جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (237)

سلام

1. خانمه گفت: ما الان همه مون توی خونه کرونا داریم. الان باید توی خونه هم با ماسک باشیم؟!

2. توی مرکز واکسیناسیون کرونا بودم. مرده اومد و گفت: من الان واکسن زدم. بهم گفتن برای درد باید فقط استامینوفن ساده بخورم. گفتم: بله درسته. گفت: من هرچندوقت یک بار میگرنم عود میکنه و با استامینوفن اصلا بهتر نمیشه. اون وقت چکار کنم؟!

3. (18+) یک شیفت شب وحشتناک را گذروندیم. صبح فردا خانم مسئول داروخونه که میخواست شیفت را به همکارش تحویل بده گفت: دیشب آقای دکتر تا صبح منو ترکوند!

4. یه خانم باردار همراه با شوهرش اومدند پیشم. وقتی خواستم نسخه شو بنویسم سامانه تامین اجتماعی را باز کردم و دیدم اسم یه خانم هست و اسم یه آقا. من هم خانمه را انتخاب کردم و نسخه را نوشتم. چند لحظه بعد مرده اومد توی مطب و گفت: مسئول داروخونه میگه نسخه نیومده به چه اسمی نوشتین؟ اسم خانمه را گفتم. گفت: نههه چون خانمم دفترچه نداشت من به اسم خودم براش نوبت گرفته بودم!

5. (18+) آقای مسئول پذیرش گفت: چای درست کردم اگه دوست دارین بیائین توی آبدارخونه بخورین. داشتم چای می ریختم توی لیوانم که خانم مسئول داروخونه اومد توی آبدارخونه و گفت: دکتررر! من میخواستم سرشو بخورم!

6. خانم مسئول داروخونه گفت: اون پلیسه که اون روز اومد یادتونه؟ گفتم: بله. گفت: توی شیفت قبلیم با خانم دکتر ... یه مریض چاقو خورده آوردن و به 110 زنگ زدیم. همون پلیسه اومد و یه نگاه به مریض کرد و رفت بیرون و به سرباز همراهش گفت: بنویس وقتی رسیدیم درمونگاه دیدیم مریضو قبلا اعزام کردن بیمارستان!

7. خانمه گفت: یه چیزی برای بچه ام بنویس. چند روزه که گوشش درد میکنه. اون قدر روغن زیتون ریختم توی گوشش که فکر کنم تا حالا کل مغزش چرب شده!

8. توی مرکز واکسیناسیون کرونا خانمه گفت: من باردارم و از چند روز پیش تب و سرفه و بدن درد دارم. میتونم واکسن بزنم؟ گفتم: بهتره اول تست بدین یا برین پیش متخصص. گفت: دیروز پیش متخصص بودم گفت کرونا داری!

9. پیرزنه چند نوع قرص گذاشت روی میز و گفت: اینها رو برام بنویس. وقتی نوشتم گفت: حالا برم داروخونه ببینم چی برام نوشته!

10. نسخه خانمه را که نوشتم دفترچه شو برداشت و گفت: حالا اینها رو آزاد نوشتی یا توی دفترچه؟!

11. چند روز به جای یکی از همکاران که رفته بود مرخصی رفتم توی یک مرکز دو پزشکه. بعد از چند روز من رفتم یه درمونگاه دیگه و یه خانم دکتر فرستادن اونجا. ظهر خانم دکتری که توی اون درمونگاه کار میکنه پیام داد که: این دیگه کیه؟ از صبح تا ظهر با هم مریض دیدیم حالا خانمه با بچه اش رفته پیشش خانمه را دیده بچه را ندیده گفته ببرش پیش اون یکی خانم دکتر تا تعداد مریضهامون مساوی باشه!

12. خانمه در حالی که می اومد توی مطب به مریض دیگه ای که پشت در بود گفت: تو هم میای پیش همین دکتر؟ اون یکی گفت: نه! اینو که آل ببردش! اما چند دقیقه بعد در باز شد و اومد پیش خودم. نمیدونم اون یکی دکتر را چرا نپسندیده بود؟!

پ.ن1. با گرفتن یک وام دیگه پول کناف کار و بخش اعظم پول کابینت کار را دادم. اما حالا باید ماهی پنج تا قسط وام بدم. البته تا دی ماه که دوتا از وامها با هم تمام میشن. اما خبر خوش این که پدر بزرگوار تماس گرفت و گفت: اون وامی که برات گرفتم را بهت بخشیدم. دیگه اصل پول را هم نمیخواد برگردونی

پ.ن2. در آخرین لحظات وقت اداری برام پیامک اومد و دیدم سی هزار تومن از حسابم توی بانکی که سال پیش ازش وام گرفتم کسر شده. روز بعد رفتم بانک که بهم گفتند: شما این وام را با عنوان تعمیر مسکن گرفتین. دیروز بازرس داشتیم و بهمون ایراد گرفت که چرا کسی را نفرستادیم خونه تون تا ببینه کجاش به تعمیر نیاز داره؟ ما هم ناچار شدیم یک برگ گزارش بنویسیم که خونه تون بازدید شده و بگذاریم روی پرونده. حق القدم کسی که مثلا اومده و خونه تونو دیده هم سی هزار تومنه!

پ.ن3. آدم از عسل هم رکب بخوره خیلی حرفه ها! عماد داشت توی گوشیش یه کلیپ میدید که یه پیرمرد چندبار با یک لهجه خاص کلمه "پدرسگ" را تکرار میکرد. (احتمالا بعضی تون دیدینش) همون وقت میخواستم عسلو صدا کنم که ناخودآگاه رو به عسل بلند گفتم: پدرسگ! آروم نگاهم کرد و گفت: بله خودم هستم بفرمائید!

بعدنوشت: صبح امروز (چهارشنبه چهاردهم مهر) متوجه شدم که سرکار خانم طیبه هم در غم مرگ مادرشون به سوگ نشستند. صمیمانه بهشون تسلیت میگم و امیدوارم غم آخرشون باشه.

نظرات 60 + ارسال نظر
مامان ثنا و حسنا و حلما چهارشنبه 5 آبان‌ماه سال 1400 ساعت 10:37 ق.ظ https://sanayemaman.blogsky.com/

هم قطار عسل;
ما چند روز پیش رفتیم باغ وحش یدفعه دختر بزرگم جیغغغغغغغغ زد "وای بابا کره اسب که بعضی وقتها به من میگی اینقدر قشنگ بود من نمیدونستم؟"
اولین بار بود کره اسب میدید بچه ام


جالب بود ممنون

لیلا شنبه 1 آبان‌ماه سال 1400 ساعت 05:29 ب.ظ

خواهش میکنم. شما که خودتون استادید
من متاسفانه وبلاگ نویس نیستم و فقط وبلاگ های مورد علاقه ام رو دنبال میکنم. خوشحالم که همکار خوب و صادق و بامرامی مانند شما دارم. همیشه سلامت و موفق باشید و همینقدر خوب بمانید

اختیار دارین
شما لطف دارین

یک دکتر ادبیات یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 03:02 ب.ظ

سلام
آقای فرهاد، بیسوادی خودتون را به بقیه ربط ندهید. از کدام دانشگاه مدرک گرفتید و این سوال بی ربط چی بوده که پرسیدید؟!
و دیروز هم خوب معنی روز گذشته می دهد و دیشب هم شب گذشته
مثل پارسال که سال گذشته دی، پار، پیرار و ... به اضافه ی روز و سال و ... شده اند‌.
البته خوب مدرک کیلویی و دکتر قلابی هم داریم.

سلام
حالا انشاءالله خودشون میگن تا ما هم یاد بگیریم

فرهاد شنبه 24 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 10:22 ب.ظ http://hamidfarhad.blogfa.com

بله زندگیمون کلا جوکه یکیشم اینه که در دانشگاه چیزی یاد نمیدن آمدی بیرون تازه باید یاد بگیری!یباراز ۵ تا دکترادبیات پرسیدم دیروز رو ریشه شو بگین جارتا سکوت...یکی گفت دیروز یعنی روز گذشته...

یعنی نمیدونستن که دیروز میشه روز بعد؟

هیس جمعه 23 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 11:50 ب.ظ http://hisss.blogfa.com

خوشحالم بعد سالها مجدد وبتونو پیدا کردم

همچنان عالی مینویسید
قلمتون مانا

خوشحالم که بعد از سالها تشریف آوردین
ممنون
و همچنین

دانشجو جمعه 23 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 06:10 ب.ظ

معلومه دکتر خوشبختانه هیچ وقت میگرن نداشتین. اینقدر درد وحشنتاکیه که اگه به من بگن حتی برای نصف روز حق نداری هیچ قرصی بخوری، زود میخوابم و کم میخورم و به غذام توجه می کنم و کر و کور میشم که هیچی نشنوم و نبینم که عصبانی نشم و خلاصه اینکه میگرنم یه وقت عود نکنه.... خیلی درد وحشتناکیه.

تشخیصتون درسته
خوشبختانه مبتلا نبودم

a پنج‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 07:56 ب.ظ

دوست عزیز دکتر ادبیات
این حرفتون درسته
دست فروشی کردم هم پولش نقده و هم درآمدش بیشتره ولی از شانس من سه بار چماقدارهای شهرداری ریختن و الباقی ماجرا هم که معلومه

من دلم از این پره که چند ساله که هرچی اتفاق تلخ و ناخوشایند ریخته سر من و الا راضی ام به رضای خدا

تعز من تشاء و تذل من تشاء

چی بگم؟

سودا چهارشنبه 21 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 03:55 ق.ظ

سلام جناب دکتر
مورد یک رو دکترهای زیادی توصیه کردند که با وجود مبتلا شدن همهء اعضاء یک خانواده، بهتره که باز هم کنارهم ماسک بزنن چون تعداد ویروس دریافتی در شدت و ضعف این بیماری تأثیر داره.
مورد ۲ رو فکر کنم اگه منم بودم همین سؤال رو می کردم، چون سردرد میگرنی من هم با استامینوفن به هیچ وجه خوب نمیشه.
خدا پدر بزرگوار عزیز رو حفظ کنه.
از دست این عسل جان

سلام
نمیدونستم ممنون اما واقعا سخته!
استامینوفن فقط برای درد محل تزریق و عوارض واکسنه نه دیگه تا آخر عمر
ممنون

ج چهارشنبه 21 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 12:25 ق.ظ

https://namnak.com/%D8%A7%D9%81%D8%B2%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D8%B1%D8%B2%D9%82-%D8%B1%D9%88%D8%B2%DB%8C.p8578#1

ممنون
امیدوارم به درد دوستان بخوره

یک معلم سه‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 11:14 ب.ظ

سلام آقای a
والا مدرسه ی ما یک شماره حساب داده برای بچه هایی که نیاز دارند معلم ها پول بریزند مدیر تبلت بخره. ما نمی‌دونیم کی هستند و چند نفرند و حتی گاه گاه مایحتاج زندگی مخفیانه براشون خریداری و تحویل میشه
به نظرم کمک گرفتن بد نیست. خیلی‌ها خیرند و می توانند کمک کنند.
تو همین اوضاع من دیده ام از هزار راه زن و مرد پول در می آورند. کسانی که همسر ندارند یا پدر. از کارهای دستی و خدماتی و غیره. خیلی جاها آش هم درست کنی بیاری سر چهارراه بفروشی چند برابر یک کارمند درآمد داری
آیه ی یأس نخوانید خدا بزرگه
من شنیده ام از پول اندک هم انفاق کنی رزقت زیاد میشه
و شاید کارتان را باید عوض کنید یا کاری را که دوست دارید را پیدا کنید و ...
از شما حرکت از خدا برکت

ممنون از لطف شما

فرزان سه‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 10:37 ب.ظ

واقعیت اسم اصلیم فرزانه است
اما از بچگی مامان بابام میگفتن فرزان


خودم تا ۲سال پیش فکر میکردم فرزان اسم پسره تا اینکه اسم یکی از معلم های خانممون فرزان بود

در کل فرزان هم اسم پسره هم دختر هرچند که به عنوان اسم پسر بیشتر رواج داره

خوشوقتم
بله توی فامیل هم پسر داریم که اسمش فرزان باشه

a سه‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 10:07 ب.ظ

واقعا نمیدونم چرا تو ایران زن و بچه داشتن رو جلوتر از بقیه میدونن
مجردها هیچوقت شرمنده زن و بچه نیستند و از متاهل ها جلوتراند
سازمان اوقاف رفتم به من تعلق نمیگیره
در کل کمک هم همه اش حرف و هیچ

از موسسات اسماخیریه و قرض الحسنه هم که در اصل مراکز پولشویی اند هم هیچ آبی گرم نمیشه
اون هم بعد از هزار جور سوال و جواب ....
اگه کسی واقعا تو موقعیت بدی باشه و صورتش رو با سیلی سرخ نگه داره هر یه دونه سوال واقعا روح و روانش رو نابود میکنه
اون هم بعد از هزار جور مصاحبه که در اصل بازجویی از متهم به حساب میاد چیزی دست آدم رو نمیگیره

فقط یک مورد بود که بعد از کلی تحقیق محلی و ریختن آبرو حیثیت آدم جلوی در و همسایه
گفتند دو تومن اون هم با ضامن کارمند رسمی بهتون میدیم
(این کارهای آبروریزی محلی و مبلغ پایین اون هم با ضامن رو میکنن که افراد دیگه هم نرن چون در اصل خیریه نیستند و مراکز پولشویی اند)

حالا بماند دو تومن که هیچی ده برابر این مبلغ هم هیچ دردی دوا نمیکنه

چون وقتی بیشتر از حقوق دو ماهت رو میدی واسه بچه گوشی میخری برای درس و مدرسه و اون هم بعد از چند ماه اینقدر هنگ میکنه که قابل استفاده نیست
و آخر سر هم بچه فکر میکنه پدرش سرش کلاه گذاشته و گوشی بدرد نخور خریده براش
و اصلا نگاهتم نمیکنه

در کنار تمام کمبودها دیگه چه رویی واسه رفتن به خونه باقی میمونه

میدونم که واقعا هیچ راهی وجود نداره هیچ

دیگه دیر شده
من و شما دیگه متاهل هستیم و کاریش هم نمیشه کرد

فرزان سه‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 09:56 ب.ظ

چرااابرای اسم؟

بله

فرزان سه‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 09:00 ب.ظ

سلام
آقای دکتر شرمنده یه سوال
اگه توی دوران پریودی واکسن بزنیم مشکلی داره؟
۱۹سالمه روز ۴پریودمه

سلام
هیچ مشکلی نداره
فقط من تا حالا نمیدونستم شما خانم هستید

F سه‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 03:26 ب.ظ

ممنون بابت پاسختون
فکر نمیکردم جواب بدید


بله منم شنیدم اگه درست تمیز نشه باعث عفونت میشه


چه خوب که اینقدر روشن فکرید
چون خیلی از دکتر های زنان را شنیدم که با همجنس خودشون چجور بحث کردن و تهمت زدن (البته همه اینطور نیستن و خیلی ها با وجدان و البته حاذق در کارشون هستن)و البته من شنیدم قسمتی از این مسئله بابت هزینه های خوبی هست که برای ترمیم و حتی گواهی سلامت دادن میگرن و بخشی هم برای جو جامعه




خوشحالم که در مورد کاپ خوندید
پیج لونت کاپ هم در مورد کاپ خیلی اطلاعات داده اگه دوست داشتید میتونید بخونید
و پیج raralifestyleهم در مورد هایمن خیلی مفصل حرف زده و با دلایل علمی و البته تجربیات افراد

در اخر بازم ازتون ممنونم بابت وقتی که گذاشتید

خواهش میگردد
موفق باشید

F سه‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 09:01 ق.ظ

سلام دکتر
شرمنده اینجا سوال میپرسم
اگه مشکلی با جواب دادنش داشتید یا صلاح دونستید که جواب ندید مشکلی نیست و همین که پیامم را خوندید کافیه



میخواستم نظرتون را در مورد کاپ قاعدگی بدونم ،نظرات ضد و نقیض (درست نوشتم؟)زیادی هست در موردش و بعضی ها میگن باعث عفونت و زخم دهانه رحم میشه ،اما از طرف دیگه خیلی ها با استفاده ازش موافقن و حتی میگن عفونت هاشون کمتر شده

نظر شما در موردش چیه؟


و یه سوال دیگه در مورد هایمن
به نظرتون هایمنی وجود داره ،جدیدا میگن که هایمن وجود نداره یا حداقل اون طوریکه توی فرهنگ ایران جا افتاده وجود نداره
خیلی از پزشکان مخالف این عقیده هستن و عده ای هم موافق
من با چند تفر از طریق فضای مجازی صحبت کردم گفتن که توی دانشگاه اصلا اطلاعت کافی در مورد هایمن نمیده و اغلب میپیچونن
میخواسنم ببینم نظر شما چیه؟


راستی اقای دکار اگر فکر میکنید مطالب این کامنت من مناسب فضای وبلاگ نیست پیامم را تائید نکنید


ممنون

سلام
دروغ چرا؟ تا به حال مطالعه ای درباره کاپ نداشتم و سوال شما باعث شد تا برم و درباره اش بخونم.
درمجموع میشه گفت وسیله مفیدیه بخصوص که قابل استفاده مجدد هم هست. اما اگه درست شسته نشه موقع قرار دادن دوباره در محل ممکنه باعث یه نوع خاص از عفونت استافیلوکوکی بشه که بالقوه خطرناک و گاهی حتی کشنده است.
و اما درباره هایمن خوب یادمه که توی کتاب آناتومی دوران دانشگاه نوشته بود هایمن مثل پرده ای دهانه ورودی واژن را میپوشونه و فقط سوراخ هایی برای خروج خون قاعدگی توش وجود داره. حتی برخی افراد که هایمن بدون سوراخ داشتند هم براشون سوراخ هایی ایجاد میکردن تا خون قاعدگی بتونه خارج بشه. درباره این بحث های اخیر من هم شنیدم ولی واقعا صلاحیت بحث در این مورد را ندارم اما مطمئنم که نه خونریزی در شب عروسی الزاما عفت یک نفر را تضمین می کنه و نه نداشتن خونریزی الزاما نشونه داشتن مشکل اخلاقیه

من دوشنبه 19 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 02:06 ب.ظ

اهدای مسکن سازمان اوقاف به زوج های جوان نیازمند
سازمان اوقاف هر ساله با همکاری و کمک وزارت ورزش و جوانان، سازمان ها و مراکز خیریه با هدف کمک به امر ازدواج آسان و حل مشکل مسکن جوانان آسیب پذیر اقدام به واگذاری واحد های مسکونی به زوج های جوان مینماید.

به دلایل محدودیت تعداد واحدها مسکونی احداث شده اولویت ارائه این واحدها با زوج‌های جوانی است که کمتر از یک سال از تاریخ عقد آنان سپری می‌شود و همچنین مجموع سن آنها زیر ۵۵ سال است.
این زوج‌ها باید دارای معرفی نامه یکی از ارگان‌های حوزه علمیه، بنیاد نخبگان، بنیاد شهید، کمیته امداد امام خمینی (ره)، بهزیستی و یا ورزش و جوانان باشند.

سپاسگزارم
امیدوارم به درد دوستان بخوره

یک دکتر ادبیات یکشنبه 18 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 08:53 ب.ظ

واقعیتش خیلی ناراحت شدم. نان خالی؟

بله
واقعا دردناکه

یک دکتر ادبیات یکشنبه 18 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 08:46 ب.ظ

سلام
آقای محترم a
از طرز نوشتار تون به نظر میاد تحصیل کرده باشید. خدا را شکر که زن و بچه دارید و از خیلی‌ها جلوترید. سر کار میرید و خیلی چیزهای دیگه
راستش من دکترا دارم ولی هیأت علمی نیستم و یک معلم معمولی ام وگرنه حقوقم دست کم دو سه برابر بیشتر بود. دوست دارم تا جایی که می تونم کمکی بکنم خودم خیلی اندک ولی شماره تلفن تان را برای آقای دکتر بفرستید شاید بتونم با واسطه براتون قدمی بردارم.
و چه بسا با کمک گرفتن از همین خوانندگان

سلام
نمیدونم مورد قبلی که قرار شد بهش کمک بشه به کجا رسید
اما قابل توجه جناب a

لیلا یکشنبه 18 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 07:18 ب.ظ

سلام
این قسمت: خانم مسئول داروخانه
راستی دنبال موردی هستم که بازم بهتون آموزش سامانه سیب بدم و شما هم تو پی نوشت ها تشکر کنید اما پیش نمیاد. احیانا سوالی مشکلی ندارین؟

سلام

اگه سوالی داشتم چشم
فقط چطور بپرسم؟ باز هم توی وبلاگ؟

a یکشنبه 18 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 04:40 ب.ظ

امیدوارم نه شما نه هیچ کسی تو موقعیت من نباشه
ولی اون دکتر ادبیات که میگه من قانع نیستم
هروقت تونست مثل من چند ماه پست سرهم فقط یه دونه لواش خالی صبحانه بخوره و یه دونه هم به عنوان شام و ناهار هم هیچی اونوقت بیاد حرف از قناعت بزنه

وقتی فصل سرما شروع شده و هنوز خونه ندارم
وقتی مبینم صبح تا شب جون میکنم آخرش هم دو و نیم میلیون بهم میدن
ولی با یه حساب سرانگشتی میبینم که برای رفع و رجوع مشکلات جاری زندگی دویست سیصد میلیون لازمه
که اونو از هیچ راهی نمیشه حل کرد هیچ راهی
وقتی کارفرما قبلی تو روی من نگاه میکنه و میگه
حقوقتو نمیدم چه غلطی میخوای کنی
و من هم واقعا هیچ غلطی نمیتونم کنم
وقتی خورد شدن عادت هر روزت بشه
وقتی نمیخوای برگردی خونه تا چشمت به زن و بچه نیوفته

قانع بودن و رضایت از زندگی زمانی میشه که شما بتونی یه غذا بخوری نه نون خالی اون هم نه سه وعده که شاید زن و بچه بتونن یه پنیر و مربا و تخم مرغ هم بخورن
زمانی که حداقل ها رو داشته باشی

نه اینکه رتق و فتق مشکلات ساده زندگیت صد برابر درآمدت باشه
و هیچ راهی هم نداشته باشه
جناب دکتر ادبیات شما که آدم قانعی هستی یه صد تومن پول رهن به من بده بقیه مشکلات رو من یه کاریش میکنم

واقعا ای کاش میشد خواب آخر انتخاب کرد

متاسفانه شما تنها کسی نیستید که در چنین موقعیتی زندگی میکنه
امیدوارم به زودی مشکلاتتون کمتر بشه
میدونم اگه بگم حل بشه دیگه خیلی رویاپردازانه است

زهرا..‌. یکشنبه 18 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 02:30 ب.ظ http://saatsheni1531.blogfa.com

اره واقعا

الهه یکشنبه 18 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 12:26 ق.ظ

سلام .خدایی با این محیط کاری و حرفهایی که روزانه میشنوید باید سختی کار بهتون تعلق بگیره .چه جالب من شنیدم میگن چای اول مال قوری یعنی باید برگردونی داخل قوری .عسل نمونه ی کامل یه دهه نودی.

سلام
ممنون همون حقوقمونو سروقت بدن کافیه!
ما که خوردیم و اتفاقی هم نیفتاده اما یادمه مامان وقتی چای میریخت و احساس میکرد طعمش خوب نیست میریخت توی قوری و دوباره میریخت توی استکان و انصافا خوش طعم تر میشد!
واقعا

زهرا..‌. شنبه 17 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 11:37 ب.ظ http://saatsheni1531.blogfa.com

خواهش میکنم اقای دکتر
چقدر بد که هرکدوم نقص های زیادی دارن...

ممنون از لطف شما
واقعا
حالا سایر دوستان میگن اینها دارن درباره چی حرف میزنن؟!

یک دکتر ادبیات شنبه 17 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 06:08 ب.ظ

سلام
بی ربطه ولی ربط به نظر a داره. داشتم یک گفته ای می خواندم از آیت‌الله بهجت با این مضمون که دنیا دار بلاست و انسان در آن به ده درصد خواسته های خودش میرسه و هر عیش و نوش آن با هزار نیش و تلخی همراه است و...
و به نظر خودم خدا به هر کس یک شادی خاص و یک گرفتاری خاص میده که با بقیه متفاوته و کسانی هم که خوشنودند انسانهایی قانعند و به چیزی که دارند راضی و گرنه تلخی و ناتمامی برای همه هست. تا کدام نیمه ی لیوان را ببینیم.
ببخشید خیلی حرف زدم.

سلام
اختیار دارید
استفاده کردم
ممنون

a شنبه 17 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 04:37 ب.ظ

خوش به حالت دکتر که پدرت داره و میبخشه بهت
چقدر خوبه که هیچوقت شرمنده زن و بچه نیستی
خداروشکر که صاحبخونه ای نداری که پاشو بذاره بیخ گلوت
هرچند اجاره همین جای خیلی پرت و بی امکانات هم ....
واسه خرید که بماند کمتر از پانصد تومن نیست خدا به داد مردم ایران برسه
پدرم هم آدم شریف و زحمت کشی بود ولی همیشه شرمنده زن و بچه بود آخرش هم به جز بازنشستگی هیچی نداشت حتی یه خونه ساده
واقعا چرا بعضی ها هرچقدر هم تلاش میکنند بازهم شرمنده زن و بچه اند
بازهم زمونه براشون نمیخواد
هر روز هم بر مشکلاتشون افزوده میشه
دیشب یه حساب ساده میکردم برای حل این مشکلات دیدم که ...


کاش میشد شب که میخوابی بتونی انتخاب کنی صبح بیدار شی یا نه ... آخرین خوابت باشه

ممنون از لطف شما
قبول دارم که زندگی اصلا عادلانه نیست
اما جمله آخرتونو اصلا قبول ندارم (البته من هیچ وقت در موقعیت شما نبودم)

آشوب جمعه 16 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 07:02 ب.ظ http://ashub.blogfa.com/

اونقدر لذت بردم از این رشته توئیت هاتون که وقتی دیدم نمیشه توی بلاگفا توی لیست دوستان قرارتون بدم داغون شدم

من شرمنده ام

zahragoli جمعه 16 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 02:04 ب.ظ http://zahragoolii.blogfa.com

اِ تا حالا دقت نکرده بودم آره دیگه میشه دوم یه بار باید اولی رو امتحان کنم ببینم آیا واقعا فرقی هم داره

اولی اصلا یه دنیای دیگه است

Marjan جمعه 16 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 12:38 ب.ظ

سلام آقای دکتر. عسل خیلی عالی جواب داده. همسر من هم گاهی وقتا به پسرم‌ میگه پدر سگ و یا توله سگ. واقعا نمی دونم چرا.
موارد +۱۸ هم‌خیلی + ۱۸ نبود.
کلا پست خیلی با حالی بود. ممنون

سلام
من عمدی نگفتم باور کنید
واقعا؟
ممنون

رافائل جمعه 16 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 12:26 ب.ظ http://raphaeletanha.blogsky.com

ای جانم به عسل!
دکتر سوال برام پیش اومده که تعداد بیمارها با هم فرق کنه مگه چی میشه؟

ممنون
ظاهرا خانم دکتر دوست نداشتن با حقوق یکسان یک مریض بیشتر از همکارشون دیده باشند!

zahragoli جمعه 16 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 09:51 ق.ظ http://zahragoolii.blogfa.com

مورد پنج چه جالبه آخه ما همیشه اولین استکان چای رو مجددا به فلاسک برمیگردونیم چون معتقدیم خوب نیست
مورد هفت امیدوارم کر نشده باشه…
مورد نه چقدر عزیز بوده
پ،ن۳ همیشه دوست داشتم برای هر حرفی یه جواب تو استین داشته باشم باید بیام پیش عسل اموزش ببینم

پس شما از استکان دوم خوردن چای را شروع میکنین؟!
آمین
واقعا
واقعا شگفت زده شدم

یاسمن جمعه 16 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 09:12 ق.ظ

گزینه ۸ و دخترتون عسل

ممنونم

من پنج‌شنبه 15 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 06:00 ب.ظ http://manam1.blog.ir

یعنی خودتونو زدید به نشنیدن؟
چه خوب اگه می تونید این کار را بکنید

دقیقا
عادت کردم دیگه

باران پنج‌شنبه 15 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 05:12 ب.ظ http://julia88.blogfa.com/

وای از مورد یک
مورد یازده چه دکتری بوده

واقعا
باز هم واقعا!

من پنج‌شنبه 15 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 03:56 ب.ظ http://manam1.blog.ir

سلام
میشه بپرسم معنی شماره چهار چی بود؟
یعنی اون مرد زنی دیگه داشت؟

و برای مورد آخر وقتی اون مریض که چرت بارتون کرده بود وارد اتاقتون شد چجوری باهاش برخورد کردید؟

سلام
اون خانمی که من توی سامانه براش نسخه نوشته بودم درواقع هنوز وارد مطب نشده بود.
من فقط چون اسمش زنونه بود و اون یکی اسم مردونه فکر کردم نسخه مال ایشونه
اگه اینجا بخوام برای چنین چیزی دعوا راه بندازم که باید همیشه درحال جنگ و دعوا باشیم

پنج‌شنبه 15 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 12:03 ب.ظ

مورد ۱۱ مصداق واقعی تحصیلات شعور نمیاره هست ، ای کاش تو دانشگاه غیر از واحدهای درسی یه مطالب دیگه هم آموزش میدادن !

ای جانم عسل

دقیقا دوست ناشناس من

یک عدد مامان پنج‌شنبه 15 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 09:03 ق.ظ http://Www.Kidcanser. Blogsky

وااای عسل عالی بود و کلی خندیدم

خودم هم خنده ام گرفت

ترانه ی باران چهارشنبه 14 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 09:17 ب.ظ

ای وای :))
اون نصف موردها بود
ن کوردها:/
اشتباه از کیبورد بوده
من ندیدمش:D


مشکلی نیست پیش میاد

ماجد چهارشنبه 14 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 07:41 ب.ظ

سلام دکتر جان
سپاس
پاینده باد شما و بابا و عسل بلا

سلام
ممنون از لطف شما

عابر چهارشنبه 14 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 04:14 ب.ظ

سلام . تا حالا نشنیده بودم روغن زیتون رو بریزن توی گوش ، شنیدم حبه سیر داغ شده رو میذارن روی لاله گوش و درد رو تسکین میدن.

سلام
باور کنید من هم نشنیده بودم!

یک دکتر ادبیات چهارشنبه 14 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 03:52 ب.ظ

وای از دست بد حرف زدن بعضی‌ها که دیگه برای خودشون عادی میشه و دیگه فکر نمی کنند برای بقیه عادی نیست. حالا تربیت خانوادگی، بودن تو محیط بد و غیره دخیله
یک بار داشتم تو خیابون رد میشدم چند تا دختر و پسر روبروی دانشگاه آزاد بودند دختره به یکیشون که دیر کرده بود گفت کجا بودی؟ بچه ها من را گای...دن!
یعنی تا این حد دهن ول!

مسئله اینه که به نظر خودشون خیلی هم باحالند

امید چهارشنبه 14 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 01:07 ب.ظ

این داروخونه ای میخاره


استغفرالله
کدومشون حالا؟

منجوق چهارشنبه 14 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 11:45 ق.ظ http://manjoogh.blogfa.com/

احیانا پدرتون قصد ندارن کسیو به فرزندی قبول کنن؟


خیلی ممنون
به اندازه کافی فرزند دارن

لیدا سه‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 10:50 ب.ظ

بخاطر پست جدیدی که گذاشتید گفتم چشم ما روشن

آهان از اون نظر

عمه خانم سه‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 08:50 ب.ظ

من باید برگه بردارم مورد به مورد یادداشت کنم
اما مثبت 18 ها و عسل جان خداییش آخرخنده بود

یادداشت برای چی؟
ممنون

سو سه‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 06:11 ق.ظ

سلام دکتر جان
مورد ٢ منظورشون چى بوده؟ یعنى بعد از واکسن کرونا به جز استامینوفن ساده هیچ مسکن دیگه اى نباید مصرف کرد؟ خوب بنده خدا میگرنش با این خوب نمیشه پرسیده چیکار باید بکنه؟ من متوجه نکته طنز نشدم؟

سلام
استامینوفن ساده فقط برای اون یکی دو روزی هست که محل واکسن زدن درد میگیره دیگه بعدش مصرف مسکن هیچ مشکلی نداره

نسرین سه‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 12:48 ق.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

دنیای عجیبی داریم.

واقعا

قطع امید شده! سه‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 12:25 ق.ظ

چقدر پست رفت!
موردای +۱۸ ک اصلا بد نبودن فقط حاصل ی ذهن بیماره ک اونا رو بد بدونه!
مورد ۱۱ خب ک چی ؟
افرین ب عسل! حرف راست رو بچه میزنه!
البته حق دارید قسطا فشار اورده

کجا رفت؟
بله باید برم ذهنمو بشورم!
یعنی واقعا از نظر شما طبیعیه که حاضر نشده بچه مریضو ببینه تا مبادا یک مریض بیشتر از همکارش دیده باشه؟
اون که بله
خدا این قسطها را نصیب گرگ بیابون نکنه

ماوی سه‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 12:01 ق.ظ http://www.i-write.blogfa.com

سوال اول ولی به نظرم خیلی‌ام بی‌راه نیست، یعنی منم اطلاعات ضد و نقیض خیلی خوندم که سویه‌های بیماری مریضا ممکنه فرق کنه و یا لود بالای ویروس میتونه بدتر کنه و اینا پس بهتره مبتلاها هم کنار هم ماسک بزنن.
پاک گیج شدیم سر این کرونا

بله
ولی بعیده که اعضای یک خانواده به طور همزمان از جاهای مختلف بیماریو گرفته باشند

ویرا بانو دوشنبه 12 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 11:19 ب.ظ

سلام سلام
من جای مورد 5 بودم حتما انتقالی میگرفتمبنده خدا سوتی بدی داد
به مورد 12 میگفتید کهمیر بزنت
عسلخدا حفظش کنه

سلام
فکر کنم خودش اصلا متوجه نشد

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد