جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

چه سان گذشت ...

سلام 

چطور میشه باور کرد به همین راحتی یک سال گذشت؟

انگار همین دیروز بود که بعد از ماه ها تلاش و کوشش کل خانواده شمع وجود مادرم کم کم، کم نور و کم نور تر شد تا این که خاموش شد و بعد از مدتی تازه فهمیدیم که چه بلائی به سرمون اومده.

ما خوش شانس بودیم. چون موفق شدیم مراسم سالگرد درگذشت مادرمو پنجشنبه هفته گذشته و دقیقا در همون روز درگذشتش برگزار کنیم چون مسئولین آرامستان برای خیلی از مراسمها برای روزهای دیگه ای نوبت داده بودند. تعدادی از اقوام و دوستان هم لطف کردند و با ما همراهی کردند (طبیعتا با رعایت قوانین بهداشتی) و خیلی ها هم از ترس کرونا نیومدند که البته کاملا بهشون حق میدم و براشون آرزوی سلامتی دارم.

و بعد رفتیم خونه بابا و یکی از خلوت ترین مراسم عزاداری برگزار شد. با حضور پدرم، خانواده ما و اخوی گرامی که از نزدیکی تهران خودشو رسونده بود و اون یکی اخوی که بعد از ابتلا به کرونا به همراه همسر و فرزندش بعد از دوهفته برای اولین بار قرنطینه خونگی را ترک کرده بودند و خواهرم که یک روز پیش از اون به ناچار یه عمل جراحی اورژانسی انجام داده بود و البته خود مامان که گرچه ندیدیمش اما مطمئنم که در همه مدت پیش ما بود.

پ.ن۱. در تمام یک سال گذشته متعجب بودم که بابا چطور داره توی اون خونه زندگی میکنه؟ توی خونه ای که هر گوشه اش براش تداعی کننده هزاران خاطره است. و بالاخره چند هفته پیش شنیدیم که بابا خونه را فروخته و به زودی به یک خونه کوچک تر نقل مکان میکنه.

پ.ن۲. توی پست قبلی تعدادی از اقوام که در هفته های اخیر به کرونا مبتلا شده بودند را اسم بردم که خوشبختانه همه شون رو به بهبودند. غافل از اینکه این ویروس این طور ناگهانی به یکی دیگه از اقوام هجوم میبره و ظرف چند روز اونو برای همیشه از ما میگیره.

همسر عزیزم، درگذشت عموی عزیزتو بهت تسلیت میگم.

نظرات 63 + ارسال نظر
ابانا پنج‌شنبه 29 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 03:29 ب.ظ http://med84.blogfa.com

روح همه ی رفتگان شاد.
و لعنت ب کووید.

آمین
بشمار

ریزوریوس ❤:) پنج‌شنبه 22 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 07:29 ب.ظ http://risorius.blog.ir/

خدا صبر و آرامش بده به همه‌تون. دونه دونه آدما پرپر میشن:( چند تا از نزدیکان ما هم به خاطر کرونا و عوارضش فوت کردند. و چینی ها هم هیچ تاوانی بابت این گندی که به دنیا زدند نخواهند داد:(((( و روز به روز قدرتمند میشن.

ممنون از لطف شما
زمانه بدی شده

عاطفه کنکوری پنج‌شنبه 22 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 06:18 ب.ظ http://www.ati-91.blogfa.com

اقای دکتر من از این به بعد با نام عاطفه کنکوری براتون کامنت میذارم چقدر عاطفه ها زیاد شدن
خدا بیشترشون کنه البته

کار خوبی میکنین دیگه اشتباه نمیشین
اتفاقا توی اقوام هم همنام شمارو داریم

عاطفه چهارشنبه 21 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 08:28 ب.ظ http://www.ati-91.blogfa.com

سلام اقای دکتر
خدا مادرتون و عموی انی خانم رو رحمت کنه روحشون شاد
اقای دکتر کاش زودتر این کرونای لعنتی بره از وقتی برادرزاده ام به دنیا اومده فقط 2بار دیدمش یه بار توی 20روزگیش یه بار 3ماهگی الان 8ماهشه بعد عید اگه کرونا نباشه شاید ببینمش به امید خدا

سلام
آمین

شارمین سه‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 08:30 ب.ظ http://behappy.blog.ir

سلام. خدا مادرتون و عموی همسرتون رو رحمت کنه

سلام
ممنونم

عاطفه سه‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 06:41 ب.ظ

کامنت دوم
سلام
دوباره اومدم دیدم چیزی ننوشتید
راستی یک سال شد
و چقدر شما فهیم هستید که سال رو خصوصی تر از خصوصی گرفتید
خب پزشک هستید و درک کیکنید
حالا در عوض ما یک فامیلی داریم که سال گرفت ما هم رفتیم البته فقط در فضای باز بودیم و دور ایستادیم چون مراسم در سر مزار بود ولی شبش رفتن منزل و ما نرفتیم

اونجا ظاهرا یه کرونا مثبت بوده و چند نفر مبتلا شدن و زنجیره ادامه داره
دیگه مدل آبانش انتقال نود درصده
خردا پسر من مبتلا شد بقیه اعضا خونه نگرفتیم
اما الان هر کس میگیره کل خونه رو مبتلا میکنه
امیدوارم همگی سالم و تندرست باشید
و طولانی نوشتم تا ببینید که فقط برای خوندن نمیام گاهی هم مینویسم

دختر گلتون با تحصیل مجازی مشکل نداره؟!

سلام
شرمنده فرصت نشد
ممنون عوضش توی تابستون رفتیم سفر
پسرتون؟ من اول فکر کردم شما همون خانم عاطفه کنکوری هستین!
شما لطف دارید
چرا البته بیشتر زحمتش روی دوش مادرشه

فندق سه‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 05:21 ب.ظ

سلام دکتر...
امیدوارم روح مادر و عموی همسرتون قرین رحمت باشه .... خدا به قلبتون آرامش بده

سلام
سپاسگزارم

شیرین سه‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 04:12 ب.ظ

یه دنیا ممنون

خواهش میگردد

شیرین سه‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 11:23 ق.ظ

سلام وقت بخیر
دکتر سوال داشتم راجع به کرونا ممنون میشم راهنماییم کنید
خواهرم سه روز پیش تبکوتاه مدت داشت بعد تبش قطع شد از امروز صبح قفسه سینش درد می‌کنه آزمایش هم داد ولی همه چی نرمال بود آیا کرونا گرفته ؟؟
البته مشکوکه و قرنطینه شده
1_ قرص سرماخوردگی، اموکسی سیلین، شربت دیفن هیدرامین استفاده می‌کنه مشکلی پیش نمیاد بدنش ضعیف نمیشه ؟؟
۲ مایعات گرم میخوره چه دارو یا مواد غذایی علاوه بر مایعات گرم استفاده کنه که بهتر بشه؟
۳ مصرف شیرین جات مث عسل و نبات باعث تشدید این بیماری میشه؟؟
۴ توصیه میکنن دوغ و نوشابه مصرف کنه زودتر خوب بشه آیا شما تایید میکنید؟؟
۵ اگه درد سینش بیشتر شد چکار کنه؟
ببخشید سوالاتم زیاد شد

سلام
امیدوارم هرچه زودتر بهتر بشن
اگه آزمایش کرونا دادن و منفی شده که دیگه بعیده کرونا داشته باشن گرچه غیرممکن نیست
اصولا بیماری های ویروسی به صورت علامتی درمان میشن همین داروها هم که گفتین مشکلی نداره
هرجا دیدم فقط به مصرف زیاد مایعات تاکید کردن چه مایعات گرم و چه آب میوه
من جایی ندیدم که شیرینی بیماریو بدتر کنه
اصولا مایعات خوبه
اگه دیدین بدتر شدن به متخصص نشونشون بدین ممکنه نیاز به بستری یا سی تی اسکن داشته باشن
موفق باشید

گلی دوشنبه 19 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 12:53 ق.ظ

سلام اقای دکتر تسلیت میگم.میشه یک سوال بپرسم؟گوشی که فلش میشه نمیشه اطلاعات رو برگردوند؟منم گوشیم فلش شده کلی اطلاعات داخلش بود

سلام ممنون
ما که توی ولایت نتونستیم

M.f یکشنبه 18 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 08:54 ب.ظ

سلام دکتر
الهی روح مادرتون و عمو آنی عزیز شاد

سلام
از لطف شما ممنونم
منتظر آدرس جدیدتون هستم

انه یکشنبه 18 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 06:58 ب.ظ http://manopezeshki69.blogsky.com

ممنون از لطف شما

مهربانو یکشنبه 18 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 05:05 ب.ظ http://baranbahari52.blogsky.com/

پست رو اصلا غمگین ننوشته بودید ولی من از تک تک حروفش غم و دلتنگیتون رو حس می کردم که کاملا طبیعیه
روح بزرگوار مادر نازنینتون در آرامش و نور باشه و دل شما صبور
وقتی پست رو میخوندم دلم میخواست گریه کنم ، همه ش تصویر مامان و بابای خودم رو مجسم میکردم که چقدر این روزا پیر تر از سنشون بنظرم میان
*******
خدا رو شکر که همه ی بیمارهاتون سلامتن و بهتر شدن و برای درگذشت عمو جان خیلی متاسفم و تسلیت میگم

شما لطف دارین
من اصولا اهل حرف های غمگین نیستم!
خدا سایه پدر و مادرتونو بالای سرتون نگه داره
ممنون
درمورد کامنت خصوصی تون هم باید بگم من اصلا تعجب نکردم چون به این شانس عادت دارم!

زری .. شنبه 17 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 05:42 ب.ظ http://maneveshteh.blog.ir

سلام دکتر، روح مادرتون قرین رحمت و آرامش.
چقدر کار خوبی کردند پدرتون دیدن جاهای خالی آدم را داغون میکنه و یادآوری خاطره ها خیلی سخته هرچند فروختن خونه فقط باعث میشه یادآوری ها کمتر بشه، نمیدونم شاید هم ذهن آدم دستبکار بشه و از ترس فراموش کردن مدام بیفته به تصویرسازی. نمیدونم حقیقتا.
خدا به بازمانده ها صبر و عمر باعزت بدهد.
به آنی خانم هم تسلیت میگم.

سلام
ممنون از لطف شما
بالاخره آدم تا زنده است باید زندگی کنه
فراموش که نمیشه کرد اما بله درست میگین
ممنون

گیسو جمعه 16 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 06:03 ب.ظ

سلام
تازه با وبلاگتون از طریق وبلاگ دختر معمولی آشنا شدم
دارم آرشیو خاطرات از نظر خودتون جالب رو میخونم، تعدادی واقعا جالب و خنده دارن. اما بعضیاشو اصلا متوجه نمیشم چرا نوشتید و چه نکته جالبی دارن. چون فکر میکنم درمورد قشری از مردم کم سواد و حتی بی سواد جامعه، کاملا قابل تصوره که اطلاعات پزشکیشون صفر باشه و سوالاتی بپرسن که برای یه آدم تحصیل کرده و علی الخصوص شما به شدت بدیهی بیاد. شاید این سطح پایین اطلاعات بیشتر مایه تاسف باشه تا جلب توجه.
بهرحال اینا "اعتراض" نبود. چون اینجا وبلاگ شخصی شماست و ذکر شده که خاطرات هم از نظر شما جالبن.

پ.ن: سالگرد فوت مادرتون رو هم تسلیت میگم و امیدوارم خدا به شما و به ویژه پدرتون صبر بیشتری رو ببخشه.

پ.ن: اینکه گفتید پدرتون منزلشو فروخته، خیلی غم انگیز بود...

سلام
خوش اومدین
حق با شماست و در موارد جدیدتر سعی کردم این مسئله کمتر بشه از لطف شما سپاسگزارم
ممنون
واقعا

آنی جمعه 16 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 12:36 ق.ظ

ممنون از همسر عزیزم و همه دوستان که پیام تسلیت فرستادن
روح مادر هم شاد و قرین آرامش
واقعا از دست دادنش خیلی سخت بود مادری مهربون با محبت دنیا را میخواست به پای بچه ها و نوه هاش بریزه چقدر جای خالیش سخته بعضی آدم ها باید باشند تا این دنیا زیباتر باشه و مادر شوهر من هم یکی از اون آدم ها بود همیشه در یاد و خاطره من زنده است.

سپاسگزارم بانو

یک عدد مامان پنج‌شنبه 15 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 07:53 ق.ظ http://Www.Kidcanser. Blogsky

خدا رحمتشون کنه
چقدر سریع یکسال گذشت
اونم چه یکسالی

ممنون
بله خیلی زود گذشت
واقعا که چه سالی بود

هوپ... چهارشنبه 14 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 11:35 ب.ظ http://be-brave.blog.ir

سلام
یادمه تکاپوهای زیادتون برای درمان مادر عزیزتون رو. خدا رحمتشون کنه.
خسته شدیم از خبر مرگ و میر و غم ناشی از کرونا. کی صبح میرسه؟

سلام
از لطفتون ممنونم
همه مون خسته شدیم
امیدوارم به زودی

med-mah.mihanblog.com چهارشنبه 14 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 08:03 ب.ظ http://med-mah.mihanblog.com

تسلیت عرض میکنم آقای دکتر...

ممنونم خانم دکتر
به وبلاگ من خوش اومدین

مریم چهارشنبه 14 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 01:37 ب.ظ http://mabod.blogsky.com

سلام جناب دکتر
هروقت تلویزیون دعای زیبای عظم البلاء رو همراه با بیماران کرونایی و دکترها و پرستاران بیمارستان پخش می کنه ، از ته قلب از خدا می خوام از عمر من کم کنه و به عمر این عزیزان وتمام دکترها و پرستارها ی جهان اضافه کنه
شما دکترها و پرستارها باید حالا حالا ها سلامت باشید ومراقب سلامتیتون به خاطر وجود خودتون و خانوادتون و بیمارها باشید و خدمت کنید خیلی از مریضها به شما نیاز دارند
اجرتون با خدا
عاقبت بخیر دنیا و آخرت وشوید

سلام
از لطف شما ممنونم
اما میشه فقط دعا کنید به عمر ما اضافه بشه نیازی به کم شدن از عمر شما نیست!

طاهره چهارشنبه 14 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 12:35 ق.ظ

سلام آقای دکتر
خوبین؟
خدا رحمت کنه مادر عزیزتون و نگه داره پدر عزیزتون
به همسر عزیزتون و شما بابت فوت عموجان تسلیت میگم و روحشون شاد

سلام
از لطف شما ممنونم
خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه

دلی سه‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 11:41 ب.ظ

روح مامان مهربون تون غرق ارامش باد..تسلیت به بانوی بزرگوار برای درگذشت عمو شون...خواننده خاموش....الهی بلای کرونا از سر مردم دنیا کم کن ،به حق قلب پاک بچه کوچولو ها...امین

از لطف شما ممنونم
آمین

Marjan سه‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 04:32 ق.ظ

سلام، هنوز پست سال پیش رو‌ یادمه که نوشته بودین: و راه بهشت بر روی من بسته شد. راهی که از زیر پای مادر می گذشت.
یاد مادر عزیزتون به خیر باشه. مطمئن هستم خانوم فوق العاده ای بودن که فرزندی مثل شما بزرگ کردن.
از دست دادن مادر - البته در غالب موارد- خیلی سخته.
به آنی جان هم درگذشت عمو شون رو تسلیت میگم.
من هم داییم امروز فوت کرد. با اینکه زیاد رابطه ای با هم نداشتیم خیلی دلم گرفته
ارادتمند

سلام
از لطف شما ممنونم
من هم به شما تسلیت میگم
متاسفانه زندگی همینه
تا کی نوبت خودمون بشه

من دوشنبه 12 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 09:22 ب.ظ

خانم ندا، به شما تسلیت عرض می کنم. خدا کنه این بلا زودتر از سر دنیا برداشته بشه.
واقعاً چه دسته گل‌هایی که ناگهان پرپر شدند. و ترس و دلهره هم سایه ی سنگینی بر همه جا انداخته، زودتر برطرف بشه.
و امیدوارم زودتر به آرامش برسید.

ندا دوشنبه 12 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 10:57 ق.ظ

روح مادرتون شاد منم به تازگی همسرم که سی ونه سالش بود به خاطر کرونا ازدست دادم خیلی سخته نداشتن مادر نداشتن همسر نداشتن تکیه گاه

ممنون
من هم به شما تسلیت میگم
بیماری چندین ماهه مامان و ضعیف تر شدن تدریجیش مرگشو برامون باورپذیرتر کرده بود مطمئنم که برای شما سخت تر بوده

من دوشنبه 12 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 10:29 ق.ظ

خدا مادرتون را رحمت کنه. ولی به نظرم رنجی که پدرتون و خواهرتون در این مدت کشیده اند، غیر قابل تصوره

نمیدونم من این طوری فکر می کنم یا واقعاً دخترها بیشتر مامانی هستند؟

ممنونم
همه ما رنج میبریم
هر کس به نوعی

طیبه یکشنبه 11 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 01:13 ب.ظ http://almasezendegi.mihanblog

سلام دکتر مهربون
چون عمر به سر رسد، چه بغداد چه بلخ،

پیمانه چو پر شود، چه شیرین و چه تلخ؛

خوش باش که بعد از من و تو ماه بسی،

از سَلْخ به غُرّه آید، از غُرّه به سَلْخ!

من هم مثل شما فکر می کنم، هنوز هم احساس می کنم، بعد از گذشت ۱۵ سال و ۶ ماه هنوز احساس می کنم پدرم همیشه مرا می بیند
برای همین خیلی مواظب کارها و رفتارم هستم ، یعنی اونقدر که پدرم رو شاهد بر اعمالم می بینم ، استغفرالله ولی خدا رو نمی بینم، شاید چون همیشه برای من پدرم خدای روی زمینم بود
پایان یک پایان....اندوهی پایان ناپذیر اما ناگزیر به تسلیم چون کار دیگه ای از دستمون برنمیاد و فقط اینکه یک روز همه مون در دنیایی دیگر دوباره همدیگه رو و عشقهای قلبیمون رو خواهیم داشت دلخوشمون می کنه
به آنی خانم عزیز تسلیت میگم و روح عموی بزرگوارشون شاد
مامان من هفته ای یا دوهفته ای یک بار به خونه ی قدیمی خودش میرن و محاله اجازه بده وما هم رضایت نداریم به فروش خونه اش و خرید یه خونه ی دیگه فکر کنیم، مامان من خونه ی خودشون رو دوست داره فقط و همیشه روزشماری می کنه جمعه بشه بره خونه ی خودش ،با اینکه خونه اش خیلی خیلی قدیمیه و نیاز به بازسازی هم داره که از توان خودش و ماها خارجه
ما همه مون خونه ی مامان رو خیلی دوست داریم، تمام خاطرات بچگی و بازی هامون و تلخی و شیرینی هاش اونجاست
روح مادر بزرگوار و خوشگل شما شاد( به چشم بچه هاشون ، حتما همه ی مامان ها خوشگل ترین هستند

سلام
از لطف شما سپاسگزارم
خدا سایه مادرتونو بالای سرتون نگه داره
خب بگذارین وسط هفته هم یه سر برن خونه شون

ویرا بانو یکشنبه 11 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 12:25 ب.ظ http://bano-vira.blog.ir/

سلام
میدونید من بیشتر به پدرتون فکر کردم که بالاخره تصمیم به فروختن خونه گرفتن بنظرم ایشون بیشتر از همه بهشون سخت گذشته،فکر میکنم تنها شخصی هستن که هیچ کس نمیتونه درکش کنه. خدا مادرتون و عموی آنی رو مورد رحمت قرار بده

سلام
کاملا موافقم
امیدوارم هیچوقت نتونم درکشون کنم

الی یکشنبه 11 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 04:19 ق.ظ

جناب دکتر روح مادرتون غرق در نور و ارامش خدا رحمتشون کنه خدا عموی همسرتون رو بیامرزه بهشت جاشون باشه

از لطف شما ممنونم
امیدوارم همیشه سلامت باشید

شیرین شنبه 10 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 10:35 ق.ظ http://khateraha95.blogfa.com

خدا رحمتشون کنه . واقعا یکسال گذشت .هنوز همه نگرانیهاتون و نوشته هاتون برای بیماری مادر گرامیتون یادمه
این نشون میده چقدرماها درگیریم حواسمون نیست عمر گران میگذرد
خدا همه رفتگان رو بیامرزه

از لطف شما ممنونم
دقیقا
ممنون خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه

زهرا جمعه 9 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 03:21 ب.ظ

روح مادر بزرگوارتون و عموی همسرتون شاد یادشون گرامی باد

ممنونم

رافائل جمعه 9 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 10:50 ق.ظ http://raphaeletanha.blogsky.com

پارسال رو یادمه. از بهارش له بعد.‌هم مادرشما و هم مادر خودم رو.
روحشون شاد. چه کار خوبی کرد پدرتون. ما هم باید اون خونه رو بفروشیم و خواهرک رو از اونجا بیرون بیاریم هرچند طرف حساب من دو تا آدم لجبازند. بگذریم.
خداروشکر که حال اقوام رو به بهبوده و خداوند عموی آنی خانم رو بیامرزه. چقدر سخته این از دست دادنها در این شرایط کرونایی.
امیدوارم هرچه زودتر حال دنیا به شود!!!!!

من هم خوب یادمه اصلا مگه میشه آدم یادش بره؟
آمین
واقعا
امیدوارم

سودا جمعه 9 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 07:21 ق.ظ

سلام جناب دکتر
سالگرد مادر گرامی رو تسلیت میگم، همینطور عموی عزیز همسر گرامی رو. روحشون شاد.
از این که پدر خونه رو فروختند و قراره
ان شاالله نقل مکان کنند، خیلی خوشحال شدم.
حرکت، نشانه ی امیده و سکون و بی تحرکی و در گذشته و آینده موندن غم میاره. کسی که با عزم و تلاش نخواد تو غم بمونه ، خداوند درهای رحمتش رو به روش باز می کنه.
آفرین به پدر بزرگوار.
از اتفاق ها باید درس گرفت و گذشت ، فرصت زیادی نیست، ببینید یک سال چه زود گذشت.
مولانا میگه:
ای ز غم مرده که دست از نان تهیست
چون غفور است و رحیم این ترس چیست
به جای کلمه نان مثلا میگذاریم مادر.
تا در این دنیا خدارو داریم باید از او انرژی و شادی بگیریم.
چون که غم آمد گلوی او بگیر
داد از او بستان امیر داد باش
( مولانا)
ببخشید طولانی شد.

سلام
کاملا حق با شماست
از لطف شما ممنونم

مریم جمعه 9 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 01:06 ق.ظ

روح مادرتون شاد

ممنون

مریم جمعه 9 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 01:05 ق.ظ http://serpentine.blog.ir

میگم دکتر شما خبر نداری این بساط کرونا کی تموم میشه؟

کاش زودتر تموم بشه

افق بهبود پنج‌شنبه 8 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 11:18 ب.ظ http://ofogh1395.blogsky.com

بعضی غما اصلا نمیره
مثل غم از دست دادن
ولی براتون و برای همسرتون شادیای بیشتری اآرزو میکنم

واقعا همینطوره
ممنونم

خواننده خاموش پنج‌شنبه 8 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 09:07 ب.ظ

خدا رفتگان‌تون خصوصا مادر بزرگوارتون رو رحمت کنه. خدا بیماران فامیل رو هم شفا بده. ان شاالله بقا و سلامتی برای شما و همه عزیزانتون باشه. دکتر دقت کردین این دفعه کسانی که به خاطر سفر رفتن شما در شرایط کرونا بهتون خرده گرفته بودن رو با کنایه نوازش نکردین!؟

از لطف شما ممنونم
راست میگین اون قدر توی فکر مادرم بودم که فراموش کردم
انشاءالله دفعه بعد

نسرین* پنج‌شنبه 8 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 08:10 ب.ظ

سلام، تسلیت می گم، هم به شما هم به همسرتون
پست پارسالتون رو یادمه، واقعا یک سال گذشت؟ چه قدر زود... خدا خودش صبر بده...

سلام ممنون
بله خودمون هم باورمون نمیشه

نیلو پنج‌شنبه 8 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 07:45 ب.ظ http://nil-nil.blogfa.com

سلام دکتر. روح مادر شاد باشه. من که خودم هنوز باورم نمیشه مادرم رفته... همواره وجودش رو کنارم حس می کنم. امیدوارم سایه پدر بر سرتون مستدام باشه و همیشه در صحت و سلامت در کنار هم باشین. از عسل بنویسین برامون. دلم برای کلمات قصارش تنگ شده...

سلام
حق دارین
ممنونم
چشم گرچه کلمات قصارش داره کمتر میشه

ترانه ی باران پنج‌شنبه 8 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 05:45 ب.ظ

روحشون شاد و قرین رحمت
فاتحه ای بفرستیم برای همه رفتگان

امیدوارم
ممنون

الی پنج‌شنبه 8 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 04:24 ب.ظ http://mamanemicrooei.blogfa.com

خدا بیامرزدشون...عمرمون به سرعت برق و باد میگذره، من هم وقتی پست رو خوندم با خودم گفتم مگه یکسااااال شد؟؟؟؟؟

ممنون
بله واقعا عمر و باد دو رقیبند

سهیلا پنج‌شنبه 8 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 12:56 ب.ظ http://Nanehadi.blogsky.com

خدا رحمتشون کنه.

ممنونم

شیرین پنج‌شنبه 8 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 12:53 ب.ظ http://wwww.memorieslife.blogfa.com

سلامـ دکتر نمیدونم کامنت من ارسال شد یا نه
تسلیت عرض میکنم و خدا رفتگان رو بیامرزه روحشون با جنت شاد بشه
ایشالا سایه سنگین این کرونا از رو سرمون بره به زودی

سلام
نه نرسیده
ممنونم
من هم امیدوارم

منجوق پنج‌شنبه 8 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 12:51 ب.ظ

زود میگذره اما دردش هیچوقت کهنه نمیشه
پدرتون کار بسیار عاقلانه ای کردن

واقعا
دقیقا

نیوشا پنج‌شنبه 8 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 01:08 ق.ظ

سلام آقای دکتر
من همیشه وبلاگتون رو میخونم ولی این اولین باره پیام میذارم...خدا رحمت کنه مادرتون و عموی همسرتون رو.

مادربزرگ من هم به تازگی فوت کردن و حال بد روحی پدرم که میبینم، فقط غصه میخورم اما به خاطر ما مجبوره خودش رو روبه راه نشون بده ولی میفهمم از درون داغونه.....
خدا فقط به تمام کسایی که پدر و مادر ندارن صبر بده و پدرمادرهای در قید حیات انشالله همیشه صحیح و سلامت باشن.

سلام
شما لطف دارین
تسلیت میگم پدرتونو درک میکنم
آمین

parinaz چهارشنبه 7 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 11:44 ب.ظ http://parinaz95.blogfa.com

خدا رحمتشون کنه و به پدرتون صبر بده

ممنونم

الهه چهارشنبه 7 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 10:07 ب.ظ

سلام آقای دکتر روح مادر گرامی شاد .خدارحمت کنه همه درگذشتگان رو . پدرم درست شش ماهه که کرونا ازم گرفت درحالی که سه ماه بود ندیده بودمش ودیدارمان افتاد به قیامت .پدر ومادر که میرن بخشی از وجود فرزندانشونم باهاشون میره .

سلام
واقعا متاسفم
تسلیت میگم

دانشجو چهارشنبه 7 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 08:19 ب.ظ http://mywords97.blogfa.com

تسلیت میگم. خداوند هر دو عزیز رو قرین رحمت خودش قرار بده. آدم هر عزیزی رو که از دست میده اینگار بخشی از وجودش رو از دست میده.

ممنون
واقعا همینطوره

معلوم الحال چهارشنبه 7 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 08:06 ب.ظ http://daneshjoyezaban.blog.ir

خدا رحمت کنه مادرتون رو. خدا به خانواده عموی همسرتون هم صبر عنایت کنه

ممنون
سپاسگزارم

مریم چهارشنبه 7 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 07:55 ب.ظ http://mabod.blogsky.com

سلام مجدد جناب دکتر
خدا قوت
شبتون بخیر
کامنت اول رو دیشب دادم و بعد یهو امروز یادم افتاد نصف حرفهام رو تو کامنت اول نزدم و تو کامنت دوم بقیه حرفهام رو نوشتم

سلام
ممنون از لطف شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد