جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (251)

سلام

۱. از خواب بیدارم کردند تا یک بچه را ببینم که از سه روز پیش داره استفراغ میکنه. داروهاشو نوشتم و نسخه را دادم دست مادرش و از مطب رفت بیرون، بعد چون مدتی بود نسخه ای توی سامانه نزده بودم و از سایت خارج شده بود دوباره یوزر و پسورد زدم و وارد سایت شدم و داروها رو زدم توی سامانه بعد از مطب اومدم بیرون که دیدم خانمه و بچه اش نشستن توی سالن. گفتم: مسئول داروخونه نبود؟ گفت: کارت عابربانک ندارم. نشستم وقتی شوهرم داره میره سر کار برام بیاره!

۲. یک دسته کاغذ به اندازه سرنسخه روی میز بود که بالاشون آرم مرکز بهداشت را نداشت. یکی دوتا نسخه روشون نوشتم که مسئول پذیرش اومد توی مطب و گفت: روی اینها نسخه ننویسین ایراد میگیرن. بعد یک دسته سرنسخه آرم دار گذاشت روی میز و گفت: روی اینها بنویسین. گفتم: چشم. پیرمرده که نشسته بود تا براش نسخه بنویسم گفت: به دکتر دستور نده! تا چند سال پیش چوپونی میکردی حالا اومدی به دکتر دستور میدی؟!

۳. به پیرمرده گفتم: فشارتون پایینه سرم میزنین براتون بنویسم؟ گفت: من تا به حال به اندازه همه سرمهایی که توی داروخانه تون هست سرم زدم. هرچی میخوای بنویس!

۴. خانمه بچه شو آورده بود. نسخه شو که نوشتم یک برگ فرم ارجاع گذاشت روی میز و گفت: اینو هم مهر کنین تا اگه با داروهای شما بهتر نشد ببرمش پیش متخصص!

5. به مرده گفتم: الان توی خونه هیچ داروئی مصرف میکنین؟ گفت: قرص قند میخورم. این که دیگه یه چیز بدیهیه!

6. نسخه یک بچه را نوشتم و داشتم مهرش میکردم که پدرش گفت: راستی خوب شد یادم انداختین پاش هم سوخته!

7. خانمه بچه شو با استفراغ آورده بود. گفت: آمپول براش بنویس. بچه گفت: نهههه! آخه من که از صبح تا حالا دیگه استفراغ نکردم. مادرش گفت: چرا به خدا از صبح تا حالا سه بار استفراغ کردی!

8. میخواستم نوشتن نسخه مرده را شروع کنم که گفت: اول یک صلوات بر کوروش ختم کن بعد شروع کن به نوشتن تا اثر کنه!

9. (16+) خواستم توی گلوی پیرزنه را ببینم که دخترش به ماسکش اشاره کرد و گفت: مامان بکش پایین. چند لحظه بعد میخواستم فشارشو بگیرم که دخترش به آستینش اشاره کرد و گفت: حالا بکش بالا!

10. نسخه بچه را که نوشتم به اتوسکوپ (دستگاه دیدن داخل گوش) اشاره کرد و به مادرش گفت: مامان! این چیه؟ مادرش گفت: به تو چه! بیا بریم!

11. یکی از خانمهای همکار اومد توی مطب و وسط صحبتهاش گفت: ببخشید میگم شما که این همه سال دارین کار میکنین تا به حال اتفاق جالبی براتون نیفتاده؟ گفتم: چطور؟ گفت: مدتیه شروع کردم اتفاقات جالب همکارانو توی یک دفترچه مینویسم. گفتم: نه فعلا که چیزی یادم نمیاد!

12. فشار پیرزنه را که گرفتم گفت: یکی از این دستگاه ها توی خونه داریم اما خراب شده. بیارم درستش میکنی؟!

پ.ن1. بچه ها از مدرسه تعطیل شدن و هر روز دارن میگن الان دو ساله که نرفتیم مسافرت! من هم که هم به خاطر مسائل مالی و هم از ترس بعضی از دوستان جرات سفر رفتن نداشتم! ( کامنتهای این پست را که یادتون نرفته؟!) تا این که بالاخره در برابر اصرارشون تسلیم شدم. سفر خارجی که با  وضعیت اقتصادی حال حاضر برامون مثل یک رویاست و حتی سفر با هواپیما هم برامون مشکله و نهایتا میتونیم باز هم با ماشین خودمون بریم سفر. اما هنوز نه زمان سفر مشخص شده و نه مکانش. یه لیست از شهرهائی که دوست داریم ببینیم داریم که یکی یکی دارن به علل مختلف حذف میشن. فعلا هنوز دو سه تا گزینه باقی مونده. تا ببینیم چی میشه.

پ.ن2. آقای دکتر به لطف همکلاسی های دوران دانشگاه که عملش کرده بودند تونست مرخصی استعلاجی شو هر چندماه یک بار تمدید کنه و حالا طبق قانون چون استعلاجیش بیشتر از یک سال طول کشیده رفته دنبال از کار افتادگی!

پ.ن3. عسل میگه: بابا! میدونی عدد 10 نحسه؟ میگم: نه! چطور؟ میگه: آخه هروقت که تو یا مامان یا عماد دارین با گوشیهاتون بازی میکنین و من میام و کنارتون میشینم میبازین!  میگم: خب این چه ربطی به عدد ده داره؟ میگه: خب من ده سالمه دیگه!

نظرات 34 + ارسال نظر
بهار پنج‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 09:30 ق.ظ http://searchofsmile.blog.ir

آخی عزیزم عسل

ممنون

غریبه یکشنبه 26 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 07:35 ب.ظ

عکس با شورت سفید؟

نه دیگه اصلاحش کردم

مرضیه یکشنبه 26 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 09:10 ق.ظ http://because-ramshm.blogfa.com/

من هر موقع بعنوان نیروی جایگزین اداره میام و آزادم، وبلاگ رافائل عزیز میرم و از لینک هاشون آدرس شما رو برمیدارم و میام بهتون سر میزنم و خنده رو لبم میاد و هربارم رفتن هام رو به دکتر با خودم مرور میکنم که چی گفتم و ممکنه دکتر چه نکته ای برداشته باشه و خندم میگیره... چیزاییشم که مشابه رفتارهای اهل خونمون با پزشک ها باشه سیو میکنم و توو خونه برای خانواده میخونم و دورهم میخندیم
ولی خدایی آدم میره دکتر عمومی میخواد نهایت استفاده رو از مُهر دکتر ببره و دارو هایی که لازم داره و روی دفترچه اش با مهر دکتر رایگان درمیاد رو بگه که پزشک بنویسه اما دکترها بهشون برمیخوره!چرا؟
مثلا نوشتن قرص جوشان ویتامین سی چه عیبی داره که مقاومت میکنن!؟

مطمئنا الان که از وبلاگ خانم رافائل اینجا نیومدین. چون ایشون دیگه ما را قابل نمیدونن
خوشحالم که این وبلاگ باعث شده سوتی های شما هم کمتر بشه!
خب دوتا نکته هست. یکی این که میانگین داروهای تجویزی ما بالا میره که ممکنه بعدا ایراد بگیرن.
دوم این که همون طور که فوتبالیستها میگن کسی که عکس با شورت ورزشی نداره حق نداره درباره فوتبال نظر بده حالا بعضی از همکاران ما هم میگن کسی که عکس با شور... ببخشید روپوش سفید نداره نباید درمورد داروها نظر بده!

پریمهر شنبه 25 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 11:55 ق.ظ https://parimehr.blogsky.com

سلام دکتر
من اول یه بار پست رو میخونم بعد کامنتها رو میخونم و به هر شماره ای که اشاره کرده باشند برمیگردم دوباره میخونمش

سلام
جالبه
این طوری بیشتر متوجه عمق قضایا میشین!

Marjan Emami جمعه 24 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 01:40 ب.ظ

سلام، دستتون درد نکنه که لبخند به لب ما میارین.
یه چیزی بگم ولی فکر نکنین من خیلی بی ادبم ها
موارد ۱۸ + خیلی هم‌ ۱۸ + نیست ها. شما دیگه خیلی مبادی آداب هستین.

سلام
خواهش
خب شما اون ور آب هستین دیگه

معلوم الحال جمعه 24 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 09:27 ق.ظ http://daneshjoyezaban.blog.ir

سلام
توی مورد 2 اشاره به شغل پیشین متصدی داروخونه خیلی خوبه بود نابودش کرد!
شاید مورد 11 قصد داره از روی خاطرات شما کتاب بنویسه

سلام
بله خیلی خوبه بود
یعنی؟

رافائل جمعه 24 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 09:24 ق.ظ http://raphaeletanha.blogsky.com

سلام. کامنت من نرسید؟

سلام
رسید اما چون آدرستونو گذاشته بودین تاییدش نکردم.
همون موقع که شروع کردین به تاخیر در دادن جواب کامنتها بهتون گفتم این مقدمه حذف وبلاگه
درضمن من اینستاگرام ندارم. آدرستونو به آنی دادم که گفت پیجتون خصوصیه.
درنهایت براتون در زندگی شخصی و کاری آرزوی بهترین ها را دارم.
لینکتون هم تا مدتی جاش محفوظه

بیوطن پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 07:35 ق.ظ

تبریز دلت برا دیدن دوبله سوبله پارک کردن ماشینها تنگ شده تشریف بیارید در خدمت باشیم همشهری

به به ببین کی اینجاس! چه عجب یاد فقرا کردین
هنوز تبریز هستین پس. شهر خیلی قشنگیه. به ما که اونجا خیلی خوش گذشت.

رها پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 12:41 ق.ظ

یعنی متولد 91 هست؟!
جدی سالش برام مهمه خب

بله
متولد ۱۳۹۱

رها چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 04:19 ق.ظ

آخی چرا بهش دروغ گفتید! 11
میگم عسل متولد چند؟؟؟

واقعا انتظار داشتین بگم بله و توی وبلاگم هم مینویسم؟!
الان ده ساله است و کلاس چهارم

امیر حسام سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 11:44 ب.ظ https://bimoghadame.blogsky.com/

سلام؛ وقت بخیر.
1- مورد یک را متوجه نشدم. پس خانم را نیمه های شب چه کسی به درمانگاه آورده بوده؟ بدون کارت عابر بانک و پول نقد اومده بود درمانگاه(البته برای منم پیش آمده که یادم بره پول همراهم باشه)؛
2- حامی؛
3- نوشتید؟
4- فرم ارجاع چی هست؟
5- فکر می کنم قرص قند را با خودِ قند اشتباه گرفته.
6- مگه شما یادش انداختین؟
7- کدوم راست می گفتن؟
8- شما چه کردید؟
11- دلتون را به راه بد نزنید.
پی نوشت 1: آقای دکتر خاطرتون باشه سال 1399 این بیماری ناشناخته شایع شده بود و هی «یوسف سلامی» یکی از داغ دیده ها و از جمله والدین همکارانتون را می آورد جلوی تلویزیون و هی درخواست می کرد جای شلوغ نریم؛ مسافرت نریم و ... . یک سری از دوستان به جنابعالی اعتراض و گلایه کردند. به هر حال فضای اون روزِ جامعه، با الآن خیلی تفاوت داشت و مردم نسبت به رعایت محدودیت ها حساسیت بیشتری داشتن. حتی خاطرم هست آبدارچی ما که شمالی بود می گفت همسایه های من به غیر بومی هایی که شمال میان دعوا می کنن که چرا ما را هم در معرض خطر قرار میدید و بگو مگو و .... خودتون بیش تر از من در جریان هستید. از طرفی جنابعالی هم دلیل این سفر را صادقانه بیان کردین و دیگه قضاوت بر عهده دوستان گذاشته شد.
در مجموع از شما و همسر محترمتان متشکریم که صادق بودید و هستید و از کسانی که گلایه کردند هم چیزی به دل راه ندهید. انشااله که با کمی رعایت، همه ما موج هفتم را با سلامت دَر کنیم.

سلام
1. ظاهرا پول نقد داشت اما مدتیه دستور داده شده فقط کارت کشیده بشه و پرسنل هم از کشیدن کارتهای خودشون به جای مریضها منع شده اند
2. واقعا!
3. یک فروند!
4. طبق قانون پزشک خانواده باید مریضو ببینه و اگه از درمانش ناتوان بود بفرسته پیش متخصص وگرنه بیمه روستائی برای کسی که مستقیما به متخصص مراجعه کنه اعتبار نداره و براشون آزاد حساب میشه اما تقریبا همه شون از اول با این نیت میان که ما بفرستیمشون پیش متخصص. اول یک برگه از دفترچه شون مهر میکردیم اما از وقتی دفترچه ها حذف شده اند یک فرم مخصوص برای ارجاع به متخصص داریم.
5. یعنی خود قند بدیهیه؟
6. نه!
7. چه عرض کنم؟
8. سکوت و ادامه نوشتن نسخه!
11. چشم
پی نوشت یک. بله حق با شماست.اما من نوشته بودم که عملا مجبور شدم و واقعا انتظار این عکس العمل ها را نداشتم

لیمو سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 11:06 ق.ظ https://lemonn.blogsky.com

2 - الهــــی چشمام قلبی شد از اینهمه عشق و علاقه.
4 - خانومه رسما اتمام حجت کرده
5 - مگه دکترها نباید علم غیب داشته باشن؟!
6 - وای کاش یادش نمینداختین، خاطرش مکدر شد که.
8 - حالا ختم کردین؟
پ.ن 1: ما هم تصمیم گرفتیم اما زمان و مکان دقیقش در هاله ای از ابهامه.
پ.ن 3: ای جانم به عسل و استدلالش

ممنون
دقیقا
من شرمنده ام
مسئله اینه که من چطور یادش انداختم؟!
صلوات مخصوصشو بلد نبودم
سفر همیشه خوبه با هر شرایطی
واقعا

Sara سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 10:13 ق.ظ http://15azar59.blogsky.com

به اون همکارتون مورد ۱۱ میفرمودید : دیر اومدی نخواااا زود بری
.....
تشریف بیارید شیراز البته الان بینهایت گرمه اواخر شهریور هوا بهتر میشه و تا اواخر ابان بهاری طور هست

والا ربولی شدن مگه الکیه؟!
ممنون از لطف شما تا ببینیم قسمت چی باشه

سعیده سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 09:18 ق.ظ

کرمان بیایید.مردم مهربان و شهر باصفا ولی امسال هوا وحشتناک گرم و پر از ریزگرد شده

اتفاقا نرفتیم تا به حال
تا ببینیم چی میشه

سیدآشنا سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 08:02 ق.ظ

سلام دکترجان. دقت کردید امسال از پارسال گرمای بیشتری داشتیم و مصرف برق هم بالاتر بود ولی برق قطع نشد؟
واقعا آدمیزاد کف میکنه از فکر به اینکه چرا؟ یعنی پارسالیا بلد نبودند، این بلده؟ یا پارسالیا برقخورون بالا بود این کم مصرفه؟

سلام
راستش تا حالا دقت نکرده بودم! ولی بله حق با شماست
شاید هم امسالی ها دوگانه سوزند

زرگانی دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 10:30 ب.ظ

یعنی یارو واقعا چوپان بوده قبلا!؟
قزوین هم شهر خوبیه واسه سفر. هم بسیار زیبا و هم خنک

اهل همون روستا بود. بعید نیست
ممنون

منجوق دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 10:14 ب.ظ http://Manjoogh.blogfa.com

امروز همکارام که لرستان سر معدن هستند میگفتن ابشارهای لرستان این فصل سال خوب و خنکن

سپاسگزارم

مارتین دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 05:48 ب.ظ

11

سپاسگزارم

سمانه مامان صدرا و سروناز دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 05:27 ب.ظ https://samane-saba.blog.ir

سلام آقای دکتر ؛خاطرات بامزه شما را برای عیالمان می خوانیم(همکارتان هستند) علاوه بر لبخند روی لب یک "خدا صبرت بده‌ دکتر تجربه داشتم " توی چشمانشان می آید.
سپاس از شما
کلبه های جنگل جوارم قائمشهر مازندران ،ارگ گوگد گلپایگان،فیلبند ،ماسال،

سلام
خدمت همکار گرامی سلام برسانید
بله متاسفانه این همان درد مشترک است که هرگز جدا جدا درمان نمیشود.
سپاسگزارم فعلا منتظر حکم حکومتی عیال هستیم

دخترمعمولی دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 09:53 ق.ظ http://www.mamoolii.blogsky.com

۸- :)))) حالا فرستادین یا نه؟ :D
۹- وقتی گلوشو میخواستین ببینین، دقیقا چیکار کرد؟ چیو کشید پایین؟ چرا من نفهمیدم؟ :D
ان شاالله سفر هر جا میرین بهتون خوش بگذره :).


ماسکو
ممنون

طیبه دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 09:37 ق.ظ http://parandehdararamesh.blogfa.com/

سلام آقای دکتر خداقوت
هف هشتا لبخند گنده بازم ...مرسی
سفر بی خطر.خوش بگذره انشالا
بازنشستگی پیش از موعد برای اون آقای دکتر خوبه؟؟ می صرفه؟؟ حداقل حقوق رو میدن دیگه.فکر نکنم ارزش داشته باشه
خدا حفظش کنه عسل شیرین زبون رو

سلام ممنون
خنده تون مستدام
ممنونم
با مطب و مرکز ترک اعتیادی که داره بله میصرفه!
ممنون

منجوق دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 09:28 ق.ظ http://manjoogh.blogfa.com/

1- مادر است دیگر دلش طاقت نیاورده فدای محبت مادرانه معلوم نیست اون سه روز چی کشیده
2- همین دیگه خودتو به مظلومیت میزنی دعوا بشه
3- چی فکر کردی یک شیر رو از سرم میترسونی؟
4- آینده نگریه خب
5- شرط میبندم اکس میخورده این طوری کوچک نمایی کرده
6- اینم محبت پدرانه !
7- باید می گفتی هر کدوم استفراغ رو تعریف کنن ببینیم بالاخره استفراغ کرده بوده یا نه
8- میگفتی کوروش به این چیزها احتیاج نداره
9- خب داشته فرمون میداده چرا به معنی میگیری؟ شما خودت تو کوچه تنگ دلت نمیخواد یکی بهت فرمون بده تا به در و دیوار نمالی؟
10- مادره هیچ علاقه ای نداشته بچش دکتر بشه
11- خعلییییییییییییییییییییییییییییییی زرنگی دکتر! حواستم خوب جمعه ناقلا
12- جانم! دوست دارم وقتی پیر شدم از این پیرزنها بشم

5. اکس؟ نه بابا فکر نکنم
6. اون موقع میگن باباها محبت ندارن!
9. کوچه تنگ؟
10. مادر عاقلی بوده!
11. ما اینیم دیگه

گیسا بانو دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 01:33 ق.ظ http://gisa12345.blogsky.com

سلام
امیدوارم سفر بهتون خوش بگذره
از آقای مورد هشتم خوشم اومد
طبق پست های قبلتون استدلال های عسل غیر قابل پیش بینی وجالبن...

سلام
ممنونم
واقعا
سپاسگزارم

لیلا یکشنبه 19 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 10:13 ب.ظ

سلام
نمیدونم چرا شماره ۲ رو خوندم دلم خنک شد

سلام

بیچاره حرف بدی نزد که!

حیران یکشنبه 19 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 12:43 ب.ظ http://heyranam.blogfa.com/

آقا سلام
مورد ۱۱ رو راهنمایی می کردید بلاگفا یا بلاگ اسکای ... بالاخره هر کسی تجربه ای گذرونه و حرف‌ها برای نوشتن داره

سلام
اون وقت یک قدم به سمت شناخته شدن پیش میرفتم!

مریم یکشنبه 19 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 01:09 ق.ظ http://mabod.blogsky.com

سلام جناب دکتر
خدا قوت و پرتوان باشید ‌
عیدتون هم مبارک
الهی که سفر هم برید به جاهای خوش آب و هوا و کوهستانی و حسابی خوش بگذرونید مثل اردبیل وتبریز و کهکولیه و بویر احمد و تبریز و ارومیه و کردستان و سی سخت و بروجن که نزدیک همون کهکیلویه و بویر احمد است

سلام
ممنونم
تا ببینیم قسمت چی باشه

هوپ... شنبه 18 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 11:29 ب.ظ

سلام دکترجان
چه پست پر باری بود. توجهم به این خاطرات جلب شد: وابستگی زن به شوهرش و ناراحت شدنم،بدیهی گفتن رو تا به حال از زبون کسی نشنیدم فقط خوندم، راستشو بگین چطور یاد پدره انداختین که پای بچش سوخته؟ ،
مورد ۱۱ واقعا جالب بود واسم و تا به اخر برسه ترسیدم نکنه وبلاگتون رو پیدا کرده.خاطره عسل هم که مث همیشه عااالی بود.

سلام
ممنون
واقعا
اینجا هنوز گه گاه به کار میره
من اصلا هیچ اشاره ای نکردم به خدا
خوشبختانه شناسایی نشدم
ممنون

زهرا شنبه 18 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 09:52 ب.ظ http://pichakkk.blogsky.com

سلام.
من فقط عاشق نتیجه گیری عسل شدم
من فقط میتونم بگم شیراز نیاین. گررررررررمه

سلام
برای خودم هم جالب بود
چشم

نسیم شنبه 18 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 09:24 ب.ظ

12 عالی بود
پیشاپیش سفر به خیر
خوش بگذره

ممنون
سپاسگزارم

عاطفه شنبه 18 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 06:20 ب.ظ

سلام
قلمتون مستدام
ممنون از خنده ای که به لبها میارید.
بیابید اهواز.
حداقل باعث میشه خانوادگی پخته تر بشید و برگردید

سلام
ممنونم
اونجا که از همه جهت پخته میشیم
هنوز گرمای ماهشهر را توی اون اردیبهشت ماهی که اومدیم یادم نرفته
با تیرماه ولایت به راحتی قابل مقایسه بود حتی امسال که واقعا گرم شده

تنها شنبه 18 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 04:58 ب.ظ

سلام
یکی از موارد در خصوص مصرف قرص قند بود که منو پرت کرد به 5 سال پیش! ازتون راهنمایی میخوام.
اوایل تیرماه 5 سال پیش پدرم رو برای چکاپ کامل بردم دکتر و بعد از آزمایش خون، دکتر گفتند چون قند ناشتا 110 هست پس بهتره قرص قند روزانه یک عدد بخورند. یادمه صبح ها بعد از صبحانه باید میخوردن ولی نمیدونم دوز اون قرص چقدر بود!
گذشت، اواخر مرداد ما به یک مراسم ناهاری دعوت شدیم که حدس میزنم پدرم کمی ناپرهیزی کردن و پرخوری!
عصر پدرم گفتن امروز قرص رو یادم رفته بخورم و من گفتم احتمالا اشکالی نداره فردا میخوری و همون عصر یک استکان آبغوره خوردن. متاسفانه نیمه شب حالشون بد شد و طوری بود که من فهمیدم هوشیاری درستی ندارن و به تکنسین اورژانس گفتم اما با اهمال کاری ایشون که اصرار داشتند مشکلی نیست، ما مجبور شدیم صبح خودمون پدرم رو به بیمارستان ببریم و دوباره با بی توجهی پزشک اونجا، تا عصر مشکل پدرم رو مسمویت تشخیص دادن ولی نتیجه آزمایش خون افزایش قند خون رو نشون میداد (اگر اشتباه نکنم حدود 400 تا 500) و در نهایت 5 بعد از ظهر مشخص شد ایشون همون نیمه شب خونریزی مغزی کردن... بعد از سه روز هم پدرم فوت کردن. بعد از این اتفاق مادرم گفتن دو روز قبلش پدرم تو حیاط زمین خوردن و به سرشون ضربه خورده بود.
اما اون چیزی که همیشه باعث رنجش خاطر منه اینه که از اون زمان تا حالا من همش برام سواله آیا مقصر این اتفاق من بودم که قرص قند پدرم رو همون عصر بهش ندادم؟
(بماند که من هرگز نتونستم دلم رو از تلخی اون همه بی کفایتی اون تکنسین و پزشک شیفت اورژانس پاک کنم)
ببخشید اگر پرحرفی کردم

سلام
به خاطر پدرتون متاسفم اما بهتون اطمینان میدم که شما هیچ تقصیری نداشتین. مطمئنا خوردن یا نخوردن یک دونه قرص برای کسی که قند حدود ۵۰۰ داره اون قدرها هم تاثیر نداره.
اما از کار همکاران خودم تعجب می‌کنم. کاهش سطح هوشیاری چیز کوچیکی نیست که به همین سادگی ازش بگذریم و حتما باید یک سری آزمایش براش انجام داد از جمله همین آزمایش قند و انجام سی تی اسکن.
اون ضربه ای که به سرشون خورده بوده هم ممکنه باعث خونریزی مغزی شده باشه اگه CT گرفته باشین تا حدودی مشخص میشه.

عمه خانم شنبه 18 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 01:48 ب.ظ https://amehkhanoom.blogsky.com

2_دکتر خیلی ارادت داشتن بهتون
8_صلوات را برکورش بفرستینا، جا دیگه اشتباه نره
11_دکتر لو رفتین
عجب نتیجه گیری عسل جان کردنها

خیلی
خیلی مراقب بودم اما چون زمان کوروش صلوات نبود میترسم اشتباه رفته باشه
خدا نکنه!
واقعا

ترانه ی باران شنبه 18 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 01:39 ب.ظ

مورد 11نکنه شما رو شناسایی کرده:))
مورد دوم بعدش شما چی گفتین؟

بعید نیست اما چکارش کنم؟!
خوشبختانه ماسک مانع از دیده شدن خنده ام شد!

نازی شنبه 18 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 01:25 ب.ظ

مورد شماره ۲ عالی بود
آقای دکتر برید بروجرد برای سفر هم فوق العاده خنک و خوش آب و هواست هم دوتا هتل عالی داره که قیمت هاش مناسبن هم مردم فوق العاده مهربون و خوش اخلاقی داره هم بازار سنتی و جاهای دیدنی و شهر سرسبز و زیبا
یکی از بهترین سفرهای عمرم بود سفر بروجرد خصوصا توی تابستون اگر رفتین یادتون باشه دوغ سنتی اش را هم حتما بخورید هیچ وقت محبت و صفایی که از مردم بروجرد دیدم یادم نمیره

ممنونم
اتفاقا اصلا توی لیستمون نبود.
رفت توی گزینه ها ببینیم تصویب میشه یا نه؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد