جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۶۰)

سلام 

۱. چند روز پیش توی یکی از درمانگاه های شبانه روزی شیفت بودم. بعدازظهر دسته عزاداری از جلو درمونگاه رد شد و همون موقع برق قطع شد. یکی از پرسنل که دید من دارم به لامپ خاموش شده نگاه میکنم گفت: ما دیگه عادت کردیم دکترجان! هر روز دسته که رد میشه علم های دسته سیمهای برقو قطع میکنه و چند دقیقه بعد از طرف اداره برق میان و درستشون میکنن! 

۲. خانمه میگفت: چند روزه سرما خوردم طعم هیچ غذائیو نمیتونم بشنوم! 

۳. پیرمرده گفت: هرچقدر روی دستم پماد مالیدم خوب نشد. گفتم: چه پمادی بهش زدین؟ گفت: پماد فاضلی! (ترجمه: وازلین) 

۴. ساعت یک بعداز نصف شب٬ یه پسر جوون اومد توی مطب. گفتم: بفرمائین. گفت: من چیزیم نیست٬ سه هفته پیش یه دونه قرص کلونازپام خوردم حالا که توی خونه گفتم به زور منو آوردند دکتر! همون موقع همراهش اومد تو و گفت: این پسر معتاده٬ یک ساعت پیش سه بسته قرص خورده آوردیمش! پا شدم و از مطب اومدم بیرون که با پرسنل برای شستشوی معده و ... هماهنگ کنم که همراهش صدام کرد و گفت: بیائین نگاه کنین! رفتم و دیدم پسره هنوز داره با صندلی من حرف میزنه! 

۵. پسره گفت: چند روزه دارم لرز میکنم. لرزم اونقدر شدیده که اصلا غیرقانونیه! 

۶. به پیرزنه گفتم: هم قندتون بالاست هم چربیتون٬ باید پرهیز کنین. گفت: دیگه چقدر پرهیز کنم؟ میدونی چند ساله حسرت یه لقمه کره و مربا به دلم مونده؟! 

۷. مرده پسرشو آورده بود دکتر٬ گفتم: این دفترچه که مال پسر شما نیست! گفت: میدونم دفترچه خودشو دادیم به بچه یکی از اقوام که میخواست بره پیش متخصص اما خودش هم یکدفعه مریض شد! 

۸. موبایل مسئول داروخونه سر شیفت زنگ خورد٬ او هم گوشیو برداشت. یکی دو دقیقه فقط گوش کرد و بعد آدرس خونه شونو داد. وقتی تماسو قطع کرد ازم پرسید: سیمکارت چیه؟ گفتم: چیزیه که الان توی گوشیته و باهاش صحبت میکنی! گفت: خوب من که یکی از اینها دارم! فکر کنم یه چیز دیگه باشه آخه الان بهم زنگ زدند و گفتند یه سیمکارت هست که شماره اش شبیه سیمکارت خودمه آدرس بدم تا برام بفرستند! 

۹. نسخه پیرمرده رو نوشتم و همراهش رفت و گرفتش. بعد اومد توی مطب و گفت: براش سرم ننوشتین؟ گفتم: نه! گفت: بی زحمت یه سرم براش بنویسین آخه امشب توی خونه تنهاست میخوایم خیالمون از جانبش راحت باشه! 

۱۰. مرده پسرشو آورده بود و گفت: براش آمپول بنویس! گفتم: تا حالا پنی سیلین زده؟ گفت: نه ولی بالاخره باید از یه جا شروع کنه! 

۱۱. به پسره گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت: دیشب اسید معده ام زیاد بود شربت آلومینیوم ام جی اس خوردم. فکر کنم توی شربتش «باز» هست چون طبق کتابمون عمل کرد. آب به وجود اومد و گاز و نمک٬ آبش که با ادرارم دفع شد٬ گازش داره توی شکمم میچرخه٬ حالا میترسم نمکش به کلیه هام آسیب بزنه! 

۱۲. امروز صبح یه پیرزن متولد ۱۳۰۳ گفت: چندوقته وقتی میرم دستشوئی ازم یه صدائی میاد مثل شلیک تفنگ و آبروم میره براش دارو بنویس!!

نظرات 71 + ارسال نظر
یک د م د د ادبیات شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 02:18 ب.ظ

12. یه بار یکی داشت سخنرانی میکرد می گفت این خونه های آپارتمانی و کوچیک باعث بیماریهای گوارشی و... شده، طرف نمی تونه خودش را راحت، راحت کنه.

پرنیان جمعه 13 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 02:05 ب.ظ

٦. مادر مادر بزرگ یکی از دوستای من تو سن ٩٢ سالگی با یه لقمه خورشت بادمجون خودکشی کرد، هی گفتن مادر جان نخور ، اونم هی می گفت نه می دونم دارم چیکار می کنم

خدا رحمتش کنه

nooshin شنبه 24 دی‌ماه سال 1390 ساعت 06:32 ب.ظ http://www.drnooshin.blogfa.com

az khundane khaterat lezat mibaram

ممنون

صـُـب جمعه 9 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:11 ب.ظ

واااای آقای دکتر اینقد خندیدم که دل درد گرفتم! وبلاگ شما کلی واسمون تقویت روحیه ست
مرسی جالب بود

شما لطف دارین
دفعه بعد با هیوسین تشریف بیارین!

ترنم جمعه 9 دی‌ماه سال 1390 ساعت 06:31 ب.ظ

بازم ازتون ممنونم آقای دکتر
لطف کردین

خواهش
ببخشید که نتونستم کمک زیادی بکنم

ترنم دوشنبه 5 دی‌ماه سال 1390 ساعت 07:30 ب.ظ

ممنون آقای دکتر
یه سوال دیگه هم دارم : قرص مدروکسی پروژسترون باعث قطع قاعدگی هم میشه ؟
ببخشید اینقدر سوال میکنم

خواهش
پروژسترون میتونه باعث تاخیر در قاعدگی بشه که بستگی به دوز اون و وضعیت رحم داره

ایرمان جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:58 ق.ظ

اون کرم فاضلی منو کشت از خنده!!!!!
بعد هم این پسره با این تفاسیرش از آلمینیوم ام جی اس!!!!
خداییش آخرشند!

ممنون از لطفتون

مژگان امینی چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:29 ق.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

من فهمیدم:حتی صندلی دکترها هم قابلیت درمان دارد.
11.چه بچه ی درسخوانی !
12 برایش دارو نوشتید؟


واقعا
داروی خاصی که نمیشد نوشت فقط چندتا دایمتیکون براش نوشتم

زهرا دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:41 ب.ظ http://www.tipal.blogfa.com

فاضلی عااااالی بووووود
خیلی حال کردم با وبتون

ممنون

ترنم دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:13 ب.ظ

آقای دکتر یه سوالی ازتون داشتم : به چه علت حتی مصرف مرتب قرص ال دی باعث قطع شدن عادت ماهیانه نمیشه ؟

من هم یه جواب براتون داشتم:
چون مقدار هورمون موجود در این قرصها فقط درحدیه که مانع از لانه گزینی جنین بشه و اونقدر نیست که بتونه دیواره رحمو برای یه مدت طولانی پایدار نگهداره

ترنم دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:10 ب.ظ

3-آخی ! جانم !
4-
6-آخی ! گناه داره خب
10- من تا به حال تو عمرم پنی سیلین نزدم

ممنون که نظر دادین

سیما یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:31 ب.ظ http://ashii-mashii.blogfa.com/

خواننده همیشگی وبتون هستم...خیلی جالبه...موفق باشید

ممنون

آوادخت یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:41 ب.ظ http://www.hymnymph.blogsky.com

سلاااااااااااام دکتر جان..
خیلی وقته نبومده بودم اینجا..دکتر میگم بعضی ازین بیماراتون ازین حرفا میزنن شما میتونید جلوی خنده تونو همون موقع بگیرید؟

سلام
خوش اومدین
دیگه یاد گرفتم خودمو کنترل کنم

آب تنی یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:51 ق.ظ http://www.abtani.persianblog.ir

قشنگی اش این بود که تلخی ها را میان شیرینی ها پنهان کرده بود که کمتر در کام بماند...

ممنون

سایه شنبه 26 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:02 ب.ظ http://phantomstudent.blogfa.com

پست خیلی جالبی بوود مرسی

ممنون خواهش

آناهیتا شنبه 26 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:18 ق.ظ http://www.elahebaran.blogfa.com

سلام
مثل همیشه عالی بود دکتر کلی خندیدم.
ایام به کام

سلام
ممنون
و همچنین

ماما مهربون جمعه 25 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:41 ب.ظ http://midwife40.blogfa.com

دگزا زیاد زدما.۵ساله پنیسیلین نزدم

کار خوبی کردین!

یه دیوونه خسته(رها)! جمعه 25 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:01 ق.ظ http://nemidoooonaam.blogfa.com/

سلام
ببخشید دکتر شاید واسه شما این جمله یه جوری باشه ولی از روی شکل کلمات و حسی که بعد خوندن داشتم فهمیدم کمی دپرس بودید .
یعنی تشخیصم تو این جور موارد خیلی وقتا درست هست متاسفانه!!! که اصلا خوب نیست همین :|
امیدوارم بر طرف شده باشه :)

سلام
خوب درست گفتین دیگه!

یک جراح چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:30 ب.ظ http://1jarah.blogfa.com

سلام دکتر جان:) خوبین!؟
پسره چقدر کتابشو خوب بلد بود!!!
وای خدا!

سلام
ممنون
حسابی!

راسکلنیکف چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:28 ب.ظ

salam in dafe kheili bamaze bodan!
be pirezane chi goftin ?? khob shayad ghablan goshesh kar bode!
on javoon ham ke fek konam hesabi to tavahom bode!

سلام
ممنون
برای پیرزنه که کار خاصی نمیشد کرد همون دایمتیکون معروفو براش نوشتم
اون که حسابی!

رهگذر چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:51 ق.ظ

عالی بود دکتر!خیلی خوب مینویسید.وبلاگتون عالیه.منم پزشکی میخونم. از تصور اینکه روزی ممکنه به همچین موردی برخورد کنم کلی میخندم.

ممنون
مطمئن باشید که برخورد میکنید!

مریم چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:27 ق.ظ http://INNIZBOGZARAD19.BLOFA.COM

جالب بود

ممنون

سپیده چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:27 ق.ظ http://revayatesepid.blogfa.com

غش کردم از خنده!!!!!
پس من که کلا تنها زندگی میکنم باید هرشب سرم بزنم!!!
۱۱ آخرشه!!
ولی کلا خوبه مریضاتون جذابیت دارن

ممنون از حضورتون

Reza سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:46 ب.ظ http://www.peymanemohabat.blogfa.com

من در این دلواپسی ها نشسته ام تنها....

می خواهم با تو سخن بگویم....

می خواهم باز چهره ات را با همان لبخند کودکانه ببینم...

می خواهم هر چه انتهایش به اسم تو و یاد تو ختم می شود...

شعر هایم ناتمام ماندند...اسیر دلتنگی شدم من...

و خواب مرا به رویای با تو بودن می رساند...

کاش خیابان های شلوغ سهم ما نبود...

اما..غصه ای نخواهم خورد...اشکهایم را برای شانه های تو ذخیره خواهم کرد...

حرف های ناتمامم را به روی دیوار قلبم حک می کنم و با دیدنت همه را تکمیل می کنم...

پاییز از راه می رسد و ما دوباره به بودن و رسیدن به انتهای جاده ی سرنوشت می اندیشیم...
خوشحال میشم بهم سر بزنی موفق باشی[گل][گل]

بهتون سر میزنم
گرچه از شعر و شاعری سردرنمیارم!

زهره وبلاگ خون خاموش گذشته سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:13 ب.ظ

سلام منظور از ریولی حسن کور چیه یا کیه؟کلا

سلام
عجب کاری کردم این موضوعو از توی پروفایلم برداشتم!
ربولی حسن کور تا حدود بیست سی سال پیش توی ولایت ما از طرف پیرمردهای ولایت برای یه فرد مجهول الهویه به کار برده میشد
یه چیزی مثل جان دو توی انگلیسی
اما امروزه دیگه منسوخ شده

سمیرا سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:40 ب.ظ http://rangarang2.blogfa.com

۸ و ۱۱و ۱۲ خیلی باحال بودن

ممنون

nova سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:27 ب.ظ

۵.غیر قانونی؟؟
۸.آخرش بود به خداااااااا
۱۱.
این پست خیییییلی باحال بود لاییییکککککک!

ممنون از لطفتون

[ بدون نام ] سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:34 ق.ظ

11 خیلی باحال بود احتمالا از اون خر خونای مدرسه ست .......

ممنون حتما

ترانه سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:31 ق.ظ

مرسی خیلی زیبا مینویسین...
من هم از این به بعد سرمی شم

ممنون
نسخه خواستین درخدمتیم

قاصدک سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:01 ق.ظ http://www.my-dailynotes.blogfa.com

1. من ندیدمشون
منظورم پیرزنه شماره ی 12 بود . شرمنده .

خواهش

فرشاد سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:25 ق.ظ http://www.booye-na.blogfa.com

بله بله......خودم یه نمونه ش رو شاهد بودم!
یه روز تو مطب پسر خاله م پیشش بودم.....یهو یه مریض با همراهش اومد تو......پسر خاله م ازش پرسید چش شده.......یارو جواب داد...آی (آقای) دکتر، فکر کنم خشارش (فشارش) زیر و بالا شده....!

زیر و بالا؟!
نشنیده بودم تا حالا

ماما مهربون دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:55 ب.ظ http://midwife40.blogfa.com

پس سرما خوردم بیام پیش شماچند سال عقده شده واسم وقتی میرم دکتر یه امپول بده بهم

تشریف بیارین
آمپول به دست منتظریم :دی

مرضی دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:53 ب.ظ http://yasinak.blogfa.com

وای سر دو مورد آخر غش کردم از خندهههههههههههه
اون پسر معتاده رو بگو !!!!!!!! عجب توهمی زده بوده
قیافه اش عادی بود؟حرف زدنش چی؟شما متوجه نشدین از اول که گیج میزنه؟

ممنون
واقعا
خوب طبیعتا آوردن یه مریض به خاطر اینکه سه هفته پیش یه دونه قرص خورده که منطقی نیست هست؟

یک دانشجوی پزشکی دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:22 ب.ظ

شهید شدم یه نظر بذارم اینجانامردی!چرا شماهاگوگل ریدر دارین واسه من کار نمی کنهیه دختر بچه تو بخش ما با پنی سیلین عارضه میوپاتی داده بودقراره بررسی شه

دانشجو دانشجو
شهادتت مبارک!
میوپاتی؟
ندیدم تا حالا خوشا به سعادتتون!

یک دانشجوی پزشکی دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:35 ب.ظ

نامردی!چرا شماهاگوگل ریدر دارین واسه من کار نمی کنهیه دختر بچه تو بخش ما با پنی سیلین عارضه میوپاتی داده بودقراره بررسی شه

شرمنده استاد
ما که از اول درست کردیم طبق دستور شما

مهسا دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:01 ب.ظ http://www.drmahsaa.blogfa.com

سلام.جالب بودن دکتر

من یه مریض داشتم می گفت من چند ساله یه مریضی دارم به اسم اِرنس یه آمپول داره برام بزن خوب بشم !!بعد از چند دقیقه فهمیدم منظورش از ارنس ، نقرس و امپول هم دگزا بوده!

سلام ممنون
خدائیش حق داشتین گیج بشین
من هم اول نفهمیدم چیو میگه!

زهره وبلاگ خون خاموش گذشته دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 04:34 ب.ظ

سلام خسته نباشید تقریبا همه وبتونو خوندم قشنگ بودن یه سوال شما در ایالت چ و ب تشریف دارین؟

سلام
ممنون
با اجازه بزرگترا بعله!

قاصدک دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:52 ب.ظ http://www.my-dailynotes.blogfa.com

1 . اون دسته ی عزاداری چرا یک اشتباه رو چند بار تکرار میکنه ؟؟؟
4 . بیچاره پسره ، حالش خیلی بد بوده .
8 . فکر میکنم مسئول داروخونه ی شما شباهت خیلی زیادی به مسئول داروخونه ی مرکز ما داره که چند سال دیگه بازنشست میشه .
9 . بامزه بود .
10 . مشکل پیرزنه چی بود که تا این سن این مشکل رو تجربه نکرده و براش تازگی داره ؟؟؟

ممنون که سر زدین
۱.از خودشون بپرسین
۴.دقیقا
۸.اتفاقا این هم داره چند سال دیگه بازنشسته میشه
۹.ممنون
۱۰.توی این قسمت که پیرزنی وجود نداشت!

خانوم معلم دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:03 ب.ظ

بهههههههه سلام علیکم
خوبین آقای دکتر؟
خسته نباشین...
بعد از عمری تونستم بیام نظر بذارم.. وبلاگتون رو میخودنما ولی وقت نمیشد کامنت بدم :)
شرمنده دیگه..
مریضای این پست شما دیگه واقعا آخرش بودن!
خیلی خیلی بامزه بودن!
مخصوصا اون پسره شیمیدان + اون پسره که داشت با صندلیتون حرف میزد و اون پیرزنه تفنگدار
خیلی خندیدم واقعا..
نگار جون عزیزم شما خودت تا حالا نشده یه جا سوتی بدی بعد بیای برا دوستات تعریف کنی بخندین؟مگه چیزه بدیه؟ خوب اصلا فرض کنیم مام بریم پیش دکتر بعد یه سوتی بدیم بعد همون دکترم بره تو وبلاگ شخصیش اینو بنویسه ..چه ایرادی داره مگه؟ کسی که نمیشناسه مارو.. اتفاقا ثوابم داره کلی دل مردمو شاد میکنیم
عماد جون خوبن؟

و علیکم السلام
ممنون که اومدین
سلام میرسونن

hajichang دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:52 ب.ظ


ay pesaram pirievo hezar dardo maraz, pirshi pesaram!!

چه عجبببب!!
پیر اینجوری؟
نمیخوام

پارمیس دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:45 ق.ظ http://tanhayieman.persianblog.ir

سلام دوست عزیز مرسی که اومدی و یه نظر قشنگ هم گذاشتی راستش اتفاقات زیادی تو این چند سال برام افتاده که جرات نمیکنم پافشاری کنم میترسم پدر و مادرم به خاطر عشق من آسیب ببینن آخه پدرم 2 بار سکته ی قلبی رو داشته منم که عاشقانه دوسش دارم نمی خوام باعث ناراحتیش بشم بازم پیشم بیا خوشحال میشم

سلام
خواهش
بله حالا متوجه شدم

فرشاد دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:10 ق.ظ http://www.booye-na.blogfa.com


خیلی باحال بود.....درست عین خاطره هایی که پسر خاله م تعریف میکنه.........ایشونم دکتر تشریف دارن........خدا قسمت ما هم بکنه!

خوب بگین یه وبلاگ بزنن

mikah دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:00 ق.ظ http://www.jarrahcomicstrips.mihanblog.com

نه نشنیده بودم
ممنون از راهنماییتون
مریض 4 خوب شد؟

خواهش
اعزامش کردیم بیمارستان

روزهای پیلگی دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:14 ق.ظ

من زیاد خونه تنهام... به مامانم بگم یه جعبه سرم بخره بذاره برام!! :دی
این مورد سیمکارت و اینام جریانش اینه که یه شرکتایی هستن که زنگ میزنن بهت میگن شماره ی اعتباریِ شبیهِ سیمکارت دائمی (چهار رقم آخر) تو دارن؛ بعد آدرس میگیرن و خودشون سیمکارتو میفرستن دمِ درِ خونه و پولِشو میگیرن... واسه اونایی که میخوان شماره نزدیک به شماره اصلی شون داشته باشن، خوبه...

آره
کارتونی بخرین صرفش بیشتره
میدونم به خودم هم زنگ زدن!

me یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:22 ب.ظ

3
4
10
11
12



ممنون

نگار یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:00 ب.ظ

اقای دکتر منظورم اینه موقع مریضی هم باید مودبانه وخوب حرف زد .. هر جا هستید موفق باشید

آهان
از اون لحاظ!

نگار یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:11 ب.ظ

سلام اقای دکتر از وقتی وب شما رو میخونم خیلی ناراحت میشم چون وقتی مریضی نمیدونی چی میگی فقط خوشحالی که هیچکس تو اطاق نیست وخودت با دکترت که رازدارته تنهایی دیگه نمیدونی که اقای دکتر همه کسه

سلام
شما معتقدین من دارم مریضهامو مسخره میکنم درحالی که من نه اسمی از اونها آوردم و نه مشخصاتی
شاید شما اصلا ندونین که من کجای این کشور دارم زندگی میکنم
پس نمیشه گفت من کسیو مسخره کردم بلکه اینها فقط خاطرات منه

ماما مهربون یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:15 ب.ظ http://midwife40.blogfa.com

سلام.
وای دکتر این بیماراتون خیلی طنزن
پماد فاضلی؟
خب لرزشو قانونی میکردین
بالاخره پنیسیلین زد یا نه؟
مورد ۱۲هم خیلی باحال بود

سلام
طنز از خودتونه!
اختیار دارین مگه من میگذارم مریض آمپول نزده از درمونگاه بره بیرون؟! :دی

محمدجواد یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:17 ب.ظ

راستی دکتر من تصمیم دارم سوماتروتروین مصرف کنم اما مطمئن نیستم دکتر واسه من تجویز می کنه یا نه...
نظر شمال در این مورد چی هست

شما هم که همیشه خدا میخوای دارو مصرف کنی!

محمدجواد یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:12 ب.ظ

بسم ا...
خدایا چه موجودات باحالی توی این دنیا آفریدی
11 و 12 خدای خنده بود
اون پسره حتما یه شیمیست موفق میشه

واقعا
ممنون
حتما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد