جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

بغض دوباره

سلام

باز هم هجدهم آبان ماه از راه رسید و باز هم من بغض کردم.

الان سر شیفت نشستم و اول یک بار دیگه این پست را خوندم و  ماجرای روز هجدهم آبان پنج سال پیش و بعد هم این پست را و دوباره بغض کردم.

و بعد به این فکر کردم که وقتی دیدم به این راحتی مادرمو از دست دادیم چرا بیشتر از این به بابا سر نمیزنیم؟ آخرین باری که دیدمشون پنجشنبه هفته پیش بود که همراه با اخوی ساکن تهران اومدند خونه ما.

خب نمیدونم چی بگم. سعی میکنم تا چند روز دیگه با یه پست خیلی بهتر برگردم.

نظرات 50 + ارسال نظر
مهربان شنبه 28 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 09:23 ب.ظ

سلام...
روحشون شاد باشه ان شاالله...

سلام
ممنونم

بی‌نام محترم پنج‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 08:26 ب.ظ

سلام دکتر جان، روح همه درگذشتان از جمله مادر شما شاد. آدم تا زنده س همش نگران از دست دادن عزیزان و خانواده و دوستانش هست. یه جور انتظار تلخ. من خودم خیلی بدجنسانه همیشه آروز می‌کنم اولین نفر توی خانواده باشم که میمیرم اینم یه جور راحت طلبیه البته. حالا بگذریم از حرفای تلخ. باکلاس شدین دکتر، خاطره‌هاتون میره تو کتاب‌ها! سرتون کلاه نره‌ها! حق ایده تون رو بگیرین!

سلام
ممنونم
پس فکر میکنین چرا توی عزاداری ها میگن غم آخرتون باشه؟ خب معنیش همین میشه دیگه!
بله بله قبلا توی مجله میچاپیدن حالا دیگه کتاب شد. البته اول باید برم ببینم چقدر ماجرا شبیه چیزیه که من نوشتم؟

خواننده خاموش پنج‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 06:15 ب.ظ

سلام.خدا رحمت کند مادربزرگوارتان و برادر همسر گرامیتان.غصه ها را باید تحمل کرد تا روح وسعت پیدا کند.تشکر از بانو زرگانی به خاطر معرفی کتابشان. من رفتم خریدم.واقعا انتظار نداشتم اینقدر شیرین بنویسند ایشان! منتظر یک داستان عاشقانه زرد یا همچین چیزی بودم!!بعد هم رفتم عروس سیاه پوش شما را توی خاطرات ناجالب خوندم.آن هم خیلی جالب اما ناراحت کننده بود.امیدوارم دختر خاطره شما به سرنوست ستاره در داستان کتاب خانم زرگانی دچار نشود!!

سلام
سپاسگزارم
راستش من این چند روز مشغول شیفت بودم و هنوز فرصت نکردم داستان ایشونو بخونم

زرگانی چهارشنبه 25 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 06:04 ب.ظ

راستی دکتر مجموعه داستان کوتاهم به تازگی چاپ شده و مطلب «عروس سیاه‌پوش» که گفتم ایده خوبیه برای داستان، توی اون هست. اسم داستانه «ستاره» است. اسم کتاب هم «نور به این پنجره خواهد تابید» اگه دوست داشتین می‌تونین از پلتفرم طاقچه دریافتش کنید و بخونیدش.

ممنون برای اطلاع رسانی
قابل توجه کلیه دوستان

دلارام سه‌شنبه 24 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 02:42 ب.ظ

خود اون روز سخت نیست ها از چند وقت قبل فکر کردن به تکرار اون روز سختش میکنه خیلی سخت

کاملا با شما موافقم

اسمان سه‌شنبه 24 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 06:19 ق.ظ

یادشون همیشه باقی باشه و سایه پدرتون مستدام.
۲۴ ابان روزتولد برادر منه، هرسال حساب میکنم که اگه بود چندساله میشد، چه شکلی میشد، اونرا تو این سن تصور میکنم.
غم مادر خیلی سنگینه. حتی تصورش هم سخته وای بحال از دست دادنشون. خدا پدرتون را براتون حفظ کنه

سپاسگزارم
درکتون میکنم. از اون دردهائیه که گرچه کمی کمرنگ میشه اما هرگز فراموش نمیشه
ممنون

M.f سه‌شنبه 24 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 12:36 ق.ظ

سلام دکتر
روح عزیزشون شاد
خداپدرو دیگر عزیزان رو براتون حفظ کنه

سلام
ممنونم
از لطف شما سپاسگزارم

امیلی آنا دوشنبه 23 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 08:30 ب.ظ http://www.shahrghese.blogsky.com

روح مادر عزیزتون شاد سایه پدر بزرگوار مستدام من که خواهر مهندس شیمی دانشگاه صنعتی شریف بود جوانمرگ شد پدر مهربانم که مظلوم غریب رفت مادر سیده ام غصه خواهرم خوردند رفتند به رحمت خدا

ممنونم
خدا پدر و مادر و خواهر شما را هم بیامرزه
وبلاگتون حذف شده یا آدرسو اشتباه نوشتین؟

سین دوشنبه 23 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 08:01 ب.ظ

سلام
خدا مادرتون رو رحمت کنه و سایه پدر بزرگوارتون رو بالای سرتون حفظ کنه.

سلام
سپاسگزارم

منجوق دوشنبه 23 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 11:50 ق.ظ http://Manjoogh.blogfa.com

روحشون شاد
متاسفانه باید بگم این غم هرگز کهنه نخواهد شد مادرم ۲۰ سال است که رفته اما بغضهای من به همان غم آلودگی بیست سال پیش است. یادش و خاطراتش همیشه با من است تا روزی که این بغض ها با من دفن شوند.

سپاسگزارم
واقعا

مهربانو دوشنبه 23 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 10:23 ق.ظ http://baranbahari52.blogsky.com/

منم بغض کردم
روج مادر شاد باشه و الهی پدر و بقیه ی عزیزان سلامت و زنده باشند . خیلی وجودشون عزیز و پربرکته . آقای دکتر غفلت نکنید بیشتر کنار پدر باشید .. اجازه ی بهانه اوردن رو به خودتون ندید

از لطفتون سپاسگزارم
چشم
درمورد کامنت خصوصی تون هم اگه دیگه چیزی بهتون گفتم

صفا یکشنبه 22 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 08:18 ب.ظ http://Mano-tanhae-va-omid.blogsky.com

روح مادر عزیزتون شاد سایه پدر بزرگوار مستدام از وجودشان لذت ببرید . من همیشه میگم انسان هر چقدر سنش بالا بره باز گویی به پدر و مادر نیاز داره و درصورت فوت جای خالیشون خیلی حس میشه .

از لطف شما سپاسگزارم
واقعا

شادی شنبه 21 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 12:24 ب.ظ http://setarehshadi.blogsky.com/

روحشون شاد و یادشون گرامی، مادر وقتی که میره واقعا یک تیکه از وجود آدم رو با خودش می‌بره که جای اون تیکه و دردش هرگز از بین نمیره و تا آخر عمر حسرت نداشتنش دل رو پر از رنج و غم می‌کنه، متاسفم برای این فقدان و امیدوارم دلتون به این آروم بشه که رفتن که کمتر درد بکشن.هرچند که همه اینها فقط توجیه هست و دلتنگی رو کم نمی‌کنه.

همین طوره که شما گفتین
ممنون که به اینجا سر زدین

نگار شنبه 21 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 06:49 ق.ظ https://zanekhoshbakht.blogsky.com/

روحشون شاد خدا پدرتون رو براتون نگه داره. ه

از لطف شما ممنونم

اسحاقی شنبه 21 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 05:51 ق.ظ

اهان از اون لحاظ خب منکه سوالمو اینجا نپرسیدم که خخخخ فقط توضیح دادم دکتر چی گفت گرچه از توضیحاتم سوالم مشخص بود خخخ
مهم نیست دیگه تکرار نمیشه ..
بهرحال بازم ممنون ..

خواهش میکنم
موفق باشید

گیسا شنبه 21 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 01:17 ق.ظ http://gisa12345.blogsky.com/

روحشون شاد و یادشون گرامی...

سپاسگزارم

هوپ... جمعه 20 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 11:52 ب.ظ

خدا روح همه رفتگانتون رو قرین رحمت کنه دکتر جان

سپاسگزارم خانم دکتر

اسحاقی جمعه 20 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 10:28 ب.ظ

دشمن تون شرمنده ولی چی رو باید می گفتم پاک کنید آیا ؟

خب بعضی ها دوست ندارند سوالاتشون به طور عمومی مطرح بشه

CJ جمعه 20 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 02:57 ب.ظ

دکتر ربولی عزیز
خدا مادر شما و برادر همسرتون رو رحمت کنه. روحشان شاد صلوات فرستادم براشون روز جمعه هم هست

ممنون از لطف شما

اسحاقی جمعه 20 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 01:42 ب.ظ

ممنونم بلی با قطره ها درد و التهابش خیلی کم شد و خوب شد اما گوشم کیپ شده بود رفتم ای ان تی چکاپ گفت پرده ی گوشم اسیب دیده نوار گوش گرفت گفت اب جمع شده پشت پرده گوش گفتم ربطی به این جوشه داشت گفت نه مثه این می مونه یکی همزمان هم کچل باشه هم سرما خورده خخ نمی دونم ربطش چی بود ...گفتم از یکی از همکاراتون مشاوره گرفتم قطره داد گفت کار خوبی کردی اسم تون پرسید گفتم والا از دوستان مجازی بودن حالا انگار همه رو می شناسه گفتم اسم تون رو هم ...حالا سفکسیم و لورتادین داده دارم استفاده می کنم ...
خیلی خیلی ممنونم فک نمی کردم یادتون باشه اخه تاریخ تولدم تو فیس انگار دقیق نیست ..
تولد انی خانم هم بود البته به خودشون تو اینستا تبریک گفتم ...

خب خداروشکر که بهترین
اون کچلی (ببخشید آب پشت پرده گوش) هم با دارو درست میشه نگران نباشین
خواهش
ممنون
شرمنده نگفتین پاکش کنم من هم پاکش نکردم

عمه خانم جمعه 20 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 12:01 ب.ظ https://amehkhanoom.blogsky.com

نعوذبالله

اسحاقی جمعه 20 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 10:25 ق.ظ

سلام دکتر جان ..روح مادر تون شاد
حواستون به پدر باشه زیاد تنها نباشن ..
وقتی تنها میشن یهو می بینی به یه نقطه خیره ان و غرق شدن تو خاطرات شون و این بده ..
مادر من همینطور بود مخصوصا بعد فوت داییم اینا
روح همه ی رفتگان شاد همه باید بریم اما نمی دونم چرا مادرا هر وقت برن بازم زوده ..
راستی بازم مرسی بابت راهنمایی..

سلام
چشم
واقعا
خواهش میکنم امیدوارم به دردتون خورده باشه
راستی تولدتون با کمی تاخیر مبارک

سودا جمعه 20 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 02:11 ق.ظ

سلام
روح مادر گرامی شاد و قرین نور و رحمت الهی.
هر چند سال هم که میگذره و آدم شادی می‌کنه، جشن می‌گیره، مسافرت میره اما…!
این روز سالگرد واقعا حال آدم خراب میشه
خدا پدر بزرگوارتون‌رو حفظ کنه، فکر خوبی کردید، بهتره از وجودشون استفاده کنید.
سایه‌شون همیشه بر سرتون مستدام باشه.

سلام
ممنونم
بله همین طوره

نازنین پنج‌شنبه 19 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 10:48 ب.ظ http://avazedohol.blog.ir

روح مادرتون شاد

سپاسگزارم

مینا پنج‌شنبه 19 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 10:30 ب.ظ

سلام
روح مادرعزیزتون در آرامش و سایه پدرتون مستدام
یک حمد برای روح مادرعزیزتون خوندم و یک حمد برای سلامتی پدرتون
خدا همه پدر و مادرهای اسمانی رحمت کنه

سلام
ممنون از لطف شما

سحر پنج‌شنبه 19 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 04:53 ب.ظ http://Senatorvakhanomesh.blogfa.com

خدا مادرتون بیامرز
خوشحالم فرزندان موفق و قدرشناسی چون شما رو پرودش دادن
روحشون شاد

ممنون از لطف شما

عمه خانم پنج‌شنبه 19 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 02:17 ب.ظ https://amehkhanoom.blogsky.com

ای بابا دکترجان، من را دعوا نکنید، جوانم، گناه دارمفقط 18سال و چندماهمه

یعنی از من بزرگترین؟

الهه پنج‌شنبه 19 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 09:26 ق.ظ

سلام .روح مادر گرامی شاد.خودتون بهتر میدونین تا وقتی هستن در حد توان بهشون سر بزنیم و در خدمتشون باشیم بعدها در نبودشون آرام تریم .

سلام
ممنونم
بله همین طوره

نازی پنج‌شنبه 19 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 09:22 ق.ظ

همیشه غمخوار و دلسوز خانوادتون و دوست و آشنایانتون و حتی افرادی غریبه که نمیشناختین بودین و این خودش بهترین هدیه برای روح مادرتونه از خاطرات گذشته با مادرتون و بچگی هاتون بنویسید یادشون و خاطرشون گرامی

شما لطف دارین
شاید باورتون نشه اما از سوتی های مامان هم توی خاطراتم نوشتم!

سمانه مامان صدرا و سروناز پنج‌شنبه 19 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 08:38 ق.ظ

درد فقدان؛ زمانی پر رنگ تر می شود که سراغ بازمانده هایش می رویم؛ کیفش هست صاحبش نیست، عینک اش هست صورت زیبایش نیست، لباسش هست تن نازنینش نیست.
لبخند هست، شادی هست، زندگی هست، اما او نیست.
مادر به آغوش خدا بازگشته است که بالاترین آرامش روحی آدمی است.

دقیقا حق با شماست
ممنون از لطفتون

صبا پنج‌شنبه 19 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 05:52 ق.ظ https://gharetanhaei.blog.ir/

روح همه رفتگان تون شاد.

ممنونم
امیدوارم به زودی من هم بتونم براتون کامنت بگذارم

لیدا پنج‌شنبه 19 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 01:23 ق.ظ

منم دوباره رفتم اون پستارو خوندم.خدا رحمت کنه مادرتونو و همچنین برادر آنی رو.نگاه به تاریخ کامنتی که تو اون پست براتون گذاشته بودم انداختم.باید به خودتون افتخار کنین که مخاطبینتون سالهاست میخونن اینجارو.من فکر کنم سه یا ۴ سال میشه.

ممنون از لطفتون
من به داشتن دوستانی مثل شما افتخار میکنم

دلژین چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 10:18 ب.ظ

روحشون شاد …
چقدر سخته برای ما که پزشکیم ، بیمار شدن اینچنین اطرافیان ، انگار لحظه به لحظه اتفاقاتی که تو سلول های بیمار بدنشون میفته در مغزمون تداعی میشه :(
طلب صبر برای شما

ممنونم
حق با شماست
میدونستم چه اتفاقی داره میفته و از طرف دیگه باید به بقیه دلگرمی میدادم

معلوم الحال چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 08:47 ب.ظ https://daneshjoyezaban.blog.ir/

سلام
خدا رحمتش کنه

سلام
ممنون

یک عدد مامان چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 06:03 ب.ظ http://Kidcanser. Blogsky. Com

خدا مادرتون رو رحمت کنه
چقدر رود گذشت و چه سریع شد پنج سال
این عمر ماست که چشم برهم زدنی می گذره و ما متوجه اش نیستیم

ممنون
بله واقعا سریع گذشت

مریم چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 04:23 ب.ظ http://mabod.blogsky.com

سلام
خداقوت و پرتوان باشید
الهی که روح مادر گرامی شاد باشه و از شما راضی و خشنود باشه و الان در جوار انبیاء و اولیاء گرامی و از پیش خدای مهربون دعاگوی شما هستند و فقط حضور فیزیکی ندارند وگرنه حضور معنوی و فکری و دعایی و روحیشون همیشه همراه شما هست و همیشه از دور مراقب شما هستند و به احوالات شما آگاه و بینا هستند و خدا پدر گرامیتون رو در پناه خودش خیلی خیلی سلامت و شاد و عاقبت بخیر و آرام حفظ بکنه و بهشون عمر پربرکت و باعزت عطا بکنه و از این به بعد بیشتر برای پدر وقت بگذارید و در حد توان تا آخر عمر خدمت گزارشون باشید و قدردان زحماتشون باشید
الهی آمین
صلواتی برای شادی و ارامش و در نور و مغفرت و رحمت روح مادر گرامی
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام
ممنون از لطف همیشگی شما

من چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 02:50 ب.ظ

سلام
ناراحت کننده بود. و تعجب آور که اینقدر زود پنج سال گذشت. هنوز یادمه اضطرابهایی که داشتید.

سلام
ممنونم بله سریع گذشت

نسیم چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 02:25 ب.ظ

روح مادر عزیزتون شاد و در آرامش

ممنونم

فرزان چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 02:25 ب.ظ

سلام
روح مادر عزیزتون در ارامش و تن پدرتون سلامت باشه



البته منتظر پست خاطراتم هستیم

سلام
ممنونم
چشم

Sara چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 02:15 ب.ظ http://15azar59.blogsky.com

روح مادرتون شاد باشه خدا رحمتشون کنه
از دست دادن واقعا سخته بخصوص از دست مادر

ممنونم
بله همین طوره

شارمین چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 12:40 ب.ظ http://behappy.blog.ir

سلام. خدا رحمتشون کنه. ان‌شالله پدرتون طول عمر باعزت داشته باشن

سلام از لطف شما سپاسگزارم

سعیده چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 12:16 ب.ظ

خدا مادر گرامی رو رحمت کنه ،به شما صبر بده وبه خواهر گرامیتون هم شفای عاجل عطا کنه
.چه زود 5 سال گذشت.

ممنونم
بله خیلی زود میگذره

نیوشا چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 12:11 ب.ظ

سلام آقاب دکتر خدا رحمتشون کنه مادرتون و برادر آنی خانم رو...خدا به شما و خانوادتون صبر بده.

سلام ممنون از لطف شما

فنجون چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 11:43 ق.ظ http://embrasser.blogsky.com

منو در غم خودتون شریک بدونید ... روحشون شاد و جاشون سبز

سپاسگزارم

زرگانی چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 11:33 ق.ظ

روح مادرتون شاد و خدا پدر بزرگوارتون رو براتون حفظ کنه ان شاالله. هیچ کس در دنیا ما رو به اندازه پدر و مادرمون دوست نداره. یک جور عشق بی‌دریغ و بسیار خالص و خاص. نه فرزند و نه همسر و نه خواهر و برادر جای پدر و مادر رو برای آدم نمیگیرن. خدا توفیق خدمت به پدر رو بهت بده

ممنونم
بله حق با شماست
امیدوارم

لیمو چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 10:47 ق.ظ https://lemonn.blogsky.com/

سلام
امیدوارم که روح مادرتون شاد باشه و پدرتون سلامت باشن.

سلام
ممنونم

زری.. چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 09:45 ق.ظ

من هم دوباره هر دو پست را خوندم و چشمهام اشکی شد:(
روح مادرتون و برادر آنی شاد.
خدا پدرتون را براتون سلامت نگه داره و همینطور به خواهرتون سلامتی بده.

شما لطف دارین
ممنون

آذردخت چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 08:31 ق.ظ http://azardokht.blog.ir

روح مادرتون شاد باشه.
پدر و مادرها با رفتنشون یه حفره توی قلب آدم به جا می‌گذارند که هیچ وقت جاش پر نمی‌شه. برای پدرتون آرزوی سلامتی و طول عمر دارم.

ممنونم
بله متاسفانه همین طوره

عمه خانم چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 06:54 ق.ظ https://amehkhanoom.blogsky.com

خدا مادرتون را رحمت کنه، روحشان شاد.

ممنونم
میبینین هربار اصرار میکنین پست بگذارم چی میشه؟!

ترانه چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 01:48 ق.ظ

یادشون گرامی

تا پدر هست بهشون سر بزنین. قدرشون رو بدونین.

ممنونم
چشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد