جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (262)

سلام

1. وقتی خانمه مشکل بچه شو گفت ازش پرسیدم: بچه تون لوزه نداره؟ گفت: چرا بردیمش پیش متخصص گفت لوزه داره اما هنوز سِوُّمه زیاد بزرگ نشده!

2. (18+) راننده مرکز که سن بالائی داشت بهم گفت: چقدر زمونه خراب شده دکتر! گفتم: چطور؟ گفت: دیروز سر راه یه خانمو سوار کردم گفت: وضع مالی ما زیاد خوب نیست میخوای بریم یه جا س.ک بزنم؟ بهش گفتم بعد از یه عمر زندگی با نون حلال حالا بیام با تو برم دزدی؟!

3. خانمه گفت: از دیشب فقط آب پیاز مالیدم کف پای بچه ام ببینم تبش میاد پائین؟! (منتظر کامنت یک رزیدنت میمانیم)

4. خانمه گفت: پهلوم اون قدر درد میکنه انگار خودت با لنگه کفش کوبیدی اونجا!

5. مرده گفت: من هر دو نوع قرص قند را میخورم برام بنویس. گفتم: روزی چندتا قرص میخورین؟ بدون این که قرصی با خودش آورده باشه گفت: یکی از اینا دوتا از اونا!

6. توی درمونگاه بودم که برق رفت. پیرزنه اومد نوبت بگیره که مسئول پذیرش بهش گفت: برق رفته دکتر نمیتونه نسخه بنویسه باید صبر کنی. پیرزنه گفت: مگه دکترتون برقیه؟!

7. یکی از خانمهای مسئول داروخونه بعد از این که نسخه مینوشتم تقریبا برای نصف نسخه ها میومد توی مطب و میپرسید: ببخشید اینی که نوشتین فلان داروئه؟ وقتی نسخه ها الکترونیکی شد خوشحال شدم که دیگه این مشکلو باهاش ندارم اما هنوز وقتی به اون درمونگاه میرم خانمه میاد و میگه: این چیزی که توی کامپیوتر زدین فلان داروئه؟!

8. نسخه مرده را نوشتم و کد رهگیری پنج رقمی را دادم دستش. یه نگاه به عدد کرد و گفت: آمپول برام ننوشتی؟!

9. با یکی از همکاران درباره یکی از متخصصین گوش و حلق و بینی ولایت صحبت میکردیم. گفت: چند سال پیش یه بچه از روی درخت افتاده بود و طوری زبونشو گاز گرفته بود که نصفش کنده شده بود. وقتی بچه را بردند بیمارستان دکتر ... میاد بالای سرش و میگه برین اون نصف زبونشو پیدا کنین و بیارین. میرن و اون قسمتو میگردن و پیداش میکنن و دکتر بچه را میبره اتاق عمل و زبونشو پیوند میزنه. گفتم: زبون کلی رگ و عصب داره. پیوندش به این راحتی نیست. بعد چی شد؟ گفت: هیچی چند ماه بعد خانواده بچه از دکتر شکایت کردند. گفتند دیگه نمیتونه مثل قبل حرف بزنه!

10.(این خاطره مال تابستون سال پیشه که الان یادم اومد)  یکی از راننده ها که خونه اش تقریبا آخرین خونه شهر محل سکونتشه گفت: دیشب در کشوئی گلخونه خونه مونو بستم دیدم درست بسته نمیشه. بازش کردم و دوباره محکم بستمش که دیدم بسته نمیشه چند بار دیگه هم باز و بسته اش کردم و یکدفعه موقع باز کردن در جنازه یه مار افتاد روی زمین!

11. پیرزنه گفت: برام یکی از اون آمپولها بنویس که تا بازش میکنن بوش میاد!

12. به خانمه گفتم: توی خونه هیچ داروئی هم خوردین؟ گفت: نه فقط همون داروهای خودمونو خوردم!

پ.ن1. مراسم چهلم پدر آنی پنجشنبه برگزار شد و دوباره زندگی به روال عادی خودش برگشت. البته با یک جای خالی توی قلب همه مون که هیچ وقت پر نخواهد شد.

پ.ن2. یکی از دوستان برام یه ویدیو فرستاده از یه شهر کوچیک توی یکی از کشورهای خارجی که تنها دکترش داره میره. و توی اون ویدیو اعضای شورای شهر اونجا اعلام میکنن هر پزشکی بره اونجا هم کرایه خونه شو میدن هم سالی یک میلیون دلار حقوق! اما .... این ایرانه که بهشت پزشکانه! (بعدنوشت: این هم لینکش! ظاهرا بعضی از دوستان نتونستن باور کنن!)

پ.ن3. به عسل میگم: چرا نمره دیکته زبانت این قدر کم شده؟ همیشه خیلی بیشتر میشد که! گفت: این بار تصمیم گرفتم تقلب نکنم هرچیزی که واقعا بلدم بنویسم!

نظرات 47 + ارسال نظر
شهر و کشور چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1402 ساعت 04:22 ب.ظ

شنونده باید عاقل باشه
چطوری یک میلیون دلار با عقل خودت جور دراومده
خب کشور و شهرش رو مینوشتی شاید به درد کسی میخورد
از طرفی بقیه هم پی به مظلومیت قشر پزشک میبردند
شما و امثال شما رو نمیگم

درسته شما پزشکان عمومی که تو شبکه کار میکنید درامدتون پایینه ولی متخصص های بیرون با چشممون میبینیم چه پولی پارو میکنند

شنونده عاقل بود
باورش کرد چون خبر مال کشوری بود که توی اخبارش دروغ تحویل مردم نمیده
این هم لینکش
https://amp.9news.com.au/article/770dc86c-6c06-4141-b636-fa35d915f950

امیر حسام دوشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1402 ساعت 12:24 ب.ظ https://bimoghadame.blogsky.com/

سلام. آب پیاز را عده ای کماکان بهش عقیده راسخی دارن.
خدا رحمت کنه پدر خانومتون را. قطعاً جای ایشون در قلبتون محفوظه و یادشون ماندگار.

سلام بله
ممنونم خدا رفتگان شما را هم رحمت کنه

مریم و سعید. چهارشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1402 ساعت 12:44 ب.ظ http://Saghf.blogsky.com

وطنم .....

لیلا شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 07:49 ب.ظ

فک کنم دیگه اسم دکتر برقی حالا حالاها براتون موندگار شد.
همه جالب و خنده دار
از همه بهتر عسل

بعید نیست
ممنونم
سپاسگزارم

اذر چهارشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 07:33 ب.ظ http://azar1394.blogfa.com

سلام...
این پست رو برعکس هم میشه نوشت..یعنی خواننده ها از سوتی های که پیش پزشکا و پرستارها دادن بگن..
چه شود

سلام
من که استقبال میکنم.

خورشید چهارشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 06:20 ق.ظ

بنده خدایی تعریف میکرد رفتیم جایی برای خانما چرخ خیاطی بردیم که کار یادشون بدیم برای کسب درامد میگفت تو جمع دختر جوونی بلند شد و پرسید درامد خیاطی چقدره گفتیم بین دونیم تا سه میلیون تومن
برگشته گفته ما با کاری که دوست نداریم انجام بدیم درامدمون سه برابر اینه درماه
منم فکر میکردم ندارها به اینجا نمیرسن ولی بعضی هاشون راه ... رو ترجیح میدن
خیاطی جون کندنه و اون کار هلو بپر توگلو
و چقدر دردناکه یه ادم به این مرحله برسه

عجب
واقعا دردناکه

لیلا شبهای مهتابی سه‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 08:53 ب.ظ http://www.yalda4000.blogfa.com

بسی خندیدم آقای دکتر

خنده تون مستدام

مریم و سعید. سه‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 08:19 ب.ظ http://Saghf.blogsky.com

عاالی بود مثل همیشه ،چندین ساله که شما لینک ثابت وبلاگ ما هستید دکتر جان

سپاسگزارم
شما بزرگوارید

شیرین یکشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 09:48 ق.ظ http://khateraha95.blogfa.com

آفرین به عسل
منم اون سری به فندوق گفتم دمت گرم املای زبانت اصلا غلط نداشتی گفت آخه اونهایی که بلد نبودمو از توی کتابم تقلب کردم

ممنون
پس عسل من از فندوق شما متقلب تره

mahsa یکشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 07:11 ق.ظ

be on vane yet salsa kharej noshing ham Europe Han North America, Majale be yes d hoghugh 1 million bean!!!

ببخشید اما من اصلا متوجه نشدم چی نوشتین!

من شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 02:17 ب.ظ

سلام از ۲ یادم به یک خاطره افتاد. چند سال پیش یکی تعریف می کرد که خودش معلم دبستان بود می گفت همکارم داشته با عجله می رفته سوار بشه از شهرشان به سمت شهر زیارتی نزدیک. نزدیک ماشینهای سواری یکی داد می‌زده ساک پنج تومن، ساک پنج تومنی این هم می بینه ساک دستی نیاز داره و ارزونه گفته آقا من می‌خوام. آقاهه هم میگه بیا بهت بدهم و اشاره به ماشینش می‌کنه. این فکر می‌کنه ساکها تو ماشینشه می‌ره. مرده هم سوار میشه و در ماشین را باز می‌ذاره و زنه هم با تعجب! می بینه آنچه را نباید ببینه و پا به فرار میذاره

سلام

فکر نمیکردم دیگه با فریاد براش تبلیغ کنن

من جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 11:52 ب.ظ

همه به کنار من عاشق اون راننده ی دست پاک و چشم پاک و دل پاک شدم.

دقیقا

سوسن جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 07:45 ب.ظ

آها تازه فهمیدم چی شد

سودا جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 05:49 ب.ظ

سلام جناب دکتر
واقعا دستتون درد نکنه خیلی جالب بودند خاطرات ‌کلی باعث حال خوب شد. ممنون
ماشاالله به عسل جون از این همه صداقت و راستگویی و آفرین به شما و آنی جون بابت ایجاد این فضا برای ابراز درستی و راستی.

سلام
شما لطف دارین
ممنونم

سوسن پنج‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 09:07 ب.ظ

ببخشید مورد یک چرا خنده دار بود؟ مگه اندازه لوزه از یک تا چهار نیست؟ ممکن نیست دکتر بهشون گفته باشه تا به گرید ۴ نرسیده عمل نمیخواد؟

درمورد اندازه لوزه حق با شماست. اما مسئله اینه که منظور مادر بچه اصلا این نبود.
بچه بزرگی لوزه سوم (آدنوئید) داشت.

آسمان پنج‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 01:52 ب.ظ

سلام، چقدر خوبه که اینا رو مینویسید
واقعا دلمون باز میشه
شماره ی ۲ عالی بود، شماره ی ۴ خیلی خنده دار بود، پنج هم خنده دار بود، شماره ۹ خیلی تلخ و ناراحت کننده بود واقعا
شماره ی ۱۱ هم خوب بود

سلام
از لطف شما سپاسگزارم

طیبه چهارشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 07:55 ب.ظ http://parandehdararamesh.blogfa.com/

سلام آقای دکتر خداقوت
گاهی هم میام کامنت دوستان رو بخونم
مثلا کامنت منجوق تو همین پست

سلام ممنونم
قدمتون به چشم

نازی چهارشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 06:34 ب.ظ

مورد شماره پنج عالی بود
در اخر افرین به عسل

ممنونم
واقعا

Marjan Emami چهارشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 03:20 ب.ظ

سلام، وای از نظر جک و‌جونور کاملا درست میگین. و سمی ترین مارهای دنیا رو داره. خیلی وقتا تو‌ مرکز خریدها مارهای خوش خط و خال ولی بی خطر رو میارن که بچه ها دور گردنشون بندازن. و خلاصه جک و جونور ها اینجا خیلی بهشون رسیدگی میشه.
انواع کلاغ و مرغ دریایی و پلیکان و … هم هست
و جالبه که غذا دادن به حیوانات ممنوعه و میگن که روش هایی که غذا تهیه می کنند رو نباید توش دخالت کنید
یه جور مارمولک بی خطر هم هست به اسم بلو تانگ که شبیه یه استوانه است و دم نداره. ما تو‌ حیاطیمی داشتیم که نمی دونم چی شد
دیگه جونم براتون بگه انواع موش و بندکت و پاسم و کوالا و کانگورو و اکیدنا و …
اسب و گوسفند و‌گاو و شتر و لاما و الپاکو هم که خیلی هست. اینجا لاماها مثل سگ گله هستن و از گله ها نگهداری می کنن. ولی خر زیاد نیست
سگ و گربه هم که حیوانات خونگی هستن و اکثر خانواده ها دارند
رشته جانور شناسی و دامپزشکی هم خیلی طرفدار داره و خیلی درآمد خوبی داره. جالب اینه که قبولی دامپزشکی نمره بالاتری از پزشکی احتیاج داره

سلام
ممنون از لطف شما
لاما به جای سگ؟
نشنیده بودم

استاد چهارشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 01:49 ب.ظ

دکتر خیلی باحالی

مخ لسیم استاد

منجوق چهارشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 10:32 ق.ظ http://manjoogh.blogfa.com

دکتر حالا با 220 ولت کار میکنی یا آداپتور تبدیل وات داری؟
بیخود نیست که برقت خیلی از مریضهاتو میگیره!


برقم کجا بود؟

دختر سه‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 12:21 ب.ظ

در اینکه فقر هست شکی نیست ولی خب اونی که واقعا فقیر هست نمیره دنبال اینکارا
شده کلی کار انجام بده دست فروشی وبافتن لیف تمیز کردن خونه ها اینا
ولی عزت نفسشو لگدمال نکنه...
اینا بهانه س که گناه رو توجیه کننن
و عجیبتر آدمهایی که بهشون حق میدن...
حالا یه عده میان با توجیه های دیگه یا اینکه میگن من جای اونا نیستم ...کار بد رو باید نکوهش کرد نه ...
مطمئنم اون آدمی که بخواد از راه درست نیاز مالیش رو برطرف کنه خدا کمکش می‌کنه به مالش برکت میده...

مطمئنا چنین کاری چیزی نیست که یه نفر با میل و رغبت بره سراغش

مهربانو دوشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 04:33 ب.ظ http://baranbahari52.blogsky.com/

یعنی یکی از یکی خنده دار
تر البته مورد شماره دو کمدی سیاه بود که تازگی هم نداره من چند سال پیش همچین چیزی رو بخاطر فقر شدید مالی شنیده بودم یه مددکاری برام تعریف می کرد که از اطراف بهشت زهرا یه عده رو آورده بودند که بصورت مشخص کارشون همین بوده.
ماشین هایی پارک می کنند که در سمت شاگرد به همین منظوربازه . می گفت ما عادت داریم ناهنجاریهای زیادی میبینیم ولی بابت این ها خیلی خیلی غصه خوردیم . از فقیرترین ، بیمار ترین ( عمدتاً دچار ایدز و اعتیاد شدید هستند) و مستاصل ترین اقشار جامعه هستند
با این اوضاع حتماً الان وحشتناک تر هم شده .

من نسبت به خزندگان وحشت عجیبی دارم ، ولی دلم برای مار بینوا سوخت
عسل رو از قول من ببوسید واقعا که اسم برازنده ای براش انتخاب کردین
امیدوارم صبر و طاقت آنی جان و همه ی کسانی که عزیزی از دست دادن فراوون باشه

ممنون از لطف شما
بله متاسفانه با بدتر شدن وضعیت اقتصادی مردم هرروز احتمال دیدن چنین چیزهائی بیشتر میشه
حق دارین
ممنونم
من هم همین طور

سمانه مامان صدرا و سروناز دوشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 04:22 ب.ظ

با جناب دکتر خوش ذوق یک مزاح بکنیم.
تابستون برقا زیاد میره، روا نیست مریضا منتظر بمونن، یه پنل خورشیدی نصب کنید لااقل تا عصر ویزیت کنید.
هرچه خاک پدر بقای عمر آنی خانم


بعد از پیشنهاد دوگانه سوز کردن و باتری خور شدن این هم سومین پیشنهاد
فکر کنم این طوری هزینه اش هم کمتر بشه ممنون

لیدا دوشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 01:06 ب.ظ

عالی بودن همه
ای جانم به عسل،بلند خندیدم از جوابش
خانم شماره ۷ عاشقتون شده،شک نکنین

ممنون
خنده تون مستدام
خاک عالم من متاهلم

تیلوتیلو دوشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 12:17 ب.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

سلام جناب دکتر برقی
خیلی خاطرات باحالی نوشته بودید
واقعا خندیدم
چندتاش را کپی کردم فرستادم برای آقای دکتر...
یعنی دوتایی هم خندیدیم...

سلام
ممنون از لطفتون
خنده تون مستدام
خوشبخت باشید

امید دوشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 09:13 ق.ظ

دکتر یه توضیح کوچیک به این راننده میدادید بنده خدا فکر بد نکنه در مورد این خانمه
ولی خداییش خیلی ناراحت کننده است

اونطوری که فکر بدتری درباره اش میکرد
بله حق با شماست

افسون دوشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 03:54 ق.ظ

آقای دکتر باطری خور هم هستید دیگه؟ تابستونی قطعی برق زیاده ها دچار مشکل نشید یه وقت!


بله بخصوص توی روستاها که برق هم بیشتر میره

رها یکشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 09:16 ب.ظ

در مورد زبون جدی پرسیدم
آخه یکی از فامیلای ما بچه ش همین طوری شد ولی زبونی تا نصف پاره شد بعد ک بخیه زدن درست شد
الان این رو باید چیکار میکرد؟؟

فکر نمیکنم کار بیشتری میتونسته انجام بده

رها یکشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 02:06 ب.ظ

۴ باید +۱۸ میششددددد!
اون زبون رو پس باید چی کار میکردن؟؟؟ یعنی باید طرف با نصفه زبون میموند؟؟؟ خوب اونجوری هم نمیتونست حرف بزنه؟؟؟
عسل عالیه!!!
خب برید اون کشور! الان فقط ی پزشک میخوان!

وا برای لنگه کفش؟
چه عرض کنم؟
ممنون
اگه به همین راحتی بود که خوب بود

شیرین یکشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 01:35 ب.ظ

سلام دکتر برقی

مورد 2 خیلی عجیبه که بعضیا دراین حد پاستوریزن
حالاموردشما که یه پیرمرد سن بالابود
چندسال پیش یه پیشنهاداینطوری از طرف یه دختر 14 ساله به همسرم شده بود که خیلی باتاسف وناراحتی ازوضعیت موجود واسه من تعریف کرده بود من برای همکارم که یه خانوم 30 ساله وتحصیلکرده هم بود داشتم تعریف میکردم ازم پرسید خب حالا چی تو اون ساکه بود که میخواست بده به شوهرت ازش پول بگیره؟!!

آفرین به عسل که دخترشجاعیه وراستشومیگه وآفرین به شما وهمسرتون

دختر منم که 8سالشه مشکل داره قبل ازدیکته زبان تمرین نمیکنه بعد هی غرمیزنه ناراحته که چرا مثل دیکته فارسی 20 نمیشه

سلام
واقعا
بهش گفتین چی توی ساکه بوده؟
واقعا و ممنون
تقصیر تلفظ های عجیب انگلیسی هم هست البته

لیمو یکشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 10:14 ق.ظ https://lemonn.blogsky.com/

۱. گویا تو خانوادشون همه چهارتا به بالا داشتن!
۳. وای یادمه یکبار دیگه هم درمورد آب پیاز نوشته بودین یک رزیدنت کامنت گذاشته بودن که نخیر خیلی هم خوبه اما خداییش با برخورد آب پیاز به پای بچه قراره چطور نفوذ کنه و بیماری حل بشه؟!!
۴. یاد جواد رضویان افتادم توی سریال پاورچین. باید میگفتین: من چیکاره بیدم؟!
۵. وای واای
۶. دکتر برقی! واقعا اینها از کجا به ذهنشون میرسه!؟
۷. میخواد مطمئن شه همش
۸. شاید بیمار برقی بوده و میتونسته عدد بخونه.
۹. یعنی یه چیزی توی فکرشون بوده در حد خدا
۱۰. وااییی چه شانسی آوردن!
۱۲. خب اونا دیگه از خودشوننُ نقل و نبات محسوب میشن.
پ.ن۱: روحشون شاد. شاید فکر کنیم همه چیز بعدش طبیعیه اما واقعیت اینه که هیچوقت طبیعی نمیشه فقط گاهی فراموش میشه :)
پ.ن۳: ای جانم به عسل که انقدر واقعی گفته و بهتر از اون رابطه ی شما باهاشه که راحت و صادقانه حرفش رو میزنه

1. احتمالا!
3. بله برای همین گفتم
4. متاسفانه من هیچوقت پاورچین را ندیدم. وقتی پخش میشد من دسترسی به شبکه سه نداشتم.
5.
6. چی بگم؟
7. حتما
8. راست میگین به فکرم نرسیده بود
9. احتمالا
10. واقعا البته اگه مارش سمی بوده
12. بله دیگه
پ.ن1. بله متاسفانه
پ.ن3. بله امیدوارم همین طور ادامه پیدا کنه

پریمهر یکشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 09:59 ق.ظ https://parimehr.blogsky.com

سلام دکتر
خیلی خندیدم مخصوصا با دکتر برقی

سلام
خنده تون مستدام

رضوان یکشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 09:23 ق.ظ https://nachagh.blogsky.com/

اگر همه دکترا اینا را می نوشتند چه خوب میشد.از قول من به همسر تسلیت عرض کنید.برای همسرتان خیلی سخته تحمل این غم

شما لطف دارین
خوشبختانه تعداد دوستانی که همچنان معتقد به توهین به بیماران با نوشتن این خاطرات هستند دیگه خیلی کم شده

زهره یکشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 08:43 ق.ظ

خدا خیرتون بده چقدر اول صبحی خندیدم

خنده تون مستدام

صبا یکشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 05:24 ق.ظ http://gharetanhaei.blog.ir

دکتر برقی بودین و لو نمی دادین؟

روح همه رفتگان قرین رحمت و آرامش.

صداقت عسل ستودنیه

مورد شماره دو چقدر اون راننده ساده بوده و چقدر اوضاع دردناکه و تاسف باره


ممنونم
بله و تشویقش کردم که همین طور ادامه بده
دقیقا

Marjan Emami یکشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 03:55 ق.ظ

سلام، وای خدا، حسابی خندیدم. بیشتر موارد خیلی بامزه بود.
مار وحشتناک بود و اون ماجرای زبون هم خیلی پر استرس بود، راننده تون هم خیلی پیاده است.

سلام خنده تون مستدام
اونجا که تعداد جونورها باید خیلی بیشتر باشه! بله خیلی

آسمان یکشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 03:29 ق.ظ http://Avare.blog.ir

دکتر حداقل دوگانه سوزش کنین باز هوا کرم میشه هی از کار نیفتید


چشم میرم ثبت نام میکنم

رعنا یکشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 01:52 ق.ظ

آقای دکتر
من به شماره چهار بلند بلند خندیدم، خیلی بامزه بود

خنده تون مستدام

طیبه شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 10:53 ب.ظ http://parandehdararamesh.blogfa.com/

سلام آقای دکتر
خدا قوت
کامنت قبلیم برای شماره ده بود ترس ها و سکته هام....از خزنده ها بی نهایت وحشت دارم .چه زنده باشند چه مرده

سلام
ممنون
آهان از اون لحاظ

زهرا شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 10:18 ب.ظ http://pichakkk.blogsky.com

من عاشق پیرزن مورد ۶ شدم

امیر هستم شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 07:35 ب.ظ http://daylight.blogfa.com

استامینوفن وقتی میبینه واسه تب از آب پیاز استفاده میکنن:
Am I a joke to you?

طیبه شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 05:52 ب.ظ http://parandehdararamesh.blogfa.com/

۱_ وی اگر من بودم جیغ جیغ جیغ شایدم زبونم بند میومد از ترس
۲_ وی اگر من بودم سکته در همان لحظه

این قدر هم ترسناک نبودنا!

سارا شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 01:53 ب.ظ http://15azar59.blogsky.com

سلام
آقای دکتر خدایی خودتون از مورد ۶ چقدر خندیدید؟
شماره ۱۰ : منتظر بودم دستی پایی چیزی بین در مونده باشه مااااار اخه
پ.ن۳: صداقت بچه ها ستودنیه

سلام
خیلی ولی نه جلو مریض
اگه دست و پا بود که باید سروصدا هم بلند میشد
واقعا. اتفاقا تشویقش هم کردم.

نسیم شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 12:58 ب.ظ

پیرزن 6 عالی بود
فک کنم خانم 7 روتون کراش داره :)
زنده باد عسل با اراده و شیطون

سپاسگزارم
وا خاک عالم من میخوام ادامه تحصیل بدم
زنده باد

شیشه شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 12:53 ب.ظ http://www.sangoshishee.blogsky.com

شماره 2 چقدر تلخ بودیا بهتره بگم تلخند .حالم بد شد . از سادگی از نداری از بریدن و کم آوردن از .... حالم گرفته شد

دقیقا

من شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 12:42 ب.ظ

فکر کنم اولین نفر بودم پست ات رو دیدم دکتربرقی


احتمالا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد