جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

معتادنامه (۸)

سلام 

۱. خانم مرکز مجاور اومد توی مطب و گفت: امروز از صبح یه علامت اومده بالای گوشیم و هی یه چیزی مینویسه من میزنم نه! ببین میتونی درستش کنی؟ گوشیو ازش گرفتم و دیدم بلوتوث گوشیش روشنه و مرتبا از بانک نزدیک مرکز براش نرم‌افزار همراه بانک میفرسته و اون هم قبول نمیکنه!

۲. مریضه گفت: من کم خونی دارم و هرچقدر هم قرص آهن خوردم فایده نکرد، یه نامه بهم بده برم انتقال خون یه واحد بهم خون بزنن! به زور ردش کردم رفت.

۳. مریضه گفت: چند بسته قرص متادون بهم بدین برم. گفتم: آخه همین طور که نمیشه، شما اصلا اینجا پرونده هم ندارین، اول باید پرونده درست کنین. گفت: احتیاجی نیست، من برای سه هفته اومدم اینجا مسافرت، گفتم یکدفعه تا اینجاییم اعتیادو هم ترک کنیم!

۴. مریضه گفت: من چند سال اینجا پرونده داشتم، حالا یه کار خارج از این استان پیدا کردم و دارم از اینجا میرم. برای جبران محبتتون هم یه ظرف عسل کنار براتون آوردم. کلی تعارف کردم که نمیخواد و وظیفه بود و....  اما بالاخره ظرفو با یه پلاستیک گذاشت و رفت. بعد از اتمام کار ظرفو برداشتم و بردم خونه و درشو باز کردم که متوجه شدم پر از آبه!

۵. داشتم برای مریض جدید پرونده درست میکردم که متوجه شدم به جای صفحه مخصوص پزشک توی برگه مخصوص روانشناس شرح حال نوشتم. رفتم و فرمو عوض کردم که مریضه گفت: خودتونو ناراحت نکنین. بالاخره انسان جایزالخطاست!

۶. خانم مرکز مجاور بهم گفت: دکتر! نمیدونم چرا هوس پفک کردم! پول هم پیشم نیست، پول میدی یه پفک بخرم؟! گفتم باشه، یه کم فکر کرد و بعد گفت نه ولش کن من تصمیم گرفتم سالی یک بار ازتون پفک بخوام نمیخوام الکی خرابش کنم!

۷. مریضه آمپول آرام بخش میخواست و من هم براش نمینوشتم. نیم ساعتی داشت التماس میکرد و منو به هرچیزی که فکر کنید قسمم میداد. وقتی دید فایده نداره دفترچه شو برداشت و گفت: مواظب باش بیرون نبینمت! (جهت اطلاع دوستانی که نگران شدن ایشون چند روز بعد دوباره اومدند و التماس میکردند!)

۸. یکی از مریضها ازم چند بسته قرص خواب خواست، براش نوشتم و رفت بیرون و چند ثانیه بعد برگشت و گفت: برام قرص خواب مینویسین؟  گفتم من که الان برات نوشتم!  گفت نهههه دفترچه شو باز کردم و گفتم این هم نسخه ای که الان برات نوشتم، یه کم فکر کرد و بعد گفت آهان! من یه برادر دارم خیلی شبیه منه، حتما اون اومده بوده اینجا!

۹. یه مریض دیگه اومد و آمپول آرام بخش میخواست و وقتی براش ننوشتم یه نسخه از جیبش درآورد و گفت خب بیا زیر نسخه این خانم دکتر بنویس تا مسئولیتش هم مال خانم دکتر بشه! 

۱۰. نوروز امسال رفته بودیم عیددیدنی که یه مهمون دیگه هم برای صاحبخونه اومد، صاحبخونه ما را به هم معرفی کرد و بعد نشستیم، مهمون جدید از صاحبخونه پرسید: آقای دکتر متخصص چی هستن؟ صاحبخونه گفت: متخصص ترک اعتیاد!

۱۱. چند روز پیش از عید داشتیم با خانم مرکز مجاور حساب می کردیم که به مریضها باید چقدر دارو بدیم تا توی تعطیلات نوروزی دارو داشته باشند که یکدفعه متوجه شدم که محاسبات خانم مرکز مجاور یک روز با تقویم فرق داره، وقتی بهش گفتم گفت آخه روز دوشنبه که سی ام اسفنده و چون سال کبیسه است اصلا حساب نمیشه!!

۱۲. (۱۸+) و سرانجام یه جمله تاریخی از خانم مرکز مجاور:

کلی پرونده مونده بود که داروهای مریضهاشونو داده بودیم و گذاشته بودیم وقتی خلوت شد توی پرونده ها بنویسیم. خانم مرکز مجاور اومد و گفت چقدر پرونده داری که مهر بزنی...  میخوای من بیام باز کنم تو بزنی توش؟!

پ.ن۱: شاید تعجب کرده باشین که چرا این همه مطلب از خانم مرکز مجاور توی این پست نوشتم. مسئله اینه که باز هم پرستار مرکز کارشو ول کرده و رفته و فعلا خانم مرکز مجاور موقتا کار پرستار مرکز ما رو هم انجام میده.

پ.ن۲: به دلایلی برخوردم با معتادان گرامیو کم کردم و واقعا نمیدونم معتادنامه بعدی کی نوشته بشه.

پ.ن۳: یه روز عسلو با خودم بردم ترک اعتیاد. خانم مرکز مجاور اومد و عسلو بوسید و رفت. عسل گفت: بابا این خانمه چرا دهنش مزه خاک میداد؟!

نظرات 57 + ارسال نظر
نسیم دوشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 01:13 ق.ظ http://www.khatkhatimajazi.persianblog.ir

خب اصولا باید بزنین منو شما پزشکین من مترجم....
اولین این که اواین تجربه تزریقم بود
دوم این که اولین تجربه تزریقم نه رو ماکت بود مه یه آدم دیگه در کمال شجاعت و بهتره بگم خریت روی خودم بود.سوم این که اون آمپوله دگزا بود

دگزا؟
نه بابا من به خودم واکسن زدم!

نسیم یکشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 07:29 ب.ظ http://www.khatkhatimajazi.persianblog.ir

سلام بگم به خودم آمپول زدم منو می زنین؟ :دی

سلام
نه چون خودم هم سابقه این کارو دارم!

[ بدون نام ] یکشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 03:28 ب.ظ

http://milad321.blogfa.com/ دکتر جان -اینجا رو خوندی - خیلی تلخه

نخوندمش
میخونمش
بعدنوشت: خوندم
و اعصابم به هم ریخت
خدا رحمتش کنه

نسیم یکشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 04:57 ق.ظ http://www.khatkhatimajazi.persianblog.ir

برای فاطمه :
من که شوخی کردم خواستم جو بدم فقط
راستی منم ترکم

جهت اطلاع خانم فاطمه

نسیم شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 01:49 ق.ظ http://www.khatkhatimajazi.persianblog.ir

سلام چشمتون بی بلا ☘

سلام
مخ لسیم

Fatemeh جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 05:40 ب.ظ http://medstudent.blogfa.com

آغا اگه به کسی توهینی شد من معذرت میخوام
من نمی گم به طور گسترده ازش استفاده میشه گفتم شاید چون زبون اصلی من نیس من در نگاه های اول نکته اش رو متوجه نمیشم و ممکنه به کار هم ببرم! ببخشید!

من که توهینی در نظر شما ندیدم

Fatemeh جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 05:37 ب.ظ http://medstudent.blogfa.com

سلام.آذری به ترکی مربوط نیس وباز مانده زبان ماد هاس و پیوند نزدیکی با زبان تاتی داره. یه سری روستا تو اذر بایجان هستن که به این زبان صحبت می کنن و اصلا هم ما از کلماتشون سردرنمیاریم،خیلی متفاوته.ما ها ترکیم و به زبان ترکی صحبت می کنیم نه اذری ... ترکی یه شاخه داره به اسم اغوز که به اغوز غربی و ترکی آذربایجانی (آذربایجان تورکجه سی )تقسیم میشه. گویش ما به ترکی استانبولی و ترکمنی خیلی شبیه و زبون همو خیلی راحت می فهمیم.پس ترکی آذری به هیچ عنوان وجود نداره و ترکی آذربایجانی هست درستش. افرادی هم که تو آذربایجان به زبان ترکی صحبت می کنن زبانشون اذری نیست. اینو خیلیا به اشتباه می گن.

نمیدونستم
ممنون از توضیحتون

هانیه پنج‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 02:21 ب.ظ http://khoda-behtarindost.blogfa.com

سلام شاید اشتباهی به جای ظرف عسل ظرف آب آورده پزشک مرکز ترک اعتیاد سخت نیست؟؟

سلام
شاید
خیلی

زیبا پنج‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 01:21 ب.ظ http://roozmaregi40.persianblog.ir/

احوال آقای دکتر؟

سپاسگزارم

نسیم چهارشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 12:50 ب.ظ http://www.khatkhatimajazi.persianblog.ir

سلامن علیکم و رحمت الله و برکاااطه
پست بگذارید پلیز.

سلام
باور کنید این روزها اصلا وقت ندارم
در اولین فرصت چشم
السلام علیکم و رحمت الله و برکاته

پریسا چهارشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 08:58 ق.ظ

بله من کتکشون زدم البته فرار کردم
جناب دکتر
تا من وب شما رو پیدا کردم و شروع کردم به خوندن شما کم کار شدید و آپ نمیکنید؟؟


چشم

[ بدون نام ] چهارشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 08:13 ق.ظ

آب نطلبیده مراده

من عسل نطلبیده رو ترجیح میدادم

خلیل سه‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 07:38 ب.ظ http://tarikhroze4.blogsky.com

سلام،

آب، آبادانی است!ختا یک دبه اش!

سلام
اون که بعله

فیدلاگ دوشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 03:34 ق.ظ http://feedlog.ir

خیلی وقته خیلی از وبلاگ ها تبدیل به کوچه های بن بست شده اند. اگر مایلید برای رونق دادن به وبلاگ نویسی در کنار نرم افزارهای شبکه اجتماعی با ما همگام شوید، به سایت فیدلاگ که تازه افتتاح شده یه سری بزنید و با عضویت در آن، سرویس منحصر بفرد آن را که در ایران توسط هیچ سایت دیگه ای ارائه نمیشه دریافت کنید. با استفاده از این سرویس، به محض انتشار یک پست جدید، چه توسط شما و چه دوستانتان، همه دوستان از آن مطلع می شوند و در بخش پیوندهای وبلاگتان، علاوه بر عناوین صفحات دوستان، آخرین مطلب آنها نیز نمایش داده می شود. و البته این لیست بر اساس تاریخ انتشار مطلب نیز مرتب می گردد. توضیحات بیشتر در سایت http://feedlog.ir

فاطمه دوشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 01:02 ق.ظ

کرم پودری که خانما میزنن یا پنکک مزه خاک میده احتمالا منظور بچه این بوده

شاید

یک دم د ادبیات یکشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 07:10 ب.ظ

یعنی یه تخته اش کمه؟

ظاهرا

گیلاس آبی یکشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 04:23 ب.ظ http://thebluecherry.blogfa.com

سلام دکتر

سلام از ماست

لیلی یکشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 07:47 ق.ظ http://cafeleyli.blogfa.com

سلام...
حس شما و عسل جوووون، نسبت به خانوم مرکز مجاور چه مَچِه!!!

سلام
چه جوررر

پریسا شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 03:15 ب.ظ http://roga2.blog.ir

سلام من تازه با وبلاگتون آشنا شدم.
داشتم رد میشدم دیدم صدای دعوا میاد اومدم ببینم چه خبر

سلام
خوش آمدید
نکنه شما بودین اون کامنت گذارو کتک میزدین؟!

بی مار جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 11:56 ب.ظ

دکتر جان این خانم مرکز مجاور یه چیزیش میشه
زیاد دم پرش نگرد
از ما گفتن

بعید نیست
گرچه بیشتر به نظر مشابه فرش پاتریسه

roz جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 02:55 ب.ظ

خانم فاطمه خیلی ۱۸+بود کههههه
اصلا ربطی به زبان مادری نداره کههه به هر زبانی هم بیان شه باز تابلوعه ۱۸+ است......متاسفم که نمیتونم بیشتر براتون معنی کنم
فقط می تونید مهر و پرونده رو فاکتور بگیرید ببینید معنی اش چی از آب درمیاد ...

جوابی ندارم

یک عدد مامان جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 09:03 ق.ظ http://kidcanser.blogsky.com

من تا اخر متن که داشتم می خوندم هی برمی گشتم و اون قضیه ی عسل و اب رو دوباره می خوندم تا شاید درک کنم چرا همچین کاری کرده
خدا بهتون صبر بده با این مریضا

حق دارین
اگه فهمیدین لطفا به ما هم بگین!

مهربان جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 03:58 ق.ظ http://daneshjoyepezeshki.mihanblog.com

من حین خوندن اون سوتی فراموش نشدنیتون ترکیدما.خدایی هیچ واکنشی ندادین؟
توی شهری که کار میکنم جراحمون یه خانوم خیلی استریت بود کوچولو موچولو متولد 66 . پانسیون من و اون کنار هم بود . ساعت دوازده شب اومده میگه دکتر آب داری؟ ناخودآگاه نیشم تا بناگوش باز شد .غلط نکنم فهمید

نه هرطور که بود جلو خودمو گرفتم
جراح متولد 66؟ ایول یه ضرب خونده و رفته بالا!

[ بدون نام ] جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 12:03 ق.ظ

آقای دکتر اینستاگرام ندارید؟

نه
به اندازه کافی وقتمو توی تلگرام هدر میدم

زیبا پنج‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 07:39 ب.ظ http://roozmaregi40.persianblog.ir/

سلام. اسمتون جالبه .امروز با وبلاگتون آشنا شدم .

سلام
شما لطف دارین
خوش آمدید

انه پنج‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 06:45 ب.ظ http://manopezeshki69.blogsky.com

خیلیم خوب مثل همیشه

سپاسگزارم

رها پنج‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 06:12 ب.ظ

دعوااااا دعوااااااا دعواااااا من هستمممممم

roz پنج‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 02:18 ب.ظ http://ninilosemamanii.blogfa.com/

وای وای وای ...
از وقتیکه ارتباط اون رو با معتاد ها کم کردید به جاش ارتباطتون با اون خانوم مرکز مجاورتون بیشتر شده هااا....

نسیم پنج‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 07:49 ق.ظ http://www.khatkhatimajazi.persianblog.ir

راستی در جواب خانم فاطمه
کاملا مثبت ۱۸ بود ایراد از شما نبود
لابد زبان مادری من آنگولاییه که گرفتم نکته ش رو

نگفتم یه دعوا در راهه

نسیم پنج‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 12:41 ق.ظ http://www.khatkhatimajazi.persianblog.ir

سلا آآآره همچین با دقت برید!گفت سوزن کوچک ترین تیغ جراحیه چنانم در نیم میل جا با دقت برید بدون لرزش دست!خیلی ملتهب شده بود .حتی یه خش هم ننداخت ... والا هپاتیت ر ز ژ س ش ص ض شما هرچی بگید در چنته دارم من هیچی ازم بعید نیس!
الان بغل دستم تو جاده یه زن فراری از خونه س که ۹ ماهه حامله س و بچه ش باید ۴ اردیبهشت به دنیا میومده ۴۲ ساله س و سزارینی یعنی یه بمب ساعتی ! یهو شروع کرد به گریه و گفتن از این که شوهرش هوو آورده و کلی کتکش زده من تا حالا زن باردار ندیدم چه برسه این مدلی زایمان طبیعی اورژانسی رم تئوری می دونم خدا به خیر کنه تا تهران!

واقعا خدا به دادتون برسه!

یک دم د ادبیات چهارشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 11:31 ب.ظ

مگه دروغ میگم؟

یک دم د ادبیات چهارشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 10:32 ب.ظ

خانم fateme یه جوری می گه من زبون مادریم فارسی نیست که انگار ما فارسا داریم هر روز این جمله ها را می گیم! عزیزم +18 مگه چقدر مفهومش گسترده است؟!

یه دعوا در راهه
خدا به خیر کنه!

رها چهارشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 09:45 ب.ظ


آنلاین جواب میدادیم اون وقتا ک انلاین جواب دادنی نبود
فعلا 1 ماه از ارشیوم رو سر و سامون دادم
کامل کردم میرسم خدمتتون

منتظرم

زن کویر چهارشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 12:47 ب.ظ http://zanekavirrr.blogfa.com

چقدر اتفاقات جالب براتون میفته. البته شغل جالب و سختی هم داری

واقعا
از لطفتون سپاسگزارم

نسیم چهارشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 12:30 ب.ظ

سلام آقای دکتر بخیه کشیدم چه بخیه کشیدنی...اومدم زخم و قیچی ابرو و موچین رو با بتادین ضدعفونی کردم حالا هرچی می خواستم ببرم بریده نمی شد قیچیم کند بود خلاصه بی خیال شدم فردا رفته بودم هلال احمر مسئول امدادنجاتمون گفت این چیه بیا بکشم برات رفتم جامبگ رو آوردم پایین حالا قیچی نداشتیم رفتم اتاق همسایه که برادران اورژانس هستن گفتم قیچی دارین گفتن نه تو آمبولانسه با سر سوزن سرنگ ببرید خب گفتم باشه مرسی به مسئول امدادونجاتمون گفتم گفت من دلش رو ندارم حتی مسئول آموزشمونم که زمانی پرستار بود گفت من می ترسم. برادر تکنسین دید دارن بحث می کنن گفت بیا خودم بکشم رفتم اتاق اونا همچین با دقت با سوزن برید کف کردم قطر عینکش به چه زیادی یه میل نخ رو چجور دید واقعا!جالبش این بود که نه دستکش زد نه زخمو ضد عفونی کرد همون جور نخ رو برید با ناخن کشید بیرون خب برادر شاید من هپاتیت خ داشته باشم شاید ایدز داشته باشم کااااملا حرفه ای و بهداشتی

سلام
عجب
با سوزن؟ ندیدم تا حالا
واییی واقعا هپاتیت خ دارین؟

Fatemeh چهارشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 12:59 ق.ظ http://medstudent.blogfa.com

خانم مرکز مجاورچه جالبه!،من این نکته +۱۸ رو درک نکردم! حتی ممکنه بارهاهم این جمله روگفته باشم! شاید به خاطراینکه زبان مادریم فارسی نیس؟! آیا واقعا این جمله زشته؟!

واقعا
نه زشت نیست حق با شماست ایراد از منه که از هر حرفی میتونم یه برداشت بالای هجده سال داشته باشم

ساناز سه‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 03:04 ب.ظ http://sanaz1359.persianblog.ir

واقعا خسته نباشید .
فقط...پفک ...مهر...

ممنون
باز هم ممنون

هوپ... سه‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 08:24 ق.ظ http://be-brave.blog.ir

سلام
خب چه کاری بود؟ مگه مجبور کرده بودن اون بیمار رو که براتون عسل بیاره؟!

سلام
چه عرض کنم؟
من که مجبورش نکرده بودم

نسیم سه‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 02:14 ق.ظ http://www.khatkhatimajazi.persianblog.ir

سلاااام
بخیه کشیده شد توسط برادران اورژانس اونم چه کشیدنی....خوابم میاد فردا می گم براتون.

سلام
منتظرم

Maryam.k دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 11:37 ب.ظ

سلام دکتر
فقط شماره چهار:/

سلام
ممنون از لطفتون

رها دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 10:19 ب.ظ

پاسخگویی انلاین شدین؟!:)))))

میتونیم
میتونین بسم الله

رها دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 09:34 ب.ظ

ای اقااااا سنی از من گذشته
بچه هم بودم جنبه داشتم من! :))))))
ولی از شما بعیده اینستا نیستینا اخه کلا همه جا شما هستید!

برای همین دیگه اینستا نمیام
به اندازه کافی توی دنیای مجازی هستم

رها دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 05:01 ب.ظ

چ استقبالی
شرمنده شدیم دکتررررررر
انقد من و لینک نکردین ناراحت شدم کلا رفتم
والا من 2 ساله دارم ارشیو وبلاگ رو درست میکنم ک مثلا برگردم ولی یا حسش نیست یا حسش هست اما کار نمیزاره

چون میدونستم جنبه شو دارین این طور گفتم!

پژمان دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 02:53 ب.ظ http://chashmanman.mihanblog.com/

سلام
کلی فکر کردم که منظور عسل خانم چی بوده. به ذهنم رسید شاید موقع بوسیدن اتفاقی آرایش این خانم مرکز مجاور رفته تو دهن بچه . مثلا کرم پودر و این حرف ها. ولی کلا به فکر فرو رفتم

سلام
ممکنه

رها دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 01:46 ب.ظ

من رو یادتونه؟؟؟
یادش بخیرررر چ روزایی بود تو وبلاگستان
واسه ی بارم شده قشنگ +18 واقعا +18 بود :))))))
دکتر بابکم ک مارو سرکار گذاشتتتتتتت و دیگه ننوشت
ی بار لژبونلا رو تو اینستا یافتم باهاش حرفم زدم ولی دوباره گمش کردم
شما ازش خبر دارید؟ سلام برسونید

به به رها خانم
یکی از عوامل سوت و کور شدن وبلاگستان که خودتونین
از بس وبلاگتونو جابجا کردین!
من اینستا ندارم ولی لژیونلا دوست فیسبوکی منه

سمیه دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 12:25 ب.ظ http://asranevesht.blogfa.com

چه دردسری دارید با خانم مرکز مجاور :))
اب جای عسل!!»

واقعا
من هم تعجب کردم

رافائل دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 10:38 ق.ظ http://raphaeletanha.blogsky.com

سلام آقای دکتر.
طرف بعا نیومد عسل بیاره؟ شاید اشتباه کرده یا یه نفر عسلش رو برداشته و جاش آب ریخته. شاید هم میخواسته منظور خاصی رو برسونه.
طفلک خانم مرکز مجاور. بدجور سوژه شده.

سلام
نه دیگه پیداش نشد

بانو ویرا دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 09:37 ق.ظ http://bano-vira.blog.ir/

تخصصتون که گفتن ترک اعتیاد

بانو میم دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 07:13 ق.ظ

سر و کله زدن با معتاد ها سخت ترین کار
همش دروغ میگن
عاشق این خانم پرستار مرکز مجاور شدم عصن
و ایضا مورد ۸

واقعا
بیچاره خانواده شون
اون که بله

پونی یکشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 11:54 ب.ظ http://pppooonnnyyy.blogfa.com/

سلام
خوب بود
آدمای حساس و باهوش متاسفانه بیشتر معتاد میشن
مگه اونایی که با نقشه آلوده شده باشن
من گاها از بی عدالتی ها و نا ملایمات هوس می کنم معتاد و کارتن خواب شم اما خب امکاناتش نیست!!

سلام
ممنون
خدانکنه
باور کنید حتی شوخیش هم وحشتناکه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد