره اگه اومدم خودم ( حالا شاید تا اون موقع فقط من نباشما!!!! البته بعید می دونم!!!) و آقای دکتر و خانوادشون رو همه رو دعوت می کنم ولایت شما به صرف آش دوغ آخه با این تعریفی که شما کردی دهنم آب افتاد!!!
شما هم می آین آقای دکتر!؟؟؟؟

من که فکر نمیکنم به این زودی دوباره بهم مرخصی بدن

عم قیزی چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:40 ب.ظ

سلام دکتر
گاومیش اوغلی یه چیزیه تو مایه های cowboy البته جای cow ش بذارید گاومیش!

سلام
ممنون از راهنمائیتون

سمیرا چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:22 ب.ظ http://rangarang2.blogfa.com

بله ترکند و اگه هم ترکی بلد باشین گاها تخفیف و مزایای خوبی بهتون میدن

حیف که ما بلد نیستیم

سمیرا چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:17 ب.ظ http://rangarang2.blogfa.com

احتمالا اون هتل اپارتمان ایساتیسو بروبچ هم ولایت ما نساختن؟ اخه ایساتیس اسم قدیم یزد بوده!

میدونم
احتمالا فقط چون به ذهنشون قشنگ اومده این اسمو روش گذاشتن

سمیه چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:07 ب.ظ

سلام.مزاحم شدم یه سوال بپرسم. من یکو نیم سال پیش که آزمایش قند دادم ۷۵ بود الان دوبار در یک ماه نتیجه ۱۰۴ و ۱۰۶ بوده. ۲۸ سالمه ودرفاصله این یک سال من نزدیک ۱۰ کیلو وزنم اضافه شده.میتونه به همین افزایش وزن مربوط باشه؟ تشکرازلطفتون

سلام
خواهش
از نظر من که قندتون مشکلی نداره اما اضافه وزن ده کیلوئی در یکسال بدون رژیم یه مقدار زیاده
ضرر نداره یه آزمایش کوچولو بکنین

خانوم معلم چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:33 ق.ظ

سلام

اسم ولایتمون رو نمیگم ریا نشه!

بابا همچین از استخر سبلان بد گفتن بچه ها که اگه یکی نرفته باشه فک میکنه چه خبره!(آقای دکتر منظورم شما نبودین ها)خدایی سبلان از همشون هم مجهزتره هم بزرگتره هم تمیزتر!
ایول به آنی خانوم ..واقعا کار خوبی کردن!مسافرت همون به خالی کردن جیب آقای شوهره دیگه!
راست میگن من که شخصا هروقت میریم گردنه حیران از همون اولش تا اخر جاده دهنم باز میمونه!همشم منتظرم یه خرسی شیری پلنگی بپره وسط جاده
ولی آش دوخ خونگی یه چیز دیگه اس. به قول شما اونا خیلی دوغشو زیاد میکنن!مثل اینه که تو یه کاسه پره دوغ ۴تا سبزی ریختن !!!!!!

رهااااااااااااااااااا جون اومدی؟سلام

سلام
آره بابا اونقدر هم بد نبود
آره رنگ سفید دوغ کاملا مشخص بود البته نمیگم بد بود خوب اون هم یه نوعش بود دیگه

بهداشتی چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:54 ق.ظ

به به چشمم روشن!!! شما تا سرکوچه ما اومدین و بهم خبر ندادین؟؟؟؟ واقعا که ازتون ناامید شدم
بزارین یکی یکی شروع کنم به گفتن:
گردنه حیران چنانچه دوستان هم تایید کردنخیلی خوشگله واقعا عالیه با سرعت۴۰-۶۰ رفتن بوی جنگل و صدای جیرجیرک و کباب... که شما احتمالا هیچ کدوم رو نتونسته بودین ببینین!!!
در مورد بازارچه ساحلی هم کاملا حق با شماست تو این ۲سه سال پیش واقعا افتضاح شده.البته پاساژایی داره که جنس خوب ترک هست ولی قیمتاش یه خورده بالاست
سرعین هم ماها تابستون اصلا طرف آبهاش نمیریم به همون دلایل بهداشتی و غیربهداشتی ولی زمستون تمیزه بهترین آبها هم همون ایرانیان و قهوه سویی که تازه بازسازیش کردن و من هنوز نرفتم.
در مورد شیخ صفی: برای رفتن به اونجا باید از چندتا خیابون یه طرفه رد شد و برای شما که اولین بار اومدی تقریبا غیر ممکن بود که بتونین پیداش کنین یا اگه از سمت بازار میرفتین باید میرفتین تاباغمیشه و از زیر پل برمیگشتین عالی قاپو و شیخ صفی
همین میشه دیگه آدمو خبر نمیکنین و میاین.اصلا خوب شد تا شما باشین دفعه بعد بهم خبر بدین

آدرس داشتیم آخه؟!
ممنون از راهنمائیتون
انشاءالله دفعات بعد

نانی نار چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:06 ق.ظ http://ran-haskik.persianblog.ir/

و سوغاتتتتتتتتتتت من کوووووووووو

تشریف بیارین بگیرین

لژیونلا سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:18 ب.ظ

سلام
خسته نباشید از ایرانگردی پارشیل!
هفت هشت تا استان رو درنوردیدید....
بد نبود سری هم به دیار ما میزدید.

سلام
ممنون
شرمنده اما دیگه وقت نبود
طبق برنامه ریزی مون احتمالا دوسال دیگه خدمت میرسیم!

دکتر ژیلا سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:32 ب.ظ http://WWW.DRJILA.COM

درود
رسیدن بخیر.همیشه به سفر و شادی دکتر.
خیلی سفرنامه ی جالبی بود. جاهای تاریخی ای که معرفی کردین خیلی خوب بود.
عکسی که عماد گرفته درختهاش شبیه درختهای ولایتِِ

علیک درود!
ممنون
خوب به هرحال توی زاگرسه دیگه باید یه شباهتهائی داشته باشه

زری سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:21 ب.ظ http://mydaysofveto.persianblog.ir/

دکتر گاومیش اغلیشون که ورودیش داد میزد چه خبره داخلش.همون سبلانشون که مثلا تمیزترینشون بود جای ادمیزاد روی وانهاشون مونده بوده البته من همین که اینا رو شنیدم واسم کافی بود.
گردنه حیران رو هم دیدیم زیباترین جایی بود که من تاحالا دیدم.وجالبتر اینکه وقتی اون بالا بلیط تله کابین رو میگرفتن بهشون میخندیدیم ولی بعد فهمیدیم واقعا تا سال پیش ازون صخره ها میرفتن بالا واسه بازدید!!!!!

تابلو گاومیش اوغلی رو دیدیم و اتفاقا کلی به اسمش خندیدیم چون دقیقا نفهمیدیم یعنی چه؟ (اگه میدونین به ما هم بگین)
واقعا سبلان بهترینشون بوده؟
من فکر میکردم ایرانیان بهترین باشه
پس واجب شد یه بار دیگه برم حیران

یک مرد سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:00 ب.ظ http://www.1mard.com

ربولی مارکوپلو حسن کور
نام میانه هم پیدا کردی ربولی جان. میبینم خوش گذشته .....


ممنونم دکترجان
بله خوش گذشت بخصوص گور باباطاهر!

شیما سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:42 ب.ظ

سلااااااااااااااااام رسیدن بخیر
خوش به حالتون ایشاا... همیشه خوش باشین
من همدان نرفتم مرسی ازعکسایی که گرفتین!
به به ببین بچه به شما رفته دیگه

سلام ممنون
و همچنین
خواهش
فقط امیدوارم دکتر نشه!

زری سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:34 ب.ظ http://mydaysofveto.persianblog.ir/

سفر جالبی بوده.نکته اولش اینکه منم تا همین الان فکر میکردم مردم استارا گیلکی اند برای خودم سوال بود چرا از سرعین میریم استارا اخه همه وقتی میرن شمال اونجام میرن!
ولی یه چیز خیلی عجیب تر بود اینکه ما فقط بخاطر اب درمانی رفتیم سرعین ولی از بس بنظرمون الوده میومد بیخیالش شدیم اونوقت شما چطور رضایت دادین برین اب گرم؟؟؟؟لابد هم گاومیش اغلی رفتین نور علی نورشون

بله
واقعا؟
نه رفتیم مجتمع آب درمانی سبلان
گفتیم شاید پوستمونو یه کم درس کنه! :دی
اون وقت شما تا سرعین رفتین و آستارا نرفتین؟!

neda سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:26 ب.ظ

خسته نباشین
ما هم زمانی که رفتیم جاده خیلی مه الود بود
اتفاقا برید دنبال نویسندگی بد نیستا چون به نظرم استعدادشو دارین

سلامت باشین
ممنون اما پول توش نیست خو!

خانوم معلم سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:52 ب.ظ

سلام آقای دکتررررررررر...روزتون بخیر..
بابا تقریبا کل ایران رو گشتین..
کم مونده بود به شهر مام برسیناااااااا!
تو سرعین آش دوغ خوردین؟
این بار اگه به سمت تبریز اومدین حتما یه سر به جلفا هم بزنین که محشره ..خدایی جدی میگم.
من از مهربونی خونسرد بودن مردم زنجان خیلی خوم میاد!
الهی قربون عماد برم من که اول دبستانی شد!و ایضا قربون پیتزا و فانتاش :)
آنی خانوم حسابی خرید کردن دیگه؟!
پس کلوچه های ما کوش؟

سلام ممنون
تقریبا نصفشو!
کجا هست اونوقت؟
خوردیم دوغش خیلی بیشتر از آش دوغهای ولایت ما بود
چشم حتما
ممنون
حسااابی جیبمو خالی کردن! :دی

تشریف بیارین تحویل بگیرین

مژگان امینی سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:37 ب.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

ما هم از تهران تا سرعین را تقریباً شبیه شما رفتیم اگر به بچه گوش داده بودیم تا همدان هم می رفتیم ولی امکانش نبود.
من چند سال همدان بودم فقط یک بار توانستم داخل استرمردخای را ببینم البته زیاد دنبالش نبودم اما زیاد پیش می آمد که باز نباشد.

امیدوارم به شما هم خوش گذشته باشه
پس شاید وقتی دیگر

افسون سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:36 ق.ظ

آقای دکتر رسیدن بخیر. خوشحالم به سلامتی رفتید و برگشتید
این جور سفرها حتما خیلی خوش میگذره همین جور راه رو بگیری و بری

من که واسه یه سفر یه روزه هم یه ساک گنده باید بردارم و کلی برنامه بچینم

خوش که گذشت
نه بابا به همین راحتی هم نیست ما هم کلی وسیله داشتیم فقط مقصدمون یک شهر مشخص نبود

دلژین سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:13 ق.ظ http://drdeljeen.com

چه عکس خوشگلی گرفته

آره حالا نمیدونم تصادفی بوده یا از همین حالا ....

دلژین سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:13 ق.ظ http://drdeljeen.com

به نظرم یکی از زیباترین جاده های کشور گردنه حیرانه عالیه

پس حیف شد که اینقدر مه بود

دانشمنگ سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:06 ق.ظ http://daneshmang.blogfa.com

سلام.همیشه خوش باشید.نکته انحرافی گذاشته بودم.این ادرس اشتباه تو حافظه کامپیوتر ذخیره شده کلیک میکنم میاد منم حواسم نیست همونو میزنم شما ببخشید

سلام ممنون
خواهش میکنم

رها(من و نمی دونم)! سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:35 ق.ظ

خب پس تو شهر ما بهتون خوش گذشته تا حدودی !!!
غار علیصدرررررررررررر رو خیلی دوست دارم!!!

واقعا؟؟
و همچنین

دکتر نفیس سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:31 ق.ظ http://drnafis.blogfa.com

خب ، خسته نباشین؟
سراغ قبر استر و مردخای روز شنبه رفتین؟
عکس آب بود این که نه آب - تنی !!!
خب ! آب با طعم های مختلف بس نبود ؟

ممنون
نه جمعه بود ولی گفتند جمعه و شنبه این هفته تعطیله
شما که توقع نداشتین عکس خودمو بزنم اینجا خانواده رد میشه!
تا مدتی چرا!

رها(من و نمی دونم)! سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:51 ق.ظ

قبل ار اینکه بخونم خواستم بگممم ای ولللل دکتر!!!
تو درس خوندنم مثل آپ کردن بودید الان تخصص چیه فوق رو هم گرفته بودیداااااااااا!!!

مخلصیم
اینو راست میگین
راستی حالا از شهرتون خوب نوشتم یا نه؟!

یک ماما با چکمه های سفید سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:50 ق.ظ http://newmidwife.blogsky.com/

اولم..برم بخونم میام دوباره چه زود خواسته اجابت شد!!!

بله تبریییییییک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد