جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

ویزیت رایگان

سلام

نمیدونم از این  دست اتفاقات قبلا برای من نمی افتاد یا از بس به فکر نوشتن سوتی های بیماران بودم از این نوع اتفاقات چشم پوشی میکردم. اما توی پستهای اخیر لطف شما را به این پستها هم دیدم. پس باز هم به نوشتنشون ادامه میدم:

روز سه شنبه بیست و پنجم اسفند ماه سال ۱۴۰۱ بود. توی یکی از درمونگاه های دوپزشکه و همیشه شلوغ نشسته بودم و درحال دیدن مریضها بودم که موبایلم زنگ خورد. پشت خط آقای "ر" بود. معاون غیررسمی خانم "ق" مسئول جدید امور درمان. سلام و علیک کردیم و  بعد گفت: امروز قرار بود خانم دکتر... همراه با تیم بسیج جامعه پزشکی برن ... (یه روستا با کمتر از دویست نفر جمعیت که بیشتر جمعیتش هم توی ماه‌های سرد سال به شهرهای بزرگ مهاجرت می‌کنند و فقط چند خانوار اونجا باقی میمونند) برای ویزیت و داروی رایگان. اما الان زنگ زده و گفته بچه ام تب کرده و نمیتونم بیام. میشه شما اونجا رو بسپرین به خانم دکتر... (که با هم داشتیم مریض میدیدیم) و همراه تیم برین؟ ظاهرا داشت خواهش میکرد اما عملا داشت دستور میداد! پس گفتم: چشم. بگین سرراه بیان دنبال من. بعد هم به خانم دکتر گفتم و او هم کلی غرغر کرد اما میدونست که چاره ای نیست.

حدود یک ساعت بعد بود که ماشین اومد دنبالم. رفتم توی ماشین ون و نشستم پیش دندون پزشک و کارشناس تغذیه و بهداشت روان و... و راه افتادیم. به آخرین روستای پیش از مقصد رسیدیم که یکدفعه ماشین از مسیر منحرف شد و پیچید توی یکی از کوچه های باریک روستا. گفتم: مگه نمیریم ...؟ گفتند: تماس گرفتیم. ظاهرا هنوز جاده اونجا به خاطر بارش‌های اخیر بسته است. قرار شد بیاییم توی حسینیه اینجا برای ویزیت و تحویل داروی رایگان. گفتم: خدا به خیر کنه. این روستا هزار و هشتصد و خرده ای جمعیت داشت و میدونستم اسم ویزیت و داروی رایگان که بیاد چه اتفاقی میفته! به حسینیه رسیدیم. در هنوز بسته بود‌. پشت در بسته توی ماشین نشسته بودیم که مردم در ماشین ون را باز کردند و شروع کردند به گفتن مشکلاتشون! گفتیم: حداقل صبر کنین تا بریم تو! یکدفعه یادم اومد که پزشک اینجا رفته مرخصی. گفتم: بیایین بریم درمونگاه حداقل اونجا مریضها را ببینیم. مسئول بسیج جامعه پزشکی که همراهمون بود مخالفت کرد و گفت: من قراره عکسهای این برنامه را بگذارم توی گروه بسیج جامعه پزشکی اگه توی درمونگاه باشه که کار بسیجی نیست!

بالاخره اومدند و در حسینیه را باز کردند. ماشین وارد شد و بعد پیاده شدیم و رفتیم توی حسینیه و مردم هم به دنبالمون. بعد مردم شروع کردند به دعوا با همدیگه که کدومشون زودتر از بقیه اومده بوده پشت در بسته حسینیه و باید زودتر از بقیه ویزیت بشه! بعد هم همه شون دور میز و صندلی من حلقه زدند و همزمان شروع به گفتن مشکلاتشون کردند. من هم یه نگاه به مسئول داروخونه ای که همراهمون اومده بود کردم و گفتم: دارو چی دارین که من بنویسم؟ گفت: نمیدونم. هنوز وسایلو نیاوردن! چند دقیقه بعد یه ماشین وانت اومد و اول یک سری دارو آوردند تو مثل: ده تا شربت آلومینیوم ام جی اس(برای درد معده)، ده تا شربت لاکتولوز (برای یبوست)، پنج تا شربت دیفن هیدرامین، دویست تا قرص آتوراستاتین (برای چربی)، دویست تا قرص متفورمین (برای قند) و ... من هم شروع کردم به نوشتن. چندتا از مریضها را که دیدم متوجه شدم که مشکلاتشون با هم مشابهه و کمی بعد متوجه شدم دقیقا مشکلاتی را دارند که با داروهای روی میز درمان میشن! از اون طرف صدای خانم دکتر دندون پزشک بلند شد که به آقای مسئول بسیج دانشجویی میگفت: برای من فقط پنج وسیله برای کشیدن دندون فرستادن که همه شون هم مال بچه ها هستن! آخه من با این همه مریض چکارشون کنم؟ و بالاخره گفت: اصلا من فقط معاینه میکنم. اگه دندون بکشم که خون میریزه توی حسینیه و اینجا نجس میشه! آقای مسئول بسیج جامعه پزشکی هم با این استدلال ساکت شد! از اون طرف خانم مسئول تغذیه هم یه وایت برد گذاشته بود و با صدای بلند برای مردم توضیح می‌داد که چی بخورن و چی نخورن. چند نفری هم که روبروش نشسته بودند بعد از هر جمله اش زیر لب میگفتن: تو هم دلت خوشه! کی پول داره اینها که تو میگی بخره؟

هنوز نیم ساعت از شروع برنامه نگذشته بود که خانم مسئول داروخونه گفت: تقریبا همه داروهای من تموم شده! بعد رفتیم سراغ آقای مسئول بسیج جامعه پزشکی که گفت: خب نسخه بنویسین تا برن درمونگاه بگیرن. ویزیت رایگان ولی پول داروهاشونو اونجا بدن. گفتم: داروها را دیگه باید اینترنتی نوشت من اینجا چطور نسخه بنویسم؟ رفت و یه لپ تاپ برام آورد و روشن کرد و یه مودم هم بهش وصل کرد و دوباره نوشتن نسخه را شروع کردم. لپ تاپ موس نداشت و باید با حرکت دادن انگشت محل نوشتن را مشخص میکردم که بعد از نوشتن دوسه تا نسخه متوجه شدم اگه بخوام اینطوری ادامه بدم حالا حالاها اینجا هستیم. اگه روی سرنسخه مینوشتم هم که براشون آزاد حساب میشد. بالاخره قرار شد نسخه ها را روی سرنسخه بنویسم و بعدا بزنمشون توی سامانه. مریضهاهم فردا برن وداروهاشونوبگیرن. پس با آخرین سرعت ممکن شروع کردم به نوشتن. بعد از حدود یک ساعت دیگه عملا معاینه ای هم درکار نبود و فقط شرح حال را می‌پرسیدم و نسخه را مینوشتم! مریضها داشتند تمام می‌شدند. داشتم برای یه بچه یک ساله نسخه مینوشتم که خانم مسئول داروخونه گفت: ای وای دکتر چندتا شربت معده زیر میز مونده من اصلا حواسم بهشون نبود. اگه مریضی لازم داشت براش بنویسین. مادر بچه به محض شنیدن این جمله گفت: راستی معده اش هم درد میکنه! یه شربت معده براش بنویس. گفتم: خودش بهتون گفت؟! حال و حوصله جر و بحثو نداشتم. یه شربت معده هم زیر نسخه اش اضافه کردم که از همون جا بگیره. چند شربت باقیمونده را هم چند مریض بعدی غارت کردند.

بالاخره بعد از دیدن حدود صد مریض حسینیه خلوت شد. وسایلو برداشتند و گذاشتند توی وانت و بعد مسئول بسیج جامعه پزشکی که درطول کار درحال گرفتن عکس بود ازمون خواست کنار دیوار بایستیم و عکس دسته جمعی بگیریم اما طوری که حتما دو بنر بسیج جامعه پزشکی توی عکس بیفته. بعد رفتیم بیرون تا سوار ون بشیم درحالی که صدای بلند آواز حمیرا از جلو وانت به گوش میرسید. 

به راننده گفتم بره درمونگاه تا من نسخه ها را توی سامانه ثبت کنم اما بقیه قبول نکردند و گفتند که کارشون تموم شده و میخوان برگردن ولایت. رفتیم شبکه بهداشت و رفتم سراغ آقای "ر" و نسخه ها را بهش نشون دادم و ماجرا را گفتم. رفت توی فکر و گفت: به نظر شما چکار کنیم؟ گفتم: به نظر من فردا منو بفرستید همون روستا و خانم دکتر که از مرخصی برمیگرده استثنائا بفرستید درمونگاهی که من قرار بود برم. گفت: باشه شما هم اگه تونستین امشب توی خونه این نسخه ها را وارد سامانه کنین. گفتم: باشه. اما هیچ نسخه ای را وارد نکردم. بخصوص که مراسم چهارشنبه سوری را در پیش داشتیم.

صبح چهارشنبه رفتم به درمونگاه همون روستای دیروزی. و ناگهان با هجوم یک لشکر از مردم روستا مواجه شدم. چون اون درمونگاه فقط هفته ای یک روز آزمایشگاه داره و اون هم روزهای چهارشنبه! همه مراجعین هم یا آزمایش قند و چربی می‌خواستند یا آزمایش قند و چربی و فشار (!) یا  هر آزمایشی که اونجا میگیرن!

لابلای نوشتن آزمایش توی سامانه کم کم سروکله مریضهای دیروزی هم پیدا شد که ناچار شدم توی نسخه ها بگردم و نسخه هاشونو پیدا کنم و بزنم توی سامانه. چند نسخه را پیدا کردم و دیدم اینطوری نمیشه. خیلی شون هم بیسواد بودند و طبیعتا نمیشد ازشون بخوام که خودشون نسخه شونو پیدا کنن. به چند نفر گفتم: اصلا نسخه های دیروزی را ول کنین. بگین مشکلتون چی بود تا همین الان براتون بنویسم که همه شون باتعجب گفتند: ما که دیروز گفتیم!

بعد از پیدا کردن چند نسخه دیگه به این نتیجه رسیدم که موقع جستجو نسخه ها را بر اساس نام خانوادگی دسته بندی کنم. و از اون به بعد با ورود هر مریض دیروزی (!) اول دسته نام خانوادگی شو میگشتم و بعد میرفتم سراغ نسخه های تقسیم بندی نشده.

بالاخره آخر وقت شد و ماشین اومد دنبالم تا برگردم ولایت درحالی که چندین نسخه هنوز باقی مونده بودند و دیگه مریضی هم درکار نبود. که من هم همون جا ولشون کردم و اومدم چون باید به شیفت عصر و شب خودم توی یه درمونگاه دیگه می‌رسیدم!

پ.ن: سال نو همه دوستان عزیز پیشاپیش مبارک. 

امیدوارم سال نو سال خوبی برای همه شما و همه مردم ایران باشه.

نظرات 45 + ارسال نظر
مریم و سعید. شنبه 10 تیر‌ماه سال 1402 ساعت 01:57 ق.ظ http://Saghf.blogsky.com

راستی نوش جون آقای شماره ۱۰
در لحظه زندگی کرده بدون دغدغه ی حتی آینده ی نزدیک!

ببخشید کدوم شماره ده؟

لیمو چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 10:24 ق.ظ https://lemonn.blogsky.com/

سلام امیدوارم برعکس اتفاق ناگواری که ابتدای سال برای آنی جان افتاده، سال خوبی پیش رو داشته باشین. پر از سلامتی، حال خوب و روزهای خوب
چقدر سخت دکتر! من حتی با خوندنش هم خسته شدم. واقعا خداقوت

بهار شیراز سه‌شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 02:38 ب.ظ

سال نو مبارک دکتر جان، انشالله که سال پیش رو پر از برکت و سلامتی و شادی باشه برای شما و خانواده محترم

سین یکشنبه 6 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 10:10 ب.ظ

سلام
سال نو مبارک.
ان شاء الله سال خوبی پیش رو داشته باشید

سلام
سال نو شما هم مبارک
ممنونم شما هم همین طور

نازی یکشنبه 6 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 04:35 ب.ظ

این عید مسافرت نرفتین دکتر؟ وای دیروز یاد شیر پسته اقای برادرتون افتادم یادتون میاد؟ کاش دوباره یه سر بهشون میزدین

یکم و دوم فروردین شیفت صبح بودم سوم و پنجم شیفت ۲۴ ساعته ششم شیفت صبح به نظر شما میشد بریم سفر؟!
اخوی الان اینجاست.

ریحانه یکشنبه 6 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 03:35 ب.ظ

سلام دکتر. بنظرم باید همون‌شب اول وارد سیستم‌می‌کردید. اینجوری باعث نمیشد روز دوم‌خسته تر بشین. چون‌اینروزارو دارم‌میگذرونم. دستمریزاد ب شما. خدا قوت بهتان.
من یه داوطلب جهادی ام. بعضی وقتها ک خیلی کیک خسته کننده دارم جمعه های جهادی رو کنسل می‌کنم یکنفر دیگه جایگزینی میکنن. استر زا نیس . اتفاقا خیلی هم‌عشق و صفا میده. ولی خب بگی نگی خسته کننده ک هست. در جواب کامنت اول

سلام
برای راهنمایی تون ممنونم. بله حق با شماست

مهربانو یکشنبه 6 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 10:53 ق.ظ http://baranbahari52.blogsky.com/

سال نو مبارک دکتر جان .
دستتون درد نکنه حالا هر طوری بود رضایت اون جماعت بینوا رو جلب کردید . خدا لعنتشون کنه که کشور به این ثروتمندی داریم ولی مناطقی با این محرومیت . البته فکر کم جاهایی داریم که این شرایطی که توصیف کردید درمقابلش بهشت برینه .

سال نو شما هم مبارک
بله متاسفانه همون اطراف پایتخت هم از این جور جاها هست

صفا شنبه 5 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 08:41 ب.ظ http://Mano-tanhae-va-omid.blogsky.com

سال نو مبارک . عجب شرایط پر استرسی بوده .من با خواندنش دچار استرس شدم. شما چی کشیدید.

ممنونم
سال نو شما هم مبارک
بیشتر خسته کننده بود تا استرس زا

نگار شنبه 5 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 02:22 ب.ظ https://zanekhoshbakht.blogsky.com/

سال نوتون مبارک و خدا قوت. اما چقدر ناراحت شدم هنوز هم جاهایی هست که انقدر امکانات کمه. آزمایشگاه هفته ای یکبار؟

ممنونم
سال نو شما هم مبارک
همین درمونگاهی که من الان شیفتم و شبانه روزیه هفته ای دو روز آزمایشگاه داره.

تراویس بیکل شنبه 5 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 12:47 ب.ظ https://travisbickle1.blogsky.com/

سال نو مبارک

سپاسگزارم

ماوی جمعه 4 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 11:39 ب.ظ http://Www.i-write.blogfa.com

خدا صبر جزیل بهتون بده :)

به عنوان کسی میگم که سالها با قشر آسیب پذیر در ارتباط بودم و جاهای محروم کار کردم، این کارهای به اصطلاح جهادی اکثر اوقات جز دردسر و آسیب چیزی به دنبال نداره! جالبه برای چند و چونش و برنامه ریزیش هم نظر متخصص رو نمی پرسن و براشون همون گرفتن چندتا عکس و حس کاذب خیر و انسان خوب بودن مهمه!

ممنونم
دقیقا همین طوره. فقط این کار باید انجام میشد.

لیلا شبهای مهتابی جمعه 4 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 02:35 ب.ظ http://www.yalda4000.blogfa.com

امان از این بسیجی ها و عکس گرفتنشون، مدام تو کار سندسازی هستن راستی عیدتون مبارک آفای دکتر

چی بگم
ممنونم عید شما هم مبارک

سینا خان جمعه 4 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 08:53 ق.ظ http://Spread-of-silence.blogsky.com

سلام و سال نو مبارک
اون کامنتی که در یکم فروردین امسال با نام و آدرس من براتون گذاشته شده برا من نیست
منظورم این کامنت هست«
آقای مسئول بسیج جامعه پزشکی هم با این استدلال ساکت شد
یعنی میخواهید بگویید مسئولین بسیج خشک مغز هستند »
خدا لعنت کنه کسی که این کامنت رو برا شما با نام و آدرس من گذاشته
من توضیح اجمالی درباره کار این ابله در وبلاگم با عنوان پست«اخیرا»گذاشتم
و ضمنا کامنتی برا من هست که عیناً در وبلاگم ملاحظه کنید
مثل همین کامنت

سلام
یعنی اون کامنتی هم که نوشته بود بیام تا دستور زبان فارسی بهم یاد بدین مال شما نبود؟
پس اون دو کامنت را حذف میکنم.
البته قبول کنید که خودتون هم برای خودتون دشمن تراشی میکنید.

پگاه جمعه 4 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 05:14 ق.ظ

دکتر جان
جزیکم الله خیرا
خوبه که میتونید به مردم کمک کنید. خوش به حالتون. هرچند بی برنامگی حال آدمو میگیره ولی شما کار خوب خودتون رو انجام دادید.

از لطف شما سپاسگزارم

رضوان پنج‌شنبه 3 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 10:23 ق.ظ http://nachagh.blogsky.com

سلام دکتر !من در سال ۵۸ زمستان با تیم پزشکی جهاد سازندگی اصفهان (خانم دکتر گرایش نژاد ،رادیولوژیست،خانم عزت نیک روش،علوم آزمایشگاهی ،خانم مهین شکرچی بهیار و مهندس علامه)رفته ام روستاهای بروجن،نقنه و سی سخت و فلارد و لردگون.چندین هفته قریب دوماه روزای چهارشنبه و پنجشنبه با ماشین آهو و سیمرغ(جیپ).قصه را که زیبا و مرتب توضیح دادید ،خاطره اش زنده شد.اون وقتا ۲۱ ساله بودم،واقعا چنین فعالیتی درمان ریشه ای نیست ،دل خوش کُنَک است،برای خودِ من هم فال بود ،هم تماشا،چون هنوز دانشجو بودم و جوان.امیدوارم اجر حُسنِ همکاری خود را از خدا بگیرید(هرچند شما الان دیگه سغل تان است ویزیت بیماران) ،واقعا جالب بود ،هرچند به نظر برسد انرژی زیاد صرف شده و هدف تبلیغاتی بوده(آنجا که گفته شد حسینیه باشد نه درمانگاه،و آنجا که عکس های تبلیغاتی گرفته شد).امیدوارم عکسی که از شما گرفته شد،boldبشه تا خانم دکتر مدیر که تشریف نیاورده بودند ،سخت پشبمان شوند.

سلام
انگار شکرخدا از فراموشی که توی وبلاگتون نوشتین خبری نیست!
بله واقعا این کارها حالت مسکّن را داره

امیر حسام پنج‌شنبه 3 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 02:58 ق.ظ https://bimoghadame.blogsky.com/

سلام.
سال نوتون مبارک باشه.
خسته نباشید بابت خدمت رسانی.

سلام
سال نو شما هم مبارک
ممنونم

ترانه ی باران چهارشنبه 2 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 02:29 ب.ظ

عیدتون مبارک...
سال جدید به خوبی و دل خوش سپری بشه..‌‌:)+

ممنونم
سال نو شما هم مبارک باشه

کامین چهارشنبه 2 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 11:30 ق.ظ

سلام اقای دکتر یک مشورتی میخواستم با شما بکنم
اینو میدونم که عمل اسیلو معده را به شدت کوچیک میکنه و عملا شخص غذایی نمیتونه بخوره و حجم مدفوع بسیار کم در حد هفته ای یکبار دفع میشه
میخواستم بپرسم آیا عمل جراحی بای پس هم به همین شکل هست یعنی حجم مدفوع تا این حد کاهش پیدا میکنه یا اینکه هرچقدر بخواهیم میتونیم بخوریم و فقط جذب را کاهش میده و باعث لاغری میشه دکتر ربول لطفا کمک کنید چون دنبال یک جراحی هستم که حجم مدفوع کاهش نده به دلیل مشکلات روده ای باید هرروز دفع داشته باشه متشکرم

سلام درخدمتم
ممکنه بعد از بای پس هم در بعضی افراد یبوست دیده بشه اما میزان اون به مراتب کمتر از عمل اسلیو خواهد بود اما معمولا نه تنها باعث یبوست نمیشه بلکه حتی درجاتی از اسهال را هم در پی داره. بخصوص به خاطر رژیم غذائی که بعد از جراحی باید رعایت کرد.

سمیرا چهارشنبه 2 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 04:44 ق.ظ

سال نوتون مبارک، صد سال به از این سالها

ممنونم
صد سال به اون سالها

معلوم الحال سه‌شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 10:02 ب.ظ https://daneshjoyezaban.blog.ir/

سلام و درود خدمت آقای دکتر ربولی جهادگر
سال نو مبارک

سلام از ماست
سال نو شما هم مبارک
دیر اومدین لینک وبلاگتون حذف شد! ببینم اون قدر پست میگذارین که برش گردونم یا نه؟!

جان دو سه‌شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 07:23 ب.ظ https://johndoe.blogsky.com/

سلام آقای دکتر
سال نو مبارک

چه قدر پروسه درهم و بدون سازماندهی اقای دکتر، انگار که مدیریتی نیست و یهویی تصمیم گرفته میشه که برن فلان جا و تمام؟ و راندمان یا بهره وری بالا هم اصلا مهم نیست انگار، فقط ظهر امر رو یه اسم و تمام ...

سلام از ماست
سال نو شما هم مبارک
مسئله این بود که این برنامه اجرا بشه که شد

لیلی سه‌شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 03:41 ب.ظ http://Leiligermany.blogsky.com

حالا دارو رو میشه توزیع کرد ولی دندون پزشکی که نمیشه تو چند ساعت ۲۰ نفر رو جمع و جور کرد یا پرکردن و غضب کشی و کشیدن و اینها زمان بده.
ازتون ممنونم که با دانستن شرایط پاپس نکشیدین حداقل دل مردم اون روستا رو خوش کردین

دقیقا
خواهش میشود

اول شخص سه‌شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 12:11 ب.ظ http://vision.blogfa.com/

سلام.
سال نو مبارک، بهترین ها رو برای شما آرزومندم.
ارادتمند.

سلام
ممنونم مهندس جان
سال نو شما هم مبارک

عمه اقدس الملوک سه‌شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 09:23 ق.ظ https://amehkhanoom.blogsky.com

هعیییی تو کامنت گذاشتنم شانس ندارمفقط جواب من را ندادین، همیشه عمه ها دوست نداشتنی بودن

جالبه
یک بار جواب کامنتتونو دادم و وقتی تاییدش کردم دیدم ثبت نشده دوباره نوشتم!
حالا دوباره مینویسم

فرزان سه‌شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 02:57 ق.ظ

عیدتون مبارک اقای دکتر
سال خوبی در کنار انی خانم و عسل جان و اقا عماد داشته باشید
و البته سال پر پولی باشه واستون

ممنونم
عید شما هم مبارک

لیدا سه‌شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 01:48 ق.ظ

عید باستانی نوروز برای شما و همه مخاطبینتون مبارک باد

ممنونم
بر شما هم مبارک باشه

دلژین دوشنبه 29 اسفند‌ماه سال 1401 ساعت 08:25 ب.ظ

من چند بار این حالتی رفتم ، دفعه آخر گفتم من نمیام
چه نیازی به پزشکه
۴ قلم داروئه تقسیم کنین خودتون :)))
با ی تصور دیگه میرفتم بعد با همچین صحنه ای مواجه میشدم؛ دیگه نرفتم هیچ وقت ...
سلااام

دقیقا
فقط ما را برای خالی نبودن عریضه میخوان!
سلام سال نو شما مبارک

سامان دوشنبه 29 اسفند‌ماه سال 1401 ساعت 08:09 ب.ظ

در وبتو نیان به جرم تشویش اذهان عمومی نبندن صلوات

فکر نکنم دیگه این قدر ...

سو دوشنبه 29 اسفند‌ماه سال 1401 ساعت 03:14 ب.ظ

سلام اقای دکتر یادتونه پیام داده بودم فرموده بودین برم‌متخصص... رفتم گفت به هیچ وجه نباید انتی بیوتیک بخورم و این الرژیم هست و ی قرص داد که برای من جدید بود. الان اوکی ام مرسی از راهنمایی خوبتون. سال خوبی براتون باشه

سلام
آخه اگه حساسیت به پروتئین گندم باشه باید از خیلی زودتر خودشو نشون میداد!
به هر حال مسئله اینه که بهترین خوشحالم
ممنون سال نو شما هم مبارک

عمه اقدس الملوک دوشنبه 29 اسفند‌ماه سال 1401 ساعت 01:47 ب.ظ https://amehkhanoom.blogsky.com

دکتر همه را ول کنین بگین چهارشنبه سوری چطور بود؟؟؟
میگم انگشتتون هنوز کار میکنه، بجای ماوس میکشیدین میگم
سال نو شما هم پیشاپیش مبارک باشه و سالی پر خیر و برکت برای شما و خانوادتون باشه

اون که عالی بود جای شما خالی
فقط دو سه تا نسخه را اون طوری زدم.
ممنونم بر شما هم مبارک باشه.

من دوشنبه 29 اسفند‌ماه سال 1401 ساعت 12:44 ب.ظ

دکتر عیدتون مبارک
فقط میشه گفت
خدا اجرتون بده و صبرتون بده

ممنون
سپاسگزارم

زهرا دوشنبه 29 اسفند‌ماه سال 1401 ساعت 12:07 ب.ظ http://pichakkk.blogsky.com

سلام آقای دکتر.
سال نوتون مبارک باشه.
ایشالا که سال خوبی باشه براتون. خودتون و خانواده تون در صحت و سلامت باشین

سلام
ممنونم
سال نو شما هم مبارک باشه

مینا دانشجوی سابق دوشنبه 29 اسفند‌ماه سال 1401 ساعت 10:54 ق.ظ

همین مواردی که دکتر باید نسخه رو تو سیستم وارد کنه یا بیمارستان صحرایی یا همین چیزای اداری که نوشتین کلا همش کاغذ بازیه ولی بازم سیستم پزشکی ایران خیلی بهتر از کشورای دیگه است مثلا همین اکراین که بودم اینقدر دکتراش بیسواد بود اینقدر بد بود بی انکانات بودند که بگم ابروشون میره، هنوز تو سیستم کمونیستی باقی موندند این کشورای روسی و اروپای شرقی ، شیشه ازمایش ادرارشون شیشه خالی مربای البالو بود تو مثلا پلی کلینیکش،انگار رفتی به ۱۸۰ سال قبل! همراه بیمار با خاک انداز ادرار مریضش رو میبرد بریزه دور،زمین بیمارستانش کفپوش لاستیکی بود، تخت بیماراشون تخت خواب خونگی با تشک خوشخواب شاشی! بدون روتختی،سرم شیشه ایی، پرستاره اون لوله سرم رو میکند که انگار استریل بشه بعدا باز استفاده کنند! اما تو ایران دیدم عین امریکاست همه چیز!
من دوسال اونجا پزشکی خوندم،ایران که برگشتم یک دوره فوریت پزشکی رفتم که ۳ روز بیمارستان دولتی رفتم که واقعآ ایران عالی بود تو اموزش و امکانات
اوناییکه انگلیس یا کانادا هستند هم از سیستم پزشکیش مینالن چون به این راحتی که مطب و دکتر تو ایران هست تو اروپا و کانادا نیست، تو المان و اوکراین هم همینجوره .یبار پرت شدم زمین کمرم نصف شد با همدانشگاهیم رفتم مثلا بیمارستان ولی دکتر بیسوادش گفت همینکه داری راه میری یعنی سالمی نذاشت عکس یا ام ار ای بگیرم! یک دختری هم پرت شد استخونش زد بیرون اومد ایران عمل کرد
۳ ماه نالیدم تا امدم ایران برا کمرم درمان کردم
اونجا مطب دندونپزشک بود ولی سخت میشد مطب دکتری پیدا کرد چون اروپا نمیذاره دکتراش پولدار بشن همش تو همون کلینیکها کار میکنند
در کل کشور ایران و عربی لارجن
بهرحال سلامت و موفق باشید
سال نو هم مبارک

شما لطف دارید
مسئله اینه که کشور ما میتونست شرایط خیلی بهتری داشته باشه

آسمان دوشنبه 29 اسفند‌ماه سال 1401 ساعت 04:59 ق.ظ http://avare.blog.ir

دکتر من تا آخرش منتظر یه اتفاق غیرمنتظره بودم. ولی اینا همشون منطقی بودن که اتفاق افتادن


شرمنده اما همین که اتفاقات منطقی بیفته هم برای ما عجیبه

مامان فرشته های شیطون یکشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1401 ساعت 06:14 ب.ظ

باید شما رو بزارن مسئول مدیریت بحران
خداییش خیلی خوب از پس کارها براومدین
سالهای خیلی قبل سرپرست مراکز بهداشتی درمانی وحتی شبکه ها پزشک بود خیلی اوضاع مدیریت بهتر بود الان متاسفانه هر ننه قمری حسب اشنا و رفیق بازی میره مسئول میشه و سیستم رو داغوون میکنه
طرف ما هم هرچند وقت یه بار از این مانورا هست البته به اسم بیمارستان صحرایی با چندین پزشک متخصص استقبال هم خوبه به قول معروف مفت اولسون کوفت اولسون

شما لطف دارید
به نظر خودم که از پس مسائل اورژانسی به خوبی برنمیام
از لطفتون ممنون اما همون ننه قمر نباشه کافیه

عابر یکشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1401 ساعت 04:25 ب.ظ

سلام . ببخشید ولی درخواست برای دارو رایگان ادمو یاد (مفت باشه، کوفت باشه میندازه ) نمی دونم شاید خیلی دور افتاده است اون منطقه مجبورن همه چی داشته باشند ، این قضیه ثبت دارو توی سیستم علت اصلیش چیه؟ قرارِ که تمام مدارک پزشکی مردم مکتوب باشه ، بحث بیمه است؟ توی چه زمینه ای قرار کارکرد داشته باشه ؟
سال نو شما و خونواده هم مبارک امیدوارم سال سلامتی و موفقیت برای همه باشه

سلام
خوش اومدین
درواقع دقیقا همین طوره!
قراره کل نسخه ها و اقدامات پزشکی الکترونیکی بشه برای صرفه جویی در مصرف کاغذ و عوضش برق و اینترنت مصرف بشه!

طیبه یکشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1401 ساعت 02:12 ب.ظ http://parandehdararamesh.blogfa.com/

سلام و خدا قوت
من اگه بودم تو عکس برای بنر جامعه بسیجشون یه جوری وایمیسادم که سرم پایین باشه یا یه طرف دیگه باشه .....به هرحال باعث می شدم عکسشون به درد نخوره...والا با این نوناشون

سلام
دیگه پدرکشتگی که نداشتیم

منجوق یکشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1401 ساعت 01:03 ب.ظ http://manjoogh.blogfa.com

مملکت رو همین طوری اداره کردن که به اینجا رسیدیم

چی بگم؟

سارا یکشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1401 ساعت 12:03 ب.ظ http://15azar59.blogsky.com

سلام
یه مدت غیر فعالش کردم
الان دوباره هستش

سلام
چرا؟
چه خوب

استاد یکشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1401 ساعت 11:06 ق.ظ

عید شما هم پیشاپیش مبارک باشه
به امید توفیق روزافزون و سعادت و سلامتی برای شما و خانواده محترم

ممنونم

سارا یکشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1401 ساعت 09:43 ق.ظ http://15azar59.blogsky.com

سال نو شما هم مبارک باشه امیدوارم سال بسیار خوبی برای شما و خانواده اتون باشه

سلام
ممنونم
وبلاگتون کو؟!

سحر یکشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1401 ساعت 09:09 ق.ظ

صادق هدایت ی کتاب داره قریب به صدسال پیش به تصویر کشیده حوالی اصفهان و...
باید بگم تواین صدسال هیج پیشرفتی نبوده همون فقر و بی فرهنگی و سیاه بازی و سیا نمایی و بزرگ نمایی و....فقط شکل و شمایلش عوض شده.
خانه از پایه خرابه
دیشب با خواهرزادم صحبت می کردم دوسال از ایران رفته می گه خاله اینا نه از ما کاری ترن نه لزوما باهوشتر(تویکی از سه تا دانشگاه برتر آلمان و می گه دوتا ایرانی اینجا توجیب می زارن تموم دانشجوهای خودشون) فقط اصل اون بالایی هاست که درست سرجاشونن و قوانین خوب و اجرای خوب....به قولی پی خونه خوب باشه حله...

حل بعضی از مشکلات کار یک روز و دو روز نیست

مرجان امامی یکشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1401 ساعت 08:22 ق.ظ

سلام، چه نوشته جالبی بود. از یه طرف مشکلات واقعی پزشکانی که در مناطق دورافتاده کار می کنند رو بیان می کرد و از طرف دیگه توانایی و عمل گرایی و داشتن پلن بی و پلن سی و …. برای استفاده بهینه از وقت و امکانات موجود رو‌ نشون می داد. واقعا آفرین به شما و همکارانتون. و خسته نباشید.
فقط کاشکی اون آقای مسئول بسیج با ایده شما برای رفتن به درمانگاه موافقت می کرد و کار رو ساده می کرد
عید نوروز مبارک باشه و برای خودتون و خانواده عزیزتون در سال ۱۴۰۲ آرزوی سلامتی دارم

سلام
از لطف شما سپاسگزارم
من چقدر قابلیت داشتم و خودم خبر نداشتم
ممنونم من هم همین طور

فرزان یکشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1401 ساعت 07:06 ق.ظ http://farzanehsedehi.blogfa.com/

سلام اقای دکتر
ممنون از پستتون
بنظرم پزشک بودن خیلی سخته و واقعا اعصاب فولادی میخواد
خیلی دلم میخواد به عنوان پرستار توی این اردو های جهادی شرکت کنم
اما نه اجازشا دارم و نه هنوز پیدا کردم اردو جهادی این مدل
راستی عیدتونم پیشاپیش مبارک
امیدوارم سال جدید برای همه خوب باشه

سلام
ممنونم
وقت زیاده حالا اجازه بدین درستون تموم بشه تا بعد

مینا دانشجوی سابق اکراین یکشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1401 ساعت 02:43 ق.ظ

سلام
من که خیلی از این چیزایی که نوشتین سر در نیاوردم
ولی چقدر کارتون سخته یعنی چرا برای خودتون چنین راه سختی انتخاب کردین؟! میشد مطب بزنید و چندتا دستگاه لیزر و زیبایی بیارید و با تزریق ژل و بوتاکس براحتی درامد بیشتری بدست بیارید تا اینکه برید روستاهای دور افتاده با اون همه خطر تصادفات جاده ایی
من خودم اصلا نمیتونم خودم رو این همه سختی بدم

سلام
از کجاش سردرنیاوردین؟
وقتی من تازه عمومی شده بودم این کارها در انحصار متخصصان پوست بود. بعد هم که استخدام شدم و بعد هم پزشک خانواده و دیگه اصلا اجازه زدن مطب نداریم.
دیگه بعد از این همه سال دلم نمیاد استخدامی مو خراب کنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد