جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (242)

سلام

1.یک پلاستیک پر از آبسلانگ روی میز بود که یک طرفشو پاره کرده بودم و یکی یکی ازشون برمیداشتم.  نسخه بچه را که نوشتم یکدفعه به پلاستیک حمله کرد و برش داشت. به زحمت تونستم مانع از ریختن آبسلانگ ها بشم. بعدبچه  یکی شونو  برداشت و بقیه شونو گذاشت روی میز، بعد اونی که برداشته بود روی زبونش گذاشت و بعد برد و انداختش توی سطل زباله!

2. مرده با یک توده چربی روی صورتش اومد و گفت: این فرم را مهر کن میخوام برم پیش متخصص اینو درش بیاره. درحال مهر کردن پرسیدم: درد که نداره؟ گفت: نه خانمم اصرار داره که درش بیارم وگرنه من مشکلی باهاش ندارم. شما به خانم خودتون نگاه نکنین که قیافه تون اصلا براش مهم نیست خانم من خیلی براش مهمه!

3. خانمه که توی مورد 5 این پست نوشته بودم اومد و گفت: فرم ارجاع برام مهر کن برای متخصص پوست. کدومشون کارشون خوبه؟ گفتم: پس اون دکتری که میرفتین چی شد؟ گفت: هیچی یه داروی ساختنی براش نوشت و فایده نکرد ما هم رفتیم و مطبشو به هم ریختیم تا 110 اومد بیرونمون کرد!

4. جاهای دیگه اصلا سابقه نداشت اما توی یکی از مراکز که رفتم دیدم هرکی میاد بعد از مهر کردن فرم ارجاع میگه برام از متخصص نوبت هم بگیر! روز بعد از پزشک خودشون پرسیدم شما همیشه براشون نوبت میگیرین؟ گفت: چند هفته پیش یه خانم باردار بود که هرچقدر بهش میگفتم باید بری پیش متخصص میگفت هرچقدر زنگ میزنم نمیتونم نوبت بگیرم! دیگه مجبور شدم براش از متخصص زنان نوبت بگیرم. از روز بعدش هرکی اومد گفت حالا که میتونی برای من هم نوبت بگیر! (امیدوارم مردم بقیه روستاها متوجه نشن )

۵. (۱۸+) یک شیفت ۲۴ ساعته روز جمعه یکی از هفته ها با یکی از خانم دکترها که تازه نامزد کرده بود داشتم. هر کدوممون توی اتاق استراحت خودمون بودیم البته من تنها و ایشون با نامزدش! روز بعد یکی دیگه از خانم دکترها که اخیرا ازدواج کرده بود پیام داد که: نامزد خانم دکتر هم اومد درمونگاه؟ گفتم: بله چطور؟ گفت: کل ۲۴ ساعتو؟ گفتم: بله چطور؟ گفت: اون وقت نامزد من روش نمی شد توی دوران نامزدی بیاد توی شیفتهام فقط شبها میومد تا صبح میموند!

6. خانم مسئول تزریقات که توی شماره 10 این پست نوشته بودم یکدفعه اومد توی مطب و گفت: میگم شما با من مشکلی دارین؟ گفتم: نه چه مشکلی؟ گفت: پس چرا سرم برام نمینویسین؟ من که خبر دارم توی شیفت قبلی تون کلی سرم نوشتین!

7. خانمه با دوتا بچه سرما خورده اومد توی مطب و یکیشونو نشوند روی صندلی. گفتم: گلوش درد میکنه؟ گفت: این یکی آره اما اون یکی فقط سرفه میکنه. گفتم: این یکی هم سرفه میکنه؟ گفت: بله. گفتم: خلط هم داره؟ گفت: این داره اما اون یکی سرفه هاش خشکه. گفتم: آبریزش بینی هم داره؟ گفت: این یکی نداره اما اون یکی ...!

8. به مرده گفتم: چشمتون آبریزش هم داره؟ گفت: آره صبح که از خواب بیدار میشم و چشممو باز میکنم یکدفعه شررررر آبهائی که توی شب اومده و توی چشمم جمع شده میریزه بیرون!

9. پیرزنه چند بسته خالی قرص گذاشت روی میز و گفت: اینها را برام بنویس. برشون گردوندم تا بتونم اسمشونو بخونم و شروع کردم به نوشتن که دیدم پیرزنه با سرعت هرچه تمام تر داره دوباره بسته های قرص را میچرخونه و میگه: شکلشونو ببینین تا راحت تشخیصشون بدین!

10. یکدفعه درمونگاه شلوغ شد. مریضها را دیدم و وقتی خلوت شد شروع کردم یکی یکی نسخه ها را توی سامانه سیب وارد کردم. روز بعد خانمه اومد و گفت: شما چرا منو بیمه کردین؟ حالا هرماه باید این همه پول بدم؟! گفتم: بله؟ جریان چیه اصلا؟ گفت: دیروز وقتی اومدم درمونگاه و برگشتم خونه برام پیام اومد. بعد هم گوشیشو درآورد و نشونم داد که براش پیامک رفته بود که در تاریخ ... توسط آقای دکتر ... برای شما با بیمه روستائی دارو تجویز شده. گفتم: خب این مال نسخه است که دیروز براتون نوشتم. بیمه تون نکردم. گفت: آخه همون موقع یه پیام دیگه هم برام اومد که پونصد تومن از حسابم برداشت شده. گفتم حتما شما بیمه ام کردین!

11. به مرده گفتم: آمپول میزنین؟ خانمش گفت: بله. مرده به خانمش گفت: تو قراره بزنی یا من؟!

12. به مسئول باسابقه پذیرش یکی از درمونگاهها که برام چای آورده بود گفتم: خیلی ممنون زحمت کشیدین. گفت: اختیار دارین. من همیشه هوای پزشکها را دارم بخصوص اگه مال استان خودمون باشن. اوایل انقلاب توی درمونگاه ... بودم. یه پزشک ایرانی داشتیم یه پزشک هندی. همیشه مریضهای جوون و دخترهای خوشگلو میفرستادم برای دکتر ایرانی پیرزن و پیرمردها و به درد نخور ها را هم میفرستادم پیش دکتر هندی. حتی یک بار دکتر هندی برای همین باهام دعوا کرد!

پ.ن1. به دلیلی دنبال یکی از کامنتهائی میگشتم که قبلا حذفش کرده بودم. توی صفحه اول نبود. به جای این که بزنم صفحه دوم بیاد اشتباها زدم صفحه آخر اومد. چشمم اول به کامنتهای حذف شده مردم اسمشو نبر افتاد که کلی بهم سر ماجرای خاطرات شهرشون لطف داشتند و بلافاصله بعد از اونها  اولین کامنت دکتر روژین که به درخواست خودشون عمومیش نکرده بودم. حالم کلا گرفته شد.

پ.ن2. با چند نفر از دوستان دوران دانشگاه یک تماس تصویری دسته جمعی داشتیم. از بین هفت نفری که با هم صحبت کردیم دو نفر از بقیه خیلی بهتر و جوون تر مونده بودند. و این دو نفر دو وجه مشترک داشتند که نمیدونم علت جوون تر موندنشون کدومشون بود: 1. هردو خارج از کشور زندگی میکنند. 2. هردو پزشکی را رها کردن!

پ.ن3. (16+) عسل به دستور معلمش داشت از خودش فیلم میگرفت و ضرب کسرها را آموزش میداد. وسط درس دادنش یه جمله گفت که من و آنی از خنده منفجر شدیم و ضبط به هم خورد. خود عسل هم مونده بود جریان چیه؟! گفته بود: الان مخرج دو کسر رو در هم ضرب میکنیم و مینویسیم بعد این کسره شاکی میشه و میگه: "شما هر بلائی که سر مخرج من میارین باید همون کار رو با صورتم هم بکنین!"

نظرات 42 + ارسال نظر
سهیلا جمعه 27 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 11:18 ق.ظ http://Nanehadi.blogsky.com

ای جانم به عسل، همیشه حرفاش تکه.

ممنون

sahar دوشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 08:09 ب.ظ

با سلام خدمت آقای دکتر
خیلی خوشحالم که هنوز متعهدانه می نویسید. من یه زمانی از یه کشور دیگه(؟!!) براتون پیام میدادم البته فک کنم دیگه فراموش کردید کی بودم کجا بودم.
خیلی عالیه که وبلاگ پابرجاست دکتر ربولی حسن کور.

سلام
شما لطف دارید
یعنی دیگه توی یک کشور دیگه نیستید؟

کوهنورد یکشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 12:01 ق.ظ http://1kouhnavard.blogsky.com

سلام آقای دکتر
اینکه در مورد خاطرات جالبی که پیش میاد، مینویسین خیلی جالبه. من به خاطره ی "بیماری که بهتون گفته بودش شما قیافه خودتونو نبینید"، کلی خندیدم. فکر کنم ایشون بیمار نبودن بلکه یکی از اعضای داعش بودند که هدفشون فقط تخریب بوده
فقط یک سوال خیلی تخصصی (البته جنبه طنز داره):
معیار شما برای رده بندی خاطراتتون بر اساس سن چیه؟ آخه من احساس میکنم مثلا برای خاطره 5، سن باید 18- باشه. چون سن کمتر که باشه متوجه نمیشی دقیقا یعنی چی، اینجوری بهتره

سلام
ممنون از لطف شما
روال خاصی که نداره بیشتر تجربیه!

فرهاد سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 06:50 ق.ظ http://hamidfarhad.blogfa.com

بنظرم یه تابلو روسرت بزن جنگ اول به ازصلح آخره: هر دکتر با کشته هاش ماهرتر میشه
این شغل تجربیه!
سرتم خلوت میشه یه بزکمتر یه هی کمتر...

فکر بدی هم نیست

بهار شیراز شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 02:13 ب.ظ

آخی روژین عزیز...چه روزهایی با هم داشتیم تو گروه...چقدر امیدوار بود به زندگی...نمیدونم چی به سر پاشا اومد، به سر بچه
گربه هاش پشمک و برفک ....
روحش شاد

واقعا یادش به خیر

shahnaz پنج‌شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 08:24 ب.ظ

سلام آقاى دکتر عزیز سلامت باشید در کنار عزیزانتون بعد از مدت ها خاموش بودن تصمیم گرفتم براى تشکر از زحماتتون وخاطرات جالبى که باعث لبخند وشادى میشه تو این دوران سخت از خاموشى در بیام وروشن بشم سلامت وموفق باشید

سلام
خوش آمدید
ممنون از لطف شما

نسرین پنج‌شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 12:48 ق.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

گاهی فکر می کنم هر بیماری پیش شما اومده بیمار روانی بوده نه جسمانی.
بازهم میگم خدا بدادتون برسه. خیلی صبورید

اون که بله
البته من فقط خاطرات جالبشو مینویسم

Ж چهارشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 07:04 ب.ظ

سلام . ببخشید اقای دکتر امیکرون میتونه بی علامت باشه؟ من مادرم و برادرم اولش که مبتلا شدن بدن درد و سردرد و گلو درد داشتن. خودم البته همون موقع هم ماسک میزدم برای اطمینان، تا بعدا مشخص شد مثبت بودن و ازشون جدا شدم. الان تقریبا 4 روز گذشته و من علامت خاصی ندارم ولی مثلا صبح بلند شدم در حد سه دقیقه بینیم گرفته بود. البته تو این چند وقت هم روزی 4 بار اب نمک قرقره کردم و ابلیمو عسل و سیر خوردم گلو درد نگیرم. ممکنه بازم ناقل بی علامت باشم؟ دو دوز واکسنمم زدم

سلام
ببخشید که با تاخیر جواب میدم
بله متاسفانه درصد بالایی از اومیکرون بدون علامته
توصیه می کنم دوز سوم را هم بزنید البته اگه نوبتش شده

رها سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 03:45 ب.ظ http://Rahashavam.blogsky.com

سلام جناب دکتر
یه ده دقیقه ای به مورد دو خندیدم قیافه شما دیدنی بوده اون لحظه
اتفاقا منم همونجوری که عسل گفت به دخترم درس دادم والا چه معنی داره باید هر بلایی سر مخرج میاد سر صورتم بیاریم این بود روش تدریس مخرج مشترک

سلام
خنده تون مستدام
همینو بگو

من سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 01:01 ب.ظ

غلط نکنم آن دیگری پول چای میده

؟!

زری.. دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 05:29 ب.ظ http://maneveshteh.blog.ir

واااااای شماره 2 را هیچی نگفتید؟ واقعا مردم خیلی باحالند :))
صادقانه بگم دکتر بنظرم یه ملاحت و طنز خیلی تیز و صریحی دارید، تعجب میکنم چطور جلوی خودتون را میگیرید و چیزی نمیگید :)) خیلی کارتون سخته ها

چیزی میگفتم هم عملا فایده ای نداشت دیگه
رسما برجکمو نابود کرده بود
از لطف شما سپاسگزارم

من دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 02:43 ب.ظ

با توجه به مورد ۱۲، موارد زیادی که خوشگل و جوان میاند سوتی نمی دهند که همش از پیرزن پیرمردها می نویسید؟!!! یا هوای کسی دیگر را دارند شما همان هندیه هستید؟

آفرین کرتاهه

زهرا..‌. دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 12:58 ق.ظ http://saatsheni1531.blogfa.com

سلام اقای دکتر خوبید
مورد ۲ و۸ و۱۲ خیییییلی عالی بود ولی همش خوب بود وخنده برلب اورد
پ ن ۲ جالب بود واقعا محل زندگی وشغل خیلی تونحوه ی زندگی و جوون موندن ولذت بردن اززندگی تاثیرداره
پ ن ۳ هم عالی

سلام
سپاسگزارم
موافقم
ممنون

سوسک سیاه پر طلایی از ترکیه یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 12:28 ق.ظ

یه نفر همه کامنتا رو یکی یه دور دیسلایک کرده

از این آدمها زیاد هست دوست قدیمی
چکار می کنید الان؟

الهه شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 09:25 ق.ظ

سلام .ممنون کلی خندیدم .خدایی جدا از خاطراتی که مینویسین به فکرجمع آوری خاطراتتون به صورت مکتوب باشین چون به این دنیای مجازی اعتباری نیست بعد باز نشستگی به صورت کتاب چاپش کنین .مثل خانم دکتر فیروزه گلسرخی که کتاب خاطرات طرحشونو چاپ کردن. موفق باشین.

سلام
ممنون
باورتون میشه از زمانی که خاطرات طرحمو توی وبلاگ نوشتم بیشترشونو یادم رفته؟!
دکتر گلسرخی را نمیشناسم برم یه سرچی بکنم

لیدا جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 05:58 ب.ظ

همشون جالب بودن،اما برای شماره ۲ با صدای بلند قهقهه زدم

ممنون
خنده تون مستدام

صبا جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 03:35 ب.ظ http://gharetanhaei.blog.ir/

خداییش مریضاتون خیلییی خوبند

خوبهاشونو ندیدین

عاطفه جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 03:32 ب.ظ

سلام مجدد
خب واضحه پس
تجرد اول و آخرین دلیل خوب موندن انسانهاست
زن و مرد هم نداره
البته زندگی در بی خیالی موثره که این بندگان خدا از سختی زندگی پزشکان مطلع بودند و راه درست رو انتخاب کردند

سلام
حرف حق!

سودا جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 07:06 ق.ظ

سلام جناب دکتر
ممنون از خاطرات جالب.
۱-کسی پیش بچه نبود چیزی بهش بگه؟!
۳-فکر می کنم دید و رفتار مردم به پزشکان تو روستاها خیلی متفاوت از شهره.
۵- عجب افسوسی به دلش مونده…
بابا گذشششت دیگه…
۷- دو جور دارو برای سرماخوردگی با سرفه و بی سرفه ، خشک و خلط دار، با آبریزش و بدون آبریزش می نوشتین،خانمه خودش به هر کدوم از بچه هاش که با توضیحاتش می خوند، می خوروند.
۱۱- راست گفته دیگه آقاهه
۱۲- عجب دیدگاهی دارن بعضیا متأسفانه

پ-ن(۱)روحشون شاد، آدم خاصی بود با روحیه بسیار بالا
پ-ن(۲)شاید هم به هر دو دلیل ( و همچنین سبک زندگی)
پ-ن(۳)طفلک عسل جون به زبون ساده داشته توضیح میداده!

سلام
من هم از شما ممنونم
برای وقتی که برای نوشتن این کامنت گذاشتین هم سپاسگزارم

نگار پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 09:51 ب.ظ https://zanekhoshbakht.blogsky.com/

سلام خدا خیرتون بده. کلی خندیدم. همه اش باحال بود. نمی تونم یکی رو جدا کنم.

سلام
ممنونم
خنده تون مستدام

شارمین پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 09:46 ب.ظ http://behappy.blog.ir

سلام.

۲. من فکر می‌کنم منظوری نداشته.
۳. یا حضرت موسی!
۱۲.

سلام
احتمالا
حالا چرا موسی؟!

لیلا پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 05:28 ب.ظ

دکتر جان خیلی کنجکاو شدم قیافه تون رو ببینم

عکسم گوشه وبلاگ هست!

من پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 03:42 ب.ظ

سلام
من الان تو نت گشتم گفتند شایعه است مرگ دکتر ابریشم کار و اون دکتر دیگری به نام ابریشم چیان بوده که فوت کرده اند.

سلام
خب خداروشکر

فرزان پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 03:29 ب.ظ

نه خبر فوتشون خداروشکر شایعه بوده
یعنی یه تشابه اسمی بوده
کسی که فوت کرده دکتر ابریشمچیان(اگه اشتباه نگم)بودن نه دکتر ابریشم کار
ایشون حداروشکر حالشون خوبه و مشغول کارن

خداروشکر

بوکوحلال :) پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 02:33 ب.ظ

وای دکتر ربولی مگه دکتر روژین فوت کرده؟
چی نوشته این خانم روحش شاد؟ وای یه توضیحی بدین هنگ کردیم

مدتهاست که فوت کرده
توی وبلاگ خودش هم نوشته
الان دو سه پست آخر وبلاگ دکتر روژین نوشته خواهرشه

بوکوحلال :) پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 02:31 ب.ظ

دکتر سعید ابریشم کار متاسفانه از کرونا فوت کردن اگهی ترحیم شون هم تو گوگل هست سرچ کنید اوه چقدر اصفهان شلوغ شد واسشون مرده چطوری تو نوبت گرفتی؟

واقعا؟
پس چطور برای فروردین نوبت دادن؟

ناشناس پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 01:48 ب.ظ

ممنون دکتر
امیدوارم بتونم یه راهی پیدا کنم و یه نوبت براشون بگیرم
چون خیلی حق دارن به گردنم
اما بازم ممنون

خواهش میکنم
موفق باشید

کامبیز پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 11:33 ق.ظ

اوه این چه بساطیه خانم دکترها راه انداختن ؟ چه خبره اونجا درمونگاهه یا مرکز نامزدبازی چه رقابتی هم زنهای کم عقل باهم دارن دکتر این زنها پزشک بشن پرفسور بشن فضانورد بشن باز دست از حسادت و حسودی کردن بهم برنمیدارن

خب خدائی دوران نامزدیه و نامزدبازیش دیگه

یک عدد مامان پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 08:17 ق.ظ http://Www.Kidcanser. Blogsky

مورد دوم
عسل خیلی خوب داشته ضرب کسرها رو توضیح می داده


بله واقعا استفاده کردیم

ترانه پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 04:57 ق.ظ http://taraaaneh.blogsky.com

...شما به خانم خودتون نگاه نکنین که قیافه تون اصلا براش مهم نیست خانم من خیلی براش مهمه!
خاطرات این دفعه تون از دفعه قبل بامزه تر بود. کلا مریضهاتون هر روز دارن بامزه تر میشن.
من هم از حرف عسل جان بلند خندیدم. امیدوارم همیشه در کنار شما و مامانش شاد و سلامت باشه


ممنونم
خنده تون مستدام

نیلی چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 10:08 ب.ظ

سلام.
دکتر جان شما سر بعضی از این موردا عصبانی نمیشین؟ یعنی کلا چه واکنشی نشون میدین؟ ریلکس سکوت میکنین یا بحث میکنین؟
پی نوشت عسل:))))))) یاد یه خاطره از یکی افتادم: میگفت استادمون سر کلاس یه مسئله داد که همه حل کنن بعداز حلش یکی از بچه ها دستشو بلند کرد گفت عه استاد چرا شما تو مخرج مو دارین ولی من تو صورت؟ خودش نفهمید چی گفته ولی یهو کلاس رفت رو هوا


علامت مو که میدونین ضریب اصطکاکه.

سلام
عصبانی شدن من دردی رو دوا نمیکنه دیگه یاد گرفتم سکوت کنم.
اگه من هم بودم خنده ام میگرفت حق داشتین

ناشناس چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 08:56 ب.ظ

سلام دکتر
ببخشید یه سوال
شما دکتر سعید ابریشم کار (اصفهان )را میشناسید؟
یکی از اشنا ها باید حتما برن پیش ایشون اما اولین نوبت خالیشون برای فروردینه


الان همه بسیج شدیم ببینیم چه شکلی میشه نوبت گرفت

گفتم شاید شما خیلی اتفاقی باهاشون اشنا باشید

سلام
آخرین باری که ایشونو دیدم توی دوران دانشجوئی بود و دیگه هیچ خبر یا شماره ای ازشون ندارم شرمنده.
اما ارزششو داره عملهاشون واقعا عالیه

مینو چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 08:31 ب.ظ http://milad321.blogfa.com

سلام
مورد پنج، باورم نمیشه.درمانگاه دولتی شب میان نامزدشون تنها نباشه؟
پ.ن.ا-- خیلی دلتنگ روژین عزیز هستم.روحش شاد.با وجود بیماریی خودش ، چقدر در موارد مختلف پزشکی منو راهنمایی کرد.
خدا دختر گلتون را حفظ کنه.
سر وکله زدن با مریض ها گاهی خیلی سخته.

سلام
البته بیشتر مسئله اینه که خودشون پیشش باشن!
حق دارین بله واقعا دلمون براش تنگ شده
ممنونم
خیلی ...

عابر چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 06:25 ب.ظ

سلام . چقدر مراجعین عجیب غریب و گاهی بی ادب دارید متاثر میشم از خلقیاتشون ، به نظرم میتونید اسم وبلاگتون رو بذارید دکتر ربولی در سرزمین عجایب
در مورد ش ۵، یه حدس دیگه هم میشه زد شاید احساس نا امنی میکنند که همسرهاشون هم میاد

سلام
متاسفانه همین طوره
ناامنی توی یک اداره دولتی و با دوربین و ...؟

امیر حسام چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 06:21 ب.ظ https://bimoghadame.blogsky.com/

سلام؛ ممنون. پی نوشت 3 خیلی جالب بود.
من هم بچه بودم مادرم (در پاسخ سؤال دکتر که: آمپول میزنی یا کپسول میخوری؟) بجای من می فرمودند: آمپول می زنه..
البته انگار آمپول هم بیش تر اثر داشت.

سلام ممنون
انگار آمپول های اون موقع هم بیشتر درد داشتند

عاطفه)مامان چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 04:51 ب.ظ

سلام
کف کردم
از مورد دو
و البته کل موارد
چطوری چطوری چطوری تحمل میکنید
اینا اصلاداغون بودن
به نظرم مورد پینوشته که دو تا جوونتر موندن احتمالا خانماشون بهقیافهاهمیتمبدن رفتن بوتاکس موتاکس

آفرین به دختر گلم

سلام
من عادت کردم دیگه
مسئله اینه که هیچ کدومشون همسر رسمی ندارند

مریم چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 02:44 ب.ظ http://mabod.blogsky.com

سلام جناب دکتر
خدا قوت و پرتوان باشید
الهی که همیشه شیرین عسل نازنینتون در درس هاش پیروز و موفق باشه و همیشه شاهد موفقیتهای روز افزونش باشید ، وهمینطور به خوبی از پس امتحانات زندگی با سربلندی و عاقبت بخیری بر بیاد الهی آمین
چقدر بامزه برای خودش درس رو توضیح میده

سلام
از لطف شما سپاسگزارم

یادگاری چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 02:14 ب.ظ http://skyboy94.blogsky.com

آقای دکتر فقط پی نوشت 3
فقط برام سواله اون دوتا پزشک که پزشکی رو رها کردن چی رو چسبیدن؟ نه واقعا چه کاره شدند؟

ممنون
یکی شون کلا رفته توی کارهای تحقیقاتی و اون یکی هم توی یک بیمارستان استخدام شده و به گفته خودش کارش اینه که سی تی اسکن ها را چک کنه و اونهایی که مشکل ندارن جدا کنه و مشکل دار ها را به اطلاع پزشکشون برسونه

چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 02:07 ب.ظ http://Bl0gfa.blogfa.com

سلام
اون دوستاتون که خارجن دنبال چه رشته/شغلی رفتن که اینقدر خوب بهشون ساخته!؟
اون مورد 3 هم خطری بنظر میاد! یه وقت باهاشون بحث نکنید! :/
+ببخشید اقای دکتر من دو دوز سینوفارم زدم سومی چی بزنم خوبه؟

سلام
یکی شون کلا رفته توی کارهای تحقیقاتی و اون یکی هم توی یک بیمارستان استخدام شده و به گفته خودش کارش اینه که سی تی اسکن ها را چک کنه و اونهایی که مشکل ندارن جدا کنه و مشکل دار ها را به اطلاع پزشکشون برسونه

پریمهر چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 12:47 ب.ظ https://parimehr.blogsky.com

شما هم پزشکی رو رها کنید، الان میتونید سایت نوب دهی راه بندازید و درآمد داشته باشید، میتونید دفتر بیمه راه بندازید و بی خبر مردم رو بیمه کنید
واای خدا از دست عسلک

آخه کی میاد برای نوبت پول بده آخه؟
اما بیمه فکر خوبیه
ممنون

همان همیشگی چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 12:13 ب.ظ

بعد از دعا برای نیافتادن زیر دست بعضی ماماها، خدا کنه گیر دکترهای نامزددار هم نیافتم به ویژه از نوع خانمش
۱۱۰ خبر کردند؟ یا خود خدا به داد برس
دکتر عکستون که چیز دیگه ای میگه. تاکیدش صد در صد روی اخلاق خانمش بوده نه قیافه ی خودش یا شما.

آمین!
باور بفرمائید!
بچگی هام بهتر بودم الان نه قیافه دارم نه اخلاق

.. چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 09:19 ق.ظ

2- واقعا قیافه شما موردی داره ؟!!!
3- خدا به دادتون برسه
5- چقدر جماعت راحتن

هر کسی یه چیزی میگه هنوز نمیدونم
ممنون
بدجوررررر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد